Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفتسین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر بهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفتسین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر بهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
Forwarded from ایران بوم
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۴ دی ۲۴۴، رودک - درگذشتهٔ ۳۲۹، پنجکنت) از شاعران نامی ایران در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری است.
یادش گرامی باد.
بزرگداشت رودکی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7631-salroz-bzorgdasht-rodaki.html
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
رودکی و خنیاگری
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9128-rodaki-va-khonyagari.html
بوی جوی مولیان آید همی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13810-joye-molian.html
به زیارت زادگاه رودکی (سفرنامه تاجیکستان)
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2471-be-ziarat-zadgah-rodaki.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
یادش گرامی باد.
بزرگداشت رودکی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7631-salroz-bzorgdasht-rodaki.html
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
رودکی و خنیاگری
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9128-rodaki-va-khonyagari.html
بوی جوی مولیان آید همی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13810-joye-molian.html
به زیارت زادگاه رودکی (سفرنامه تاجیکستان)
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2471-be-ziarat-zadgah-rodaki.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
همهٔ لحظاتِ ماست.
▪️در روزگار کودکی من در خراسان در روز گفته میشد «نَمَک» و در شبِ دیگر «طعام» نام داشت و یک ترس حرمتی وجود داشت که اسم نمک را نمیآوردند. این همان تابو است یا اینکه فردی نام همسر خود را نمیآورد بلکه میگوید «خواهرِ نوروزعلی».
در تاریخِ یک جامعه هرچه آگاهی و قانون بیشتر باشد تابوها در آن کمترند. تاریخ ما تاریخِ طلوع و غروب تابوهاست. یک چیزی تابو میشود و همین میشود که شرایط اجتماعی و اقتصادیش را از دست داد از بین میرود. همهٔ آنچه به دلیل پرهیز یا به دلیل احترام تابو شده ترسی در دلِ انسان ایجاد میکند. بخش مهمی از تابوها زیر مجموعهٔ خرافات محسوب میشود. قدرت، پشت سنگر این تابوها ایجاد میشود. جامعهٔ بشری همیشه گرفتار آن است و هرچه دموکراسی و قانون رشد کند این تابوها کمتر میشود.
این کار هنر است که تسخیر میکند و خلع سلاح میکند. غیرت و ناموس هم از همین تابوها است. مثلاً بخش اعظم دیوان سنایی مصادیق تجاوز به تابوهای اجتماعی است، از جمله کلمهٔ محتسب یا کلمهٔ شیخ که مقابل رند است.
محتسب شیخ شد و فسقِ خود از یاد ببُرد
قصهٔ ماست که در هر سربازار بماند
خود زهّاد از این شعر لذّتی میبرند که من و شما نمیبریم.
در کنار عقل فردوسی که صدای اعتزال است و عشق مولوی که صدای اشعریت است یک صدای حیرت هم هست که بلندترین صدای آن را خیام سر میدهد. چه بهتر که به آن ادبیات خیامی بگوییم. حافظ در پایان دورهٔ کلاسیسیسمِ ادبیات فارسی هر سه صدا را با خود دارد. به همین دلیل هیچیک از دواوین، به اندازهٔ دیوان حافظ مورد توجه همهٔ لحظات ما نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی،
[دربارهٔ شعر حافظ]
جلد سوم، ۳۱۲–۳۰۹
درسگفتارهای دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر میشود را با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
همهٔ لحظاتِ ماست.
▪️در روزگار کودکی من در خراسان در روز گفته میشد «نَمَک» و در شبِ دیگر «طعام» نام داشت و یک ترس حرمتی وجود داشت که اسم نمک را نمیآوردند. این همان تابو است یا اینکه فردی نام همسر خود را نمیآورد بلکه میگوید «خواهرِ نوروزعلی».
در تاریخِ یک جامعه هرچه آگاهی و قانون بیشتر باشد تابوها در آن کمترند. تاریخ ما تاریخِ طلوع و غروب تابوهاست. یک چیزی تابو میشود و همین میشود که شرایط اجتماعی و اقتصادیش را از دست داد از بین میرود. همهٔ آنچه به دلیل پرهیز یا به دلیل احترام تابو شده ترسی در دلِ انسان ایجاد میکند. بخش مهمی از تابوها زیر مجموعهٔ خرافات محسوب میشود. قدرت، پشت سنگر این تابوها ایجاد میشود. جامعهٔ بشری همیشه گرفتار آن است و هرچه دموکراسی و قانون رشد کند این تابوها کمتر میشود.
این کار هنر است که تسخیر میکند و خلع سلاح میکند. غیرت و ناموس هم از همین تابوها است. مثلاً بخش اعظم دیوان سنایی مصادیق تجاوز به تابوهای اجتماعی است، از جمله کلمهٔ محتسب یا کلمهٔ شیخ که مقابل رند است.
محتسب شیخ شد و فسقِ خود از یاد ببُرد
قصهٔ ماست که در هر سربازار بماند
خود زهّاد از این شعر لذّتی میبرند که من و شما نمیبریم.
در کنار عقل فردوسی که صدای اعتزال است و عشق مولوی که صدای اشعریت است یک صدای حیرت هم هست که بلندترین صدای آن را خیام سر میدهد. چه بهتر که به آن ادبیات خیامی بگوییم. حافظ در پایان دورهٔ کلاسیسیسمِ ادبیات فارسی هر سه صدا را با خود دارد. به همین دلیل هیچیک از دواوین، به اندازهٔ دیوان حافظ مورد توجه همهٔ لحظات ما نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی،
[دربارهٔ شعر حافظ]
جلد سوم، ۳۱۲–۳۰۹
درسگفتارهای دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر میشود را با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی
💠 چه کسی اولین بار فال حافظ گرفت؟
💠 «دیوان حافظ» از خیلی وقتپیش عضو جدانشدنی سفرههای یلدا شد؛ ما از حافظ، فال میگیریم به امید اینکه در انتهای یک شب بلند از میان غزلیات، بیتی یا غزلی را پیدا کنیم که جایی ته قلبمان را گرم و روشن کند…
شاید این پرسش در ذهن خیلیها باشد که نام حافظ چگونه با شب یلدا گره خورد؟ چرا فقط فال حافظ میگیریم و مثلا فال سعدی، فردوسی و یا مثلا مولانا نداریم؟ آیا مردم پیش از ظهور حافظ هم به فال اعتقاد داشتند؟
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد…
برخی شیوع فالهای گوناگون مانند کف بینی، شانه بینی، ماسه بند، تعبیر خواب و… را بازمانده از آیین «شمنی» میدانند که در همه جا و به ویژه در مشرق زمین رواج داشته و بیشتر کاهنان، ساحران و شمنان دست به این کار می زدند. مثلا یونانیها به شاعر نامدار خود «هومر» تفال میزدند یا عربها برای گشودن رازها و آگاهی از آینده و مشکلات خود از دیوان شاعران عرب بهره میگرفتند. در ایران باستان اما مغها از سحر و جادو دوری میکردند اما فال گرفتن را بد میدانستند. یکی از انواع فالهای رایج در میان آنها نگریستن در آتش مقدس و فال زدن با آن بود. در شاهنامه فردوسی هم بارها از فالزدنهای شاهان، پهلوانان و موبدان یاد شده است.
شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان…
استخاره یا همان تفال به قرآن نیز یکی از مرسومترین روشهای تفال زدن است که پس از ظهور اسلام رایج شد و پس از آن نیز به دیگر آثار ادبی که تصور میشد، نویسندهاش بهرهای از کلام حق دارد، گسترش یافت. پس از ظهور حافظ، تفال به دیوان دیگر شاعران، بسیار کمتر و «دیوان حافظ» جانشین آنها شده است. سالها پس از درگذشت حافظ، تقدس شخصیت و شعر او بیشتر جلوهگر میشود و به مرور دیوانش نزد مردم احترام پیدا میکند.
محمدعلی اسلامی نُدوشن…
💠 چه کسی اولین بار فال حافظ گرفت؟
💠 «دیوان حافظ» از خیلی وقتپیش عضو جدانشدنی سفرههای یلدا شد؛ ما از حافظ، فال میگیریم به امید اینکه در انتهای یک شب بلند از میان غزلیات، بیتی یا غزلی را پیدا کنیم که جایی ته قلبمان را گرم و روشن کند…
شاید این پرسش در ذهن خیلیها باشد که نام حافظ چگونه با شب یلدا گره خورد؟ چرا فقط فال حافظ میگیریم و مثلا فال سعدی، فردوسی و یا مثلا مولانا نداریم؟ آیا مردم پیش از ظهور حافظ هم به فال اعتقاد داشتند؟
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد…
برخی شیوع فالهای گوناگون مانند کف بینی، شانه بینی، ماسه بند، تعبیر خواب و… را بازمانده از آیین «شمنی» میدانند که در همه جا و به ویژه در مشرق زمین رواج داشته و بیشتر کاهنان، ساحران و شمنان دست به این کار می زدند. مثلا یونانیها به شاعر نامدار خود «هومر» تفال میزدند یا عربها برای گشودن رازها و آگاهی از آینده و مشکلات خود از دیوان شاعران عرب بهره میگرفتند. در ایران باستان اما مغها از سحر و جادو دوری میکردند اما فال گرفتن را بد میدانستند. یکی از انواع فالهای رایج در میان آنها نگریستن در آتش مقدس و فال زدن با آن بود. در شاهنامه فردوسی هم بارها از فالزدنهای شاهان، پهلوانان و موبدان یاد شده است.
شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان…
استخاره یا همان تفال به قرآن نیز یکی از مرسومترین روشهای تفال زدن است که پس از ظهور اسلام رایج شد و پس از آن نیز به دیگر آثار ادبی که تصور میشد، نویسندهاش بهرهای از کلام حق دارد، گسترش یافت. پس از ظهور حافظ، تفال به دیوان دیگر شاعران، بسیار کمتر و «دیوان حافظ» جانشین آنها شده است. سالها پس از درگذشت حافظ، تقدس شخصیت و شعر او بیشتر جلوهگر میشود و به مرور دیوانش نزد مردم احترام پیدا میکند.
محمدعلی اسلامی نُدوشن…
بازآفرینیِ سوگْ سرودی کهن در فیلمنامهای امروزین
دکتر جلیل دوستخواه
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39749
در ادب کهن فارسی، نمونه والای این کوشش و کُنش را در کار فردوسی و فرآیند شکل گیری و تکوین حماسهٔ بزرگ او مییابیم. هنگامی که او آشکارا از «نو کردن گفتههای کهن و یادمانهای باستانی» به منزلهٔ خویشکاریِ بزرگِ خود سخن میگوید و در سرتاسر منظومهٔ عظیمش به زنده و پویا کردن دیرینگان اسطوره و افسانه و حماسه و روز آمدن گردانیدن بُن مایههای کهن همت میگمارد، نشان میدهد که به این امر بایسته و مهم وقوف کامل دارد.
از روزگار فردوسی تا امروز نیز، این روایتهای باستانی در ساختار فرهنگی و هنریِ آفریده و عرضه داشتهٔ او در میان ایرانیان و بخشهایی از جُز ایرانیان با پذیرهٔ گستردهای رو به رو بوده و برداشتها و دریافتهای گوناگونی دربارهٔ آنها ابراز شده است. اما در هزارهٔ گذشته بیشتر کارهای انجام پذیرفته در پیرامون شاهنامه، جنبهٔ متن شناختی و یا پژوهش در ویژگیهای ادبی و زبانی و اندیشگی داشته که همانا در نوع خود ضروری و ازشمند است. تنها در درازنای سدهٔ اخیر است که شماری از اهل هنر و فرهنگ در راستای بازپردازی و روزآمد گردانی روایتهایی از حماسهٔ ایران در ساختارهای ادبی و هنری این زمانی کوشیده و کارهایی عرضه داشتهاند.
در این راستا کارهای بهرام بیضایی، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، کارگردان تئاتر و سینما و پژوهشگر هنرهای نمایشی، با دانش و ژرف بینی و آزمونهای چند ده سالهاش، جای ویژهای دارند.
نگارش و اجرای نمایشنامهٔ یزدگرد سوم از جمله اثرهای درخشان و یادمانیِ او و از نمونههای هنری شاخص عصر ماست. فیلمنامه دیباچهٔ نوین شاهنامه به قلم وی نیز کار ارجمند دیگری از ابن هنرمند پویا و پیشرو است که میتوان آن را جبران غفلتی هزار ساله در عرصهٔ شناخت زندگی و آفرینشِ درآمیخته با رنج و شکنجِ شاعر بزرگ و حماسهسرای شگفتْ کار ایرانی و یکی از اُعجوبههای ادب جهانی به شمار آورد.
بیضایی در تدوین و نگارش فیلمنامهٔ سیاوش خوانی سنگِ تمام گذاشته و تراژدی بسیار مهم و کلیدی سیاوش را در ترکیبی درخشان و تلفیقی ستودنی از بنمایههای کهنِ آن و فرهنگ توده، در قالب هنر هفتم بازپرداخته و روز آمد کرده است.
چارچوب ساختاری این فیلمنامه را آیین دیرینه سوَشون (سوگِ سیاوش) که پیشینهای چندین هزار ساله دارد- شکل بخشیده است. میدانیم که نَرشَخی نویسندهٔ تاریخ بخارا در نیمهٔ سدهٔ چهارم هجری (همزمان با روزگار فردوسی) از سوگْ سرودههای مردم بخارا برای سیاوش که آن را کینِ سیاوش میخواندند، یاد کرده و پیشینهٔ آن آیین را بیش از سه هزار سال شمرده است. همچنین آگاهی داریم که الکساند مون کیت باستان شناس روس، در سدهٔ بیستم میلادی در همان سرزمینِ برگزاری و رواج این آیین، یعنی ناحیهٔ پنج کند در درهٔ زرافشان، سنگ نگارهای نمایشگر یکی از نشستهای سوگ سیاوش را بر بدنه کوهی بازشناخت که بعدها و.س. گرمیاشنکا آن را بازنگری کرد.
طرح روی جلد سیاوشخوانی، نمایی از همین بازنگاری است و بیضایی ساختار فیلنامهاش را با الهامگیری از آن سوگْ آیینِ باستانی و با بهرهگیری از شیوهها و معیارهای نمایشهای تودگی و همهٔ تجربههای ادبی و هنریِ خود و نیز برداشت ویژهاش از فرآیند سوگْ سرود سیاوش در شاهنامه و باریک بینی در منش و کُنِش نقشورزانِ این روایت، طرحریزی کرده و استادانه به سرانجام رسانده است.
نویسنده در زمینهپردازی و صحنهآرایی این فیلمنامه و به نمایش گذاشتن همهٔ نکتهها و دقیقههای گفتاری و کرداریِ بازیگرانش، بیشترین بهره را از نمادْ آیینی و فاصله گذاری میان نقش و نقشورز گرفته است. به کار گرفتنِ شگردهای شناختهٔ نمایشهای تودگی و مهارتهای تعزیه گردانی در ساختار اثری که در نهایت امر باید از آن فیلمی ساخته شود، توفیق چشمگیری است در تلفیق روشهای بومیِ دیرینه و بایستههای جهانْ شمول هنر هفتم.
خوانندهٔ سیاوش خوانی، هر گاه داستان سیاوش را در شاهنامه با دقت و ژرف نگری خوانده و با الفبای هنر ترکیبی و گستردهٔ سینما و فیلنامه پردازی و فیلم سازی نیز آشنا باشد، میتواند چنین بینگارد که فردوسی طی زمان کرده و بدین روزگار آمده و روایت اندوهبارِ زندگانی و سرانجامِ سیاوش را با همان بن مایههای دیرینه، اما در ساختاری متفاوت با آنچه در شاهنامه بدان بخشیده بود، دیگر باره جامهٔ هنری پوشانده است.
ویژگی چشمگیر رویکردِ بیضایی به اسطوره و حماسهٔ ایران، جُستار ریشهها و بنیاد هاست و نه همین بسنده کردن به تنهها و سرشاخههایِ آشکار و در دیدرسِ همگان. از همین روست که او پای در راهی دشوار میگذارد و هزارتوهایِ تاریک و ناشناخته را با پای صبر و بردباری میپیماید تا به گنجِ شایگان دست یابد و...
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4871-bazafarini-sogh-siavash-sorodi-kohan.html
دکتر جلیل دوستخواه
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39749
در ادب کهن فارسی، نمونه والای این کوشش و کُنش را در کار فردوسی و فرآیند شکل گیری و تکوین حماسهٔ بزرگ او مییابیم. هنگامی که او آشکارا از «نو کردن گفتههای کهن و یادمانهای باستانی» به منزلهٔ خویشکاریِ بزرگِ خود سخن میگوید و در سرتاسر منظومهٔ عظیمش به زنده و پویا کردن دیرینگان اسطوره و افسانه و حماسه و روز آمدن گردانیدن بُن مایههای کهن همت میگمارد، نشان میدهد که به این امر بایسته و مهم وقوف کامل دارد.
از روزگار فردوسی تا امروز نیز، این روایتهای باستانی در ساختار فرهنگی و هنریِ آفریده و عرضه داشتهٔ او در میان ایرانیان و بخشهایی از جُز ایرانیان با پذیرهٔ گستردهای رو به رو بوده و برداشتها و دریافتهای گوناگونی دربارهٔ آنها ابراز شده است. اما در هزارهٔ گذشته بیشتر کارهای انجام پذیرفته در پیرامون شاهنامه، جنبهٔ متن شناختی و یا پژوهش در ویژگیهای ادبی و زبانی و اندیشگی داشته که همانا در نوع خود ضروری و ازشمند است. تنها در درازنای سدهٔ اخیر است که شماری از اهل هنر و فرهنگ در راستای بازپردازی و روزآمد گردانی روایتهایی از حماسهٔ ایران در ساختارهای ادبی و هنری این زمانی کوشیده و کارهایی عرضه داشتهاند.
در این راستا کارهای بهرام بیضایی، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، کارگردان تئاتر و سینما و پژوهشگر هنرهای نمایشی، با دانش و ژرف بینی و آزمونهای چند ده سالهاش، جای ویژهای دارند.
نگارش و اجرای نمایشنامهٔ یزدگرد سوم از جمله اثرهای درخشان و یادمانیِ او و از نمونههای هنری شاخص عصر ماست. فیلمنامه دیباچهٔ نوین شاهنامه به قلم وی نیز کار ارجمند دیگری از ابن هنرمند پویا و پیشرو است که میتوان آن را جبران غفلتی هزار ساله در عرصهٔ شناخت زندگی و آفرینشِ درآمیخته با رنج و شکنجِ شاعر بزرگ و حماسهسرای شگفتْ کار ایرانی و یکی از اُعجوبههای ادب جهانی به شمار آورد.
بیضایی در تدوین و نگارش فیلمنامهٔ سیاوش خوانی سنگِ تمام گذاشته و تراژدی بسیار مهم و کلیدی سیاوش را در ترکیبی درخشان و تلفیقی ستودنی از بنمایههای کهنِ آن و فرهنگ توده، در قالب هنر هفتم بازپرداخته و روز آمد کرده است.
چارچوب ساختاری این فیلمنامه را آیین دیرینه سوَشون (سوگِ سیاوش) که پیشینهای چندین هزار ساله دارد- شکل بخشیده است. میدانیم که نَرشَخی نویسندهٔ تاریخ بخارا در نیمهٔ سدهٔ چهارم هجری (همزمان با روزگار فردوسی) از سوگْ سرودههای مردم بخارا برای سیاوش که آن را کینِ سیاوش میخواندند، یاد کرده و پیشینهٔ آن آیین را بیش از سه هزار سال شمرده است. همچنین آگاهی داریم که الکساند مون کیت باستان شناس روس، در سدهٔ بیستم میلادی در همان سرزمینِ برگزاری و رواج این آیین، یعنی ناحیهٔ پنج کند در درهٔ زرافشان، سنگ نگارهای نمایشگر یکی از نشستهای سوگ سیاوش را بر بدنه کوهی بازشناخت که بعدها و.س. گرمیاشنکا آن را بازنگری کرد.
طرح روی جلد سیاوشخوانی، نمایی از همین بازنگاری است و بیضایی ساختار فیلنامهاش را با الهامگیری از آن سوگْ آیینِ باستانی و با بهرهگیری از شیوهها و معیارهای نمایشهای تودگی و همهٔ تجربههای ادبی و هنریِ خود و نیز برداشت ویژهاش از فرآیند سوگْ سرود سیاوش در شاهنامه و باریک بینی در منش و کُنِش نقشورزانِ این روایت، طرحریزی کرده و استادانه به سرانجام رسانده است.
نویسنده در زمینهپردازی و صحنهآرایی این فیلمنامه و به نمایش گذاشتن همهٔ نکتهها و دقیقههای گفتاری و کرداریِ بازیگرانش، بیشترین بهره را از نمادْ آیینی و فاصله گذاری میان نقش و نقشورز گرفته است. به کار گرفتنِ شگردهای شناختهٔ نمایشهای تودگی و مهارتهای تعزیه گردانی در ساختار اثری که در نهایت امر باید از آن فیلمی ساخته شود، توفیق چشمگیری است در تلفیق روشهای بومیِ دیرینه و بایستههای جهانْ شمول هنر هفتم.
خوانندهٔ سیاوش خوانی، هر گاه داستان سیاوش را در شاهنامه با دقت و ژرف نگری خوانده و با الفبای هنر ترکیبی و گستردهٔ سینما و فیلنامه پردازی و فیلم سازی نیز آشنا باشد، میتواند چنین بینگارد که فردوسی طی زمان کرده و بدین روزگار آمده و روایت اندوهبارِ زندگانی و سرانجامِ سیاوش را با همان بن مایههای دیرینه، اما در ساختاری متفاوت با آنچه در شاهنامه بدان بخشیده بود، دیگر باره جامهٔ هنری پوشانده است.
ویژگی چشمگیر رویکردِ بیضایی به اسطوره و حماسهٔ ایران، جُستار ریشهها و بنیاد هاست و نه همین بسنده کردن به تنهها و سرشاخههایِ آشکار و در دیدرسِ همگان. از همین روست که او پای در راهی دشوار میگذارد و هزارتوهایِ تاریک و ناشناخته را با پای صبر و بردباری میپیماید تا به گنجِ شایگان دست یابد و...
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4871-bazafarini-sogh-siavash-sorodi-kohan.html
Telegram
ایران بوم
پنجم دی ماه زادروز استاد بهرام بیضایی (۱۳۱۷، تهران) کارگردان، نمایشنامه نویس و پژوهشگر گرامی باد.
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from رسول جعفریان
متوکل عباسی، شهر کاشمر و سرو بلند آن
هنوز فکر می کنم در متون کهن عربی، مواد بیشماری وجود دارد که برای تاریخ اجتماعی و ادبی ما مورد استفاده قرار نگرفته است. از جمله خبری در ربیع الابرار: 1/223 در باره شهر کاشمر آمده است. در اینجا، کاشمر به عنوان«کشمر» و از توابع «بست» خوانده شده است.
زمخشری، نوشته است که در روستای کشمر، از روستاهای بست، درخت سروی هست به نام «سرو آزاد». یعنی دقیقا همین کلمه در متن عربی بکار رفته است . بانی آن پادشاهی است به نام «یستاسف» که باید گشتاسب باشد. این درخت، در زیبایی، و بلندی و عظمت و سایه های آن که یک فرسنگ است! بی مانند بوده و از مفاخر خراسان به شمار می آید «کانت من مفاخر خراسان».
زمانی نزد متوکل عباسی از این سرو صحبت شد، و او علاقه مند به دیدن آن گردید. اما چون نمی توانست به کاشمر برود، به عبدالله بن طاهر نوشت که آن را قطع کرده، تنه و شاخه های آن را در یک پارچه پشمین روی شتر گذاشته، برای او بفرستد. مردم کاشمر تعهد کردند تا مال زیادی بپردازند و این درخت قطع نشود. درخواست آنان پذیرفته نشده، درخت را قطع کرده فرستادند. در این وقت مصیبتی بپا شده و نوحه ها و گریه ها به آسمان رفت و شعرا در رثای آن شعر گفتند. علی بن جهم گفت:
قالوا [خ: فأل] سری لسبیله المتوکل
فالسرو یسری و المنیة تنزل
ما سربلت إلا لأن امامنا
بالسیف من اولاده مستربل
به این معنا که متوکل به راه خود می رفت و سرو می رفت، و مرگ هم به دنبال آن، و چنان شد که عاقبت خلیفه توسط فرزندش کشته شد.
داستان به همین شکل شد. متوکل پیش از رسیدن آن سرو، به قتل رسید.
در تاریخ بیهق (ص 343)، ذیل عنوان «کشمر» آمده است: کاشمر نام دیهی از ترشیز است که زردشت یکی از دو سرو معروف را در آن غرس کرد. (و بنگرید: ثمار القلوب ثعالبی ـ م 429 ـ ترجمه فارسی از انزابی نژاد، ص 277)
@jafarian1964
هنوز فکر می کنم در متون کهن عربی، مواد بیشماری وجود دارد که برای تاریخ اجتماعی و ادبی ما مورد استفاده قرار نگرفته است. از جمله خبری در ربیع الابرار: 1/223 در باره شهر کاشمر آمده است. در اینجا، کاشمر به عنوان«کشمر» و از توابع «بست» خوانده شده است.
زمخشری، نوشته است که در روستای کشمر، از روستاهای بست، درخت سروی هست به نام «سرو آزاد». یعنی دقیقا همین کلمه در متن عربی بکار رفته است . بانی آن پادشاهی است به نام «یستاسف» که باید گشتاسب باشد. این درخت، در زیبایی، و بلندی و عظمت و سایه های آن که یک فرسنگ است! بی مانند بوده و از مفاخر خراسان به شمار می آید «کانت من مفاخر خراسان».
زمانی نزد متوکل عباسی از این سرو صحبت شد، و او علاقه مند به دیدن آن گردید. اما چون نمی توانست به کاشمر برود، به عبدالله بن طاهر نوشت که آن را قطع کرده، تنه و شاخه های آن را در یک پارچه پشمین روی شتر گذاشته، برای او بفرستد. مردم کاشمر تعهد کردند تا مال زیادی بپردازند و این درخت قطع نشود. درخواست آنان پذیرفته نشده، درخت را قطع کرده فرستادند. در این وقت مصیبتی بپا شده و نوحه ها و گریه ها به آسمان رفت و شعرا در رثای آن شعر گفتند. علی بن جهم گفت:
قالوا [خ: فأل] سری لسبیله المتوکل
فالسرو یسری و المنیة تنزل
ما سربلت إلا لأن امامنا
بالسیف من اولاده مستربل
به این معنا که متوکل به راه خود می رفت و سرو می رفت، و مرگ هم به دنبال آن، و چنان شد که عاقبت خلیفه توسط فرزندش کشته شد.
داستان به همین شکل شد. متوکل پیش از رسیدن آن سرو، به قتل رسید.
در تاریخ بیهق (ص 343)، ذیل عنوان «کشمر» آمده است: کاشمر نام دیهی از ترشیز است که زردشت یکی از دو سرو معروف را در آن غرس کرد. (و بنگرید: ثمار القلوب ثعالبی ـ م 429 ـ ترجمه فارسی از انزابی نژاد، ص 277)
@jafarian1964
Forwarded from پایگاه ایران دوستان مازندران
🔴فروغ امروز ۸۸ ساله شد
"فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در يک شناسنامه مزين كردم
و هستيم به يک شماره مشخص شد
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساكن تهران"
🔸هشتم دی ماه، هشتاد و هشتمین سالِ تولد فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
#زادروز
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
"فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در يک شناسنامه مزين كردم
و هستيم به يک شماره مشخص شد
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساكن تهران"
🔸هشتم دی ماه، هشتاد و هشتمین سالِ تولد فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
#زادروز
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
داد
dat
در پهلوی به معنی شریعت، قانون، عقیده و امثال این است. در حکم خدمت در دربار ایران برای عزرا که به زبان آرامی به جا مانده است برای قانون لفظ فارسی باستان dtam آمده است.
دات فارسی در عبری به معنی قانون و عدالت
وارد شده و در تورات هم به کار رفته است.
همین واژه است که در فارسی امروز مثلاً در دادگاه دیده میشود.
داد به معنی عدل و حق در تقابل بیداد به معنی ظلم در این بیت دیده میشود:
اگر مرگ دادست بیداد چیست؟
زِ داد اینهمه بانگ و فریاد چیست؟
از داستان اردشیر بابکان و دیگر شاهان ساسانی استنباط میشود که اگر در راه دین و نبرد با دشمن مرتکب قتل و ظلم میشدند ظالم و بیدادگر تلقّی نمیشدند. ظلم وقتی بود که با مردم خود یا اطرافیان بد کنند مثل یزدگرد اثیم پدر بهرام گور که موبدان و مغان را محدود کرده بود. اما امثال انوشیروان و شاپور ذوالاکتاف را ستمگر نمیدانستند. موبدان در رعایت وندیداد یعنی قانون ضد دیو سختگیر بودند.
چون انوشیروان مزدکیّان را کشت پس داتِ دینی را که قتل عام مرتدان بود اجرا کرد و لذا دادگر خوانده شد. کرتیر هم در مورد مانویان همین فتوا را داده بود. بدین ترتیب میتوان گفت که معنی عدل و عدالت اجرای دادههای دینی یعنی قوانین شرعی بود.
یک معنی داد هم قانون و حقخواهی است و لذا بیداد، بیقانونی است که منجر به پایمال کردن حقوق مردم میشود:
هر آن چیز کز راه بیداد دید
هر آن بوم و بر کان نه آباد دید
[فریدون]
شاهِ نامهها
استاد دکتر سیروس شمیسا
صص ۲۶–۲۵
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
#ایران
ـــــــــــــــــــــــ
داد
dat
در پهلوی به معنی شریعت، قانون، عقیده و امثال این است. در حکم خدمت در دربار ایران برای عزرا که به زبان آرامی به جا مانده است برای قانون لفظ فارسی باستان dtam آمده است.
دات فارسی در عبری به معنی قانون و عدالت
وارد شده و در تورات هم به کار رفته است.
همین واژه است که در فارسی امروز مثلاً در دادگاه دیده میشود.
داد به معنی عدل و حق در تقابل بیداد به معنی ظلم در این بیت دیده میشود:
اگر مرگ دادست بیداد چیست؟
زِ داد اینهمه بانگ و فریاد چیست؟
از داستان اردشیر بابکان و دیگر شاهان ساسانی استنباط میشود که اگر در راه دین و نبرد با دشمن مرتکب قتل و ظلم میشدند ظالم و بیدادگر تلقّی نمیشدند. ظلم وقتی بود که با مردم خود یا اطرافیان بد کنند مثل یزدگرد اثیم پدر بهرام گور که موبدان و مغان را محدود کرده بود. اما امثال انوشیروان و شاپور ذوالاکتاف را ستمگر نمیدانستند. موبدان در رعایت وندیداد یعنی قانون ضد دیو سختگیر بودند.
چون انوشیروان مزدکیّان را کشت پس داتِ دینی را که قتل عام مرتدان بود اجرا کرد و لذا دادگر خوانده شد. کرتیر هم در مورد مانویان همین فتوا را داده بود. بدین ترتیب میتوان گفت که معنی عدل و عدالت اجرای دادههای دینی یعنی قوانین شرعی بود.
یک معنی داد هم قانون و حقخواهی است و لذا بیداد، بیقانونی است که منجر به پایمال کردن حقوق مردم میشود:
هر آن چیز کز راه بیداد دید
هر آن بوم و بر کان نه آباد دید
[فریدون]
شاهِ نامهها
استاد دکتر سیروس شمیسا
صص ۲۶–۲۵
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
#ایران
Forwarded from Iranian Studies News پژوهشهای ایرانی
❇️ کتاب ایرانشناسی
🔘 خانوادۀ زبانهای هندیاروپایی
💠 زبانهای هندیاروپایی یک خانوادهٔ زبانی متشکل از چند صد زبان و گویش همریشه است و بیشتر زبانهای مردمان قارهٔ اروپا، فرارودان و ایران و شبه قاره هند از همین خانواده زبانی هستند. این کتاب که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده از پیوند زیر در دسترس است.
The Indo-European Language Family
🔘 خانوادۀ زبانهای هندیاروپایی
💠 زبانهای هندیاروپایی یک خانوادهٔ زبانی متشکل از چند صد زبان و گویش همریشه است و بیشتر زبانهای مردمان قارهٔ اروپا، فرارودان و ایران و شبه قاره هند از همین خانواده زبانی هستند. این کتاب که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده از پیوند زیر در دسترس است.
The Indo-European Language Family
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
هیچ روشنفکری بهتر از فروغ
به ستیزهٔ با سنّت برنخاست.
▪️ما در قرن بیستم روشنفکران بسیاری داشتهایم که به ويرانی «سنّت»ها کمر بسته و برخاستهاند و تمام کوشش آنان تخریب اساس سنّتها بوده است چه به صورت آثار داستانیِ بزرگ و چه در شکل مقالات و کتابهای بسیار وسیع و استدلالی (آثار کسروی و ارانی)، اما هیچیک از آنان، بیگمان، در درونِ خویش تا بدین پایه [که فروغ فرخزاد توانست] گسیختگی از سنّت را نتوانستهاند تصویر کنند.
تصویری که فروغ از گسستنِ خویش ارائه میدهد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، غیرمستقیم، این سنّت است که از ما دور میشود و ما را رها میکند. باید بپذیریم که عالیترین تصویر عبور از سنّت، در ادبیات نیمهٔ دوم قرن بیستم ما، در شعر اوست که زیباترین تجلّی خود را آشکار میکند.
شاملو و اخوان با همهٔ ستیزه آشکاری که گاه با الاهیّات و سنّتِ اِلاهیّاتیِ حاکم داشتهاند،
نتوانستهاند چنین «گذاری» را، در بیان هنریِ خويش آینگی کنند، گیرم صریحترین رویارویی با الاهیّات را نیز در شعرِ خود عرضه کرده باشند برای نمونه، «گزارش» از اخوان ثالث و «در آستانه» از شاملو.
از این دیدگاه، که دیدگاهِ هنری است و هیچ زرّادخانهٔ مجهّز به بمب اتمی و ئیدروژنی هم نمیتواند به جنگش بیاید، بنگریم، هیچ روشنفکری بهتر از فروغ به ستیزهٔ با سنّت برنخاسته است، دیگران شعار دادهاند و دشنام و اگر به تحلیل سبکشناسیک آثارشان بپردازیم، در جدال با سنّت، خود گرفتار تناقضهای خندهآوری نیز شدهاند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صص ۵۶۹–۵۶۸
#فروغ_فرخزاد
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ادبیات فارسی سالها باید در انتظار بماند تا چهرهای به مانندِ فروغ بر صحایف پریشان و آشفتهٔ آن _که میدان ادعاهای بیجا و آشفتهکاریهای متشاعرچَگانِ پیر و جوان است_ بتابد و چه دیر خواهد بود تا چهرهای چون او در شعر ما روی نماید!
محمدرضا شفیعی کدکنی
#فروغ_فرخزاد
ـــــــــــــــــــــــ
هیچ روشنفکری بهتر از فروغ
به ستیزهٔ با سنّت برنخاست.
▪️ما در قرن بیستم روشنفکران بسیاری داشتهایم که به ويرانی «سنّت»ها کمر بسته و برخاستهاند و تمام کوشش آنان تخریب اساس سنّتها بوده است چه به صورت آثار داستانیِ بزرگ و چه در شکل مقالات و کتابهای بسیار وسیع و استدلالی (آثار کسروی و ارانی)، اما هیچیک از آنان، بیگمان، در درونِ خویش تا بدین پایه [که فروغ فرخزاد توانست] گسیختگی از سنّت را نتوانستهاند تصویر کنند.
تصویری که فروغ از گسستنِ خویش ارائه میدهد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، غیرمستقیم، این سنّت است که از ما دور میشود و ما را رها میکند. باید بپذیریم که عالیترین تصویر عبور از سنّت، در ادبیات نیمهٔ دوم قرن بیستم ما، در شعر اوست که زیباترین تجلّی خود را آشکار میکند.
شاملو و اخوان با همهٔ ستیزه آشکاری که گاه با الاهیّات و سنّتِ اِلاهیّاتیِ حاکم داشتهاند،
نتوانستهاند چنین «گذاری» را، در بیان هنریِ خويش آینگی کنند، گیرم صریحترین رویارویی با الاهیّات را نیز در شعرِ خود عرضه کرده باشند برای نمونه، «گزارش» از اخوان ثالث و «در آستانه» از شاملو.
از این دیدگاه، که دیدگاهِ هنری است و هیچ زرّادخانهٔ مجهّز به بمب اتمی و ئیدروژنی هم نمیتواند به جنگش بیاید، بنگریم، هیچ روشنفکری بهتر از فروغ به ستیزهٔ با سنّت برنخاسته است، دیگران شعار دادهاند و دشنام و اگر به تحلیل سبکشناسیک آثارشان بپردازیم، در جدال با سنّت، خود گرفتار تناقضهای خندهآوری نیز شدهاند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صص ۵۶۹–۵۶۸
#فروغ_فرخزاد
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ادبیات فارسی سالها باید در انتظار بماند تا چهرهای به مانندِ فروغ بر صحایف پریشان و آشفتهٔ آن _که میدان ادعاهای بیجا و آشفتهکاریهای متشاعرچَگانِ پیر و جوان است_ بتابد و چه دیر خواهد بود تا چهرهای چون او در شعر ما روی نماید!
محمدرضا شفیعی کدکنی
#فروغ_فرخزاد
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
هویّت ملّی
از نظر ملّی و فرهنگی ما ایرانیان همیشه هویّتی مرکب داشتهایم، یعنی در عین ایرانی بودن، یک هویّت فرهنگی ثانوی مانند ترک و فارس و گیلک و بلوچ و کرد هم داشتهایم. این هویّت دوم هیچگاه با هویّت ملّی ما در تضاد نبوده است. شاهد این مدّعا این است که روایات شفاهی داستانهای حماسی ایرانی، چه آنهایی که در شاهنامه آمدهاند و چه آنهایی که در آن کتاب نیامدهاند، در کشور ما به اکثر این زبانها موجودند و حتی در زبان کردی صورت ادبی هم دارند. علّت وجود تعدد هویّت فرهنگی در ایران این است که منطقۀ غرب آسیا همیشه اقامتگاه اقوامی با السنه و فرهنگهای مختلف بوده است و اهل این منطقه معمولاً شهروندان امپراطوریهای بزرگی بودهاند که ایشان را تحت یک پوشش سیاسی-مدیریتی قرار میداده است. بیشتر این امپراطوریهای بزرگ یا ایرانی بودهاند، مثل شاهنشاهیهای هخامنشی، ساسانی و صفوی و یا از نظر فرهنگی ایرانی شده بودند، مانند سلاجقه و مغولان که در اشاعۀ زبان و ادب فارسی و تولید دستنویسهای نفیس از شاهنامه بر دیگران پیشی گرفتند. بنابراین نه چندفرهنگه بودن در منطقهای که بسیاری از ساکنین آن چندفرهنگهاند غیر متعارف است، و نه چندزبانه بودن.
در تاریخ هرودوت صحنهای هست که آمیختگی اقوام را در امپراطوری ایران بهزیبایی بیان میکند. هرودوت در وصف سپاه عظیم خشایارشا مینویسد:
«بنه سپاه همراه با حیوانات بارکشی که در خدمت بودند در جلوی سپاه حرکت میکردند و پشت سر ایشان تودۀ عظیمی از قومیتهای مختلف که بر اساس ملیت تقسیمبندی نشده بلکه در هم آمیخته بود، راه میپیمود.»
در صحنههای لشکرکشی شاهان ساسانی هم به روایت شاهنامه سپاه ایران از کرد و بلوچ و گیلک و ترک و عرب تشکیل شده است. بنابراین در ایران همیشه اقوامی که زبانهای مختلفی به کار میبردهاند، موجود بودهاند. اما این اقوام در عین اینکه به زبانهای مختلف سخن میگفتهاند، خودشان را ایرانی میدانستهاند و هویّت قوی ملّی داشتهاند.
[مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، دکتر محمود امیدسالار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، از صفحۀ ۵۰ تا ۵۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
از نظر ملّی و فرهنگی ما ایرانیان همیشه هویّتی مرکب داشتهایم، یعنی در عین ایرانی بودن، یک هویّت فرهنگی ثانوی مانند ترک و فارس و گیلک و بلوچ و کرد هم داشتهایم. این هویّت دوم هیچگاه با هویّت ملّی ما در تضاد نبوده است. شاهد این مدّعا این است که روایات شفاهی داستانهای حماسی ایرانی، چه آنهایی که در شاهنامه آمدهاند و چه آنهایی که در آن کتاب نیامدهاند، در کشور ما به اکثر این زبانها موجودند و حتی در زبان کردی صورت ادبی هم دارند. علّت وجود تعدد هویّت فرهنگی در ایران این است که منطقۀ غرب آسیا همیشه اقامتگاه اقوامی با السنه و فرهنگهای مختلف بوده است و اهل این منطقه معمولاً شهروندان امپراطوریهای بزرگی بودهاند که ایشان را تحت یک پوشش سیاسی-مدیریتی قرار میداده است. بیشتر این امپراطوریهای بزرگ یا ایرانی بودهاند، مثل شاهنشاهیهای هخامنشی، ساسانی و صفوی و یا از نظر فرهنگی ایرانی شده بودند، مانند سلاجقه و مغولان که در اشاعۀ زبان و ادب فارسی و تولید دستنویسهای نفیس از شاهنامه بر دیگران پیشی گرفتند. بنابراین نه چندفرهنگه بودن در منطقهای که بسیاری از ساکنین آن چندفرهنگهاند غیر متعارف است، و نه چندزبانه بودن.
در تاریخ هرودوت صحنهای هست که آمیختگی اقوام را در امپراطوری ایران بهزیبایی بیان میکند. هرودوت در وصف سپاه عظیم خشایارشا مینویسد:
«بنه سپاه همراه با حیوانات بارکشی که در خدمت بودند در جلوی سپاه حرکت میکردند و پشت سر ایشان تودۀ عظیمی از قومیتهای مختلف که بر اساس ملیت تقسیمبندی نشده بلکه در هم آمیخته بود، راه میپیمود.»
در صحنههای لشکرکشی شاهان ساسانی هم به روایت شاهنامه سپاه ایران از کرد و بلوچ و گیلک و ترک و عرب تشکیل شده است. بنابراین در ایران همیشه اقوامی که زبانهای مختلفی به کار میبردهاند، موجود بودهاند. اما این اقوام در عین اینکه به زبانهای مختلف سخن میگفتهاند، خودشان را ایرانی میدانستهاند و هویّت قوی ملّی داشتهاند.
[مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، دکتر محمود امیدسالار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، از صفحۀ ۵۰ تا ۵۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
دل را چه دهم فریب چندین بسَخُن
چون کار مرا نه سر پدید است و نه بُن
در سال نو از رفته قیاسی میکُن
سال نو و صد هزار اندوه کُهُن
#تاجالدیناسماعیلباخرزی
#سال_نو_ترسایی
تذکرۀ لبابالالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۵۲۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
چون کار مرا نه سر پدید است و نه بُن
در سال نو از رفته قیاسی میکُن
سال نو و صد هزار اندوه کُهُن
#تاجالدیناسماعیلباخرزی
#سال_نو_ترسایی
تذکرۀ لبابالالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۵۲۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
یازدهم دیماه سالگرد تأسیس موقوفات دکتر محمود افشار
سبب بنیان نهادن این موقوفات
من در سهم خود معتقدات و آرزوهایی دارم و میخواهم در حدود امکان مالی و حالی خود آنها را انجام دهم. از نیاز فراوانی که وطن عزیز و جامعۀ نیازمند ما به توسعۀ امور پزشکی و فرهنگی به معنی عام کلمه دارد غافل نیستم.
خوشبختانه چندی است که دولت و مردم به طور کلی و تا اندازهای توجه به این مسائل کردهاند: دبستانها، دبیرستانها، دانشکدهها، بیمارستانها، درمانگاهها و غیر آن ساخته شده و میشود. هرچند که بسی از اینها سطحی بوده است. از آنجا که رفع نقص موجود کردن آسانتر از ایجاد نمودن است، باید گفت آنچه تاکنون شده سودمند بوده است.
در این میان توجه مستقیم و خاص به مسائل اساسی دیگر، مانند افزایش جمعیت کشور از راههای مختلف، ترویج و تعمیم زبان فارسی در نقاط حسّاس مملکت، تکمیل و تحکیم وحدت ملّی، پیشرفت قسمتهای خوب تمدن جدید و جلوگیری از مفاسد آن، اصلاح اوضاع اجتماعی ملّت، حفظ اخلاق جوانان و تزریق مایۀ وطنپرستی کافی در افکار آنان، که با وجود این اقدامها میتوان ملّتی شایسته، متّحد، مترقی و کشوری آباد و بزرگ داشت، نشده است.
برای اینکه ملّت بزرگی مانند ملّت ما بزرگ بماند و کشور پهناوری مانند ایران کوچک نشود ـ چیزی که آرزوی همۀ ماست ـ باید حتماً بر شمارۀ جمعیت آن که به نسبت پهنای خاکش خیلی کم است افزوده گردد و از همۀ جهاتی که برای متحد بودن همیشگی ملّی لازم است با هم یگانگی داشته باشند نه پراکندگی، و چنان ملّت یگانهای کوشش کند که خود را همسطح ملّتهای دیگر از حیث پیشرفتهای دانش، صنعت و تمدن قرار دهد.
یک ملّت گرسنه، بیتمدن، پراکنده، نادان، ناتوان و پرمدعا محکوم به زوال است. هر قدر مردمی دارای این عیبها و نقصها باشند و در عوض بر تجمّل و شوکت ظاهری و رسمی خود بیفزایند و تصور نمایند کسی را گول میزنند خود را گول زدهاند.
برای منظورهای یادشده این موقوفات بنیاد یافته است.
دکتر محمود افشار
کلینیک گلان (سوئیس)، دسامبر ۱۹۵۹ = دیماه ۱۳۳۸
به نقل از:
[پنج وقفنامه، دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۳، ص ۱۵-۱۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی
@AfsharFoundation
سبب بنیان نهادن این موقوفات
من در سهم خود معتقدات و آرزوهایی دارم و میخواهم در حدود امکان مالی و حالی خود آنها را انجام دهم. از نیاز فراوانی که وطن عزیز و جامعۀ نیازمند ما به توسعۀ امور پزشکی و فرهنگی به معنی عام کلمه دارد غافل نیستم.
خوشبختانه چندی است که دولت و مردم به طور کلی و تا اندازهای توجه به این مسائل کردهاند: دبستانها، دبیرستانها، دانشکدهها، بیمارستانها، درمانگاهها و غیر آن ساخته شده و میشود. هرچند که بسی از اینها سطحی بوده است. از آنجا که رفع نقص موجود کردن آسانتر از ایجاد نمودن است، باید گفت آنچه تاکنون شده سودمند بوده است.
در این میان توجه مستقیم و خاص به مسائل اساسی دیگر، مانند افزایش جمعیت کشور از راههای مختلف، ترویج و تعمیم زبان فارسی در نقاط حسّاس مملکت، تکمیل و تحکیم وحدت ملّی، پیشرفت قسمتهای خوب تمدن جدید و جلوگیری از مفاسد آن، اصلاح اوضاع اجتماعی ملّت، حفظ اخلاق جوانان و تزریق مایۀ وطنپرستی کافی در افکار آنان، که با وجود این اقدامها میتوان ملّتی شایسته، متّحد، مترقی و کشوری آباد و بزرگ داشت، نشده است.
برای اینکه ملّت بزرگی مانند ملّت ما بزرگ بماند و کشور پهناوری مانند ایران کوچک نشود ـ چیزی که آرزوی همۀ ماست ـ باید حتماً بر شمارۀ جمعیت آن که به نسبت پهنای خاکش خیلی کم است افزوده گردد و از همۀ جهاتی که برای متحد بودن همیشگی ملّی لازم است با هم یگانگی داشته باشند نه پراکندگی، و چنان ملّت یگانهای کوشش کند که خود را همسطح ملّتهای دیگر از حیث پیشرفتهای دانش، صنعت و تمدن قرار دهد.
یک ملّت گرسنه، بیتمدن، پراکنده، نادان، ناتوان و پرمدعا محکوم به زوال است. هر قدر مردمی دارای این عیبها و نقصها باشند و در عوض بر تجمّل و شوکت ظاهری و رسمی خود بیفزایند و تصور نمایند کسی را گول میزنند خود را گول زدهاند.
برای منظورهای یادشده این موقوفات بنیاد یافته است.
دکتر محمود افشار
کلینیک گلان (سوئیس)، دسامبر ۱۹۵۹ = دیماه ۱۳۳۸
به نقل از:
[پنج وقفنامه، دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۳، ص ۱۵-۱۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی
@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
مسیح و خورشید
▪️اشاره است به این عقیده که قدما جای خورشید را در آسمان چهارم یا فلکِ چهارم فرض میکردهاند و از سوی دیگر عقیده داشتهاند که خدای تعالی عیسی را _ پس از آنکه دشمنان او بر دار کشیدند و پیش خود پنداشتند که او را مصلوب کردهاند و کشتهاند_ به آسمانِ چهارم بُرد و در آنجا سکونت داد و این نکته یکی از وسیعترین زمینههای اشاراتِ شعرِ فارسی است که یکی از نمونههای آن این بیت خواجه حافظ است:
گر روی پاک و مجرّد چو مسیحا به فلک
از چراغِ تو به خورشید رسد صد پرتو»
به چارم آسمان، پهلوی خورشید
تو ما را چون مسیحا داری امروز
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ]
جلد دوم
درسگفتارهای دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر میشود را با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
مسیح و خورشید
▪️اشاره است به این عقیده که قدما جای خورشید را در آسمان چهارم یا فلکِ چهارم فرض میکردهاند و از سوی دیگر عقیده داشتهاند که خدای تعالی عیسی را _ پس از آنکه دشمنان او بر دار کشیدند و پیش خود پنداشتند که او را مصلوب کردهاند و کشتهاند_ به آسمانِ چهارم بُرد و در آنجا سکونت داد و این نکته یکی از وسیعترین زمینههای اشاراتِ شعرِ فارسی است که یکی از نمونههای آن این بیت خواجه حافظ است:
گر روی پاک و مجرّد چو مسیحا به فلک
از چراغِ تو به خورشید رسد صد پرتو»
به چارم آسمان، پهلوی خورشید
تو ما را چون مسیحا داری امروز
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ]
جلد دوم
درسگفتارهای دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر میشود را با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
دل را چه دهم فریب چندین بسَخُن
چون کار مرا نه سر پدید است و نه بُن
در سال نو از رفته قیاسی میکُن
سال نو و صد هزار اندوه کُهُن
#تاجالدیناسماعیلباخرزی
#سال_نو_ترسایی
تذکرۀ لبابالالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۵۲۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
چون کار مرا نه سر پدید است و نه بُن
در سال نو از رفته قیاسی میکُن
سال نو و صد هزار اندوه کُهُن
#تاجالدیناسماعیلباخرزی
#سال_نو_ترسایی
تذکرۀ لبابالالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۵۲۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from اتچ بات
▪️دبا: آیین یادبود زندهیاد «سیّداحمد وکیلیان»، فرهنگپژوه و فولکلوریست برجسته، در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار میشود.
🔹در این برنامه که به یاد خدمات علمی و فرهنگی این عضو فقید شورای علمی دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران برپا میشود، کاظم موسوی بجنوردی، رئیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ محمّد جعفری قنواتی، سرویراستار دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران؛ هوشنگ جاوید؛ حمیدرضا دالوند؛ فاطمه عظیمیفرد، و زهره زنگنه، همسر استاد سخن خواهند گفت.
🔹همچنین پیامهای مکتوب ژاله آموزگار و علی بلوکباشی، اعضای شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی قرائت و پیام تصویری اولریش مارزلف، ایرانشناس و فرهنگپژوه آلمانی پخش خواهد شد.
از بخشهای دیگر این برنامه، اجرای برنامههای مرثیهخوانی و شاهنامهخوانی و پخش کلیپی از سوی مرکز تحقیقات صداوسیما خواهد بود.
🔸این مراسم، جمعه، شانزدهم دی، از ساعت ١۶ تا ١٧:٣٠ در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به نشانی میدان شهید باهنر (نیاوران)، خیابان شهید پورابتهاج (کاشانک)، نرسیده به سهراه آجودانیه، شمارۀ ٢١٠، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز همایشهای بینالمللی رایزن، تالار رسول اکرم (ص) منعقد میشود.
@cgie_org_ir
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹در این برنامه که به یاد خدمات علمی و فرهنگی این عضو فقید شورای علمی دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران برپا میشود، کاظم موسوی بجنوردی، رئیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ محمّد جعفری قنواتی، سرویراستار دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران؛ هوشنگ جاوید؛ حمیدرضا دالوند؛ فاطمه عظیمیفرد، و زهره زنگنه، همسر استاد سخن خواهند گفت.
🔹همچنین پیامهای مکتوب ژاله آموزگار و علی بلوکباشی، اعضای شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی قرائت و پیام تصویری اولریش مارزلف، ایرانشناس و فرهنگپژوه آلمانی پخش خواهد شد.
از بخشهای دیگر این برنامه، اجرای برنامههای مرثیهخوانی و شاهنامهخوانی و پخش کلیپی از سوی مرکز تحقیقات صداوسیما خواهد بود.
🔸این مراسم، جمعه، شانزدهم دی، از ساعت ١۶ تا ١٧:٣٠ در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به نشانی میدان شهید باهنر (نیاوران)، خیابان شهید پورابتهاج (کاشانک)، نرسیده به سهراه آجودانیه، شمارۀ ٢١٠، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز همایشهای بینالمللی رایزن، تالار رسول اکرم (ص) منعقد میشود.
@cgie_org_ir
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
سامانیان حاضر نبودند زبان عربی را کاملاً بیاموزند، اما علاقه داشتند محتوای آثار علمی و فرهنگی گذشته و معاصران را بفهمند. به این سبب از ترجمۀ آثار دینی و علمی از زبان عربی به زبان فارسی دری حمایت شایانی نمودند. در خلال دو سده چند اثر بنیادین علمی به زبان فارسی به وجود آمد. از جملۀ این آثار میتوان از کتاب تاریخ طبری و تفسیر طبری نام برد. این اقدام سامانیان منجر به دوزبانه شدن جهان علمی اسلام گشت. دلیل دیگر پشتیبانی سامانیان از زبان فارسی آن بود که این زبان در درون ایران تودﮤ وسیعتری را مخاطب قرار میداد. اظهارات نویسندگان از سدﮤ چهارم به بعد این فرضیه را تأیید میکند: بهطور مثال، مَیسَری در سال ٣۷٠ق تأمل مینمود، اثر پزشکی خود به نام دانشنامه را به چه زبانی تألیف کند. او در نهایت تصمیم گرفت آن را به دلیلی عملی به زبان فارسی بنگارد:
«چو بر پیوستنش بر، دل نهادم
فراوان رایها بر دل گشادم
که چون گویمْش من تا دیر ماند
و هرکس دانش او را بداند
بگویم تازی ارنه پارسی نغز
ز هر در من بگویم مایه و مغز
و پس گفتم زمین ماست ایران
که بیش از مردمانش پارسیدان
و گر تازی کنم نیکو نباشد
که هرکس را ازو نیرو نباشد
دری گویمش تا هرکس بداند
و هرکس بر زبانش بر براند»
مشابه این مطلب را میتوان در کتاب تاریخ بخارا از نَرشَخی یافت: «این کتاب در سال ٣٣٢ق به زبان عربی سلیس نگاشته شده بود. ولی بیشتر مردم علاقهای به خواندن آن نشان نمیدادند. دوستان از من خواستند تا آن را به زبان فارسی برگردانم و من در سال۵٢٢ق بدین کار دست زدم.»
اگر چه اعتلاء و شکوفایی زبان فارسی و سنّتهای ایرانی با اندیشۀ ایراندوستانۀ سامانیان که از این امر بهرﮤ سیاسی میبردند گره میخورد، اما نقش محوری در دست همان قدرت نیرومندی بود که عمیقاً ریشه در تودﮤ مردمی داشت که با خوی گذشتهگرایی/ اَندَمه (نوستالژی) خود خاطرﮤ شکوه ایران باستان را حفظ کرده بودند.
[شعوبیه: پیدایش و اهمیت آن در سدههای نخستین اسلامی، دکتر زهره خسروی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۲۱-۱۲۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
«چو بر پیوستنش بر، دل نهادم
فراوان رایها بر دل گشادم
که چون گویمْش من تا دیر ماند
و هرکس دانش او را بداند
بگویم تازی ارنه پارسی نغز
ز هر در من بگویم مایه و مغز
و پس گفتم زمین ماست ایران
که بیش از مردمانش پارسیدان
و گر تازی کنم نیکو نباشد
که هرکس را ازو نیرو نباشد
دری گویمش تا هرکس بداند
و هرکس بر زبانش بر براند»
مشابه این مطلب را میتوان در کتاب تاریخ بخارا از نَرشَخی یافت: «این کتاب در سال ٣٣٢ق به زبان عربی سلیس نگاشته شده بود. ولی بیشتر مردم علاقهای به خواندن آن نشان نمیدادند. دوستان از من خواستند تا آن را به زبان فارسی برگردانم و من در سال۵٢٢ق بدین کار دست زدم.»
اگر چه اعتلاء و شکوفایی زبان فارسی و سنّتهای ایرانی با اندیشۀ ایراندوستانۀ سامانیان که از این امر بهرﮤ سیاسی میبردند گره میخورد، اما نقش محوری در دست همان قدرت نیرومندی بود که عمیقاً ریشه در تودﮤ مردمی داشت که با خوی گذشتهگرایی/ اَندَمه (نوستالژی) خود خاطرﮤ شکوه ایران باستان را حفظ کرده بودند.
[شعوبیه: پیدایش و اهمیت آن در سدههای نخستین اسلامی، دکتر زهره خسروی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۲۱-۱۲۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
بیداد
▪️اگر «داد»، نهادن و بودن هرچیز به جای خود و در نتیجه شناختن و پرداختن به پایگاه سزاوار چیزها باشد، پس آنگونه که در مقدمه آمده «ستودن خرد را به از راه داد» یعنی این بزرگترین بخشایش ایزدی را، آنچنان که سزاوار اوست، ستودن؛ اینگونه خرد، «داد» خود را ستده است و ما داد خرد را دادهایم، یا به بیان دیگر حقِّ خرد را ادا کردهایم و او را به منزلت والای «چشم جهان» و نگهبان «چشم و گوش و زبان» برکشیدهایم تا پاسدار دیدار و گفتار ما باشد و آنها را از بیراههٔ «بیداد» برکنار و ایمن بدارد.
پس خرد و داد دو نیکوی توامند و بیداد،
خلف صدق بیخردی است.
از فریدون نخستین پادشاه «تاریخی» تا یزدگرد آخرین پادشاه شاهنامه، درفش کاویان، همان چرمپارۀ داستانی کاوۀ دادخواه، نشان شهریاری ما و پرچم همهٔ ایرانیان بود؛
آهنگری که به شاه میگفت
«اگر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست؟»
نگاهی سطحی به شاهنامه نشان میدهد که «داد» و «بیداد» مفهومی بسیار گستردهتر از آن دارد که در این گفتار آوردهایم. از جمله زادن پهلوانی چون رستم، مانند کینخواهی بیگناهی چون سیاوش داد است و پیمانشکنی، بیداد!
نهایت بیداد مردمخواری و نام شهر مردمخوران «بیداد» است.
زندهیاد استاد شاهرخ مسکوب
ایراننامه
سال بیست و یکم، شمارهٔ ۳
پاییز ۱۳۸۲، صص ۲۲۸–۲۲۷
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
بیداد
▪️اگر «داد»، نهادن و بودن هرچیز به جای خود و در نتیجه شناختن و پرداختن به پایگاه سزاوار چیزها باشد، پس آنگونه که در مقدمه آمده «ستودن خرد را به از راه داد» یعنی این بزرگترین بخشایش ایزدی را، آنچنان که سزاوار اوست، ستودن؛ اینگونه خرد، «داد» خود را ستده است و ما داد خرد را دادهایم، یا به بیان دیگر حقِّ خرد را ادا کردهایم و او را به منزلت والای «چشم جهان» و نگهبان «چشم و گوش و زبان» برکشیدهایم تا پاسدار دیدار و گفتار ما باشد و آنها را از بیراههٔ «بیداد» برکنار و ایمن بدارد.
پس خرد و داد دو نیکوی توامند و بیداد،
خلف صدق بیخردی است.
از فریدون نخستین پادشاه «تاریخی» تا یزدگرد آخرین پادشاه شاهنامه، درفش کاویان، همان چرمپارۀ داستانی کاوۀ دادخواه، نشان شهریاری ما و پرچم همهٔ ایرانیان بود؛
آهنگری که به شاه میگفت
«اگر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست؟»
نگاهی سطحی به شاهنامه نشان میدهد که «داد» و «بیداد» مفهومی بسیار گستردهتر از آن دارد که در این گفتار آوردهایم. از جمله زادن پهلوانی چون رستم، مانند کینخواهی بیگناهی چون سیاوش داد است و پیمانشکنی، بیداد!
نهایت بیداد مردمخواری و نام شهر مردمخوران «بیداد» است.
زندهیاد استاد شاهرخ مسکوب
ایراننامه
سال بیست و یکم، شمارهٔ ۳
پاییز ۱۳۸۲، صص ۲۲۸–۲۲۷
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه