Telegram Web Link
سعید نفیسی (۱۸ خرداد ۱۲۷۴ - ۲۳ آبان ۱۳۴۵ خورشیدی)، دانش‌پژوه،ادیب، تاریخ‌نگار، نویسنده، مترجم و شاعرایرانی بود.
او جزو نسل اول استادان دانشکدهٔ تاریخ دانشگاه تهران بود.
یادش گرامی
@iranboom_ir
سعید نفیسی روزگاری به یاد ایران نوشته بود:

به ایرانم
به ایران گرامی‌ام
به ایران جاودانی‌ام

این عبارت نفیسی که در یکی از سال‌های پریشانی ایران ۱۳۲۵-۱۳۲۷، بر پیشانی یکی از داستان‌های تاریخیِ مجموعهٔ «ماه نخشبِ» او چاپ شده بود، «شعر» است و سراسر حقیقت است. سعید نفیسی ایرانِ جاودانی را دوست می‌داشت؛ برای فرهنگ درخشان آن رنج‌های گران برد و دل‌سوختگی بی‌پایان نسبت به آن ابراز می‌کرد؛ دل‌داده بدین سرزمین بود. سراسر زندگی را در راه پیشرفت کارهای فرهنگی و پژوهشی آن گذراند؛ زن و فرزند و خانه و نیروی بدنی و حیثیت معنوی خود را در آن راه مصروف کرد. او از سرِ همه‌چیز می‌گذشت تا نکته‌ای و سطری و ورقی و کتابی در یاد ایران و برای ایران چاپ شود.
(ایرج افشار؛ مجلهٔ آینده، سال ۱۳، شمارهٔ چهارم و پنجم، تیر – مرداد ۱۳۶۶، ص ۲۲۷)

تاربرگ مجله بخارا

@iranboom_ir

🔸نقل از: ایران بوم
@ESHTADAN
🔹🔹🔹آید وصال و هجرِ غم‌انگیز بگذرد
ساقی بیار باده، که این نیز بگذرد

ای دل به سرد مهریِ دوران صبور باش
کز پِی رسد بهار، چو پاييز بگذرد


#رهی_معیری (محمدحسن «بیوک» معیری)
متخلص به #رهی
(۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ - ۲۴ آبان ۱۳۴۷ #تهران)
غزلسرا، ترانه‌سرا و تصنیف‌سرا.
«شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» از جمله ترانه‌های سروده شده وی هستند.

#رهی_معیری
https://www.tg-me.com/eshtadan
ابراهیم پورداود (زادهٔ ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت – درگذشت ۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران) ایران‌شناس، اوستاشناس، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران



@andishehnikbookshop
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
خودکامگی موجب تباهی‌ است.


▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی می‌انجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه می‌توان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاه‌اند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.

پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین می‌کردند و موبدان راهِ رستگاری آن‌جهانی را به مردم نشان می‌دادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیک‌سرانجامی ایرانیان بود.

در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردن‌فرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه می‌ایستند.

نمونه‌های ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان می‌بینیم.

وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشه‌ای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:

بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربه‌سر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸

کاوس جوابی ندارد. شرمسار می‌شود و از کاخ بیرون می‌رود.

یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دست‌پرورده‌اش سیاوش شاهزادهٔ بی‌گناه را می‌شنود، به آهنگ کین‌خواهی از تورانیان از نیمروز حرکت می‌کند. ابتدا به درگاه کاوس می‌رود و با خشم و خروش او را خوار می‌سازد:

چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و‌ تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی

کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهان‌پهلوان خشمگین جز اشک ریختن چاره‌ای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه می‌رود و او را می‌کشد و‌ کاوس از جای خود نمی‌جنبد:

به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوس‌شاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲

با این نمونه‌ها می‌بینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان می‌خوانیم که محمود به فردوسی می‌گوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانه‌ای از همان روزگاران بر سر زبان‌ها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلان‌جا من گنجی نهفته‌ام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.

زنده‌یاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی
زندگی، اندیشه و‌ شعرِ او
صص۲۲۱–۲۱۳
مطالب پیشین این رسانه را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
خواهی که میانِ خَلق قاضی باشی
باقی مانی گَهی که ماضی باشی
بر خَلقِ خدا حُکم چنان کُن که اگر
آن بر تو کُنَد کسی تو راضی باشی


#قاضی‌مجدالدین‌نسوی

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج ۱: ۲۶۶.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from دژنپشت
.
.
گزارش

#محمود_فاضلی_بیرجندی
۳۰ آبان ۱۴۰۱
.
در بازارچه، پی کاری قدم می­‌زدم که ناگهان آوای هلهله و شادی از هر سو برخاست. چندین بار دیگر هم تکرار شد.
از دوستی پرسان شدم تا چه شده؟
پاسخ داد: خوشحال می­‌شویم که تیم فوتبال ایران از تیم انگلستان گل می­‌خورد. و دوید و رفت تا به خوشحالی­‌ها برسد.
خانمی از دوستان که به دیدنم آمده بود هم خبر داد که در قطار مترو همین شادمانی­‌ها را دیده که جوانان کرده­‌اند، از شکست تیم فوتبال ایران!
 
من از نسلی هستم که از شنیدن نام "ایران" پشتم می­‌لرزد. نام ایران برایم از گرامی­‌ترین نام­‌هاست. ایران، آبروی ما و بزرگ­‌ترین دارایی همه ماست.
 
این جوانان که امشب چنین خوشحالی­‌ها می­‌کردند بیشترشان کمتر از سی ساله بودند. همگان پرورده دوران جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی از آغاز استقرار خودش درهای دانشگاه­‌ها را ببست و انقلاب فرهنگی بر پا کرد تا نسلی در محیط آموزشی آن بار آید هماوا با آرمان­‌هایی که گردانندگان این حکومت در سر داشته­‌اند، از راستی، دانایی، میهن­‌دوستی، و ... .
آیا نتیجه آن انقلاب فرهنگی و تغییر پی در پی کتاب­‌ها و درس­‌ها و پاکسازی هزاران معلم و استاد همین بود؟
 
پرسش از که کنم؟ می­‌دانم، آنان که باید ببینند و بشنوند حرفه­‌ای ندارند مگر سخن راندن. آنان را گوش بیکار است، و زبان در جنبش مدام.
 
ناگفته‌ای نمانده.
فقط بگویم که این­‌ها را دیدم.
شامگاه دوشنبه بود، و سی آبان ماه ۱۴۰۱ بود.


https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
بیرجند در زمره شهرهای مرزی ایران است و مرزی بودن از حیث مطالعات گویشی از مزایای نسبی آن محسوب می شود. چون زمینه مطالعات گویشی در نواحی مرزی ایران تاکنون کم رنگ بوده است، لذا فرصت مغتنمی فراروی دانشگاه بیرجند می باشد که با بهره گیری از مزیت نسبی خود، پیش قراول مطالعات این رویکرد علمی در ایران شود و نخستین همایش ملی را در زمینه تعامل زبان ها و گویش های مرزی برگزار نماید.

برای کسب اطلاعات بیشتر به وبگاه همایش مراجعه بفرمایید:
https://conf.birjand.ac.ir/icbld/


@lsiinfo
تا چند هوای روی چون ماه کنی
تا کی طلبِ مرتبه و جاه کنی
ای پای دراز کرده بر فرشِ امل
وقت است که دست از همه کوتاه کنی

#قاضی‌مجدالدین‌نسوی

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج ۱: ۲۶۶.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
رهگذر! ای رهگذر! ای رهگذر
می‌شنوم، می‌شنوم، دور دور
همهمهٔ تق‌تقِ پای تو را
گر تو نمی‌دانی جای مرا
در تهِ این چاهم
با اژدها
راه سوی من کن و دستم بگیر
می‌شنوی گر که صدای مرا.

محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: سرور فرهادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پُرم
محزون تر از کمانچه ی کیهان کلهرم ...


🔸🔸دیرور سوم آذر زادروز "کیهان کَلهُر "

🔹 موسیقیدان ،آهنگ‌ساز ونوازنده‌ی ایرانی. کمانچه ساز تخصصی کیهان کلهر است، وی در کنار کمانچه، تنبور، سه‌تار و شاه‌کمان نیز می‌نوازد.
https://www.tg-me.com/eshtadan
زن و عشق در شاهنامه

شاهنامه کتابی است که زن در سراسر آن حضور دارد؛ برعکس ایلیاد هُمر که در آن سیمای زن پریده‌رنگ و گذراست. زن در ایلیاد آتش فاجعه را برمی‌افروزد و خود کنار می‌نشیند. هلن که زیبایی شوم و تباه‌کننده‌اش موجد جنگ است. این‌گونه است کریزئیس که ناخواسته نزاع بین آگاممنون و اشیل را باعث می‌شود.
در دوران پهلوانی شاهنامه حضور زن لطف و گرمی و نازکی و رنگارنگی به ماجراها می‌بخشد و با آنکه قسمت عمدهٔ داستان‌ها شامل جنگ و کشتار و نزاع و خرابی است، وجود او موجب می‌شود که این کتاب در ردیف لطیف‌ترین آثار فکری بشر قرار گیرد.

این زن‌ها هستند که به داستان تراژیک آب و رنگ بخشیده‌اند. اگر تهمینه نبود مرگ سهراب آنقدر مؤثر و غم‌انگیز جلوه نمی‌کرد. همین‌گونه است مرگ فرود اگر جریره نبود، و مرگ سیاوش اگر فرنگیس نبود، و مرگ اسفندیار اگر کتایون نبود، و مرگ رستم و تراژدی زال، اگر رودابه نبود. سیمای تراژیک زن در شاهنامه به نجیب‌ترین و پاکیزه‌ترین نحو یعنی به عنوان مادر و همسر جلوه می‌کند، نه به عنوان معشوق.

در تمام داستان‌های شاهنامه حضور زن را می‌بینیم. در داستان ضحّاک خواهران جمشید هستند. در داستان فریدون باز خواهران جمشید را می‌بینیم که به همسری او درمی‌آیند، و نیز مادرش فرانک و دختران سرو که همسر پسران او می‌گردند. در داستان سام و زال سیندخت و رودابه هستند، و در داستان سهراب تهمینه و گرد‌آفرید؛ در داستان کاووس سودابه و مادر سیاوش، و در داستان سیاوش سودابه و فرنگیس و جریره و گلشهر زن پیران؛ و در داستان بیژن، منیژه؛ و در داستان گشتاسب و اسفندیار، کتایون دختر قیصر.

شاهنامه بر خلاف آنچه در نزد اشخاص نا‌آشنا معروف شده یک کتاب ضدّ زن نیست. در تمام دوران پهلوانی، از سودابه که بگذریم، یک زن پتیاره دیده نمی‌شود. اکثر زنان در شاهنامه نمونهٔ بارز زن تمام‌عیار هستند. در عین برخورداری از فرزانگی و بزرگ‌منشی، از جوهر زنانگی و زیبایی نیز به نحو سرشار بهره‌مندند. حتی زنانی که خارجی هستند چون با ایران می‌پیوندند، از صمیم قلب ایرانی می‌شوند و جانب نیکی را که جانب ایران است می‌گیرند.

عشق در شاهنامه در عین برهنگی پاک و نجیب است. رابطه زن و مرد بی‌آنکه به تکلّف و تصنّع گراییده باشد از تمدّن و فرهنگ برخوردار است.
ما تنها یک مورد می‌بینیم که عشق به کام نمی‌رسد و آن عشق ناگهانی سهراب به گُرد‌آفرید است.
تنها یک مورد عشق ناپاک و نارواست و آن عشق سودابه به سیاوش است. در چهار مورد از شش مورد، اظهار دلدادگی نخست از طرف زن می‌شود.
زن در شاهنامه برای ابراز عشق جسارت بیشتری دارد. این بی‌پروایی به استثنای سودابه به‌هیچ وجه مانع پاکدلی و پاکدامنی نیست.
چهار زنی که در اظهار عشق پیشقدم هستند:
تهمینه به رستم، سودابه به سیاوش، منیژه به بیژن و کتایون به گشتاسب. عشق زال و رودابه در یک زمان ابراز می‌شود. در یک مورد مرد در ابراز عشق پیشقدم می‌شود و آن سهراب است.

📚آواها و ایماها، صص ۱۸–۱۳

کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
ماییم که اصل شادی و کانِ غَمیم
سرمایهٔ دادیم و نهادِ ستَمیم
پَستیم و بُلندیم و کَمالیم و کَمیم
آئینهٔ زنگ خورده و جامِ جَمیم


#خیام #حکیم‌عمر‌خیام

رباعیات خیام در منابع کهن؛ سیدعلی میرافضلی؛ مرکز نشر دانشگاهی؛ ۱۳۸۲: ۴۲.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
#جبار_باغچه_بان

۴ آذر؛ سالروز درگذشت بزرگمرد ایرانی، جبار باغچه بان،بنیان‌گذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران در تبریز و همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران است.
شادروان جبار باغچه بان در مراسم عروسی دو تن از شاگردان ناشنوایش.
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ادب‌سار
جَهان چون برآری برآیدهمی
بد و نیک روزی سرآیدهمی

چو بستی کمر بر درِ راهِ آز
شود کار گیتی‌ت یکسر دراز

به یک روی جُستن بلندی سزاست
اگر در میانِ دمِ اژدهاست

و دیگر که گیتی ندارد درنگ
سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ

پرستنده‌ی آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین
#فردوسی

و آرزویم این که:
هر امید دل را که بستی میان
ز رنجی که بردی مبادت زیان


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
فرتور: #مهدیه_غفوریان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍃
🍃🍃
🍃🍃🍃


🔷🔹پنجم آذر سالروز درگذشت محمدعلی فروغی

( زاده سال ۱۲۵۴، درگذشته ۱۳۲۱، تهران)                         
محمدعلی فروغی در ۶۵ سالگی درگذشت و در ابن بابویه به‌خاک سپرده شد.
                 

🔸      هرکس فروغی را می‌شناسد، می‌داند که آن مرحوم حکیم بود و اهل ادعا و گزاف‌گویی و غرور نبود... . می‌گفت خارجیان شعرای ما را بهتر از ما می‌شناسند و قدرشان را بهتر از ما می‌دانند، و از گفت‌وگویی که بعضی دانشمندان فرنگ راجع به سخن‌سرایان ایران کرده‌اند حکایت می‌کرد و گریه به او دست می‌داد. می‌گفت: روزی در جامعهٔ ملل یکی آمد و گفت: شما مال آن مملکتی هستید که شاعرش می‌گوید بنی‌آدم اعضای یکدیگرند...؟ بعد گفت: آنچه شما صدها سال پیش گفته‌اید دنیا امروز فهمیده... . فروغی این را گفت و گریه کرد. می‌گفت: خارجی‌ها شعرای ما را افتخار عالم بشریت می‌دانند و ما قدرشان را نمی‌دانیم.
خودم بسیار از خارجی‌ها را دیده‌ام که می‌گویند #سعدی تنها افتخار ایران نیست، بلکه افتخار بشریت است.

خلاصه‌شده از: #عبدالرحمن_فرامرزی، مقالهٔ «دست‌درازی به زبان فارسی»، در مجلهٔ یغما، ش ۹، ۱۳۲۳ (ش پیاپی ۲۶۷)، ص ۵۱۹.                            
https://www.tg-me.com/eshtadan
سیاست‌مدارِ مردم‌شناس

🔹دبا: امروز از درگذشت «محمّدعلی فروغی»، ملقب به ذکاءالملک، هشتاد سال گذشت. او که مترجم، ادیب و سخن‌شناس، فیلسوف، تاریخ‌دان، روزنامه‌نگار، سیاست‌مدار، دیپلمات، نماینده و رئیس مجلس، وزیر و نخست‌وزیر بود که در بنیادنهادن مردم‌شناسی دولتی ایـران نقشی مهم داشت. در ادامه، فرازهایی از مدخل «فُروغی» به‌قلم حمیدرضا دالوند در دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران را می‌خوانیم.

🔸«فروغی اگرچه مردم‌شناس نبود، ولی به‌عنوان یکی از برنامه‌ریزان و تدوینگران سیاستهای فرهنگی روزگار رضا شاه (۱۳۰۵-۱۳۲۰ ش) در شکل‌دهی بر پژوهشهای مردم‌شناسی و فرهنگ مردم ایران نقش مهمی داشت. او گردآوری فولکلور را در اساسنامۀ فرهنگستان گنجاند و در بنیادنهادن بنگاه مردم‌شناسی و بیان مفهوم انسان‌شناسی در ایران کوشید.

🔸وی به کمک متون فرنگی، مقاله‌ای با عنوان «مردم‌شناسی چیست؟»، تدوین کرد که نخست در دی‌ماه ۱۳۱۶ به صورت سخنرانی در بنگاه مردم‌شناسی و موزۀ آن ایراد شد، سپس، در ویژه‌نامۀ مردم‌شناسی مجلۀ آموزش و پرورش در آذر ۱۳۱۷ انتشار یافت. فروغی در تیرماه ۱۳۱۷ نامه‌ای برای نشر هفتصد ترانه از ترانه‌های روستایی ایران ــ گردآوری کوهی کرمانی ــ نوشت. او در این نوشته‌ها دریافت خود را از علم «آنتروپولوژی» بیان می‌کند.

🔸به‌اعتبار کاربرد واژۀ «مردم» به‌جای «انسان» در متون کهن ادب فارسی، اصطلاح «مردم‌شناسی» را در برابر «آنتروپولوژی» قرار می‌دهد و آن را شعبه‌ای از «بیولوژی» یا «معرفةالحیات» یا به قول خود فروغی «جان‌شناسی» می‌داند. وی مردم‌شناسی را به دو بخش اعم و اخص تقسیم می‌کند: بخش اعم همان است که امروزه با عنوان «علوم انسانی» از آن یاد می‌شود و بخش اخص را باز به دو قسمت «امور مادی» و «امور معنوی» تقسیم می‌نماید. «اِتنوگرافی» و «اتنولوژی» را «نژادشناسی» معنی می‌کند و در شمار «امور مادی» مردم‌شناسی می‌آورد و «امور معنوی» آن را دانشهایی چون انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، دین‌شناسی، اسطوره‌شناسی و فولکلور می‌داند.

🔸فروغی در برابر «فولکلور»، اصطلاح «توده‌شناسی» را قرار می‌دهد و سرانجام، مردم‌شناسی را علم به تحولات و تکامل انسان تعریف می‌کند. او در ادامۀ گفتار خود به سودمندیهای مردم‌شناسی و پیوند آن با دیگر علوم اشاره می‌کند. یافته‌های فروغی اساسی برای مردم‌شناسی دولتی می‌توانست باشد، ولی تحولات بعدی نشان داد که از آنچه وی ترسیم کرده بود، تنها اصطلاح «مردم‌شناسی» به کار بسته شد و رواج پیدا کرد، اما کاربردها و پیوندهایی که برای مردم‌شناسی اشاره کرده بود، کمتر مورد پژوهش و بررسی قرار گرفتند.»

🔻متن کامل این نوشتار را در صفحاتِ ۶٩۴ تا ۶٩۵ از جلد ششمِ دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران و هم‌چنین نسخۀ الکترونیک آن را در تارنمای مرکز بخوانید:
www.cgie.org.ir/fa/article/258551
@cgie_org_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
اخلاق اجتماعی و عملی حافظ
#یکشنبه_ها_و_حافظ


▪️[حافظ] اگر چیزی را نپسندد، اگر‌چه خواستنی و پذیرفتنی بنماید، اگرچه ایمانِ خطرناکِ عوام و عوام‌فریبان باشد، پس می‌زند و چون ناسزائی باز می‌گرداند و اينک آن صدای آشنا را به ضدّ اخلاقِ آب زیر کاه و موذی اجتماع می‌شنویم که قلبِ دروغ را زهر‌آگین می‌کند.

چقدر این مرد از امر به معروف و نهی از منکر، از نصایحِ پدرانه و مواعظِ حکیمانه بیزار است. نه به پند کسی جز پیر می‌فروش ـ که وی را به شراب و مستی می‌خواند ـ گوش می‌دهد و نه خود کسی را پند می‌دهد، فقط گاه بر سبيل تفنّن و در مقام پیرِ دانا، جوانانِ سعادتمند
را نصیحتی دوست‌تر از جان می‌کند که

حدیث از مطرب و می گو و رازِ دهر کمتر جو
که کس نگشاد و نگشاید به حکمت این معمّا را

نصیحتی به ضدّ نصیحت‌گویان و اخلاقشان!

هدف اندرز‌های او نشان دادن شاهراهِ سعادت نیست، می‌خواهد نصایحِ راه‌شناسان را، صراطِ مستقيمِ واعظانِ جلوه‌فروش را خراب کند.

باری اخلاق اجتماعی و عملی حافظ در مخالفت با اخلاق اجتماع و رفتار «اخلاقی» اهل اجتماع تکوین می‌یابد و شکل می‌گیرد و از همین‌رو مانندِ آزادی او - در اصل انفعالی است.

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

از دیدن دیگران که نه تنها ریا می‌کنند بلکه از راه قرآن ریا می‌کنند به بی‌ریائی و دام نگستردن، به شادنوشی و خوش‌باشی می‌رسد تا راستی را به کار دروغ نگیرد. او چون «اخلاقیان» اصولی پذیرفته و آسان‌پسند ندارد. از سوی دیگر مانند فیلسوفان دارای دستگاه اخلاقی نیست. ولی با چشم‌های شکافنده رفتار اهل دولت و شریعت را می‌کاود، از ننگ و ریای آنها بیزار می‌شود و راه و رسم اخلاق و رفتار خود را به خلاف آنهمه بنیان می‌‌نهد، «ادب از بی‌ادبان می‌آموزد» و نامستقیم، از لابلای بیراههٔ دیگران، راه خود را می‌یابد.
در این میدان او کمتر می‌داند چه باید کرد و بیشتر می‌داند چها نباید کرد.

در کوی دوست
زنده‌یاد استاد شاهرخ مسکوب
صفحات ۲۲۴–۲۲۳
درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر می‌شود، با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
از داخل جلد یکی از کتابها

نصر بن سیّار، والی خراسان، کوشش بسیار کرد که خراسان را برای بنی امیّه نگاه دارد. اما قدرت ابومسلم و ستارهٔ بخت آل عباس رو به بالا داشت و نصر پس از آنکه آخرالامر به قومس و از آنجا به خوار، یعنی گرمسار امروزی، و سپس به ری پناه آورد و در ری نیز در هیچ کس قدرت مقاومت یا اراده به آن را ندید، به سوی همدان رفت، ولی بیمار شد و در ساوه مرد. نصر پیش از این ایام به مروان حمار، که خود به از نامش بود، نوشته بود که:

اری بین الرّماد ومیضَ جَمر
و یوشکُ آن یکونَ له ضرامُ
فانّ النّارَ بالعودَینِ تُوری
و انّ الفعلَ یقدُمُه الکلامُ
اقولُ من التعجب لیت شِعری
اایقاظُُ امیّةُ ام نیامُ

درخشیدن اخگر را در خاکستر می‌بینم و زودا که زبانه کشد.
آتش به دو تکه چوب برافروزد، و کردار را پیشاهنگ گفتار است.
از شگفتی گویم که کاش دانستمی که بنی‌امیّه بیدارند یا به خوابند.
🔷🔶رباعی ، نوشته شده برکناره درون جلد یک نسک دست نبشته:

دنیا که درآن ثبات کم می بینم
در هر نفسش هزار غم می‌بینم

چون کهنه رباطی است که از هرطرفش
راهی به بیابان عدم می‌بینم
https://www.tg-me.com/eshtadan
2024/10/02 20:31:03
Back to Top
HTML Embed Code: