Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فارسیزدایی انگلستان در شبهقارهٔ هند
و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد.
▪️وقتی [انگلیسیها] به زبان فارسی مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. میدانستند که زبان فارسی شاهنامه دارد، مثنوی دارد، سعدی دارد، حافظ دارد، نظامی دارد.
▪️این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلالالدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و... شناخته میشود، در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمیتواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمیتواند کشتی بگیرد.
▪️همین کار الان در آسیانه میانه دارد میشود
[توسط روسیه]. سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچههای قزاق و اُزبک و تاجیک، روس هستند.
▪️ما نمیخواهیم هیچ زبان محلّیای را خداینکرده [بیاعتنایی کنیم] چون این زبانهای محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبانهای محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمیفهمیم. ولی این زبان بینالاقوامی که قرنها و قرنها و قرنها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ.
و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد.
▪️وقتی [انگلیسیها] به زبان فارسی مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. میدانستند که زبان فارسی شاهنامه دارد، مثنوی دارد، سعدی دارد، حافظ دارد، نظامی دارد.
▪️این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلالالدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و... شناخته میشود، در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمیتواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمیتواند کشتی بگیرد.
▪️همین کار الان در آسیانه میانه دارد میشود
[توسط روسیه]. سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچههای قزاق و اُزبک و تاجیک، روس هستند.
▪️ما نمیخواهیم هیچ زبان محلّیای را خداینکرده [بیاعتنایی کنیم] چون این زبانهای محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبانهای محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمیفهمیم. ولی این زبان بینالاقوامی که قرنها و قرنها و قرنها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ.
دهم شهریورماه، سالروز درگذشت دکتر احسان یارشاطر، بنیانگذار و سرویراستار دانشنامۀ ایرانیکا و استاد پیشین مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیای نیویورک
در میان همۀ هنرهای ایرانی شعر بهسبب گستردگی دامنۀ آن از مقام ویژه و برجستگی خاصی برخوردار است؛ چه نهتنها کاملترین عرصۀ ظهور احساسات هنری و ذوقی مردم است، بلکه گنجینۀ ژرفترین اندیشهها و احساسات آنان نیز هست. با بهرهجویی از عامترین علایق هنری و گرایشهای فکری، شعر فارسی به صورت مهمترین صحنۀ تجلی جهانبینی مردم ایران درآمده است، تا آنجا که دیگر هنرهای ایرانی در مقایسه با شعر همه میدانی تنگ دارند و منظری محدود.
در نقاشی ایرانی با آن گونه استاد رنگ و خطی سر و کار داریم که مانند آدم خوشخوراک که جز به خوراکیهای لذیذ التفات ندارد، از نمایاندن روی زشت زندگی گریزان است. کار چنین نقاشی با نغمههای محزون موسیقی ایرانی که درد عمیق را با تفکری درونی و آرامیبخش و صفاپرور آمیخته اختلافی آشکار دارد. این محدودیتهایی را که در مورد نقاشی برشمردم، در شعر فارسی نمییابیم؛ شعری که آدمی را با همۀ شادی و اندوهش، با همۀ عشق و کینهاش، با همۀ عقل و جنونش در طی حیاتی ناپایدار در جهانی رازناک و بیکرانه و ناشناختنی وصف میکند. با جذب مایههای عرفانی، شعر فارسی به اندیشههای ژرفتر، به دیدگاهی وسیعتر و احساسی شریفتر دست مییابد. این مایۀ فلسفی و دید عرفانی شعر فارسی را نهتنها عرصۀ تجلی احساسات و عواطف هنری ساخته، بلکه آن را به پناهگاهی مبدل کرده است که در آن افراد جوینده و اندیشهگر میتوانند هم به طلب رضا و آرامش باطن و هم به دریافت الهام و ارشاد برخیزند.
گرچه موسیقی و معماری ایرانی نیز میتوانند بهحق مدعی ویژگیهای والا و الهامبخش باشند، اما این شعر فارسی است که بهعلت غنای معنی و ژرفای بینشش در طی قرون بر دیگر هنرهای ایرانی پیشی گرفته است. بهسبب چنین ویژگیها و به اعتبار وسیلۀ کار پربارش که کلمه باشد، گویاترین وسیلهای است که میتواند ما را به یافتن ویژگیهای مشترک هنرهای ایرانی رهنمون شود.
[«برخی از ویژگیهای شعر فارسی و هنر ایرانی»، ایراننامه، سال ۸، شمارۀ ۱ (زمستان ۱۳۶۸)، ص ۵۸-۶۷ ]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
در میان همۀ هنرهای ایرانی شعر بهسبب گستردگی دامنۀ آن از مقام ویژه و برجستگی خاصی برخوردار است؛ چه نهتنها کاملترین عرصۀ ظهور احساسات هنری و ذوقی مردم است، بلکه گنجینۀ ژرفترین اندیشهها و احساسات آنان نیز هست. با بهرهجویی از عامترین علایق هنری و گرایشهای فکری، شعر فارسی به صورت مهمترین صحنۀ تجلی جهانبینی مردم ایران درآمده است، تا آنجا که دیگر هنرهای ایرانی در مقایسه با شعر همه میدانی تنگ دارند و منظری محدود.
در نقاشی ایرانی با آن گونه استاد رنگ و خطی سر و کار داریم که مانند آدم خوشخوراک که جز به خوراکیهای لذیذ التفات ندارد، از نمایاندن روی زشت زندگی گریزان است. کار چنین نقاشی با نغمههای محزون موسیقی ایرانی که درد عمیق را با تفکری درونی و آرامیبخش و صفاپرور آمیخته اختلافی آشکار دارد. این محدودیتهایی را که در مورد نقاشی برشمردم، در شعر فارسی نمییابیم؛ شعری که آدمی را با همۀ شادی و اندوهش، با همۀ عشق و کینهاش، با همۀ عقل و جنونش در طی حیاتی ناپایدار در جهانی رازناک و بیکرانه و ناشناختنی وصف میکند. با جذب مایههای عرفانی، شعر فارسی به اندیشههای ژرفتر، به دیدگاهی وسیعتر و احساسی شریفتر دست مییابد. این مایۀ فلسفی و دید عرفانی شعر فارسی را نهتنها عرصۀ تجلی احساسات و عواطف هنری ساخته، بلکه آن را به پناهگاهی مبدل کرده است که در آن افراد جوینده و اندیشهگر میتوانند هم به طلب رضا و آرامش باطن و هم به دریافت الهام و ارشاد برخیزند.
گرچه موسیقی و معماری ایرانی نیز میتوانند بهحق مدعی ویژگیهای والا و الهامبخش باشند، اما این شعر فارسی است که بهعلت غنای معنی و ژرفای بینشش در طی قرون بر دیگر هنرهای ایرانی پیشی گرفته است. بهسبب چنین ویژگیها و به اعتبار وسیلۀ کار پربارش که کلمه باشد، گویاترین وسیلهای است که میتواند ما را به یافتن ویژگیهای مشترک هنرهای ایرانی رهنمون شود.
[«برخی از ویژگیهای شعر فارسی و هنر ایرانی»، ایراننامه، سال ۸، شمارۀ ۱ (زمستان ۱۳۶۸)، ص ۵۸-۶۷ ]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
گوهر بینش اساطیری ما
«دوبُنی» است.
▪️گوهر بینش اساطیری ایران «دوبنی» است. در آگاهی ما هستی، نه آمیزهای از بد و نیک، بلکه چون روز و شب دو پدیدهٔ جدای به همبسته بود: نور و ظلمت، نیک و بد، زیبا و زشت! و تا روز دور رستاخیز این دو سرچشمهٔ زایندهٔ هستی را در کشمکشی مدام میدانستیم (یا میدانیم). از همینرو دید ما از دنیا و آخرت در ذات خود اخلاقی است؛ هر چیزی یا خوب است یا بد. و بد و خوب ناگزیر با هم ناسازگار و در جدالاند.
در نتیجه، این دید اخلاقی حماسی نیز هست. تاریخ مینو، از آفرینش تا رستاخیز با جنگ ایزدان و دیوان آغاز میشود و به پایان میرسد، و اما در گیتی نبرد پادشاهان و پهلوانان گردونهٔ این تاریخ را میگرداند، در جانبی فریدون و سیاوش و کیخسرو، رستم و گودرز و گیو جا دارند و در جانبی ضحاک و افراسیاب و گرسیوز.
اما زمین آیینهٔ تمامنمای آسمان نیست و بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، پس از گذر از تجربهٔ بشری و صافی واقعیت، به حقیقتی – نه آنچنان که در آرزوی ماست – میانجامد. واقعیت ناخوشایند نقش خود را بر خیال خوش ما میزند و پهلوانهای شاهنامه (که در دوران کیهانی «آمیختگی» به سر می برند)، اگرچه ضحاک و افراسیاب یا گرسیوز و سودابه را نابود میکنند، ولی خود نیز عاقبت غمانگیزی دارند. ایرج و سیاوش سهراب و فرود و اسفندیار و بهرام و... جوانمرگاند، زال و رستم و گودرز و پیران و فرنگیس در آخر کار ناکاماند. دودمانهای شاهان نیز سرنوشتی بهتر ندارند، پیشدادیان با جمشید – که پادشاهی جهان دشمن جانش شد و پیروزی ضحاک ماردوش به آخر میرسد. فرمانروایی لهراسپیان به پیروزی اسکندر گجسته میانجامد و پایان ساسانیان را از همان آغاز و از خوابی که اردشیر دید میدانیم؛ زمان همه را ویران میکند.
زندهیاد استاد شاهرخ مسکوب
ارمغان مور، صص ۱۱۷–۱۱۶
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
گوهر بینش اساطیری ما
«دوبُنی» است.
▪️گوهر بینش اساطیری ایران «دوبنی» است. در آگاهی ما هستی، نه آمیزهای از بد و نیک، بلکه چون روز و شب دو پدیدهٔ جدای به همبسته بود: نور و ظلمت، نیک و بد، زیبا و زشت! و تا روز دور رستاخیز این دو سرچشمهٔ زایندهٔ هستی را در کشمکشی مدام میدانستیم (یا میدانیم). از همینرو دید ما از دنیا و آخرت در ذات خود اخلاقی است؛ هر چیزی یا خوب است یا بد. و بد و خوب ناگزیر با هم ناسازگار و در جدالاند.
در نتیجه، این دید اخلاقی حماسی نیز هست. تاریخ مینو، از آفرینش تا رستاخیز با جنگ ایزدان و دیوان آغاز میشود و به پایان میرسد، و اما در گیتی نبرد پادشاهان و پهلوانان گردونهٔ این تاریخ را میگرداند، در جانبی فریدون و سیاوش و کیخسرو، رستم و گودرز و گیو جا دارند و در جانبی ضحاک و افراسیاب و گرسیوز.
اما زمین آیینهٔ تمامنمای آسمان نیست و بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، پس از گذر از تجربهٔ بشری و صافی واقعیت، به حقیقتی – نه آنچنان که در آرزوی ماست – میانجامد. واقعیت ناخوشایند نقش خود را بر خیال خوش ما میزند و پهلوانهای شاهنامه (که در دوران کیهانی «آمیختگی» به سر می برند)، اگرچه ضحاک و افراسیاب یا گرسیوز و سودابه را نابود میکنند، ولی خود نیز عاقبت غمانگیزی دارند. ایرج و سیاوش سهراب و فرود و اسفندیار و بهرام و... جوانمرگاند، زال و رستم و گودرز و پیران و فرنگیس در آخر کار ناکاماند. دودمانهای شاهان نیز سرنوشتی بهتر ندارند، پیشدادیان با جمشید – که پادشاهی جهان دشمن جانش شد و پیروزی ضحاک ماردوش به آخر میرسد. فرمانروایی لهراسپیان به پیروزی اسکندر گجسته میانجامد و پایان ساسانیان را از همان آغاز و از خوابی که اردشیر دید میدانیم؛ زمان همه را ویران میکند.
زندهیاد استاد شاهرخ مسکوب
ارمغان مور، صص ۱۱۷–۱۱۶
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from چشموچراغ
به مناسبت سالگرد شهادت رئیسعلی دلواری🇮🇷
#گویش دِلواری
دِلواری از شاخهٔ زبانهای گروه جنوب غربی زبانهای ایرانی و یکی از گویشهای استان بوشهر است که مردم دلوار، منطقهای با جمعیتی نزدیک به ۲۵٫۰۰۰ نفر، بدان تکلم میکنند. این منطقه، که در حاشیهٔ #خلیج_فارس در ۳۵کیلومتری جنوب غربی شهر بوشهر واقع شده، از توابع شهرستان تنگستان است. گویشهای همجوار آن عبارتاند از دشتستانی و دشتی، که از بسیاری جهات به گویش دلواری شبیهاند. این گویش ویژگیهای منحصربهفرد آوایی، صرفی، و نحویای دارد که آن را از زبان فارسی معاصر و برخی دیگر از گویشهای ایرانی در استان بوشهر جدا میکند؛ برای نمونه، بهلحاظ صرفی، به گویشهای لری غرب ایران نزدیک است.
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
#گویش دِلواری
دِلواری از شاخهٔ زبانهای گروه جنوب غربی زبانهای ایرانی و یکی از گویشهای استان بوشهر است که مردم دلوار، منطقهای با جمعیتی نزدیک به ۲۵٫۰۰۰ نفر، بدان تکلم میکنند. این منطقه، که در حاشیهٔ #خلیج_فارس در ۳۵کیلومتری جنوب غربی شهر بوشهر واقع شده، از توابع شهرستان تنگستان است. گویشهای همجوار آن عبارتاند از دشتستانی و دشتی، که از بسیاری جهات به گویش دلواری شبیهاند. این گویش ویژگیهای منحصربهفرد آوایی، صرفی، و نحویای دارد که آن را از زبان فارسی معاصر و برخی دیگر از گویشهای ایرانی در استان بوشهر جدا میکند؛ برای نمونه، بهلحاظ صرفی، به گویشهای لری غرب ایران نزدیک است.
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى
خادمِ علم
🔹دبا: سیزدهم شهریور در تقویم ملّی ایران به روز بزرگداشت ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی اختصاص یافته است.
به همین مناسبت، بخشی از مدخل «بیرونی» با عنوان «شخصیت علمی، حقیقتجویی و تجربهگرایی» در دائرةالمعارف بزگ اسلامی به قلم یونس کرامتی را در ادامه میخوانیم.
🔸«ابوریحان بارها خود را خادم علم دانسته، و به ویژه از اینكه «توانسته از روزگار كودكی یكسره به خدمت علم درآید»، از بخت بلند خود سپاسگزار بوده است. به نظر بیرونی خادم دانش نباید میان شاخههای علم جدایی قائل شود، بلكه باید بداند كه دانش به طور مطلق، چه ذاتاً و چه نسبت به آگاهیهایی كه دربارۀ آن به دست میآید، پدیدهای شریف و نیكوست و جوینده را لذتی ابدی و پیوسته عطا میكند. وی همواره كسانی را كه درمورد تحقیقات علمی تنها به این نكته كه «در آن چه سود است؟!» توجه دارند، به باد استهزا میگیرد و بر آن است نباید با گفتن «الله اعلم» نادانی خود را توجیه كند....
🔸دیدگاه بیرونی دربارۀ پژوهشهای علمی موجب شد كه وی از پیشگامان پژوهشهای محض در جهان اسلام باشد. تحقیقات وی دربارۀ احكام نجوم و نیز پژوهشهای وی دربارۀ تاریخ و آداب و رسوم ملل مختلف (مثلاً در الآثار الباقیة و تحقیق ماللهند)، از بارزترین و نخستین نمونههای این گونه تحقیقات به شمار میرود....
🔸اما امروزه، آثار بیرونی بیشتر به دلیل شیوۀ پژوهشی وی جلب توجه میكند. بررسی آثار مختلف بیرونی حاكی از آن است كه او از نظر شیوۀ پژوهش بسیار پیشتر از روزگار خود و كم و بیش همانند شیوۀ دانشمندان اروپایی عصر نوزایی بود. بیرونی با داشتن ابزارهای لازم و پژوهشهای ژرف در تاریخ (به ویژه تاریخ علوم) بر نظریههای علمی زمان خود و سیر تكاملی آنها تسلط یافته بود و میتوانست از هرگونه آگاهی كه به دستش میرسید، بهرۀ فراوان گیرد....
🔸مهمترین جنبۀ شخصیت علمی بیرونی حقیقتجویی و دوری از تعصب و پیروی كوركورانه از عقاید رایج است. به نظر وی تعصب چشمهای بینا را كور و گوشهای شنوا را كر میكند و انسان را به كاری وامیدارد كه خرد و دانش آن را گواهی ندهد....
وی به دلیل شیفتگی به رهیافتهای عینی، حقیقت را تنها در گفتهها و نوشتهها نمیجست و به آزمودن آزمودنیها و مشاهدۀ مستقیم پدیدههای طبیعی بسیار علاقهمند بود....»
📍متن کامل این نوشتار را در صفحات ٣٨٧ تا ۴٠٠ از جلد سیزدهمِ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و همچنین نسخۀ الکترونیک آن را در تارنمای مرکز بخوانید:
https://www.cgie.org.ir/fa/article/229269
@cgie_org_ir
🔹دبا: سیزدهم شهریور در تقویم ملّی ایران به روز بزرگداشت ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی اختصاص یافته است.
به همین مناسبت، بخشی از مدخل «بیرونی» با عنوان «شخصیت علمی، حقیقتجویی و تجربهگرایی» در دائرةالمعارف بزگ اسلامی به قلم یونس کرامتی را در ادامه میخوانیم.
🔸«ابوریحان بارها خود را خادم علم دانسته، و به ویژه از اینكه «توانسته از روزگار كودكی یكسره به خدمت علم درآید»، از بخت بلند خود سپاسگزار بوده است. به نظر بیرونی خادم دانش نباید میان شاخههای علم جدایی قائل شود، بلكه باید بداند كه دانش به طور مطلق، چه ذاتاً و چه نسبت به آگاهیهایی كه دربارۀ آن به دست میآید، پدیدهای شریف و نیكوست و جوینده را لذتی ابدی و پیوسته عطا میكند. وی همواره كسانی را كه درمورد تحقیقات علمی تنها به این نكته كه «در آن چه سود است؟!» توجه دارند، به باد استهزا میگیرد و بر آن است نباید با گفتن «الله اعلم» نادانی خود را توجیه كند....
🔸دیدگاه بیرونی دربارۀ پژوهشهای علمی موجب شد كه وی از پیشگامان پژوهشهای محض در جهان اسلام باشد. تحقیقات وی دربارۀ احكام نجوم و نیز پژوهشهای وی دربارۀ تاریخ و آداب و رسوم ملل مختلف (مثلاً در الآثار الباقیة و تحقیق ماللهند)، از بارزترین و نخستین نمونههای این گونه تحقیقات به شمار میرود....
🔸اما امروزه، آثار بیرونی بیشتر به دلیل شیوۀ پژوهشی وی جلب توجه میكند. بررسی آثار مختلف بیرونی حاكی از آن است كه او از نظر شیوۀ پژوهش بسیار پیشتر از روزگار خود و كم و بیش همانند شیوۀ دانشمندان اروپایی عصر نوزایی بود. بیرونی با داشتن ابزارهای لازم و پژوهشهای ژرف در تاریخ (به ویژه تاریخ علوم) بر نظریههای علمی زمان خود و سیر تكاملی آنها تسلط یافته بود و میتوانست از هرگونه آگاهی كه به دستش میرسید، بهرۀ فراوان گیرد....
🔸مهمترین جنبۀ شخصیت علمی بیرونی حقیقتجویی و دوری از تعصب و پیروی كوركورانه از عقاید رایج است. به نظر وی تعصب چشمهای بینا را كور و گوشهای شنوا را كر میكند و انسان را به كاری وامیدارد كه خرد و دانش آن را گواهی ندهد....
وی به دلیل شیفتگی به رهیافتهای عینی، حقیقت را تنها در گفتهها و نوشتهها نمیجست و به آزمودن آزمودنیها و مشاهدۀ مستقیم پدیدههای طبیعی بسیار علاقهمند بود....»
📍متن کامل این نوشتار را در صفحات ٣٨٧ تا ۴٠٠ از جلد سیزدهمِ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و همچنین نسخۀ الکترونیک آن را در تارنمای مرکز بخوانید:
https://www.cgie.org.ir/fa/article/229269
@cgie_org_ir
www.cgie.org.ir
بیرونی | دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی (362- پس از 440 ق /973- 1048 م)، دانشمند پرآوازۀ ایرانی. وی در میان دانشمندان دورۀ اسلامی بیشتر با كنیۀ خود و به ندرت با نسبت خوارزمی شناخته میشود، اما پژوهشگران اروپایی معمولاً او را بیرونی…
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وظیفهٔ هنرمند خلق و آفرینش هرچه بیشتر احتمالات است. ویتگن اشتاین گفت: « در جستجوی معنی مباش، در جستجوی کاربرد باش».
به جای اینکه در جستجوی معنی شعر حافظ باشیم بایستی در جستجوی کاربرد شعرش باشیم.
حوزهٔ «معنی» چیز بسیار محدودی است. حوزهٔ «یعنی» (کاربرد) بسیار وسیع است.
به علت وسعتِ کابرد شعری حافظ و ایجاد هرچه بیشتر احتمالات در شعرش به هر کس این امکان را میدهد که برای خودش آنگونه که میخواهد تعبیر و تفسیر نماید.
حافظ ذهن انسان را نمیخواند بلکه او مجموعهٔ احتمالات را آنچنان فراهم میکند که با زندگی هر انسانی همخوانی دارد.
با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفتسین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر بهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
به جای اینکه در جستجوی معنی شعر حافظ باشیم بایستی در جستجوی کاربرد شعرش باشیم.
حوزهٔ «معنی» چیز بسیار محدودی است. حوزهٔ «یعنی» (کاربرد) بسیار وسیع است.
به علت وسعتِ کابرد شعری حافظ و ایجاد هرچه بیشتر احتمالات در شعرش به هر کس این امکان را میدهد که برای خودش آنگونه که میخواهد تعبیر و تفسیر نماید.
حافظ ذهن انسان را نمیخواند بلکه او مجموعهٔ احتمالات را آنچنان فراهم میکند که با زندگی هر انسانی همخوانی دارد.
با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفتسین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر بهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
Forwarded from چشموچراغ
🌱 به مناسبت زادروز استاد #بدیع_الزمان_فروزانفر
چند برابر فارسی برای برخی واژههای عربی
تجهیز: ساخته شدن، کار ساختن، ساختن، ساز کردن؛ تجهیزات: سازها، بسیجها
تجویز: روا داشتن، روا شمردن، روا کردن؛ تجویز میفرمایید: روا میدارید، تجویز نکرد: روا نداشت
تحریف: گردانیدن، کژ کردن؛ کلمات علما را تحریف میکند: سخن دانایان را میگردانَد
احاطه (۱): گرد گرفتن، گرد برآمدن؛ لشکر او را احاطه کردند: ... گرد گرفتند یا گرد او برآمدند یا فراگرفتند
احاطه (۲): نیک دانستن؛ او به رموز این فن احاطه دارد: او رازهای این فن را نیک میداند
احساس (۱): دریافتن، یافتن؛ احساس کرد که...: دربافت که... .
احساس (۲): یافت، دریافت؛ احساس و اراده: یافت و خواست [اسم]
اصالت: پدرداری، بانژاد بودن، گهر داشتن، والاتباری، بابنیاد بودن
منبع: بدیعالزمان فروزانفر، فرهنگ تازی به پارسی، بخش نخست: الف تا ر، تهران: وزارت فرهنگ، دبیرخانهٔ #فرهنگستان_ایران، ۱۳۱۹.
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
چند برابر فارسی برای برخی واژههای عربی
تجهیز: ساخته شدن، کار ساختن، ساختن، ساز کردن؛ تجهیزات: سازها، بسیجها
تجویز: روا داشتن، روا شمردن، روا کردن؛ تجویز میفرمایید: روا میدارید، تجویز نکرد: روا نداشت
تحریف: گردانیدن، کژ کردن؛ کلمات علما را تحریف میکند: سخن دانایان را میگردانَد
احاطه (۱): گرد گرفتن، گرد برآمدن؛ لشکر او را احاطه کردند: ... گرد گرفتند یا گرد او برآمدند یا فراگرفتند
احاطه (۲): نیک دانستن؛ او به رموز این فن احاطه دارد: او رازهای این فن را نیک میداند
احساس (۱): دریافتن، یافتن؛ احساس کرد که...: دربافت که... .
احساس (۲): یافت، دریافت؛ احساس و اراده: یافت و خواست [اسم]
اصالت: پدرداری، بانژاد بودن، گهر داشتن، والاتباری، بابنیاد بودن
منبع: بدیعالزمان فروزانفر، فرهنگ تازی به پارسی، بخش نخست: الف تا ر، تهران: وزارت فرهنگ، دبیرخانهٔ #فرهنگستان_ایران، ۱۳۱۹.
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
ققنوس فرهنگ مردم به اساطیر پیوست.
وجیزه ای برکوچ دوست واستادبزرگ محسن میهن دوست.
بسیار اندوهگینم ، استادی که کله فریادهای خراسان را زنده نگه داشت، ودرافسانه های هزارویکشب ، آنقدر به جستجو نشست که ، پریان قصه را هم شگفت زده کرد ، ودست آخر رفت به سراغ پریان آب درایران ،
بیش ازچهل سال است که می شناسمش ، وبه گفته استادمیرشکرایی : دوست بود ومیهن دوست.تا همین ده سال پیش ازمادرپیرش نگهداری می کرد، ومیگفت : مادرم ایران من است.
اونه درطرح تکریم جاگرفت ونه بیمه داشت.
همین مرداد گذشته بود که جویای حالش شدم ، با صدایی گرفته وپریشان ونالان گفت: آوردنم اینجا ونمیدانم کجاست ؟!
تا اینکه درنهایت گفت: کوهسنگی ، خانه سالمندان!!ودیگر نشد ببینمش .
تا اینکه خبرش را دیدم و دیر رسیدم !
حالا دیگر سیندخت مانده و کتابخانه کوچک وفشرده پدرش و یاددگارهایی که نمیدانم چه خواهد کرد؟کاش به فکر باشد وخانه میهن دوست را ، پایگاه فرهنگ مردم دوستان جهان کند.
صبر برای سیندخت عزیزش و جایگاهی مینوی برای دوست محسن ازدرگاه ایزدی خواهانم.
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
رفت آنکه رفت ، آمدآنک آمد
بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
وجیزه ای برکوچ دوست واستادبزرگ محسن میهن دوست.
بسیار اندوهگینم ، استادی که کله فریادهای خراسان را زنده نگه داشت، ودرافسانه های هزارویکشب ، آنقدر به جستجو نشست که ، پریان قصه را هم شگفت زده کرد ، ودست آخر رفت به سراغ پریان آب درایران ،
بیش ازچهل سال است که می شناسمش ، وبه گفته استادمیرشکرایی : دوست بود ومیهن دوست.تا همین ده سال پیش ازمادرپیرش نگهداری می کرد، ومیگفت : مادرم ایران من است.
اونه درطرح تکریم جاگرفت ونه بیمه داشت.
همین مرداد گذشته بود که جویای حالش شدم ، با صدایی گرفته وپریشان ونالان گفت: آوردنم اینجا ونمیدانم کجاست ؟!
تا اینکه درنهایت گفت: کوهسنگی ، خانه سالمندان!!ودیگر نشد ببینمش .
تا اینکه خبرش را دیدم و دیر رسیدم !
حالا دیگر سیندخت مانده و کتابخانه کوچک وفشرده پدرش و یاددگارهایی که نمیدانم چه خواهد کرد؟کاش به فکر باشد وخانه میهن دوست را ، پایگاه فرهنگ مردم دوستان جهان کند.
صبر برای سیندخت عزیزش و جایگاهی مینوی برای دوست محسن ازدرگاه ایزدی خواهانم.
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
رفت آنکه رفت ، آمدآنک آمد
بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
🔻بِنامیزَد: ماشاءالله
🔻به امید خدا: انشاءالله
برگرفته از پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
🔻به امید خدا: انشاءالله
برگرفته از پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
شانزدهم شهریورماه سالروز درگذشت ژیلبر لازار، منتخب بیست و چهارمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
خدمتگزار راستین زبان فارسی
در ۱۶ شهریورماه ۱۳۹۷، زبان فارسی یکی از خدمتگزاران ارزشمند و روشمند خود را از دست داد؛ ژیلبر لازار، استاد ارزندۀ فرانسوی که عمری پربار و دراز داشت و بیشترین سالهای آن را در خدمت زبان فارسی گذراند.
در یکی از آخرین ملاقاتهایم در فرانسه، در ضیافت شام همایشی که دانشجویان پیشینش که خود استادان ارزندهای شدهاند، برای بزرگداشت و بررسی کارهای او برگزار کرده بودند و چند تن از زبانشناسان ایرانی نیز حضور داشتند، من در کنار ایشان ایستاده بودم. با نوعی غرور چنین گفت که «من از خود راضی هستم؛ چون بهعنوان استاد مطالعات زبان فارسی آنچه لازم بوده است برای رشتۀ کاریام انجام دادهام و کم نگذاشتهام. برای این زبان دستور نوشتهام. حتی در تجدید نظری هم که شده است شرکت کردهام. دربارۀ نثر کهن فارسی هم تحقیق کردهام. اشعار پراکندۀ قدیمیترین شاعران پارسی را که دور از دسترس بود، فراهم آوردهام. مجموعههای شعر فارسی را منتشر و به فرانسه ترجمه کردهام و سرانجام واژهنامۀ فارسی به فرانسه هم نوشتهام و ازاینرو بسیار خوشحالم که عمرم را در راستای هدفم گذراندهام. الآن هم هیچ مشکلی ندارم جز اینکه گوشم نمیشنود.»
خوشبختانه در سال ۱۳۹۶، یک سال پیش از درگذشتش، بیست و چهارمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، با نظر موافق همۀ هیئت گزینش کتاب و جایزۀ این بنیاد که من هم افتخار دارم یکی از آنها باشم، به استاد لازار تعلق گرفت و من مأموریت یافتم که این موضوع را به اطلاع او برسانم ... او با خوشوقتی تمام از این پیشنهاد استقبال کرد و با رضایت تمام پذیرفت و یادی صمیمانه و محبتآمیز از زندهیاد ایرج افشار کرد و سپس از اینکه بهدلیل ناتوانی ناشی از سن بالا نمیتواند به ایران سفر کند، معذرت خواست.
خوشبختانه در حرکتی بجا و مناسب، استاد محقق داماد در تیرماه ۱۳۹۶، در محل سفارت ایران در فرانسه، این جایزه را به ایشان تقدیم کردند و استاد لازار در پاسخ، سخنرانی کوتاه ولی پرمطلبی ایراد کرد و در آغاز گلهای کرد و گفت که وقتی خبر این جایزه را به من دادند بسیار تعجب کردم که چطور به یاد من افتادهاند؟! من در این مدت و با این همه خدمتی که برای زبان فارسی کردهام هیچ جایزهای نگرفتهام و هیچ تشکری از من نشده است و هیچیک از مراکز ایرانشناسی و دانشگاهی در ایران خبری از من نگرفتند و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار نخستین مرکزی است که یادی از من کرد و این جایزه را به من داد و من از ایشان سپاسگزارم.
دکتر ژاله آموزگار
عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
[«خاطراتی از استاد ژیلبر لازار، خدمتگزار راستین زبان فارسی»، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال دوم، شمارۀ سوم و چهارم (پاییز و زمستان ۱۳۹۶)، ص ۴۷-۴۹ ]
@AfsharFoundation
خدمتگزار راستین زبان فارسی
در ۱۶ شهریورماه ۱۳۹۷، زبان فارسی یکی از خدمتگزاران ارزشمند و روشمند خود را از دست داد؛ ژیلبر لازار، استاد ارزندۀ فرانسوی که عمری پربار و دراز داشت و بیشترین سالهای آن را در خدمت زبان فارسی گذراند.
در یکی از آخرین ملاقاتهایم در فرانسه، در ضیافت شام همایشی که دانشجویان پیشینش که خود استادان ارزندهای شدهاند، برای بزرگداشت و بررسی کارهای او برگزار کرده بودند و چند تن از زبانشناسان ایرانی نیز حضور داشتند، من در کنار ایشان ایستاده بودم. با نوعی غرور چنین گفت که «من از خود راضی هستم؛ چون بهعنوان استاد مطالعات زبان فارسی آنچه لازم بوده است برای رشتۀ کاریام انجام دادهام و کم نگذاشتهام. برای این زبان دستور نوشتهام. حتی در تجدید نظری هم که شده است شرکت کردهام. دربارۀ نثر کهن فارسی هم تحقیق کردهام. اشعار پراکندۀ قدیمیترین شاعران پارسی را که دور از دسترس بود، فراهم آوردهام. مجموعههای شعر فارسی را منتشر و به فرانسه ترجمه کردهام و سرانجام واژهنامۀ فارسی به فرانسه هم نوشتهام و ازاینرو بسیار خوشحالم که عمرم را در راستای هدفم گذراندهام. الآن هم هیچ مشکلی ندارم جز اینکه گوشم نمیشنود.»
خوشبختانه در سال ۱۳۹۶، یک سال پیش از درگذشتش، بیست و چهارمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، با نظر موافق همۀ هیئت گزینش کتاب و جایزۀ این بنیاد که من هم افتخار دارم یکی از آنها باشم، به استاد لازار تعلق گرفت و من مأموریت یافتم که این موضوع را به اطلاع او برسانم ... او با خوشوقتی تمام از این پیشنهاد استقبال کرد و با رضایت تمام پذیرفت و یادی صمیمانه و محبتآمیز از زندهیاد ایرج افشار کرد و سپس از اینکه بهدلیل ناتوانی ناشی از سن بالا نمیتواند به ایران سفر کند، معذرت خواست.
خوشبختانه در حرکتی بجا و مناسب، استاد محقق داماد در تیرماه ۱۳۹۶، در محل سفارت ایران در فرانسه، این جایزه را به ایشان تقدیم کردند و استاد لازار در پاسخ، سخنرانی کوتاه ولی پرمطلبی ایراد کرد و در آغاز گلهای کرد و گفت که وقتی خبر این جایزه را به من دادند بسیار تعجب کردم که چطور به یاد من افتادهاند؟! من در این مدت و با این همه خدمتی که برای زبان فارسی کردهام هیچ جایزهای نگرفتهام و هیچ تشکری از من نشده است و هیچیک از مراکز ایرانشناسی و دانشگاهی در ایران خبری از من نگرفتند و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار نخستین مرکزی است که یادی از من کرد و این جایزه را به من داد و من از ایشان سپاسگزارم.
دکتر ژاله آموزگار
عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
[«خاطراتی از استاد ژیلبر لازار، خدمتگزار راستین زبان فارسی»، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال دوم، شمارۀ سوم و چهارم (پاییز و زمستان ۱۳۹۶)، ص ۴۷-۴۹ ]
@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
فریدون
در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانَک او را دور از چشم ضحاک به کمک گاو ناموری به نام «بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشهای میپروراند تا زمانی که کاوه با مردمان به سوی فریدون میروند و او را به نبرد با ضحاک میکشانند. او چرمپارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر میآراید و آن را درفشِ کاویانی نام مینهد و به کین خواهی برمیخیزد...
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
فریدون
در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانَک او را دور از چشم ضحاک به کمک گاو ناموری به نام «بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشهای میپروراند تا زمانی که کاوه با مردمان به سوی فریدون میروند و او را به نبرد با ضحاک میکشانند. او چرمپارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر میآراید و آن را درفشِ کاویانی نام مینهد و به کین خواهی برمیخیزد...
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
فریدون
▪در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیمهخدایی دارد و لقب او اژدهاکُش است. او پسر آبتین (اثفیان) است، دومین کسی که هوم را مطابق آیین میفشارد و این موهبت بدو میرسد که پسری چون فریدون داشته باشد. فریدون کسی است که بر ضحاک غالب میشود، ولی او را نمیکُشد بلکه در بند میکند؛ زیرا اورمزد به او هشدار میدهد که اگر ضحاک را بکشد، زمین پر از مار و کژدم و چلپاسه و وزغ و مور خواهد شد. پیروزی فریدون بر ضحاک او را به مقام پیروزمندترین مردمان (بجز زردشت) میرساند و این پیروزی به فریدون این فرصت را میدهد که بخشی از فرّهجم را که گریخته به دست آورد.
فریدون در متنهای پهلوی با دیوان مازندر نیز روبه رو میشود و چنان با آنان نبرد میکند که چون دم بیرون میدهد از بینی راست او تگرگ به سردی زمستان و از بینی چپ او سنگ به بزرگی خانهای بر سر دیوان فرو میبارد و آنان را به شکل سنگ در میآورد.
در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانَک او را دور از چشم ضحاک به کمک گاو ناموری به نام «بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشهای میپروراند تا زمانی که کاوه با مردمان به سوی فریدون میروند و او را به نبرد با ضحاک میکشانند. او چرمپارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر میآراید و آن را درفشِ کاویانی نام مینهد و به کین خواهی برمیخیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشهوران را وامیدارند که گرزی برای او تهیه کنند که بالای آن شکل سرگاوی باشد. چون گرز گاوسر آماده میشود، فریدون روی به کاخ ضحاک مینهد. فرستادهای ایزدی راز گشودن
طلسمهای ضحاک را به او میآموزد. سرانجام فریدون وارد کاخ میشود و از شبستان ضحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار هستند شهرنواز و ارنواز، دختران جمشید را نجات میدهد. هنگامی که سرانجام با ضحاک روبهرو میشود گرز گاوسر را بر سر او میکوبد و چون پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک باز میدارد، با بندی که از چرم شیر فراهم میکند دست و پای ضحاک را میبندد و در غاری در دماوند او را زندانی میکند. سپس فریدون بر تخت مینشیند و داد و دهش میکنند. برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون میدانند.
فریدون پس از غلبه بر ضحاک برای آخرین بار با دیوان روبه رو میشود، یا به عبارت دیگر با غولها مبارزه میکند و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازههای انسانی سوق داده میشود.
فریدون در ادبیات ایران با نوعی جادوگری و پزشکی نیز ارتباط دارد و همیشه مقبولیتی عامه داشته است؛ هرچند که در متنهای پهلوی جزء گناهکاران محسوب شده و حتی آمده است که او نخست بیمرگ آفریده شده بود، ولی به دلیل ارتکاب گناه میرا شده است.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص۵۴–۵۳
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
فریدون
▪در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیمهخدایی دارد و لقب او اژدهاکُش است. او پسر آبتین (اثفیان) است، دومین کسی که هوم را مطابق آیین میفشارد و این موهبت بدو میرسد که پسری چون فریدون داشته باشد. فریدون کسی است که بر ضحاک غالب میشود، ولی او را نمیکُشد بلکه در بند میکند؛ زیرا اورمزد به او هشدار میدهد که اگر ضحاک را بکشد، زمین پر از مار و کژدم و چلپاسه و وزغ و مور خواهد شد. پیروزی فریدون بر ضحاک او را به مقام پیروزمندترین مردمان (بجز زردشت) میرساند و این پیروزی به فریدون این فرصت را میدهد که بخشی از فرّهجم را که گریخته به دست آورد.
فریدون در متنهای پهلوی با دیوان مازندر نیز روبه رو میشود و چنان با آنان نبرد میکند که چون دم بیرون میدهد از بینی راست او تگرگ به سردی زمستان و از بینی چپ او سنگ به بزرگی خانهای بر سر دیوان فرو میبارد و آنان را به شکل سنگ در میآورد.
در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانَک او را دور از چشم ضحاک به کمک گاو ناموری به نام «بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشهای میپروراند تا زمانی که کاوه با مردمان به سوی فریدون میروند و او را به نبرد با ضحاک میکشانند. او چرمپارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر میآراید و آن را درفشِ کاویانی نام مینهد و به کین خواهی برمیخیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشهوران را وامیدارند که گرزی برای او تهیه کنند که بالای آن شکل سرگاوی باشد. چون گرز گاوسر آماده میشود، فریدون روی به کاخ ضحاک مینهد. فرستادهای ایزدی راز گشودن
طلسمهای ضحاک را به او میآموزد. سرانجام فریدون وارد کاخ میشود و از شبستان ضحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار هستند شهرنواز و ارنواز، دختران جمشید را نجات میدهد. هنگامی که سرانجام با ضحاک روبهرو میشود گرز گاوسر را بر سر او میکوبد و چون پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک باز میدارد، با بندی که از چرم شیر فراهم میکند دست و پای ضحاک را میبندد و در غاری در دماوند او را زندانی میکند. سپس فریدون بر تخت مینشیند و داد و دهش میکنند. برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون میدانند.
فریدون پس از غلبه بر ضحاک برای آخرین بار با دیوان روبه رو میشود، یا به عبارت دیگر با غولها مبارزه میکند و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازههای انسانی سوق داده میشود.
فریدون در ادبیات ایران با نوعی جادوگری و پزشکی نیز ارتباط دارد و همیشه مقبولیتی عامه داشته است؛ هرچند که در متنهای پهلوی جزء گناهکاران محسوب شده و حتی آمده است که او نخست بیمرگ آفریده شده بود، ولی به دلیل ارتکاب گناه میرا شده است.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص۵۴–۵۳
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
زِ بيمِ تيغِ جهانگير و گُرزِ قلعهگُشای
جهان مُسخّرِ من شد، چو تَن مُسخّرِ رای
گَهی بهعزّ و بهدولت، همی نشستم شاد
گَهی زِ حرصْ همی رفتمی زِ جای به جای
بَسی تفاخر کردم، که من کسی هستم
کنون برابرْ بینم همی امير و گدای
اگر دو کلّۀ پوسیده بَرکشی زِ دو گور
سَرِ امیر که داند زِ کلّۀ گرّایی
هزار قلعه گُشادم به يک اشارتِ دست
بَسی مصاف شکستم بهيک فشردنِ پای
چو مرگ تاختن آورد هيچ سود نکرد
بقا بقای خدای است و مُلک، مُلک خدای
#سلطانمحمودغزنوی
#مرگ #ملکهالیزابتدوم
*پ.ن: بعضی از این ابیات را در تاریخ گزیده، ص ۲۵۶ به سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقی نسبت میدهد. (علامه قزوینی)
تذکرۀ لبابالالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج ۱: ۷۱تا۷۲.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from چشموچراغ
🖋بهمناسبت زادروز دکتر #جلال_خالقی_مطلق
...نباید فراموش کرد که زبان فارسی زبان مادری ماست و ما، حتی اگر هزار سال هم از آن گذشته باشد، نسبت به خارجیهایی که به این زبان گفتوگو نمیکنند آن را بهتر میفهمیم.
در آغاز، چون ما با شیوهٔ تصحیح علمی-انتقادی، که در غرب به کار میرفت، آشنایی نداشتیم و آثار خود را بهصورت ذوقی تصحیح میکردیم، به همین دلیل، آثاری که مستشرقین تصحیح میکردند موفقتر از آثار تصحیحشده توسط استادان فارسیزبان بود. اما اکنون، با توجه به اینکه ایرانیان با شیوههای تصحیح بهصورت علمی-انتقادی آشنا شدهاند و [نیز با] تواناییای که در زبان فارسی دارند، بهترین تصحیحها را انجام میدهند... متأسفانه ایرانیان، بااینکه سواد و توانایی انجام کارهای بزرگ را دارند، گاهی سهلانگاری میکنند. اما شرقشناسان، اگرچه بعضی نکتهها را درک نمیکنند، ولی شیوههای علمی را رعایت میکنند، و این باعث میشود تصحیح آنها بهتر و کمخطاتر باشد... .
برگرفته از مصاحبه با دکتر جلال خالقی مطلق: «#شاهنامه برای ایرانیان تاریخ است نه افسانه»، مصاحبهگر: پوریا گلمحمدی، مجلهٔ رودکی، ۱۳۸۶، ش ۱۵، ص ۱۷۶–۱۷۹.
#گزین_گویه
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
...نباید فراموش کرد که زبان فارسی زبان مادری ماست و ما، حتی اگر هزار سال هم از آن گذشته باشد، نسبت به خارجیهایی که به این زبان گفتوگو نمیکنند آن را بهتر میفهمیم.
در آغاز، چون ما با شیوهٔ تصحیح علمی-انتقادی، که در غرب به کار میرفت، آشنایی نداشتیم و آثار خود را بهصورت ذوقی تصحیح میکردیم، به همین دلیل، آثاری که مستشرقین تصحیح میکردند موفقتر از آثار تصحیحشده توسط استادان فارسیزبان بود. اما اکنون، با توجه به اینکه ایرانیان با شیوههای تصحیح بهصورت علمی-انتقادی آشنا شدهاند و [نیز با] تواناییای که در زبان فارسی دارند، بهترین تصحیحها را انجام میدهند... متأسفانه ایرانیان، بااینکه سواد و توانایی انجام کارهای بزرگ را دارند، گاهی سهلانگاری میکنند. اما شرقشناسان، اگرچه بعضی نکتهها را درک نمیکنند، ولی شیوههای علمی را رعایت میکنند، و این باعث میشود تصحیح آنها بهتر و کمخطاتر باشد... .
برگرفته از مصاحبه با دکتر جلال خالقی مطلق: «#شاهنامه برای ایرانیان تاریخ است نه افسانه»، مصاحبهگر: پوریا گلمحمدی، مجلهٔ رودکی، ۱۳۸۶، ش ۱۵، ص ۱۷۶–۱۷۹.
#گزین_گویه
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
ایران را چرا باید دوست داشت؟
قوم ایرانی هر وقت شوکت و سیادت داشته قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده، اقوام زیردست خویش را به ملاطفت و رأفت اداره کرده، مزاحم آداب و رسوم و زبان و خصوصیت قومیت آنها نشده، هرگز به هدم و تخریب آبادیها و قتل عام نفوس نپرداخته و با آنکه از طرف دشمنان مکرر به بلیات نهب و حرق و قتل و چپاول گرفتار گردیده، هنگام قدرت در صدد تلافی برنیامده است. کیش باستانی ما ویرانی و درندگی را مانند بیماری و تاریکی از آثار شیطان و اهریمن خوانده و ایجاد وسایل آبادی و روشنایی و تندرستی را مایۀ تقرب یزدان دانسته است.
در تمام دورۀ سه هزارسالۀ تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند، نام خود را به عملیاتی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند ... رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش، شاهنشاه ایران، بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتادساله بوده است. هریک از این ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم، میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیۀ لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود رأساً به آن امور اشتغال میورزیدند، بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمایی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند، در نزد اکاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات و عملیات علمی اشتغال میورزیدند.
[سیاستنامۀ ذکاءالملک: مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمّدعلی فروغی، بهکوشش ایرج افشار، هرمز همایونپور، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۲۵۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
قوم ایرانی هر وقت شوکت و سیادت داشته قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده، اقوام زیردست خویش را به ملاطفت و رأفت اداره کرده، مزاحم آداب و رسوم و زبان و خصوصیت قومیت آنها نشده، هرگز به هدم و تخریب آبادیها و قتل عام نفوس نپرداخته و با آنکه از طرف دشمنان مکرر به بلیات نهب و حرق و قتل و چپاول گرفتار گردیده، هنگام قدرت در صدد تلافی برنیامده است. کیش باستانی ما ویرانی و درندگی را مانند بیماری و تاریکی از آثار شیطان و اهریمن خوانده و ایجاد وسایل آبادی و روشنایی و تندرستی را مایۀ تقرب یزدان دانسته است.
در تمام دورۀ سه هزارسالۀ تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند، نام خود را به عملیاتی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند ... رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش، شاهنشاه ایران، بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتادساله بوده است. هریک از این ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم، میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیۀ لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود رأساً به آن امور اشتغال میورزیدند، بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمایی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند، در نزد اکاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات و عملیات علمی اشتغال میورزیدند.
[سیاستنامۀ ذکاءالملک: مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمّدعلی فروغی، بهکوشش ایرج افشار، هرمز همایونپور، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۲۵۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
توکایی در قفس
▪️از آخرهای زمستان به این طرف عروس توکا در قفس بود. قفس از چوب بود و میلههای نازکی از آهن داشت. صاحب قفس از لای این میلهها به توکا آب و دانه میداد و خوشحالیش این بود که توکا در بهار برایش آواز میخواند. صبحها که سر کار میرفت قفسِ توکا را هم با خودش میبرد و آن را به شاخهٔ يک درخت آویزان میکرد و بعد دنبال کارش میرفت. صاحب قفس ظهر پیش توکا میآمد و از دانههای برنج ناهارش به او میداد و میگفت: بخوان.
توکا هم برای او میخواند. آنقدر میخواند تا او ناهارش را میخورد. اما توكا دلگیر بود. خسته میشد. خوشش نمیآمد که آوازش اینجور بیخود حرام میشود. بدتر از همه اینکه در قفس بود. توکا میگفت چرا او باید در قفس بماند و مثل توکاهای دیگر آزاد نباشد. زندگی او کور و خفه بود. در میان قفس هیچجا را نمیدید و از میان میلهها هر جا را که میشد دید آنقدر میدید که از تکرار آن خسته میشد حس میکرد با وجود آب و دانه فراوان روز به روز ناتوانتر میشود و به جای آن، میل به آزادی در او قوت میگیرد.
زندگی بدون آزادی برای او معنایی نداشت.
توکایی در قفس
نیما یوشیج
#کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
▪️از آخرهای زمستان به این طرف عروس توکا در قفس بود. قفس از چوب بود و میلههای نازکی از آهن داشت. صاحب قفس از لای این میلهها به توکا آب و دانه میداد و خوشحالیش این بود که توکا در بهار برایش آواز میخواند. صبحها که سر کار میرفت قفسِ توکا را هم با خودش میبرد و آن را به شاخهٔ يک درخت آویزان میکرد و بعد دنبال کارش میرفت. صاحب قفس ظهر پیش توکا میآمد و از دانههای برنج ناهارش به او میداد و میگفت: بخوان.
توکا هم برای او میخواند. آنقدر میخواند تا او ناهارش را میخورد. اما توكا دلگیر بود. خسته میشد. خوشش نمیآمد که آوازش اینجور بیخود حرام میشود. بدتر از همه اینکه در قفس بود. توکا میگفت چرا او باید در قفس بماند و مثل توکاهای دیگر آزاد نباشد. زندگی او کور و خفه بود. در میان قفس هیچجا را نمیدید و از میان میلهها هر جا را که میشد دید آنقدر میدید که از تکرار آن خسته میشد حس میکرد با وجود آب و دانه فراوان روز به روز ناتوانتر میشود و به جای آن، میل به آزادی در او قوت میگیرد.
زندگی بدون آزادی برای او معنایی نداشت.
توکایی در قفس
نیما یوشیج
#کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
بیست و چهارم شهریورماه سالروز درگذشت دکتر عبدالحسین زرّینکوب، منتخب دهمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
حاصل عمر زرینکوب عبارت است از پانزده سال تدریس در دبیرستان خرّمآباد و بروجرد و تهران. چهل و دو سال تدریس در دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگر. چهل عنوان کتاب در قلمروهای نقد ادبی، تاریخ ادبیات، تاریخ ایران و اسلام، کلام و فلسفه و عرفان و نقل کتابهایی از زبانهای دیگر به فارسی، تعداد زیادی مقاله و خطابه (شاید چهارصدتا) که خوشبختانه اغلب آنها به سلیقهٔ خودش در مجموعههای ششگانه تجدید چاپ شده است. مدیریت روزنامه و مجله، همکاری در تألیف دایرةالمعارفهای فارسی (مصاحب)، ایرانیکا (آمریکا)، اسلامی (هند)، بزرگ اسلامی ( تهران بزرگ) و تاریخ ایران (کمبریج).
زرینکوب دارای شوقی وافر به آموختن و دریافتن، همتی بیوقفه به پژوهش و نمایاندن دریافتههای خود، قلمی توانا و نکتهپرداز در نوشتن و بازنمودن، طبعی شیوا و گزیدهگو در سخنسرایی ( شعر)، بصیرتی گستره در دستیابی به منابع و مآخذ، بالاخره زبانی مسلط و قدرتی کممانند در تلفیق و آمیختن منطقی مطالب و عرضهکردن آنها بهطور وسیع و به قصد بهرهبری عموم بود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۳۱۷-۱۳۱۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
حاصل عمر زرینکوب عبارت است از پانزده سال تدریس در دبیرستان خرّمآباد و بروجرد و تهران. چهل و دو سال تدریس در دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگر. چهل عنوان کتاب در قلمروهای نقد ادبی، تاریخ ادبیات، تاریخ ایران و اسلام، کلام و فلسفه و عرفان و نقل کتابهایی از زبانهای دیگر به فارسی، تعداد زیادی مقاله و خطابه (شاید چهارصدتا) که خوشبختانه اغلب آنها به سلیقهٔ خودش در مجموعههای ششگانه تجدید چاپ شده است. مدیریت روزنامه و مجله، همکاری در تألیف دایرةالمعارفهای فارسی (مصاحب)، ایرانیکا (آمریکا)، اسلامی (هند)، بزرگ اسلامی ( تهران بزرگ) و تاریخ ایران (کمبریج).
زرینکوب دارای شوقی وافر به آموختن و دریافتن، همتی بیوقفه به پژوهش و نمایاندن دریافتههای خود، قلمی توانا و نکتهپرداز در نوشتن و بازنمودن، طبعی شیوا و گزیدهگو در سخنسرایی ( شعر)، بصیرتی گستره در دستیابی به منابع و مآخذ، بالاخره زبانی مسلط و قدرتی کممانند در تلفیق و آمیختن منطقی مطالب و عرضهکردن آنها بهطور وسیع و به قصد بهرهبری عموم بود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۳۱۷-۱۳۱۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
به مناسبت سالروز درگذشت دکتر عبدالحسین زرینکوب(۲۷ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸)
___
دکتر عبدالحسین زرین کوب، بیتردید جزو برجستگان ادب فارسی در این پنجاه ساله اخیر بود. همه همّ و وقت خود را به کتاب و قلم سپرده بود. هیچ سرگرمی و اشتغال و دلخوشیای بهتر از آن نمیشناخت. در مجلس یادبودی که به مناسبت درگذشت او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تشکیل شد، و من هم میبایست چند کلمهای بگویم، این چند بیت سعدی را مناسب حال وی یافتم که خواندم، زیرا علاقه پر شور او به دانستن و نوشتن را میرساند:
ما درِ خلوت به روی غیر ببستیم
و از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
هرچه نه پیوند یار بود، بریدیم
و آنچه نه پیمان دوست بود،شکستیم
مردم هشیار از این معامله دوراند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
مالک خود را همیشه غصه گدازد
مُلک پری پیکری شدیم و برستیم
زرین کوب در همه زمینههای فرهنگ و تاریخ ایران قلم آزمود و آثار ارزندهای پدید آورد.
دوستی ما دورانش سر به پنجاه سال میزد. از حدود سال ۱۳۲۷ از مجله «جهان نو» به مدیریت حسین حجازی شروع شد، و از آن پس، پیوسته ادامه داشت.
علاوه بر دوستی، چندی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، که وی مدیر گروه ادبیات فارسی بود، همکار شدیم. پس از آن چند سال گذشت و این همکاری در«ایرانسرای فردوسی» از سر گرفته شد که وی یکی از پایهگذاران و عضو هیاتامنای آن بود. نام او هر جا بود آن را بارآور میکرد. چند جای دیگر از زرینکوب حرف زدهام و در این جا تفصيل نمیدهم.
📚روزها، ج۴، ص۲۲۹
✅کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
___
دکتر عبدالحسین زرین کوب، بیتردید جزو برجستگان ادب فارسی در این پنجاه ساله اخیر بود. همه همّ و وقت خود را به کتاب و قلم سپرده بود. هیچ سرگرمی و اشتغال و دلخوشیای بهتر از آن نمیشناخت. در مجلس یادبودی که به مناسبت درگذشت او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تشکیل شد، و من هم میبایست چند کلمهای بگویم، این چند بیت سعدی را مناسب حال وی یافتم که خواندم، زیرا علاقه پر شور او به دانستن و نوشتن را میرساند:
ما درِ خلوت به روی غیر ببستیم
و از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
هرچه نه پیوند یار بود، بریدیم
و آنچه نه پیمان دوست بود،شکستیم
مردم هشیار از این معامله دوراند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
مالک خود را همیشه غصه گدازد
مُلک پری پیکری شدیم و برستیم
زرین کوب در همه زمینههای فرهنگ و تاریخ ایران قلم آزمود و آثار ارزندهای پدید آورد.
دوستی ما دورانش سر به پنجاه سال میزد. از حدود سال ۱۳۲۷ از مجله «جهان نو» به مدیریت حسین حجازی شروع شد، و از آن پس، پیوسته ادامه داشت.
علاوه بر دوستی، چندی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، که وی مدیر گروه ادبیات فارسی بود، همکار شدیم. پس از آن چند سال گذشت و این همکاری در«ایرانسرای فردوسی» از سر گرفته شد که وی یکی از پایهگذاران و عضو هیاتامنای آن بود. نام او هر جا بود آن را بارآور میکرد. چند جای دیگر از زرینکوب حرف زدهام و در این جا تفصيل نمیدهم.
📚روزها، ج۴، ص۲۲۹
✅کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
فریدون سه پسر داشت.
▪️سلم، تور و ایرج. او سه دختر برازندهٔ پادشاه یمن را به همسری آنان در میآورد و نام پارسی بر آنان مینهد. آرزو همسر سلم، ماه همسر تور و سَهی همسر ایرج میشود.
تقسیم کشور و برادرکشی. فریدون سرزمین پهناور خود را سرانجام میان سه پسرش تقسیم میکند:
روم و کشورهای غربی را به سلم،
برادر بزرگتر میدهد؛ چین و ترکستان را به تور میبخشد و ایران را که برگزیدهٔ سرزمینهای او بود با عربستان به ایرج، نیای ایرانیان و محبوبترین فرزند خود میدهد و تاج بر سر ایرج مینهد. رسیدن فرمانروایی ایران به ایرج حسادت و کینه توزی سلم و تور را به دنبال دارد.
چون فریدون سالخورده میشود و نیرو و شکوهش کاستن میگیرد سلم و تور به او پیغام میدهند و از او گله میکنند که در تقسیم خود راستی و فرمان یزدان را به کار نبسته است و میل و آرزوی خود را مقدم داشته و میان فرزندان ناعادلانه رفتار کرده است. آنها از او میخواهند که تاج از سر ایرج برگیرد و او را نیز همچون دو برادر دیگر به دوردستها گسیل دارد، وگرنه بر او خواهند تاخت. فریدون رنجه میشود. ایرج با خوشقلبی ذاتی خود میخواهد که بنا به خواستهٔ برادران رفتار شود، ولی فریدون مانع میگردد. سرانجام، برادران باعث نابودی ایرج میشوند.
فریدون در رنج و غم از خدا میخواهد که آنقدر زنده بماند تا ببیند که کین ایرج از برادرانش گرفته شده است. شاید گناه فریدون در این میان، تقسیم ناعادلانه و کاشتن تخم کینه در میان برادران بوده است.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۵۵–۵۴
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
فریدون سه پسر داشت.
▪️سلم، تور و ایرج. او سه دختر برازندهٔ پادشاه یمن را به همسری آنان در میآورد و نام پارسی بر آنان مینهد. آرزو همسر سلم، ماه همسر تور و سَهی همسر ایرج میشود.
تقسیم کشور و برادرکشی. فریدون سرزمین پهناور خود را سرانجام میان سه پسرش تقسیم میکند:
روم و کشورهای غربی را به سلم،
برادر بزرگتر میدهد؛ چین و ترکستان را به تور میبخشد و ایران را که برگزیدهٔ سرزمینهای او بود با عربستان به ایرج، نیای ایرانیان و محبوبترین فرزند خود میدهد و تاج بر سر ایرج مینهد. رسیدن فرمانروایی ایران به ایرج حسادت و کینه توزی سلم و تور را به دنبال دارد.
چون فریدون سالخورده میشود و نیرو و شکوهش کاستن میگیرد سلم و تور به او پیغام میدهند و از او گله میکنند که در تقسیم خود راستی و فرمان یزدان را به کار نبسته است و میل و آرزوی خود را مقدم داشته و میان فرزندان ناعادلانه رفتار کرده است. آنها از او میخواهند که تاج از سر ایرج برگیرد و او را نیز همچون دو برادر دیگر به دوردستها گسیل دارد، وگرنه بر او خواهند تاخت. فریدون رنجه میشود. ایرج با خوشقلبی ذاتی خود میخواهد که بنا به خواستهٔ برادران رفتار شود، ولی فریدون مانع میگردد. سرانجام، برادران باعث نابودی ایرج میشوند.
فریدون در رنج و غم از خدا میخواهد که آنقدر زنده بماند تا ببیند که کین ایرج از برادرانش گرفته شده است. شاید گناه فریدون در این میان، تقسیم ناعادلانه و کاشتن تخم کینه در میان برادران بوده است.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۵۵–۵۴
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
در شاهنامه چنين نموده شده است که حکومت ضحاک، حكومت وحشت و رعب بوده است و همه مردم به تنگ آمده بودند، منتهی جرأت اعتراض یا مقاومتی نمیداشتند. بارگاهیانش با او نشست و برخاست نمیکردند، مگر با وحشت. خواهران جمشید که به همسری او درآمده بودند، با او همخوابگی نمیکردند مگر از سر ترس. طباخان او که میبایست مغز جوانان را بیرون آورند و برای مارها غذا درست کنند، با خشم و نفرت وظیفه خود را انجام میدادند، اما زهره سخنگفتن نمیداشتند. در واقع حکومت اوباشان و نامردان و دیوصفتان بوده است که مقامهایی بدست آورده بودند و کارها را به راه میبردند و خود در پناه سایه هراسانگیز ضحاک از ناز و نعمت برخوردار میبودند. برعکس، همه کسانی که نیکنفس و شریف بودهاند، به ناگزیر انزوا گرفته و به مردن تدریجی محکوم شده بودند. این چند بیت شاهنامه وضع را به خوبی مینمایاند:
نهان گشت آيين فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد،جادویی ارجمند
نهان راستی،آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
بنابراین چون او در دماوندکوه به بند کشیده میشود، چنان است که گویی عفریت فساد و شقاوت در سراسر جهان به زانو در آمده است؛ روزگار، نو میشود و دوران فریدون آغاز میگردد که پایههایش بر دوش بندگان زحمتکش و محروم خداست، نه بر شانه مشتی نابکار که یگانه اهتمامشان این باشد که مارهای ضحاک را سیر نگه دارند و خود در سایه مارها، کارها برانند.
📚زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، ص۱۴۷
___
✅کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
نهان گشت آيين فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد،جادویی ارجمند
نهان راستی،آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
بنابراین چون او در دماوندکوه به بند کشیده میشود، چنان است که گویی عفریت فساد و شقاوت در سراسر جهان به زانو در آمده است؛ روزگار، نو میشود و دوران فریدون آغاز میگردد که پایههایش بر دوش بندگان زحمتکش و محروم خداست، نه بر شانه مشتی نابکار که یگانه اهتمامشان این باشد که مارهای ضحاک را سیر نگه دارند و خود در سایه مارها، کارها برانند.
📚زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، ص۱۴۷
___
✅کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan