Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
نکاتی دربارهٔ افغانستان و افغانی
(یادداشتی از دکتر احمد بهنامی)
۱- عموماً تصوّر میکنند که افغانستان در ۱۵۰ سال اخیر از ایران جدا شده است. درحالیکه افغانستان از حدود ۲۸۰ سال پیش ازین، یعنی سال ۱۱۶۰ه.ق. پادشاهی مستقلی (سلسلهٔ درّانیان) داشته و سرنوشت آن از ایران جدا بوده است؛ یعنی در تمام دورهٔ زند، آغامحمدخان، فتحعلیشاه و محمدشاه، افغانستان حیات سیاسی کاملاً مستقلّی داشته است. با پادشاهان مستقلّی به نامهای احمدشاه، تیمورشاه، زمانشاه، محمودشاه و شاهشجاع. آنچه حدود ۱۶۰ سال پیش اتفاق افتاد، جدایی ولایت هراتِ کنونی بود و تعهّد حکومت ایران به عدم دخالت در افغانستان.
۲- برخی گمان میکنند، نام افغانستان در دو-سه سدهٔ اخیر ابداع شده است. البته این گمانِ اشتباه حتی اگر از جانب استاد نجیب مایل هروی مطرح شود هم مردود است. در متونِ سدهٔ هشتم و نهم قمری به کرّات برای اشاره به ناحیهای که اکنون شمال غرب پاکستان و جنوب شرق افغانستان را تشکیل میدهد، به کار رفته است. از جمله در صفحات ۱۱۱، ۱۶۲، ۱۹۸، ۲۰۱ از کتاب تاریخنامهٔ هرات (سدهٔ هشتم قمری)، صفحات ۴۶۴، ۴۹۰ از جلد اوّل رَوضات الجَنّات (سده نهم قمری)، و پس از آن در آثار دورهٔ صفوی و گورکانی در ایران و هند بارها لفظ افغانستان به کار رفته است.
۳- عدّهای هم گمان بردهاند که اطلاق نام افغانی برای اشاره به اهل این قوم اشتباه است و باید افغان گفت. درحالیکه در سدههای گذشته نیز هریک از افرادِ این قوم، «افغانی» نامیده میشدند:
روضات الجّنات اسفزاری، ج۲/ ۱۱۲:
... با چند غلام افغانی بر ایشان گماشتند....
ظفرنامهٔ شامی، ص ۱۹۵:
الیاس افغانی و پسر تهانهسری را گرفته و گردنبسته به حضرت آورد.
خلاصة التواریخ، ج۱/ ۳۰۲:
...همایون پادشاه با آن افغانی مقابل شده.... اکبرنامه، ج۱/ ۵۰۴:
... شاهبازخان نام افغانی جمعی انبوه از افغانان را به خود متفق ساخته... .
جملگی از آثار سده ۹ الی ۱۱، تنها بخشی از انبوه متونی است که در آنها این واژه در همین معنی به کار رفته است. در نامههای پادشاهان صفوی نظیر شاه طهماسب نیز به هریک از اهل این قوم، افغانی اطلاق شده است. در متون قرن ۱۲ نیز میتوان به کتابهای بسیار مشهوری نظیرِ بدایع الاخبار، جهانگشای نادری، عالمآرای نادری و... اشاره کرد که افراد قوم افغان در آن «افغانی» خوانده شدهاند. نامهها و اسناد دورهٔ قاجار نیز مؤیّد همین است. سیّدجمالالدین اسدآبادی مدفون در افغانستان نزد مردم آن کشور به سیدجمال افغانی مشهور است.
(بخشی از شاهدهای این مطلب از پیکره گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی گرفته شده است.)
#افغانستان #ایران #افغان #افغانی #هرات
منابع
- اکبرنامه؛ ابوالفضل علامی؛ تصحیحِ غلامرضا طباطبایی مجد؛ ۱۳۷۲.
- تاریخنامهٔ هرات؛ محمدبن سیف هروی؛ تصحیحِ محمد زبیر صدیقی؛ ۱۳۶۲ق.
- خلاصة التواریخ؛ قاضی احمد قمی؛ تصحیحِ احسان اشراقی؛ ۱۳۹۴.
- روضات الجنّات؛ اسفزاری؛ تصحیحِ محمداسحاق؛ ۱۹۶۱.
- ظفرنامه؛ نظامالدّین شامی؛ تصحیحِ پناهی سمنانی.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
(یادداشتی از دکتر احمد بهنامی)
۱- عموماً تصوّر میکنند که افغانستان در ۱۵۰ سال اخیر از ایران جدا شده است. درحالیکه افغانستان از حدود ۲۸۰ سال پیش ازین، یعنی سال ۱۱۶۰ه.ق. پادشاهی مستقلی (سلسلهٔ درّانیان) داشته و سرنوشت آن از ایران جدا بوده است؛ یعنی در تمام دورهٔ زند، آغامحمدخان، فتحعلیشاه و محمدشاه، افغانستان حیات سیاسی کاملاً مستقلّی داشته است. با پادشاهان مستقلّی به نامهای احمدشاه، تیمورشاه، زمانشاه، محمودشاه و شاهشجاع. آنچه حدود ۱۶۰ سال پیش اتفاق افتاد، جدایی ولایت هراتِ کنونی بود و تعهّد حکومت ایران به عدم دخالت در افغانستان.
۲- برخی گمان میکنند، نام افغانستان در دو-سه سدهٔ اخیر ابداع شده است. البته این گمانِ اشتباه حتی اگر از جانب استاد نجیب مایل هروی مطرح شود هم مردود است. در متونِ سدهٔ هشتم و نهم قمری به کرّات برای اشاره به ناحیهای که اکنون شمال غرب پاکستان و جنوب شرق افغانستان را تشکیل میدهد، به کار رفته است. از جمله در صفحات ۱۱۱، ۱۶۲، ۱۹۸، ۲۰۱ از کتاب تاریخنامهٔ هرات (سدهٔ هشتم قمری)، صفحات ۴۶۴، ۴۹۰ از جلد اوّل رَوضات الجَنّات (سده نهم قمری)، و پس از آن در آثار دورهٔ صفوی و گورکانی در ایران و هند بارها لفظ افغانستان به کار رفته است.
۳- عدّهای هم گمان بردهاند که اطلاق نام افغانی برای اشاره به اهل این قوم اشتباه است و باید افغان گفت. درحالیکه در سدههای گذشته نیز هریک از افرادِ این قوم، «افغانی» نامیده میشدند:
روضات الجّنات اسفزاری، ج۲/ ۱۱۲:
... با چند غلام افغانی بر ایشان گماشتند....
ظفرنامهٔ شامی، ص ۱۹۵:
الیاس افغانی و پسر تهانهسری را گرفته و گردنبسته به حضرت آورد.
خلاصة التواریخ، ج۱/ ۳۰۲:
...همایون پادشاه با آن افغانی مقابل شده.... اکبرنامه، ج۱/ ۵۰۴:
... شاهبازخان نام افغانی جمعی انبوه از افغانان را به خود متفق ساخته... .
جملگی از آثار سده ۹ الی ۱۱، تنها بخشی از انبوه متونی است که در آنها این واژه در همین معنی به کار رفته است. در نامههای پادشاهان صفوی نظیر شاه طهماسب نیز به هریک از اهل این قوم، افغانی اطلاق شده است. در متون قرن ۱۲ نیز میتوان به کتابهای بسیار مشهوری نظیرِ بدایع الاخبار، جهانگشای نادری، عالمآرای نادری و... اشاره کرد که افراد قوم افغان در آن «افغانی» خوانده شدهاند. نامهها و اسناد دورهٔ قاجار نیز مؤیّد همین است. سیّدجمالالدین اسدآبادی مدفون در افغانستان نزد مردم آن کشور به سیدجمال افغانی مشهور است.
(بخشی از شاهدهای این مطلب از پیکره گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی گرفته شده است.)
#افغانستان #ایران #افغان #افغانی #هرات
منابع
- اکبرنامه؛ ابوالفضل علامی؛ تصحیحِ غلامرضا طباطبایی مجد؛ ۱۳۷۲.
- تاریخنامهٔ هرات؛ محمدبن سیف هروی؛ تصحیحِ محمد زبیر صدیقی؛ ۱۳۶۲ق.
- خلاصة التواریخ؛ قاضی احمد قمی؛ تصحیحِ احسان اشراقی؛ ۱۳۹۴.
- روضات الجنّات؛ اسفزاری؛ تصحیحِ محمداسحاق؛ ۱۹۶۱.
- ظفرنامه؛ نظامالدّین شامی؛ تصحیحِ پناهی سمنانی.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
🔸ناله به دل شد گره
برای موسیقی افغانستان
که این روزها بحرانی ترین روزگار خود را می گذراند.
نوشته : هوشنگ جاوید
روی کار آمدن انواع دولت های رنگین دراین سرزمین ، جزآوارگی برای این ملت را به ارمغان نداشته ، بدترینشان طالبان ، گروهکی که دهل رابرتن دهل زن پاره کرد ونوازنده بیچاره را به شلاق بست تا کشته شد، یا آرشه ساز را آنقدر برتن نوازنده کشیدند تابمیرد، خوانندگان را دهان دوختند ونقاشان را دست شکستند وهنرپیشگان را به سنگسار محکوم کردند ، انگار درتمام عمرشان اینان حتی موسیقی طبیعت را نشنیده بودند که چنین جفایی را در دور نخست استیلایشان بربخش هایی از این خاک انجام دادند و بریانی بلبل و سوختن برگ گل را دراین سرزمین به حقیقت رساندند.
گروهی بزرگ درطی سال های پس از انقلاب اسلامی از هنرمندان موسیقی ونقاشی وخط وپیکره سازی و ...آواره وسرگردان ، یا به ایران آمدند یابه سرزمین های دیگر دنیا پناهنده شدند، دراین میان عده کمی از هنرمندان فهیم ودوره دیده ی موسیقی به ایران آمدند وگروه بیشتری نیز از هنرمندان موسیقی بومی افغانستان با خانواده هاشان به کارگری درباغات وشرکت ها وانبارهای ایران ویا کارهای سرایداری وساختمانی پرداختند، که سهم مناطقی چون ری ، شهریار، کرج، علیشاه عوض، مشهد، اصفهان وقم از همه بیشتر بود.
اهالی تربت جام هیچگاه نمی توانند خدماتی که آهنگساز خوب افغانی که به نام قمندان ( سرهنگ) می شناختند فراموش کنند که به کار سرود های انقلابی دانش آموزی برای مناسبت ها می پرداخت واین سال ها فرزندش به خوانندگی پاپ روی آورده وهنوز می خواند، چند تنی از تمبورک نوازان افغان با آنکه سازشان را به همراه خود آورده بودند دیگر رغبتی به نواختنش نداشتند ، عده ای از این نوازندگان آواره طی سال ها درکنار خیابان های کشور ساز نواختند و شادی آور شدند ، ودراین بین زنان افغان آوازهایشان را ازیاد بردندو آنچه که درنهایت برموسیقی وهنرهای افغانستان شد ، جفایی بود که با بی ثباتی حکومتی رخ داد، حرف نخست را شاعر بزرگ افغان خلیل الله خلیلی که دستی هم برترانه سرایی داشت زد:
ناله به دل شد گره ، راه نیستان کجاست
سینه به من شد قفس ، طرف بیابان کجاست
درتف این وادیه ، سوخت سراپا تنم
مزرعم آتش گرفت ، نم نم باران کجاست
این ترانه را دوسال پس از انقلاب استاد اکبر گلپایگانی با تنظیمی از فضل الله توکل با برداشتی از اجرای احمد ظاهر اجرا کرد، در بحبوحه دور نخست تاخت وتاز طالبان و تسلط شوروی بر این سرزمین دوهنرمند جوان وپرشور در کابل موزیک هاوس شهر پیشاور پاکستان با یک سینتی سایزر ترانه ای را اجرا کردند که به فوریت گل کرد ، خانم وجیهه این ترانه را خواند و آهنگش را فرید رستگار ساخت،درست درزمانی که افغان ها در غربت وآوارگی وطالبان زدگی قرار داشتند آنان حرف نوینی را زدند که از دل مردم زیر بمباران ها وسیاست بازی ها و ترور ها وبمب گداری ها قرار داشتند:
سرزمین من خسته خسته از جفایی
سرزمین من بی سرود وبی صدایی
ماه وستاره ی من ، عشق یگانه ی من
بی تو نمک ندارد شعر وترانه ی من
و درخشید، اما هنگامی که به ایران رسید اجرایی بی احساس وناموزونی از آن توسط داوود سرخوش ودر شرکت آوای برگ صورت گرفت که نتوانست حق مطلب را ادا کند، چرا که سرعت را دراین اجرا منباب لحاظات ویژه ی نظارتی !! کم کرده بودندو صدای خواننده هم گیرایی لازم رانداشت ، با رویدادهای بی ثبات کننده ای که طی نیم قرن اخیر دراین کشور روی داد نغماتی که سینه به سینه درنسلی ماندگار شده بود براثر تخریب ها یکی یکی ازبین رفت ، آموزش موسیقی بسیار اندک شد گاه می اندیشم اگر با هربمب یک ترکش واز مجموع صدها گلوله یک گلوله هنرمندی را ازپا درآورده باشد، چه فاجعه ای طی این مدت در موسیقی وهنر افغانستان روی داده که نمی دانیم ؟!!
این مطلب را در پست های بعدی پی می گیرم
@khonyayejavid
@ESHTADAN
برای موسیقی افغانستان
که این روزها بحرانی ترین روزگار خود را می گذراند.
نوشته : هوشنگ جاوید
روی کار آمدن انواع دولت های رنگین دراین سرزمین ، جزآوارگی برای این ملت را به ارمغان نداشته ، بدترینشان طالبان ، گروهکی که دهل رابرتن دهل زن پاره کرد ونوازنده بیچاره را به شلاق بست تا کشته شد، یا آرشه ساز را آنقدر برتن نوازنده کشیدند تابمیرد، خوانندگان را دهان دوختند ونقاشان را دست شکستند وهنرپیشگان را به سنگسار محکوم کردند ، انگار درتمام عمرشان اینان حتی موسیقی طبیعت را نشنیده بودند که چنین جفایی را در دور نخست استیلایشان بربخش هایی از این خاک انجام دادند و بریانی بلبل و سوختن برگ گل را دراین سرزمین به حقیقت رساندند.
گروهی بزرگ درطی سال های پس از انقلاب اسلامی از هنرمندان موسیقی ونقاشی وخط وپیکره سازی و ...آواره وسرگردان ، یا به ایران آمدند یابه سرزمین های دیگر دنیا پناهنده شدند، دراین میان عده کمی از هنرمندان فهیم ودوره دیده ی موسیقی به ایران آمدند وگروه بیشتری نیز از هنرمندان موسیقی بومی افغانستان با خانواده هاشان به کارگری درباغات وشرکت ها وانبارهای ایران ویا کارهای سرایداری وساختمانی پرداختند، که سهم مناطقی چون ری ، شهریار، کرج، علیشاه عوض، مشهد، اصفهان وقم از همه بیشتر بود.
اهالی تربت جام هیچگاه نمی توانند خدماتی که آهنگساز خوب افغانی که به نام قمندان ( سرهنگ) می شناختند فراموش کنند که به کار سرود های انقلابی دانش آموزی برای مناسبت ها می پرداخت واین سال ها فرزندش به خوانندگی پاپ روی آورده وهنوز می خواند، چند تنی از تمبورک نوازان افغان با آنکه سازشان را به همراه خود آورده بودند دیگر رغبتی به نواختنش نداشتند ، عده ای از این نوازندگان آواره طی سال ها درکنار خیابان های کشور ساز نواختند و شادی آور شدند ، ودراین بین زنان افغان آوازهایشان را ازیاد بردندو آنچه که درنهایت برموسیقی وهنرهای افغانستان شد ، جفایی بود که با بی ثباتی حکومتی رخ داد، حرف نخست را شاعر بزرگ افغان خلیل الله خلیلی که دستی هم برترانه سرایی داشت زد:
ناله به دل شد گره ، راه نیستان کجاست
سینه به من شد قفس ، طرف بیابان کجاست
درتف این وادیه ، سوخت سراپا تنم
مزرعم آتش گرفت ، نم نم باران کجاست
این ترانه را دوسال پس از انقلاب استاد اکبر گلپایگانی با تنظیمی از فضل الله توکل با برداشتی از اجرای احمد ظاهر اجرا کرد، در بحبوحه دور نخست تاخت وتاز طالبان و تسلط شوروی بر این سرزمین دوهنرمند جوان وپرشور در کابل موزیک هاوس شهر پیشاور پاکستان با یک سینتی سایزر ترانه ای را اجرا کردند که به فوریت گل کرد ، خانم وجیهه این ترانه را خواند و آهنگش را فرید رستگار ساخت،درست درزمانی که افغان ها در غربت وآوارگی وطالبان زدگی قرار داشتند آنان حرف نوینی را زدند که از دل مردم زیر بمباران ها وسیاست بازی ها و ترور ها وبمب گداری ها قرار داشتند:
سرزمین من خسته خسته از جفایی
سرزمین من بی سرود وبی صدایی
ماه وستاره ی من ، عشق یگانه ی من
بی تو نمک ندارد شعر وترانه ی من
و درخشید، اما هنگامی که به ایران رسید اجرایی بی احساس وناموزونی از آن توسط داوود سرخوش ودر شرکت آوای برگ صورت گرفت که نتوانست حق مطلب را ادا کند، چرا که سرعت را دراین اجرا منباب لحاظات ویژه ی نظارتی !! کم کرده بودندو صدای خواننده هم گیرایی لازم رانداشت ، با رویدادهای بی ثبات کننده ای که طی نیم قرن اخیر دراین کشور روی داد نغماتی که سینه به سینه درنسلی ماندگار شده بود براثر تخریب ها یکی یکی ازبین رفت ، آموزش موسیقی بسیار اندک شد گاه می اندیشم اگر با هربمب یک ترکش واز مجموع صدها گلوله یک گلوله هنرمندی را ازپا درآورده باشد، چه فاجعه ای طی این مدت در موسیقی وهنر افغانستان روی داده که نمی دانیم ؟!!
این مطلب را در پست های بعدی پی می گیرم
@khonyayejavid
@ESHTADAN
Sagashteh-(IRMP3.IR)
آی لعنت بر کسی که از
وطن کنده شود.
آی افتد بر فریب او
به کس بنده شود! فلک خوانی خانم مهرنگار رستم از تاجیکستان با تنظیم حسین علیزاده. وقتی زنی در خانه ای بی چراغ غمگین است و چشم به راه، وقتی مردی از سرنوشت بی مراد خود درمانده است، وقتی آدم از چرخ روزگار فقط سرگشته تر می شود و نمی داند به کجا برود یا به چه کسی رجوع کند، غمگین، شکایت های خود را رباعی می کند و به باد می سپارد، شاید که به گوش فلک برسد. اکنون این فلک خوانی خانم مهرنگار رستم را تقدیم می کنیم به مردم شریف و باغیرت و مهربان و عزیز افغانستانِ عزیزتر از جانمان. توضیح: کولاب نام یکی از ولایت های بداخشان است که بین تاجیکستان و افغانستان است.
https://www.tg-me.com/bonyad_neyshaboor
وطن کنده شود.
آی افتد بر فریب او
به کس بنده شود! فلک خوانی خانم مهرنگار رستم از تاجیکستان با تنظیم حسین علیزاده. وقتی زنی در خانه ای بی چراغ غمگین است و چشم به راه، وقتی مردی از سرنوشت بی مراد خود درمانده است، وقتی آدم از چرخ روزگار فقط سرگشته تر می شود و نمی داند به کجا برود یا به چه کسی رجوع کند، غمگین، شکایت های خود را رباعی می کند و به باد می سپارد، شاید که به گوش فلک برسد. اکنون این فلک خوانی خانم مهرنگار رستم را تقدیم می کنیم به مردم شریف و باغیرت و مهربان و عزیز افغانستانِ عزیزتر از جانمان. توضیح: کولاب نام یکی از ولایت های بداخشان است که بین تاجیکستان و افغانستان است.
https://www.tg-me.com/bonyad_neyshaboor
🔶کجا برویم که خانه تاریک است,
شب بر سرمان آوار است.
بر آن که چراغمان را کشت نفرین باد.
شب باز میگردد و همین است,
✍ لا.طباطبایی
#افغانستان
@ESHTADAN
شب بر سرمان آوار است.
بر آن که چراغمان را کشت نفرین باد.
شب باز میگردد و همین است,
✍ لا.طباطبایی
#افغانستان
@ESHTADAN
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به هرکه «بوی» من آورْد، «مولیان» بدهید
که تا بهار شود غزنه بوستان بدهید
به آن که داغ جگر دارد و خراسانیست
به پاس عشق، یکی گل بهرایگان بدهید
مرا خبر بدهید از خُجَند و نیشابور
پیام کابلتان را به اصفهان بدهید
پیام بلخ، پیام هرات و زابل را
به «ریگِ آمو» و آن «یار مهربان» بدهید
مباد اینکه ببینم چقدر فاصلههاست
مباد دست از آن دورها تکان بدهید
شما که بوعلی علم و حافظ غزلید
چه خوش که درس محبّت به دشمنان بدهید
کسی که طرح جدایی میانمان انداخت
شکوه وحدتمان را به او نشان بدهید
به شاهنامۀ هستی دوباره آمدهام
برای آرش دیگر اگر کمان بدهید
مرا که آشتیام، بعد مرگ حصّه کنید
برای کابل و کولاب و سیستان بدهید
مرا به خاک بخارا برید و دفن کنید
مرا به آب سمرقند غسل جان بدهید
شعرخوانی نجیب بارور، شاعر معاصر همزبان افغانستانی
«شب شاعران و نویسندگان افغانستانی»، ۲۰ بهمن ۱۳۹۴
کانون زبان پارسی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
@AfsharFoundation
که تا بهار شود غزنه بوستان بدهید
به آن که داغ جگر دارد و خراسانیست
به پاس عشق، یکی گل بهرایگان بدهید
مرا خبر بدهید از خُجَند و نیشابور
پیام کابلتان را به اصفهان بدهید
پیام بلخ، پیام هرات و زابل را
به «ریگِ آمو» و آن «یار مهربان» بدهید
مباد اینکه ببینم چقدر فاصلههاست
مباد دست از آن دورها تکان بدهید
شما که بوعلی علم و حافظ غزلید
چه خوش که درس محبّت به دشمنان بدهید
کسی که طرح جدایی میانمان انداخت
شکوه وحدتمان را به او نشان بدهید
به شاهنامۀ هستی دوباره آمدهام
برای آرش دیگر اگر کمان بدهید
مرا که آشتیام، بعد مرگ حصّه کنید
برای کابل و کولاب و سیستان بدهید
مرا به خاک بخارا برید و دفن کنید
مرا به آب سمرقند غسل جان بدهید
شعرخوانی نجیب بارور، شاعر معاصر همزبان افغانستانی
«شب شاعران و نویسندگان افغانستانی»، ۲۰ بهمن ۱۳۹۴
کانون زبان پارسی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
@AfsharFoundation
Forwarded from خنیای جاوید.
ناله به دل شد گره
برای موسیقی افغانستان ۲
نوشته : هوشنگ جاوید
موسیقی افغانستان برای خود سرنوشت غریبی دارد ، عاشقانی که وامدار مکتب هرات و پیش از آن مکتب سند وپنجاب بودندو وموسیقی ایران نیز تحت تاثیر آن مکتب است، درطی قرن گذشته خورشیدی بزرگانی دراین موسیقی به شهرت رسیده اند که امروزه جز نامی از آنان باقی نمانده ، کسانی چون : غلام سخی، استاد سرآهنگ، استاد مهوش، واحمد ظاهر که به سبب خواندن اشعار شاعر مبارز افغان خلیل الله خلیلی مورد آزار نورمحمد ترکی قرار گرفت و حفیظ الله امین وقتی از محبوبیت او دربین مردم ، حتی دربین خانواده ونزدیکان خویش باخبر شد ، دستور ازمیان برداشتنش رادادودریک حادثه ساختگی عمرش را به سرآوردندوبه قتل رساندند،هنوز برخی ایرانیان ترانه های اورا زمزمه میکنند، فیروزه بانو جانم، خدا بود یارت و قدح را سرکنید ، که با تنظیم جدیدی درایران استاد افتخاری آن را دوباره خوانی کرد:
زندگی چیست ؟
خون دل خوردن ، زیر دیوار آرزو مردن.
قدح را سرکنید
شب راسحر کنید
غم دنیارا از سر بدر کنید.
درخاطره تاریخ مانده که نخستین ارتباط رسمی موسیقی ایران وافغانستان دراین قرن درمهرماه ۱۳۴۳صورت گرفت و هیات موسیقی ایران تحت سرپرستی استاد روانشاد مهدی خالدی به افغانستان رفتند، درآن هیئت جلیل شهناز ، مجید نجاحی ، نصرالله زرین پنجه ، جواد لشگری ، بزرگ لشگری ، انوشیروان روحانی ، سلیم فرزان ، فراقی، رحمانی پورو حسین همدانیان شرکت داشتند.
دراین سفر هنرمندان ما از دریاچه مصنوعی که ظاهر شاه در "عرقه" ایجاد کرده بودواز مسابقات بزکشی واز خانواده ی ظاهرشاه دیدن کردند، این هیئت هشت روز درآنجا به ارائه برنامه پرداخت بدین صورت که به دو دسته تقسیم شد، یک گروه درهتل کابل ویک دسته در هتل اسپنزر، پذیرایی شدند، وچندین برنامه درسالن "کابل تنداری" با خوانندگی بانو الهه ، پوران ، وروانشاد استاد قوامی اجرا کردند، که مورد استقبال وارد شد ، این هیئت یک برنامه خیریه به نفع هلال احمر افغانستان نیز در هتل کابل اجرا نمودند، درهمین سفر بود که برای نخستین بار هنرمندان ایرانی با نام یکی از پرآوازه ترین شاعران افغانستان وشعر های او آشنا شدند وروان شاد استاد قوامی شعرها وترانه های این استاد گرانمایه را اجرا نمود، این شاعر کسی نبود جز خلیل الله خلیلی شاعر مبارز وقدرتمندی که دوران پیری را درسرگردانی وهجر وطن درخاک پاکستان بسر بردوهمانجا هم دارفانی را وداع گفت، گرچه که دیگر هیچکس یادی از او نمی کنداما اوبارها به ایران آمده بود وسعید نفیسی اورا پاسداشته بود،استاد فضل الله توکل یکی از شعرهایش را که احمد ظاهر درافغانستان اجرانموده بودبا تنظیمی تازه درکاست "حرف" که حسین صالح علا باعث وبانی اش بود، با صدای گلپا به اجرا درآورد.
خلیلی برای پیروزی انقلاب اسلامی قصیده ای غرا سرود و از او به همت دوستانش درخراسان وتهران دوسه مجموعه شعر هم به چاپ رسید.
او درپیامی که به قالب شعر برای ملت ایران نوشت چنین مظلومیت سرزمینش را با مهرورزی ایرانیان گره زد که :
سلام ملت همدرد و هم دل و هم کیش
شریک شادی و انباز محنت وآلام
دوشاخه ای که برآورده سر زیک گلشن
دوبازویی که بود متصل به یک اندام
دوتن ، ولیک به یک قبله روی کرده
دوصف، ولیک به یک خانه بسته اند احرام
به بام خانه همسایه چون فتد، آتش
به حکم کیش وخرد ، خواب غفلت است حرام
کنون به خانه های ما شعله های آتش بین
که دود آن به فراز سپهر کرده ، مقام
از زیبا ترین پی آمدهای نخستین سفر گروه ایرانی به افغانستان آشنایی مردم این کشور با ساز سنتور بودواجرای استادانه مجید نجاحی که دل هارا تسخیر کرد.
این مطلب را در پست های بعدی پی می گیرم .
@khonyayejavid
با کانال خنیای جاوید همراه شوید.
برای موسیقی افغانستان ۲
نوشته : هوشنگ جاوید
موسیقی افغانستان برای خود سرنوشت غریبی دارد ، عاشقانی که وامدار مکتب هرات و پیش از آن مکتب سند وپنجاب بودندو وموسیقی ایران نیز تحت تاثیر آن مکتب است، درطی قرن گذشته خورشیدی بزرگانی دراین موسیقی به شهرت رسیده اند که امروزه جز نامی از آنان باقی نمانده ، کسانی چون : غلام سخی، استاد سرآهنگ، استاد مهوش، واحمد ظاهر که به سبب خواندن اشعار شاعر مبارز افغان خلیل الله خلیلی مورد آزار نورمحمد ترکی قرار گرفت و حفیظ الله امین وقتی از محبوبیت او دربین مردم ، حتی دربین خانواده ونزدیکان خویش باخبر شد ، دستور ازمیان برداشتنش رادادودریک حادثه ساختگی عمرش را به سرآوردندوبه قتل رساندند،هنوز برخی ایرانیان ترانه های اورا زمزمه میکنند، فیروزه بانو جانم، خدا بود یارت و قدح را سرکنید ، که با تنظیم جدیدی درایران استاد افتخاری آن را دوباره خوانی کرد:
زندگی چیست ؟
خون دل خوردن ، زیر دیوار آرزو مردن.
قدح را سرکنید
شب راسحر کنید
غم دنیارا از سر بدر کنید.
درخاطره تاریخ مانده که نخستین ارتباط رسمی موسیقی ایران وافغانستان دراین قرن درمهرماه ۱۳۴۳صورت گرفت و هیات موسیقی ایران تحت سرپرستی استاد روانشاد مهدی خالدی به افغانستان رفتند، درآن هیئت جلیل شهناز ، مجید نجاحی ، نصرالله زرین پنجه ، جواد لشگری ، بزرگ لشگری ، انوشیروان روحانی ، سلیم فرزان ، فراقی، رحمانی پورو حسین همدانیان شرکت داشتند.
دراین سفر هنرمندان ما از دریاچه مصنوعی که ظاهر شاه در "عرقه" ایجاد کرده بودواز مسابقات بزکشی واز خانواده ی ظاهرشاه دیدن کردند، این هیئت هشت روز درآنجا به ارائه برنامه پرداخت بدین صورت که به دو دسته تقسیم شد، یک گروه درهتل کابل ویک دسته در هتل اسپنزر، پذیرایی شدند، وچندین برنامه درسالن "کابل تنداری" با خوانندگی بانو الهه ، پوران ، وروانشاد استاد قوامی اجرا کردند، که مورد استقبال وارد شد ، این هیئت یک برنامه خیریه به نفع هلال احمر افغانستان نیز در هتل کابل اجرا نمودند، درهمین سفر بود که برای نخستین بار هنرمندان ایرانی با نام یکی از پرآوازه ترین شاعران افغانستان وشعر های او آشنا شدند وروان شاد استاد قوامی شعرها وترانه های این استاد گرانمایه را اجرا نمود، این شاعر کسی نبود جز خلیل الله خلیلی شاعر مبارز وقدرتمندی که دوران پیری را درسرگردانی وهجر وطن درخاک پاکستان بسر بردوهمانجا هم دارفانی را وداع گفت، گرچه که دیگر هیچکس یادی از او نمی کنداما اوبارها به ایران آمده بود وسعید نفیسی اورا پاسداشته بود،استاد فضل الله توکل یکی از شعرهایش را که احمد ظاهر درافغانستان اجرانموده بودبا تنظیمی تازه درکاست "حرف" که حسین صالح علا باعث وبانی اش بود، با صدای گلپا به اجرا درآورد.
خلیلی برای پیروزی انقلاب اسلامی قصیده ای غرا سرود و از او به همت دوستانش درخراسان وتهران دوسه مجموعه شعر هم به چاپ رسید.
او درپیامی که به قالب شعر برای ملت ایران نوشت چنین مظلومیت سرزمینش را با مهرورزی ایرانیان گره زد که :
سلام ملت همدرد و هم دل و هم کیش
شریک شادی و انباز محنت وآلام
دوشاخه ای که برآورده سر زیک گلشن
دوبازویی که بود متصل به یک اندام
دوتن ، ولیک به یک قبله روی کرده
دوصف، ولیک به یک خانه بسته اند احرام
به بام خانه همسایه چون فتد، آتش
به حکم کیش وخرد ، خواب غفلت است حرام
کنون به خانه های ما شعله های آتش بین
که دود آن به فراز سپهر کرده ، مقام
از زیبا ترین پی آمدهای نخستین سفر گروه ایرانی به افغانستان آشنایی مردم این کشور با ساز سنتور بودواجرای استادانه مجید نجاحی که دل هارا تسخیر کرد.
این مطلب را در پست های بعدی پی می گیرم .
@khonyayejavid
با کانال خنیای جاوید همراه شوید.
Forwarded from خنیای جاوید.
ناله به دل شد گره
برای موسیقی افغانستان ۳
نوشته : هوشنگ جاوید
موسیقی افغانستان
@khonyayejavid
پیش از ادامه مطلب باید بگویم که : موسیقی افغانستان دارای زیر مجموعه های: محلی_تغزلی، غَرَنی سَندَری(به معنای کوهی در زبان پشتو)،
داستانی_ رزمی، ترانه های پیوند(عروسی)، مذهبی، طنزآمیز وانتقادی، وسیاسی (که پدیده ای جدید است) میباشد،آغاز ترانه های سیاسی را میتوان درجنگ انگلیس وافغان یافت ،که ترانه های "استقلالیه " از آن تاریخ آغاز شد، چراکه استاد قاسم هنرمند بزرگ افغان درزمان مذاکره با "دابس" نماینده انگلیس در کابل این رویه را آغاز کرد و بطور بداهه ترانه ای خواند با این مضمون که:
همین جا صلح کن باما چه لازم
که در محشر زما شرمنده باشی؟!
ودرپایان این آواز درانتها این ترانه را خواندکه :
کیست افغان درزمان گیرودار
می نترسد ازنهیب کارزار
رشک رستم ، غیرت اسفندیار
کی بُوَد ازخصم روگردانی ام
گرندانی غیرت افغانی ام
چون به میدان آمدی ، میدانی ام
با این ترانه روند تولید نمونه های دیگری شکل میگیردکه امروزه به عنوان "استقلالیه" نامور شده وشاخه ی مهمی از موسیقی افغانستان به شمار می آید.
درمورد استاد قاسم اشاره به این مطلب نیز مهم است که ایشان موسیقی معاصر افغانستان را ازهندی جدا کردوماهیت نوین آن را ایجاد نمودوآهنگ های نوینی که به"طرز" معروف هستند را دگرگون نمود او براساس "طرز های روستایی افغانی"قالبی را طرح ریزی کردکه اینک آن را "طرزهای قاسمی" مینامند.
ملک الشعرا بیتاب افغانی دررثای استاد قاسم غزلی شیوا وغرّا سرود که ابیاتی از آن چنین است:
به بزم عیش ظلمی بیکران رفت
که قاسم خان افغان از میان رفت
چه نیکو اعتقاد مذهبی داشت
یقین دارم به ایمان ازجهان رفت
به هرسان ،یک ماه پس از سفر گروه ایران، هنرمندان افغانی به ایران دعوت شدندوطی یک سلسله برنامه هنرشان را به نمایش درآوردندکه یکی ازاین برنامه ها اجرای زنده موسیقی افغانی در رادیو بود که در روز جمعه ۲۱ آبان ماه صورت گرفت، ازآن پس هنرمندان افغانستان به تناوب به ایران آمدند وبعضی شان درایران به شهرت هم رسیدند ، سفر بزرگ دیگری دراین ارتباط درسال ۱۳۵۵ ازسوی هنرمندان ایران صورت پذیرفت که برای افتتاح شبکه تلویزیونی افغانستان به ان کشور رفتند، چراکه راه اندازی آن شبکه نیز با یاری متخصصان ایرانی بود، وایرانیان برای نخستین بار با چهره ی هنرمند خواننده ای از افغانستان آشنا شدند که با صدایی گرم وسوزناک اشعار مولوی را به روی مقام های لوگَری اجرا می کرد ، او کسی نبود جز استاد مهوش،که بشنو از نی را به همراهی طبلای افغانی وهارمونیه اجرا میکرد و در پابیت هرمصرع ، که با بهره از شیوه های قوالی اجرا میکرد افزوده ای را ترنم می کرد که :
ای نی نوای جاودان
درپست های بعدی این مطلب را پی میگیرم .
@khonyayejavid
باکانال خنیای جاوید همراه باشید
برای موسیقی افغانستان ۳
نوشته : هوشنگ جاوید
موسیقی افغانستان
@khonyayejavid
پیش از ادامه مطلب باید بگویم که : موسیقی افغانستان دارای زیر مجموعه های: محلی_تغزلی، غَرَنی سَندَری(به معنای کوهی در زبان پشتو)،
داستانی_ رزمی، ترانه های پیوند(عروسی)، مذهبی، طنزآمیز وانتقادی، وسیاسی (که پدیده ای جدید است) میباشد،آغاز ترانه های سیاسی را میتوان درجنگ انگلیس وافغان یافت ،که ترانه های "استقلالیه " از آن تاریخ آغاز شد، چراکه استاد قاسم هنرمند بزرگ افغان درزمان مذاکره با "دابس" نماینده انگلیس در کابل این رویه را آغاز کرد و بطور بداهه ترانه ای خواند با این مضمون که:
همین جا صلح کن باما چه لازم
که در محشر زما شرمنده باشی؟!
ودرپایان این آواز درانتها این ترانه را خواندکه :
کیست افغان درزمان گیرودار
می نترسد ازنهیب کارزار
رشک رستم ، غیرت اسفندیار
کی بُوَد ازخصم روگردانی ام
گرندانی غیرت افغانی ام
چون به میدان آمدی ، میدانی ام
با این ترانه روند تولید نمونه های دیگری شکل میگیردکه امروزه به عنوان "استقلالیه" نامور شده وشاخه ی مهمی از موسیقی افغانستان به شمار می آید.
درمورد استاد قاسم اشاره به این مطلب نیز مهم است که ایشان موسیقی معاصر افغانستان را ازهندی جدا کردوماهیت نوین آن را ایجاد نمودوآهنگ های نوینی که به"طرز" معروف هستند را دگرگون نمود او براساس "طرز های روستایی افغانی"قالبی را طرح ریزی کردکه اینک آن را "طرزهای قاسمی" مینامند.
ملک الشعرا بیتاب افغانی دررثای استاد قاسم غزلی شیوا وغرّا سرود که ابیاتی از آن چنین است:
به بزم عیش ظلمی بیکران رفت
که قاسم خان افغان از میان رفت
چه نیکو اعتقاد مذهبی داشت
یقین دارم به ایمان ازجهان رفت
به هرسان ،یک ماه پس از سفر گروه ایران، هنرمندان افغانی به ایران دعوت شدندوطی یک سلسله برنامه هنرشان را به نمایش درآوردندکه یکی ازاین برنامه ها اجرای زنده موسیقی افغانی در رادیو بود که در روز جمعه ۲۱ آبان ماه صورت گرفت، ازآن پس هنرمندان افغانستان به تناوب به ایران آمدند وبعضی شان درایران به شهرت هم رسیدند ، سفر بزرگ دیگری دراین ارتباط درسال ۱۳۵۵ ازسوی هنرمندان ایران صورت پذیرفت که برای افتتاح شبکه تلویزیونی افغانستان به ان کشور رفتند، چراکه راه اندازی آن شبکه نیز با یاری متخصصان ایرانی بود، وایرانیان برای نخستین بار با چهره ی هنرمند خواننده ای از افغانستان آشنا شدند که با صدایی گرم وسوزناک اشعار مولوی را به روی مقام های لوگَری اجرا می کرد ، او کسی نبود جز استاد مهوش،که بشنو از نی را به همراهی طبلای افغانی وهارمونیه اجرا میکرد و در پابیت هرمصرع ، که با بهره از شیوه های قوالی اجرا میکرد افزوده ای را ترنم می کرد که :
ای نی نوای جاودان
درپست های بعدی این مطلب را پی میگیرم .
@khonyayejavid
باکانال خنیای جاوید همراه باشید
Forwarded from خنیای جاوید.
ناله به دل شد گره
برای موسیقی افغانستان ۴
نوشته : هوشنگ جاوید
تا ابتدای سال ۵۷ رفت وآمد های هنری بین دوکشور بیشتر شد، خوانندگان وآهنگسازان خوبی از افغانستان به ایران آمدند وکارهایشان را ارائه دادند، یکی از آنان خواننده جوانی بود به نام "نعیم" که ترانه ی "لاله آزاد" او درسال ۵۷ طرفداران بسیار پیداکرد، چراکه شعری به ظاهر عاشقانه ولی درمعنا سیاسی بود:
من لاله ی آزادم ، خودرویم و خود بویم ، در دشت مکان دارم ، هم فطرت آهویم
آبم نم باران است ، فارغ زلب جویم
تنگ است محیط آنجا، درباغ نمی رویم
یکی از هنرمندانی که دراین دوره به شهرت خوبی رسید وآثار گیرایی را برای خوانندگان ایرانی ساخت ، "فرید زولاند " بود، روانشاداستاد حسین فرهاد پور درمورد او به من گفت :او هنگامی که به ایران امد ، گرچه آهنگساز قابلی بود، اما نت نمی دانست وبرخی آثار اورا من به نت درآوردم تا ارکستر از عهده اجرای آن برآید.با شکوفایی آثار هنرمندان افغان درایران برخی از هنر نمایان وقت به خاطر چهره شدن ورقابت به تقلید های ناشیانه از کارهای آنان دست زدند، خواننده نمایی بنام سُلی که با اجرای ترانه ای بسیار سبُک به نام حَمَدی فیل چند صباحی به شهرتی رسید ، ازاین گروه بود، پس از وقوع انقلاب اسلامی با فروپاشی دولت وقت افغانستان در همان اوان ، آواره وطنی هنرمندان افغان آغاز شد،عده ای از سرشناسان موسیقی افغان به ایران آمدند، ازمیان آنان استاد "دل آهنگ " چند صباحی دراردوگاه ویژه بسر برد وبعد آثاری رابه مرور به بازار فرستاد، که چندان مورد استقبال واقع نشد، برخی از آنان را برادران شکفته که درمشهد استریو آوای قدس را داشتند مورد حمایت قرار دادند اما باز هم موفقیتی چندان حاصل نشد، تا اینکه بالاخره استاد عبدالوهاب مددی در دهه هفتاد به ایران امد واز سوی حوزه هنری مورد تشویق وحمایت قرار گرفت و با یاری استاد علی معلم دامغانی و واحد موسیقی حوزه هنری کتاب موسیقی افغانستان را نوشت،او سال ها ریاست موسیقی رادیو تلویزیون افغانستان را بعهده داشت ودر اثر ناملایماتی که درسرزمینش پدید آمده بود به ایران پناه اورده بود، روزی دراستودیو نفت درنوروز سال ۷۶ برنامه صبح است را کار می کردیم ، که هادی سعیدی کیاسری و آقای شهیدی تهیه ان را به عهده داشتند، عبدالوهاب با لحنی غمگین به من وجهانگیر نصر اشرفی گفت : وقتی درایران هستم همواره بوی افغانستان را حس می کنم، انگار واقعه ای به من می گوید که همین روزها کاری خواهد شد.
عبدالوهاب درتهران خیلی تلاش کرد ، وآخرین اثرش را پیش از رفتنش از ایران با نام نوروز آوارگان ساخت که جز یکی دوترانه اش ، مورد استقبال جدی قرار نگرفت، پیش از رفتن ازایران تمامی باقیمانده ی کتاب هایش را هم خریده بود وبا خود برد، چندگاهی به افغانستان رفت و پس از آن به آلمان مهاجرت کرد، رفت انجا ماند وبارها قلبش را به دم تیغ جراح داد، تا بیماری اش رفع شود، اما درد عبدالوهاب وهنرمندان چون او بند آمدن رگ های قلبش نبود، ناله را به دلشان گره کرده بودند، روزی که دولتی نیم بند برای آشتی در افغانستان روی کار آمد ، به اوزنگ زدم و تبریک گفتم، با لحنی غمین گفت : خدا کند که بشود زود برگشت ، از وقتی به اروپا آمدم انگار دیگر کسی طناب مرا بریده ، جامه مرادریده ، رگ قلبم را پاره کرده ، تکه تکه میشوم !!
گریست و دیگر صدایش را نشنیدم تا خبر کوچش رسید، یادم نمی رود وقتی گریست وتماسمان تمام شد، تلفن را که قطع کردم ، صدای خواننده وجیهه فضای اتاقم را پرکرده بود که می خواند:
به آشیانه چه کردند بادهای جنوب؟
که از بلوط و صَفِ دار شاخ وریشه نماند!!
@khonyayejavid
برای موسیقی افغانستان ۴
نوشته : هوشنگ جاوید
تا ابتدای سال ۵۷ رفت وآمد های هنری بین دوکشور بیشتر شد، خوانندگان وآهنگسازان خوبی از افغانستان به ایران آمدند وکارهایشان را ارائه دادند، یکی از آنان خواننده جوانی بود به نام "نعیم" که ترانه ی "لاله آزاد" او درسال ۵۷ طرفداران بسیار پیداکرد، چراکه شعری به ظاهر عاشقانه ولی درمعنا سیاسی بود:
من لاله ی آزادم ، خودرویم و خود بویم ، در دشت مکان دارم ، هم فطرت آهویم
آبم نم باران است ، فارغ زلب جویم
تنگ است محیط آنجا، درباغ نمی رویم
یکی از هنرمندانی که دراین دوره به شهرت خوبی رسید وآثار گیرایی را برای خوانندگان ایرانی ساخت ، "فرید زولاند " بود، روانشاداستاد حسین فرهاد پور درمورد او به من گفت :او هنگامی که به ایران امد ، گرچه آهنگساز قابلی بود، اما نت نمی دانست وبرخی آثار اورا من به نت درآوردم تا ارکستر از عهده اجرای آن برآید.با شکوفایی آثار هنرمندان افغان درایران برخی از هنر نمایان وقت به خاطر چهره شدن ورقابت به تقلید های ناشیانه از کارهای آنان دست زدند، خواننده نمایی بنام سُلی که با اجرای ترانه ای بسیار سبُک به نام حَمَدی فیل چند صباحی به شهرتی رسید ، ازاین گروه بود، پس از وقوع انقلاب اسلامی با فروپاشی دولت وقت افغانستان در همان اوان ، آواره وطنی هنرمندان افغان آغاز شد،عده ای از سرشناسان موسیقی افغان به ایران آمدند، ازمیان آنان استاد "دل آهنگ " چند صباحی دراردوگاه ویژه بسر برد وبعد آثاری رابه مرور به بازار فرستاد، که چندان مورد استقبال واقع نشد، برخی از آنان را برادران شکفته که درمشهد استریو آوای قدس را داشتند مورد حمایت قرار دادند اما باز هم موفقیتی چندان حاصل نشد، تا اینکه بالاخره استاد عبدالوهاب مددی در دهه هفتاد به ایران امد واز سوی حوزه هنری مورد تشویق وحمایت قرار گرفت و با یاری استاد علی معلم دامغانی و واحد موسیقی حوزه هنری کتاب موسیقی افغانستان را نوشت،او سال ها ریاست موسیقی رادیو تلویزیون افغانستان را بعهده داشت ودر اثر ناملایماتی که درسرزمینش پدید آمده بود به ایران پناه اورده بود، روزی دراستودیو نفت درنوروز سال ۷۶ برنامه صبح است را کار می کردیم ، که هادی سعیدی کیاسری و آقای شهیدی تهیه ان را به عهده داشتند، عبدالوهاب با لحنی غمگین به من وجهانگیر نصر اشرفی گفت : وقتی درایران هستم همواره بوی افغانستان را حس می کنم، انگار واقعه ای به من می گوید که همین روزها کاری خواهد شد.
عبدالوهاب درتهران خیلی تلاش کرد ، وآخرین اثرش را پیش از رفتنش از ایران با نام نوروز آوارگان ساخت که جز یکی دوترانه اش ، مورد استقبال جدی قرار نگرفت، پیش از رفتن ازایران تمامی باقیمانده ی کتاب هایش را هم خریده بود وبا خود برد، چندگاهی به افغانستان رفت و پس از آن به آلمان مهاجرت کرد، رفت انجا ماند وبارها قلبش را به دم تیغ جراح داد، تا بیماری اش رفع شود، اما درد عبدالوهاب وهنرمندان چون او بند آمدن رگ های قلبش نبود، ناله را به دلشان گره کرده بودند، روزی که دولتی نیم بند برای آشتی در افغانستان روی کار آمد ، به اوزنگ زدم و تبریک گفتم، با لحنی غمین گفت : خدا کند که بشود زود برگشت ، از وقتی به اروپا آمدم انگار دیگر کسی طناب مرا بریده ، جامه مرادریده ، رگ قلبم را پاره کرده ، تکه تکه میشوم !!
گریست و دیگر صدایش را نشنیدم تا خبر کوچش رسید، یادم نمی رود وقتی گریست وتماسمان تمام شد، تلفن را که قطع کردم ، صدای خواننده وجیهه فضای اتاقم را پرکرده بود که می خواند:
به آشیانه چه کردند بادهای جنوب؟
که از بلوط و صَفِ دار شاخ وریشه نماند!!
@khonyayejavid
چرا #تروریست ها از #زنان می ترسند؟/ #ناصر_فکوهی / مرداد ۱۴۰۰
در یکی دو روزی که #طالبان_ تروریست #کابل را اشغال کرده اند، هیچ چیز عوض نشده به جز یک چیز..." ناپدید شدن زنان" . بهای برقع اجباری در بازار چند برابر شده و زنان تنها با یک فرد "مذکر" حق خروج از خانه را دارند. در نتیجه شهر آرمانی تروریست ها، شهر بدون زنان، بر پا شده. زنان یا نیستند یا پشت برقع باید حدس بزنی " موجودی" وجود دارد که شرط وجودش را هم پس از برقع از پسر بچه کنار دستش گرفته. اما وافعا چرا تروریست های مهیب و سر تا پا مسلح طالبان اینقدر از زنها می ترسند: زیرا همه دیکتاتورهای وحشی و خشن از زنها می ترسند. زیرا همه این هیولاها پیش از آنکه ایدئولوژی های ویرانگر مغزی به هیولا تبدیلشان کنند روزی پسر بچه هایی دوست داشتنی در آغوش مادرانی مهربان بوده اند و امروز یادآوری آن روزها برایشان ترسناک است. آدمکش ها زنان را دوست ندارند.، همانطور که مهربانی و گشایش و خنده و شیرین کامی را دوست ندارند. آدمکشها همانطور که نامشان نشان می دهد آدم کشتن را دوست دارند. ننگ بر ما که چنین همسایگانی را تحمل می کنیم!
نقل:گذری و نظری در فرهنگ و زبان
@ESHTADAN
در یکی دو روزی که #طالبان_ تروریست #کابل را اشغال کرده اند، هیچ چیز عوض نشده به جز یک چیز..." ناپدید شدن زنان" . بهای برقع اجباری در بازار چند برابر شده و زنان تنها با یک فرد "مذکر" حق خروج از خانه را دارند. در نتیجه شهر آرمانی تروریست ها، شهر بدون زنان، بر پا شده. زنان یا نیستند یا پشت برقع باید حدس بزنی " موجودی" وجود دارد که شرط وجودش را هم پس از برقع از پسر بچه کنار دستش گرفته. اما وافعا چرا تروریست های مهیب و سر تا پا مسلح طالبان اینقدر از زنها می ترسند: زیرا همه دیکتاتورهای وحشی و خشن از زنها می ترسند. زیرا همه این هیولاها پیش از آنکه ایدئولوژی های ویرانگر مغزی به هیولا تبدیلشان کنند روزی پسر بچه هایی دوست داشتنی در آغوش مادرانی مهربان بوده اند و امروز یادآوری آن روزها برایشان ترسناک است. آدمکش ها زنان را دوست ندارند.، همانطور که مهربانی و گشایش و خنده و شیرین کامی را دوست ندارند. آدمکشها همانطور که نامشان نشان می دهد آدم کشتن را دوست دارند. ننگ بر ما که چنین همسایگانی را تحمل می کنیم!
نقل:گذری و نظری در فرهنگ و زبان
@ESHTADAN
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand (👁)
💠پرویز کردوانی درگذشت
پرویز کردوانی، دارنده نشان درجه یک دانش و چهره ماندگار که به پدر علم کویرشناسی ایران شهرت دارند، در ۹۰ سالگی درگذشت.
پرویز کردوانی، دارنده نشان درجه یک دانش و چهره ماندگار که به پدر علم کویرشناسی ایران شهرت دارند، در ۹۰ سالگی درگذشت.
پرویز کردوانی، پدر علم کویرشناسی ایران درگذشت
پرفسور پرویز کردوانی، دارنده نشان درجه یک دانش و چهره ماندگار که به "پدر علم کویرشناسی ایران" شهرت دارند، در سن ۹۰ سالگی دارفانی را وداع گفتند. ایشان در سال ۱۳۱۰ در گرمسار متولد شد، پدرش حسین علی بلوکباشی از ملاکان منطقه بود. پرفسور کردوانی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گرمسار گذراند و پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه رازی (فرانسوی) در تهران برای ادامه تحصیل در رشته عمران کویر به آلمان عزیمت نمود. در سال ۱۳۴۵ موفق به اخذ مدرک دکترا با بالاترین امتیاز شد و پس از بازگشت از آلمان در دانشکده کشاورزی ارومیه به فعالیت پرداخت. او سپس به دانشگاه تهران رفت و از سال ۱۳۴۸ در این دانشگاه مشغول تدریس شد. وی مدیرت کل دفتر مطالعات آموزشی دانشگاه تهران را در بین سالهای ۱۳۴۸تا ۱۳۵۴ برعهده داشت و بنیانگذار و رئیس مرکز تحقیقات مناطق کویری و بیابانی ایران (۱۳۵۴ تا ۱۳۵۸) بود. زنده یاد پرویز کردوانی مطالعات میدانی فراوانی در مناطق کویری و بیابانی ایران از خود به جای گذاشت و خدمات او نقش مهمی در پیشبرد علم کویر شناسی و مقابله با خشکسالی داشت. وی استاد نمونه دانشگاه تهران بود و جایزه مهرگان علم را به خاطر تالیف بهترین کتاب سال در زمینه محیط زیست را کسب نمود.
او در پنجمین همایش چهرههای ماندگار (سال ۱۳۸۴) به عنوان چهرهٔ ماندگار در زمینه جغرافیا معرفی شدهاست.عضویت در بنیاد مطالعات آسیای شبکه آب خاورمیانه، عضو هیات امنای صلح سبز، رئیس کمیته بیابانزدایی انجمن متخصصان محیط زیست ایران و بیش از ۲۰ کتاب دانشگاهی و دهها مقاله علمی به زبان های فارسی، انگلیسی و آلمانی ثمرات عمر گرانبهای ایشان بود. علاوه بر سخنرانی های متعدد در جوامع علمی بین المللی، بارها از تلاشهای این چهره ماندگار در ایران و دیگر ایران و دیگرکشورها تجلیل به عمل آمد .
مجسمه ایشان در زادگاهش گرمسار و تفرجگاهی به نام پارک پروفسورپرویز کردوانی در جاده گرمسار، تجلیلی به پاس یک عمر تلاش بی دریغ پدر علم کویر شناسی ایران است. فقدان این چهره ارزشمند علمی که در تمام دوران زندگی پر ثمرش، قلبش برای آبادانی ایران و پیشرفتهای علمی می تپید ضایعه ای جبران ناپذیر است.
@semanisher
@ESHTADAN
پرفسور پرویز کردوانی، دارنده نشان درجه یک دانش و چهره ماندگار که به "پدر علم کویرشناسی ایران" شهرت دارند، در سن ۹۰ سالگی دارفانی را وداع گفتند. ایشان در سال ۱۳۱۰ در گرمسار متولد شد، پدرش حسین علی بلوکباشی از ملاکان منطقه بود. پرفسور کردوانی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گرمسار گذراند و پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه رازی (فرانسوی) در تهران برای ادامه تحصیل در رشته عمران کویر به آلمان عزیمت نمود. در سال ۱۳۴۵ موفق به اخذ مدرک دکترا با بالاترین امتیاز شد و پس از بازگشت از آلمان در دانشکده کشاورزی ارومیه به فعالیت پرداخت. او سپس به دانشگاه تهران رفت و از سال ۱۳۴۸ در این دانشگاه مشغول تدریس شد. وی مدیرت کل دفتر مطالعات آموزشی دانشگاه تهران را در بین سالهای ۱۳۴۸تا ۱۳۵۴ برعهده داشت و بنیانگذار و رئیس مرکز تحقیقات مناطق کویری و بیابانی ایران (۱۳۵۴ تا ۱۳۵۸) بود. زنده یاد پرویز کردوانی مطالعات میدانی فراوانی در مناطق کویری و بیابانی ایران از خود به جای گذاشت و خدمات او نقش مهمی در پیشبرد علم کویر شناسی و مقابله با خشکسالی داشت. وی استاد نمونه دانشگاه تهران بود و جایزه مهرگان علم را به خاطر تالیف بهترین کتاب سال در زمینه محیط زیست را کسب نمود.
او در پنجمین همایش چهرههای ماندگار (سال ۱۳۸۴) به عنوان چهرهٔ ماندگار در زمینه جغرافیا معرفی شدهاست.عضویت در بنیاد مطالعات آسیای شبکه آب خاورمیانه، عضو هیات امنای صلح سبز، رئیس کمیته بیابانزدایی انجمن متخصصان محیط زیست ایران و بیش از ۲۰ کتاب دانشگاهی و دهها مقاله علمی به زبان های فارسی، انگلیسی و آلمانی ثمرات عمر گرانبهای ایشان بود. علاوه بر سخنرانی های متعدد در جوامع علمی بین المللی، بارها از تلاشهای این چهره ماندگار در ایران و دیگر ایران و دیگرکشورها تجلیل به عمل آمد .
مجسمه ایشان در زادگاهش گرمسار و تفرجگاهی به نام پارک پروفسورپرویز کردوانی در جاده گرمسار، تجلیلی به پاس یک عمر تلاش بی دریغ پدر علم کویر شناسی ایران است. فقدان این چهره ارزشمند علمی که در تمام دوران زندگی پر ثمرش، قلبش برای آبادانی ایران و پیشرفتهای علمی می تپید ضایعه ای جبران ناپذیر است.
@semanisher
@ESHTADAN
⚜ سالروزِ درگذشتِ زنده یاد "سیمین بهبهانی"
بانوی غزل گرامی باد.
بیست و هشتم تیر ماه ۱۳۰۶-تهران
بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۹۳-تهران
@ESHTADAN
بانوی غزل گرامی باد.
بیست و هشتم تیر ماه ۱۳۰۶-تهران
بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۹۳-تهران
@ESHTADAN
Forwarded from اشتادان Eshtadan
💢ترانه پرستو💢
سرگرد محمود سخایی رییس کل شهربانی استان کرمان از افسران طرفدار مصدق بود که به صلاحدید او و در آستانه برگزاری همه پرسی انحلال مجلس به کرمان روانه شد. علیرغم هشدار دوستانش برای ترک کرمان پس از کودتا، او بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد در محل خدمت خود در شهربانی حاضر شد. با حمله طرفداران کودتا به شهربانی مضروب شد و سپس از پنجره به پایین انداخته شد. پس از آن مهاجمان یک پای او را به جیپ نظامی بستند و تا میدان اصلی کرمان روی زمین کشیدند. خانواده سرگرد سخایی تا ۲۰ سال بعد اجازه نصب سنگ بر مزار او را نیافتند.
منوچهر سخایی برادرش به درخواست مادر و بر اساس شعری از سیروس آرین پور ترانه ای خواند به نام پرستو که درواقع حکم یک سوگنامه با نوای محلی را داشت.
سیروس آرین پور در ۲ خرداد ۱۳۸۸ در مصاحبه با رادیو زمانه اعلام کرد آهنگساز اثر یعنی عطا الله خرم از مضمون سیاسی آهنگ بی خبر بوده و آرین پور برای گذر از تیغ سانسور به جای عبارت (هنوزم قپه هات) از ( گلوبند طلات) استفاده کرده بود. منوچهر سخایی نیز سالها بعد در یکی از کنسرت هایش به راز این ترانه اشاره کرد و به یادبود برادر وصیت کرد که بر قبر او هم سنگ یادبودی نگذارند.
متن ترانه پرستو در ادامه آمده است. 👇👇👇👇
پرستوئی شد و پرپر زنون رفت
به صحراهای بینوم و نشون رفت
حریفان پیش من با طعنه میگن
ستاره شد به طاق آسمون رفت
پرستوئی شدی پرپر زنون رفتی
به صحراهای بینوم و نشون رفتی
به من میگن به من میگن حریفونُم
ستاره گشتی و رو آسمون رفتی
گُلُُم بودی گُلُم بودی کجا رفتی
تو که جان و دلُم بودی چرا رفتی
هنوزم جای پات مونده لب باغچه
گلوبند طلات مونده لب طاقچه
بگردم من فدای خال سیاه تو
کجا رفتی خدا پشت و پناه تو
گُلُُم بودی گُلُم بودی کجا رفتی
تو که جان و دلُم بودی چرا رفتی
@mardomnameh
مردم نامه ضمن نکوداشت یاد و نام همه سربازان دلیر وطن، این ترانه را به اشتراک می گذارد. یادشان گرامی باد
👇👇👇
🔶اشتادان:به مناسبت ۲۸مرداد , وتغییر نام خیابان شرقی_غربی سوم اسفند حدفاصل میان خیابان فردوسی و وحدت اسلامی (حافظ) تهران,به نام زنده یاد سرگرد سخایی.
@ESHTADAN
سرگرد محمود سخایی رییس کل شهربانی استان کرمان از افسران طرفدار مصدق بود که به صلاحدید او و در آستانه برگزاری همه پرسی انحلال مجلس به کرمان روانه شد. علیرغم هشدار دوستانش برای ترک کرمان پس از کودتا، او بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد در محل خدمت خود در شهربانی حاضر شد. با حمله طرفداران کودتا به شهربانی مضروب شد و سپس از پنجره به پایین انداخته شد. پس از آن مهاجمان یک پای او را به جیپ نظامی بستند و تا میدان اصلی کرمان روی زمین کشیدند. خانواده سرگرد سخایی تا ۲۰ سال بعد اجازه نصب سنگ بر مزار او را نیافتند.
منوچهر سخایی برادرش به درخواست مادر و بر اساس شعری از سیروس آرین پور ترانه ای خواند به نام پرستو که درواقع حکم یک سوگنامه با نوای محلی را داشت.
سیروس آرین پور در ۲ خرداد ۱۳۸۸ در مصاحبه با رادیو زمانه اعلام کرد آهنگساز اثر یعنی عطا الله خرم از مضمون سیاسی آهنگ بی خبر بوده و آرین پور برای گذر از تیغ سانسور به جای عبارت (هنوزم قپه هات) از ( گلوبند طلات) استفاده کرده بود. منوچهر سخایی نیز سالها بعد در یکی از کنسرت هایش به راز این ترانه اشاره کرد و به یادبود برادر وصیت کرد که بر قبر او هم سنگ یادبودی نگذارند.
متن ترانه پرستو در ادامه آمده است. 👇👇👇👇
پرستوئی شد و پرپر زنون رفت
به صحراهای بینوم و نشون رفت
حریفان پیش من با طعنه میگن
ستاره شد به طاق آسمون رفت
پرستوئی شدی پرپر زنون رفتی
به صحراهای بینوم و نشون رفتی
به من میگن به من میگن حریفونُم
ستاره گشتی و رو آسمون رفتی
گُلُُم بودی گُلُم بودی کجا رفتی
تو که جان و دلُم بودی چرا رفتی
هنوزم جای پات مونده لب باغچه
گلوبند طلات مونده لب طاقچه
بگردم من فدای خال سیاه تو
کجا رفتی خدا پشت و پناه تو
گُلُُم بودی گُلُم بودی کجا رفتی
تو که جان و دلُم بودی چرا رفتی
@mardomnameh
مردم نامه ضمن نکوداشت یاد و نام همه سربازان دلیر وطن، این ترانه را به اشتراک می گذارد. یادشان گرامی باد
👇👇👇
🔶اشتادان:به مناسبت ۲۸مرداد , وتغییر نام خیابان شرقی_غربی سوم اسفند حدفاصل میان خیابان فردوسی و وحدت اسلامی (حافظ) تهران,به نام زنده یاد سرگرد سخایی.
@ESHTADAN
Telegram
attach 📎
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
عربی/اسلامی کردن واژههای پارسی:
یکی از پدیدههایی ناخوشایندی که در چهل سال گذشته در زبان پارسی ایران رخ داده است عربی سازی واژهها و پاژنامها(=اصطلاحات) است،تا به این روش رنگ بوی اسلامی بگیرند، که گویی ریخت پارسی آن واژهها دُژواژه، و برابر عربی آنها نیکتر و بهشتیتر است!
این چنین که واژههای پارسی《دربار》شد 《بیت》 و《مادر》 شد《 ام》 ، و《 پدر》 را 《ابوی》 و 《برادر》را 《اخوی》کردند !
واژه پربسامد 《پیشاهنگ》 و کارکرد سازنده آن سازمان را از زبان و دستگاه کشور زدودند! و واژه بسیار خوب و جا افتاده 《شهربانی》 که از ساختههای فرهنگستان بود برداشته و 《انتظامی》 جایگزین آن گشت ! و فرنام درجه سپهبدی به بالاتر که《تیمسار》 بود را با واژه》 عربی 《امیر》جایگزین کردند! واژه 《ترابری دوباره شد 《حمل و نقل》 !
همه نشانهای بانکها، سازمانهای کشوری و لشگری از نشانهای ایران باستان و میهنی به نشانهای اسلامی/عربی گرایید !
پافشاری بر عربی کردن نام روستاها برای نمونه: 《امزاگرد》به 《امزاجرد》 《گوروان/گوران》 به 《جورقان》
بناها و ساختههای باستانی ارزنده ایران از برگپول(=اسکانس)ها ستُرده شد. و گَرینتر(=مهمتر) از همه نشان کهن و میهنی شیروخورشید از درفش ایرانیان زودوده شد!
در ساختههای صدا و سیما نامهای ایرانی همچون 《کوروش ، داریوش، سیاوش، آرش و سیامک》 نام بزهکارانِ خونریز، و هرچه آدم خوب و پرهیزگار《 حسن،حسین، علی ،قاسم، جاسم، محمد》شدند!
بی پرده باید گفت که ایران در سال ۲۵۳۷ هخامنشی/۱۳۵۷خورشیدی بدست قادسیهی دیگر به چنگ اعراب افتاد!
از این دست واژگان عربی که در چهل سال گذشته به زور به خورد زبان پارسی دادهاند فراوان است، وانگهی این روزگار نیز بگذرد همانگونه که روزگار چیرگی یونانیان، اعراب و مغولها نیز گذشت!
🖋مهدی زمانیان
𐬨𐬈𐬵𐬛𐬍.𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥𐬍𐬁𐬥
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
یکی از پدیدههایی ناخوشایندی که در چهل سال گذشته در زبان پارسی ایران رخ داده است عربی سازی واژهها و پاژنامها(=اصطلاحات) است،تا به این روش رنگ بوی اسلامی بگیرند، که گویی ریخت پارسی آن واژهها دُژواژه، و برابر عربی آنها نیکتر و بهشتیتر است!
این چنین که واژههای پارسی《دربار》شد 《بیت》 و《مادر》 شد《 ام》 ، و《 پدر》 را 《ابوی》 و 《برادر》را 《اخوی》کردند !
واژه پربسامد 《پیشاهنگ》 و کارکرد سازنده آن سازمان را از زبان و دستگاه کشور زدودند! و واژه بسیار خوب و جا افتاده 《شهربانی》 که از ساختههای فرهنگستان بود برداشته و 《انتظامی》 جایگزین آن گشت ! و فرنام درجه سپهبدی به بالاتر که《تیمسار》 بود را با واژه》 عربی 《امیر》جایگزین کردند! واژه 《ترابری دوباره شد 《حمل و نقل》 !
همه نشانهای بانکها، سازمانهای کشوری و لشگری از نشانهای ایران باستان و میهنی به نشانهای اسلامی/عربی گرایید !
پافشاری بر عربی کردن نام روستاها برای نمونه: 《امزاگرد》به 《امزاجرد》 《گوروان/گوران》 به 《جورقان》
بناها و ساختههای باستانی ارزنده ایران از برگپول(=اسکانس)ها ستُرده شد. و گَرینتر(=مهمتر) از همه نشان کهن و میهنی شیروخورشید از درفش ایرانیان زودوده شد!
در ساختههای صدا و سیما نامهای ایرانی همچون 《کوروش ، داریوش، سیاوش، آرش و سیامک》 نام بزهکارانِ خونریز، و هرچه آدم خوب و پرهیزگار《 حسن،حسین، علی ،قاسم، جاسم، محمد》شدند!
بی پرده باید گفت که ایران در سال ۲۵۳۷ هخامنشی/۱۳۵۷خورشیدی بدست قادسیهی دیگر به چنگ اعراب افتاد!
از این دست واژگان عربی که در چهل سال گذشته به زور به خورد زبان پارسی دادهاند فراوان است، وانگهی این روزگار نیز بگذرد همانگونه که روزگار چیرگی یونانیان، اعراب و مغولها نیز گذشت!
🖋مهدی زمانیان
𐬨𐬈𐬵𐬛𐬍.𐬰𐬀𐬨𐬁𐬥𐬍𐬁𐬥
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
اگر اسبِ گمراهِ یابو سرشت
چراگاه سازیش باغِ بهشت
لجام از دُرِ شاهوارَش کُنی
سراپای گوهر نگارش کُنی
همان دَر یُورش، کارِ یابو کُنَد
تفاوت مپندار یکمو کُنَد.
#ولیقلیبنداودشاملو
#اشرفغنی #ژنرالعبدالرشیددوستم #ژنرالعطامحمدنور
#افغانستان
قصصالخاقانی؛ ولیقلیبن داودقلی شاملو؛ تصحیح و پاورقی: شادروان دکتر سیدحسن سادات ناصری؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ ۱۳۷۴؛ ج۱: ۴۳۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
چراگاه سازیش باغِ بهشت
لجام از دُرِ شاهوارَش کُنی
سراپای گوهر نگارش کُنی
همان دَر یُورش، کارِ یابو کُنَد
تفاوت مپندار یکمو کُنَد.
#ولیقلیبنداودشاملو
#اشرفغنی #ژنرالعبدالرشیددوستم #ژنرالعطامحمدنور
#افغانستان
قصصالخاقانی؛ ولیقلیبن داودقلی شاملو؛ تصحیح و پاورقی: شادروان دکتر سیدحسن سادات ناصری؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ ۱۳۷۴؛ ج۱: ۴۳۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
🔴افغانستان،
و کتابهایی که دیگر چاپ نخواهند شد.
✍ سعید معدنی جامعه شناس و استاد دانشگاه
🔸در تنفس تاریخی بین دوحکومت طالبانی در افغانستان، فرصتی شد تا بخشی از افغانستان که زیر سلطه طالبها نبودند برای ۲۰ سال، فارغ از هر محدودیتی آزادی را تجربه کنند. آزادی گرانقدری که برای کشور جهانسومی مثل افغانستان آرزوست.
خاطرم هست چند سال پیش در مراسمی جهت رونمایی از کتابی تحت عنوان "افسوس برای نرگسهای افغانستان" نوشته ژیلا بنییعقوب که سخنران اصلی آن مرحوم دکتر محمد امین قانعی راد - رئیس سابق انجمن جامعه شناسی ایران - بود، بانویی افغانستانی پشت تریبون رفت و گفت: ما در افغانستان همه نوع آزادی داریم ، آزادی مطبوعات ، نشرکتاب، ماهواره، اینترنت، آزادی حجاب، ورزش زنان، حضور زنان تماشاگر بر روی سکوهای ورزشگاهها و..... تنها چیزی که ما در افغانستان در زیر سایه ترسناک طالبان و القاعده نداریم " امنیت" است.
یکی از موارد در این دوره آزادی افغانستان که شاید تا زمان طولانی در آینده تکرار نشود، "آزادی نشر کتاب"بود. برخی نویسندگان و مترجمان ایرانی از ترس سانسور یا ممنوعیت چاپ کتابشان از سوی وزارت ارشاد، دست به دامن ناشران افغانستانی میشدند.این نوع کتابها پس از چاپ به برخی کتابفروشیهای ایران راه مییافت و یا توسط دستفروشان در پیادهروها به فروش میرسید. حتی کتاب هایی مثل "لولیتا" نوشته ناباکوف - که نشر آن مدتی در نیمه اول قرن بیستم در اروپا از جمله فرانسه ممنوع بود- بدون هیچ سانسوری در افغانستان چاپ شد! و به دست فارسیزبانان در ایران و سایر کشورها رسید. کتابی که به هیچ وجه در ایران اجازه نشر نخواهد داشت.
دهها و شاید هم صدها کتاب سراغ داریم که بدون سانسور در افغانستان "دوره تنفس!" چاپ شد و بدست فارسیزبانان رسید، اما با بازگشت طالبان به اریکه قدرت قطعاً این چاپخانهها و کتابها برچیده خواهند شد.
روزهای خوش افغانستان به پایان رسید و زین پس این کشور نیز در زیر سایه پرچم سیاه و سفید طالبانی در حسرت روزهای خوش "آزادی" خواهد بود و از آن هرازگاهی همچون خاطرهای خوش یاد خواهند کرد.
۲۸ مرداد ۱۴۰۰
#سعید_معدنی
#افغانستان
#نشر
#آزادی
#لولیتا
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
@ESHTADAN
و کتابهایی که دیگر چاپ نخواهند شد.
✍ سعید معدنی جامعه شناس و استاد دانشگاه
🔸در تنفس تاریخی بین دوحکومت طالبانی در افغانستان، فرصتی شد تا بخشی از افغانستان که زیر سلطه طالبها نبودند برای ۲۰ سال، فارغ از هر محدودیتی آزادی را تجربه کنند. آزادی گرانقدری که برای کشور جهانسومی مثل افغانستان آرزوست.
خاطرم هست چند سال پیش در مراسمی جهت رونمایی از کتابی تحت عنوان "افسوس برای نرگسهای افغانستان" نوشته ژیلا بنییعقوب که سخنران اصلی آن مرحوم دکتر محمد امین قانعی راد - رئیس سابق انجمن جامعه شناسی ایران - بود، بانویی افغانستانی پشت تریبون رفت و گفت: ما در افغانستان همه نوع آزادی داریم ، آزادی مطبوعات ، نشرکتاب، ماهواره، اینترنت، آزادی حجاب، ورزش زنان، حضور زنان تماشاگر بر روی سکوهای ورزشگاهها و..... تنها چیزی که ما در افغانستان در زیر سایه ترسناک طالبان و القاعده نداریم " امنیت" است.
یکی از موارد در این دوره آزادی افغانستان که شاید تا زمان طولانی در آینده تکرار نشود، "آزادی نشر کتاب"بود. برخی نویسندگان و مترجمان ایرانی از ترس سانسور یا ممنوعیت چاپ کتابشان از سوی وزارت ارشاد، دست به دامن ناشران افغانستانی میشدند.این نوع کتابها پس از چاپ به برخی کتابفروشیهای ایران راه مییافت و یا توسط دستفروشان در پیادهروها به فروش میرسید. حتی کتاب هایی مثل "لولیتا" نوشته ناباکوف - که نشر آن مدتی در نیمه اول قرن بیستم در اروپا از جمله فرانسه ممنوع بود- بدون هیچ سانسوری در افغانستان چاپ شد! و به دست فارسیزبانان در ایران و سایر کشورها رسید. کتابی که به هیچ وجه در ایران اجازه نشر نخواهد داشت.
دهها و شاید هم صدها کتاب سراغ داریم که بدون سانسور در افغانستان "دوره تنفس!" چاپ شد و بدست فارسیزبانان رسید، اما با بازگشت طالبان به اریکه قدرت قطعاً این چاپخانهها و کتابها برچیده خواهند شد.
روزهای خوش افغانستان به پایان رسید و زین پس این کشور نیز در زیر سایه پرچم سیاه و سفید طالبانی در حسرت روزهای خوش "آزادی" خواهد بود و از آن هرازگاهی همچون خاطرهای خوش یاد خواهند کرد.
۲۸ مرداد ۱۴۰۰
#سعید_معدنی
#افغانستان
#نشر
#آزادی
#لولیتا
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
@ESHTADAN
Forwarded from اتچ بات
🎼ترانه: کهنه زری کو
بندشگر(خواننده ): فرهاد دریا
به زبان پارسی ، گویش افغانی
کهنه زری کو = همان سمسار
دوره گرد.
آهنگ: کهنه زری کو
بندشگر: فرهاد دریا
زبان: پارسی
دردای کهنه، غمهای کهنه، عشقای کهنه، دارین میخریم...
__
تصنیف محلی "کهنه زری کو" به معنی کهنه را به زر یا به نو تبدیل کن با صدای فرهاد دریا برگرفته شده از فرهنگ بومی افغانستان است.
در فرهنگ قدیمی افغانستان مردان نورانیای با نام بنجاره والا را داریم که از هر محله میگذرد و برای کودکان و یا جوانان هدیه میدهد.
بنجاره والا هم که در گویش قدیمی پارسی افغانستان به معنای فروشنده است.( همان سمسار دوره گرد خودمان) برداشتی بسیار زیبا از جارهای خیابانی دستفروشان دوره گرد که بسیار زیبا ، خواننده تلاش کرده همسان همان گونه بانگ زدن را اجرا کند ، اما متن شعر را به عشق وامید بخشی تبدیل کرده اند ویکی از آثار خوب با بهره از فرهنگ موسیقی کار است که در طی قرن اخیر بجز دهه بیست به آن پرداخته نشد.دراینجا شاعر وخواننده نقش امید بخشی را بازی کرده اند
یعنی غم، غصه، هرچیزی که کهنه است را میگیرند و به جایش خوشحالی، دید نو، مال نو میفروشند. شعر این آهنگ هم الهام گرفته از همین فرهنگ است.
با آن که در موسیقی کار ایرانی توان بروز آوری بیشتری درتولید اینگونه موارد داریم طی چهل واندی سال گذشته هیچگونه پرداختی به آن نشده است.
تنها در دهه بیست همین قرن استاد بدیع زاده و شاعری بنام روحانی (اجنه) به سراغ اینگونه موسیقی ها رفتند و با آهنگسازی استاد مهرتاش کارهایی ماندگار انجام دادند وبس، به این ترانه با دقت گوش دهید.
*کهنه زری کو*
اشک های کهنه غم های کهنه درد های کهنه عشق های کهنه
دارید میخریم
کهنه زری کو
گل بجای گل داروم گل بجای گل داروم
تازه تازه دل داروم تازه تازه دل داروم
در بدل روزنامه دیوان بیدل داروم
در بدل روزنامه دیوان بیدل داروم
چراغ های بیکاره بیارین میتوم ستاره
عوض گل های خشک فواره عطر هاره
کهنه کهنه میگیروم زر میتوم جاییش
عشق های کهنه میگیروم سر میتوم جاییش
کهنه زری کو
دل دقی ره میگیروم دل تنگی را میگیروم
عوضش غزل میتوم شیشه ی عسل میتوم
عوضش قلم میتوم روشنی و شمع میتوم
شیشه ی گلابینه قصه های نابینه
کاسه ی مسی داری باغ اطلسی داروم
قصه های کابلی مرغ کاکلی
کاسه مسی مسی باغ اطلسی
کهنه زری کو
اشک های کهنه غم های کهنه درد های کهنه عشق های کهنه
دارید میخریم
کهنه زری کو
کهنه زری کو
@khonyayejavid
@ESHTADAN
بندشگر(خواننده ): فرهاد دریا
به زبان پارسی ، گویش افغانی
کهنه زری کو = همان سمسار
دوره گرد.
آهنگ: کهنه زری کو
بندشگر: فرهاد دریا
زبان: پارسی
دردای کهنه، غمهای کهنه، عشقای کهنه، دارین میخریم...
__
تصنیف محلی "کهنه زری کو" به معنی کهنه را به زر یا به نو تبدیل کن با صدای فرهاد دریا برگرفته شده از فرهنگ بومی افغانستان است.
در فرهنگ قدیمی افغانستان مردان نورانیای با نام بنجاره والا را داریم که از هر محله میگذرد و برای کودکان و یا جوانان هدیه میدهد.
بنجاره والا هم که در گویش قدیمی پارسی افغانستان به معنای فروشنده است.( همان سمسار دوره گرد خودمان) برداشتی بسیار زیبا از جارهای خیابانی دستفروشان دوره گرد که بسیار زیبا ، خواننده تلاش کرده همسان همان گونه بانگ زدن را اجرا کند ، اما متن شعر را به عشق وامید بخشی تبدیل کرده اند ویکی از آثار خوب با بهره از فرهنگ موسیقی کار است که در طی قرن اخیر بجز دهه بیست به آن پرداخته نشد.دراینجا شاعر وخواننده نقش امید بخشی را بازی کرده اند
یعنی غم، غصه، هرچیزی که کهنه است را میگیرند و به جایش خوشحالی، دید نو، مال نو میفروشند. شعر این آهنگ هم الهام گرفته از همین فرهنگ است.
با آن که در موسیقی کار ایرانی توان بروز آوری بیشتری درتولید اینگونه موارد داریم طی چهل واندی سال گذشته هیچگونه پرداختی به آن نشده است.
تنها در دهه بیست همین قرن استاد بدیع زاده و شاعری بنام روحانی (اجنه) به سراغ اینگونه موسیقی ها رفتند و با آهنگسازی استاد مهرتاش کارهایی ماندگار انجام دادند وبس، به این ترانه با دقت گوش دهید.
*کهنه زری کو*
اشک های کهنه غم های کهنه درد های کهنه عشق های کهنه
دارید میخریم
کهنه زری کو
گل بجای گل داروم گل بجای گل داروم
تازه تازه دل داروم تازه تازه دل داروم
در بدل روزنامه دیوان بیدل داروم
در بدل روزنامه دیوان بیدل داروم
چراغ های بیکاره بیارین میتوم ستاره
عوض گل های خشک فواره عطر هاره
کهنه کهنه میگیروم زر میتوم جاییش
عشق های کهنه میگیروم سر میتوم جاییش
کهنه زری کو
دل دقی ره میگیروم دل تنگی را میگیروم
عوضش غزل میتوم شیشه ی عسل میتوم
عوضش قلم میتوم روشنی و شمع میتوم
شیشه ی گلابینه قصه های نابینه
کاسه ی مسی داری باغ اطلسی داروم
قصه های کابلی مرغ کاکلی
کاسه مسی مسی باغ اطلسی
کهنه زری کو
اشک های کهنه غم های کهنه درد های کهنه عشق های کهنه
دارید میخریم
کهنه زری کو
کهنه زری کو
@khonyayejavid
@ESHTADAN
Telegram
attach 📎
Forwarded from گذری و نظری در فرهنگ و زبان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فرهنگ_زبان
۱ شهریور زادروز استاد حسین علیزاده گرامی باد
حسین علیزاده استاد موسیقی ایرانی، آهنگساز و نوازنده تار و سهتار، امروز ۷۰ ساله شد.
با آرزوی سلامتی روزافزون برای این استاد گرانقدر موسیقی ایران.
@farhangozaban
۱ شهریور زادروز استاد حسین علیزاده گرامی باد
حسین علیزاده استاد موسیقی ایرانی، آهنگساز و نوازنده تار و سهتار، امروز ۷۰ ساله شد.
با آرزوی سلامتی روزافزون برای این استاد گرانقدر موسیقی ایران.
@farhangozaban
Forwarded from اتچ بات
💠 اصغر کریمی درگذشت
💠 اصغر کریمی، مردمشناس، محقق و مترجم برجسته امروز بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
اصغر کریمی در سال ۱۳۱۹ در زنجان متولد شد. او پس از دریافت دیپلم متوسطه از دبیرستان مروی تهران در سال ۱۳۵۱ برای ادامه تحصیلات دانشگاهی به فرانسه رفت. سال ۱۳۵۴ دانشنامه کارشناسی جامعهشناسی و مردمشناسی را از دانشگاه اکسـمارسی دریافت کرد و در سال ۱۳۵۷ موفق شد درجه کارشناسی ارشد در رشته مردمشناسی را از همان دانشگاه دریافت کند. او بلافاصله وارد دوره دکتری این رشته شد، اما تحصیلات خود را ناتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
کریمی در ایران در مشاغل متعددی منشأ خدمات ارزنده بود که بخشی از آنها عبارت است از: گردآورنده فرهنگ عامه و عضویت در گروههای پژوهشی میدانی در اداره فرهنگ عامه وابسته به هنرهای زیبای کشور و سپس در وزارت فرهنگ و هنر (۱۳۴۱ تا ۱۳۵۰)، عضویت علمی در مرز تحقیقات علمی فرانس (س ان ار اس)، پژوهشگر و سرپرست تحقیقات ایلی و عشایری در وزارت فرهنگ و آموزش عالی و سازمان میراث فرهنگی کشور و مشاور علمی برنامههای مردمشناسی در همین سازمان (۱۳۵۷ تا ۱۳۷۳) و دبیر اجرایی کمیته ملی ایکوموس ایران (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۱). کریمی را طراح تشکیل موزههای جدید در کشور میدانند. او در سالهای اخیر با بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در گروههای جغرافیا و فرهنگ مردم ایران همکاری داشت.
از او بیش از سی کتاب و بیش از پنجاه مقالۀ منتشر شده و دهها طرح پژوهشی و گزارش علمی و ترجمههای مهمی از آثار باستانشناسان خارجی به یادگار مانده است.
برخی از مقالات ارزندۀ او عبارت است از:
ایلنشینی در ایران نمونه: ایل بختیاریاسنادی درباره برخی نشانههای فرهنگی در زاگرس مركزیطرح تشکیل و راه اندازی موزه سیاربررسی اجمالی نظریههای گوناگون درباره شكل كلی مساكن سنتی و بومیجانمایه معماری هخامنشی و یونانی در قرن های پنجم و ششم قبل از میلادچغازنبیل به روایت گیرشمن،…
نقل:ایران ورجاوند
درمینو روانش شادباد.
@ESHTADAN
💠 اصغر کریمی، مردمشناس، محقق و مترجم برجسته امروز بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
اصغر کریمی در سال ۱۳۱۹ در زنجان متولد شد. او پس از دریافت دیپلم متوسطه از دبیرستان مروی تهران در سال ۱۳۵۱ برای ادامه تحصیلات دانشگاهی به فرانسه رفت. سال ۱۳۵۴ دانشنامه کارشناسی جامعهشناسی و مردمشناسی را از دانشگاه اکسـمارسی دریافت کرد و در سال ۱۳۵۷ موفق شد درجه کارشناسی ارشد در رشته مردمشناسی را از همان دانشگاه دریافت کند. او بلافاصله وارد دوره دکتری این رشته شد، اما تحصیلات خود را ناتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
کریمی در ایران در مشاغل متعددی منشأ خدمات ارزنده بود که بخشی از آنها عبارت است از: گردآورنده فرهنگ عامه و عضویت در گروههای پژوهشی میدانی در اداره فرهنگ عامه وابسته به هنرهای زیبای کشور و سپس در وزارت فرهنگ و هنر (۱۳۴۱ تا ۱۳۵۰)، عضویت علمی در مرز تحقیقات علمی فرانس (س ان ار اس)، پژوهشگر و سرپرست تحقیقات ایلی و عشایری در وزارت فرهنگ و آموزش عالی و سازمان میراث فرهنگی کشور و مشاور علمی برنامههای مردمشناسی در همین سازمان (۱۳۵۷ تا ۱۳۷۳) و دبیر اجرایی کمیته ملی ایکوموس ایران (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۱). کریمی را طراح تشکیل موزههای جدید در کشور میدانند. او در سالهای اخیر با بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در گروههای جغرافیا و فرهنگ مردم ایران همکاری داشت.
از او بیش از سی کتاب و بیش از پنجاه مقالۀ منتشر شده و دهها طرح پژوهشی و گزارش علمی و ترجمههای مهمی از آثار باستانشناسان خارجی به یادگار مانده است.
برخی از مقالات ارزندۀ او عبارت است از:
ایلنشینی در ایران نمونه: ایل بختیاریاسنادی درباره برخی نشانههای فرهنگی در زاگرس مركزیطرح تشکیل و راه اندازی موزه سیاربررسی اجمالی نظریههای گوناگون درباره شكل كلی مساكن سنتی و بومیجانمایه معماری هخامنشی و یونانی در قرن های پنجم و ششم قبل از میلادچغازنبیل به روایت گیرشمن،…
نقل:ایران ورجاوند
درمینو روانش شادباد.
@ESHTADAN
Telegram
attach 📎