امیدوارم امسال
هرچی آرزو داری
یکی‌یکی بیاد بشینه کنارت
لبخند بشه رو لبت
همون‌جوری که همیشه دلت می‌خواست

پیشاپیش سال نو‌ مبارک🪻

💜
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یوتوری: هنر آهسته کردن، مشاهده کردن و وصل شدن به زندگی. 🌿

در دنیای این روزها که سرعت، عجله و صرفا عمل گرا بودن ارزش شمرده می‌شود، مفهوم یوتوری تلنگری است برای یادآوری اینکه در فرهنگی دیگر، هنر آهسته کردن و مشاهده کردن زندگی به شکل آگاهانه تمرین می‌شود.

یوتوری ما را دعوت می‌کند به مکث، نفس کشیدن، و ایجاد فضایی در درون و بیرونمان—فضایی برای آرامش، برای بودن، برای درک زیبایی لحظه‌ها؛ دعوتی برای ‌رها کردن شتاب، کنار گذاشتن فشارها، و در آغوش گرفتن سادگی و زیبایی لحظه‌ی حال.

امروز لحظه‌ای وقت بگذارید،
آگاهانه نفس بکشید، ریتم زندگی اطرافتان را احساس کنید و دوباره با سادگیِ بودن ارتباط برقرار کنید.

گاهی اوقات، آهسته کردن قدرتمندترین راه برای وصل شدن و  پیش رفتن است.

🌷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دلیل اینکه شما خودتان را با لباس، خانه، یا چیزهای دیگر هویت می‌بخشید این است که چیز ارزشمند دیگری درون شما یافت نمی‌شود. مجبورید به چیزی بچسبید تا خودتان را کمی ارزشمند بسازید. در غیر این صورت، هدفی برای زندگی کردن ندارید. این چیزی است که مردم مدام در بیرون دنبال آن می‌گردند. هرگز به درون‌شان برنمی‌گردند و به طبیعت آنچه درون‌شان است نگاهی نمی‌کنند. مجبورند به خیلی چیزها متوسل شوند تا خودشان را کامل سازند؛ اما این اتفاق نیفتاده است، درسته؟ همین الان شما خودتان را معرفی کرده‌اید اما در اصل، شما فقط ذره‌ای از جریان زندگی هستید که در زمانی محدود در حرکت است، این طور نیست؟ این بخش از زندگی کامل است. نیازی به مواد اضافی ندارد تا خوب شود. خودش به تنهایی عالی است.

🌱
دگرگونی و تولد دوباره‌ی روح، یکی از سخت‌ترین مراحل زندگی است. بسیاری از ما در عادت‌ها، افکار و باورهای کهنه گیر کرده‌ایم، غافل از اینکه جهان پیوسته در حال نو شدن است. اگر ما نیز خود را تازه نکنیم، در گذشته محبوس می‌مانیم و رشدی در کار نخواهد بود.
مولانا چه زیبا می‌گوید:
«هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا»
شمس تبریزی و مولانا هر دو تأکید دارند که تحول درونی، کلید رهایی از جهل و رکود است. کسی که در گذشته‌ی خود متوقف بماند، در واقع هر روز می‌میرد. اما اگر انسان جرأت کند که زخم‌های خود را بشکافد، حقیقت را در آغوش بگیرد و به نسخه‌ی بهتری از خود تبدیل شود، آن‌گاه زندگی تازه‌ای را تجربه خواهد کرد.
مولانا در مثنوی معنوی می‌گوید:
«از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم، ز حیوان سر زدم»

در این بیت، مولانا مراحل تکامل را نشان می‌دهد. او می‌گوید: من از حالت بی‌جان (جمادی) عبور کردم و گیاه شدم. از گیاهی گذشتم و حیوان شدم. سپس از حیوانی فراتر رفتم و به مرحله‌ی انسانی رسیدم. اما آیا این پایان کار است؟ نه!

🌱
اعتیاد به رنج!!

چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم. 
همیشه دوست داشتم در تخت های بالا کوپه قطار جا بگیرم اما اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم و وقتی رفتم داخل کوپه، دو تا خانم جوان در تخت های بالا جا گرفته بودن.

قسمت پایین یه خانم با پسر حدوداً ۹ ساله،
و یک آقای میانسال نشسته بودن.

من نیز به ناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم.

بعد از گذشت یکی دو ساعت
متوجه شدم ،
خانمی که پسر بچه همراهش بود داره گریه میکنه.

و آقای میان سال روبه‌روش باهاش صحبت می‌کنه.

بی اراده به سخنان این دو نفر گوش کردم.

گویا مادر شوهر و خواهر شوهر آن خانم،
در کوپه بغلی بودند،
و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود و به او گفته بود:
برو ببین در مورد من چی می‌گن.

پسر بچه وقتی برگشته بود،
هر چه را که شنیده بود،
از سیر تا پیاز برای مادرش تعریف کرده بود...

ظاهرا حرف‌های خوشایندی نزده بودند!

آقای میان‌سال،
که فردی پخته بود،
به این مادر گفت:
تا زمانی که
*اعتیاد به رنج کشیدنت*
را ترک نکنی،
اوضاع همین است.

برایم جالب بود.

مگر ما انسان‌ها معتاد به رنج کشیدن هم می‌شويم؟!

من آموختن را دوست دارم ،
به نظرم جامعه،
بزرگ‌ترین دانشگاهی است که هر انسانی، بدون پرداخت شهریه، می‌تواند در کلاس‌های آن،
شرکت کند و انتخاب کند چه بخواند.

اون روز من هم در کوپه،
در یک کارگاه عملی شرکت کرده بودم ...

مادری  *«معتاد به رنج»*
و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند.

من هم سر تا پا شوقِ آموختن.

استاد( آقای میان‌سال) رو به خانم گریان کرد و گفت:
از کی معتاد شدی؟!

خانم گریان گفت:
من اصلاً معتاد نیستم!
به خدا من هیچی مصرف نمی کنم.

استاد گفت:
چرا !
رنج کشیدن عادت روزانه ات شده.
مگر تو امروز مسافر نیستی؟

گریان خانم گفت:
چرا، داریم می‌ریم سفر.

استاد گفت: تو امروز به‌خاطر آماده شدن برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی.
اما تا در کوپه نشستی، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری، برایت مواد تهیه کند، و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد،
و تو هم مصرف کردی، و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی!

دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود.

خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبه‌رو شده بود
گریه‌اش متوقف شد و گفت:
ولی اونا خیلی بد هستن، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟!

استاد گفت:
شغل مواد فروش، فروش مواده.

تو چرا مواد آن‌ها را می‌خری؟

تا زمانی که تو بهایی نپردازی،
هیچ‌کس به زور به تو هیچ موادی نمی‌دهد.

و ادامه داد:
در این دنیا همه فروشنده هستند؛
تو مشخص کن، خریدار چه چیزی هستی:
خریدار آرامشی،
خریدار شادی،
یا خریدار رنج و اندوه!

من هرگز به دنیا این‌گونه نگاه نکرده بودم.
برایم زیباترین تعبیری بود که تاکنون شنیده بودم.
استاد ادامه داد:
اگر در طول روز از خودت بپرسی، که امروز می‌خوام چه چیزی را بخرم، که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل، بهایی نمی‌پردازی!

بحث آن‌روز دیدگاه جدیدی را در من به‌وجود آورد.
واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید:
تنبلی و بطالت،
رنج و اندوه،
یا شادی و آرامش،
و رشد و ... !؟

یادمان باشد،
ما انسان‌ها دارای حق انتخاب هستیم، پس در اختیار خودمان است که کدام زمینه یا موضوع را انتخاب کنیم .

🌱
🌷"تنظیم هیجانات"

اساس تنظیم هیجانی 《آگاهی از هیجانات، توانایی توصیف و نام گذاری آن ها》است.

در این تمرین، هیجانات را به شکل غیر قضاوتی و آگاهانه، مشاهده و توصیف می کنیم. 

اولین گام در تنظیم هیجانات ما این است که در حین تجربه آن ها، نسبت به وجودشان آگاه باشیم.

به عبارت دیگر، من نمی توانم خشمم را تنظیم کنم، مگر اینکه آگاه باشم که در حال تجربه خشم هستم.
تنها با آگاهی از کشش و تمایلم برای حمله در هنگام عصبانیت است که من انتخاب می کنم نسبت به آن واکنش نشان ندهم.

هرگاه ما با هیجاناتمان در تماس نباشیم، ممکن است تنها پس از آنکه طبق آن ها عمل کردیم (بعد از آن که حرف های ناجوری به زبان آوردیم یا در را به هم کوبیدیم) از آن آگاه شویم.

با این حال، آگاهی از هیجانات مهارتی است که تنها با *تمرین*، رشد پیدا می کند.

"امروز اولین گام را برای تنظیم هیجاناتم بر می دارم.

امروز به مشاهده و توصیف هیجاناتم می پردازم.

این تمرین را به طور غیر قضاوتگرانه، با آگاهی کامل و به طور مستمر ادامه می دهم."🌷

🌱
| ۹ الگوی تفکر منفی |

۱. فکر کردن به همه یا هیچ: اگر از ایده‌آل بودن کوتاه بیایید، فکر می‌کنید شکست خورده‌اید.
۲. تعمیم بیش از حد: اگر یک چیز اشتباه پیش برود، همه چیز خراب خواهد شد.
۳. فیلتر ذهنی شما نکات مثبت را نادیده می‌گیرید و روی نکات منفی تمرکز می‌کنید.
۴. نتیجه‌گیری سریع: شما اولین فرضیه را باور می‌کنید، حتی اگر توسط واقعیت‌ها تایید نشده باشد.
۵. فاجعه‌سازی: شما چیزها را به شکلی نامتناسبی بزرگ می‌کنید.
۶. همذات پنداری با احساسات: شما معتقدید که احساسی که دارید همان است که هستید.
۷. استفاده از عبارات «باید» این کلمات مجموعه‌ای برای سرزنش دردناک خود هستند.
۸. برچسب زدن به خود و دیگران: شما پیچیدگی و تفاوت‌های ظریف را درک نمی‌کنید.
۹. شخصی‌سازی: شما به اشتباه خود را عامل برخی رویدادهای خارجی می‌بینید.

🌱
در ناخودآگاه چگونه با ما صحبت می‌کند از فرد بوش می‌خوانیم:

هدف درمانی ما تغییر اجتناب‌ناپذیری کنش است به امکان تفکر از طریق بازنمایی آنچه قبلا غیرقابل‌ بازنمایی بود و در نتیجه تنها از طریق کنش زبانی بیان می‌شد. این بنیاد بصیرت است. یعنی اینکه افزایش آزادی ذهن است که منجر به بصیرت می‌شود و نه انتقال دانش از قبل فرمول‌بندی‌شده تحلیلگر و یا الهام ناگهانی روشنگرانه.

روش‌های ما تلاش می‌کنند تا سطح بالاتری از عملکردهای ایگو را درگیر کار با پس‌رونده‌ترین بخش‌های شخصیت کنند. به زبانی دیگر در دوره‌های کنش زبانی، متفکر تفکر (thinker thinking) وجود ندارد و تلاش ما بیدار کردن همان متفکر است. ما این کار را با به کنش در آوردن واژگان و ساختن بازنمایی‌ها انجام می‌دهیم.

🌸
یکی از مهم‌ترین گام‌های روان‌درمانی این است که به افراد کمک شود مسئولیت مخمصه‌ی کنونی زندگی‌شان را بپذیرند، چون وقتی متوجه شوند که می‌توانند (و باید) زندگی خودشان را بسازند، آن‌وقت آزادند که تغییر ایجاد کنند. البته اغلب مردم این اعتقاد را دارند که عمده‌ی مشکلاتشان وابسته به موقعیت و شرایط است، عواملی که می‌توان گفت بیرونی‌اند. و اگر مشکلات را عوامل و افرادی غیر از خود ما، چیزهایی در آن بیرون، ایجاد کنند، چرا آدم‌ها زحمت تغییر را به خود بدهند؟ حتی اگر تصمیم بگیرند کارها را به شیوه‌ای متفاوت انجام دهند، مگر بقیه‌ی دنیا بدون تغییر باقی نمی‌ماند؟ این بحثی منطقی است. اما دنیا این‌طوری کار نمی‌کند.

🌱
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ.

ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﺪ.  

ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﯼ کاﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ کاﺭﯼ ﺣﺘﯽ کوچک ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ.

شما ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺮﮒ کسی ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، اﻣﺎ می توانید ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭزید.

ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﺳﻨﮕﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ کنید، ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ یکی ﺍﻧﮕﯿﺰۀ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ.

ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺱ ﺑﺪﻫﯿﺪ، ﺍﻣﺎ می توانید ﺍﺯ ﺗﺠﺎﺭﺏ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺱ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.
 
📚
من اگر روزی شود
نقاش اين دنيا شوم
اين جهان را عاری از
هر غصه وغم میکشم
بهر دلها مهربانی
بی قراری ، يکدلی
هر دلی را در کنار
شاخه ای گل میکشم

📚
🟧 6ستون عزت نفس:

زندگی آگاهانه:
آگاه بودن در زندگی بسیار مهمه خودتو بشناس،اطرافتو خوب ببین چشمتو رو حقایق نبند!

خودپذیری :
باید یاد بگیری با خودت مهربان باشی، واقعیت های بیرونیت مثل ظاهر بپذیر واقیت های درونیت مثه احساساتی که در موقعیتهای مختلف تجربه میکنی بپذیر (غم، ترس،...)!

مسئولیت در قبال خود:
باید بدونی کسی قرار نیست تورو نجات بده جز خودت کسی نمیاد مسائلتو حل کنه!

ابزار وجود:
یاد بگیر نیازها و عقاید تو راحت بگی، وقتی بهت بی احترامی میشه وقتی ارزش هات نادیده گرفته میشه عزت نفستوخدشه دار میکنی!

زندگی هدفمند:
برای خودت مشخص کن برای خوشبختی خودت چه برنامه هایی داری؟
چقدر برای رسیدن بهش دست به کار شدی؟

یکپارچگی:
حرف و عملت باید یکی باشه اگر یکی نباشه اعتبارمون پیش خودمون از بین میره!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادت باشه وقتی امید را انتخاب میکنی، همه چیز ممکن میشه...

صبح بخیر 🌱

☀️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
طبق قوانین فیزیک قرار دادن یک آهن در میدان مغناطیسی، پس از مدت کوتاهی آنرا به "آهنرُبا" تبدیل می‌کند، حال قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، میشود بدبختی رُبا!

و قرار دادن در میدان مغناطیسی خوشبختی، می‌شود خوشبختی رُبا. هرچه را که می‌بینید،
هرآنچه را که می‌شنوید، و هر حرفی که می‌زنید،
همه دارای انرژی مغناطیسی هستند و ذهن شما را همانرُبا می‌کنند!

به قول «حضرت مولانا» :

تا درطلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمه نانی، نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی
هرچیز که در جستن آنی، آنی

📚
ممکن است برای شما هم پیش آمده باشد شروع به خواندن کتابی می‌کنید و مستاصل از جملات اول آن می‌شوید. دیر زمانی بگذرد و باری دیگر کتاب را در دست بگیرید و مسحور کلمات آن شوید. تنها به دلیل که بار اول زمان مناسبی را برای شروع انتخاب نکردید یا همانی نبودید که حالا هستید. کلماتی که در پیش می‌آیند برگرفته کتاب لبه تیغ نوشته ویلیام سامرست موام هستند. هر انسانی ترکیبی است از بخشی که در آن به جهان گشوده، خانه شهری یا کلبه روستایی‌ای که در آن راه رفتن آموخته، بازی‌هایی که به کودکی کرده، افسانه‌هایی که از دیگران بازشنیده، غذایی که خورده، مدرسه‌ای که به آن رفته، ورزش‌هایی که دنبال کرده، شاعرانی که شعر آنان را خوانده و خدایی که در او ایمان نهاده است. این‌ها نه چیزی است که انسان از راه شنیدن، به هستی و کیفیت آن پی تواند برد. این‌ها را تنها هنگامی درک می‌توانم کرد خود، جزءجزء آن را به تجربه زندگی دیده و آمیغی از آن شده باشیم.

🎆
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
موفقيت يعني : از مخروبه هاي شکست ، کاخ
پيروزي ساختن
موفقيت يعني : خنديدن به آنچه ديگران مشکلش ميپندارند
موفقيت يعني:ازتجارب انسانهاي موفق درس گرفتن
موفقيت يعني : خسته نشدن از مبارزه با دشواريها
موفقيت يعني : هميشه جانب حق را نگاه داشتن
موفقيت يعني :اشتباه را پذيرفتن و تکرار نکردن آن
موفقيت يعني: باشرايط مختلف خود را وفق دادن
موفقيت يعني : حفظ خونسردي در شرايط دشوار
موفقيت يعني : از ناممکن ها ، ممکن ساختن
موفقيت يعني : نا کامي ها را جدي نگرفتن
موفقيت يعني : تکيه گاه بودن براي ديگران
موفقيت يعني : توانايي دوست داشتن
موفقيت يعني : عاشق زندگي بودن
موفقيت يعني : با آرامش زيستن
موفقيت يعني : قدردان بودن
موفقيت يعني : صبور بودن

📚
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چشمِ بیدار بر این تلخی ایام ببند
خواب‌هایی شکرین بهر تو دیده‌ست بهار!❤️

👤فریدون مشیری

صبح بخیر

🌸
ترسِ بی‌نصیب ماندن یا جا ماندن از بقیه، نگرانی از اینکه ممکن است اتفاقی مهیج یا جالب در جایی دیگر در حال وقوع باشد، احساسی که اغلب از طریق مشاهده مطالب ارسال‌شده در رسانه‌های اجتماعی به وجود می‌آید.

برخی از افراد وقتی به هر دلیلی نتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند دچار اضطراب و افسردگی شدید و افکار وسواس‌گونه می‌شوند... ارتباط آشکاری با تنهایی و آن دسته از احساساتی دارد که ناشی از نبود حس تعلق، هویت اجتماعی و تایید دیگران است.

با در نظر گرفتن این نکته که در رسانه‌های اجتماعی افراد معمولا بهترین چهره از خودشان را به نمایش می‌گذارند، یکی از مشکلاتی که حضور مداوم در این رسانه‌ها به وجود می‌آورد این است که گاه زندگی دیگران بهتر و زیباتر از زندگی ما به نظر می‌رسد.

فی آلبرتی
از کتاب سرگذشت تنهایی
ترجمه اکرم رضایی

🌱
یه ضرب‌المثل معروف چینی هست که می‌گه:

"بهترین زمان برای کاشتن یه درخت ۲۰ سال پیش بود، دومین زمان بهترش، همین الآنه!"

معنیش چی میشه؟
میگه اگه ۲۰ سال پیش یه دونه کاشته بودی، الآن یه درخت گنده داشتی.
ولی دومین زمان طلایی برای کاشتنش همین امروزه.

مثلاً فکر کن به یاد گرفتن یه ساز، یا یه ورزش جدید، یا حتی سرمایه‌گذاری.
همیشه پیش خودت می‌گی:
“اگه از بچگی شروع کرده بودم، الآن استاد شده بودم!”

حتی تو بحث شبکه‌های اجتماعی هم همینه:
"کاش زودتر شروع کرده بودم، الآن کلی فالوئر داشتم!"
ولی این جمله بهم یادآوری می‌کنه که:
هیچ‌وقت برای شروع یه چیز مهم دیر نیست.

ما نمی‌تونیم گذشته رو تغییر بدیم،
ولی می‌تونیم تمرکزمونو بذاریم روی چیزی که الآن می‌تونیم انجامش بدیم.

پس سوال اینه:
می‌خوای فقط حسرت فرصت‌های از دست‌رفته رو بخوری، یا از فرصت‌هایی که همین الآن جلوت هست استفاده کنی؟

📚
2025/04/16 07:01:37
Back to Top
HTML Embed Code: