سلام
شبکه استراتژیست زیر نظر دکتر مجتبی لشکربلوکی دیگر فعالیت تلگرامی ندارد.
شبکه استراتژیست تقدیم شد به توسعه ایران و با نام و سبک و آدرس جدید به نام «شبکه توسعه» به آدرس زیر فعال است:
@I_D_Network
🔳⭕️برای دستیابی به آرشیو چهار ساله نوشته های دکتر لشکربلوکی (شبکه استراتژیست) به همین آدرس بالا مراجعه کنید. شبکه توسعه تمام سوابق مطالب شبکه استراتژیست را دارد.
صفحه اینستاگرام ایشان:
https://www.instagram.com/mlashkarbolouki/
اگر درخواست آموزش و مشاوره سازمانی (و نه شخصی) داشتید:
[email protected]
وبسایت رسمی ایشان:
www.Lashkarbolouki.com
شبکه استراتژیست زیر نظر دکتر مجتبی لشکربلوکی دیگر فعالیت تلگرامی ندارد.
شبکه استراتژیست تقدیم شد به توسعه ایران و با نام و سبک و آدرس جدید به نام «شبکه توسعه» به آدرس زیر فعال است:
@I_D_Network
🔳⭕️برای دستیابی به آرشیو چهار ساله نوشته های دکتر لشکربلوکی (شبکه استراتژیست) به همین آدرس بالا مراجعه کنید. شبکه توسعه تمام سوابق مطالب شبکه استراتژیست را دارد.
صفحه اینستاگرام ایشان:
https://www.instagram.com/mlashkarbolouki/
اگر درخواست آموزش و مشاوره سازمانی (و نه شخصی) داشتید:
[email protected]
وبسایت رسمی ایشان:
www.Lashkarbolouki.com
کد تخفیف تا 25% : OSTADLAB
لینک مشاهده و ثبت نام:
https://bit.ly/2vJxkF8
مدرس: دکتر مجتبی لشکربلوکی
هوش استراتژی (تفــکر استراتژیک کاربردی)
رقص استراتژی (برنامه ریزی استراتژیک پیشرفته)
مدیریت تحول (اجـرای استـراتژی در عمل)
لینک مشاهده و ثبت نام:
https://bit.ly/2vJxkF8
مدرس: دکتر مجتبی لشکربلوکی
هوش استراتژی (تفــکر استراتژیک کاربردی)
رقص استراتژی (برنامه ریزی استراتژیک پیشرفته)
مدیریت تحول (اجـرای استـراتژی در عمل)
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️ هنر مواجهه با نکبت از کرونا تا خیانت همسر
دکتر مجتبی لشکربلوکی
روانپزشکی آمریکایی–سوئیسی به نام الیزابت کوبلرراس تحقیقی بسیار عجیب انجام داد: آدمها چگونه با مرگ روبرو میشوند؟ این تحقیق گستردهتر شد و از روانشناسی مرگ تا سوگواری عشق را در بر گرفت. آنقدر این تحقیق معروف شد که از آن به بعد او را صدا میزدند: مرگشناس!
در گذشته برخی پژوهشگران از افراد میپرسیدند: «اگر به شما بگویند فقط یک روز دیگر زندهاید، چه میکنید؟» این سؤال را میشد با تخیل یا تظاهر جواب داد. اما او مستقیم زد به قلب واقعیت و با کسانی زندگی کرد که همسایه دیوار به دیوار مرگ بودند.
او فهمید معمولا آدمها در مواجهه با مرگ یا فقدان، ۵ مرحله را طی میکنند. بعدها نظریه او کاربرد بسیار بیشتری پیدا کرد و ما متوجه شدیم که این مدل در موقعیتهای متعددی کاربرد دارد.
وقتی میفهمیم که سرمایهگذاری مان یک شبه نیست و نابود شده است.
وقتی میفهمیم که شریک کاری یا زندگی مان خیانت کرده است.
وقتی خبر میدهند که طلای المپیک را میخواهند از ما پس بگیرند به این خاطر که متهم به دوپینگ شدهایم.
وقتی میفهمیم ویروسی کشنده پشت درهای خانه ماست.
وقتی میفهمیم که تز دکترایمان بعد از سه سال کار شبانه روزی پذیرفته نشده.
⭕️ فازهای مواجهه با این بحرانها چیستند؟
فاز شوک و انکار:
خبر را که میشنویم شوکه و مبهوت میشویم. سکوت همه جا را فرا میگیرد. سعی میکنیم خبر را نادیده بگیریم. سعی میکنیم صورت مساله اضطراب آور را پاک کنیم: حتما اشتباه میکنی! دروغ است! شوخی میکنی؟ دکترها اشتباه کردهاند. حتما داوران شوخی کردهاند. نه بابا! رسانهها شلوغش کردهاند!
فاز خشم:
در این مرحله معمولاً از انکار دست برمیداریم اما نمیخواهیم موضوع را به راحتی بپذیریم؛ عصبانی میشویم و مدام میپرسیم: چرا من؟ حتما این جمله کلیشهای در فیلمها را شنیدهاید که آدمها رو به آسمان فریاد میزنند خدا آخه من چه گناهی کرده بودم؟ این همان فاز خشم است. در همین فاز است که خواستگاران ناکام، اسیدپاشی میکنند و خیانت دیدگان، رفتارهای جنون آمیز و برخی نیز خودکشی!
فاز دست و پا زدن:
در این مرحله ما دیگر خشمگین نیستیم اما هنوز دلمان میخواهد به موقعیت قبل بازگردیم. سعی میکنیم سلامت، شریک زندگی یا کاری مان یا سرمایه از دست رفته مان را به نوعی بازگردانیم. از موضع انفعال تلاش میکنیم. چانه میزنیم. خواهش میکنیم. میخواهیم با همه چیز در ازای کمی بیشتر زنده ماندن معامله کنیم؛ با خداوند، با پزشک، با دوستان و...
فاز افسردگی:
موقعیت را میپذیریم. برای خودمان عزا میگیریم. به خاطر برنامههایی که هرگز فرصت انجامش را پیدا نکردیم و به خاطر رؤیاهایی که هرگز به آنها دست پیدا نمیکنیم و... از دیگران کناره میگیریم؛ ریتم زندگی مان کُند میشود؛ خواب و اشتهایمان به هم میریزد؛ کارهای معمولی مان نیز تحت الشعاع قرار میگیرد. دنیا برای ما به پایان میرسد.
فاز تست و پذیرش:
خود را برای موقعیت جدید آماده میکنیم و شروع میکنیم به پیدا کردن راه حلهای عملی و تست کردن آنها و فهمیدن اینکه کدام یک کار میکند و کدام یک نه.
در این حالت ممکن است بهبودی نسبی شروع شود و احساس امیدواری مجدد شکل بگیرد. کمااینکه بسیاری از کام مرگ دوباره به زندگی برگشتند یا دوباره کسب و کارشان را شروع کردند، دوباره ازدواج کردند خیلی بهتر از قبلی. یا سرمایه، اعتبار و کسب وکارشان را احیا کردند. یا ممکن است اصلا دریچههای جدید گشوده شود.
اینک دوباره زندگی!
☑️ تحلیل و تجویز راهبردی:
۱-این پنج فاز لزوما به ترتیب نیستند. الزاما همه از تمام این مراحل عبور نمیکنند. برخی ممکن است بین این مراحل رفت و برگشت کنند؛ بعضیها ممکن است اصلا به مراحل نهایی راه پیدا نکنند.
۲-تنها فازی که ارزشافزوده دارد همان فاز آخر است. با انکار، خشم، فحش دادن به این و آن چیزی درست نمیشود.
۳-مهمترین گام برای آغاز فاز پنجم یعنی تست و پذیرش، آگاهی عمیق از بحران است. یعنی اینکه باید به خوبی مساله و ابعاد آن را بفهمیم. بدانیم واقعا چه چیزی کار میکند و چه چیزی فقط یک توهم است.
۴-تلنگری به مسوولین: گذار از بحران با الف) راه حلهای فانتزی، ب) راه حلهای مناسب برای شرایط عادی و ج) تکرار انکار و بیتاثیر بودن بحرانها امکان پذیر نیست. (به نظر میرسد برخی مسوولین یا در فاز یک هستند یا استراتژی انکاردرمانی را انتخاب کردهاند). مدیریت بحران، راهحلهایِ عملیِ غیرمتعارفِ تکنیکالِ جزییِ مورد به مورد میخواهد.
۵-در بحرانها بازار سه چیز داغ میشود: شایعه، شیادی (کسانی از آب گل آلود ماهی میگیرند) و راه حلهای آبکی. گاهی اوقات اینها از خود بحران کشندهترند!
به خداوند پناه ببریم از همه چیزها و همه کسانی که از کرونا (شوک و انکار و شیادی و بیتدبیری) بدترند!
#شبکه_توسعه
@I_D_Network
دکتر مجتبی لشکربلوکی
روانپزشکی آمریکایی–سوئیسی به نام الیزابت کوبلرراس تحقیقی بسیار عجیب انجام داد: آدمها چگونه با مرگ روبرو میشوند؟ این تحقیق گستردهتر شد و از روانشناسی مرگ تا سوگواری عشق را در بر گرفت. آنقدر این تحقیق معروف شد که از آن به بعد او را صدا میزدند: مرگشناس!
در گذشته برخی پژوهشگران از افراد میپرسیدند: «اگر به شما بگویند فقط یک روز دیگر زندهاید، چه میکنید؟» این سؤال را میشد با تخیل یا تظاهر جواب داد. اما او مستقیم زد به قلب واقعیت و با کسانی زندگی کرد که همسایه دیوار به دیوار مرگ بودند.
او فهمید معمولا آدمها در مواجهه با مرگ یا فقدان، ۵ مرحله را طی میکنند. بعدها نظریه او کاربرد بسیار بیشتری پیدا کرد و ما متوجه شدیم که این مدل در موقعیتهای متعددی کاربرد دارد.
وقتی میفهمیم که سرمایهگذاری مان یک شبه نیست و نابود شده است.
وقتی میفهمیم که شریک کاری یا زندگی مان خیانت کرده است.
وقتی خبر میدهند که طلای المپیک را میخواهند از ما پس بگیرند به این خاطر که متهم به دوپینگ شدهایم.
وقتی میفهمیم ویروسی کشنده پشت درهای خانه ماست.
وقتی میفهمیم که تز دکترایمان بعد از سه سال کار شبانه روزی پذیرفته نشده.
⭕️ فازهای مواجهه با این بحرانها چیستند؟
فاز شوک و انکار:
خبر را که میشنویم شوکه و مبهوت میشویم. سکوت همه جا را فرا میگیرد. سعی میکنیم خبر را نادیده بگیریم. سعی میکنیم صورت مساله اضطراب آور را پاک کنیم: حتما اشتباه میکنی! دروغ است! شوخی میکنی؟ دکترها اشتباه کردهاند. حتما داوران شوخی کردهاند. نه بابا! رسانهها شلوغش کردهاند!
فاز خشم:
در این مرحله معمولاً از انکار دست برمیداریم اما نمیخواهیم موضوع را به راحتی بپذیریم؛ عصبانی میشویم و مدام میپرسیم: چرا من؟ حتما این جمله کلیشهای در فیلمها را شنیدهاید که آدمها رو به آسمان فریاد میزنند خدا آخه من چه گناهی کرده بودم؟ این همان فاز خشم است. در همین فاز است که خواستگاران ناکام، اسیدپاشی میکنند و خیانت دیدگان، رفتارهای جنون آمیز و برخی نیز خودکشی!
فاز دست و پا زدن:
در این مرحله ما دیگر خشمگین نیستیم اما هنوز دلمان میخواهد به موقعیت قبل بازگردیم. سعی میکنیم سلامت، شریک زندگی یا کاری مان یا سرمایه از دست رفته مان را به نوعی بازگردانیم. از موضع انفعال تلاش میکنیم. چانه میزنیم. خواهش میکنیم. میخواهیم با همه چیز در ازای کمی بیشتر زنده ماندن معامله کنیم؛ با خداوند، با پزشک، با دوستان و...
فاز افسردگی:
موقعیت را میپذیریم. برای خودمان عزا میگیریم. به خاطر برنامههایی که هرگز فرصت انجامش را پیدا نکردیم و به خاطر رؤیاهایی که هرگز به آنها دست پیدا نمیکنیم و... از دیگران کناره میگیریم؛ ریتم زندگی مان کُند میشود؛ خواب و اشتهایمان به هم میریزد؛ کارهای معمولی مان نیز تحت الشعاع قرار میگیرد. دنیا برای ما به پایان میرسد.
فاز تست و پذیرش:
خود را برای موقعیت جدید آماده میکنیم و شروع میکنیم به پیدا کردن راه حلهای عملی و تست کردن آنها و فهمیدن اینکه کدام یک کار میکند و کدام یک نه.
در این حالت ممکن است بهبودی نسبی شروع شود و احساس امیدواری مجدد شکل بگیرد. کمااینکه بسیاری از کام مرگ دوباره به زندگی برگشتند یا دوباره کسب و کارشان را شروع کردند، دوباره ازدواج کردند خیلی بهتر از قبلی. یا سرمایه، اعتبار و کسب وکارشان را احیا کردند. یا ممکن است اصلا دریچههای جدید گشوده شود.
اینک دوباره زندگی!
☑️ تحلیل و تجویز راهبردی:
۱-این پنج فاز لزوما به ترتیب نیستند. الزاما همه از تمام این مراحل عبور نمیکنند. برخی ممکن است بین این مراحل رفت و برگشت کنند؛ بعضیها ممکن است اصلا به مراحل نهایی راه پیدا نکنند.
۲-تنها فازی که ارزشافزوده دارد همان فاز آخر است. با انکار، خشم، فحش دادن به این و آن چیزی درست نمیشود.
۳-مهمترین گام برای آغاز فاز پنجم یعنی تست و پذیرش، آگاهی عمیق از بحران است. یعنی اینکه باید به خوبی مساله و ابعاد آن را بفهمیم. بدانیم واقعا چه چیزی کار میکند و چه چیزی فقط یک توهم است.
۴-تلنگری به مسوولین: گذار از بحران با الف) راه حلهای فانتزی، ب) راه حلهای مناسب برای شرایط عادی و ج) تکرار انکار و بیتاثیر بودن بحرانها امکان پذیر نیست. (به نظر میرسد برخی مسوولین یا در فاز یک هستند یا استراتژی انکاردرمانی را انتخاب کردهاند). مدیریت بحران، راهحلهایِ عملیِ غیرمتعارفِ تکنیکالِ جزییِ مورد به مورد میخواهد.
۵-در بحرانها بازار سه چیز داغ میشود: شایعه، شیادی (کسانی از آب گل آلود ماهی میگیرند) و راه حلهای آبکی. گاهی اوقات اینها از خود بحران کشندهترند!
به خداوند پناه ببریم از همه چیزها و همه کسانی که از کرونا (شوک و انکار و شیادی و بیتدبیری) بدترند!
#شبکه_توسعه
@I_D_Network
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️من نقی معمولیام تو چطور؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
سریال پایتخت در حال پخش شدن از تلویزیون است و من به «نقی» فکر میکنم. چقدر این نقی آشناست و چقدر فامیلی هوشمندانهای دارد: «معمولی». او یک کاراکتر خاص نیست. معدل و میانگین جامعه ماست. نقی معمولی یعنی من و یعنی تو. چرا چنین چیزی میگویم؟ به نقاط شباهت نقی معمولی به میانگین جامعه ایرانی دقت کنید:
نقی معمولی راجع به همه چیز اظهار نظر میکند. تا حالا چنین دیالوگی از او نشنیدهایم: من نمیدانم باید فکر کنم. نقی معمولی جهان کوچکی دارد یعنی وقتی راننده نماینده مجلس میشود طوری رفتار میکند که نماینده مازندران در پارلمان است و نماینده پارلمان در مازندران! روی ماشینش پرچم ایران میگذارد مانند ماشین روسای جمهور و کلت و هفت تیر به کمر میبنندد.
نقی معمولی اعتماد بنفس دارد در سطح لالیگا. نقی پارتی بازی میکند؛ از همسرش میخواهد که خبر بازگشت وی را از حج در اخبار استانی بگوید! حالا اگر نمیتواند در مشروح اخبار دست کم در خلاصه اخبار!
نقی معمولی میخواهد همیشه بالا باشد: از اصرار بر هِد فامیل بودن تا سرگروه شدن در تمرین قبل از رفتن به حج.
نقی معمولی راحت دروغ میگوید! حتی برای رفتن به خانه خدا هم دروغ میگوید آن هم دقیقا شب قبل از رفتن! نقی معمولی کتاب نمیخواند! همین! خیلی ساده!
و از همه مهمتر؛ نقی معمولی خود تعمیم یافته ندارد. راجع به این بیشتر صحبت میکنم.
البته نقی معمولی ويژگیهای مثبت نیز دارد:
🔹 خانواده دوست است.
🔹 به بزرگترها احترام میگذارد.
🔹 گاهی اوقات رفتار اخلاقی و جوانمردانه دارد.
🔹 زحمتکش و جنگنده است برای خانوادهاش میجنگد.
🔹 روی خانواده اش تعصب خاصی دارد.
دیدید؟ نقی معمولی نماد جامعه ایرانی است. معدل و میانگین جامعه ماست. بسیار شبیه به من و تو.
☑️تجویز راهبردی:
از میان همه مختصات نقی معمولی، یا به عبارت بهتر از میان همه مختصات خودم و شما میخواهم به مساله عدم شکلگیری «خود تعمیم یافته» اشاره کنم.
مقصود فراستخواه، جامعه پژوه معاصر ما معتقد است: توسعه یافتگی محصول نوعی آگاهی میان فردی و فرافردی است. یا به تعبیر من توسعه حاصل وجود «خودِ تعمیم یافته» است. بگذارید مثالی بزنم: وقتی درک میکنم علاوه بر من و خانواده من، افراد دیگری نیز در این مجتمع آپارتمانی زندگی میکنند. از آن لحظه به بعد همانطور که حواسم به خودم و خانوادهام است، ملاحظه همه ساکنان آپارتمان را میکنم. اینجاست که به خود تعمیم یافته رسیدهام. نحوه رفتوآمد و صدا و استفاده از فضای مجتمع مسکونی، به نحوی خواهد بود که دیگران را هر لحظه در کنار خودم میبینیم.
در خود محدود، من به عنوان پدر فقط فرزندم را به خاطر نسبت خونی، مورد توجه قرار میدهم ولی در خود تعمیم یافته، همسایه و همشهری را صاحب حق وحقوق میدانم و دستیابی به خود تعمیم یافته حاصل تامل، تمرین و تجربه است.
پس سه پیشنهاد دارم:
✅ برای تامل: کتاب خودمداری ایرانیان را بخوانیم.
✅ برای تمرین: یک ماه تمرین کنیم که خانواده دیگران را خانواده خود بپنداریم. آنگاه آیا همان رفتاری را میکنیم که با وی میکنیم؟
✅ برای تجربه: به گونهای رفتار کنیم که برای نسل بعدی یک الگوی متفاوت رفتاری باشیم. آدمها بر اساس تجربه زیستهشان میآموزند که چه کاری خوب است و چه کاری بد. بحران کرونا زمان بسیار مناسبی است برای تجربه خود تعمیم یافته. یعنی درک کنم که هر رفتار ساده میتواند باعث مرگ دیگری شود.
فقط همین را بگویم که این خود تعمیم یافته بسیار مهم است: ما همیشه از خویشاوندگرایی و پارتیبازی مینالیم. همیشه میشنویم که در کشور امکان اجماع نظر وجود ندارد. از قبیله سالاری و قومگرایی گله میکنیم. از اینکه دموکراسی در ایران شکل نمیگیرد ناراحتیم. یکی از مهمترین بلوکهای سازنده فرآیند توسعه یافتگی (اجماع نظر، دموکراسی، شایسته سالاری) دستیابی به این خود تعمیم یافته است. تا من تو را درک نکنم و تا تو من را نفهمی و تا به من تعمیم یافته نرسیم توسعه دشوار خواهد بود. البته توسعه یافتگی شروط دیگری نیز دارد و من منکر نقش نظام کشورداری و ... نیستم.
در سریال پایتخت همای سعادت همنشین نقی معمولی است اما در دنیای واقعی همای سعادت (توسعه یافتگی) روی دوش نقی معمولی (من و تو) نخواهد نشست. باید از خودمداری به دیگرفهمی و دگرپذیری مهاجرت کنیم. همه ما یک خانواده بزرگ داریم به نام ایران و خانوادهای بزرگتر به گستردگی جهان.
(اگر میپسندید به اشتراک بگذارید.)
#شبکه_توسعه
@I_D_Network
دکتر مجتبی لشکربلوکی
سریال پایتخت در حال پخش شدن از تلویزیون است و من به «نقی» فکر میکنم. چقدر این نقی آشناست و چقدر فامیلی هوشمندانهای دارد: «معمولی». او یک کاراکتر خاص نیست. معدل و میانگین جامعه ماست. نقی معمولی یعنی من و یعنی تو. چرا چنین چیزی میگویم؟ به نقاط شباهت نقی معمولی به میانگین جامعه ایرانی دقت کنید:
نقی معمولی راجع به همه چیز اظهار نظر میکند. تا حالا چنین دیالوگی از او نشنیدهایم: من نمیدانم باید فکر کنم. نقی معمولی جهان کوچکی دارد یعنی وقتی راننده نماینده مجلس میشود طوری رفتار میکند که نماینده مازندران در پارلمان است و نماینده پارلمان در مازندران! روی ماشینش پرچم ایران میگذارد مانند ماشین روسای جمهور و کلت و هفت تیر به کمر میبنندد.
نقی معمولی اعتماد بنفس دارد در سطح لالیگا. نقی پارتی بازی میکند؛ از همسرش میخواهد که خبر بازگشت وی را از حج در اخبار استانی بگوید! حالا اگر نمیتواند در مشروح اخبار دست کم در خلاصه اخبار!
نقی معمولی میخواهد همیشه بالا باشد: از اصرار بر هِد فامیل بودن تا سرگروه شدن در تمرین قبل از رفتن به حج.
نقی معمولی راحت دروغ میگوید! حتی برای رفتن به خانه خدا هم دروغ میگوید آن هم دقیقا شب قبل از رفتن! نقی معمولی کتاب نمیخواند! همین! خیلی ساده!
و از همه مهمتر؛ نقی معمولی خود تعمیم یافته ندارد. راجع به این بیشتر صحبت میکنم.
البته نقی معمولی ويژگیهای مثبت نیز دارد:
🔹 خانواده دوست است.
🔹 به بزرگترها احترام میگذارد.
🔹 گاهی اوقات رفتار اخلاقی و جوانمردانه دارد.
🔹 زحمتکش و جنگنده است برای خانوادهاش میجنگد.
🔹 روی خانواده اش تعصب خاصی دارد.
دیدید؟ نقی معمولی نماد جامعه ایرانی است. معدل و میانگین جامعه ماست. بسیار شبیه به من و تو.
☑️تجویز راهبردی:
از میان همه مختصات نقی معمولی، یا به عبارت بهتر از میان همه مختصات خودم و شما میخواهم به مساله عدم شکلگیری «خود تعمیم یافته» اشاره کنم.
مقصود فراستخواه، جامعه پژوه معاصر ما معتقد است: توسعه یافتگی محصول نوعی آگاهی میان فردی و فرافردی است. یا به تعبیر من توسعه حاصل وجود «خودِ تعمیم یافته» است. بگذارید مثالی بزنم: وقتی درک میکنم علاوه بر من و خانواده من، افراد دیگری نیز در این مجتمع آپارتمانی زندگی میکنند. از آن لحظه به بعد همانطور که حواسم به خودم و خانوادهام است، ملاحظه همه ساکنان آپارتمان را میکنم. اینجاست که به خود تعمیم یافته رسیدهام. نحوه رفتوآمد و صدا و استفاده از فضای مجتمع مسکونی، به نحوی خواهد بود که دیگران را هر لحظه در کنار خودم میبینیم.
در خود محدود، من به عنوان پدر فقط فرزندم را به خاطر نسبت خونی، مورد توجه قرار میدهم ولی در خود تعمیم یافته، همسایه و همشهری را صاحب حق وحقوق میدانم و دستیابی به خود تعمیم یافته حاصل تامل، تمرین و تجربه است.
پس سه پیشنهاد دارم:
✅ برای تامل: کتاب خودمداری ایرانیان را بخوانیم.
✅ برای تمرین: یک ماه تمرین کنیم که خانواده دیگران را خانواده خود بپنداریم. آنگاه آیا همان رفتاری را میکنیم که با وی میکنیم؟
✅ برای تجربه: به گونهای رفتار کنیم که برای نسل بعدی یک الگوی متفاوت رفتاری باشیم. آدمها بر اساس تجربه زیستهشان میآموزند که چه کاری خوب است و چه کاری بد. بحران کرونا زمان بسیار مناسبی است برای تجربه خود تعمیم یافته. یعنی درک کنم که هر رفتار ساده میتواند باعث مرگ دیگری شود.
فقط همین را بگویم که این خود تعمیم یافته بسیار مهم است: ما همیشه از خویشاوندگرایی و پارتیبازی مینالیم. همیشه میشنویم که در کشور امکان اجماع نظر وجود ندارد. از قبیله سالاری و قومگرایی گله میکنیم. از اینکه دموکراسی در ایران شکل نمیگیرد ناراحتیم. یکی از مهمترین بلوکهای سازنده فرآیند توسعه یافتگی (اجماع نظر، دموکراسی، شایسته سالاری) دستیابی به این خود تعمیم یافته است. تا من تو را درک نکنم و تا تو من را نفهمی و تا به من تعمیم یافته نرسیم توسعه دشوار خواهد بود. البته توسعه یافتگی شروط دیگری نیز دارد و من منکر نقش نظام کشورداری و ... نیستم.
در سریال پایتخت همای سعادت همنشین نقی معمولی است اما در دنیای واقعی همای سعادت (توسعه یافتگی) روی دوش نقی معمولی (من و تو) نخواهد نشست. باید از خودمداری به دیگرفهمی و دگرپذیری مهاجرت کنیم. همه ما یک خانواده بزرگ داریم به نام ایران و خانوادهای بزرگتر به گستردگی جهان.
(اگر میپسندید به اشتراک بگذارید.)
#شبکه_توسعه
@I_D_Network
Forwarded from اتچ بات
🔳⭕️آیا می دانستید مهدی ظهور کرده است؟
ما یک تصوری از مهدی/منجی داریم که پیشاپیش می شود گفت غلط است! این را بعد از خواندن این دو کتاب فهمیدم. تصورات ما عموماً برآمده از چیزهایی است که شنیده ایم. ولی این چیزها که شنیده ایم چگونه به دست ما رسیده است؟ حقیقتی وجود داشته است. اما این حقیقت در طول زمان آنقدر گرفتار تفسیرهای غلط غیرعمدی، توصیفات نادرست عمدی و کج فهمی ها شده است که یک بار دیگر باید بنشینیم و دوباره ببینیم که آیا آنچه در گوشه ذهن ماست درست است یا نه؟ مثلا همه ما این تصویر از منجی را دیده ایم که مردی سفید پوش، سوار بر اسب، شمشیر از غلاف کشیده و در حال حمله است. همین تصویر دنیایی حرف دارد. می دانید چگونه به این تصویر رسیده ایم؟ اصلا از کجا می دانید این تصویر درست است؟
این دو کتاب را که می خوانی متوجه می شوی که چه مسیری بر مفهوم منجی در طول این سال ها گذشته است و در گذر زمان چقدر تغییر کرده است. اصلا می دانستید مهدی ظهور کرده است؟ بله جالب اینجاست که چندین و چند مهدی/منجی/قائم تا کنون ظهور کرده اند!
چرا این دو کتاب مهم است: فصل مشترک ما و اکثر ادیان جهان عموماً این چهار مساله است: خدا، پیامبری که فرستاده خداست، جهانی دیگر (که ما آن را آخرت می نامیم) و منجیای که خداوند بشارت داده. منجی بین مسیحیت، یهود، اسلام، زرتشت و بسیاری ادیان دیگر مشترک است. یک بار باید نشست و تصور و تصویر خودمان را در مورد فصل مشترک ما و دیگر ادیان جهان، روزآمد کرد!
ما دقیقا در مورد کدام مهدی داریم فکر می کنیم؟ مهدی ای که جنگ جهانی و جوی خون راه می اندازد و همه را به زور و اجبار مسلمان می کند؟ یا آنکه استراتژی دیگری برمی گزیند؟
در دو کتاب ارزشمند «در انتظار کدام منجی» و «استراتژی منجی: جنگ جهانی یا صلح جهانی؟» نه تنها یک تصویر جدید از منجی به ما ارایه می شود، بلکه مهم تر از آن به ما می آموزد که با روایات و احادیثی که می شنویم چگونه برخورد کنیم. در میان حرف های متفاوت چگونه درست را از نادرست تشخیص دهیم. به ويژه در این روزها که هر چیزی به نام اسلام گفته و ترویج می شود. شاید این دو کتاب سرآغازی باشد برای اینکه دوباره رابطه خود را با خدا تعریف کنیم.
قابل توجه اینکه تا روز بیستم فروردین با کد تخفیف ketabkhane70 در نرمافزار طاقچه هر روز یک کتاب با تخفیف ۷۰ درصد میتوانید تهیه کنید
ما یک تصوری از مهدی/منجی داریم که پیشاپیش می شود گفت غلط است! این را بعد از خواندن این دو کتاب فهمیدم. تصورات ما عموماً برآمده از چیزهایی است که شنیده ایم. ولی این چیزها که شنیده ایم چگونه به دست ما رسیده است؟ حقیقتی وجود داشته است. اما این حقیقت در طول زمان آنقدر گرفتار تفسیرهای غلط غیرعمدی، توصیفات نادرست عمدی و کج فهمی ها شده است که یک بار دیگر باید بنشینیم و دوباره ببینیم که آیا آنچه در گوشه ذهن ماست درست است یا نه؟ مثلا همه ما این تصویر از منجی را دیده ایم که مردی سفید پوش، سوار بر اسب، شمشیر از غلاف کشیده و در حال حمله است. همین تصویر دنیایی حرف دارد. می دانید چگونه به این تصویر رسیده ایم؟ اصلا از کجا می دانید این تصویر درست است؟
این دو کتاب را که می خوانی متوجه می شوی که چه مسیری بر مفهوم منجی در طول این سال ها گذشته است و در گذر زمان چقدر تغییر کرده است. اصلا می دانستید مهدی ظهور کرده است؟ بله جالب اینجاست که چندین و چند مهدی/منجی/قائم تا کنون ظهور کرده اند!
چرا این دو کتاب مهم است: فصل مشترک ما و اکثر ادیان جهان عموماً این چهار مساله است: خدا، پیامبری که فرستاده خداست، جهانی دیگر (که ما آن را آخرت می نامیم) و منجیای که خداوند بشارت داده. منجی بین مسیحیت، یهود، اسلام، زرتشت و بسیاری ادیان دیگر مشترک است. یک بار باید نشست و تصور و تصویر خودمان را در مورد فصل مشترک ما و دیگر ادیان جهان، روزآمد کرد!
ما دقیقا در مورد کدام مهدی داریم فکر می کنیم؟ مهدی ای که جنگ جهانی و جوی خون راه می اندازد و همه را به زور و اجبار مسلمان می کند؟ یا آنکه استراتژی دیگری برمی گزیند؟
در دو کتاب ارزشمند «در انتظار کدام منجی» و «استراتژی منجی: جنگ جهانی یا صلح جهانی؟» نه تنها یک تصویر جدید از منجی به ما ارایه می شود، بلکه مهم تر از آن به ما می آموزد که با روایات و احادیثی که می شنویم چگونه برخورد کنیم. در میان حرف های متفاوت چگونه درست را از نادرست تشخیص دهیم. به ويژه در این روزها که هر چیزی به نام اسلام گفته و ترویج می شود. شاید این دو کتاب سرآغازی باشد برای اینکه دوباره رابطه خود را با خدا تعریف کنیم.
قابل توجه اینکه تا روز بیستم فروردین با کد تخفیف ketabkhane70 در نرمافزار طاقچه هر روز یک کتاب با تخفیف ۷۰ درصد میتوانید تهیه کنید
Telegram
attach 📎
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️کشورداری آلمانی؛ پدرت معلوم نیست؟ باشد، آدرست کجاست؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
بگذارید با چند مساله که دست به گریبان هستیم شروع کنیم.
حتما شنیدهاید موقع انتخابات برخی را با مینیبوس و اتوبوس و وانت از یک حوزه انتخابیه جمع میکنند و میبرند در یک حوزه انتخابیه دیگر رای میدهند؟ راست و دروغش با گویندگان.
اگر فردا اعلام شود که به خاطر کرونا افراد فقط میتوانند به نزدیکترین فروشگاه مراجعه کنند و مایحتاج خود را بخرند و برگردند منزل و حق ندارند که به جاهای دیگر بروند. آیا در ایران امکان پذیر است؟ خیر!
تصور کنید که جایی سیل و زلزله میآید، میخواهند فقط به افراد آن منطقه کمک سریع کنند آیا میشود فهمید آن کسانی که خواهان کمک هستند واقعا اهل همان منطقه آسیب دیده اند؟
آیا در ایران میشود گفت اگر کسی میخواهد از مدرسه دولتی/بیمارستان دولتی استفاده کند، حق دارد فقط به نزدیکترین مدرسه دولتی/بیمارستان دولتی نزدیک منزلش مراجعه کند!
آلمانیها همه این مسایل را حل کردهاند! چگونه؟ فقط با یک تفاوت کوچک نسبت به ایران. در آلمان ثبت آدرس از نان شب واجبتر است. اصلا هویت به داشتن نام و نام خانوادگی نیست. هویت در آلمان به نام، نام خانوادگی و آدرس و امضا است. حتی این را بگویم که شما میتوانید پدر نداشته باشید اما باید آدرس داشته باشید. آدرس اگر نداشته باشید نه حساب بانکی میتوانید داشته باشید نه میتوانید در مدرسه ثبت نام کنید اصلا برای اینکه خیالتان راحت باشد کارت ملی نمیتوانید داشته باشید. آدرس ثبت شده بخشی از هویت شماست. حالا ببینیم همین تفاوت کوچک چه منافع فوق العادهای دارد:
🔹 موظفید فرزندتان را در نزدیک ترین مدرسه محل سکونتتان (مطابق با آدرس ثبتی)، ثبت نام کنيد. این یعنی کاهش ترافیک و کاهش مصرف انرژی.
🔹 اگر شما در شرایط کرونا وارد شهر شوید و اگر جلوی شما را بگیرند که برای چه بیرون آمدهاید، و شما بگویید که برای خرید آمدهاید، خیلی راحت از روی آدرس ثبت شده روی کارت شناسایی شما متوجه میشوند که دروغ میگویید یا راست میگویید.
🔹 در زمان انتخابات از پیش برای شما نامهای ارسال میشود، حوزه انتخابیه شما مشخص میشود و شما حق دارید فقط در آن حوزه رای گیری که از قبل مشخص شده رای خود را بیاندازید. به همین سادگی بحث جابجایی رای غیرممکن است.
🔹 فرض کنید که طرف پروندههای قضایی و مطالبات مالی خیلی راحتتر قابل پیگرد قانونی دارند.
🔹 طرف نمیتواند در ولنجک مونیخ!! سکونت داشته باشد اما از یارانه روستاها برخوردار باشد.
🔹 طرف نمیتواند ده حساب بانکی داشته باشد و در هر حسابی یک آدرس ثبت کند و بعد هم چک بی محل بکشد.
اینها برخی فواید برای آلمانیهاست، فواید این کار برای ایران خیلی بیشتر است فقط یک مورد: محل سکونت اول افراد میتواند نرخ معمولی برای آب و گاز و برق و تلفن داشته باشد اما محل اقامت دوم به بعد میتواند با نرخی دیگر محاسبه شود.
این ایده عجیبی نیست فقط باید دستگاههای کشور با هم کنار بیایند و دادههای مختلف را با هم به اشتراک بگذازند.
⭕️ پنج نکته کوتاه:
الان ذهن خلاق ایرانی شروع میکند به این که اگر طرف این کار را کرد و آن کار را بکند، اگر طرف این شرایط و آن وضعیت را داشت، چه؟ جواب: برای همه این حالات فکر شده است.
آیا این فقط مختص آلمان است؟ جواب: نه، برخی کشورهای دیگر هم آن را اجرا میکنند. منتها آلمانیها طبق معمول خیلی دقیق!
آیا با همین تغییر کوچک همه مشکلات برطرف میشود. جواب: خیر! بخش تجویز راهبردی را بخوانید.
آیا چون آلمان چنین کرده، ما نیز باید چنین کنیم؟ جواب: خیر! الگوبرداری کور (کپی-پیست) همیشه غلط است به ويژه در عرصه کشورداری! هر پیراهنی (راه حل) که دوخته میشود باید کاملا برای قامت (مسایل) آن کشور باشد.
آیا آلمانیها در همه حوزههای بروکراتیک بهتر از ما عمل میکنند؟ خیر! در برخی تعاملات دیجیتالی ما از آنها بهتریم.
☑️ تجویز راهبردی
برای توسعه باید تغییرات زیادی صورت گیرد. برخی تغییرات خارج از توان ما هستند(فعلا انسداد وجود دارد)، برخی تغییرات هم خارج از ظرفیت ذهنی ما هستند (یا عقلمان نمیرسد یا آمادگی ذهنی وجود ندارد). ولی آنهایی که هم میدانیم و هم میتوانیم را باید انجام دهیم. زمانی خواهد رسید که این تغییرات کوچک، مقطعی و محلی دست به دست هم میدهند و اثر «هم افزایی» رخ خواهد داد: یعنی اگر تغییر الف ۲ واحد به توسعه کمک میکند و تغییر ب و ج هم ۳ واحد و ۵ واحد، جمع این سه تغییر ۱۰ نمیشود، بلکه بیست میشود. اگر در یک یا چند حوزه از مسیر توسعه کشور انسداد وجود دارد، آن مواردی که میدانیم و میتوانیم را انجام دهیم، تا پنجره فرصتی برای دیگر تغییرات فراهم شود!
جامعه نظم پذیر و با دیسیپلین حاصل قواعد کشورداری نظم آفرین است.
(به اشتراک بگذارید تا عملی شود)
#شبکه_توسعه
@I_D_Network
دکتر مجتبی لشکربلوکی
بگذارید با چند مساله که دست به گریبان هستیم شروع کنیم.
حتما شنیدهاید موقع انتخابات برخی را با مینیبوس و اتوبوس و وانت از یک حوزه انتخابیه جمع میکنند و میبرند در یک حوزه انتخابیه دیگر رای میدهند؟ راست و دروغش با گویندگان.
اگر فردا اعلام شود که به خاطر کرونا افراد فقط میتوانند به نزدیکترین فروشگاه مراجعه کنند و مایحتاج خود را بخرند و برگردند منزل و حق ندارند که به جاهای دیگر بروند. آیا در ایران امکان پذیر است؟ خیر!
تصور کنید که جایی سیل و زلزله میآید، میخواهند فقط به افراد آن منطقه کمک سریع کنند آیا میشود فهمید آن کسانی که خواهان کمک هستند واقعا اهل همان منطقه آسیب دیده اند؟
آیا در ایران میشود گفت اگر کسی میخواهد از مدرسه دولتی/بیمارستان دولتی استفاده کند، حق دارد فقط به نزدیکترین مدرسه دولتی/بیمارستان دولتی نزدیک منزلش مراجعه کند!
آلمانیها همه این مسایل را حل کردهاند! چگونه؟ فقط با یک تفاوت کوچک نسبت به ایران. در آلمان ثبت آدرس از نان شب واجبتر است. اصلا هویت به داشتن نام و نام خانوادگی نیست. هویت در آلمان به نام، نام خانوادگی و آدرس و امضا است. حتی این را بگویم که شما میتوانید پدر نداشته باشید اما باید آدرس داشته باشید. آدرس اگر نداشته باشید نه حساب بانکی میتوانید داشته باشید نه میتوانید در مدرسه ثبت نام کنید اصلا برای اینکه خیالتان راحت باشد کارت ملی نمیتوانید داشته باشید. آدرس ثبت شده بخشی از هویت شماست. حالا ببینیم همین تفاوت کوچک چه منافع فوق العادهای دارد:
🔹 موظفید فرزندتان را در نزدیک ترین مدرسه محل سکونتتان (مطابق با آدرس ثبتی)، ثبت نام کنيد. این یعنی کاهش ترافیک و کاهش مصرف انرژی.
🔹 اگر شما در شرایط کرونا وارد شهر شوید و اگر جلوی شما را بگیرند که برای چه بیرون آمدهاید، و شما بگویید که برای خرید آمدهاید، خیلی راحت از روی آدرس ثبت شده روی کارت شناسایی شما متوجه میشوند که دروغ میگویید یا راست میگویید.
🔹 در زمان انتخابات از پیش برای شما نامهای ارسال میشود، حوزه انتخابیه شما مشخص میشود و شما حق دارید فقط در آن حوزه رای گیری که از قبل مشخص شده رای خود را بیاندازید. به همین سادگی بحث جابجایی رای غیرممکن است.
🔹 فرض کنید که طرف پروندههای قضایی و مطالبات مالی خیلی راحتتر قابل پیگرد قانونی دارند.
🔹 طرف نمیتواند در ولنجک مونیخ!! سکونت داشته باشد اما از یارانه روستاها برخوردار باشد.
🔹 طرف نمیتواند ده حساب بانکی داشته باشد و در هر حسابی یک آدرس ثبت کند و بعد هم چک بی محل بکشد.
اینها برخی فواید برای آلمانیهاست، فواید این کار برای ایران خیلی بیشتر است فقط یک مورد: محل سکونت اول افراد میتواند نرخ معمولی برای آب و گاز و برق و تلفن داشته باشد اما محل اقامت دوم به بعد میتواند با نرخی دیگر محاسبه شود.
این ایده عجیبی نیست فقط باید دستگاههای کشور با هم کنار بیایند و دادههای مختلف را با هم به اشتراک بگذازند.
⭕️ پنج نکته کوتاه:
الان ذهن خلاق ایرانی شروع میکند به این که اگر طرف این کار را کرد و آن کار را بکند، اگر طرف این شرایط و آن وضعیت را داشت، چه؟ جواب: برای همه این حالات فکر شده است.
آیا این فقط مختص آلمان است؟ جواب: نه، برخی کشورهای دیگر هم آن را اجرا میکنند. منتها آلمانیها طبق معمول خیلی دقیق!
آیا با همین تغییر کوچک همه مشکلات برطرف میشود. جواب: خیر! بخش تجویز راهبردی را بخوانید.
آیا چون آلمان چنین کرده، ما نیز باید چنین کنیم؟ جواب: خیر! الگوبرداری کور (کپی-پیست) همیشه غلط است به ويژه در عرصه کشورداری! هر پیراهنی (راه حل) که دوخته میشود باید کاملا برای قامت (مسایل) آن کشور باشد.
آیا آلمانیها در همه حوزههای بروکراتیک بهتر از ما عمل میکنند؟ خیر! در برخی تعاملات دیجیتالی ما از آنها بهتریم.
☑️ تجویز راهبردی
برای توسعه باید تغییرات زیادی صورت گیرد. برخی تغییرات خارج از توان ما هستند(فعلا انسداد وجود دارد)، برخی تغییرات هم خارج از ظرفیت ذهنی ما هستند (یا عقلمان نمیرسد یا آمادگی ذهنی وجود ندارد). ولی آنهایی که هم میدانیم و هم میتوانیم را باید انجام دهیم. زمانی خواهد رسید که این تغییرات کوچک، مقطعی و محلی دست به دست هم میدهند و اثر «هم افزایی» رخ خواهد داد: یعنی اگر تغییر الف ۲ واحد به توسعه کمک میکند و تغییر ب و ج هم ۳ واحد و ۵ واحد، جمع این سه تغییر ۱۰ نمیشود، بلکه بیست میشود. اگر در یک یا چند حوزه از مسیر توسعه کشور انسداد وجود دارد، آن مواردی که میدانیم و میتوانیم را انجام دهیم، تا پنجره فرصتی برای دیگر تغییرات فراهم شود!
جامعه نظم پذیر و با دیسیپلین حاصل قواعد کشورداری نظم آفرین است.
(به اشتراک بگذارید تا عملی شود)
#شبکه_توسعه
@I_D_Network
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️ از کرونا سه درس تلخ آموختم
دکتر مجتبی لشکربلوکی
کرونا برای من تجربه بسیار تلخی بود. روزها و شبهای زیادی را در تردید و تاریکی گذراندم. سه تن از اعضای خانواده کوچکم کرونا گرفتند و به مراتب تعداد بسیار بسیار بیشتری از خانواده بزرگترم (ایران و جهان) از آن آسیب دیدند. اما کرونا مانند هر بحران دیگری زمانی است برای آنکه چیزهای جدید بیاموزیم و یا چیزهایی که شنیدهایم و فقط شنیدهایم را عمیقا درک کنیم. سه موردی که کرونا به من آموخت:
۱. به قدرت بالهای پروانه ایمان آوردم!
اثر پروانه میگوید امکان دارد تغییری کوچک در یک سیستم (مثلا سیستم جوی سیاره زمین) بتواند باعث تغییرات شدید شود. مثلا بالزدن پروانه در اینسوی دنیا، باعث وقوع طوفان در کشوری دیگر شود. واقعا چه کسی فکر میکرد، ظهور ویروسی در چین، باعث آزاد شدن برخی زندانیان در ایران، کم آمدن دستمال کاغذی در فرانسه، افزایش فروش اسلحه در آمریکا، افزایش فروش اینترنتی در آلمان، بسته شدن مرزهای ایتالیا، کاهش آلودگی هوا در تهران و رایگان شدن دستیابی به میلیونها کتاب و فیلم شود؟
نکتهاش برای من چه بود؟ حواسم باشد آن چیزهایی که به ظاهر به من ربط ندارند دیر یا زود بر زندگی من موثر خواهند بود. حتی اگر –البته اگر- هیچگونه وجدان اخلاقی در برابر وضعیت حاشیه نشینان، کارتن خوابها و آشغالگردها ندارم برای منافع شخصی خودم هم که شده باید حواسم به دیگران باشد. کرونا به من آموخت شادکامی یک پدیده شخصی نیست، شادکامی من در گرو، شادکامی توست!
۲. شاید نتوانم درد کمتری بکشم، اما میتوانم رنج کمتری بکشم!
برای آنکه درد کمتری بکشم باید به علم و فناوری روی بیاورم. اما متاسفانه این ویروس ناشناخته همه سیستم سلامت دنیا را به بازی گرفته است بس که چموش و غیرمنتظره و غیرقابل پیشبینی مثل فوتبالیستهای خلاق برزیلی. بنابراین فعلا باید درد را تحمل کنم. اما میتوان رنج کمتری کشید. چگونه؟ اتکا به ظرفیت معنوی-روانیام.
تا آنجا که من میفهمم دهه آینده، دهه سختی برای همه ما خواهد بود. حتی اگر ما هیچ زلزله و سیل و خشکسالی و بیماری نداشته باشیم، گسلهای اقتصادی-اجتماعی ما چنان است که ده سال سختی را پیش رو داریم. شاید –البته شاید- نتوان درد کمتری کشید اما میتوان رنج کمتری برد. یاد گرفتم ظرفیتهای معنوی-روانی خود و خانوادهام را تقویت کنم. آرامش رهایی از طوفان نیست بلکه توانایی آرام زندگی کردن در میان طوفان هاست.
۳. بین اسلام۱، اسلام۲ و اسلام ۳ تفاوت قائل شوم.
ما یک اسلام نداریم. ما سه اسلام داریم. (قبل از اینکه بقیه را بخوانید میتوانید به جای اسلام نام دینهای دیگر را هم بگذارید: مسیحیت، یهودیت و ...). اسلام۱ چیست؟ متون اصلی دین که شامل کتاب مقدس (قرآن) و گفتار مستقیم بنیانگذاران (احادیث موثق از پیامبر و امامان) است و هر چیز دیگری اسلام۱ نیست.
اسلام۲؛ برداشت.ها، تفاسیر، شرحها و کاربستهایی است که افراد مختلف سعی کرده اند با استفاده از اسلام یک تولید کنند.
اسلام۳؛ عملکرد مسلمين است. یعنی مسلمانان (در هر مقام و موقعیتی چه حاکم چه عارف چه طبیب چه من و شما) چه اندیشه و کردار و گفتاری دارند و چگونه زیست میکنند و چگونه حکمرانی میکنند و چگونه رانندگی میکنند و چگونه کار میکنند و ...
به تعبیر استاد مصطفی ملکیان، حساب این سه را باید از هم جدا کرد. اگر حاکمی مسلمان یا مسلمان نما به نام اسلام کاری کرد یا اگر عالمی مسلمان به نام اسلام تجویز کرد که پنبه را آغشته به روغن بنفشه کنید اینها هیچکدام اسلام۱ نیست. البته بدیهی است که حکمرانان و عالمان تمام تلاش خود را انجام دهند که خود را اسلام۱ نشان دهند. از این به بعد هر کسی به نام اسلام هر حرفی زد چه در حوزه عرفان باشد یا نظریه سیاسی باشد یا طب اسلامی باشد با چند سوال متوجه شوم که واقعا اسلام یک است یا دو یا سه. تا بدانم چگونه با آن برخورد کنم. اسلام ۲و۳ بشدت غیرمقدس هستند.
☑️ تجویز راهبردی:
کرونا میتواند به توسعه کمک کند! چگونه؟ بحرانها، یک پنجره فرصت هستند برای یادگیریهای عمیق؛ کنار گذاشتن باورهای ریشهدار نادرست و جایگزین کردن باورهای کاملا جدید. مثال: در طاعون سالهای ۱۳۵۰ میلادی هم پزشکان و هم کلیسا، در برابر مردم بیجواب مانده بودند. راهکاری که به ذهن شان رسیده بود: سوزاندن یا دار زدن یهودیان، کولیها، بیگانگان و جادوگران بود که به نوعی مقصر این بلاها محسوب میشدند!!! بعدها مردم فهمیدند که اینها مزخرف است. یاد بگیریم؛
🔹 شادکامی (خوشبختی) در تنهایی به دست نمیآید. شادکامی ما به هم گره خورده است.
🔹 علم و فناوری نمیتواند همه چیز را حل کند و قابلیتهای معنوی و روانی لازمه زندگی خوب است.
🔹 هر کسی را و هر چیزی را دین اصیل (دین۱) ندانیم. دین ۲ و دین ۳ بشدت نقدپذیر و غیرمقدساند.
توسعه حاصل یادگیریهای عمیق جمعی است.
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
دکتر مجتبی لشکربلوکی
کرونا برای من تجربه بسیار تلخی بود. روزها و شبهای زیادی را در تردید و تاریکی گذراندم. سه تن از اعضای خانواده کوچکم کرونا گرفتند و به مراتب تعداد بسیار بسیار بیشتری از خانواده بزرگترم (ایران و جهان) از آن آسیب دیدند. اما کرونا مانند هر بحران دیگری زمانی است برای آنکه چیزهای جدید بیاموزیم و یا چیزهایی که شنیدهایم و فقط شنیدهایم را عمیقا درک کنیم. سه موردی که کرونا به من آموخت:
۱. به قدرت بالهای پروانه ایمان آوردم!
اثر پروانه میگوید امکان دارد تغییری کوچک در یک سیستم (مثلا سیستم جوی سیاره زمین) بتواند باعث تغییرات شدید شود. مثلا بالزدن پروانه در اینسوی دنیا، باعث وقوع طوفان در کشوری دیگر شود. واقعا چه کسی فکر میکرد، ظهور ویروسی در چین، باعث آزاد شدن برخی زندانیان در ایران، کم آمدن دستمال کاغذی در فرانسه، افزایش فروش اسلحه در آمریکا، افزایش فروش اینترنتی در آلمان، بسته شدن مرزهای ایتالیا، کاهش آلودگی هوا در تهران و رایگان شدن دستیابی به میلیونها کتاب و فیلم شود؟
نکتهاش برای من چه بود؟ حواسم باشد آن چیزهایی که به ظاهر به من ربط ندارند دیر یا زود بر زندگی من موثر خواهند بود. حتی اگر –البته اگر- هیچگونه وجدان اخلاقی در برابر وضعیت حاشیه نشینان، کارتن خوابها و آشغالگردها ندارم برای منافع شخصی خودم هم که شده باید حواسم به دیگران باشد. کرونا به من آموخت شادکامی یک پدیده شخصی نیست، شادکامی من در گرو، شادکامی توست!
۲. شاید نتوانم درد کمتری بکشم، اما میتوانم رنج کمتری بکشم!
برای آنکه درد کمتری بکشم باید به علم و فناوری روی بیاورم. اما متاسفانه این ویروس ناشناخته همه سیستم سلامت دنیا را به بازی گرفته است بس که چموش و غیرمنتظره و غیرقابل پیشبینی مثل فوتبالیستهای خلاق برزیلی. بنابراین فعلا باید درد را تحمل کنم. اما میتوان رنج کمتری کشید. چگونه؟ اتکا به ظرفیت معنوی-روانیام.
تا آنجا که من میفهمم دهه آینده، دهه سختی برای همه ما خواهد بود. حتی اگر ما هیچ زلزله و سیل و خشکسالی و بیماری نداشته باشیم، گسلهای اقتصادی-اجتماعی ما چنان است که ده سال سختی را پیش رو داریم. شاید –البته شاید- نتوان درد کمتری کشید اما میتوان رنج کمتری برد. یاد گرفتم ظرفیتهای معنوی-روانی خود و خانوادهام را تقویت کنم. آرامش رهایی از طوفان نیست بلکه توانایی آرام زندگی کردن در میان طوفان هاست.
۳. بین اسلام۱، اسلام۲ و اسلام ۳ تفاوت قائل شوم.
ما یک اسلام نداریم. ما سه اسلام داریم. (قبل از اینکه بقیه را بخوانید میتوانید به جای اسلام نام دینهای دیگر را هم بگذارید: مسیحیت، یهودیت و ...). اسلام۱ چیست؟ متون اصلی دین که شامل کتاب مقدس (قرآن) و گفتار مستقیم بنیانگذاران (احادیث موثق از پیامبر و امامان) است و هر چیز دیگری اسلام۱ نیست.
اسلام۲؛ برداشت.ها، تفاسیر، شرحها و کاربستهایی است که افراد مختلف سعی کرده اند با استفاده از اسلام یک تولید کنند.
اسلام۳؛ عملکرد مسلمين است. یعنی مسلمانان (در هر مقام و موقعیتی چه حاکم چه عارف چه طبیب چه من و شما) چه اندیشه و کردار و گفتاری دارند و چگونه زیست میکنند و چگونه حکمرانی میکنند و چگونه رانندگی میکنند و چگونه کار میکنند و ...
به تعبیر استاد مصطفی ملکیان، حساب این سه را باید از هم جدا کرد. اگر حاکمی مسلمان یا مسلمان نما به نام اسلام کاری کرد یا اگر عالمی مسلمان به نام اسلام تجویز کرد که پنبه را آغشته به روغن بنفشه کنید اینها هیچکدام اسلام۱ نیست. البته بدیهی است که حکمرانان و عالمان تمام تلاش خود را انجام دهند که خود را اسلام۱ نشان دهند. از این به بعد هر کسی به نام اسلام هر حرفی زد چه در حوزه عرفان باشد یا نظریه سیاسی باشد یا طب اسلامی باشد با چند سوال متوجه شوم که واقعا اسلام یک است یا دو یا سه. تا بدانم چگونه با آن برخورد کنم. اسلام ۲و۳ بشدت غیرمقدس هستند.
☑️ تجویز راهبردی:
کرونا میتواند به توسعه کمک کند! چگونه؟ بحرانها، یک پنجره فرصت هستند برای یادگیریهای عمیق؛ کنار گذاشتن باورهای ریشهدار نادرست و جایگزین کردن باورهای کاملا جدید. مثال: در طاعون سالهای ۱۳۵۰ میلادی هم پزشکان و هم کلیسا، در برابر مردم بیجواب مانده بودند. راهکاری که به ذهن شان رسیده بود: سوزاندن یا دار زدن یهودیان، کولیها، بیگانگان و جادوگران بود که به نوعی مقصر این بلاها محسوب میشدند!!! بعدها مردم فهمیدند که اینها مزخرف است. یاد بگیریم؛
🔹 شادکامی (خوشبختی) در تنهایی به دست نمیآید. شادکامی ما به هم گره خورده است.
🔹 علم و فناوری نمیتواند همه چیز را حل کند و قابلیتهای معنوی و روانی لازمه زندگی خوب است.
🔹 هر کسی را و هر چیزی را دین اصیل (دین۱) ندانیم. دین ۲ و دین ۳ بشدت نقدپذیر و غیرمقدساند.
توسعه حاصل یادگیریهای عمیق جمعی است.
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
پدرم رفت پیش خدا و ما را تنها گذاشت؛ مبهوت و درمانده.
راضی هستیم به رضای الهی و تسلیم تقدیر او.
بدیهی است به خاطر شرایط این روزها امکان گردهم آمدن حضوری وجود ندارد ولی از همه دوستان می خواهم که فاتحه ای بخوانند و برای پدرم رحمت و مغفرت بخواهند و اگر حوصله داشتند بر من منت بگذارند چند آیه ای از قرآن به نیت آن عزیز تلاوت کنند.
پیشاپیش از اینکه نمی توانم به تماس ها و پیام هایتان پاسخ دهم معذرت خواهی می کنم.
همه ما به سوی او بازمی گردیم.
مجتبی لشکربلوکی
راضی هستیم به رضای الهی و تسلیم تقدیر او.
بدیهی است به خاطر شرایط این روزها امکان گردهم آمدن حضوری وجود ندارد ولی از همه دوستان می خواهم که فاتحه ای بخوانند و برای پدرم رحمت و مغفرت بخواهند و اگر حوصله داشتند بر من منت بگذارند چند آیه ای از قرآن به نیت آن عزیز تلاوت کنند.
پیشاپیش از اینکه نمی توانم به تماس ها و پیام هایتان پاسخ دهم معذرت خواهی می کنم.
همه ما به سوی او بازمی گردیم.
مجتبی لشکربلوکی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔳⭕️ پنج ارث هزار میلیاردی که پدر برای ما به یادگار گذاشت.
با خوانش دوست عزیزم مهندس میثاق محرابی و تنظیم دوست خوبم مهندس رضا مطیعیان
@Dr_Lashkarbolouki
با خوانش دوست عزیزم مهندس میثاق محرابی و تنظیم دوست خوبم مهندس رضا مطیعیان
@Dr_Lashkarbolouki
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️ خدا علی را نیامرزد!؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
زنی مراجعه کرد به معاویه و با او بر سر موضوعی بحث و جدل کرد. معاویه از این گستاخی و جسارت زن در گفتگوی بی محابایش ناراحت شد و به او گفت «خدا علی را نیامرزد» که او این رسم را فراگیر کرد. منظور او چه بود؟ رسم همترازی حاکم و شهروند، پارادایم نقد پذیری حاکمان، آیین اعتراض بدون لکنت به حاکم و رسم بدهکاری حاکم و طلبکاری شهروند.
این روایت را که در یک سخنرانی شنیدم و به فکر فرورفتم. آیا علی(ع) فقط همین هنجارشکنی را انجام داد؟ جواب این بود: هنجار شکنیهای او بیش از اینهاست! به ۷ نمونه اشاره می کنم.
1⃣ به روایت محققان تاریخ، در دوران حکومت ایشان زندانی سیاسی گزارش نشده است. آن هم آن زمانی که امیر مالک جان و مال و ناموس مردم بود و زندانی سیاسی امری رایج.
2⃣ امروزه میشنویم که مدیران ارشد کشورها شامل نخستوزیران و روسای جمهور، به خاطر تخلفات مالی در زمان مسوولیت یا بعدش محاکمه میشوند و این را نشانه آزادی و عدالت می.دانیم. ایشان به دادگاه فراخوانده شد. از طرف یک جایگاه والا؟ نه! به شکایت یک فرد عادی. یک رییس قبیله؟ نه یک شهروند معمولی! یک مسلمان؟ نه یک اقلیت! و جالب اینجاست محکوم شد و جالب تر اینکه پذیرفت! اعتراف میکنم همین که او توسط یک شهروند معمولی اقلیت غیرمسلمان به دادگاه فراخوانده میشود و در دادگاه حاضر میشود هنوز برای من قابل هضم نیست. چه برسد به محکوم شدنش!
3⃣ خود را بدهکار مردم میدانست نه طلبکار. حتما شنیدهاید در خانه زنی که همسرش را در یکی از جنگها از دست داده بود به صورت ناشناس رفته بود و برایشان نان میپخت و با بچهها بازی میکرد و آن زن هم پیاپی علی را نفرین میکرد. و در انتها که متوجه شد که او همان علی است حاکم سرزمینهای پهناور. علی خاضعانه گفت: شما ببخشید که تا کنون مشکلات شما را حل نکرده بودم، از درگاه خدا بخواهید که على را ببخشد.
4⃣ به گواهی تاریخ، مخالفینش در مسجد علیه او و رو در روی سخن میگفتند و چند ساعت بعد برای گرفتن حق خود از بیتالمال میآمدند. هنوز هم باور کردنش سخت است.
5⃣ زمانی که در جنگهای عرب، مثله کردن (بریدن گوش یا بینی و اعضا) امری رایج بود او دستور نظامی شدید میداد (و نه اینکه صرفا توصیه اخلاقی نرم کند) که کشتگان را مثله نکنید، فراریان را تعقیب نکنید و مجروحان را نکشید و ...
6⃣ کافیست امروز در گوگل جستجو کنید تصویر حضرت علی. تصویری که میآید فردی جدی و مقتدر در کنار شیر و شمشیر (ذوالفقار). این تصویر سالهاست در ذهن من و شما نشسته چه بخواهیم چه نخواهیم. اما به ما نگفتند که در یکی از جنگها، ۱۲ هزار نفر از متعصبترین افراد اعلام جنگ کردند. صبورانه با آنها گفتوگو کرد و آن قدر مدارا و نرمش و تعامل کرد که ۱۲ هزار نفر به ۴ هزار نفر رسید سپس به ۱۵۰۰ نفر. هنر استراتژیستهای جنگی آن است که در جنگ با کمترین خونریزی فاتح شوند و علی اینگونه بود. منتهی برای من و شما ذوالفقار علی بیش از گفتگوی علی تبلیغ و ترویج شده. زمانی که او برای گفتگو، تعامل، مکاتبه، محاجه، توافق، مذاکره گذاشت بسیار بسیار بیشتر از جنگ بوده است اما ...
7⃣ او با زندانیان (البته گفتم که زندانی سیاسی نداشتند) مانند یک انسان برخورد کرد. گفته میشود تا قبل از او زندانیان در چاههای عمیق و به شیوهای غیرانسانی نگه داری میشدند. او برای اولین بار برای زندانیان، فضای مناسبی برای طی کردن دوران محکومیت فراهم کرد و برای حقوق زندانیان مانند یک انسان، ارزش قائل شد.
هنجارشکنیهای او بسیار بیشتر از این حرف هاست.
☑️ تجویز راهبردی:
شاید بد نباشد که امسال فقط برای فرق شکافته علی گریه نکنیم. برای خود گریه کنیم. اصلا فرق علی شکافت که ترک در دانستههای من و تو ایجاد شود. که فرق ذهنیتها، تعصبهای و جاهلیتهای من و تو شکافته شود. عجیب است ما برای کسی گریه میکنیم که هیچ شباهتی به او نداریم. بیش از شمشیر علی، به منطق علی (ایجاد توافق از طریق مفاهمه) و بیش از عدالت اقتصادی علی به عدالت سیاسی (برابری حاکم و شهروندان فارغ از جنسیت و نژاد و مذهب) و بیش از جنگ علی به آشتی او تمرکز کنیم. باشد که به برکت آن یگانه بی نظیر تاریخ و نور خاموشی ناپذیر خداوند؛ علی(ع) آمرزیده شویم.
(به اشتراک بگذارید تا آفریده شود)
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
دکتر مجتبی لشکربلوکی
زنی مراجعه کرد به معاویه و با او بر سر موضوعی بحث و جدل کرد. معاویه از این گستاخی و جسارت زن در گفتگوی بی محابایش ناراحت شد و به او گفت «خدا علی را نیامرزد» که او این رسم را فراگیر کرد. منظور او چه بود؟ رسم همترازی حاکم و شهروند، پارادایم نقد پذیری حاکمان، آیین اعتراض بدون لکنت به حاکم و رسم بدهکاری حاکم و طلبکاری شهروند.
این روایت را که در یک سخنرانی شنیدم و به فکر فرورفتم. آیا علی(ع) فقط همین هنجارشکنی را انجام داد؟ جواب این بود: هنجار شکنیهای او بیش از اینهاست! به ۷ نمونه اشاره می کنم.
1⃣ به روایت محققان تاریخ، در دوران حکومت ایشان زندانی سیاسی گزارش نشده است. آن هم آن زمانی که امیر مالک جان و مال و ناموس مردم بود و زندانی سیاسی امری رایج.
2⃣ امروزه میشنویم که مدیران ارشد کشورها شامل نخستوزیران و روسای جمهور، به خاطر تخلفات مالی در زمان مسوولیت یا بعدش محاکمه میشوند و این را نشانه آزادی و عدالت می.دانیم. ایشان به دادگاه فراخوانده شد. از طرف یک جایگاه والا؟ نه! به شکایت یک فرد عادی. یک رییس قبیله؟ نه یک شهروند معمولی! یک مسلمان؟ نه یک اقلیت! و جالب اینجاست محکوم شد و جالب تر اینکه پذیرفت! اعتراف میکنم همین که او توسط یک شهروند معمولی اقلیت غیرمسلمان به دادگاه فراخوانده میشود و در دادگاه حاضر میشود هنوز برای من قابل هضم نیست. چه برسد به محکوم شدنش!
3⃣ خود را بدهکار مردم میدانست نه طلبکار. حتما شنیدهاید در خانه زنی که همسرش را در یکی از جنگها از دست داده بود به صورت ناشناس رفته بود و برایشان نان میپخت و با بچهها بازی میکرد و آن زن هم پیاپی علی را نفرین میکرد. و در انتها که متوجه شد که او همان علی است حاکم سرزمینهای پهناور. علی خاضعانه گفت: شما ببخشید که تا کنون مشکلات شما را حل نکرده بودم، از درگاه خدا بخواهید که على را ببخشد.
4⃣ به گواهی تاریخ، مخالفینش در مسجد علیه او و رو در روی سخن میگفتند و چند ساعت بعد برای گرفتن حق خود از بیتالمال میآمدند. هنوز هم باور کردنش سخت است.
5⃣ زمانی که در جنگهای عرب، مثله کردن (بریدن گوش یا بینی و اعضا) امری رایج بود او دستور نظامی شدید میداد (و نه اینکه صرفا توصیه اخلاقی نرم کند) که کشتگان را مثله نکنید، فراریان را تعقیب نکنید و مجروحان را نکشید و ...
6⃣ کافیست امروز در گوگل جستجو کنید تصویر حضرت علی. تصویری که میآید فردی جدی و مقتدر در کنار شیر و شمشیر (ذوالفقار). این تصویر سالهاست در ذهن من و شما نشسته چه بخواهیم چه نخواهیم. اما به ما نگفتند که در یکی از جنگها، ۱۲ هزار نفر از متعصبترین افراد اعلام جنگ کردند. صبورانه با آنها گفتوگو کرد و آن قدر مدارا و نرمش و تعامل کرد که ۱۲ هزار نفر به ۴ هزار نفر رسید سپس به ۱۵۰۰ نفر. هنر استراتژیستهای جنگی آن است که در جنگ با کمترین خونریزی فاتح شوند و علی اینگونه بود. منتهی برای من و شما ذوالفقار علی بیش از گفتگوی علی تبلیغ و ترویج شده. زمانی که او برای گفتگو، تعامل، مکاتبه، محاجه، توافق، مذاکره گذاشت بسیار بسیار بیشتر از جنگ بوده است اما ...
7⃣ او با زندانیان (البته گفتم که زندانی سیاسی نداشتند) مانند یک انسان برخورد کرد. گفته میشود تا قبل از او زندانیان در چاههای عمیق و به شیوهای غیرانسانی نگه داری میشدند. او برای اولین بار برای زندانیان، فضای مناسبی برای طی کردن دوران محکومیت فراهم کرد و برای حقوق زندانیان مانند یک انسان، ارزش قائل شد.
هنجارشکنیهای او بسیار بیشتر از این حرف هاست.
☑️ تجویز راهبردی:
شاید بد نباشد که امسال فقط برای فرق شکافته علی گریه نکنیم. برای خود گریه کنیم. اصلا فرق علی شکافت که ترک در دانستههای من و تو ایجاد شود. که فرق ذهنیتها، تعصبهای و جاهلیتهای من و تو شکافته شود. عجیب است ما برای کسی گریه میکنیم که هیچ شباهتی به او نداریم. بیش از شمشیر علی، به منطق علی (ایجاد توافق از طریق مفاهمه) و بیش از عدالت اقتصادی علی به عدالت سیاسی (برابری حاکم و شهروندان فارغ از جنسیت و نژاد و مذهب) و بیش از جنگ علی به آشتی او تمرکز کنیم. باشد که به برکت آن یگانه بی نظیر تاریخ و نور خاموشی ناپذیر خداوند؛ علی(ع) آمرزیده شویم.
(به اشتراک بگذارید تا آفریده شود)
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
یک توضیح مهم:
برخی دوستان (که از نظر تعدادی کم اند اما نظرشان مهم و کاملا قابل اعتناست) به تیتر انتخابی برای آخرین نوشته ام انتقاد وارد کرده اند.
جواب کوتاه: بی هیچ کلامی اضافه صریح عرض می کنم که انتقاد وارد است!
جواب مبسوط:
الف) تیتر اصلی همراه با علامت سوال است که متاسفانه نسخه ای که منتشر شده بود بدون علامت سوال منتشر شده بود. تیتر درست چنین است: خدا علی را نیامرزد؟! اگر الان به رفرنس اصلی مراجعه کنید تیتر صحیح درج شده است.
ب) هر کسی که پاراگراف اول متن را بخواند متوجه می شود که این جمله از نویسنده نیست بلکه از معاویه است و با خواندن ادامه متن متوجه می شود که دیدگاه نویسنده به آن حضرت چگونه است. از همین روی اکثریت مطلق خوانندگان متوجه چرایی تیتر شده اند و هیچ مساله ای با تیتر نداشته اند.
ج) امیدوارم خوانندگان محترم با خواندن متن به ارادت نویسنده به آن والامقام پی برده باشند اما جهت اطمینان (و از آن جهت که عشق را گاهی باید با صدای بلند فریاد زد) عرض کنم که آن حضرت برای من نه تنها یک امام مذهبی و پیشوای دینی است که ایشان قله شکوهمند و قهرمان زندگی من است. من با اندیشيدن به او و زندگی اش الهام می گیرم و قوت می جویم و تازه می شوم. آنچه نوشتم نیز برآمده از کنکاشی است که در سبک زندگی و سیاست ورزی او داشتم.
د) به دیگر نوشته های من نیز انتقاداتی وارد شده بود که طبیعی است . ولی من بدلایلی جواب منتقدین را نداده ام. اما این بار به خاطر قداست موضوع و اهمیت مساله وظیفه خود دانستم که نقد را به جان بخرم و پاسخگو باشم.
هـ) مجدد از پیشگاه ایشان و همه ارادتمندان آن حضرت که خاطرشان مکدر شده بی هیچ لکنت و اضافتی، پوزش می طلبم. باشد که خداوند علی (ع) همه ما را بیامرزد.
رمضان المبارک 1441- یک روز بعد از ضربت و یک روز قبل از شهادت آن والا مقام.
برخی دوستان (که از نظر تعدادی کم اند اما نظرشان مهم و کاملا قابل اعتناست) به تیتر انتخابی برای آخرین نوشته ام انتقاد وارد کرده اند.
جواب کوتاه: بی هیچ کلامی اضافه صریح عرض می کنم که انتقاد وارد است!
جواب مبسوط:
الف) تیتر اصلی همراه با علامت سوال است که متاسفانه نسخه ای که منتشر شده بود بدون علامت سوال منتشر شده بود. تیتر درست چنین است: خدا علی را نیامرزد؟! اگر الان به رفرنس اصلی مراجعه کنید تیتر صحیح درج شده است.
ب) هر کسی که پاراگراف اول متن را بخواند متوجه می شود که این جمله از نویسنده نیست بلکه از معاویه است و با خواندن ادامه متن متوجه می شود که دیدگاه نویسنده به آن حضرت چگونه است. از همین روی اکثریت مطلق خوانندگان متوجه چرایی تیتر شده اند و هیچ مساله ای با تیتر نداشته اند.
ج) امیدوارم خوانندگان محترم با خواندن متن به ارادت نویسنده به آن والامقام پی برده باشند اما جهت اطمینان (و از آن جهت که عشق را گاهی باید با صدای بلند فریاد زد) عرض کنم که آن حضرت برای من نه تنها یک امام مذهبی و پیشوای دینی است که ایشان قله شکوهمند و قهرمان زندگی من است. من با اندیشيدن به او و زندگی اش الهام می گیرم و قوت می جویم و تازه می شوم. آنچه نوشتم نیز برآمده از کنکاشی است که در سبک زندگی و سیاست ورزی او داشتم.
د) به دیگر نوشته های من نیز انتقاداتی وارد شده بود که طبیعی است . ولی من بدلایلی جواب منتقدین را نداده ام. اما این بار به خاطر قداست موضوع و اهمیت مساله وظیفه خود دانستم که نقد را به جان بخرم و پاسخگو باشم.
هـ) مجدد از پیشگاه ایشان و همه ارادتمندان آن حضرت که خاطرشان مکدر شده بی هیچ لکنت و اضافتی، پوزش می طلبم. باشد که خداوند علی (ع) همه ما را بیامرزد.
رمضان المبارک 1441- یک روز بعد از ضربت و یک روز قبل از شهادت آن والا مقام.
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️ تو بچه بیار، من میفروشمش!! (چند میگیری بزایی؟)
دکتر مجتبی لشکربلوکی
چندی پیش خبری منتشر شد که قابل تامل بود. هر نوزاد ۴۵ میلیون تومان. داستان از چه قرار است؟ باند خرید و فروش نوزادان تازه متولد شده، زنانی را که وضعیت معیشتی مناسبی نداشتند را شناسایی میکرده و آنها را با دادن مبلغی پول برای فرزندآوری قانع میکردند. این زنان پس از بارداری تا زمان زایمان تحت نظر بودند و در زمان زایمان به یکی از بیمارستانها منتقل میشدند. بعد از تولد، مبلغی به مادران آنها داده میشد و سپس نوزادان را به کسانی که از قبل با آنان قرارداد بسته بودند، میفروختند. مبلغ فروش نوزادان نیز از ۴۵ میلیون تومان شروع میشد. همه چیز روتین، منظم و قاعدهمند!
حال سوال اینجاست که چرا چنین فاجعهای زیر پوست شهرهای ما در جریان است؟ چرا چنین بازار سیاهی بوجود آمده است؟ البته آنچه گفتم نمونهای از بازار سیاه است. بگذارید چند بازار سیاه دیگر را نیز با هم مرور کنیم.
بازار جنسی (ارایه خدمات جنسی)
بازار کلیه (و فروش سایر اعضای بدن)
بازار خرید و فروش بنزین.
بازار مواد مخدر
بازار قاچاق انسان (نمونه اخیرش قاچاق دختران ایرانی به مالزی)
حال سوال اینجاست که چگونه بازارهای سیاه شکل میگیرند؟ جواب ساده است به همان شیوه که بازارهای سفید شکل میگیرند. بازارها، سازوکاری هستند برای آن که نیازهای جوامع انسانی برطرف شوند و یکی از نقاط تمایز جوامع انسانی از مجموعههای حیوانی است. بازار جایی است که یک ارایهدهنده کالا یا خدمات با یک دریافتکننده کالا داوطلبانه به توافق میرسند و تبادل انجام میدهند. عینا همان اتفاقی که در بازار سفید (مثلا خرید گوجه از سوپرمارکتی سر محلهتان) رخ میدهد، در بازار مواد مخدر (پارک نزدیک محله تان) نیز رخ میدهد با این تفاوت که بازار سیاه روی کالاها و تبادلاتی است که غیرقانونی و غیرمجازند و هر چند که نیاز جوامع انسانی را برطرف میکند اما تبعات جانبی نامطلوبی برای جامعه دارد.
حالا برمیگردم به همان سوال چرا بازار سیاه شکل میگیرد؟ چون همزمان دو نیاز را برآورده میکند. نیاز خریدار و نیاز فروشنده. از طرفی عدهای هستند که نیازمند فرزند، کلیه، رفع نیازهای جنسی، بنزین و مواد مخدر هستند (خریداران/طرف تقاضا) و از طرفی کسانی هم هستند که نیازمند کسب درآمد هستند (مانند فرزندفروشان، روسپیان، افرادی که بنزین مازاد دارند و .../طرف عرضه).
☑️ تجویز راهبردی:
به جز بگیر و ببند و زندان چه میتوان کرد؟ به سه پیشنهاد فکر کنیم:
1⃣ تبدیل بازار سیاه به بازار سفید؛ در برخی موارد (و نه در همه موارد) میتوان بازارهای سیاه را قانونی کرد. به عنوان مثال چندی پیش جمعی اقتصاددانان طرحی را پیشنهاد داده بودند برای شکلگیری بازار خرید و فروش سهم بنزین که اگر اجرا میشد امروز شاید شاهد بازار سیاه خرید و فروش سهم بنزین نبودیم. یک مثال دیگر، در برخی کشورها بازار خرید و فروش مواد مخدر قانونی است در ابتدا ممکن است عجیب به نظر برسد اما این ایده اجرایی شده.
2⃣ تامین تقاضا به شیوه درست؛ به عنوان مثال وقتی متوسط سن ازدواج بالا میرود، نسبت طلاق به ازدواج میشود یک به سه (به ازای هر سه ازدواج، یک طلاق ثبت میشود)، زندگی مجردی افزایش مییابد، فرهنگ بسیار غلط تشریفاتی و سخت گیرانه ازدواج در جامعه وجود دارد آنگاه نیاز جنسی جامعه به شیوه متعارف تامین نمیشود و یکی از زمینهسازان (و نه تنها علت) شکلگیری بازار سیاه خدمات جنسی است. تمام افراد مرجع جامعه ما بويژه دانشگاهیان دردمند و مراجع تقلید باید مسایل انتزاعی و کتابی را رها کنند و تلاش کنند که این مساله واقعی را حل کنند.
3⃣ خشکاندن عرضه؛ وقتی شما هیچ کاری ندارید، هیچ پشتوانه مالی ندارید. هیچ ضامنی ندارید، هیچ مهارتی ندارد و حتی ۴۰ میلیون ناقابل!!! هم ندارید یک پراید دست دوم بخرید و مسافرکشی کنید. از طرفی کارگاهها و کارخانهها تعطیل و نیمه تعطیل میشوند و حتی نمیتوانید به عنوان کارگر ساده فعالیت کنید مجبور میشوید که کلیهتان را یا بچهتان را بفروشید یا کولهبری کنید و یا اینکه خودتان را برای یک شب اجاره بدهید.
میخواهم روی این سومی تاکید کنم. وقتی به بازارهای سیاه نگاه میکنیم، میبینیم ریشه مشترک اکثر آنها، معیشت نامطلوب مردم است. اگر نیمی از جامعه ما به نوعی درگیر یکی از بازارهای سیاه باشند این نشانه خطرناکی نیست؟ هر کسی که کلیهاش را یا رحماش را یا شرافتش را میفروشد یک انسان است و ما در حال ذبح انسانتیم. پیشنهاد میکنم برای یک دهه تمام سیاستهای فرهنگی، سیاسی، بینالمللی و اجتماعی را در پای اقتصاد قربانی کنیم. یعنی فقط و فقط یک معیار داشته باشیم. هر تصمیمی که میگیریم اول تاثیر آن را روی اشتغال و معیشت بسنجیم اگر تاثیر منفی داشت آن را بخاطر معیشت مردم قربانی کنیم.
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
دکتر مجتبی لشکربلوکی
چندی پیش خبری منتشر شد که قابل تامل بود. هر نوزاد ۴۵ میلیون تومان. داستان از چه قرار است؟ باند خرید و فروش نوزادان تازه متولد شده، زنانی را که وضعیت معیشتی مناسبی نداشتند را شناسایی میکرده و آنها را با دادن مبلغی پول برای فرزندآوری قانع میکردند. این زنان پس از بارداری تا زمان زایمان تحت نظر بودند و در زمان زایمان به یکی از بیمارستانها منتقل میشدند. بعد از تولد، مبلغی به مادران آنها داده میشد و سپس نوزادان را به کسانی که از قبل با آنان قرارداد بسته بودند، میفروختند. مبلغ فروش نوزادان نیز از ۴۵ میلیون تومان شروع میشد. همه چیز روتین، منظم و قاعدهمند!
حال سوال اینجاست که چرا چنین فاجعهای زیر پوست شهرهای ما در جریان است؟ چرا چنین بازار سیاهی بوجود آمده است؟ البته آنچه گفتم نمونهای از بازار سیاه است. بگذارید چند بازار سیاه دیگر را نیز با هم مرور کنیم.
بازار جنسی (ارایه خدمات جنسی)
بازار کلیه (و فروش سایر اعضای بدن)
بازار خرید و فروش بنزین.
بازار مواد مخدر
بازار قاچاق انسان (نمونه اخیرش قاچاق دختران ایرانی به مالزی)
حال سوال اینجاست که چگونه بازارهای سیاه شکل میگیرند؟ جواب ساده است به همان شیوه که بازارهای سفید شکل میگیرند. بازارها، سازوکاری هستند برای آن که نیازهای جوامع انسانی برطرف شوند و یکی از نقاط تمایز جوامع انسانی از مجموعههای حیوانی است. بازار جایی است که یک ارایهدهنده کالا یا خدمات با یک دریافتکننده کالا داوطلبانه به توافق میرسند و تبادل انجام میدهند. عینا همان اتفاقی که در بازار سفید (مثلا خرید گوجه از سوپرمارکتی سر محلهتان) رخ میدهد، در بازار مواد مخدر (پارک نزدیک محله تان) نیز رخ میدهد با این تفاوت که بازار سیاه روی کالاها و تبادلاتی است که غیرقانونی و غیرمجازند و هر چند که نیاز جوامع انسانی را برطرف میکند اما تبعات جانبی نامطلوبی برای جامعه دارد.
حالا برمیگردم به همان سوال چرا بازار سیاه شکل میگیرد؟ چون همزمان دو نیاز را برآورده میکند. نیاز خریدار و نیاز فروشنده. از طرفی عدهای هستند که نیازمند فرزند، کلیه، رفع نیازهای جنسی، بنزین و مواد مخدر هستند (خریداران/طرف تقاضا) و از طرفی کسانی هم هستند که نیازمند کسب درآمد هستند (مانند فرزندفروشان، روسپیان، افرادی که بنزین مازاد دارند و .../طرف عرضه).
☑️ تجویز راهبردی:
به جز بگیر و ببند و زندان چه میتوان کرد؟ به سه پیشنهاد فکر کنیم:
1⃣ تبدیل بازار سیاه به بازار سفید؛ در برخی موارد (و نه در همه موارد) میتوان بازارهای سیاه را قانونی کرد. به عنوان مثال چندی پیش جمعی اقتصاددانان طرحی را پیشنهاد داده بودند برای شکلگیری بازار خرید و فروش سهم بنزین که اگر اجرا میشد امروز شاید شاهد بازار سیاه خرید و فروش سهم بنزین نبودیم. یک مثال دیگر، در برخی کشورها بازار خرید و فروش مواد مخدر قانونی است در ابتدا ممکن است عجیب به نظر برسد اما این ایده اجرایی شده.
2⃣ تامین تقاضا به شیوه درست؛ به عنوان مثال وقتی متوسط سن ازدواج بالا میرود، نسبت طلاق به ازدواج میشود یک به سه (به ازای هر سه ازدواج، یک طلاق ثبت میشود)، زندگی مجردی افزایش مییابد، فرهنگ بسیار غلط تشریفاتی و سخت گیرانه ازدواج در جامعه وجود دارد آنگاه نیاز جنسی جامعه به شیوه متعارف تامین نمیشود و یکی از زمینهسازان (و نه تنها علت) شکلگیری بازار سیاه خدمات جنسی است. تمام افراد مرجع جامعه ما بويژه دانشگاهیان دردمند و مراجع تقلید باید مسایل انتزاعی و کتابی را رها کنند و تلاش کنند که این مساله واقعی را حل کنند.
3⃣ خشکاندن عرضه؛ وقتی شما هیچ کاری ندارید، هیچ پشتوانه مالی ندارید. هیچ ضامنی ندارید، هیچ مهارتی ندارد و حتی ۴۰ میلیون ناقابل!!! هم ندارید یک پراید دست دوم بخرید و مسافرکشی کنید. از طرفی کارگاهها و کارخانهها تعطیل و نیمه تعطیل میشوند و حتی نمیتوانید به عنوان کارگر ساده فعالیت کنید مجبور میشوید که کلیهتان را یا بچهتان را بفروشید یا کولهبری کنید و یا اینکه خودتان را برای یک شب اجاره بدهید.
میخواهم روی این سومی تاکید کنم. وقتی به بازارهای سیاه نگاه میکنیم، میبینیم ریشه مشترک اکثر آنها، معیشت نامطلوب مردم است. اگر نیمی از جامعه ما به نوعی درگیر یکی از بازارهای سیاه باشند این نشانه خطرناکی نیست؟ هر کسی که کلیهاش را یا رحماش را یا شرافتش را میفروشد یک انسان است و ما در حال ذبح انسانتیم. پیشنهاد میکنم برای یک دهه تمام سیاستهای فرهنگی، سیاسی، بینالمللی و اجتماعی را در پای اقتصاد قربانی کنیم. یعنی فقط و فقط یک معیار داشته باشیم. هر تصمیمی که میگیریم اول تاثیر آن را روی اشتغال و معیشت بسنجیم اگر تاثیر منفی داشت آن را بخاطر معیشت مردم قربانی کنیم.
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
Iran_5_Year (2020-2025).pdf
1.8 MB
دانلود گزارش کامل تحلیل 5 سال آینده ایران + تجویزهای راهبردی برای سرمایه گذاری
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️ در این اوضاع اقتصادی، کجا سرمایهگذاری کنیم؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
شرایط کشور دشوار است و پیچیده. عدم قطعیتهای زیادی پیش روی ما وجود دارد. واقعا آیا میشود در چنین شرایطی سرمایهگذاری کرد؟ میشود استراتژی داشت؟ اصلا کجا سرمایهگذاری کنیم؟ نکته اینجاست اگر بخواهیم فقط روی عدم قطعیتها و جنبههای منفی فکر کنیم، تا صد سال دیگر هم باید منتظر بمانیم. پس چه باید کرد؟
برای پاسخ دادن به این سوال بگذارید یک مثال بزنم. تصور شما از شرکت والت دیسنی چیست؟ یک شرکت که همهاش فیلمها فانتزی و بامزه و شاد میسازد. سیندرلا، آلیس در سرزمین عجایب، رابین هود، و سفید برفی. کلا از هفت دولت آزادند و همیشه شاد و خوشبخت هستند. اما وقتی به تاریخچه این شرکت نگاه میکنیم متوجه میشویم که اوضاع همیشه بر وفق مراد هم نبوده و این شرکت مانند شخصیتهایش همیشه شاد و شنگول نبوده است.
به عنوان مثال، والت دیسنی با سفیدبرفی به شهرت و محبوبیت رسید اما عمر این دوران شیرین کوتاه بود و با شروع جنگ جهانی دوم، این دوران پایان یافت. با شروع جنگ جهانی دوم، کمپانی والت دیسنی بازارهای اروپایی و خارجی خود را از دست داد. فیلمهای پینوکیو و فانتزیا که هر دو هنوز هم شاهکارهای تاریخ انیمیشن و سینما محسوب میشوند، نتوانستند هزینههای خود در بیاورند. شرکت به دلیل وضعیت اقتصادی دوران جنگ، بسیاری از هزینههای تولید را کاهش داد و به سختی روزگار می گذارند.
اما والت دیسنی تصمیم گرفت برای ارتش و دولت فیلمهایی را تولید کند. آن موقع دولت و نیروهای نظامی نیازمند تاثیرگذاری روی افکار عمومی بودند و این یک فرصت را برای شرکت فراهم کرد. بیش از ۹۰% کارمندان والت دیسنی برای پروژههای دولتی-نظامی به کار گرفته شدند. در طول جنگ والت دیسنی بیش از ۴۰۰۰۰۰ قطعه فیلم آموزشی-تبلیغاتی جنگی تولید کرد. تنها در سال ۱۹۴۳ حدود ۲۰۴۰۰۰ قطعه فیلم جنگی تولید شد. والت دیسنی در جریان جنگ جهانی دوم بین ۱۹۴۲ و ۱۹۴۵ درگیر تولید فیلمهای تبلیغاتی برای دولت آمریکا بود. بنابراین وقتی اوضاع خراب میشود و شرایط دشوار، برخی درها بسته میشوند و اگر بخواهیم فقط نگاهمان را به درهای بسته بدوزیم از دیدن درهای دیگر که تازه باز شده اند غافل میشویم.
☑️ تجویز راهبردی:
عدم قطعیتها را ببینید اما از خود بپرسید چه فرصتهایی وجود دارند یا چه روندهایی وجود دارند که تقریبا غیرقابل بازگشت هستند یعنی هر اتفاقی که بیفتد این روندها کار خودشان را ادامه میدهند و این روندها چه کسبوکاری را برای ما فراهم میکنند؟ چند مثال میزنم.
🔹 روند افزایش استفاده از موبایل برای همه چیز از بانکداری گرفته تا بازی؛ چه کسبوکاری میتوانم در داخل موبایل تعریف کنم؟
🔹 روند کاهش تعداد اعضای خانوار (قبلا در خانوادههای پنج شش نفره بودیم و الان در خانوادههای دو سه نفره)؛ این یعنی چه محصول و خدمتی میتوانم برای خانوادههای کوچک شده ایرانی ارایه کنم؟
🔹 روند کاهش تعداد فرزندان و رسیدگی بیشتر خانوادهها به فرزندان معدود خود؛ خانوادهها حاضرند برای تربیت فرزندان خود کجاها هزینه بپردازند؟
🔹 روند سالمند شدن جمعیت کشور؛ جهان در طول ۷۰ سال گذشته حدود پنج سال پیرتر شده است، اما جمعیت ایران متاسفانه در ۶۰ سال گذشته ۱۰ سال پیرتر شده است. خوب در حوزه خدمات نگهداری یا رسیدگی به سالمندان چه سرویس ويژهای میتوانم ارایه کنم؟
🔹 اگر خیلیها تنها و در خانوادههای تک نفره زندگی میکنند؟ چه نوع لوازم منزلی برای زندگی تک نفره احتیاج دارند؟
خلاصه اینکه؛ آن بخشی از آینده را که میتوانیم پیشبینی کنیم را باید در نظر بگیریم و بر آن اساس تصمیمگیری کنیم و قبل از نهاییسازی تصمیم، تصیمات خود را با عدم قطعیتهای کلیدی پیش رو چک کنیم اگر تصمیم ما در برابر عدم قطعیتهای مهم تاب آورد آن تصمیم را نهایی میکنیم و بعد از تصمیم هم البته نمیخوابیم، همواره عدم قطعیتهای کلیدی و همچنین رخدادهای غیرمنتظره دیگر (قوهای سیاه) را رصد کنیم و در صورت نیاز تصمیمات خود را روزآمد کنیم. بخشی از (و نه همه) توسعه و پیشرفت کشور در سطح کلان، مدیون تصمیمات هوشمندانه انبوهی از بازیگران سطح خرد است.
(به اشتراک بگذارید تا آفریده شود)
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
📎 پیوست: تحلیلی از ۵ سال آینده کشور (این فایل به شما ایده میدهد که حوزههای فرصت کجاست؟ و چه استراتژیهایی برای سرمایه گذاری و کسبوکار میتوانید داشته باشید)
دکتر مجتبی لشکربلوکی
شرایط کشور دشوار است و پیچیده. عدم قطعیتهای زیادی پیش روی ما وجود دارد. واقعا آیا میشود در چنین شرایطی سرمایهگذاری کرد؟ میشود استراتژی داشت؟ اصلا کجا سرمایهگذاری کنیم؟ نکته اینجاست اگر بخواهیم فقط روی عدم قطعیتها و جنبههای منفی فکر کنیم، تا صد سال دیگر هم باید منتظر بمانیم. پس چه باید کرد؟
برای پاسخ دادن به این سوال بگذارید یک مثال بزنم. تصور شما از شرکت والت دیسنی چیست؟ یک شرکت که همهاش فیلمها فانتزی و بامزه و شاد میسازد. سیندرلا، آلیس در سرزمین عجایب، رابین هود، و سفید برفی. کلا از هفت دولت آزادند و همیشه شاد و خوشبخت هستند. اما وقتی به تاریخچه این شرکت نگاه میکنیم متوجه میشویم که اوضاع همیشه بر وفق مراد هم نبوده و این شرکت مانند شخصیتهایش همیشه شاد و شنگول نبوده است.
به عنوان مثال، والت دیسنی با سفیدبرفی به شهرت و محبوبیت رسید اما عمر این دوران شیرین کوتاه بود و با شروع جنگ جهانی دوم، این دوران پایان یافت. با شروع جنگ جهانی دوم، کمپانی والت دیسنی بازارهای اروپایی و خارجی خود را از دست داد. فیلمهای پینوکیو و فانتزیا که هر دو هنوز هم شاهکارهای تاریخ انیمیشن و سینما محسوب میشوند، نتوانستند هزینههای خود در بیاورند. شرکت به دلیل وضعیت اقتصادی دوران جنگ، بسیاری از هزینههای تولید را کاهش داد و به سختی روزگار می گذارند.
اما والت دیسنی تصمیم گرفت برای ارتش و دولت فیلمهایی را تولید کند. آن موقع دولت و نیروهای نظامی نیازمند تاثیرگذاری روی افکار عمومی بودند و این یک فرصت را برای شرکت فراهم کرد. بیش از ۹۰% کارمندان والت دیسنی برای پروژههای دولتی-نظامی به کار گرفته شدند. در طول جنگ والت دیسنی بیش از ۴۰۰۰۰۰ قطعه فیلم آموزشی-تبلیغاتی جنگی تولید کرد. تنها در سال ۱۹۴۳ حدود ۲۰۴۰۰۰ قطعه فیلم جنگی تولید شد. والت دیسنی در جریان جنگ جهانی دوم بین ۱۹۴۲ و ۱۹۴۵ درگیر تولید فیلمهای تبلیغاتی برای دولت آمریکا بود. بنابراین وقتی اوضاع خراب میشود و شرایط دشوار، برخی درها بسته میشوند و اگر بخواهیم فقط نگاهمان را به درهای بسته بدوزیم از دیدن درهای دیگر که تازه باز شده اند غافل میشویم.
☑️ تجویز راهبردی:
عدم قطعیتها را ببینید اما از خود بپرسید چه فرصتهایی وجود دارند یا چه روندهایی وجود دارند که تقریبا غیرقابل بازگشت هستند یعنی هر اتفاقی که بیفتد این روندها کار خودشان را ادامه میدهند و این روندها چه کسبوکاری را برای ما فراهم میکنند؟ چند مثال میزنم.
🔹 روند افزایش استفاده از موبایل برای همه چیز از بانکداری گرفته تا بازی؛ چه کسبوکاری میتوانم در داخل موبایل تعریف کنم؟
🔹 روند کاهش تعداد اعضای خانوار (قبلا در خانوادههای پنج شش نفره بودیم و الان در خانوادههای دو سه نفره)؛ این یعنی چه محصول و خدمتی میتوانم برای خانوادههای کوچک شده ایرانی ارایه کنم؟
🔹 روند کاهش تعداد فرزندان و رسیدگی بیشتر خانوادهها به فرزندان معدود خود؛ خانوادهها حاضرند برای تربیت فرزندان خود کجاها هزینه بپردازند؟
🔹 روند سالمند شدن جمعیت کشور؛ جهان در طول ۷۰ سال گذشته حدود پنج سال پیرتر شده است، اما جمعیت ایران متاسفانه در ۶۰ سال گذشته ۱۰ سال پیرتر شده است. خوب در حوزه خدمات نگهداری یا رسیدگی به سالمندان چه سرویس ويژهای میتوانم ارایه کنم؟
🔹 اگر خیلیها تنها و در خانوادههای تک نفره زندگی میکنند؟ چه نوع لوازم منزلی برای زندگی تک نفره احتیاج دارند؟
خلاصه اینکه؛ آن بخشی از آینده را که میتوانیم پیشبینی کنیم را باید در نظر بگیریم و بر آن اساس تصمیمگیری کنیم و قبل از نهاییسازی تصمیم، تصیمات خود را با عدم قطعیتهای کلیدی پیش رو چک کنیم اگر تصمیم ما در برابر عدم قطعیتهای مهم تاب آورد آن تصمیم را نهایی میکنیم و بعد از تصمیم هم البته نمیخوابیم، همواره عدم قطعیتهای کلیدی و همچنین رخدادهای غیرمنتظره دیگر (قوهای سیاه) را رصد کنیم و در صورت نیاز تصمیمات خود را روزآمد کنیم. بخشی از (و نه همه) توسعه و پیشرفت کشور در سطح کلان، مدیون تصمیمات هوشمندانه انبوهی از بازیگران سطح خرد است.
(به اشتراک بگذارید تا آفریده شود)
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
📎 پیوست: تحلیلی از ۵ سال آینده کشور (این فایل به شما ایده میدهد که حوزههای فرصت کجاست؟ و چه استراتژیهایی برای سرمایه گذاری و کسبوکار میتوانید داشته باشید)
Telegram
attach 📎
Forwarded from شبکه توسعه
🔳⭕️ سندروم «خشم پیادهرو» ایرانیان
دکتر مجتبی لشکربلوکی
بجُنب لعنتی! حتما همه ما این تجربه را داشتهایم: چراغ سبز شده اما ماشین جلویی هنوز راه نیفتاده یا ده نفر توی صف سوپرمارکتی ایستادهاند اما نفر جلویی بعد از اینکه وسایلش را جمع کرده تازه دارد خیلی بیخیال دنبال کیف پولش میگردد. این انتظارها مغز ما را منفجر میکند، حتی اگر چند ثانیه بیشتر طول نکشد. توی دلمان فحش میدهیم. به این حالت روانی وقتی که بیهوده معطل میشویم، میگویند «سندروم خشم پیادهرو»! نام این سندروم از کجا آمده است؟
آیا تابهحال برایتان پیش آمده که هنگام راهرفتن با جمعی از دوستان، یکی از آنها سرعت کمتری دارد و خیلی آرام و سلانه سلانه قدم برمیدارد و این باعث خشم شما میشود. البته، خشم فقط در پیادهروی خود را نشان نمیدهد بلکه رانندههای کُنددست، اینترنت کند، معطلی در مطب دکتر، صفهای طولانی خرید که به کندی جلو میروند، همۀ این کندیها دیوانهمان میکنند! (رفرنس: نشریه وزین ترجمان)
ما ایرانیان نیز مانند همه مردم جهان در معرض این سندروم هستیم. اما یک نکته وجود دارد یک خشم جمعی در مردم ایران وجود دارد که شبیه به همین سندروم است. خشم ناشی از کُندی نظام کشورداری. همیشه سوال میکنیم که چرا دولت کاری نمیکند؟ چرا حاکمیت دست به اقدام موثری نمیزند؟ چرا مسوولین خوابند؟ مردم ما خشمگین هستند از این همه کندی. شبیه همان خشمی که چراغ سبز شده است و ما منتظریم ماشین جلویی (دولت) حرکت کند اما میبینیم که دست دست میکند. این همه کندی نظام کشورداری ما را دیوانه میکند!
☑️ تحلیل و تجویز راهبردی:
قبل از اینکه بیشتر توضیح بدهم. شما را به یک چالش دعوت میکنم. نوشته زیر را بخوانید و بگویید که این نوشته برای چه دورانی است؟
"در ایران کمیسیونها، شوراهای عالی و سازمانهای دولتی زیادی وجود دارد که رسما مسئولیت اتخاذ و اجرای سیاستها را برعهده دارند. بنابراین، در هر زمان چند سازمان وجود دارد که قانونا مجاز به سیاستگذاری هستند. در سالهای اخیر درجه اهمیت این سازمانها تقریبا ماه به ماه تغییر کرده است. در چنین محیطی برای سد کردن راه یک سیاست به راحتی میتوان یک سازمان دولتی را علیه سازمان دیگر برانگیخت یا از اجرای تصميمات یک سازمان از طریق ارجاع موضوع به سازمان یا شورای دیگر، جلوگیری کرد. در نتیجه این وضع هیچ فرد، شورا یا سازمانی را نمیتوان مسوول موفقیت یا شکست دانست. همه اینها سبب شده است که نظام اداری [نظام کشورداری] ایران نتواند تصمیم بگیرد و تقریبا هیچ یک از تصمیمات اتخاذ شده بدرستی اجرا نشدهاند"
این نوشته را که میخوانی، انگار همین دیروز نوشته شده. اما تاریخ این نوشته مربوط است به ۱۳۴۲. حدود ۶۰ سال پیش! چه کسی این مطلب را نوشته؟ مشاورینی که از هاروارد به ایران آمده بودند و بعد از هفت سال تجربه مستقیم و غوطهخوردن در نظام کشورداری دیدگاههای خود را در کتاب برنامهریزی در ایران نوشتهاند. نظام کشورداری ما در طول این سالها بدتر هم شده؛ تلنبار شدن آیین نامهها و دستورالعملهای متداخل، تنوع دستگاههایی که راجع به یک موضوع با حق و بدون حق دخالت میکنند و سازوکارهای نظارتی متعدد و کم فایده همه و همه باعث شده که این ماشین کار نکند. چراغ سبز است، راننده هم میخواهد حرکت کند، اما این ماشین زنگ زده، چرخ دندههایش به هم گیر کرده و حرکت نمیکند و ما هم خشمگین و دست مان را گذاشتهایم روی بوق و میگوییم بجنب لعنتی!
چه میتوان کرد؟ ممکن است روزی روزگاری شرایطی پیش آید که نظام کشورداری از درون و عمیقا اصلاح شود، تا آن موقع چه میتوان کرد؟ عجالتا به دو مورد اشاره میکنم:
۱- سبکبار سازی دولت (دولت فراتر از قوه مجریه)؛ تا آن جا که میتوانیم از دولت بخواهیم متمرکز شود بر کار اصلیاش. اصلا چه دلیلی دارد که دولت درگیر مدرسهداری، شرکتداری، سدسازی، باشگاهداری، بیمارستانداری و راهسازی شود. دولت باید از ساخت و ساز مهاجرت کند به سازوکار! سازوکارهایی که باعث شود خود جامعه، خود مردم بازی کنند! دولت فقط و فقط باید تنظیمگر بازی باشد نه یک بازیکن گنده کُند!
۲- شبکهسازی غیردولت؛ تجربه کرونا نشان داد که ظرفیت مردمی بالایی در اطلاع رسانی مردم به مردم، خدمت رسانی مردم به مردم و حتی کمک مردم به دولت وجود دارد. گام بعدی این که نشان دهیم نهادها، انجمنها، اصناف و تشکلها میتوانند در حوزههای سیاست گذاری، اجماع آفرینی و طراحی راه حل برای مسایل ملی، نقش آفرین باشند. اما لویاتان (هیولای) دولت فقط در برابر قدرتی هم تراز مذاکره میکند. با توجه به اینکه هیچ نهاد مدنی مستقل و قدرتمندی در ایران باقی نمانده، تنها راه، شبکهسازیِ خرده نهادهای مردمی-مدنی (تشکلهای مردمی مانند اصناف، انجمنها) است. خشم پیاده روی خود را تبدیل کنیم به تلاش برای سبکبارسازی و شبکه سازی.
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
دکتر مجتبی لشکربلوکی
بجُنب لعنتی! حتما همه ما این تجربه را داشتهایم: چراغ سبز شده اما ماشین جلویی هنوز راه نیفتاده یا ده نفر توی صف سوپرمارکتی ایستادهاند اما نفر جلویی بعد از اینکه وسایلش را جمع کرده تازه دارد خیلی بیخیال دنبال کیف پولش میگردد. این انتظارها مغز ما را منفجر میکند، حتی اگر چند ثانیه بیشتر طول نکشد. توی دلمان فحش میدهیم. به این حالت روانی وقتی که بیهوده معطل میشویم، میگویند «سندروم خشم پیادهرو»! نام این سندروم از کجا آمده است؟
آیا تابهحال برایتان پیش آمده که هنگام راهرفتن با جمعی از دوستان، یکی از آنها سرعت کمتری دارد و خیلی آرام و سلانه سلانه قدم برمیدارد و این باعث خشم شما میشود. البته، خشم فقط در پیادهروی خود را نشان نمیدهد بلکه رانندههای کُنددست، اینترنت کند، معطلی در مطب دکتر، صفهای طولانی خرید که به کندی جلو میروند، همۀ این کندیها دیوانهمان میکنند! (رفرنس: نشریه وزین ترجمان)
ما ایرانیان نیز مانند همه مردم جهان در معرض این سندروم هستیم. اما یک نکته وجود دارد یک خشم جمعی در مردم ایران وجود دارد که شبیه به همین سندروم است. خشم ناشی از کُندی نظام کشورداری. همیشه سوال میکنیم که چرا دولت کاری نمیکند؟ چرا حاکمیت دست به اقدام موثری نمیزند؟ چرا مسوولین خوابند؟ مردم ما خشمگین هستند از این همه کندی. شبیه همان خشمی که چراغ سبز شده است و ما منتظریم ماشین جلویی (دولت) حرکت کند اما میبینیم که دست دست میکند. این همه کندی نظام کشورداری ما را دیوانه میکند!
☑️ تحلیل و تجویز راهبردی:
قبل از اینکه بیشتر توضیح بدهم. شما را به یک چالش دعوت میکنم. نوشته زیر را بخوانید و بگویید که این نوشته برای چه دورانی است؟
"در ایران کمیسیونها، شوراهای عالی و سازمانهای دولتی زیادی وجود دارد که رسما مسئولیت اتخاذ و اجرای سیاستها را برعهده دارند. بنابراین، در هر زمان چند سازمان وجود دارد که قانونا مجاز به سیاستگذاری هستند. در سالهای اخیر درجه اهمیت این سازمانها تقریبا ماه به ماه تغییر کرده است. در چنین محیطی برای سد کردن راه یک سیاست به راحتی میتوان یک سازمان دولتی را علیه سازمان دیگر برانگیخت یا از اجرای تصميمات یک سازمان از طریق ارجاع موضوع به سازمان یا شورای دیگر، جلوگیری کرد. در نتیجه این وضع هیچ فرد، شورا یا سازمانی را نمیتوان مسوول موفقیت یا شکست دانست. همه اینها سبب شده است که نظام اداری [نظام کشورداری] ایران نتواند تصمیم بگیرد و تقریبا هیچ یک از تصمیمات اتخاذ شده بدرستی اجرا نشدهاند"
این نوشته را که میخوانی، انگار همین دیروز نوشته شده. اما تاریخ این نوشته مربوط است به ۱۳۴۲. حدود ۶۰ سال پیش! چه کسی این مطلب را نوشته؟ مشاورینی که از هاروارد به ایران آمده بودند و بعد از هفت سال تجربه مستقیم و غوطهخوردن در نظام کشورداری دیدگاههای خود را در کتاب برنامهریزی در ایران نوشتهاند. نظام کشورداری ما در طول این سالها بدتر هم شده؛ تلنبار شدن آیین نامهها و دستورالعملهای متداخل، تنوع دستگاههایی که راجع به یک موضوع با حق و بدون حق دخالت میکنند و سازوکارهای نظارتی متعدد و کم فایده همه و همه باعث شده که این ماشین کار نکند. چراغ سبز است، راننده هم میخواهد حرکت کند، اما این ماشین زنگ زده، چرخ دندههایش به هم گیر کرده و حرکت نمیکند و ما هم خشمگین و دست مان را گذاشتهایم روی بوق و میگوییم بجنب لعنتی!
چه میتوان کرد؟ ممکن است روزی روزگاری شرایطی پیش آید که نظام کشورداری از درون و عمیقا اصلاح شود، تا آن موقع چه میتوان کرد؟ عجالتا به دو مورد اشاره میکنم:
۱- سبکبار سازی دولت (دولت فراتر از قوه مجریه)؛ تا آن جا که میتوانیم از دولت بخواهیم متمرکز شود بر کار اصلیاش. اصلا چه دلیلی دارد که دولت درگیر مدرسهداری، شرکتداری، سدسازی، باشگاهداری، بیمارستانداری و راهسازی شود. دولت باید از ساخت و ساز مهاجرت کند به سازوکار! سازوکارهایی که باعث شود خود جامعه، خود مردم بازی کنند! دولت فقط و فقط باید تنظیمگر بازی باشد نه یک بازیکن گنده کُند!
۲- شبکهسازی غیردولت؛ تجربه کرونا نشان داد که ظرفیت مردمی بالایی در اطلاع رسانی مردم به مردم، خدمت رسانی مردم به مردم و حتی کمک مردم به دولت وجود دارد. گام بعدی این که نشان دهیم نهادها، انجمنها، اصناف و تشکلها میتوانند در حوزههای سیاست گذاری، اجماع آفرینی و طراحی راه حل برای مسایل ملی، نقش آفرین باشند. اما لویاتان (هیولای) دولت فقط در برابر قدرتی هم تراز مذاکره میکند. با توجه به اینکه هیچ نهاد مدنی مستقل و قدرتمندی در ایران باقی نمانده، تنها راه، شبکهسازیِ خرده نهادهای مردمی-مدنی (تشکلهای مردمی مانند اصناف، انجمنها) است. خشم پیاده روی خود را تبدیل کنیم به تلاش برای سبکبارسازی و شبکه سازی.
@I_D_Network
@Dr_Lashkarbolouki
عصاره مدیریت استراتژیک در 5 کتاب
این پکیج به صورت کامل و فشرده دانش مدیریت استراتژیک را از پیدایش استراتژی تا پیاده سازی و سپس پایش استراتژی به شما می آموزد
نسخه الکترونیکی هر پنج کتاب را می توانید در فیدیبو دسترسی پیدا کنید
https://bit.ly/2ZThO5U
سه تا از کتاب ها نسخه چاپی شان آماده است و دو تا از کتاب ها چاپ محدود شده و تمام شده باید کمی منتظر بمانید:
https://bit.ly/3hNVzUI
این پکیج به صورت کامل و فشرده دانش مدیریت استراتژیک را از پیدایش استراتژی تا پیاده سازی و سپس پایش استراتژی به شما می آموزد
نسخه الکترونیکی هر پنج کتاب را می توانید در فیدیبو دسترسی پیدا کنید
https://bit.ly/2ZThO5U
سه تا از کتاب ها نسخه چاپی شان آماده است و دو تا از کتاب ها چاپ محدود شده و تمام شده باید کمی منتظر بمانید:
https://bit.ly/3hNVzUI