Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اثر دانینگ کروگر
دانش کمتر ، اعتماد به نفس
بیشتر...❤️❤️❤️❤️

https://www.tg-me.com/DrBashardoost
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا بعضی‌‌ها با قیافه معمولی، درآمد كم و... عمیقا خودشان را دوست دارند و برخی با شرایطی ممتاز نسبت به خودشان حس بدی دارند؟

ترجمه و صدا :
ایمان فانی

https://www.tg-me.com/DrBashardoost
نوعی اختلال عاطفی اجتماعی-هیجانی هست با نام Callous-unemotional که به اختصار به آن CU میگویند.
شاید به فارسی بتوان آن را "بی عاطفگی-ناهیجانی" ترجمه کرد.

این اختلال عصبی اغلب با عنوان اختلال سلوک (CD) شتاخته می شود چون شباهتهای زیادی با آن دارد. اما تفاوتهای رفتاری و مغزی افراد دچار اختلال بی عاطفگی-ناهیجانی (CD) با افراد سلوکی ( CD) یا طیف اوتیسمی (ASD) زیاد است.

افراد دچار این اختلال از فقدان مهارت های شناخت اجتماعی مانند همدلی و دلسوزی رنج میبرند. بنظر میرسد این اختلال تا اندازه زیادی ارثی است و تفاوت های در مغز افراد مبتلا به اختلال از همان دوره نوزادی نمایان است.

بسیاری از افرادی که بیرحمانه دیگران را آزار می دهند و به قتل می رسانند دچار اختلال CU هستند، اما ممکن است مسئولیت‌های مهمی را هم داشته باشند.

https://www.tg-me.com/DrBashardoost
💬گفت: اين روزها کمی افسرده به نظر می‌رسی.
گفتم: واقعا؟
گفت: حتما نيمه شب‌ها زيادی فکر می‌کنی. من فکر کردن های نيمه شب را کنار گذاشته ام.
گفتم: چطور تونستی اين کار را بکنی؟

او گفت: هر وقت افسردگی به سراغم مياد، شروع به تميز کردن خانه می‌کنم. حتی اگر دو يا سه صبح باشد. ظرف‌ها را می‌شویم، اجاق را گردگيري می‌کنم، زمين را جارو می‌کشم، دستمال ظرف‌ها را در سفيدکننده می‌اندازم، کشوهای ميزم را منظم می‌کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد اتو می‌کشم.

💭 آن قدر اين کار را می‌کنم تا خسته شوم، بعد چيزی می‌نوشم و می‌خوابم. صبح بيدار می‌شوم و وقتی جوراب‌هايم را می‌پوشم، حتي يادم نمی‌آید، شب قبل به چه فکر می‌کردم.

بار ديگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق مثل هميشه تميز و مرتب بود.

گفت: آدم‌ها در ساعت سه صبح به هر جور چيزي فکر می‌کنند. همه ما اينطور هستيم. برای همين هر کدام مان بايد شيوه مبارزه خود را با آن پيدا کنيم...!

📕 کجا ممکن است پيدايش کنم؟
👤هاروکی_موراکامی

https://www.tg-me.com/DrBashardoost
Ⓜ️ خرافات و شبه علم در حال خفه کردن مردم است.
https://www.tg-me.com/DrBashardoost
▪️ انرژی و امواج مثبت و منفی! سو استفاده از مفاهمیم آگاهی و مکانیک کوانتومی!


این روزها همه از فیزیک کوانتومی صحبت می کنند. از رمال ها و فالگیرها و شیادان مستند راز و درمانگرهای معنوی و شعور کیهانی گرفته تا سایر مروجان شبه علم و خرافات. کافیست نگاهی به شبکه های اجتماعی و رسانه ها و نشریات زرد بیندازید تا ببینید بسیاری از باورهای شبه علمی معاصر با کلماتی مانند فیزیک کوانتوم؛ الکترومغناطیس؛ فرکانس ؛ انرژی و نظایر آن توضیح داده می شوند. بسیاری از افراد خرافاتی و مروجان شبه علم در صحبت های خود اصرار دارند که بگویند از علم و مفاهیم علمی سر در می آورند. در این بین؛ فیزیک کوانتومی به دلیل نام پرطمطراق و پرطنینی که دارد و همچنین به دلیل پیچیدگی محتوایی اش بیش از هر شاخه دیگر علمی، مورد سوء استفاده مجریان برنامه فریب عمومی و اصحاب شبه علم قرار گرفته است.
https://www.tg-me.com/DrBashardoost

این گزافه گویی از آنجا ناشی می شود که این افراد نمی خواهد به کهنه پرستی و خرافه باوری متهم شوند. چنین افرادی اغلب به صورت ناشیانه از کلمات و واژگان حیطه علم مانند انرژی و کوانتوم و کوارک و … استفاده می کنند تا عقاید خود را سازگار با علم جا بزنند. فیزیک کوانتومی از هر جهت سوژه جذاب ای برای سوء استعمال مجریان برنامه فریب عمومی است. اجازه بدهید بدون تعارف بگویم. عباراتی نظیر “اسرار کوانتومی موفقیت” یا “اندیشه کوانتومی مولانا” و نظایر آن بی محتوا هستند. نه موفقیت انسان، اسرار کوانتومی دارد و نه اندیشه مولانا ارتباطی به فیزیک کوانتومی دارد.
این دسته از افراد رمال چون هیچ دلیل علمی برای چپاول کردن مردم ندارند سعی میکنند از مفاهیم علمی برای واقعی بودن حرفهای خود استفاده کنند که کمتر کسی از انها اطلاع دارد.
https://www.tg-me.com/DrBashardoost

این افراد تصور می‌کنند که فیزیک کوانتومی به دلیل توصیف پدیده‌های عجیب جهان، راز آلود و بنابراین تعریف و مفهومی معنوی است. آنها باور دارند که کوانتوم جایی‌ست که اتفاقات ماورایی و معنوی و فراطبیعی رخ می‌دهد و می‌توان برای توصیف یا توجیه هر چیز غریبی به سراغ کوانتوم رفت. غالباً از سوی این افراد ، اصرار عجیبی روی این موضوع وجود دارد که هرچه فیزیک جدید (از کوانتوم گرفته تا نسبیت و نظریه ریسمان‌ها) به آن رسیده، پیشنیان می‌دانسته‌اند. تلفیق عرفان و معنویات با مفاهیم علمی، یکی از پرطرفدارترین بازارهای شبه‌علم است و در این بین، فیزیک کوانتومی به دلیل ثقیل و پیچیده بودن مفاهیم؛ دستاویز خوبی برای فضل‌فروشی و اظهار نظرهای به ظاهر عمیق (ولی در باطن توخالی) است.


در ایران نیز کتاب‌های پرفروش بسیاری در این خصوص نوشته شده و اقبال عمومی به همایش‌ها و سخنرانی‌هایی با اصطلاحات پرطمطراق و پرطنینی مثل فیزیک کوانتومی، جهان‌های موازی و متافیزیک بسیار بالاست. استقبال عوام از این گفته‌ها (بی‌خاصیت برای عموم و پر کننده جیب فریبکاران) چنان است که عاقبت به چاپ چرندیات شبه‌علمی با عناوینی مغلوط همچون صفر:تولد و مرگ در فیزیک جدید، جهان هولوگرافی، اندیشه کوانتومی مولانا و شعور آب وراز قانون جذب و غیره منجر می‌شود. درک اشتباهی که از آزمایش دو شکاف یانگ در فیزیک، در خصوص شناخت سرشت موجی یا ذره‌ای نور وجود دارد به این باور دامن زده که عده‌ای تصور کنند که ذرات نیز شعور و آگاهی دارند و بنابراین می‌توانند هومیوپاتی و یا باورهای عرفانی را با آن تطبیق بدهند. حتی دست‌اندرکاران برنامه‌های فریب عمومی، رمالان حرفه‌ای ، فالگیرهای اینترنتی یا کسانی که مدعی‌اند با وصل شدن به یک مفهوم انتزاعی مثل حلقه‌های شعور کیهانی می‌توان بیماری‌ها را درمان کرد؛ نیز از فیزیک کوانتوم صحبت می‌کنند تا آموزه‌های خود را ژرف و به عبارت دیگر علمی جلوه دهند.


در گفته‌های رمالان و فالگیران و ارسال‌کنندگان انرژی و درمانگرهای ماورایی دیگر صحبت از «قمر در عقرب» و «قفل کردن بخت» و «نفرین جن نامسلمان» نیست؛ بلکه آنها از «جذب نامناسب انرژی» و «ارتعاش نادرست» و «ارسال انرژی منفی» و «موجودات غیر اورگانیک» برایتان می‌گویند تا با ترکیبی جدید از واژه‌های نامأنوس و شبه‌علمی شما را مسخ کنند. آنها برای علمی و تخصصی جلوه دادن گفته‌هایشان از بیگ‌بنگ و بوزون‌هیگز و کوانتوم‌ و ارتباطش به رویای صادقه می‌گویند، خمش فضا را به سرعت جبرئیل ربط می‌دهند و برای هر ادعا از دانشمندان خیالی گواه می‌آورند. مدعیان عوام‌فریب امروز انبانی از کلمات قلنبه سلنبه دارند که در هر مبحث دست در انبان کرده و تعدادی کلمه بیرون کشیده و با قطار کردن آنها جملات بی‌معنی می‌سازند با لفاظی و سفسطه نوع جدیدی از شبه‌علم را روایت می‌کنند.



▪️عرفان کسرایی دانشگاه کاسل آلمان نشریه گمانه



🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🫣ساعت نزدیک به دوازده شب است و بی‌خواب شده‌ام. تقصیر مغزم است. مغز من حرف می‌زند. من همیشه فکر می‌کردم که دهان حرف می‌زند و مغز فکر می‌کند. در واقع آناتومی بدن این را پیشنهاد می‌کند. اما انگار مغز با حفظ سمت، حرف هم می‌زند. گاهی وقت‌ها حتی نقش حیاتی‌اش را که فکر کردن است فراموش می‌کند و فقط حرف می‌زند. امروز چهل و پنج ثانیه توی ماشین پشت چراغ قرمز ایستادم. فقط چهل و پنج ثانیه. بیکار بودم. مغزم شروع کرد به حرف زدن. از این‌جا شروع کرد انگار کمک‌فنر ماشین افتاده به قیژ قیژ. بعد گفت لابد تقصیر چاله‌های خیابان است. بعد گفت این خیابان خیلی اوضاعش خراب است و شهرداری کاری نمی‌کند. بعد گفت که بودجه ندارند. چرا بودجه ندارند؟ لابد چون هنوز مالیات کم ‌می‌دهیم. نصف حقوق‌مان مثل هلو می‌رود بابت سهم مالیات. بعد گفت خرج دولت بالاست. اصلاً ممکن است برویم توی رکود اقتصادی بابت همین کسر بودجه. دوباره رکود؟ کارم را از دست بدهم چی؟ این بار اگر رکود بشود باید بانک بزنم. اگر دستگیر شدم چی؟ چه کسی پدرم را خبر کند که افتاده‌ام زندان فدرال بابت خالی کردن صندوق بانک. کی سند می‌گذارد برایم؟ پدرم اول باید ویزای امارات را بگیرد. بعد برود سفارت. بعد ویزای این‌جا را بگیرد و بعد بیاید و بیفتد دنبال مراحل اداری سند گذاشتن. حالا اگر ویزا ندادند چی؟ چرا ما این‌جا این‌قدر تنهاییم؟ هیچ کس نیست برای‌مان سند بگذارد؟ 

شیر و ببرهای زندگی‌مان خیلی دورند ازمان. اصلاً چرا من مهاجرت کردم که مجبور بشوم بانک غریبه‌ها را بزنم و پدرم را دربدر ویزا گرفتن کنم؟  همان‌جا می‌ماندیم و بانک خودمان را می‌زدیم و کف کلانتری و زندان خودمان را تی می‌کشیدیم و سند خانه‌ی حبیب‌الله را گرو می‌گذاشتیم. هیچ کدام این کارها اصلاً ویزا نمی‌خواست.

مغزم همه‌ی این حرف‌ها را در عرض فقط چهل و پنج ثانیه زد. دهانم ظرف چهل و پنج ثانیه، در بهترین حالت فرصت می‌کند از شاطر بپرسد صف یک نونی کدومه؟ اما مغزم سرعت عملش در حد و اندازه‌ی المپیک است. اگر چراغ سبز نشده بود، رییس‌جمهور را از صندلی کشیده بود پایین و نظم نوین جهانی را به چالش کشیده بود. چرا مغز باید حرف بزند؟ البته مدت‌هاست که قلق‌اش دستم آمده است: مغزم نباید بیکار بماند. یک ثانیه که دستش بند نباشد زر زدن را شروع می‌کند و کافه را به هم می‌زند. همین است که همیشه دستش را به کاری بند می‌کند. هر کاری که باشد. صبح قبل از پاسبان‌های خدوم شهر، می‌زنم بیرون و کارم را شروع می‌کنم و جاده و کوی و برزن طراحی می‌کنم. وسط گرمای ظهر تابستان که خداوند به قصد تنبیه شهروندان، شعله‌ی خورشید را تا خرتناق می‌برد بالا، من تصمیم می‌گیرم چمن‌های کچل خانه را کچل‌تر کنم. چرا؟ چون اگر نکنم باید بروم زیر کولر دراز بکشم و استراحت کنم و همان وقت است که مغز دهانش را باز می‌کند و از فرش تا عرش را آسفالت می‌کند. باید سر مغزم را گرم کنم که حرف نزند. کار کنم. برایش بادمجان سرخ کنم که از فرط لذت وا بدهد و حرف نزند. الکل بدهم بهش. دوربین بدهم دستش تا عکس بگیرد. مهمانی ببرمش و با بی‌ربط‌ترین مرد شهر اختلاط کند تا حرف نزند. پسته‌‌ی دهان بسته بدهم بهش که سرگرم شود. باید بهش یا رنج بدهم یا لذت تا دست از سرم بردارد.

کاش مغز کار خودش را می‌کرد و فقط فکر می‌کرد و سکان‌دار این پنجاه کیلو گوشت می‌شد. یا اصلا فکر هم نمی‌کرد. همین که آن بالا به قلب می‌گفت تلمبه بزن و به انگشت پا که می‌خورد به لبه‌ی تخت می‌گفت از درد بمیر، کافی بود. احتمالاً از روز ازل که از پروتوتایپ بشر رونمایی کرده بودند، همین انتظار را داشته‌اند: یک گوریل کم‌مو با ظاهری آراسته‌تر و کمی تمیزتر و نظیف‌تر. وگرنه بعید می‌دانم از اول برنامه این بوده است. جهش ژنتیکی زده تو پوزه‌ی پروتوتایپ.

به‌هر‌حال همین است. سر مغز را باید گرم کرد. باید دوید و خورد و نوشید و خندید و گریه کرد و از بالا پرید پایین و رفت زیر آب و بغل کرد و بوسید و شاشید و ساخت و پرداخت و نواخت و کشید. وگرنه مغز دهان باز می‌کند و آدم را با ظرافت جر می‌دهد.

فهیم عطار

https://www.tg-me.com/DrBashardoost
2024/11/20 07:41:37
Back to Top
HTML Embed Code: