Telegram Web Link
مادربزرگ ميگفت:
اين حرف و رفتار آدماس
كه نشون ميده دوسِت دارن يا نه...
وگرنه كی قلب آدمارو ديده؟
اگه هیچکس تورو اونجوری که هستی نمیبینه تقصیر تو نیست آدما به وسعت قلبشون نگاه میکنن،میشنون و لبخند میزنن،هروقت رنجیدی یه نگاه به قلب آدمای دور و برت بنداز و بعد عبور کن..
هیچ اما و اگری در کار نیست آدمای بزرگ رو باید از قلبهای بزرگشون شناخت...

حاتمه ابراهیم‌زاده
حس ناخوشِ دلتنگی برای کسی
یا چیزی که یک مدت
خیلی داشتیش ولی الان نیست و نداریش...
بعد‌ها که زمان گذشت متوجه میشویم چقدر درست بوده که با اصرار کسی را نگه نداشتیم.
همه ی ما لایق رابطه ای هستیم که در آن، برایمان تلاش کنند، دوستمان بدارند و به ما احترام بگذارند.
آدمهایی که شک دارند، هنوز درگیر رابطه ی قبلی هستند و یا علاقه ی مشخصی به ما ندارند، نمیتوانند امنیت و عشقِ یک رابطه را تامین کنند.
پونه مقیمی
به من می‌گفت:
"چشم هاى تو مرا به اين روز انداخت.
اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشانده.
تاب و تحمل نگاه هاى تو را نداشتم.
نمی‌دیدی كه چشم بر زمين مى دوختم؟"
به او گفتم:
"در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن!
جز تو هيچ چيزى در آن نيست..."

بزرگ علوی
خیلی از ما فکر می‌کنیم آدم‌های خیلی قوی‌ای هستیم.
که جلوی همه‌ی طوفان ها وایمیستیم.که خونین و مالین از توی رینگ بیرون میایم‌و به زندگی ادامه میدیم..
ولی امروز فهمیدم که اینجوری نیست.
ما قوی نیستیم ما فقط چاره‌ای جز «تحمل» نداریم.
ما قوی نیستیم ما فقط کاری جز ادامه‌ دادن از دستمون بر نمیاد.
اگر فکر میکردیم از خیلیا قوی تریم فقط برای این بود که نسبت به اونا زمین‌های بیشتری خوردیم..
ما قوی نیستیم،ما فقط بیشتر باخت دادیم.بیشتر شکستیم.
که فکر می‌کردیم مقاومیم،مگه جز گذروندن اون لحظه‌ها می‌تونیم کار دیگه‌ای هم بکنیم!؟
ما قوی نیستیم ما فقط مجبوریم به گذشتن،به ادامه دادن،به بلند شدن،به حرکت..
فقط مجبوریم به تحمل،به تحمل،به تحمل...
#فرزانه_صدهزاری
چرا ازدواج نکردی؟
پیش نیامد...اول ها فکر می کردم کارهای مهم تری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسایل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم. دیر فهمیدم که تفاهمی مهم تر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را چه جوری بچینیم و تابلوها را کجا بکوبیم و شام و ناهار چی درست کنیم و سر همه این ها با هم بخندیم!

زویا پیرزاد
فکر میکنم آدمی همه عمر در تلاش و در جدال است که به کسی برسد که حرفش را میفهمد،که لب باز نکرده ولی آن کسی تا انتهایِ کلامش را خوانده،کسی که اخمش را معنا میکند و برای لبخندش تفسیر مینویسد،کسی که دستهایش را از بر است و آغوشش را از بر است و زبانِ اعضایِ بدنش را از بر است و دلیل تند شدنِ ضربان قلبش را از بر است و چشمهایش را هم از بر.فکر میکنم آدمی قبل از رسیدنِ به آن نقطه یِ ملاقات با آن کس هرگز معنایِ واقعی زندگی را نمیفهمد و معنایِ واقعی شادی را نمیفهمد و معنایِ واقعی آرامش را هم.آدمی تنها در یک صورت بیهوده نزیسته که به همان نقطه ملاقات برسد،حتی اگر دیر باشد،دوست داشتن تنها اتفاقی است که بیات نمیشود،از دهان نمی افتد،حتی اگر دیر شده باشد،خیلی دیر...
#فاطمه_جوادی
و مادر گفت:《از همه انگشت هاش هنر می ریزد.》
اما مادر،عشق هنر نیست؟
عباس معروفی
حتی یک نفر را نداشتم که باهاش درددل کنم و از حسینا براش حرف بزنم.کسی باشد که بهش بگویم دوستش دارم،میفهمی؟
میدانی عشق یعنی چی؟
خیال نمیکنم بفهمی.
هیچکس نمیداند من چه حالی دارم،هیچ کس. دلم از تنهایی میپوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می شد.آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید،غم انگیز نیست؟؟؟
عباس معروفی
زنهای عاشق نمی میرند؛
تنها چشمانشان را می بندند
نفس نمی کشند
قلبشان را نگه می دارند
تا چشمان تو باز بماند
و قلب تو بزند...
زن های عاشق سرگردان میشوند
حول و حوش جهانِ یک مرد...
Forwarded from •°شاینو °•🌿🕊 (سونا)
بر دو جهان نمیدهم یک سره تار موی تو...♥️
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
لاکِ پوست پیازی می زنم
و هر روز
ساعتها به ناخن هایم خیره می شوم و
گریه می کنم ..
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
رژِ بیست و چهار ساعته می خرم
و فروشنده بِرَندِ مقاوم تری پیشنهاد می دهد و
گریه می کنم
لابد دو ستت دارم هنوز
که هنوز ....
فکر می کنم از هزار و صد نسخه ی این شعر
یک نسخه را تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر ، خط خورده است ..
لیلا کردبچه
عشق شاید آدمو عوض نکنه
دلتنگی ولی ازت کسیو میسازه که خودتم نمیشناسیش...
فکر کن یه تیر به پات خورده وسط یه جنگل تنهایی، وقتی شب میرسه و داری از سرما تلف میشی...
اگه یکی پیدا شه و بخواد بهت پناه بده چیکار میکنی؟
درباره اصول اخلاقیش میپرسی؟!یا به خوشایند بودن رفتارش فکر میکنی؟
نه! به هیچی فکر نمیکنی،چیزی هم نمیپرسی، فقط میخوای هرجوری شده از اون مخمصه فرار کنی!
پس دیگه به من نگو اون عوضی کی بود باش دوست شدی،
نگو اون لیاقت تورو نداشت،
من داشتم از سرما میمیردم،میفهمی؟
من تیر خورده بودم،
اونم نه یکی چند تا...
روزبه معین
همه آدمایی که باهاشون رو به رو میشی
در حال جنگیدن با چیزهایین که تو هیچی ازشون نمیدونی،شاید درحالِ زندگی کردنِ آخرایِ آخرین جونشون باشن و منتظرِ یه تلنگر برای فروریختن
با آدما مهربون باشید.
شاید تو یادت بره
منم یادم بره،قلبامون ولی یادشون نمیره اینو وقتی بعد سالها بهم فکر میکنیم و باز قلبامون تند میزنه میفهمیم...
امّا وقتِ بخشیدن که میرسید
فکر میکرد باید بخشیدن چه کسی را الگو قرار میداد و حالا دلش به بخشش رضا میداد؟
هیچکسی نبود،
کسی نبود که بخشیدن را به او یاد داده باشد
عوضش تا حافظه اش یاری میکرد،نبخشیدن را یاد گرفته بود؛
از دوست،
از عشق،
از دشمن.
وجه اشتراک دوست و دشمن همین بود،نبخشیدن...

#فاطمه_جوادی🌱❤️
میلی که برایِ شناختنِ تک تک ابعاد وجودی تو داشتم را
به هیچ چیز و هیچکس نداشتم.
دوست‌داشتم روحت را بکاوم
و جسمت را با سرانگشتانم لمس کنم.
بعد از تو انسان ها موجودات ناشناخته ای بودند که شناختن یا نشناختنشان دردی از کنجکاویِ سرکوب شده درونم دوا نمیکرد.
بعد از تو دلم نمیخواست تمامِ زیر‌و‌بم کسی را از بر بشوم.
بعد از تو اگر قلبم را که جز دوست داشتنت کاری بلد نبود و نیست را
در نظر نگیرم
سر‌انگشتانم بی‌استفاده ترین تکه از تنم شدند...
#فاطمه_جوادی
شاید نتونی قبول کنی
ولی یه آدم همیشه اونجایی که رهاش کردی واینمیسته،به امید همیشه بودنش برنگرد...
2024/09/29 16:19:09
Back to Top
HTML Embed Code: