Telegram Web Link
‹ دلـبرانـہ ›
« و إن‌ عاد بي‌ الزمن‌ سأختارك‌ مرّة أخرى » و اگر زمان‌ بر من‌ باز گردد، دوباره‌ تو را انتخاب‌ خواهم‌ کرد
وقتی دلبرت قهر کرده براش بفرست :
من فقط تشنه‌ی خندیدن لب‌های توام
جان من جان خودت جان خدا قهر نکن ' )) >>
- اگه حس میکنید آدم مناسبی ؛
واسه طرف مقابلتون نیستید
اونو رها کنید . .
اونو بین غما و بدبختیا و شادیای خودش رها کنید . .
باور کنید رها کردنتون دردش خیلی کمتر ؛
از موندنیه که طرف رو بلاتکلیف نگه داره . .
رها کنید چون اون آدم لیاقتش کسیه که ؛
بهش عشق بِوَرزه و دلی دوسش داشته باشه . .
رهاش کنید چون اون به دوست دارمای فیک شما ؛
احتیاجی نداره . .
رهاش کنید چون درست نیست آدمارو ؛
ذخیره رو نیمکت نگه دارید که هروقت ؛
بهشون نیاز داشتید برید سر وقتشون . .' )!🔐🌱
دوستت دارم
چونان که شب ، ماه را . . . ( : ``°🌙🤍
#شبت_بخیر_ماهم |°°
• عین شین قاف ``•
‌من نگاه از مردم این شهـر می‌دزدم ولی . . .
فَلَـــک ، جز عشــق محرابی ندارد (: 🪴``
از یه سنى به بعد با دقت به حركاتِ پدر و مادرت نگاه میكنى، وقتی حرف میزنن با جون و دل میشينى پاىِ حرفشون و به صداشون گوش میكنى، غرغر كردناىِ از سرِ نگرانيشون رو با لبخند گوش ميكنى و فقط ميگى چشم.
اونجا لحظه‌ايه كه سن خودتم رفته بالا و تازه دارى قدرِ زندگیت رو ميفهمى :)

ـ پدرخوانده ``
تو با من راه نیومدی، ولی با بقیه دویدی!
دلتنگم
نه برای تو...
دلم برای خودم تنگ شده
برای من کنار تو !

- احسان‌نجفی
الإنسان يتألم بالوهم، أكثر مما يتألم بالحقيقة.»
انسان در خيال و وَهم خود بيشتر آسيب می‌بیند تا در واقعیت!
قصه این است که جان ، بی تو ندارد معنا ... (: ``
شبی که گفت دوستم دارد، تا طلول آفتاب حرف به حرف جمله‌اش را بار‌ها و بارها مرور کردم. منتظر بودم صبح شود.
همین که خورشید در آسمان نمایان شد، گل از گلم شکفت، چون حالا دیگر من هم برای زیستن دلیلی داشتم. به سمت‌ گل‌های شمعدانی ایوان رفتم و فریاد زدم او دوستم دارد، خودش اعتراف کرد.
ناگهان همسایه‌ی رو‌به‌رویی مرا دید و گفت: «دیوانه شدی دختر؟ زهرترک شدم.»
قهقه‌ای سر دادم و گفتم: «بالاخره گفت که دوستم دارد.» او هم خندید و طعنه زد: پس حق داری که دیوانه شوی.
به سمت قفسه‌ی کتاب‌ها قدم برداشتم، دنبال قلم و کاغذی می‌گشتم تا این رویداد تاریخی را در دفتر قلبم ثبت کنم. تمام کاغذ‌هایم را برای وصف دلتنگیِ در فراقش به جوهر آغشته بودم، تا دلتان بخواهد کاغذ باطله بود. ناچار گوشه‌ی کاغذی را بریدم و رویش نوشتم: اعتراف به دوست داشتن از خود دوست داشتن زیبا‌تر است. اولین روز پاییز سال هشتاد و دو، روزی که لب به دوست داشتن گشود.
- به قلم : مریم عباسی : ) !
◞نانوا هم جوشِ‌ شیرین می‌زند، بیچاره فرهاد  :)!◟
یه دیالوگ تو یه فیلم ‹ ولنتاین غمگین › بود که میگفت :
◞میدونی اون با همه فرق داره! یه جوریه، یه احساس خاصی بهش دارم، شبیه هیچکدوم از حسای که تا حالا داشتم نیست
مثل وقتی‌که صدای آهنگی رو میشنوی و ناخودآگاه میره تو تمام وجودت و دوسش داری◟
به نظرم این قشنگ ترین توصیف برای دوست داشتنه . . .
2024/09/27 15:27:38
Back to Top
HTML Embed Code: