‹ دلـبرانـہ ›
تیکه هایِ قشنگی از کتاب به امید دلبسته بودم :
وقتی کسی دوستش داری و دوستت دارد به تو اسیب میرساند ، خیلی طاقت فرسا
است - مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دنده هایت .
نفرت یک انتخاب است اما عشق این طور نیست .!!!
هیچ چیز به اندازه عشق از کنترل ما
ادم ها خارج نیست .
است - مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دنده هایت .
نفرت یک انتخاب است اما عشق این طور نیست .!!!
هیچ چیز به اندازه عشق از کنترل ما
ادم ها خارج نیست .
‹ دلـبرانـہ ›
دراماتیک ترین داستان های عاشقانه از زبان ریاضی :
دو خط موازی هیچ موقع به هم نمیرسند .
‹ دلـبرانـہ ›
دراماتیک ترین داستان های عاشقانه از زبان ریاضی :
مجانب ها رفته رفته به هم نزدیک میشوند
واما هرگز به هم نمیرسند ؛
واما هرگز به هم نمیرسند ؛
‹ دلـبرانـہ ›
دراماتیک ترین داستان های عاشقانه از زبان ریاضی :
منحنی های مماس فقط یک بار به هم میرسند
و برای همیشه از هم جدا میشوند :) '💙 .
و برای همیشه از هم جدا میشوند :) '💙 .
‹ دلـبرانـہ ›
- عاشقت هستم خجالت میکشم از گفتنش ،
±من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم ؟! : )) >>>
هر بار ك اسم سوریه را میآورد
دلم میلرزید و راضی نمیشدم
یك روز به من گفت :
ماندہام با این همه اعتقاداتی ك داری
چرا راضی نمیشـوۍ به سوریه بروم
جواب حضرټ زینب و رقیه را خودت بده .
در باورم نمیگنجید ك بخواهم
جلیل را به این زودۍ از دست بدهم
نگاهم در نگاهش قفل شد . .
با خود میگفتم مرا به ك واگذار کردی
راه برگشـتی براۍ من نگذاشـتی
شزمنده شدم : ))
و سرم را پایین انداختم
و همان لحظه از تمام وجودم
جلیل را به حضرت زینب(س) سپردم
- همسر شهید جلیل خادمی 🦋'🫀.
دلم میلرزید و راضی نمیشدم
یك روز به من گفت :
ماندہام با این همه اعتقاداتی ك داری
چرا راضی نمیشـوۍ به سوریه بروم
جواب حضرټ زینب و رقیه را خودت بده .
در باورم نمیگنجید ك بخواهم
جلیل را به این زودۍ از دست بدهم
نگاهم در نگاهش قفل شد . .
با خود میگفتم مرا به ك واگذار کردی
راه برگشـتی براۍ من نگذاشـتی
شزمنده شدم : ))
و سرم را پایین انداختم
و همان لحظه از تمام وجودم
جلیل را به حضرت زینب(س) سپردم
- همسر شهید جلیل خادمی 🦋'🫀.
‹ دلـبرانـہ ›
و اگر زمان بر من باز گردد، دوباره تو را انتخاب خواهم کرد
‹ دلـبرانـہ ›
- بس ك زیبایی زبانـم بند میآید ولی . . .
± با زبان بیزبانی دوستـت دارم هنوز 💜'🌛: )
نگام کرد و زیر گوشم گفت :
- عاشقت شدم : )) >>
چشام برق زد، سرمو انداختم پایین و با آرومترین لحن ممکن گفتم :
- تو ك به عشق اعتقاد نداشتی، میگفتی دروغه . . .
اخم کرد و یه لبخند ملایم نشوند رو لباش :
- الانم ندارم . . .
دلم هری ریخت (( :
- شوخیت گرفته ؟!
اینبار از ته دل خندید ، چشماش برق میزد
خیره شد به آسمون شب و گفت :
- نه، جدیم. هنوزم به عشق اعتقادی ندارم، دروغه ها . .
ولی میدونی چیه؟! از وقتی اومدی، شدی حقیقی ترین دروغ زندگیم˒❤️🩹'🌘˓
- عاشقت شدم : )) >>
چشام برق زد، سرمو انداختم پایین و با آرومترین لحن ممکن گفتم :
- تو ك به عشق اعتقاد نداشتی، میگفتی دروغه . . .
اخم کرد و یه لبخند ملایم نشوند رو لباش :
- الانم ندارم . . .
دلم هری ریخت (( :
- شوخیت گرفته ؟!
اینبار از ته دل خندید ، چشماش برق میزد
خیره شد به آسمون شب و گفت :
- نه، جدیم. هنوزم به عشق اعتقادی ندارم، دروغه ها . .
ولی میدونی چیه؟! از وقتی اومدی، شدی حقیقی ترین دروغ زندگیم˒❤️🩹'🌘˓