کاش می شد آبرو داری کنم در چشم خلق
اختیارم می رود وقتی که میبینم تو را (:
#شبت_بخیر_قشـــنگم 🌻🌙
• میمسین ``
اختیارم می رود وقتی که میبینم تو را (:
`
#شبت_بخیر_قشـــنگم 🌻🌙
• میمسین ``
گفت: تو شبیه به گیاه بامبو هستی؛ سرسخت، قوی، صبور... از بیرون شکننده به نظر میرسی و از درون، بینهایت قدرتمند هستی. میگفت: حضورت، به آدم احساس جسارت و قدرت میدهد، آدم دوست دارد کنار تو باشد. آنقدر بلندی که هر گیاهی حوالی تو باشد، به شوق نگاهی که به آفتاب داری، قد میکشد!
از اینکه کسی اینقدر زیبا و باشکوه مرا توصیف میکرد، به وجد آمدهبودم اما فقط لبخند زدم و بیاختیار نگاهم را به زمین دوختم، میترسیدم در نگاهم انسانی خسته و تسلیم شده را ببیند، میترسیدم بفهمد چه طاقت کوتاه و چه روانِ شکنندهای دارم و چقدر غمگینم. میترسیدم بنای با شکوهی که از من در ذهنش ساختهبود را خراب کنم.
او جوری از من حرف میزد که خودم هم دلم میخواست این آدمِ جسور و بینظیر را از ذهنش بیرون بکشم و در آغوشش
بگیرم او مرا دقیقا همانجوری میدید!
که دوست داشتم باشم . .
از اینکه کسی اینقدر زیبا و باشکوه مرا توصیف میکرد، به وجد آمدهبودم اما فقط لبخند زدم و بیاختیار نگاهم را به زمین دوختم، میترسیدم در نگاهم انسانی خسته و تسلیم شده را ببیند، میترسیدم بفهمد چه طاقت کوتاه و چه روانِ شکنندهای دارم و چقدر غمگینم. میترسیدم بنای با شکوهی که از من در ذهنش ساختهبود را خراب کنم.
او جوری از من حرف میزد که خودم هم دلم میخواست این آدمِ جسور و بینظیر را از ذهنش بیرون بکشم و در آغوشش
بگیرم او مرا دقیقا همانجوری میدید!
که دوست داشتم باشم . .
‹ دلـبرانـہ ›
کاش شاهرگ گردنت بودم، که نفس کشیدنت بندِ به من بود.
کاش آن خال روی ترقوهی چپت بودم تا گهگداری به چشمت میامدم.
کاش آن تار موی سفید مابین موهای سیاهت من بودم که زیبایی زلفهای پریشانت را دوچندان میکردم.
کاش ورد زبانت من بودم، نور دیدهات من بودم، قند روزهای تلخات من بودم، کاش هرچه که به تو مربوط میشد بودم، جز آنچه که اکنون هستم.
من در قالب یک معشوق به چشم تو نمیآیم، یارِ بیوفای من . .
به قلم ِ : مریم عباسی
کاش آن خال روی ترقوهی چپت بودم تا گهگداری به چشمت میامدم.
کاش آن تار موی سفید مابین موهای سیاهت من بودم که زیبایی زلفهای پریشانت را دوچندان میکردم.
کاش ورد زبانت من بودم، نور دیدهات من بودم، قند روزهای تلخات من بودم، کاش هرچه که به تو مربوط میشد بودم، جز آنچه که اکنون هستم.
من در قالب یک معشوق به چشم تو نمیآیم، یارِ بیوفای من . .
به قلم ِ : مریم عباسی
جناب ِحافظ میگه : روز اول که سر زلف تو
دیدم گفتم . .
که پریشانی این سلسله را آخر نیست!(:
دیدم گفتم . .
که پریشانی این سلسله را آخر نیست!(:
یه چایی بریز بیا بشین باهات حرف دارم.
ببین جانم ♡ ؛ من شاید کم بودم شاید نبودم
ولی همیشه حواسم بهت بود!
از دور زخمهات رو نوازش میکردم از دور میبوسیدمت، از دور نگاهت میکردم، من از یه جایی به بعد آدم دوری شدم.
از نزدیک شدن به آدما میترسم؛ چون هرچقدر بهشون نزدیک تر میشم بیشتر آسیب میبینم.
هنوز هم معتقدم آدما از دور قشنگن، نباید بهشون نزدیک شد چون ممکنه اون تصویر خوبی که ازشون توی ذهنت داری خراب بشه و همین کافیه که شروع به نفرت از آدمها کنی.
میدونی؟ فاصله خیلی مهمه، باید فاصله رو با همه کس و همه چیز رعایت کنی در غیر این صورت اتفاقاتی که میافتن به هیچ وجه باب میلت نخواهد بود.
خیلی وقته نمیتونم به کسی اعتماد کنم، حرف کسی رو باور کنم، مرهم بشم و در مقابلش زخم نخورم و . .
همهی اینا نتیجهی نزدیکی بیش از حد با آدم هاست و من حالا یک فردِ انسان گریزام!
چون فاصله رو کوک نکردم.
ولی توحواست باشه هوشمندانه عمل کن که یک غفلت کوچیک به قیمت از دست رفتن احساسات تموم نشه. چاییت سرد نشه جانم(:
- مریم عباسی
ببین جانم ♡ ؛ من شاید کم بودم شاید نبودم
ولی همیشه حواسم بهت بود!
از دور زخمهات رو نوازش میکردم از دور میبوسیدمت، از دور نگاهت میکردم، من از یه جایی به بعد آدم دوری شدم.
از نزدیک شدن به آدما میترسم؛ چون هرچقدر بهشون نزدیک تر میشم بیشتر آسیب میبینم.
هنوز هم معتقدم آدما از دور قشنگن، نباید بهشون نزدیک شد چون ممکنه اون تصویر خوبی که ازشون توی ذهنت داری خراب بشه و همین کافیه که شروع به نفرت از آدمها کنی.
میدونی؟ فاصله خیلی مهمه، باید فاصله رو با همه کس و همه چیز رعایت کنی در غیر این صورت اتفاقاتی که میافتن به هیچ وجه باب میلت نخواهد بود.
خیلی وقته نمیتونم به کسی اعتماد کنم، حرف کسی رو باور کنم، مرهم بشم و در مقابلش زخم نخورم و . .
همهی اینا نتیجهی نزدیکی بیش از حد با آدم هاست و من حالا یک فردِ انسان گریزام!
چون فاصله رو کوک نکردم.
ولی توحواست باشه هوشمندانه عمل کن که یک غفلت کوچیک به قیمت از دست رفتن احساسات تموم نشه. چاییت سرد نشه جانم(:
- مریم عباسی
‹ دلـبرانـہ ›
شفیعی کدکنی توی
یه جمله همه مارا تعریف کرد! :
دشوار ترین شکنجه این بود که ما یک به یک
به درون خویش تبعید شدیم (:
یه جمله همه مارا تعریف کرد! :
دشوار ترین شکنجه این بود که ما یک به یک
به درون خویش تبعید شدیم (:
اونجا که حافظ میگه:
گَر بَرکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟؛ آن دل کجا بَرم؟ :)
#شبت_بخیر_عزیزترینم 🌙✨
• حافظ ``
گَر بَرکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟؛ آن دل کجا بَرم؟ :)
#شبت_بخیر_عزیزترینم 🌙✨
• حافظ ``
تصادفی با یکی آشنا میشی ولی بعدش کارت به جایی میکشه که اگه تصادف میکردی دردش کمتر بود.