Telegram Web Link
‹ دلـبرانـہ ›
می دانستم زهر هستی وَلی چشیدمت!(:
توخودصاحبدلی‌،رواباشدکه‌دل‌به‌تاراج‌بری؟:)
من در یک عکس دو نفره جا مانده ام .
در آن عکس با تو ،
حرف میزنم
در آن عکس پا به سن گذاشته
ایم ، صاحب خانواده و
فرزند شده ایم
تو در آن عکس هیچوقت تَركَم نکردی : ))!
Audio
#New🔥
« شد دلم تنگ ، پر از غم ، خنده رفته کجا :))) »
🎙 علی میر
🎼 پشیمونم

♥️⃝⃔🖇 www.tg-me.com/Delbarane_chnll
تو برای‌ نگاه کردن
چه‌ چشمای قشنگی‌ داری . . . :)))
#شبت_بخیر_چشم_قشنگمـ 🌙
• میم‌سین `
تو تنها نامزدِ دارای صلاحیتِ قلبمی که پای ثبتِ رأی قلبم تو شناسنامه، قراره تمامِ عمر رئیس قوه زندگی ام باشی و اعتبار نامه اش را هم تک تک اعضای وجودم امضا کرده اند؛ (:
ـ میم‌سین `` 🌱°
عشقت خیلی به دلم میاد ... ^^♥️
من بهت احتیاج دارم؛ تا وقتی که زخمی شدم زخمامو باند پیچی کنی.
تا وقتی دلم گرفت، بهت پناه بیارم، یا وقتی بغض داره خفم میکنه، محکم بغلم کنی . . .
وقتی غصه ها دارن از پا میندازنم تو نجاتم بدی، که وقتی دارم به تاریکی عادت میکنم دستمو بگیری و منو ببری تو نور، تا بهم حق بدی، تا بخندی و من برای چند ثانیه فراموش کنم که درد پیله کرده به زندگیم، تا موهامو نوازش کنی، تا بهم بگی:«پاشو آسمونو ببین ابرا دوباره دارن خودنمایی میکنن!»
تا دوباره بهم یاد‌اوری کنی؛ اولین بارونی که رو گونه‌ام می‌افته بوسه‌ی توئه!
من به وجودت نیاز دارم؛ تا بوم بی روح زندگیم رو رنگ کنی، رنگی از جنس خنده های خودت.
- (دختر ابری)
نظرِ افلاطون راجب‌ شگفت انگيز ترين رفتار انسان این است که :
از كودكى خسته مى شود !
براى بزرگ شدن عجله مى كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود مى شود ؛
ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه مى گذارد
سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى كند ،
طورى زندگى مى كند كه انگار هرگز نخواهد مرد،
و بعد طورى مى ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است.
آنقدر به آينده فكر مى كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست،
در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست .💚🎼
Gerdaab
Sajad Mahrokhsar
#Qofli🔥
« بیشتر منو میسوزونی ، خاکستر آتیش من :))) »
🎙 سجاد ماهرخسار
🎼 گرداب

♥️⃝⃔🖇 www.tg-me.com/Delbarane_chnll
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گویی چون قهوه ای هستی که جانم می‌نوشد
تا خواب شب را از سرم بپرانی••• ☕️🌱(: ``
#شبت_بخیر_اتفاق_ناب 🌙
• میم‌سین ``
لكنك لست كذلك بل انت هناك و هناك لا يدري كم هو محظوظ...
خیلی دلم می‌خواست که حالا کنارم باشی، اما نیستی
تو آنجایی...
و «آنجا» نمی‌داند که چقدر خوشبخت است 💙🎼'
کس را به خلوتِ دلِ من جز تو راه نیست
این در به روی غیرِ تو پیوسته بسته باد :))``
- جناب ِ‌ سعدی 💙🎬 ࣪◜
کنج خونه، یه گل پیچک بود و روی زمین یه قالی قرمز که بافته‌ی دست خود عزیز جون بود کنار دیوار سماورش همیشه به راه بود و قوریش باطرح گل‌سرخ‌ خودنمایی میکرد.
استکان کمر‌باریک ونعلبکی سفید‌ با هاشور قرمز رنگش، عجیب دلبری می‌کرد.
عاشق نقطه به نقطه‌ی خونش بودم، حکم پناهگاه رو داشت برام.
هروقت دلم میگرفت بی اختیار سر از خونه‌ی عزیز جون‌ در می‌اوردم.
از بچگی عادت داشتم دلم که میگرفت لال میشدم و تو خودم میرفتم .
عزیز جون هم منو خوب می‌شناخت، وقتی که از سکوتم کلافه میشد، صدام می‌زد بیا مادر دل بِکَن از تماشای اون درخت خرمالو!
بیا بریم حیاط دلمون واشه یکم . . .
دوتایی گوشه‌ی حیاط‌ رو صندلی های‌نم‌زده‌‌ی چوبی زیر درخت خرمالو می‌شستیم، من خرمالو هارو میشمردم و عزیز جون برام چایی لب‌سوز می‌ریخت و میگفت:«زود بخور مادر، سرد بشه نمی‌چسبه ها.»
حواسش بود بهم؛ کافی بود زل بزنه تو چشمام تا همه خنده هامو حاشا کنه و تاریکی وجودم رو ببینه و با دستای نحیفش زخمامو لمس کنه.
از وقتی رفت، غرق شدم تو تاریکی و کسی براش مهم نبود چاییم سرد میشه یا نه!
که نهایتاً همه چی سرد شد و از دهنم افتاد، حالا مدت هاست که هیچی بهم نمی‌چسبه و انگار من خیلی وقته دارم خرمالو هارو میشمارم و کسی‌ام بهم یاداوری نمی‌کنه که چاییم سرد میشه!
انگار کسی نیست که متوجه  غم کذایی‌کنج دلم بشه . . .💔
- دختر ابری ♥️'🎼 :)
‹ دلـبرانـہ ›
چشمات وطن من شده :)
عشقت آموخت مَرا شکل دگر خندیدن (:'🎼
در حالِ‌ خوندنِ‌ داستانی‌ بودم‌ ،
‌نوتیف‌ اومد ؛ تو‌ بودی ، پیغامی‌ از‌ تو‌ بود ،
کنار زدمش‌ و‌ به‌ خوندن‌ داستان‌ ادامه‌ دادم . .
دیگران‌ چه‌ زود‌ از‌ چشممون‌ می‌افتن ،
‌از یه تایمی‌ به‌ بعد‌ دیگه‌ هر چقدرم‌ باشن‌
فایده‌ای نداره، ‌دیگه‌ هیجانی‌ برات‌ ندارن
دیگه‌ قلبتو به‌ تپش‌ نمیندازن‌ ' ) >>>
چون‌ توی‌ نبودشون ، خاصیتشونو‌ از‌ دست دادن .
2024/09/29 15:35:22
Back to Top
HTML Embed Code: