- بهش گفتم ازت میخوام هیچوقت دروغ نگی . .
گفت : من همین الانم واسه اینکه این وقت شب پیش تو باشم دروغ گفتم .
همونایی ك از بچگی بهم گفتن دروغ نگو . .
یه کاری کردن واسه داشتن یه چیزایی ك حق طبیعی هر آدم زندهایه دروغ بگم . .
اونا منو مخفی کار بارآوردن چون نمیخواستن با این واقعیت رو به رو بشن که منم آدمم .
منم دلم میخواد تجربه کنم . .
اشتباه کنم ، زندگی کنم . .
میخوای دروغ نشنوی ازم؟!
رفیقم باش . .
امن باش ، بذار خودم باشم .
بذار این عادتِ مزخرفِ مخفی کاری کردن از مغزم بیفته :)))!
گفت : من همین الانم واسه اینکه این وقت شب پیش تو باشم دروغ گفتم .
همونایی ك از بچگی بهم گفتن دروغ نگو . .
یه کاری کردن واسه داشتن یه چیزایی ك حق طبیعی هر آدم زندهایه دروغ بگم . .
اونا منو مخفی کار بارآوردن چون نمیخواستن با این واقعیت رو به رو بشن که منم آدمم .
منم دلم میخواد تجربه کنم . .
اشتباه کنم ، زندگی کنم . .
میخوای دروغ نشنوی ازم؟!
رفیقم باش . .
امن باش ، بذار خودم باشم .
بذار این عادتِ مزخرفِ مخفی کاری کردن از مغزم بیفته :)))!
‹ دلـبرانـہ ›
- چشمهایش را گوش دادم ، لبهایش را نفس کشیدم . .
نگاهش را بوییدم و آغوشش را بوسیدم .
من او را عجیب دوست داشتم :)))!
نگاهش را بوییدم و آغوشش را بوسیدم .
من او را عجیب دوست داشتم :)))!
Yadete
Novan
#Qpfli🔥♪
« یادته هر بار هرجا گم می شدی توی دردا من تا فرداش گوش میدادم همه حرفاتو :) »
🎙 نوان
♥️⃝⃔🖇 www.tg-me.com/Delbarane_chnll ⎙
« یادته هر بار هرجا گم می شدی توی دردا من تا فرداش گوش میدادم همه حرفاتو :) »
🎙 نوان
♥️⃝⃔🖇 www.tg-me.com/Delbarane_chnll ⎙
دوستت دارم با وجود اینکه تو را همیشه نمی بینم!
دوستت دارم چون برایت نوشتم!
برایت خواندم .
بخاطرت خندیدم
و به خاطر تو تغییر کردم . .
تو را دوست دارم در حالی که دوری ؛
اما نزدیک ترینی به قلبم .
#شبت_بخیر_ماه_من :)🌙✨
• فلورا ``
دوستت دارم چون برایت نوشتم!
برایت خواندم .
بخاطرت خندیدم
و به خاطر تو تغییر کردم . .
تو را دوست دارم در حالی که دوری ؛
اما نزدیک ترینی به قلبم .
#شبت_بخیر_ماه_من :)🌙✨
• فلورا ``
اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگیتان پیدا شد که همهچیزش و همهی رفتارهایش را دوست دارید، یعنی راه رفتنش را دوست دارید، حرف زدنش را دوست دارید، صدایش را دوست دارید، چشمانش مستتان کرد، دستانش بهتان امنیت داد، شانههایش برای سر گذاشتن جای امنی بود...
با خندیدناش قند در دلتان آب شد و حتی گریهاش دلتان را برد...
واقعا مراقبتان بود، نگرانیهایتان نگرانش کرد، غمتان طوفانش کرد، شادیتان آبادش کرد...
بودناش معنای بودن بود و حتی وقتی که نبود باز هم بود...
اگر چنین کسی را پیدا کردید، تردید نکنید، عاشقش شوید، عاشقش شوید و برایش بجنگید و حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد، هفت میلیارد جمعیت زیادیست، اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ؛ وقت برای اشتباه کردن نیست، وقت برای عاشق زندگی کردن و عاشق مردن تنگ است و زندگی هم گوش شنوای خوبی برای حسرتهایمان نیست
- ریا
با خندیدناش قند در دلتان آب شد و حتی گریهاش دلتان را برد...
واقعا مراقبتان بود، نگرانیهایتان نگرانش کرد، غمتان طوفانش کرد، شادیتان آبادش کرد...
بودناش معنای بودن بود و حتی وقتی که نبود باز هم بود...
اگر چنین کسی را پیدا کردید، تردید نکنید، عاشقش شوید، عاشقش شوید و برایش بجنگید و حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد، هفت میلیارد جمعیت زیادیست، اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ؛ وقت برای اشتباه کردن نیست، وقت برای عاشق زندگی کردن و عاشق مردن تنگ است و زندگی هم گوش شنوای خوبی برای حسرتهایمان نیست
- ریا
‹ دلـبرانـہ ›
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
:)))))))))) چشماش ``
دردی در اعماق قلبش احساس میکرد که همچون سنگریزهای در کفشش او را آزار میداد
- صد سال تنهایی .
- صد سال تنهایی .
صباح الخير
للذين مازالت الضحكة
على وجوههم رغم كل شيء
صبح بخیر
به کسانی که با وجود همه چیز
هنوز لبخند بر لب دارند...
#صبح_بخیر ♥️
للذين مازالت الضحكة
على وجوههم رغم كل شيء
صبح بخیر
به کسانی که با وجود همه چیز
هنوز لبخند بر لب دارند...
#صبح_بخیر ♥️
از معجزهی آغوشت غافل نشویم ، پناهگاهی در میان دو بازویت که جهانِ کوچکی برایم میسازد اما؛ آرامشش به وسعت اُقیانوس است بیانتها و دلچسب . .
- مریم عباسی
- مریم عباسی
حال عاشق لالی را دارم که نمیتواند زیبایی معشوقش را در گوشهایش نجوا کند .
- مریم عباسی
- مریم عباسی
+ یغماگر احساسات من
کجای جهان چنین ظلمی ثبت شده؟
که برای معشوقی جان بدهی اما او خود جانت را بِستاند؟
در رگهایم تو بودی که جریان داشتی، در ظلمات شبهایم تورا نور میدانستم، به هنگام جولان دادنم توسط رنجها تو را میخواستم، من تو را میطلبیدم زمانی که عقربهی بزرگ، عقربهی کوچک را به آغوش میکشید.
دردهایم را کتمان میکنم اما چهکسی پاسخ قلب رنج دیدهام را خواهد داد؟
گمان نمیکنم تو حتی لحظهای به قلب من بیندیشی یا اینکه چرا احساسات مرا به تاراج بردهای!
تو خود صاحبدل بودی، روا بود که دل مرا به تاراج ببری؟
گهگداری فیلِ احساساتم را محکم به بند میکشم که دلش یاد هندوستان آغوشت را نکند.
مبادا در حوالی من پرسه بزنی، این تن مدت هاست متلاشی شده نگرانام که با دیدن تکههای وجودم بیتاب شوی.
همه میدانستند که من از آن تو بودم، بگذریم که مرا رها کردی همچون؛ ساکنانی که شهرشان را ترک کنند، بگذریم که در اوج حماقت تن به خواستنت دادم... اما تورا به خدایی که میپرستی دیگران را بازیچهی هوسهای بیهودهی خود نکن، این مردمان بی طاقتاند.
بگذار درد نبودت در طالع من باشد، یغماگر احساسات من!
- مریم عباسی
کجای جهان چنین ظلمی ثبت شده؟
که برای معشوقی جان بدهی اما او خود جانت را بِستاند؟
در رگهایم تو بودی که جریان داشتی، در ظلمات شبهایم تورا نور میدانستم، به هنگام جولان دادنم توسط رنجها تو را میخواستم، من تو را میطلبیدم زمانی که عقربهی بزرگ، عقربهی کوچک را به آغوش میکشید.
دردهایم را کتمان میکنم اما چهکسی پاسخ قلب رنج دیدهام را خواهد داد؟
گمان نمیکنم تو حتی لحظهای به قلب من بیندیشی یا اینکه چرا احساسات مرا به تاراج بردهای!
تو خود صاحبدل بودی، روا بود که دل مرا به تاراج ببری؟
گهگداری فیلِ احساساتم را محکم به بند میکشم که دلش یاد هندوستان آغوشت را نکند.
مبادا در حوالی من پرسه بزنی، این تن مدت هاست متلاشی شده نگرانام که با دیدن تکههای وجودم بیتاب شوی.
همه میدانستند که من از آن تو بودم، بگذریم که مرا رها کردی همچون؛ ساکنانی که شهرشان را ترک کنند، بگذریم که در اوج حماقت تن به خواستنت دادم... اما تورا به خدایی که میپرستی دیگران را بازیچهی هوسهای بیهودهی خود نکن، این مردمان بی طاقتاند.
بگذار درد نبودت در طالع من باشد، یغماگر احساسات من!
- مریم عباسی