خانواده بلقیس، همسر #نزار_قبانی؛
برای ازدواجش با نزار قبانی به شدت مخالف بودن. ولی با وساطت دیگران بهم رسیدن.
نزار میگه چندبار ازش پرسیدم؛
چرا با وجود مخالفت قبیلهت با من ازدواج کردی ؟و دردسراشو به جون خریدی ؟
میگه بلقیس هر بار من رو مثل یه طفل در آغوش میکشید و میگفت : قبیلهی من تویی !( :🌚🩷°
برای ازدواجش با نزار قبانی به شدت مخالف بودن. ولی با وساطت دیگران بهم رسیدن.
نزار میگه چندبار ازش پرسیدم؛
چرا با وجود مخالفت قبیلهت با من ازدواج کردی ؟و دردسراشو به جون خریدی ؟
میگه بلقیس هر بار من رو مثل یه طفل در آغوش میکشید و میگفت : قبیلهی من تویی !( :🌚🩷°
『آرامـش
مرز بازوهای ڪسیست
ڪه شهر آغوشش
مختـصِ ملتِ
یڪ نفرهی من است ..🌈🩵』
|حانیهاحمدی|
مرز بازوهای ڪسیست
ڪه شهر آغوشش
مختـصِ ملتِ
یڪ نفرهی من است ..🌈🩵』
|حانیهاحمدی|
باید کسی باشد
برای دوست داشتن
کسی باشد که وقتی
تمامت را گوشهای
گم میکنی
بیاید،
پیدایت کند...
|عادلدانتیسم|``🌱
برای دوست داشتن
کسی باشد که وقتی
تمامت را گوشهای
گم میکنی
بیاید،
پیدایت کند...
|عادلدانتیسم|``🌱
دفتـر شعرم را که میگشایم
مُشتی از تـو
بیرون میریزد
هوا به تو آغشته میشود!
و میترسم که نکند
یک شهـر عاشقت بشود
آهای..
دردانـه ی برگ برگِ نوشته ها
از تـو گفتن
چه عالـمی دارد ...
|مریمقهرمانلو|``🌱
مُشتی از تـو
بیرون میریزد
هوا به تو آغشته میشود!
و میترسم که نکند
یک شهـر عاشقت بشود
آهای..
دردانـه ی برگ برگِ نوشته ها
از تـو گفتن
چه عالـمی دارد ...
|مریمقهرمانلو|``🌱
وسط دعوا به چشاش نگاه کنید و بگید
«عقࢪبه دوࢪ ساعت میگࢪده ، من دوࢪ چشات»
همه چیز تو کسࢪی از ثانیه
به حالت سابق بࢪمیگرده🙂↔️🩵🌱``
«عقࢪبه دوࢪ ساعت میگࢪده ، من دوࢪ چشات»
همه چیز تو کسࢪی از ثانیه
به حالت سابق بࢪمیگرده🙂↔️🩵🌱``
تو رابطه لانگ اینجوری بهش صبح بخیر بگو:
هر صبح 🌞🌈••
یادم میرود
كه چقدر دوری ،
که چقدر دورم !!!
هر صبح ...
از اول "دوستت دارم"
🍃🩶°°°° آدمیزاد سختشه که بگه "به من توجه کن". برای همین قیل و قال راه میندازه. عصبی میشه. داد میزنه. قهر میکنه. فرار میکنه. با خودش و زمین و زمان لج میکنه. برای اینکه به چشم بیاد. برای اینکه دیده شه!
تو فقط میبینی که چشماشو میبنده و داد میزنه و هیچی نمیشنوه؛ اون داره میپره و دستاشو تکون میده و میگه "هی! من اینجام! ببین منو!"
داره میگه "به من توجه کن."
و میدونی چقدر درموندست این جمله؟ سراسر استیصاله. و وقتی به زبون بیاد؛ اگه به زبون بیاد؛ دیگه گفتن و نگفتنش، فرقی نداره ៚ !!
تو فقط میبینی که چشماشو میبنده و داد میزنه و هیچی نمیشنوه؛ اون داره میپره و دستاشو تکون میده و میگه "هی! من اینجام! ببین منو!"
داره میگه "به من توجه کن."
و میدونی چقدر درموندست این جمله؟ سراسر استیصاله. و وقتی به زبون بیاد؛ اگه به زبون بیاد؛ دیگه گفتن و نگفتنش، فرقی نداره ៚ !!