قربون صدقه :) :
•قُربونِ جَبر جغرافیایۍ چِـشمات
که منو میبَره اُونوَرِ دُنیاٰ :)♥️
•قُربونِ جَبر جغرافیایۍ چِـشمات
که منو میبَره اُونوَرِ دُنیاٰ :)♥️
شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی ؟
همه شب با غم دلتنگیِ خود خواب شوی ؟
شده آیا که غمی ریشه به جآنت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهآنت بزند ؟
شده دلتنگ شوی غم به جهآنت برسد ؟
گرهات کور شود غم به روانت برسد ؟
شده دلتنگ شوی چآره نیابی جز اشک ؟
من به این چارهیِ بیچاره دچآرم هر شب ..
:)))))))))
همه شب با غم دلتنگیِ خود خواب شوی ؟
شده آیا که غمی ریشه به جآنت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهآنت بزند ؟
شده دلتنگ شوی غم به جهآنت برسد ؟
گرهات کور شود غم به روانت برسد ؟
شده دلتنگ شوی چآره نیابی جز اشک ؟
من به این چارهیِ بیچاره دچآرم هر شب ..
:)))))))))
اونجایی که شهریآر میگه ؛
چو بستی در به روی ِ من به کوی صبر رو کردم ، چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم .
چو بستی در به روی ِ من به کوی صبر رو کردم ، چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم .
_تو صبح منی
خورشیدی که
در طلوع تعلل نمی کند
_بهارنارنجی در عطر بودن
ترنم ترانه های دلکشی
در آغاز
_ حریر تنت
هیبت می بخشد
به لطافت ثانیه ها
باش تا دوستانه تر
به زندگی سر بزند ،
عشق ...
• پروا 🌞🌻
خورشیدی که
در طلوع تعلل نمی کند
_بهارنارنجی در عطر بودن
ترنم ترانه های دلکشی
در آغاز
_ حریر تنت
هیبت می بخشد
به لطافت ثانیه ها
باش تا دوستانه تر
به زندگی سر بزند ،
عشق ...
• پروا 🌞🌻
قلب من به این امید می تپد که تو هستی
تویی وجود دارد که من میتوانم آن را ببینم ؛
او را ببوسم او را در آغوش خود بفشارم و او را احساس کنم .
#شاملو 🌱
تویی وجود دارد که من میتوانم آن را ببینم ؛
او را ببوسم او را در آغوش خود بفشارم و او را احساس کنم .
#شاملو 🌱
یجا نوشته بود ؛
من افتادم ته چآه پنج متری تو واسم طناب سه متری انداختی ، بگم نیستی دروغ گفتم بگم هستی کافی نیست ، چقدر خوب گفت ..
من افتادم ته چآه پنج متری تو واسم طناب سه متری انداختی ، بگم نیستی دروغ گفتم بگم هستی کافی نیست ، چقدر خوب گفت ..
[ من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمیدارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
• سجادسامانی ]
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمیدارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
• سجادسامانی ]