📝 آرن جانسون: شجاع بودن به این معنی نیستش که از هیچی نترسی، شجاع بودن یعنی از با اینکه میترسی ولی خودتو کنترل میکنی...
📽 The Conjuring: The Devil Made Me Do It 2021
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 The Conjuring: The Devil Made Me Do It 2021
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
قبلتر اذعان کرده بودم که در کارنامه "گرتا گرویک" یک شاهکار به چشم میآید و آن "لیدی برد" است. نه خبری از شعار است و نه خبری از دغدغههای پوچ و بیهوده! کارگردان فقط زندگی یک نوجوان پرشور و دردسرساز را بدون هیچ شیله و پیلهای تصویرسازی میکند. آنقدر غصه ما با لحظه لحظه این شخصیت همراه میشود و غم و شادی او را با حداکثر درک و همدلی ممکن روایت میکند که محال است در پایان فیلم، "کریستین" و یا همان لیدی برد بخشی از وجودتان نشده باشد.
📽 Lady Bird (2017)
✍️ عرفان دانش
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 Lady Bird (2017)
✍️ عرفان دانش
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🔰 نقد فیلم "در غربت"
⚠️ هشدار اسپویل
📝 "در غربت" سومین فیلم بلند از مجموعه آثار و اولین فیلم "شهیدثالث"در غربت است. البته نمیتوان همچون "نوستالژیا"ی "تارکوفسکی" شخصیت اصلی را خودِ کارگردان پنداشت. کاراکتر اصلی که از قضا با بازی خوب "پرویز صیاد" به بالاترین سطح رسیده است، مهاجریست ترک، که در کارخانهای بیروح کار میکند، و کاری بیروحتر از کارخانهاش دارد. کل روز را صاف و سیخ ایستاده و وسیلهای را گویی پانچ میکند. البته صرف عمل اصلی اهمیتی ندارد، آنچه برای "شهیدثالث" اهمیت مییابد، رنج و عذاب سردیست که شخص در طی کار با آن درمیآمیزد: حال آنکه او کاری یدی ندارد اما مخاطب فکر میکند اگر او مشغول به هرکاری جز این بود، حتما حالی بهتر داشت. این حال بد در خانه هم ادامه مییابد. او با عدهای از ترکهای مهاجر مثل خودش زندگی میکند، و از قضا یکی از آنها آلمانی بلد است. او با دختری دوست شده و قضیه را برای هم خانهایهایش تعریف میکند. حسین که "پرویز صیاد" باشد تصمیم میگیرد برای کاستن از این زندگی فلاکتبارِ چخوفی – و حتی بدتر! برای مثال در "زندگی من" نویسنده برای شخصیت اصلی یک سری مرزها تعیین کرده است، هرچند او بسیار فقیرانه و سخت زندگی میکند و کاری یدی دارد، اما چنین بیروح و اعتنا نیست، حتی در غربت هم نیست!– با دختری آشنا شود. این مهم نیازمند دانستن زبان آلمانیست، پس از ساکن دیگر کمک میخواهد. او حتی ابتدا نمیداند حسین هدفی جزئی در پیش دارد. گمان میکند خواست او یادگیری آلمانی برای کار و زندگی روزمره است، حال آنکه حسین پس از مدتی بسیار کوتاه به او معترض میشود: "چیزهای به درد بخور به من یاد بده!". پس حسین علنا میخواهد از رنج بگریزد. رنجی انسانیتر از ارتباط گرفتن با کارفرماها و همکارانش. در فیلم شاهد تلاشهای عبث او برای برقراری ارتباط با دختران هستیم. مسائل دیگری هم مطرحاند. دو جا در فیلم شاهد نمایشی بینظیر از "شهیدثالث" هستیم: نمایشی از پذیرفته نشدن مهاجران در کشور مقصد. بهگمانم همهی ما درگیر این معضل هستیم: مهاجران افغانستانی امروز ایران که به هر نحوْ طرد شده، مورد نفرت قرار گرفته و فرسودهتر میشوند. به فیلم بازگردیم: به مفهوم پذیرفته نشدن مهاجران. ابتدا وقتی برای بار دوم در مترو هستیم: آن زمان که مرد آلمانی شروع به داد زدن میکند، با نفرت توهین میکند و میگوید از اینجا برو، تو به اینجا تعلق نداری و از این قبیل سخنان. بار دیگر در محل کار رخ میدهد، هنگام غذا خوردن: مرد آلمانی حسین را میبیند که به غذا حملهور میشود، و بیوقفه آن را میخورد، حال آنکه خودش صرفا آن را مزه مزه میکند و آشکارا در مییابیم به کیفیت غذا معترض است. حسین را با نفرت نگاه میکند و از او میپرسد: "خوشمزهست، نه"؟ حسین که متوجه حرف او نمیشود با صدای بلند دوبار بلند میگوید: "بله، بله: yes, yes" و باز هم دوبار دیگر آن را تکرار میکند. دو امر آشکار میشود: اول همان موردی که بدان اشاره کردم، یعنی مورد نفرت قرار گرفتن مهاجران: پی بردن به این نکته هیچ شگردی نمیخواهد، نگاههای مرد و در نهایت حرفی که میزند: "بیشتر بلمبون." گواه بر این نفرت است. و دومین نکته، بیگانگی مهاجرین در کشور است. البته این دو مورد یکی نیستند اما بسیار به هم مرتبطاند. بیگانگی حسین از حرفها، مدلی که او تایید میکند، و غذا خوردنش پیداست. ارتباط هیچگاه شکل نمیگیرد و حسین با هیچ آلمانیای وارد رابطهای دوستانه یا عاطفی نمیشود. حتی در این دو سکانس او بحث هم نمیکند. پس از هر دو سکانس دو نوع دیدگاه، دو نظر و دو مفهوم را بسط میدهند. در ادامهی مفهوم بیگانگی مهاجرین، به فکرم میرسد سکانسی دیگر را شرح دهم: در سکانسی از فیلم، یعنی اولین باری که میبینیم حسین به درون ساختمان میرود و از پلهها بالا میرود، یک پیرزن میبینیم که دم در خانهاش ایستاده و به حسین سلام میکند، حسین هم بیاعتنا میگذرد و به بالا میرود. عینا همین سکانس بار دیگر تکرار میشود: حسین از پلهها بالا میرود و البته این بار که آلمانی را کمی بیشتر یاد گرفته است، سلام را پاسخ میدهد، سپس به داخل میرود. به زعم من این سکانس هم دو نظر مختلف را شرح میدهد: اولی همان بیگانگی مهاجرین است. آنجا که پیرزن شروع به درددل میکند و حسین باز هم شروع به خوردن میکند، و چون متوجه نمیشود دائما "yes" را تکرار میکند. پیرزن متوجه فهم کم او از آلمانی میشود، و از موضوع منحرف میشود. شروع میکند با خود سخن گفتن و زیر لب گله کردن از حسین. "میگوید تو هیچی نمیفهمی" و حسین همچنان تایید میکند.
ادامه دارد...
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
⚠️ هشدار اسپویل
📝 "در غربت" سومین فیلم بلند از مجموعه آثار و اولین فیلم "شهیدثالث"در غربت است. البته نمیتوان همچون "نوستالژیا"ی "تارکوفسکی" شخصیت اصلی را خودِ کارگردان پنداشت. کاراکتر اصلی که از قضا با بازی خوب "پرویز صیاد" به بالاترین سطح رسیده است، مهاجریست ترک، که در کارخانهای بیروح کار میکند، و کاری بیروحتر از کارخانهاش دارد. کل روز را صاف و سیخ ایستاده و وسیلهای را گویی پانچ میکند. البته صرف عمل اصلی اهمیتی ندارد، آنچه برای "شهیدثالث" اهمیت مییابد، رنج و عذاب سردیست که شخص در طی کار با آن درمیآمیزد: حال آنکه او کاری یدی ندارد اما مخاطب فکر میکند اگر او مشغول به هرکاری جز این بود، حتما حالی بهتر داشت. این حال بد در خانه هم ادامه مییابد. او با عدهای از ترکهای مهاجر مثل خودش زندگی میکند، و از قضا یکی از آنها آلمانی بلد است. او با دختری دوست شده و قضیه را برای هم خانهایهایش تعریف میکند. حسین که "پرویز صیاد" باشد تصمیم میگیرد برای کاستن از این زندگی فلاکتبارِ چخوفی – و حتی بدتر! برای مثال در "زندگی من" نویسنده برای شخصیت اصلی یک سری مرزها تعیین کرده است، هرچند او بسیار فقیرانه و سخت زندگی میکند و کاری یدی دارد، اما چنین بیروح و اعتنا نیست، حتی در غربت هم نیست!– با دختری آشنا شود. این مهم نیازمند دانستن زبان آلمانیست، پس از ساکن دیگر کمک میخواهد. او حتی ابتدا نمیداند حسین هدفی جزئی در پیش دارد. گمان میکند خواست او یادگیری آلمانی برای کار و زندگی روزمره است، حال آنکه حسین پس از مدتی بسیار کوتاه به او معترض میشود: "چیزهای به درد بخور به من یاد بده!". پس حسین علنا میخواهد از رنج بگریزد. رنجی انسانیتر از ارتباط گرفتن با کارفرماها و همکارانش. در فیلم شاهد تلاشهای عبث او برای برقراری ارتباط با دختران هستیم. مسائل دیگری هم مطرحاند. دو جا در فیلم شاهد نمایشی بینظیر از "شهیدثالث" هستیم: نمایشی از پذیرفته نشدن مهاجران در کشور مقصد. بهگمانم همهی ما درگیر این معضل هستیم: مهاجران افغانستانی امروز ایران که به هر نحوْ طرد شده، مورد نفرت قرار گرفته و فرسودهتر میشوند. به فیلم بازگردیم: به مفهوم پذیرفته نشدن مهاجران. ابتدا وقتی برای بار دوم در مترو هستیم: آن زمان که مرد آلمانی شروع به داد زدن میکند، با نفرت توهین میکند و میگوید از اینجا برو، تو به اینجا تعلق نداری و از این قبیل سخنان. بار دیگر در محل کار رخ میدهد، هنگام غذا خوردن: مرد آلمانی حسین را میبیند که به غذا حملهور میشود، و بیوقفه آن را میخورد، حال آنکه خودش صرفا آن را مزه مزه میکند و آشکارا در مییابیم به کیفیت غذا معترض است. حسین را با نفرت نگاه میکند و از او میپرسد: "خوشمزهست، نه"؟ حسین که متوجه حرف او نمیشود با صدای بلند دوبار بلند میگوید: "بله، بله: yes, yes" و باز هم دوبار دیگر آن را تکرار میکند. دو امر آشکار میشود: اول همان موردی که بدان اشاره کردم، یعنی مورد نفرت قرار گرفتن مهاجران: پی بردن به این نکته هیچ شگردی نمیخواهد، نگاههای مرد و در نهایت حرفی که میزند: "بیشتر بلمبون." گواه بر این نفرت است. و دومین نکته، بیگانگی مهاجرین در کشور است. البته این دو مورد یکی نیستند اما بسیار به هم مرتبطاند. بیگانگی حسین از حرفها، مدلی که او تایید میکند، و غذا خوردنش پیداست. ارتباط هیچگاه شکل نمیگیرد و حسین با هیچ آلمانیای وارد رابطهای دوستانه یا عاطفی نمیشود. حتی در این دو سکانس او بحث هم نمیکند. پس از هر دو سکانس دو نوع دیدگاه، دو نظر و دو مفهوم را بسط میدهند. در ادامهی مفهوم بیگانگی مهاجرین، به فکرم میرسد سکانسی دیگر را شرح دهم: در سکانسی از فیلم، یعنی اولین باری که میبینیم حسین به درون ساختمان میرود و از پلهها بالا میرود، یک پیرزن میبینیم که دم در خانهاش ایستاده و به حسین سلام میکند، حسین هم بیاعتنا میگذرد و به بالا میرود. عینا همین سکانس بار دیگر تکرار میشود: حسین از پلهها بالا میرود و البته این بار که آلمانی را کمی بیشتر یاد گرفته است، سلام را پاسخ میدهد، سپس به داخل میرود. به زعم من این سکانس هم دو نظر مختلف را شرح میدهد: اولی همان بیگانگی مهاجرین است. آنجا که پیرزن شروع به درددل میکند و حسین باز هم شروع به خوردن میکند، و چون متوجه نمیشود دائما "yes" را تکرار میکند. پیرزن متوجه فهم کم او از آلمانی میشود، و از موضوع منحرف میشود. شروع میکند با خود سخن گفتن و زیر لب گله کردن از حسین. "میگوید تو هیچی نمیفهمی" و حسین همچنان تایید میکند.
ادامه دارد...
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
نشریه سینمایی کوفیلم
🔰 نقد فیلم "در غربت" ⚠️ هشدار اسپویل 📝 "در غربت" سومین فیلم بلند از مجموعه آثار و اولین فیلم "شهیدثالث"در غربت است. البته نمیتوان همچون "نوستالژیا"ی "تارکوفسکی" شخصیت اصلی را خودِ کارگردان پنداشت. کاراکتر اصلی که از قضا با بازی خوب "پرویز صیاد" به بالاترین…
پیرزن متوجه فهم کم او از آلمانی میشود، و از موضوع منحرف میشود. شروع میکند با خود سخن گفتن و زیر لب گله کردن از حسین. "میگوید تو هیچی نمیفهمی" و حسین همچنان تایید میکند. از این مفهوم که بگذریم، با دیدی فراختر، بهنظرم میرسد کارگردان حرفی میزند بسیار اساسیتر. فکر میکنم "شهیدثالث" پیرزن را تنها قرار داد تا مفهوم خودش را گسترش دهد. پیرزن را عصبی، فرتوت و ناامید قرار میدهد، درست مثل مهاجرین. پیرزن حتی وضع بدتری دارد، بدین جهت که از فرزندش زخم خورده است. غم عجیبی در دل دارد، نفرتی میپراکند و میگوید: "منتظر است من بمیرم و ارث بگیرد، اما هیچ نمیگذارم." این سخن پیرزن و البته تمام آنچه از پیرزن در فیلم میبینیم – که همان سکانس میشود– گواه بر آن است که انسان با انسان بیگانه شده است. سکانسهای مترو، بار، خیابانها و کل فیلم، علاوه بر نشان دادن وضعیت بد مهاجرین، با دیدی فراختر و البته پنهانیتر به وضعیت بد انسانها میپردازد. همانطور که در فیلمهای دیگر "شهیدثالث" میبینیم، او انسانها را بیگانه از هم میداند، نویسندهی محبوب او – "چخوف"– هم به این امر توجه زیادی دارد. بهطور کلی فیلم ریتم کندی دارد و همچنین از موسیقی بهره نمیبرد تا خشکی و بیروح بودن فضا را تشدید کند. غم مستولی بر فیلم از آن دست غمهای فراموشناشدنیست که حتی بعد از فیلم و مدتها بعد از مخاطب را به درون خود فرو میبرد و وادار به غور میکند. فیلم در غم حداکثری تمام میشود. آنجا که هیچچیز تغییر نکرده، و حتی برای برخی ساکنان خانه بدتر هم شده است. آنجا که خانوادهی هماتاقی حسین فوت کردهاند و آن جوان از همهچیز ناامید، به ناامیدی خود مطمئنتر میشود. حسین هم که تغییری نکرده است، فردا به سرکار خواهد رفت.
🎞 Far from Home (1975)
✍️ امیرحسین یاسینی
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎞 Far from Home (1975)
✍️ امیرحسین یاسینی
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 اسم فیلم حرفهای بسیاری میزند: برای مثال، بدون اضافهگویی آشکارکنندهی شخصیتهای اصلی فیلم است. یک مافیا یا دزد، همسر او، مردی که عاشق همسر مافیا میشود، و آشپزی که شاهد و حفظکنندهی رابطهی زن و مرد میشود. از طرف دیگر با خواندن اسم به انبوهی از روابط میرسیم و با آنها از پیش آشنا میشویم، و با دیدن فیلم این شناخت کامل میشود. ما قبل از تماشای فیلم حسی عجیب از اسم میگیریم و با شروع فیلم کثیف بودن و فضای مشمئزکننده، و با پیش رفتن فیلم روابط کثیف و مشمئزکننده بر روی ما تاثیر میگذارند. نمایشی آشکار و زننده از مسائل جنسی و خشونت فیلمی متفاوت ساخته است. شخصیتها، نورپردازی، میزانسن، طراحی صحنه و در نهایت عملهای جنسیای که در این محیط رخ میدهد چنان عجیب و غریباند که ناخواسته ما را وادار به فکری ورای این داستان میکنند. "گرینوی" هم به خوبی کار را انجام داده و با رنگها به شیوهای دیگر ما را آزار میدهد. به گمانم رنگپردازی فیلم خود یک حرکت بسیار نبوغآمیز و ناب است که به مفاهیم بسیار میافزاید.
📽 The Cook, the Thief, His Wife & Her Lover
✍️ امیرحسین یاسینی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 The Cook, the Thief, His Wife & Her Lover
✍️ امیرحسین یاسینی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📝تئودور: قلب مثل یه جعبه نیستش که پر بشه، هرچی بیشتر عشق بورزی بزرگتر میشه...
📽 Her 2013
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 Her 2013
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 شاید خیلیها "جنیفر لارنس" را از "بازیهای گرسنگی" و "مردان ایکس" و... به یاد بیاورند ولی کمتر کسی شاهد بازی عجیب ایشون در فیلم "مادر!" بوده است. فیلمی که با بودجهی ۳۳ میلیون دلاری فروشی نه چندان خوب ۴۰ میلیون دلاری را به ثبت رساند. دلیل این شکست در فروش، نمادگرایی بیش از حد "دارن آرونوفسکی" بوده است، نماد گراییای که فیلم را تحت سلطه خود در آورده است.
داستان فیلم در مورد زن و شوهری ست که در یک خانه بدور از باقی مردم مشغول زندگی هستند. مرد یک نویسندهی در آستانه ی ورشکستگی ست که سعی دارد داستانی جدید خلق کند و درین بین، زن مشغول بازسازی خانه است تا اینکه روزی مهمانانی عجیب سر میرسند...
یکی از نکات قابل توجه و جالب این ست که هیچکدام از شخصیت ها دارای اسم نیستند. برای مثال شخصیت مرد خانه همواره him (او) و زن mother (مادر) نامیده میشوند. این فیلم در ابتدا ممکن است باعث ناامیدی شود اما در نیم ساعت پایانی، بیننده را میخکوب میکند. افرادی که به ژانر های وحشت، رواشناختی و درام علاقه دارند میتوانند از دیدن این فیلم لذت ببرند.
📽 Mother (2017)
✍️ هما ابوالقاسمی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
داستان فیلم در مورد زن و شوهری ست که در یک خانه بدور از باقی مردم مشغول زندگی هستند. مرد یک نویسندهی در آستانه ی ورشکستگی ست که سعی دارد داستانی جدید خلق کند و درین بین، زن مشغول بازسازی خانه است تا اینکه روزی مهمانانی عجیب سر میرسند...
یکی از نکات قابل توجه و جالب این ست که هیچکدام از شخصیت ها دارای اسم نیستند. برای مثال شخصیت مرد خانه همواره him (او) و زن mother (مادر) نامیده میشوند. این فیلم در ابتدا ممکن است باعث ناامیدی شود اما در نیم ساعت پایانی، بیننده را میخکوب میکند. افرادی که به ژانر های وحشت، رواشناختی و درام علاقه دارند میتوانند از دیدن این فیلم لذت ببرند.
📽 Mother (2017)
✍️ هما ابوالقاسمی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🔰 نقد فیلم "موتورسواران"
📝 کاش همان "ونوم" را بازی میکردی آقای "هاردی". حضور "تام هاردی" در یک اثر تاریخی پر ستاره که طبق نظرات اولیه، منتقدان را مجذوب خودش کرده! چه چیزی بهتر از این؟ شاید بازی در "موتورسواران" بازگشت "تام هاردی" به سینمای یک مقدار جدیتر باشد. اما این اتفاق هرگز رخ نداد.
فیلم افتضاح نیست. حتی در قسمتهایی بسیار تماشایی میشود؛ اما ظاهراً کارگردان اثر آنقدر مجذوب آثار "اسکورسیزی" بوده که فیلم خود را کورکورانه با تقلید از بهترین آثار این کارگردان بزرگ ساخته. یک گانگستر رئیس مافیا که اینبار رئیس یک باشگاه موتور رانی است، تدوینی بسیار شلوغ و روایت داستانی غیر خطی، شخصیت اصلی که بسیار محبوب این رئیس باند موتورسواران است، نوچههایی که جانفدای این رئیسند و مجموعهای از کاراکترهای فرعی کله شق! تک تک این المانها آدم را یاد آثار گنگستری شاخص "مارتین اسکورسیزی" میاندازند. خود این موضوع علتی بر بد بودن اثر نیست؛ جایی تیر خلاص بر پیکر فیلم وارد میشود که متوجه میشویم این برداشتها از آثار "اسکورسیزی" نه یک برداشت شخصی، بلکه یک تقلید کورکورانه بوده!
نیمه ابتدایی فیلم یک سردرد به تمام معناست. این نیمه سرشار از کاتهای نا به جا و فلاشبکهای متعدد و کاملا بیدلیل است. جای فلاشبک در ابتدای فیلم نیست؛ آنهم وقتی هنوز شما یک شخصیت واحد و یک داستان واحد را در ذهن مخاطب مشخص نکردهای. تماشاگر فیلم تا نیمههای انتهایی ابدا متوجه نمیشود که فیلمساز دارد کدام شخصیت را دنبال میکند و هدفش اصلا از ساخت این فیلم چیست! راوی این اثر یک زن (با بازی "جودی کومر") است. منطق میگوید که این خانوم باید شخصیت اصلی فیلم باشد اما این اتفاق نمیافتد! این خانوم داستان ما هیچگونه وجه شخصیتی منحصر به فردی که بخواهیم بعد از اتمام فیلم او را به یاد بیاوریم ندارد. یک زن تیپیک خانهدار بسیار عادی است که نگران شوهرش است. خود شوهر او، بنی یکی دیگر از پاشنهآشیلهای فیلم است. او صرفا یک یاغی است؛ همین و بس! او در کنار همسرش جزو منفعلترین شخصیتهای فیلم هستند که هیچ چیزی به اثر اضافه نمیکنند؛ با اینکه شخصیتهای اصلی فیلماند! از این دو که بگذریم، بحث جانی متفاوت است! آدمی بسیار قدرتمند، که در پس ظاهر نسبتاً بینقص خود، شخصیتی بسیار احساسی دارد که به واسطه تمام سختیهایی که کشیده، سعی در پنهان کردن این چهره خود دارد. او منحصر به فرد است. آدم را یاد "جو پشی" در "مرد ایرلندی" میاندازد، اما توان ایجاد یک کاراکتر کاملا جدا از مرجع خود را دارد. جانی واقعا قایق نجات این اثر است و باعث میشود که حداقل بشود آن را به عنوان یک فیلم یکبار مصرف پذیرفت. بازی "تام هاردی" شگفت انگیز است. او در واقع استاد بازی در چنین نقشهایی است. شخصیتهایی که میان شخصیت بیرونی و درونی خود درگیرند. همواره درحال مبارزه با درون و بیرون خود هستند. جانی در انتهای اثر حتی به دو شخصیت اصلی فیلم هم نقش میبخشد. کسی درواقع کسی است که او را با چهره مهربانانهاش آشتی میدهد و بنی به عنوان دستیار او، باعث میشود که دیگر تلاش نکند قدرت کاذبی از خودش نشان دهد. او در انتها و در پایانبندی واقعا زیبای اثر هم با خودش به صلح میرسد. این جلوه از شخصیتپردازی جانی فقط این حسرت را در دل مخاطب ایجاد میکند که ایکاش جانی شخصیت اصلی فیلم بود و شاید اینطوری، با یک فیلم بسیار تماشایی طرف بودیم.
"موتورسواران" به جمع آثار پر پتانسیل هدر رفته سال ۲۰۲۴ اضافه میشود. فیلمی که با وجود لحظات بسیار جذابی که دارد، در مجموع بعد از یکبار تماشا مطلقا پروندهاش در ذهن مخاطب بسته میشود.
🎞 The Bikeriders (2023)
✍️ عرفان دانش
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📝 کاش همان "ونوم" را بازی میکردی آقای "هاردی". حضور "تام هاردی" در یک اثر تاریخی پر ستاره که طبق نظرات اولیه، منتقدان را مجذوب خودش کرده! چه چیزی بهتر از این؟ شاید بازی در "موتورسواران" بازگشت "تام هاردی" به سینمای یک مقدار جدیتر باشد. اما این اتفاق هرگز رخ نداد.
فیلم افتضاح نیست. حتی در قسمتهایی بسیار تماشایی میشود؛ اما ظاهراً کارگردان اثر آنقدر مجذوب آثار "اسکورسیزی" بوده که فیلم خود را کورکورانه با تقلید از بهترین آثار این کارگردان بزرگ ساخته. یک گانگستر رئیس مافیا که اینبار رئیس یک باشگاه موتور رانی است، تدوینی بسیار شلوغ و روایت داستانی غیر خطی، شخصیت اصلی که بسیار محبوب این رئیس باند موتورسواران است، نوچههایی که جانفدای این رئیسند و مجموعهای از کاراکترهای فرعی کله شق! تک تک این المانها آدم را یاد آثار گنگستری شاخص "مارتین اسکورسیزی" میاندازند. خود این موضوع علتی بر بد بودن اثر نیست؛ جایی تیر خلاص بر پیکر فیلم وارد میشود که متوجه میشویم این برداشتها از آثار "اسکورسیزی" نه یک برداشت شخصی، بلکه یک تقلید کورکورانه بوده!
نیمه ابتدایی فیلم یک سردرد به تمام معناست. این نیمه سرشار از کاتهای نا به جا و فلاشبکهای متعدد و کاملا بیدلیل است. جای فلاشبک در ابتدای فیلم نیست؛ آنهم وقتی هنوز شما یک شخصیت واحد و یک داستان واحد را در ذهن مخاطب مشخص نکردهای. تماشاگر فیلم تا نیمههای انتهایی ابدا متوجه نمیشود که فیلمساز دارد کدام شخصیت را دنبال میکند و هدفش اصلا از ساخت این فیلم چیست! راوی این اثر یک زن (با بازی "جودی کومر") است. منطق میگوید که این خانوم باید شخصیت اصلی فیلم باشد اما این اتفاق نمیافتد! این خانوم داستان ما هیچگونه وجه شخصیتی منحصر به فردی که بخواهیم بعد از اتمام فیلم او را به یاد بیاوریم ندارد. یک زن تیپیک خانهدار بسیار عادی است که نگران شوهرش است. خود شوهر او، بنی یکی دیگر از پاشنهآشیلهای فیلم است. او صرفا یک یاغی است؛ همین و بس! او در کنار همسرش جزو منفعلترین شخصیتهای فیلم هستند که هیچ چیزی به اثر اضافه نمیکنند؛ با اینکه شخصیتهای اصلی فیلماند! از این دو که بگذریم، بحث جانی متفاوت است! آدمی بسیار قدرتمند، که در پس ظاهر نسبتاً بینقص خود، شخصیتی بسیار احساسی دارد که به واسطه تمام سختیهایی که کشیده، سعی در پنهان کردن این چهره خود دارد. او منحصر به فرد است. آدم را یاد "جو پشی" در "مرد ایرلندی" میاندازد، اما توان ایجاد یک کاراکتر کاملا جدا از مرجع خود را دارد. جانی واقعا قایق نجات این اثر است و باعث میشود که حداقل بشود آن را به عنوان یک فیلم یکبار مصرف پذیرفت. بازی "تام هاردی" شگفت انگیز است. او در واقع استاد بازی در چنین نقشهایی است. شخصیتهایی که میان شخصیت بیرونی و درونی خود درگیرند. همواره درحال مبارزه با درون و بیرون خود هستند. جانی در انتهای اثر حتی به دو شخصیت اصلی فیلم هم نقش میبخشد. کسی درواقع کسی است که او را با چهره مهربانانهاش آشتی میدهد و بنی به عنوان دستیار او، باعث میشود که دیگر تلاش نکند قدرت کاذبی از خودش نشان دهد. او در انتها و در پایانبندی واقعا زیبای اثر هم با خودش به صلح میرسد. این جلوه از شخصیتپردازی جانی فقط این حسرت را در دل مخاطب ایجاد میکند که ایکاش جانی شخصیت اصلی فیلم بود و شاید اینطوری، با یک فیلم بسیار تماشایی طرف بودیم.
"موتورسواران" به جمع آثار پر پتانسیل هدر رفته سال ۲۰۲۴ اضافه میشود. فیلمی که با وجود لحظات بسیار جذابی که دارد، در مجموع بعد از یکبار تماشا مطلقا پروندهاش در ذهن مخاطب بسته میشود.
🎞 The Bikeriders (2023)
✍️ عرفان دانش
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 فیلم سینمایی "boyhood" رو میشه یکی از عیجبترین پروژههای تاریخ سینما دونست. این اثر از سال ۲۰۰۲ تا سال ۲۰۱۲ فیلمبرداری شده، در این سالها کارگردان عوامل فیلم رو هر سال به مدت یک ماه جمع می کرده و فیلمبرداری رو انجام میدادن، هدف این بوده که پروسه طبیعی باشه و کاراکترها به صورت طبیعی و با مرور زمان مسن بشن، نه با گریم.
بهنظر من بهترین چیزی که فیلم "پسرانگی" به تصویر میکشه زمان هست، زمان مقوله عجیبیه که تا وقتی از نزدیک احساسش نکنیم نمیتونیم بفهمیم گذرش چقدر میتونه دردناک باشه. این فیلم این موضوع رو به خوبی برای ما نمایان میکنه.
قطعا شخصیتپردازی این فیلم یکی از بخش های خارقالعاده اونه، شخصیت ها بسیار عمیق و قابل درک هستن و بیننده به خوبی میتونه با اونا همذاتپنداری کنه.
در کل، "boyhood" یک تجربه سینمایی منحصر به فرده و برای تماشاگرانی که به سبک درام علاقه دارن، میتونه بسیار جذاب باشه.
📽 Boyhood (2014)
✍️ بهراد
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
بهنظر من بهترین چیزی که فیلم "پسرانگی" به تصویر میکشه زمان هست، زمان مقوله عجیبیه که تا وقتی از نزدیک احساسش نکنیم نمیتونیم بفهمیم گذرش چقدر میتونه دردناک باشه. این فیلم این موضوع رو به خوبی برای ما نمایان میکنه.
قطعا شخصیتپردازی این فیلم یکی از بخش های خارقالعاده اونه، شخصیت ها بسیار عمیق و قابل درک هستن و بیننده به خوبی میتونه با اونا همذاتپنداری کنه.
در کل، "boyhood" یک تجربه سینمایی منحصر به فرده و برای تماشاگرانی که به سبک درام علاقه دارن، میتونه بسیار جذاب باشه.
📽 Boyhood (2014)
✍️ بهراد
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم