راز شخصیتهای منفی "دیوید فینچر": مارک زاکربرگ (قسمت آخر)
در ادامه مبحث زاکربرگ، به مواجهه او با وینکل واسها میرسیم که جزء بسیار تأثیرگذاری بر تکامل شخصیتش است. گفتیم که اولین موضوعی که "فینچر" بر آن تأکید بسیار زیادی دارد، دزدی بودن ایده فیسبوک است و خود حضور وینکل واسها در فیلم مهر تأییدی بر این موضوع است. بیشتر این اثر در واقع اظهار نظرهای شخصی "فینچر" و "سورکین" در رابطه با مسئله فیسبوک است. این دو در نمایش وینکل واسها به گونهای عمل کردند که حداکثر ضربه اخلاقی ممکن را به زاکربرگ وارد کنند.
در ابتدا هر سه نفرشان به عنوان دو قطب متفاوت یک سرمایهدارند. یک طرف که از ناکجا آباد پیدایش شده و برای رسیدن به موفقیت حاضر است هرگونه شرافت ممکن را زیر پایش بگذارد و طرف دیگر، از خانوادهای ثروتمند و اصیل به دنیا آمده که کاملا معتقد به تمامی اصول اخلاقی است. اما با گذشت زمان و در طول فیلم این موضوع نمایش داده میشود که تمام رفتاری که این دو برادر انجام میدهند، صرفا پردهای است که بر روی ذات عادی بودن و شاید از جهاتی شرور بودنشان میگذارد. نقشههای شرورانهای در سر دارند اما این نقشهها را عملی نمیکنند؛ که اصلیترین دلیلش برمیگردد به این موضوع که شخص مارک زاکربرگ، اول از همه شخصیت منفی داستان است و اوست که باید دچار دگرگونی و تغییر شود و ثانیاً چون آنها دیدهاند که زاکربرگ در عین کلاهبردار بودنش، فردی بسیار باهوش و صد البته خطرناک است و هیچ راه غیرقانونیای برای ضربه زدن به او وجود ندارد. در تعاملهایی که با مارک دارند متوجه میشویم که همیشه آنها کار درست را انجام میدهند و مارک بدترین رفتار ممکن راه به آنها نشان میدهد و در نهایت هم ایده آنها را میدزدد. علت اینکه این موضوع زننده نمیشود، این است که ما چنین رفتارهایی از او را به کرات در طول فیلم دیدهایم؛ به خصوص رفتاری که او نسبت به ادواردو نشان داده است.
اما چه اتفاقی میافتد که این زاکربرگ کبیر، در نهایت دچار نوع خفیفی از دگرگونی میشود؟ در یک سکانس طلایی، شاهد این هستیم که همه او را تنها میگذارند؛ درست مثل سکانس ابتدایی فیلم! و یک دیالوگ جالبی را از همان خانومی که تحت تأثیر او بوده میشویم: تو عوضی نیستی ولی تلاش میکنی که باشی! آیا فقط همین یک جمله توانسته بود مارک زاکربرگ را از آن هیولایی که اول فیلم دیده بودیم به چنین موجود احساسی و لطیفی تبدیل کند؟ قطعا نه؛ اما جملهای بود که او را شکست! شکست به چه معنا؟ به این معنا که در تمام طول اثر، از زاکربرگ خیانت به تک تک افراد زندگیاش دیدیم. از اریکا گرفته تا ادواردو! و حتی خود وینکل واسها که به نیت دوستی با او ارتباط گرفتند. انگار مارک به این جمله احتیاج داشت تا یک بار برای همیشه با آن تصویری که از خودش به جهان ارائه کرده مواجه شود. با آن شخصیتی که در تمام این مدت با او درگیر بود. شخصیتی که هدفی به عشق نیاز داشت اما نمیدانست کدام یک را انتخاب کند!
علت اینکه او این همه پلیدی از خود نشان داد عشق بینهایتش به مخلوقش بود. او فیسبوک را بیش از هر چیز دیگری دوست میداشت و این ساخته میشود. میبینیم که حاضر به استفاده از تبلیغات برای کسب پول بیشتر نمیشود پس ثروت ملاک مارک نیست؛ اما فیسبوک هست!
او خود را از تمام عشقهایی که دارد محروم میکند چون تصور میکند درواقع همین عشق برای او کافیست و این عشق میتواند برای او کافی باشد. شاید جمله پایانی فیلم، این نکته را به او متذکر میشود که هنوز عدهای هستند که به او باور داشته باشند. عدهای هستند که همچنان او را با تمام پلیدیهایش میخواهند. تمام این دادگاه ها و جنجالها در ذهن مارک این را تداعی کرد که شاید این عشق، آن عشق دو طرفهای که در تمام عمرش محتاجش بوده نیست! در نهایت هم به چسیله همین عشق ناکافی خود، به معشوق از دست رفتهاش درخواست دوستی میدهد!
✍️ عرفان دانش
#پرونده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
در ادامه مبحث زاکربرگ، به مواجهه او با وینکل واسها میرسیم که جزء بسیار تأثیرگذاری بر تکامل شخصیتش است. گفتیم که اولین موضوعی که "فینچر" بر آن تأکید بسیار زیادی دارد، دزدی بودن ایده فیسبوک است و خود حضور وینکل واسها در فیلم مهر تأییدی بر این موضوع است. بیشتر این اثر در واقع اظهار نظرهای شخصی "فینچر" و "سورکین" در رابطه با مسئله فیسبوک است. این دو در نمایش وینکل واسها به گونهای عمل کردند که حداکثر ضربه اخلاقی ممکن را به زاکربرگ وارد کنند.
در ابتدا هر سه نفرشان به عنوان دو قطب متفاوت یک سرمایهدارند. یک طرف که از ناکجا آباد پیدایش شده و برای رسیدن به موفقیت حاضر است هرگونه شرافت ممکن را زیر پایش بگذارد و طرف دیگر، از خانوادهای ثروتمند و اصیل به دنیا آمده که کاملا معتقد به تمامی اصول اخلاقی است. اما با گذشت زمان و در طول فیلم این موضوع نمایش داده میشود که تمام رفتاری که این دو برادر انجام میدهند، صرفا پردهای است که بر روی ذات عادی بودن و شاید از جهاتی شرور بودنشان میگذارد. نقشههای شرورانهای در سر دارند اما این نقشهها را عملی نمیکنند؛ که اصلیترین دلیلش برمیگردد به این موضوع که شخص مارک زاکربرگ، اول از همه شخصیت منفی داستان است و اوست که باید دچار دگرگونی و تغییر شود و ثانیاً چون آنها دیدهاند که زاکربرگ در عین کلاهبردار بودنش، فردی بسیار باهوش و صد البته خطرناک است و هیچ راه غیرقانونیای برای ضربه زدن به او وجود ندارد. در تعاملهایی که با مارک دارند متوجه میشویم که همیشه آنها کار درست را انجام میدهند و مارک بدترین رفتار ممکن راه به آنها نشان میدهد و در نهایت هم ایده آنها را میدزدد. علت اینکه این موضوع زننده نمیشود، این است که ما چنین رفتارهایی از او را به کرات در طول فیلم دیدهایم؛ به خصوص رفتاری که او نسبت به ادواردو نشان داده است.
اما چه اتفاقی میافتد که این زاکربرگ کبیر، در نهایت دچار نوع خفیفی از دگرگونی میشود؟ در یک سکانس طلایی، شاهد این هستیم که همه او را تنها میگذارند؛ درست مثل سکانس ابتدایی فیلم! و یک دیالوگ جالبی را از همان خانومی که تحت تأثیر او بوده میشویم: تو عوضی نیستی ولی تلاش میکنی که باشی! آیا فقط همین یک جمله توانسته بود مارک زاکربرگ را از آن هیولایی که اول فیلم دیده بودیم به چنین موجود احساسی و لطیفی تبدیل کند؟ قطعا نه؛ اما جملهای بود که او را شکست! شکست به چه معنا؟ به این معنا که در تمام طول اثر، از زاکربرگ خیانت به تک تک افراد زندگیاش دیدیم. از اریکا گرفته تا ادواردو! و حتی خود وینکل واسها که به نیت دوستی با او ارتباط گرفتند. انگار مارک به این جمله احتیاج داشت تا یک بار برای همیشه با آن تصویری که از خودش به جهان ارائه کرده مواجه شود. با آن شخصیتی که در تمام این مدت با او درگیر بود. شخصیتی که هدفی به عشق نیاز داشت اما نمیدانست کدام یک را انتخاب کند!
علت اینکه او این همه پلیدی از خود نشان داد عشق بینهایتش به مخلوقش بود. او فیسبوک را بیش از هر چیز دیگری دوست میداشت و این ساخته میشود. میبینیم که حاضر به استفاده از تبلیغات برای کسب پول بیشتر نمیشود پس ثروت ملاک مارک نیست؛ اما فیسبوک هست!
او خود را از تمام عشقهایی که دارد محروم میکند چون تصور میکند درواقع همین عشق برای او کافیست و این عشق میتواند برای او کافی باشد. شاید جمله پایانی فیلم، این نکته را به او متذکر میشود که هنوز عدهای هستند که به او باور داشته باشند. عدهای هستند که همچنان او را با تمام پلیدیهایش میخواهند. تمام این دادگاه ها و جنجالها در ذهن مارک این را تداعی کرد که شاید این عشق، آن عشق دو طرفهای که در تمام عمرش محتاجش بوده نیست! در نهایت هم به چسیله همین عشق ناکافی خود، به معشوق از دست رفتهاش درخواست دوستی میدهد!
✍️ عرفان دانش
#پرونده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 فیلم "کتاب سبز" با بازی "ویگو مورتنسن" و "ماهرشالا علی" و کارگردانی "پیتر فارلی" محصول سال ۲۰۱۸ و برگرفته از یک داستان رفاقت واقعی است. "ویگو مورتنسن" که با بازی در نقش اراگورن در فرنچایز "ارباب حلقهها" شناخته میشود، این بار با نقشی متفاوت و بازی دلپذیر در فیلم کتاب سبز رؤیت میشود. مورتنسن در این فیلم کسی است که حاضر است برای پول هر کاری بکند، از دزدیدن کلاه ثروتمندان تا شرکت در مسابقه هاتداگ خوری!
وی توسط یک پیانیست سیاهپوست مشهور استخدام میشود، تا راننده و بادیگارد او در تور کنسرتهایی جنوب آمریکا باشد. کتاب سبز جوایز متعددی را از آن خود کرد که از جمله آنان میتوان به اسکار بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اشاره کرد.
📽 The Green Book (2018)
✍ امیرعباس گلستانی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
وی توسط یک پیانیست سیاهپوست مشهور استخدام میشود، تا راننده و بادیگارد او در تور کنسرتهایی جنوب آمریکا باشد. کتاب سبز جوایز متعددی را از آن خود کرد که از جمله آنان میتوان به اسکار بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اشاره کرد.
📽 The Green Book (2018)
✍ امیرعباس گلستانی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
📝 جان: شما باید برای پیدا کردن صداتون تلاش کنین؛ چون هرچی بیشتر صبر کنین، احتمال اینکه اصلا اونو پیدا کنین کمتر میشه..
🎥 Dead Poets Society 1989
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 Dead Poets Society 1989
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "بیبدن"
🎥 فیلم "بیبدن"، یا چگونه یکی از مهمترین پروندههای قتل تهران تبدیل میشود به بدترین و ضعیفترین و سستترین فیلم سینمایی ایران نویسنده و کارگردان هیچ شناخت و آگاهیای نسبت به موضوع و سوژهای که کار کردهاند ندارند و صرفاً خواستهاند یک فیلم اجتماعی بسازند، نویسندهی فیلم هیچ حسی به موضوعی که مطرح میکند ندارد و نمیداند یا بلد نیست چگونه باید با سوژهاش برخورد کند، بهخاطر همین اصل را رها کرده و بیشتر به حواشی ماجرا میپردازد، حواشیای که اصلاً اهمیتی ندارد و مهم نیست.
فیلم در پرداختن به کاراکترها هم به همان میزان که در پرداخت به موضوع الکن و ناتوان است خنثی و سست عمل کرده است، نویسنده و کارگردان بلد نیستند چگونه باید مسائلی که در ابتدای فیلم مطرح میکنند را به نتیجه برسانند، بهخاطر همین نتیجه میشود فیلمی که نیمساعت انتهایی کاملاً روی هوا است و فیلم رها میشود، البته فیلم از ابتدا رها است و هیچ ویژگی مثبتی ندارد، اما نیم ساعت انتهایی دیگر وضع بدتر از بد میشود، برای مثال مسئلهی مهمی مانند چمدانهایی که نامادری پسر مطرح میکند توسط نویسنده از یاد میرود و نمیتواند به آن بپردازد، درصورتیکه یکی از مهمترین مسائل این پرونده به شمار میرود و میتواند گرهگشای داستان اصلی باشد. جمعبندی انتهای فیلم هم به بدترین شکل ممکن صورت میگیرد و انگار در حال تماشای یک برنامهی تلویزیونی دربارهی قصاص و بخشش هستیم، برنامهای که میخواهد به طرز کودکانهای به مخاطب بگوید قصاص بد است و بخشش خوب است. آن ترانه و تصاویر بیربط و پایان فیلم را شاید به جرات بتوان یکی از ده پایان بد و افتضاح سینمای ایران دانست.
فیلم در کنار فیلمنامهی ناتوان و ضعیف و کارگردانی بدتر از فیلمنامه، در انتخاب بازیگر هم سورپرایزمان کرده و با یک انتخاب بازیگر بد و باری به هر جهت مواجهیم، بازیگرانی که مشخص نیست بر چه اساسی انتخاب شدهاند و هدف چه بوده، جالب اینجاست خودِ بازیگران هم اعتراضی ندارند به اینکه اصلاً این متن و فیلم در جایگاهشان و شأن آنها است یا خیر، بازیگران انتخاب شده هیچ شناختی از نقششان ندارند و بازیها جوری است که انگار در یک دورخوانی معمولی قرار دارند و صرفاً دارند از روی متن میخوانند، توجه کنید به بازیِ بد و تصنعی بازیگرانِ پدر و مادر دختر بهعنوان والدینی که دختر آنها به شکل فجیعی به قتل رسیده و از جسد او هم خبری نیست تا ببینید با چه فاجعهای بهعنوان فیلم روبرویید.
📽️ بیبدن (۱۴۰۳)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 فیلم "بیبدن"، یا چگونه یکی از مهمترین پروندههای قتل تهران تبدیل میشود به بدترین و ضعیفترین و سستترین فیلم سینمایی ایران نویسنده و کارگردان هیچ شناخت و آگاهیای نسبت به موضوع و سوژهای که کار کردهاند ندارند و صرفاً خواستهاند یک فیلم اجتماعی بسازند، نویسندهی فیلم هیچ حسی به موضوعی که مطرح میکند ندارد و نمیداند یا بلد نیست چگونه باید با سوژهاش برخورد کند، بهخاطر همین اصل را رها کرده و بیشتر به حواشی ماجرا میپردازد، حواشیای که اصلاً اهمیتی ندارد و مهم نیست.
فیلم در پرداختن به کاراکترها هم به همان میزان که در پرداخت به موضوع الکن و ناتوان است خنثی و سست عمل کرده است، نویسنده و کارگردان بلد نیستند چگونه باید مسائلی که در ابتدای فیلم مطرح میکنند را به نتیجه برسانند، بهخاطر همین نتیجه میشود فیلمی که نیمساعت انتهایی کاملاً روی هوا است و فیلم رها میشود، البته فیلم از ابتدا رها است و هیچ ویژگی مثبتی ندارد، اما نیم ساعت انتهایی دیگر وضع بدتر از بد میشود، برای مثال مسئلهی مهمی مانند چمدانهایی که نامادری پسر مطرح میکند توسط نویسنده از یاد میرود و نمیتواند به آن بپردازد، درصورتیکه یکی از مهمترین مسائل این پرونده به شمار میرود و میتواند گرهگشای داستان اصلی باشد. جمعبندی انتهای فیلم هم به بدترین شکل ممکن صورت میگیرد و انگار در حال تماشای یک برنامهی تلویزیونی دربارهی قصاص و بخشش هستیم، برنامهای که میخواهد به طرز کودکانهای به مخاطب بگوید قصاص بد است و بخشش خوب است. آن ترانه و تصاویر بیربط و پایان فیلم را شاید به جرات بتوان یکی از ده پایان بد و افتضاح سینمای ایران دانست.
فیلم در کنار فیلمنامهی ناتوان و ضعیف و کارگردانی بدتر از فیلمنامه، در انتخاب بازیگر هم سورپرایزمان کرده و با یک انتخاب بازیگر بد و باری به هر جهت مواجهیم، بازیگرانی که مشخص نیست بر چه اساسی انتخاب شدهاند و هدف چه بوده، جالب اینجاست خودِ بازیگران هم اعتراضی ندارند به اینکه اصلاً این متن و فیلم در جایگاهشان و شأن آنها است یا خیر، بازیگران انتخاب شده هیچ شناختی از نقششان ندارند و بازیها جوری است که انگار در یک دورخوانی معمولی قرار دارند و صرفاً دارند از روی متن میخوانند، توجه کنید به بازیِ بد و تصنعی بازیگرانِ پدر و مادر دختر بهعنوان والدینی که دختر آنها به شکل فجیعی به قتل رسیده و از جسد او هم خبری نیست تا ببینید با چه فاجعهای بهعنوان فیلم روبرویید.
📽️ بیبدن (۱۴۰۳)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
📺 کالکشن فیلمهای "ال فانینگ":
🔥I Am Sam (2001)
🔥Taken (2002)
🔥The Door in TheFloor (2004)
🔥Babel (2006)
🔥The Last Room (2006)
🔥Deja Vu (2006)
🔥Day 37 With Sarah (2007)
🔥The Nines (2007)
🔥Reservation Road (2007)
🔥Phoebe in Wonderland (2008)
🔥The Curious Case of Benjamin Button (2008)
🔥Somewhere (2010)
🔥We Bought a Zoo (2011)
🔥Super 8 (2011)
🔥Twixt (2011)
🔥Ginger & Rose (2012)
🔥Likeness (2013)
🔥Low Down (2014)
🔥Young Ones (2014)
🔥Maleficent (2014)
🔥Trumbo (2015)
🔥3 Generation (2015)
🔥The Noen Demon (2016)
🔥20th Century Women (2016)
🔥Live by Night (2016)
🔥The Vanishing of Sidney Hall (2017)
🔥How to Talk to Girls at Parties (2017)
🔥Mary Shelley (2017)
🔥The Beguiled (2017)
🔥Galveston (2018)
🔥Teen Spirit (2018)
🔥Maleficent: Mistress of Evil (2019)
🔥A Rainy Day in New York (2019)
🔥All The Bright Places (2020)
🔥The Girl from Plainville (2022)
🎞 از سریالهای مطرح "ال فانینگ" به The Great اشاره کرد.
⚠️ برای دانلود عناوین از کوفیلم سرچ کنید.
#کالکشن_بازیگران | #Elle_Fanning
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🔥I Am Sam (2001)
🔥Taken (2002)
🔥The Door in TheFloor (2004)
🔥Babel (2006)
🔥The Last Room (2006)
🔥Deja Vu (2006)
🔥Day 37 With Sarah (2007)
🔥The Nines (2007)
🔥Reservation Road (2007)
🔥Phoebe in Wonderland (2008)
🔥The Curious Case of Benjamin Button (2008)
🔥Somewhere (2010)
🔥We Bought a Zoo (2011)
🔥Super 8 (2011)
🔥Twixt (2011)
🔥Ginger & Rose (2012)
🔥Likeness (2013)
🔥Low Down (2014)
🔥Young Ones (2014)
🔥Maleficent (2014)
🔥Trumbo (2015)
🔥3 Generation (2015)
🔥The Noen Demon (2016)
🔥20th Century Women (2016)
🔥Live by Night (2016)
🔥The Vanishing of Sidney Hall (2017)
🔥How to Talk to Girls at Parties (2017)
🔥Mary Shelley (2017)
🔥The Beguiled (2017)
🔥Galveston (2018)
🔥Teen Spirit (2018)
🔥Maleficent: Mistress of Evil (2019)
🔥A Rainy Day in New York (2019)
🔥All The Bright Places (2020)
🔥The Girl from Plainville (2022)
🎞 از سریالهای مطرح "ال فانینگ" به The Great اشاره کرد.
⚠️ برای دانلود عناوین از کوفیلم سرچ کنید.
#کالکشن_بازیگران | #Elle_Fanning
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
📝 مایکل: و من دقیقا می دونستم چیکار کنم. ولی، به معنای واقعی تر نمیدونستم چیکار کنم..
🎥 The Office 2005 - 2013
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 The Office 2005 - 2013
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 کمدی از آن دست ژانرهایی است که طرفداران زیادی دارد اما متاسفانه در این چند سال اخیر سطح ژانر کمدی دچار افت شدیدی شده است و برای پیدا کردن کمدی خوب باید در سینمای کلاسیک جستجو کرد. "فروشگاه کنار خیابان" از آن دست کمدیهای کلاسیک ماندگار در تاریخ سینما است.
"ارنست لوبیچ" فیلمی ساخته که دیدنش سراسر لذت است. فیلم داستانی عاشقانه را روایت میکند که در آن اتفاقات و مفاهیم دیگری جز عشق نیز وجود دارد. حال و هوای کریسمس در فیلم بسیار لذتبخش است. تیم بازیگری فیلم درخشیدهاند به خصوص "جیمز استوارت" افسانهای که عالی ظاهر شده. "فروشگاه کنار خیابان" قطعا برای طرفداران کمدی کلاسیک و فیلمهای عاشقانه، یک اثر ماندگار خواهد بود.
📽️ The Shop Around The Corner 1940
✍ امیررضا محمدخانلو
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
"ارنست لوبیچ" فیلمی ساخته که دیدنش سراسر لذت است. فیلم داستانی عاشقانه را روایت میکند که در آن اتفاقات و مفاهیم دیگری جز عشق نیز وجود دارد. حال و هوای کریسمس در فیلم بسیار لذتبخش است. تیم بازیگری فیلم درخشیدهاند به خصوص "جیمز استوارت" افسانهای که عالی ظاهر شده. "فروشگاه کنار خیابان" قطعا برای طرفداران کمدی کلاسیک و فیلمهای عاشقانه، یک اثر ماندگار خواهد بود.
📽️ The Shop Around The Corner 1940
✍ امیررضا محمدخانلو
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 ده فیلم برتر علمی-تخیلی نتفلیکس:
⚗Spectral (2016)
⚗Okja (2017)
⚗Annihilation (2018)
⚗I Am Mather (2019)
⚗The Midnight Sky (2020)
⚗Stowaway (2021)
⚗Oxygen (2021)
⚗Don't Look Up (2021)
⚗The Adam Project (2022)
⚗They Cloned Tyrone (2024)
⚠️ برای دانلود عناوین از کوفیلم سرچ کنید.
#پیشنهاد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
⚗Spectral (2016)
⚗Okja (2017)
⚗Annihilation (2018)
⚗I Am Mather (2019)
⚗The Midnight Sky (2020)
⚗Stowaway (2021)
⚗Oxygen (2021)
⚗Don't Look Up (2021)
⚗The Adam Project (2022)
⚗They Cloned Tyrone (2024)
⚠️ برای دانلود عناوین از کوفیلم سرچ کنید.
#پیشنهاد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🔰مرد فیلنما: مرا همانگونه که روحم هست، ببینید
🎥 از "مرد فیلنما" بهعنوان جسارت در به نمایش گذاشتن موضوعاتی که مطلوبیت ندارند و چهبسا به دلیل کجفهمی ما مورد تنفر و انزجار واقع میشوند یاد میکنم؛ یک شاهکار بسیار نزدیک به بینقص بودن، اما نه آن طور که مورد حدس است، در مورد نکات فنی بینظیر و حساب شده و ایده اصلی و مفهومی که هسته بهشدت شایستهٔ تحسین فیلم را تشکیل میدهد. بلکه بهخاطر عاملی که موجب ماندگاری آن در طی زمان شده است: ساختن دنیا و احساسی منحصربهفرد و بهشدت قوی از انساندوستی که بههیچوجه از غلظت و اتمسفر سنگین قدر فضایی که خلق میکند خارج نمیشود.
«صورت زیبای ظاهر هیچ نیست، ای برادر سیرت زیبا بیار»، این بیت سعدی جانمایه فیلم است، اینکه شخصی با بیماری و ایرادات غیر قابل در ظاهر، روح انسانی دارد، در تقابل با افرادی با چهرهٔ عادی ولی نفوسی پلید و آزارگر قرار میگیرد و این تضاد برجسته چون فیلمبرداری سیاهسفید و نورپردازی پر کنتراست فیلم همراه با موسیقی متن مغلوبکننده، مخاطب را هر چه بیشتر به این فکر فرامیخواند که در دنیای واقعی اصالت را به کدام بدهد.
"لینچ" در بازسازی نمادین دو دنیای آرمانی (متعلق به جان مریک که ماکت کلیسایی که خودش تصور کرده را میسازد و معصومیت و مهربانی خود را حتی وقتی بدترین رفتارهای ممکن با او میشود را زیر پا نمیگذارد) و دنیای بیرحم واقعی در عصر ماشینیسم (که تاریکی و خشونت آن در محلات قدیمی شهر نمایشدادهشده) فوقالعاده عمل میکند.
قابهایی که انزوای "جان مریک" و جداافتادگی او را درون قفس، دیدارهای تیمارستان و در میان جمعیت و راهروهای مترو ترسیم کردهاند، در تنگنا قرارگرفتن، خفگی و تعفن و فریاد بیپناهی و به ستوه آمدنش را چون نالهای برای درخواست همدردی، از گلوی تصاویر شنیده میشود.
میشود گفت که "جان مریک" نماد انسان است که با وجود اشکالات و کاستیهای ظاهری در باطن از روح متعالی و شخصیت وارسته برخوردار است. باشخصیت اصلی همذاتپنداری میکنیم چرا که خودمان را در جایگاه او احساس میکنیم، زمانی که به دلیل نقصهایمان احساس کمبود میکنیم، ترجیح میدهیم که با وجود همهٔ عیبها پذیرفته و دوست داشته شویم؛ همانطوری که میخواستیم جان هم چنین موقعیتی داشته باشد.
صحنهای که بهشدت چالشبرانگیز است جایی است که هدیهای برای "مریک" میآورند و یک جعبه اصلاح است. احتمالاً اکثر مخاطبان تعجب کردهاند که فردی با چنین قیافهای چه نیازی به این وسیله دارد؟ (در صحنهٔ بعد دیده میشود که مردم فرومایه هم همین نظر را در مورد مریک دارند و خشن و تحقیرکننده با او رفتار میکنند.) درحالیکه آن هدیه بیشتر از جنبه مادی، نشانهٔ احترامی بود که برایش قائل شده بودند و این نادیدهگرفتهشدن و محرومیت برای انسان از هر نوع محرومیت مادی دیگری دردناکتر به نظر میرسد.
در نهایت به بازیهای گیرا و شدیداً پرکشش (که بهترینشان بازی آنتونی هاپکینز و اشک ریختن تنها با یک پلک و یک نگاه خیره بود: احساسبرانگیز و شفافترین نمود غم و حیرت همزمان)، گریمهای باورپذیر و دقیق (که مشخصاً در مورد جان مریک، کار طاقتفرسای ساختن چهره و فیزیک فردی که به بیماری مرد فیل نما مبتلاست)، فیلمنامه جذاب و قاببندی کاملاً متوازن و پرجزئیات که بهترین نمونهها در صحنهٔ رؤیاها در ابتدای فیلم، خواب جان مریک، نمایش رؤیا گون تئاتر و تدوینی که دیزالوهای جذابی رو خلق کرده بود؛ اشاره میکنم که تجربه مشاهده این فیلم را فراموش ناشدنی میکند.
📽️ The Elephant Man (1980)
✍️ ریحانه احمدی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 از "مرد فیلنما" بهعنوان جسارت در به نمایش گذاشتن موضوعاتی که مطلوبیت ندارند و چهبسا به دلیل کجفهمی ما مورد تنفر و انزجار واقع میشوند یاد میکنم؛ یک شاهکار بسیار نزدیک به بینقص بودن، اما نه آن طور که مورد حدس است، در مورد نکات فنی بینظیر و حساب شده و ایده اصلی و مفهومی که هسته بهشدت شایستهٔ تحسین فیلم را تشکیل میدهد. بلکه بهخاطر عاملی که موجب ماندگاری آن در طی زمان شده است: ساختن دنیا و احساسی منحصربهفرد و بهشدت قوی از انساندوستی که بههیچوجه از غلظت و اتمسفر سنگین قدر فضایی که خلق میکند خارج نمیشود.
«صورت زیبای ظاهر هیچ نیست، ای برادر سیرت زیبا بیار»، این بیت سعدی جانمایه فیلم است، اینکه شخصی با بیماری و ایرادات غیر قابل در ظاهر، روح انسانی دارد، در تقابل با افرادی با چهرهٔ عادی ولی نفوسی پلید و آزارگر قرار میگیرد و این تضاد برجسته چون فیلمبرداری سیاهسفید و نورپردازی پر کنتراست فیلم همراه با موسیقی متن مغلوبکننده، مخاطب را هر چه بیشتر به این فکر فرامیخواند که در دنیای واقعی اصالت را به کدام بدهد.
"لینچ" در بازسازی نمادین دو دنیای آرمانی (متعلق به جان مریک که ماکت کلیسایی که خودش تصور کرده را میسازد و معصومیت و مهربانی خود را حتی وقتی بدترین رفتارهای ممکن با او میشود را زیر پا نمیگذارد) و دنیای بیرحم واقعی در عصر ماشینیسم (که تاریکی و خشونت آن در محلات قدیمی شهر نمایشدادهشده) فوقالعاده عمل میکند.
قابهایی که انزوای "جان مریک" و جداافتادگی او را درون قفس، دیدارهای تیمارستان و در میان جمعیت و راهروهای مترو ترسیم کردهاند، در تنگنا قرارگرفتن، خفگی و تعفن و فریاد بیپناهی و به ستوه آمدنش را چون نالهای برای درخواست همدردی، از گلوی تصاویر شنیده میشود.
میشود گفت که "جان مریک" نماد انسان است که با وجود اشکالات و کاستیهای ظاهری در باطن از روح متعالی و شخصیت وارسته برخوردار است. باشخصیت اصلی همذاتپنداری میکنیم چرا که خودمان را در جایگاه او احساس میکنیم، زمانی که به دلیل نقصهایمان احساس کمبود میکنیم، ترجیح میدهیم که با وجود همهٔ عیبها پذیرفته و دوست داشته شویم؛ همانطوری که میخواستیم جان هم چنین موقعیتی داشته باشد.
صحنهای که بهشدت چالشبرانگیز است جایی است که هدیهای برای "مریک" میآورند و یک جعبه اصلاح است. احتمالاً اکثر مخاطبان تعجب کردهاند که فردی با چنین قیافهای چه نیازی به این وسیله دارد؟ (در صحنهٔ بعد دیده میشود که مردم فرومایه هم همین نظر را در مورد مریک دارند و خشن و تحقیرکننده با او رفتار میکنند.) درحالیکه آن هدیه بیشتر از جنبه مادی، نشانهٔ احترامی بود که برایش قائل شده بودند و این نادیدهگرفتهشدن و محرومیت برای انسان از هر نوع محرومیت مادی دیگری دردناکتر به نظر میرسد.
در نهایت به بازیهای گیرا و شدیداً پرکشش (که بهترینشان بازی آنتونی هاپکینز و اشک ریختن تنها با یک پلک و یک نگاه خیره بود: احساسبرانگیز و شفافترین نمود غم و حیرت همزمان)، گریمهای باورپذیر و دقیق (که مشخصاً در مورد جان مریک، کار طاقتفرسای ساختن چهره و فیزیک فردی که به بیماری مرد فیل نما مبتلاست)، فیلمنامه جذاب و قاببندی کاملاً متوازن و پرجزئیات که بهترین نمونهها در صحنهٔ رؤیاها در ابتدای فیلم، خواب جان مریک، نمایش رؤیا گون تئاتر و تدوینی که دیزالوهای جذابی رو خلق کرده بود؛ اشاره میکنم که تجربه مشاهده این فیلم را فراموش ناشدنی میکند.
📽️ The Elephant Man (1980)
✍️ ریحانه احمدی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm