📝 ماریا: مواظب باش به چه کسی ایمان داری؛ تنها کسایی میتونن بهمون خیانت کنن، اونایی هستن که بهشون اعتماد داریم...
📽 The Last Of Us 2023
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 The Last Of Us 2023
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 "لویی مال" از همان شروع فیلم خوب و هنرمندانه آغاز میکند. سکانس ابتدایی با یک اکتریسم کلوزآپ از چهرهی مشوشِ عاشقترین شخصیت فیلم آغاز میشود. شخصیتی که حتی در سختترین شرایط از عشق خود ناامید نمیشود. بدان شک میکند اما از آن دست نمیکشد. خیانتکاری که مصمم است. داستان از ابتدا هویداست اما ریزهکاریها و تعلیقها هم بسیار. تا یک دقیقه قبل از پایان هنوز نمیدانیم چه سرنوشتی در انتظار شخصیتها است. شخصیت دیگر یعنی جولین از همان ابتدا مصمم و قاطع است و البته کنی مضطرب. اما با صحبتی که با معشوقهاش دارد آرام میشود. کمی بعد فقط یک اشتباه کافیست تا هم عشق مکدر شود، هم آیندهای پر از موفقیت. گذشتهای تلخ اما آیندهای که تلختر بهنظر میرسد به چشم میخورد. "لویی مال" یک نوآر واقعی ساخته است. یک فیلم برای راهنمایی و همراهی با موج نو. هرچه پیش میرویم جولین چیز کمتری میخواهد. و کافیست فقط کمی جلوتر برویم تا از کارالا هم چیزی جز جنون باقی نماند!
📽 Elevator to the Gallows (1958)
✍️ امیرحسین یاسینی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 Elevator to the Gallows (1958)
✍️ امیرحسین یاسینی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 ترکیبی از خشونت، جنون و افسارگسیختگی میشود "برونسون". زندانی که به خاطر خشونت علیه نگهبانان زندان سی سال در زندان میماند. در میان فیلمهایی که در زندان جریان دارند، "برونسون" فیلم تقریبا مهجوری است اما اصلا فیلم بدی نیست بلکه در مواردی عالی است.
بی شک مهمترین عاملی که باعث جذابیت فیلم میشود، بازی "تام هاردی" است. "تام هاردی" در این فیلم به اوج میرسد و کاراکتری فوقالعاده و ماندگار خلق میکند. میتوان گفت که معجون خشونت و جنون در این فقط و فقط میتوانست توسط "تام هاردی" خلق شود. "برونسون" اثری است که میتواند لحظات دیوانهواری را برای مخاطبش خلق کند و در ذهن بماند.
📽️ Bronson (2008)
✍ امیررضا محمدخانلو
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
بی شک مهمترین عاملی که باعث جذابیت فیلم میشود، بازی "تام هاردی" است. "تام هاردی" در این فیلم به اوج میرسد و کاراکتری فوقالعاده و ماندگار خلق میکند. میتوان گفت که معجون خشونت و جنون در این فقط و فقط میتوانست توسط "تام هاردی" خلق شود. "برونسون" اثری است که میتواند لحظات دیوانهواری را برای مخاطبش خلق کند و در ذهن بماند.
📽️ Bronson (2008)
✍ امیررضا محمدخانلو
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📝 داک: دوستت دارم لولا مائی..
هالی: اره میدونم و همین مشکله، این اشتباهی بود که همیشه میکردی؛ همیشه عاشق چیزهای وحشی میشدی..
📽 Breakfast at Tiffany's 1961
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
هالی: اره میدونم و همین مشکله، این اشتباهی بود که همیشه میکردی؛ همیشه عاشق چیزهای وحشی میشدی..
📽 Breakfast at Tiffany's 1961
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🔰 نقد فیلم "سایههای نیاکان فراموش شده"
⚠️ هشدار اسپویل
📝 در تمام فیلمهای "پاراجانف" بین عاشق و معشوق فراق میافتد. روزگاری خوش با جبر و سختیهای زندگی مثل نیاز به کار کردن به روزگاری تلخ تبدیل میشود. بین افراد جدایی میافتد و پس از آن گویی دیگر راه گریزی نیست. البته خود فراق و جدایی مطرح نیست بلکه مسئلهی مهمتر موقعیت آن و رنج بیحد عاشق است. همچون ایوان در "سایههای نیاکان فراموش شده" و شاعر در "رنگ انار". در فیلمهایش جز شخصیتهای اصلی، شخصیتهای دیگر چندان هم نقشی در داستان ندارند. بیشتر رویدادها مطرحاند. اما کمی ریزتر که بشویم به اتفاقی نبودن موضوع پی میبریم. "پاراجانف" بر همهچیز فیلمش آگاه است. در "سایههای نیاکان فراموش شده" بیشتر ایوان و ماریچکا را میبینیم. اما در هنگام نیاز هرکس جز آنها را میبینیم. مقصودم کسانیست که در داستان و روایت نقشی ندارد: برای مثال در صحنهی قبل از ورود به کلیسا کارگردان دوربین را طوری قرار میدهد گویی ما کودک شدهایم. کوتاه قدشده و دوربین کاری میکند وحشت کنیم. چهره سیاهشدهی افراد را در اجرای رسم و رسوم میبینیم. از طرف دیگر همین سکانس یکی از سکانسهاییست که به حرکت دوربین مشوش و بیقرار "پاراجانف" پی میبریم. با چه هیجانی بالا و پایین میپرد. در اواسط فیلم وقتی در رودخانه به دنبال ماریچکا میگردیم، اندکی با ایوان همراهیم اما بعد دوربین او را رها میکند و چرخ میزند. بالا و پایین. از نمایی به نمایی دیگر. و این هم یک اتفاق نیست. کارگردان آگاهانه ذهن مشوش ایوان را، سختی و مشقت زندگی او را، و جبر و سرنوشت شوم این دو عاشق را با نمایش دوربین به ما القا میکند. همینطور که رسم و رسوم و حرکات دوربین بسیار فکر شدهاند، ترانههایی که در سراسر فیلم خوانده میشوند، هم پنداری وصف حال ایوان و ماریچکا هستند. مشابه این امر را در "رنگ انار" میبینیم: اشعار "سایات نووا" که در سراسر فیلم نمایش داده میشوند ابزارهایی هستند برای بیان کردن رنج بیحد شاعر. تشابهی آشکار وجود دارد: ایوان و شاعر هردو شاعرند. هردو در فراقی بیپایان. و هردو شاعرانگیای در خود عبث که نجاتبخش واقع نمیشود.
نکتهای دیگر درباره نحوه فیلمبرداری به ذهنم میرسد: در بخش اول فیلم وقتی برادر ایوان به او هشدار میدهد نزدیک نشود، دوربین از بالا به پایین میآید و گویی ما درخت شدهایم! و بر سر برادر ایوان آوار میشویم. اندکی بعد معلوممان میشود صدای تبر به درخت بوده و گویی انتقام گرفته شده است. همینطور وقتی ایوان وحشتزده فرار میکند صدای مرگ را میشنویم. در واقع اینها صدای بوقهایی هستند که برای ما تازگی دارند. همانطور که برای ایوان تازگی داشتهاند. پس از آن این صدا را بارها در فیلم میشنویم. با این نوع فیلمبرداری پی میبریم از دید کارگردان طبیعت چندان هم بیجان نیست. چشم دارد، درد میکشد و میفهمد، و در نهایت انتقام میگیرد. همانطور که ماریچکا در طبیعت میمیرد: در رودخانه. و حتی در صحنهی پایانی فیلم در طبیعت تجلی مییابد: گویی او با جنگل یکی شده و انتظار ایوان را میکشد. جالب آنجاست که در مراسم ختم پدر ایوان، او به سمت ماریچکا میرود. وقتی هردو کودکاند. و همزمان صدای زنگهای مرگ را میشنویم: شاید عشق و مرگ چسبیده به یکدیگر باشند. خواهان معنیای هستم در نمایشهای آداب و رسوم بسیار در فیلم. از ابتدا تا ازدواج ایوان، رسم و رسوم و حتی جادوگری بسیار نمایش داده میشوند. به گمانم در چنین طبیعت سردی با چنین چیزهایی و چنین رفتاری انسانها زندگی را برای خودشان تحملشدنی میسازند. از نماهای هنرمندانه هم اگر بخواهیم نام ببریم زیادند اما یکی از بهترینشان را صحنهی قتل پدر ایوان میدانم. صحنهای که خون تبدیل به اسبهایی میشوند وحشی و بیقرار. و در شات قبل از آن برف بسیار زیادی در تصویر آشکار است. یک تضاد رنگی ناب. بهنظر میرسد حتی درون انسان، حتی خون او هم در طبیعت آرام نمیگیرد و جنب و جوش دارد. از همهی این تفاسیر که بگذریم، با دیدن این فیلم اگر "پاراجانف" را شاعر بنامیم، اغراق نکردهایم. حتی نیاز به اغماض هم نداریم!
🎞 Shadows of Forgotten Ancestors (1965)
✍️ امیرحسین یاسینی
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
⚠️ هشدار اسپویل
📝 در تمام فیلمهای "پاراجانف" بین عاشق و معشوق فراق میافتد. روزگاری خوش با جبر و سختیهای زندگی مثل نیاز به کار کردن به روزگاری تلخ تبدیل میشود. بین افراد جدایی میافتد و پس از آن گویی دیگر راه گریزی نیست. البته خود فراق و جدایی مطرح نیست بلکه مسئلهی مهمتر موقعیت آن و رنج بیحد عاشق است. همچون ایوان در "سایههای نیاکان فراموش شده" و شاعر در "رنگ انار". در فیلمهایش جز شخصیتهای اصلی، شخصیتهای دیگر چندان هم نقشی در داستان ندارند. بیشتر رویدادها مطرحاند. اما کمی ریزتر که بشویم به اتفاقی نبودن موضوع پی میبریم. "پاراجانف" بر همهچیز فیلمش آگاه است. در "سایههای نیاکان فراموش شده" بیشتر ایوان و ماریچکا را میبینیم. اما در هنگام نیاز هرکس جز آنها را میبینیم. مقصودم کسانیست که در داستان و روایت نقشی ندارد: برای مثال در صحنهی قبل از ورود به کلیسا کارگردان دوربین را طوری قرار میدهد گویی ما کودک شدهایم. کوتاه قدشده و دوربین کاری میکند وحشت کنیم. چهره سیاهشدهی افراد را در اجرای رسم و رسوم میبینیم. از طرف دیگر همین سکانس یکی از سکانسهاییست که به حرکت دوربین مشوش و بیقرار "پاراجانف" پی میبریم. با چه هیجانی بالا و پایین میپرد. در اواسط فیلم وقتی در رودخانه به دنبال ماریچکا میگردیم، اندکی با ایوان همراهیم اما بعد دوربین او را رها میکند و چرخ میزند. بالا و پایین. از نمایی به نمایی دیگر. و این هم یک اتفاق نیست. کارگردان آگاهانه ذهن مشوش ایوان را، سختی و مشقت زندگی او را، و جبر و سرنوشت شوم این دو عاشق را با نمایش دوربین به ما القا میکند. همینطور که رسم و رسوم و حرکات دوربین بسیار فکر شدهاند، ترانههایی که در سراسر فیلم خوانده میشوند، هم پنداری وصف حال ایوان و ماریچکا هستند. مشابه این امر را در "رنگ انار" میبینیم: اشعار "سایات نووا" که در سراسر فیلم نمایش داده میشوند ابزارهایی هستند برای بیان کردن رنج بیحد شاعر. تشابهی آشکار وجود دارد: ایوان و شاعر هردو شاعرند. هردو در فراقی بیپایان. و هردو شاعرانگیای در خود عبث که نجاتبخش واقع نمیشود.
نکتهای دیگر درباره نحوه فیلمبرداری به ذهنم میرسد: در بخش اول فیلم وقتی برادر ایوان به او هشدار میدهد نزدیک نشود، دوربین از بالا به پایین میآید و گویی ما درخت شدهایم! و بر سر برادر ایوان آوار میشویم. اندکی بعد معلوممان میشود صدای تبر به درخت بوده و گویی انتقام گرفته شده است. همینطور وقتی ایوان وحشتزده فرار میکند صدای مرگ را میشنویم. در واقع اینها صدای بوقهایی هستند که برای ما تازگی دارند. همانطور که برای ایوان تازگی داشتهاند. پس از آن این صدا را بارها در فیلم میشنویم. با این نوع فیلمبرداری پی میبریم از دید کارگردان طبیعت چندان هم بیجان نیست. چشم دارد، درد میکشد و میفهمد، و در نهایت انتقام میگیرد. همانطور که ماریچکا در طبیعت میمیرد: در رودخانه. و حتی در صحنهی پایانی فیلم در طبیعت تجلی مییابد: گویی او با جنگل یکی شده و انتظار ایوان را میکشد. جالب آنجاست که در مراسم ختم پدر ایوان، او به سمت ماریچکا میرود. وقتی هردو کودکاند. و همزمان صدای زنگهای مرگ را میشنویم: شاید عشق و مرگ چسبیده به یکدیگر باشند. خواهان معنیای هستم در نمایشهای آداب و رسوم بسیار در فیلم. از ابتدا تا ازدواج ایوان، رسم و رسوم و حتی جادوگری بسیار نمایش داده میشوند. به گمانم در چنین طبیعت سردی با چنین چیزهایی و چنین رفتاری انسانها زندگی را برای خودشان تحملشدنی میسازند. از نماهای هنرمندانه هم اگر بخواهیم نام ببریم زیادند اما یکی از بهترینشان را صحنهی قتل پدر ایوان میدانم. صحنهای که خون تبدیل به اسبهایی میشوند وحشی و بیقرار. و در شات قبل از آن برف بسیار زیادی در تصویر آشکار است. یک تضاد رنگی ناب. بهنظر میرسد حتی درون انسان، حتی خون او هم در طبیعت آرام نمیگیرد و جنب و جوش دارد. از همهی این تفاسیر که بگذریم، با دیدن این فیلم اگر "پاراجانف" را شاعر بنامیم، اغراق نکردهایم. حتی نیاز به اغماض هم نداریم!
🎞 Shadows of Forgotten Ancestors (1965)
✍️ امیرحسین یاسینی
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📝 فیلومنا: موقع پیشرفت باید با آدما خوب رفتار کنی، چون ممکنه موقع پسرفت گذرت بهشون بخوره...
📽 Philomena 2013
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 Philomena 2013
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 جنگ جهانی دوم ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به پایان رسید، اما پیامدها و عواقبش اینگونه نبودند و بسیاری از آنها تا سالها بعد از جنگ ادامه داشتند، مثل دستگیری“آدولف آیشمن” که پس از اتمام جنگ توانسته بود به آرژانتین فرار کرده و در آنجا مخفی شود، در سال ۱۹۶۰ “پیتر مالکین” یکی از مأمورین موساد به بوئنوسآیرس میرود تا “آیشمن” را که یکی از افراد کلیدی در اجرای هولوکاست بوده دستگیر کند تا در دادگاهی به جرائمش رسیدگی شود.
اساس داستان فیلم طبق کتاب "آیشمن در دستان من" نوشته “پیتر مالکین” است اما بخشهایی از آن به خاطر عدم وجود اطلاعات دقیق تاریخی مبهم و گنگ است. "اسکار آیزاک" هم که یکی از تهیهکنندگان هست نقش “پیتر مالکین” را ایفا میکند و نقش “آدولف آیشمن” را “بن کینگزلی” بر عهده دارد که هر دو به طرز قابل قبولی از پس نقشهایشان بر آمدند.
📽 Operation Final (2018)
✍️ ابوالفضل مدنی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
اساس داستان فیلم طبق کتاب "آیشمن در دستان من" نوشته “پیتر مالکین” است اما بخشهایی از آن به خاطر عدم وجود اطلاعات دقیق تاریخی مبهم و گنگ است. "اسکار آیزاک" هم که یکی از تهیهکنندگان هست نقش “پیتر مالکین” را ایفا میکند و نقش “آدولف آیشمن” را “بن کینگزلی” بر عهده دارد که هر دو به طرز قابل قبولی از پس نقشهایشان بر آمدند.
📽 Operation Final (2018)
✍️ ابوالفضل مدنی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📝 کارتر چمبرز: یک روز میاد که تموم زندگیت از جلو چشمات میگذره؛ پس کاری کن که ارزش دیدن داشته باشه...
📽 The Bucket List 2007
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📽 The Bucket List 2007
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
zil.ink/CooFilm | کوفیلم