راز شخصیتهای منفی "دیوید فینچر": مارک زاکربرگ (قسمت دوم)
تا به اینجا، راجب مقدمه داستان حرف زدیم و گفتیم که این مقدمه طوفانی ابتدای فیلم، شمایلی کلی از شخصیت مارک و خصوصیات اخلاقی او را به ما نشان میدهد. اما این مقدمه بسیار جذاب، کارکرد دیگری هم در طول داستان دارد!
مسلما اولین مواجهه ما با فیلم "Social Network" این انتظار را در ذهنمان پدید میآورد که قرار است با پروسه ساخت "فیسبوک" و چالشهای مارک زاکربرگ مواجه شویم و در پایان هم شاهد پیروزی و غلبه او بر تمام این سختیها خواهیم بود؛ اما این مقدمه بسیار کوتاه، کاملا این انتظار را در ذهنمان خط میزند! اصولا "دیوید فینچر" در ساختن و پرداختن زمینهچینی داستانهایش، یک استاد به تماممعناست؛ در اینجا این استادی به اوج خودش رسیده. اینکه در مقدمه داستان، به جای کلیشههایی مثل ترومای روحی اغلب دانشمندان، بدرفتاری یا انزوا در جامعه، پرخاشگریهای کلیشهای، ما یک رفتار و یک سکانس بسیار معمولی را شاهد هستیم که یک مشاجره کاملا عادی میان دو نفر است و پس از آنهم یک رفتار و واکنش کاملا طبیعی را از سمت مارک، برای در آوردن لج اریکا را میبینم. این موارد به ما گوشزد میکند که بیشتر از ساختن و پرداختن به خود فیسبوک، قرار است شاهد انزوای مارک و واکنشهای او نسبت به این انزوا باشیم! در اغلب آثار "فینچر"، تنهایی مهمترین محرک برای پرخاشگری و به اصطلاح، منفی شدن است. تمام مفهومی که فیلم "Social Network" سعی در پرداختن به آن دارد، انزواست که به شکل طعنهآمیزی آن را با خالق فیسبوک(یک شبکه اجتماعی مثلا دوستانه برای گسترش ارتباطات) گره زده است.
اینجا داستان اریکا تمام میشود و با شخصیت دیگری همراه میشویم: ادواردو با بازی معرکه "اندرو گارفیلد". در همان مقدمه داستان شاهد مورد جالبی هستیم؛ ریشه شکلگیری فیسبوک، برمیگردد به الگوریتمی که خود ادواردو آن را به مارک آموخت! این بدان معناست که در واقع بدون ادواردو هرگز فیسبوکی شکل نمی گرفت. خود این مورد هم مکمل مفهوم اصلی فیلم است. به طور کلی، شکل گیری فیسبوک برمیگردد به رابطه مارک با اریکا و ادواردو و البته وینکل واسها که بعداً به آنها خواهیم پرداخت! تأکید بسیار زیادی که فیلم در همان ۱۰ دقیقه ابتداییاش بر روی روابط مارک و تأثیراتشان بر زندگی او میکند، همه و همه نشان از این میدهد که قرار نیست صرفا با یک اثر زندگینامهای نابغه محور تکراری طرف باشیم.
کات! با سکانس دادگاه مواجهایم؛ قضیه چیست؟ مارک زاکربرگ در دادگاه چه میکند؟ فعلا فیلم قصد روشن کردن این موضوع را ندارد. شمایل کلی دادگاه و دیالوگهای مطرح شده، نشان میدهد که احتمالا اریکا از مارک شکایت کرده؛ اما اتفاق جالبی در حال رخ دادن است: ادواردو را در مقابل مارک میبینیم! یعنی در همان ابتدا، فیلم گواهیای بر شکراب شدن رابطه مارک و ادواردو به ما میدهد که هنوز علتش را نمیدانیم. تا به اینجا با توجه به سمپاتیای که فیلم نسبت اریکا ایجاد میکند، این تک سکانس کوتاه، پیشزمینهای برای خیانت مارک به ادواردو را هم فراهم میکند. همین حس همراهی و همدردی مخاطب نسبت به اریکا و ادواردو نشان دهنده منفی بودن مارک است. فیلم تلاش میکند تا در ابتدای داستان، حس ما نسبت به مارک را به نهایت انزجار ممکن برساند تا ضربه نهایی، یک ضربه بینقص باشد! در انتهای این سکانس، میبنییم که همه مارک را ترک میکنند و فقط یک خانوم ناشناس کنار مارک مینشیند که تمام علت او از همنشینی با مارک، صرفا شگفتزده بودن از دستاوردهای اوست و نه همدردی! این یعنی هیچکس، او را خارج از دستاوردهایش، حداقل در ۲۰ دقیقه ابتدای فیلم نمیتواند تحمل کند.
دانستیم انزوا، مهمترین مفهوم فیلم، و محرک مارک برای تمام دستاوردهایش بود. اما ارزش این دستاوردها چیست؟ آیا مارک زاکربرگ بزرگ، با فداکردن تک تک عزیزانش به آن رستگاریای که باید میرسد؟ این سؤالیست که جوابش را باید مفصلا به آن پرداخت.
✍️ عرفان دانش
#پرونده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
تا به اینجا، راجب مقدمه داستان حرف زدیم و گفتیم که این مقدمه طوفانی ابتدای فیلم، شمایلی کلی از شخصیت مارک و خصوصیات اخلاقی او را به ما نشان میدهد. اما این مقدمه بسیار جذاب، کارکرد دیگری هم در طول داستان دارد!
مسلما اولین مواجهه ما با فیلم "Social Network" این انتظار را در ذهنمان پدید میآورد که قرار است با پروسه ساخت "فیسبوک" و چالشهای مارک زاکربرگ مواجه شویم و در پایان هم شاهد پیروزی و غلبه او بر تمام این سختیها خواهیم بود؛ اما این مقدمه بسیار کوتاه، کاملا این انتظار را در ذهنمان خط میزند! اصولا "دیوید فینچر" در ساختن و پرداختن زمینهچینی داستانهایش، یک استاد به تماممعناست؛ در اینجا این استادی به اوج خودش رسیده. اینکه در مقدمه داستان، به جای کلیشههایی مثل ترومای روحی اغلب دانشمندان، بدرفتاری یا انزوا در جامعه، پرخاشگریهای کلیشهای، ما یک رفتار و یک سکانس بسیار معمولی را شاهد هستیم که یک مشاجره کاملا عادی میان دو نفر است و پس از آنهم یک رفتار و واکنش کاملا طبیعی را از سمت مارک، برای در آوردن لج اریکا را میبینم. این موارد به ما گوشزد میکند که بیشتر از ساختن و پرداختن به خود فیسبوک، قرار است شاهد انزوای مارک و واکنشهای او نسبت به این انزوا باشیم! در اغلب آثار "فینچر"، تنهایی مهمترین محرک برای پرخاشگری و به اصطلاح، منفی شدن است. تمام مفهومی که فیلم "Social Network" سعی در پرداختن به آن دارد، انزواست که به شکل طعنهآمیزی آن را با خالق فیسبوک(یک شبکه اجتماعی مثلا دوستانه برای گسترش ارتباطات) گره زده است.
اینجا داستان اریکا تمام میشود و با شخصیت دیگری همراه میشویم: ادواردو با بازی معرکه "اندرو گارفیلد". در همان مقدمه داستان شاهد مورد جالبی هستیم؛ ریشه شکلگیری فیسبوک، برمیگردد به الگوریتمی که خود ادواردو آن را به مارک آموخت! این بدان معناست که در واقع بدون ادواردو هرگز فیسبوکی شکل نمی گرفت. خود این مورد هم مکمل مفهوم اصلی فیلم است. به طور کلی، شکل گیری فیسبوک برمیگردد به رابطه مارک با اریکا و ادواردو و البته وینکل واسها که بعداً به آنها خواهیم پرداخت! تأکید بسیار زیادی که فیلم در همان ۱۰ دقیقه ابتداییاش بر روی روابط مارک و تأثیراتشان بر زندگی او میکند، همه و همه نشان از این میدهد که قرار نیست صرفا با یک اثر زندگینامهای نابغه محور تکراری طرف باشیم.
کات! با سکانس دادگاه مواجهایم؛ قضیه چیست؟ مارک زاکربرگ در دادگاه چه میکند؟ فعلا فیلم قصد روشن کردن این موضوع را ندارد. شمایل کلی دادگاه و دیالوگهای مطرح شده، نشان میدهد که احتمالا اریکا از مارک شکایت کرده؛ اما اتفاق جالبی در حال رخ دادن است: ادواردو را در مقابل مارک میبینیم! یعنی در همان ابتدا، فیلم گواهیای بر شکراب شدن رابطه مارک و ادواردو به ما میدهد که هنوز علتش را نمیدانیم. تا به اینجا با توجه به سمپاتیای که فیلم نسبت اریکا ایجاد میکند، این تک سکانس کوتاه، پیشزمینهای برای خیانت مارک به ادواردو را هم فراهم میکند. همین حس همراهی و همدردی مخاطب نسبت به اریکا و ادواردو نشان دهنده منفی بودن مارک است. فیلم تلاش میکند تا در ابتدای داستان، حس ما نسبت به مارک را به نهایت انزجار ممکن برساند تا ضربه نهایی، یک ضربه بینقص باشد! در انتهای این سکانس، میبنییم که همه مارک را ترک میکنند و فقط یک خانوم ناشناس کنار مارک مینشیند که تمام علت او از همنشینی با مارک، صرفا شگفتزده بودن از دستاوردهای اوست و نه همدردی! این یعنی هیچکس، او را خارج از دستاوردهایش، حداقل در ۲۰ دقیقه ابتدای فیلم نمیتواند تحمل کند.
دانستیم انزوا، مهمترین مفهوم فیلم، و محرک مارک برای تمام دستاوردهایش بود. اما ارزش این دستاوردها چیست؟ آیا مارک زاکربرگ بزرگ، با فداکردن تک تک عزیزانش به آن رستگاریای که باید میرسد؟ این سؤالیست که جوابش را باید مفصلا به آن پرداخت.
✍️ عرفان دانش
#پرونده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 ارنست تولر، کشیشی پریشان و سردرگم که پسر خود را از دست داده و از همسرش جدا شده به دنبال آرامش در کلیسایی به نام نخستین اصلاح شده کار خود را شروع میکند، کلیسایی که در زیر سایه کلیسایی بزرگتر رونق خود را از دست داده و عده معدودی مراجعه کننده و توریست تنها کسانی هستند که به آنجا میروند، چیزی که ارنست تولر را اذیت میکند، تا اینکه مری کشیش را برای گفتوگو با همسرش، مایکل، که دچار وضعیت روحی مناسبی نیست دعوت میکند.
فیلم در جشنواره کن اکران شد و کارگردانیاش بر عهده "پل شریدر" بود، نویسنده “راننده تاکسی”، اثر ماندگار "مارتین اسکورسیزی"، کارگردانی او که بالاخره برایش اولین نامزدی اسکار در رشته بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی را به ارمغان آورد و بازی "ایتن هاک" توسط منتقدین از نقاط قوت فیلم شمرده شد و در کل نقدهای مثبتی دریافت کرد.
📽 First Reformed (2017)
✍ ابوالفضل مدنی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
فیلم در جشنواره کن اکران شد و کارگردانیاش بر عهده "پل شریدر" بود، نویسنده “راننده تاکسی”، اثر ماندگار "مارتین اسکورسیزی"، کارگردانی او که بالاخره برایش اولین نامزدی اسکار در رشته بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی را به ارمغان آورد و بازی "ایتن هاک" توسط منتقدین از نقاط قوت فیلم شمرده شد و در کل نقدهای مثبتی دریافت کرد.
📽 First Reformed (2017)
✍ ابوالفضل مدنی
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "ناپدید شدن"
🎥 نکتهای که فیلم را از نمونههای مشابهاش کمی متفاوت میکند نگاه و پرداختِ غیرتکراریِ سازندهاش به سوژهای تکراری است، فیلمساز با پرداختن به مضمونِ تقدیر و سرنوشت و نگاهِ ویژهاش به قاتل و قربانی اثرش را از همتایانش بالاتر میبرد و باعث توجه مخاطب به بطن و درونمایهی فیلم میشود. چند جا در فیلم موضوع تقدیر مطرح میشود و مورد بررسی قرار میگیرد، جالب اینجاست که در اکثر موارد هم این موضوع از نگاهِ کاراکترِ شر مطرح میشود، او که در نوجوانی برای پریدن از بالکن به خیابان تقدیر را بهانه قرار داده بوده حالا در بزرگسالی برای قتلهایش هم با همان موضوع تقدیر و سرنوشت سر و کله میزند و عقیده دارد این سرنوشت است که آن زنان را سر راه او قرار میدهد و همان سرنوشت است که عدهی دیگر را هم نجات میدهد، جالب اینجاست که در انتهای فیلم این موضوع به همسرِ آن خانم مفقود شده هم سرایت میکند و او هم اعتقاد پیدا میکند که سرنوشتش این است که نوشیدنی مسموم را بخورد و بیهوش شود تا بفهمد چه اتفاقی برای همسرش افتاده.
فیلمساز در کنار پرداختن به مضمونِ تقدیر موضوعات دیگری را هم در فیلم مطرح میکند که با اینکه به اندازهی موضوع اصلی پررنگ و قابل بررسی نیستند و فقط در طول فیلم است جواب میدهند اما کارکرد دارند و به فیلم کمک میکنند، موضوعی مانند خوابِ یکسان آن زن و مرد با این مضمون که داخل گویهای طلایی سرگردان هستند و مابهازای تصویری این خوابها که فیلمساز به ما و کاراکترها نشان میدهد (در تاریکی تونل چراغ ماشینهای دیگر شبیه دو گوی طلایی است) و در پلان انتهایی فیلم هم تصاویر آنها تبدیل به دو گوی میشود.
در کل فیلم ناپدید شدن با اینکه کارگردان و بازیگران مطرح و شناخته شدهای ندارد اما میتواند با پرداخت و اجرای خوب و موضوعِ قابل تأملاش مخاطب را راضی کند و باعث اندیشیدن و تعمق او در مضمونِ مطرح شدهاش بشود.
📽️ The Vanishing (1988)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 نکتهای که فیلم را از نمونههای مشابهاش کمی متفاوت میکند نگاه و پرداختِ غیرتکراریِ سازندهاش به سوژهای تکراری است، فیلمساز با پرداختن به مضمونِ تقدیر و سرنوشت و نگاهِ ویژهاش به قاتل و قربانی اثرش را از همتایانش بالاتر میبرد و باعث توجه مخاطب به بطن و درونمایهی فیلم میشود. چند جا در فیلم موضوع تقدیر مطرح میشود و مورد بررسی قرار میگیرد، جالب اینجاست که در اکثر موارد هم این موضوع از نگاهِ کاراکترِ شر مطرح میشود، او که در نوجوانی برای پریدن از بالکن به خیابان تقدیر را بهانه قرار داده بوده حالا در بزرگسالی برای قتلهایش هم با همان موضوع تقدیر و سرنوشت سر و کله میزند و عقیده دارد این سرنوشت است که آن زنان را سر راه او قرار میدهد و همان سرنوشت است که عدهی دیگر را هم نجات میدهد، جالب اینجاست که در انتهای فیلم این موضوع به همسرِ آن خانم مفقود شده هم سرایت میکند و او هم اعتقاد پیدا میکند که سرنوشتش این است که نوشیدنی مسموم را بخورد و بیهوش شود تا بفهمد چه اتفاقی برای همسرش افتاده.
فیلمساز در کنار پرداختن به مضمونِ تقدیر موضوعات دیگری را هم در فیلم مطرح میکند که با اینکه به اندازهی موضوع اصلی پررنگ و قابل بررسی نیستند و فقط در طول فیلم است جواب میدهند اما کارکرد دارند و به فیلم کمک میکنند، موضوعی مانند خوابِ یکسان آن زن و مرد با این مضمون که داخل گویهای طلایی سرگردان هستند و مابهازای تصویری این خوابها که فیلمساز به ما و کاراکترها نشان میدهد (در تاریکی تونل چراغ ماشینهای دیگر شبیه دو گوی طلایی است) و در پلان انتهایی فیلم هم تصاویر آنها تبدیل به دو گوی میشود.
در کل فیلم ناپدید شدن با اینکه کارگردان و بازیگران مطرح و شناخته شدهای ندارد اما میتواند با پرداخت و اجرای خوب و موضوعِ قابل تأملاش مخاطب را راضی کند و باعث اندیشیدن و تعمق او در مضمونِ مطرح شدهاش بشود.
📽️ The Vanishing (1988)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm