راز شخصیتهای منفی "دیوید فینچر": مارک زاکربرگ (قسمت اول)
بیشک، یکی از بزرگترین دستاوردهای "دیوید فینچر"، نحوه به تصویر کشیدن برجستهترین شخصیت حال حاضر دنیا، یعنی "مارک زاکربرگ" است. او که به عنوان خالق بیهمتای فیس بوک و عامل مؤثر در شکل گیری اکثر شبکههای اجتماعی امروزی شناخته میشود، چنان زیر مشتهای بیامان "آرون سورکین" بیهمتا و "دیوید فینچر" خورد میشود(به معنای خوبش) که دیگر کمتر مخاطبی آرزو دارد روزی را جای این بزرگوار زندگی کند.
قصه ما از جایی شروع میشود که مارک با اریکا(دوست دختر وقتش) در حال مجادله و مباحثهاند. در این مکالمه، بخشهای جالبی از شخصیت مارک برایمان رو میشود که شاید بشود آنها را کلیشه نابغهای سینما به حساب آورد: یک نابغه جامعه گریز رو مخ که احساس خود بالابینی کاذبی دارد و به هیچکس اهمیتی نمیدهد؛ در مورد مارک این موضوع اما تا حدودی متفاوت است. برداشتی که از صحبتهای شکلگرفته میان او و اریکا میتوان داشت، این است که او، واقعا از صحبت کردن با اریکا لذت خالص را میبرد. بیپرده تمام حرفش را میزند و میبینیم که اریکا چگونه با اشتیاق نشسته و به حرفهایش گوش میدهد. در چند دقیقه ابتدایی، به سادهترین و در عین حال اصولیترین شکل ممکن، انزوای مارک و در عین حال شور و شوق فراوانش در حرف زدن با اریکا آشکار میشود. محوریت فیلم برخلاف ظاهرش دوستی و عشق و انسانیت و ارتباط است و دقیقا هم فیلم با چنین موضوعی شروع میشود. مارک نابغه جامعه گریز، وابسته یک دختر کاملا عادی با ضریب هوشی عادی میشود. نکته اول اینکه خود این موضوع و تضاد جذابی که میان این دو نفر است، دارای مفاهیم بسیار زیاد زیر متنی است و نکته دوم، کلاس درس آموزشی "سورکین" و "فینچر" برای پیریزی یک زیربنای محکم و استوار برای ساختن بنای فیلم روی آن است. پس از این مکالمه شیرین و دلگرم میان مارک و اریکا، مارک شروع به تمسخر اریکا میکند؛ اما این تمسخر از روی چیست؟ حسادت! دلایل متنوعی میتوان برای ریشه حسادت مارک آورد اما چنین انسانهایی به طور کلی، توان ابراز درست حسادتشان را ندارند و سعی دارند تا با تخریب کردن طرف مقابل، حس خوبی به خودشان بدهند. مارک چنین واکنشی را نسبت به خبر عضویت اریکا نشان میدهد. ولی این حسادت نسبت به جایگاه اریکا نیست؛ نسبت به خود اوست! مارک شاید با خود فکر کرده که ممکن است اریکا را از دست بدهد. اصولا خودش هم خیلی درست از حسی که به او دارد مطلع نیست و فقط این را میداند که او جزو تنها افرادیست که با شور و شوق به مزخرفات او(از دید بقیه) در مورد کامپیوتر گوش میدهد و احساس وابستگی زیادی به اریکا دارد.
تک تک این نکات فقط و فقط مربوط به یک سکانس ۱۰ دقیقهای ابتدای فیلم است و میبینیم که ترکیب یک فیلمنامهنویس قهار و یک کارگردان استاد، میتواند چه عجایب پنهانی را در طول فیلم خلق کند! در ادامه اما اتفاق جالبی میافتد. ما متوجه میشویم که اصلا ایده خلق "فیسبوک" از کجا نشأت گرفت: از خشم مارک زاکربرگ نسبت به از دست دادن اریکا! بدین معنا که حتی شکل گیری "فیسبوک" و ایده ابتدایی آن بر مبنای احساسات خالقش طراحی شده! او شروع به تحقیر و تمسخر اریکا و اغلب دخترهای دانشگاه(از روی خشم فراوان) میکند تا با این کار به دو هدف برسد: اینکه حرص اریکا را در بیاورد و دوم هم اینکه به او ثابت کند که چه انسان توانایی را از دست داده!(از این مسائل خاله زنکی!)
پس ما فقط در تقریبا ۲۰ دقیقه ابتدای فیلم، متوجه شدیم که ساختمان فیلم، قرار است روی چه زیربنایی احداث شود. مفهومی که فیلم قرار است به ما برساند، یک موضوع به ظاهر دم دستی اما مهم است: عشق و دوستی مهمترین فلسفه و هدف زیستن است! اینکه یک کارگردان بخواهد با دست گذاشتن روی مهمترین شخصیت قرن حاضر، که از قضا به شکل طعنهآمیزی خودش عامل شکل گیری یک شبکه اجتماعی به منظور وسعت دادن به دوستی و گسترش ارتباطات انسانی بوده، دست به رساندن چنین مفهومی بزند، آن هم بیآنکه به حاشیه برود فقط از هنرمندانی چون "فینچر" و "سورکین" ساختهاست.
✍️ عرفان دانش
#پرونده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
بیشک، یکی از بزرگترین دستاوردهای "دیوید فینچر"، نحوه به تصویر کشیدن برجستهترین شخصیت حال حاضر دنیا، یعنی "مارک زاکربرگ" است. او که به عنوان خالق بیهمتای فیس بوک و عامل مؤثر در شکل گیری اکثر شبکههای اجتماعی امروزی شناخته میشود، چنان زیر مشتهای بیامان "آرون سورکین" بیهمتا و "دیوید فینچر" خورد میشود(به معنای خوبش) که دیگر کمتر مخاطبی آرزو دارد روزی را جای این بزرگوار زندگی کند.
قصه ما از جایی شروع میشود که مارک با اریکا(دوست دختر وقتش) در حال مجادله و مباحثهاند. در این مکالمه، بخشهای جالبی از شخصیت مارک برایمان رو میشود که شاید بشود آنها را کلیشه نابغهای سینما به حساب آورد: یک نابغه جامعه گریز رو مخ که احساس خود بالابینی کاذبی دارد و به هیچکس اهمیتی نمیدهد؛ در مورد مارک این موضوع اما تا حدودی متفاوت است. برداشتی که از صحبتهای شکلگرفته میان او و اریکا میتوان داشت، این است که او، واقعا از صحبت کردن با اریکا لذت خالص را میبرد. بیپرده تمام حرفش را میزند و میبینیم که اریکا چگونه با اشتیاق نشسته و به حرفهایش گوش میدهد. در چند دقیقه ابتدایی، به سادهترین و در عین حال اصولیترین شکل ممکن، انزوای مارک و در عین حال شور و شوق فراوانش در حرف زدن با اریکا آشکار میشود. محوریت فیلم برخلاف ظاهرش دوستی و عشق و انسانیت و ارتباط است و دقیقا هم فیلم با چنین موضوعی شروع میشود. مارک نابغه جامعه گریز، وابسته یک دختر کاملا عادی با ضریب هوشی عادی میشود. نکته اول اینکه خود این موضوع و تضاد جذابی که میان این دو نفر است، دارای مفاهیم بسیار زیاد زیر متنی است و نکته دوم، کلاس درس آموزشی "سورکین" و "فینچر" برای پیریزی یک زیربنای محکم و استوار برای ساختن بنای فیلم روی آن است. پس از این مکالمه شیرین و دلگرم میان مارک و اریکا، مارک شروع به تمسخر اریکا میکند؛ اما این تمسخر از روی چیست؟ حسادت! دلایل متنوعی میتوان برای ریشه حسادت مارک آورد اما چنین انسانهایی به طور کلی، توان ابراز درست حسادتشان را ندارند و سعی دارند تا با تخریب کردن طرف مقابل، حس خوبی به خودشان بدهند. مارک چنین واکنشی را نسبت به خبر عضویت اریکا نشان میدهد. ولی این حسادت نسبت به جایگاه اریکا نیست؛ نسبت به خود اوست! مارک شاید با خود فکر کرده که ممکن است اریکا را از دست بدهد. اصولا خودش هم خیلی درست از حسی که به او دارد مطلع نیست و فقط این را میداند که او جزو تنها افرادیست که با شور و شوق به مزخرفات او(از دید بقیه) در مورد کامپیوتر گوش میدهد و احساس وابستگی زیادی به اریکا دارد.
تک تک این نکات فقط و فقط مربوط به یک سکانس ۱۰ دقیقهای ابتدای فیلم است و میبینیم که ترکیب یک فیلمنامهنویس قهار و یک کارگردان استاد، میتواند چه عجایب پنهانی را در طول فیلم خلق کند! در ادامه اما اتفاق جالبی میافتد. ما متوجه میشویم که اصلا ایده خلق "فیسبوک" از کجا نشأت گرفت: از خشم مارک زاکربرگ نسبت به از دست دادن اریکا! بدین معنا که حتی شکل گیری "فیسبوک" و ایده ابتدایی آن بر مبنای احساسات خالقش طراحی شده! او شروع به تحقیر و تمسخر اریکا و اغلب دخترهای دانشگاه(از روی خشم فراوان) میکند تا با این کار به دو هدف برسد: اینکه حرص اریکا را در بیاورد و دوم هم اینکه به او ثابت کند که چه انسان توانایی را از دست داده!(از این مسائل خاله زنکی!)
پس ما فقط در تقریبا ۲۰ دقیقه ابتدای فیلم، متوجه شدیم که ساختمان فیلم، قرار است روی چه زیربنایی احداث شود. مفهومی که فیلم قرار است به ما برساند، یک موضوع به ظاهر دم دستی اما مهم است: عشق و دوستی مهمترین فلسفه و هدف زیستن است! اینکه یک کارگردان بخواهد با دست گذاشتن روی مهمترین شخصیت قرن حاضر، که از قضا به شکل طعنهآمیزی خودش عامل شکل گیری یک شبکه اجتماعی به منظور وسعت دادن به دوستی و گسترش ارتباطات انسانی بوده، دست به رساندن چنین مفهومی بزند، آن هم بیآنکه به حاشیه برود فقط از هنرمندانی چون "فینچر" و "سورکین" ساختهاست.
✍️ عرفان دانش
#پرونده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
📝 تام: درد مردم رو عوض میکنه. باعث میشه کمتر اعتماد کنن، و بیش از حد فکر کنن....
🎥 Peaky Blinders 2013 - 2022
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 Peaky Blinders 2013 - 2022
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "آدمکش"
🎥 بعید میدانم اگر نام "لینک لیتر" پای فیلم نبود فیلم اصلا دیده میشد، به نظر میآید فیلم در حکم یک زنگ تفریح است در بین آثار خوبِ سازندهاش، زنگ تفریحی که اگر هم نبینید چیز خاصی را از دست ندادهاید.
فیلمساز شخصیتهای فیلمش را جدی نمیگیرد و به همین دلیل فیلم و شخصیتهایش برای مخاطب جدی نمیشوند، داستان فیلم در سطحیترین شکل ممکن بیان میشود و از اوج و فرودهای دراماتیک و کنش و واکنش بین کاراکترها و دیالوگهای دلنشین خبری نیست، تمامی مواردی که ذکر کردم جزو مواردی هستند که در آثارِ خوب "لینک لیتر" شاهد بودهایم.
بیست دقیقه از فیلم که میگذرد معلوم میشود که با چه فیلمی روبروییم و قرار نیست اثر خوبی مشاهده کنیم، بخاطر نام کارگردانش است که تا انتها به سختی تحمل میکنیم بلکه یک پیچش داستانی یا یک پایان بندی خوب را شاهد باشیم که متاسفانه از این خبرها نیست، فیلمساز فیلمش را به همان سستیای که شروع و ادامه داده به پایان میرساند.
فیلم ماجرای واقعی یک معلم است که اوغات بیکاری به پلیس کمک میکند و در غالب یک آدمکش قلابی کسانی را که میخواهند آدمکش اجیر کنند را دستگیر میکنند. در انتها متوجه میشویم که کاراکتر فیلم در واقعیت وجود داشته و اینجاست که افسوس میخوریم کاش فیلمِ خوب و بهتری دربارهی این فرد ساخته میشد.
در کل فیلم آدمکش، اثری است ضعیف و یکبار مصرف که در کارنامهی "ریچارد لینک لیتر" جایی ندارد به زودی فراموش میشود، لینک لیتر متخصص به نمایش گذاشتن رابطههای انسانی و دوستیهای عمیق است، این موارد مهم را در سهگانهی "پیش از طلوع، پیش از غروب، پیش از نیمهشب" و فیلمِ خوبِ "برافراشتن آخرین پرچم" دیدهایم، پس باید منتظر بمانیم تا دوباره شاهد بازگشتش به آثارِ خوب و تماشاییاش باشیم.
📽️ Hit Man (2024)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 بعید میدانم اگر نام "لینک لیتر" پای فیلم نبود فیلم اصلا دیده میشد، به نظر میآید فیلم در حکم یک زنگ تفریح است در بین آثار خوبِ سازندهاش، زنگ تفریحی که اگر هم نبینید چیز خاصی را از دست ندادهاید.
فیلمساز شخصیتهای فیلمش را جدی نمیگیرد و به همین دلیل فیلم و شخصیتهایش برای مخاطب جدی نمیشوند، داستان فیلم در سطحیترین شکل ممکن بیان میشود و از اوج و فرودهای دراماتیک و کنش و واکنش بین کاراکترها و دیالوگهای دلنشین خبری نیست، تمامی مواردی که ذکر کردم جزو مواردی هستند که در آثارِ خوب "لینک لیتر" شاهد بودهایم.
بیست دقیقه از فیلم که میگذرد معلوم میشود که با چه فیلمی روبروییم و قرار نیست اثر خوبی مشاهده کنیم، بخاطر نام کارگردانش است که تا انتها به سختی تحمل میکنیم بلکه یک پیچش داستانی یا یک پایان بندی خوب را شاهد باشیم که متاسفانه از این خبرها نیست، فیلمساز فیلمش را به همان سستیای که شروع و ادامه داده به پایان میرساند.
فیلم ماجرای واقعی یک معلم است که اوغات بیکاری به پلیس کمک میکند و در غالب یک آدمکش قلابی کسانی را که میخواهند آدمکش اجیر کنند را دستگیر میکنند. در انتها متوجه میشویم که کاراکتر فیلم در واقعیت وجود داشته و اینجاست که افسوس میخوریم کاش فیلمِ خوب و بهتری دربارهی این فرد ساخته میشد.
در کل فیلم آدمکش، اثری است ضعیف و یکبار مصرف که در کارنامهی "ریچارد لینک لیتر" جایی ندارد به زودی فراموش میشود، لینک لیتر متخصص به نمایش گذاشتن رابطههای انسانی و دوستیهای عمیق است، این موارد مهم را در سهگانهی "پیش از طلوع، پیش از غروب، پیش از نیمهشب" و فیلمِ خوبِ "برافراشتن آخرین پرچم" دیدهایم، پس باید منتظر بمانیم تا دوباره شاهد بازگشتش به آثارِ خوب و تماشاییاش باشیم.
📽️ Hit Man (2024)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
📝 مگ: چون فقط رویاهای من با رویاهای تو متفاوته به این معنا نیستش که مهم نیستن....
🎥 Little Women 2019
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 Little Women 2019
#دیالوگ_ماندگار
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 عطر یک جز مهم از زندگی روزانه است. درمورد عطر صرفا به بو توجه میشود اما عطر نیز داستان خودش را دارد، گاهی اوقات داستانی زیبا و گاهی اوقات داستانی تاریک. "عطر: قصه یک قاتل" روایت به وجود آمدن عطرهایی است که پشت هر کدام از آنها داستانی تاریک وجود دارد.
"عطر: قصه یک قاتل" بی شک یکی از عجیبترین فیلمهای تاریخ سینما است. داستانی فوقالعاده دارک و جذاب، فضاسازی قرون وسطایی و یک بازی عالی از "بن ویشاو" به عنوان نقش اول فیلم، معجونی خلق میکنند که بیننده را تا پایان فیلم میخکوب میکند و حتی بعد از پایان نیز بیننده مشغول فکر کردن به فیلم است. دنیای فیلم، دنیایی است پر از عطر، حال عطر با جنایت ترکیب و حاصلش میشود "عطر: قصه یک قاتل".
📽️ Perfume: The Story of A Murder (2006)
✍ امیررضا محمدخانلو
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
"عطر: قصه یک قاتل" بی شک یکی از عجیبترین فیلمهای تاریخ سینما است. داستانی فوقالعاده دارک و جذاب، فضاسازی قرون وسطایی و یک بازی عالی از "بن ویشاو" به عنوان نقش اول فیلم، معجونی خلق میکنند که بیننده را تا پایان فیلم میخکوب میکند و حتی بعد از پایان نیز بیننده مشغول فکر کردن به فیلم است. دنیای فیلم، دنیایی است پر از عطر، حال عطر با جنایت ترکیب و حاصلش میشود "عطر: قصه یک قاتل".
📽️ Perfume: The Story of A Murder (2006)
✍ امیررضا محمدخانلو
#معرفی_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm