Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 چرا فروختیشون بابابزرگ فلان فلان شده🙆‍♂

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🎥‍ بعد از اکتشاف آمریکا مهاجران تبدیل به دشمن اصلی سرخپوستان شدند، به خاطر زمین‌هایشان، به مرور آنها را از اراضی خود دور کرده تا اینکه نهایتاً فقط در مناطق اختصاصی سکونت داشتند، اما همه درگیری سفیدپوستان و سرخپوستان منحصر به این نیست. در دهه ۱۹۲۰ هنگامی که نفت در اراضی قبیله اسیج در اکلاهاما کشف شد به همراه خودش ثروت کلانی برای بومیان به همراه داشت. اما مدت کمی نگذشت که همراه خود مرگ را هم آورد، قتل‌های زنجیره‌ای که گریبان تعداد زیادی از اعضای قبیله را گرفت.
اسکورسیزی به خاطر روان‌تر کردن داستان در فیلمنامه تغیراتی ایجاد کرد که کمی با کتاب منبع اقتباس که در اصل مجموعه واقعه‌نگاری و جمع‌آوری مستندات از آن زمان است تفاوت دارد، اما هردو درباره حوادث واقعی تاریخ آمریکا هستند. که ابتدا در جشنواره کن منتشر و ۹ دقیقه تشویق شد و منتقدان هم دیدگاه‌های مثبتی درباره‌اش ارائه کردند تبدیل به یک شکست تجاری شد و با اینکه نامزد ده اسکار شده بود در کورس جوایز با رقبایش، "بیچارگان" و "اوپنهایمر" هیچکدام را به دست نیاورد.
📽 Killers of the Flower Moon (2023)
ابوالفضل مدنی

#معرفی_فیلم  

🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "کافه‌ی کنار جاده"

🎥 فیلم بازسازی یک اثر قدیمی به همین نام است که آن هم خودش اثر موفقی نبود، در آن فیلم "پاتریک سوایزی" بازی می‌کرد و در این یکی "جیک جیلنهال"، با اینکه "جیلنهال" بازیگر بدی نیست اما به نظر من "تام هاردی" گزینه‌ی مناسب‌تری برای این نقش بود.
"کافه‌ی کنار جاده"، فیلمی اکشن ساخته‌ی "داگ لیمان" (که در کارنامه‌‌اش "هویت بورن" جایگاه دیگری دارد)، صرفا یک فیلم اکشن است و دیگر هیچ، نه با داستانِ جانداری طرفیم و نه با شخصیت ماندگاری، فیلم هیچ اوج و فرودی ندارد و در آن آمدن و رفتنِ شخصیت اصلی به آن کافه هیچ حرفی و نکته‌ای نیست که بخواهیم لذت ببریم. روند فیلم بدون هیجان و حوصله‌سربَر است و کشش و جذابیت ندارد، فیلم به گونه‌ای است که کلیت داستانش را در تبلیغ دو دقیقه‌ای‌اش هم می‌توان حدس زد، چیزی بیشتر از تبلیغ‌اش ندارد.
الان و در زمانه‌ی جدید که کشورهای مختلف در زمینه‌ی سینما پیشرفت کرده‌اند و آثاری خوب و با داستان‌هایی متنوع از کشورهای کره جنوبی، هند، فرانسه و غیره شاهدیم هالیوود باید فکری به حال آثار کلیشه‌ای‌اش بکند و فیلم‌سازان را تشویق کند که از این فضاها و از ساخت آثاری اینچنینی و ضعیف دوری کنند، آثاری که مانند همین "کافه‌ی کنار جاده" وقتی نزدیک به بیست دقیقه از شروعش می‌گذرد پایانش قابل حدس می‌شود و کلیشه‌ای.
در کل فیلم اثری است ضعیف و فاقد جذابیت که در کارنامه‌‌ی بازیگر و کارگردانش جایی ندارد و به زودی فراموش می‌شود.
📽️ Road House (2024)
✍️ محمد زندی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 اونایی که بیونیکل رو دیدن کودکی خیلی خوبی داشتن
#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
راز شخصیت‌های منفی "دیوید فینچر": تایلر داردن (قسمت سوم)!
داستان تازه دارد به قسمت‌های زیبایش نزدیک می‌شود! بعد از آتش زدن خانه، از سکانس مهم مشت زدن در خیابان را داریم. به سراغ نماد و مفاهیم این صحنه نمی‌رویم چون بارها تأکید داشته‌ام که بی‌اهمیت است. نکته مهم این سکانس جرقه‌ای است که باعث شروع شدن آن می‌شود. تایلر راوی را هل می‌دهد و سعی می‌کند برای اولین بار خشم او را برانگیخته کند. چیزی که اینجا "فینچر" قصد دارد آن را برساند، یکی دیگر از مضرات دنیای مدرن است و آن سرکوب خشم است! برمیگردیم به سکانس ابتدایی فیلم؛ یک انسان کت شلواری در کنار چند انسان کت و شلواری دیگر. این جامعه از مشتی انسان متشخص نما تشکیل شده است که شخصیتشان را زیر کت و شلوارها و ظاهر شیکشان پنهان کرده‌اند و دقیقا لحظه دعوای راوی و تایلر، فوران خشم سرکوب شده‌ای است که راوی قصه، در تمام این سال‌ها با خود حمل کرده. البته دعوت به خشونت و فوران خشمی در کار نیست که در جایش به آن هم خواهیم رسید. اینجا بود که باشگاه مشت زنی تشکیل می‌شود!
فلسفه باشگاه مشت زنی چیست؟ چندین انسان افسرده که هیچ هدفی ندارند عضو آن می‌شوند تا تحت یک سازمان منظم و هدفمند، به زندگی خودشان نور امید ببخشند. خب درواقع قرار بود همچین فلسفه‌ای داشته باشد که در نهایت به یک طغیان کنترل نشده خشم سرکوب شده دنیای امروز بود. آتشی بود که سال‌ها سرمایه داران سعی در خاموش کردن آن داشتند اما ناگهان گر گرفت و همه آن‌ها را به آتش کشید. تک تک اتفاقاتی که در باشگاه مشت‌زنی می‌افتد نشان دهنده همین خشونت افسار گسیخته‌ای است که نتیجه سرکوب تمام احساسات به قیمت حفظ کردن ظاهر است. باز هم برمیگردیم به سکانس‌های ابتدایی: چرا راوی با رفتن به جلسات سرطانی‌ها و گریه کردن در آنجا آرام میشد؟ چون بلأخره بستری امن را پیدا کرد تا بتواند آنجا احساساتش را تخلیه کند اما از جایی به بعد، این تخلیه احساسات برای او کافی نبود. او احساس خشم می‌کرد و برای همین باشگاه مشت‌زنی را ابداع کرد! بخشی از این خشم هم برمیگشت به شخصیت مارلا.
برگردیم به داستان اصلی؛ از کجا می‌دانیم که این خشم راوی برخواسته از نفرتش به نظام سرمایه‌داری است؟ ارجاعتان می‌دهم به سکانس مکالمه سخت و سنگین راوی و رئیسش(با بازی حیرت‌انگیز "ادوارد نورتون"). آنجا مشاهده می‌کنیم که رفتار راوی، نشأت گرفته از تمام زورگویی‌هایی است که در تمام این سال‌ها از طرف رئیسش به او شده و می‌بینیم که چطور در یک لحظه فوران می‌کند. فلسفه باشگاه مشت‌زنی هم دقیقا چنین چیزی است.
اما چگونه می‌شود که راوی متوجه می‌شود که برای بروز احساساتش، باید یک تعادل ایجاد کند و باشگاه مشت‌زنی را برای همیشه منحل می‌کند؟ اینجاست که باید به مفهوم عشق (که شاهد شکل بسیار پیچیده‌ای از آن در این فیلم هستیم) اشاره کنیم که خود احتیاج به موشکافی قطره به قطره داستان بی‌کران فیلم دارد.
✍️ عرفان دانش

#پرونده

🆔 Zil.ink/Coofilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 من نه منم اینکه منم 😶🌫

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 معمولا در مصاحبه‌ها و کلیپ‌ها دیده‌اید که از "توپاک" به عنوان یکی از غول‌های تاریخ هیپ‌هاپ یاد می‌شود. رپری که در آهنگ‌هایش به موضوعات مختلف از ماجراهای خیابان‌ گرفته تا پول و گنگ پرداخته است.
عاشقان هیپ‌هاپ و به خصوص "توپاک" قطعا از دیدن فیلم "All Eyez On Me" لذت خواهند برد. فیلمی که به زندگی "توپاک" می‌پردازد و از آغاز تا پایان حرفه او را به مخاطب نمایش می‌دهد.
اسم فیلم از آهنگ معروف "توپاک" برداشته شده. فیلم به اکثر موضاعات مهم حول زندگی "توپاک" پرداخته و تا حدی می‌تواند زندگی این رپر را برای مخاطب ترسیم کند. اگر به دنبال فیلمی درمورد رپ هستید، این فیلم می‌تواند برای شما جذاب باشد به خصوص اینکه روایت داستان زندگی کسی است که می‌توان گفت رپ را به اوج رساند و آن را جهانی کرد.
📽️ All Eyez On Me 2017
امیررضا محمدخانلو

#معرفی_فیلم

🆔 zil.ink/CooFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 بابا بخدا معلم اینجوری نگفته بود😭

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 "گزارش فرانسوی": دنیای ساختگی مفرح🎡
🎥 "وس اندرسون" را می‌توان به جرئت یکی از بهترین کارگردانان نسل جدید سینما دانست. "گزارش فرانسوی"، ترکیبی است از هنرها و مشاغل مختلف که به آن می‌پردازیم. پوستر فیلم ساختمانی را نشان می‌دهد که در هر آپارتمانش شخصیتی و به تبع، داستانی در حال وقوع است. دنیایی که "اندرسون" ساخته پر از جزئیات چشمگیر و هماهنگی‌های چندگانه یک صفحه‌ی پازل چندین هزار تکه‌ایست که در ابتدا شاید چندان واضح و مرتبط نباشد اما بسیار لذت‌بخش و سرگرم‌کننده است و آنقدر بین طبقات مختلف و داستان‌های متعدد، دکورهای بیشمار و حرکات شخصیت‌ها می‌چرخد تا حسی شبیه به  بودن در یک چرخ و فلک به مخاطب بدهد.
فیلم در ابتدا این خبر را به ما می‌دهد که این آخرین برگ از دفتر کتابیست که می‌خواهد برایمان بخواند؛ با مرگ سردبیر، کار مجله هم به پایان می‌رسد‌. حس نوستالژی ساخته می‌شود، با نشان دادن تصاویری از شهر قدیمی و تغییر آن در سالهای آتی این حس تشدید می‌شود تا آنجا که حتی از فاضلاب بی‌سرپوش پر از موش هم رونمایی می‌کند و مخاطب هم با او در گشت و گذار همراهی می‌کند. "اندرسون" در فیلم بیشتر از آنکه یک کارگردان صرف باشد، به یک عروسک‌گردان، مهندس معمار و دکوراسیون و حتی یک ژورنالیست تشنه‌ی ماجرا تغییر حالت می‌دهد تا در واپسین روزها و ساعت "the french dispatch" (عنوان مجله) خوانندگانش را از لذت دنبال کردن تصاویر بی‌نصیب نگذارد و همین تلاش برای خوشگذرانی گاهی ما را به خنده وا می‌دارد.
در یک حراجی، صحنه‌ی دعوای پر حرارت، اشیاء و افراد را در یک حالت ثابت بی‌حرکت و بعضاً معلق نگه می‌دارد. گاهی کشتی پرنده‌ای پر از بخش‌ها و اتاق‌های مختلف نشان‌مان می‌دهد، در گیرودار یک جنبش اجتماعی، بازی شطرنج در وسط خیابان به راه می اندازد و بعد در بحبوحه‌ی یک تعقیب و گریز پرتنش ناگهان از فرم تصاویر واقعی خارج شده و تبدیل به انیمیشن می‌شود تا بیش از پیش تعجب ما را بر بیانگیزاند.
در این امر خطیر برای اینکه در دام تکرار و حوصله سربر بودن نیفتد، از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند و اینجاست که دوربین خلاق و شوخ‌طبع، دکورهای فراوان و رنگارنگ، شخصیت‌ها  در لباس،ها، گریم‌ها و حرفه‌های متفاوت، داستانک‌های متعدد و عجیب غریب به کمک این راوی-هنرمند هزار فکر می‌آیند تا کاری که در هیچ فرم دیگری ممکن نیست به کمک سینما به منصه‌ی ظهور برسد.
صدای موسیقی در همه جا طنین‌انداز است، صحنه‌های تئاتر که با دکور‌های متحرک از یکدیگر جدا و بار دیگر در مکانی دیگر به هم می‌پیوندند، تابلوهای نقاشی و هنرهای تجسمی که موضوع داستانک اول اند، تجسم بازی فرزند رئیس پلیس شعر به شکل انیمیشن، کتابهایی که در تمام میزانسن‌ها شریکند و‌ دیالوگ‌هایی که به شکل شعر و فکاهی در می‌آیند و در نهایت حضور تلویزیونی مجری و روزنامه نگار مجله.
با این همه شلوغی و پیچیدگی همه چیز و همه کس درست در جای خود قرار دارند و انگار عروسکی کوک شده باشند که بدون اینکه برخوردی فاجعه بار داشته باشند، نقش خود را به خوبی انجام می‌دهند و این دقت در هماهنگی و برنامه‌ریزی در هدایت و رهبری چنین ارکستر بزرگی، موجب شگفتی می‌شود. تمهیداتی که "اندرسون" در طراحی کمدی موقعیت و جذابیت هر چه بیشتر نماها حتی ساده‌ترین شان به کار می‌برد، بی‌نظیر است. صحنه‌ی ابتدایی را به خاطر آورید، جایی که اولین نما از آنوی را می‌بینیم با این جمله که «دوشنبه‌ها بی‌خبر در آنوی صبح می‌شوند» و آنگاه آب درون پمپ و گربه ها و افراد و درها و هر چیزی که قابل تحرک باشد با نظم و فاصله از اجزای مختلف صحنه بیرون می‌زند و همین برایمان جالب می‌شود که قرار است شاهد چه اتفاقاتی باشیم. "اندرسون" در حرکات پن و تیلت های متعددش و زوم آن و زوم اوت‌های سریع که هم معرّف‌اند، هم ابعاد تازه‌ای از طنز و هیجان را نمایان می‌کنند، در کنار آن دیالوگ‌های پینگ پنگی، سریع و منظم که مانند تایپ با ماشین تحریر با ریتم خاصی از دهان افراد بیرون می‌آید و درونمایه کنایی و طنزآمیزشان در کنار ظاهر جدی بازیگران بیش از پیش جالب و خنده‌دار می‌شود، به غنای فیلم می‌افزاید. تماشای "گزارش فرانسوی" همزمان شما در مرزهای چندین دنیا حرکت می‌دهد، همانطور که اصالت را می‌طلبد، سختگیری نمی‌کند و می‌شود با تیزبینی از آن لذت برد.
📽️ The French Dispatch 2021
✍️ ریحانه احمدی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥اما و دکستر در یک روز خاص، پانزدهم ژوئیه ۱۹۹۸، وقتی اولین دفعه همدیگر را ملاقات می‌کنند از بعد جشن فارغ‌التحصیلی تا ۲۳ سال پس از آن، فیلم پانزدهم ژوئیه هر سال را روایت می‌کند، داستان دوستی، دلخوری، فراز و نشیب و عشق بین آنها.
پس از انتشار کتاب "یک روز" به اندازه‌ای از کتاب استقبال شد که حدود ۲ سال بعد از روی آن یک فیلم سینمایی اقتباس شد، اما برخلاف کتاب که برنده جایزه کتاب کهکشانی سال هم شد فیلم اینگونه نبود، نه موفقیتی در جوایز داشت و نه محبوبیتی در بین منتقدان و مخاطبان، در سال ۲۰۲۴ سریالی از روی فیلم ساخته شد که نسبت به فیلم موفقیت بیشتری به دست آورد.
📽 One Day (2011)
ابوالفضل مدنی

#معرفی_فیلم  

🆔 zil.ink/CooFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 عکاسعلی کمک کن دارم میمیرم لاشی🤕

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "سپر بلا"

🎥 با اینکه داستانِ قرص و محکمی ندارد اما حق مطلب را درباره‌ی بدلکاری در سینمای هالیوود ادا می‌کند و در این زمینه اثر خوب و سرگرم کننده‌ای است، فیلم‌ساز از مدت زمانی که در اختیار دارد استفاده‌ی خوبی‌ می‌کند و اثری ساخته که اگر از لحاظ هنری و سینمایی ارزشی ندارد اما سرگرم کننده است و مخاطب را پای فیلم نگه می‌دارد.
بدلکاری در سینمای جهان کار سخت و طاقت فرسایی است اما در هالیوود مسئله کمی متفاوت‌تر است، در هالیوود بدلکاری به مراتب سخت‌تر و خطرناک‌تر از سایر کشورها است، همانطور هم که در فیلم شاهدیم فیلم‌ساز تمام تلاشش را کرده که این مهم را به تصویر بکشد و انصافا هم خوب به تصویر کشیده و فیلم دارای صحنه‌ها و لحظات مهیجی است.
شیمیِ بین دو بازیگر اصلی، "رایان گاسلینگ" و "امیلی بلانت" زیاد خوب در نیامده و رابطه‌ی عاشقانه‌ی این دو کاراکتر خوب از آب درنیامده، اگر به جای "بلانت" بازیگر بهتر و منعطف‌تری‌ بود فیلم از این نظر هم قابل قبول می‌شد، "گاسلینگ" در چند سال اخیر خودش را بیشتر به سمت سینمای تجاری کشانده، او چند سال قبل‌تر با بازی در آثار فیلم‌سازان مهمی همچون "ترنس مالیک"، "نیکلاس ویندینگ رفن" و چند فیلم‌سازِ مهمِ دیگر می‌رفت که تبدیل به بازیگر درجه یک و قدَری بشود اما در چند سال اخیر با بازی در آثار تجاری و کلیشه‌ای هالیوود کمی‌ نزول کرده است.
در کل فیلم "سپر بلا" فیلمی است که در ادامه‌ی کارنامه‌‌ی کاریِ "دیوید لیچ" است و در همان مسیری است که آثار قبلی‌اش است، آثاری اکشن و سرگرم کننده و متعلق به سینمای بدنه‌ی هالیوود.
📽️ The Fall Guy (2024)
✍️ محمد زندی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
📢 از دوستانی که علاقمند به فعالیت در نشریه سینمایی کوفیلم در فیلدهای زیر را دارند دعوت به همکاری می‌آيد:
- تولد
- چالش
- معرفی سریال
- دیالوگ/کوت
- پیشنهاد لیستی-موضوعی
- نقد/پرونده
- فکت/شات
- کالکشن
- اخبار و حواشی

شرایط:
علاقه، وقت و اشنایی سینمایی
حقوق بخاطر عدم درامد کانال فعلا میسر نیست متاسفانه!

درصورت تمایل به همکاری :
@Main_Admin_K
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🪄 یه روزی یه بارون واقعی میاد...

📷 اینستاگرام کوفیلم

#mix

🆔 zil.ink/CooFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 کسی هست که تاحالا تجربه‌اش نکرده باشه؟

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 دانشگاه الازهر در قاهره بزرگترین دانشگاه علوم اسلامی در جهان هست. داستان فیلم "توطئه قاهره" در این دانشگاه جریان دارد که پسری وارد دانشگاه شده و قتلی در آن رخ می‌دهد. بعد از این قتل جنگی برای رسیدن به قدرت آغاز می‌شود.
بازیگر نقش اصلی فیلم خوب است و به خوبی توانسته نقش خود را ایفا کند. از طرفی داستان فیلم نیز کشش خوبی دارد و توانایی درگیر کردن مخاطب را دارد. در بحث فیلمبرداری، کارگردان فیلم یعنی "طارق صالح" ضعیف عمل کرده و فیلم اصلا فیلمبرداری خوبی ندارد.
"توطئه قاهره" بیشتر بر پایه ایده خود استوار است. ایده‌ای جنجالی که فساد را در بزرگترین مرکز آموزشی جهان اسلام نشان می‌دهد و به نوعی حتی می‌تواند آموزه‌های آن را زیر سوال ببرد.
در طول فیلم کاملا می‌توان دید که فیلمساز محتوا را بر تکنیک و فن ترجیح داده و توانسته در بخش محتوا و رساندن پیام به مخاطب کاملا موفق باشد. این فیلم توانست برنده جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن شود که می‌توان گفت که شایسته آن جایزه بود زیرا ایده جذابی داشت و شخصیت ساخته بود همچنین دیالوگ‌های زیبایی داشت.
اگر به فیلم‌های با تم مذهبی علاقه دارید، "توطئه قاهره" گزینه خوبی است. فیلمنامه خوب و بازی خوب از کاراکتر اصلی در کنار ایده شجاعانه و جذابش عواملی هستند که می‌توانند بیننده را به خود جذب کنند.
📽️ Cairo Conspiracy 2022
امیررضا محمدخانلو

#Review

🆔 zil.ink/CooFilm
🎥‍ شهر الموت، شهری که در دل خود افسانه‌ای به نام شن‌های زمان دارد، شن‌هایی که به شخص استفاده کننده از آنها توانایی به عقب برگرداندن زمان را می‌دهد از این رو از آن به شدت محافظت می‌شود. بعد از حمله به این شهر و تسخیر آن توسط سپاهیان شاه ایران این شن‌ها به دست دستان، پسرخوانده شاه ایران، میافتد و در ضیافتی که به مناسبت این فتح برپا شده شاه توسط ردایی که دستان به او پوشانده مسموم شده و می‌میرد، پس از آن دستان که متهم به قتل شاه شده به همراه تهمینه شاهدخت الموت که در پی یافتن شن‌ها است مجبور به فرار می‌شود.
"شاهزاده ایران" یک فرنچایز بازی ویدئویی منتشر شده توسط شرکت یوبی‌سافت بود که به موفقیت چشمگیری دست یافت در سال ۲۰۱۰ دیزنی تصمیم گرفت تا مجموعه دیگری مانند "دزدان دریایی کارائیب" بسازد و "شاهزاده ایران: شن‌های زمان" شروعی بر آن باشد اما این فیلم که پس از "وارکرفت" پرهزینه‌ترین اقتباس از روی یک بازی ویدئویی بود نتوانست موفقیت داشته باشد و عملکرد متوسطی داشت و دیزنی هم از ساخت ادامۀ آن منصرف شد.
📽 Prince of Persia: The Sands of Time (2010)
ابوالفضل مدنی

#معرفی_فیلم  

🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "وزارت جنگ ناجوانمردانه"

🎥 با اینکه تک صحنه‌های خوبی دارد و در لحظه مهیج است اما کلیتش چشمگیر نیست و در کارنامه‌ی "گای ریچی" اثر شاخصی به حساب نمی‌آید. "ریچی" تمام تلاشش را کرده که یک اکشن-کمدی جذاب بسازد و تا حدی هم در این راه موفق شده،‌ اما لحظات فیلم مانند دانه‌های تسبیحی هستند که نخی بین آنها نیست و نسبت به یکدیگر فاصله دارند.
ترکیب بازیگران فیلم یکی از نکات خوب فیلم است، مخصوصا "هنری کاویل" که با این گریم جذاب‌ و نزدیک به نقشش است، باقی بازیگران هم کارشان را خوب انجام داده‌اند و توانسته‌اند در فیلم جا بیفتند.
یکی از نقاط ضعف فیلم فیلم‌نامه‌اش است، روایت و داستان فیلم جوری است که نمی‌تواند مخاطب را با خود همگام کند و به صورت منقطع و بریده بریده است، سکانس‌های فیلم را می‌شود به صورت جداگانه هم تماشا کرد و لذت برد، در کلیت به هم وصل نیستند و همین امر تمامی فیلم را تحت‌الشعاع خود قرار داده و باعث ضعف فیلم و فیلم‌نامه شده است.
فیلم از روی کتابی به همین نام نوشته‌ی "دیمین لوئیس" ساخته شده و می‌توان حدس زد که کاراکترها و داستان جذاب‌تر و بهتر از فیلم باشند.
در کل فیلم "وزارت جنگ ناجوانمردانه"، فیلمی است که در همان تایمی که دیده می‌شود شاید لذت‌بخش و مهیج باشد اما به محض تمام شدن از یاد می‌رود و ماندگاری ندارد.
📽️ The Ministry of Ungentlemanly Warfare (2024)
✍️ محمد زندی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
نقد فیلم "Dune:Part2"؛ آقای "ویلنوو" به جمع بهترین‌ها خوش آمدی!
با چه جمله‌ای می‌توان وصف این حماسه را شروع کرد؟ نه می‌شود آن‌را شاهکار خطاب کرد، نه می‌توان آن را ثمر بخشیدن یک جاه طلبی باشکوه نامید و نه حتی می‌توان گفت جناب "ویلنوو" یکی از بهترین‌های تاریخ را خلق کرده؛ این اثر را باید در کتیبه سینما هک کرد تا برای همیشه جلای درخشان آن، انواع و اقسام مخاطب‌های قشرهای مختلف را با شکوه خودش آشنا کند!
دیگر توصیف بس است. تا به اینجا کار متوجه شدیم که با یک پروژه حماسی طرف هستیم. اما جنس این حماسه متفاوت است. قبلا مطلبی درباره فیلم اول و علت عدم موفقیت‌هایش در جذب مخاطب و جلب توجه منتقدان منتشر شده؛ در فیلم دوم تمام نقص‌ها و معایب فیلم اول پوشیده شده و تبدیل به نقاط قوت فیلم شده. ابتدا از قلب تپنده داستان شروع می‌کنیم: منجی با بازی "تیموتی شالامی". تحلیل شخصیتی منجی قصه بسیار طویل و درازی دارد. از نمادپردازی‌ها و ارجاعاتی که به دنیای واقعی و اتفاقاتش می‌افتد(که فاقد اهمیت و ارزش سینمایی است) تا پیچش و قوس شخصیتی‌ای که او در طول داستان تجربه می‌کند.‌ ابتدای داستان، همان پسر بچه معصوم و از خدا و دنیا بی‌خبر است(تیپیک شخصیت‌های "تیموتی شالامی"). تا اینکه اولین جرقه ذهنی در او ایجاد می‌شود. او را منجی خطاب می‌کنند! خب این جرقه ذهنی، باعث ایجاد کشمکش‌هایی در ذهن پاول می‌شود. او عاشق شخصی می‌شود که هیچگونه اعتقادی به منجی ندارد و از طرفی دیگر مادرش است که به نوعی، سردسته فرقه‌ای است که عقیده حضور و وجود منجی را به مردم می‌خوراند! مکالمه‌های او با این دو دسته و کشمکش‌ها و نزاع‌هایی که میان او و مادرش و معشوقش شکل می‌گیرد، در نهایت منجر به این می‌شود که او، خود را منجی بنامد و عقیده خود را به سمت و سوی منجی‌گری بکشاند. اینکه چگونه اعتقادات پاول به این سو کشانده شد، فارق از هرگونه نمادپردازی و از نظر سینمایی واقعا ارزشمند است و خود احتیاج به یک متن تفسیر بسیار طویل دارد. اما "دنیس ویلنوو" بدون افتادن به ورطه نمادبازی، با تکیه بر مینیمالیسم و جزئی‌نگری خاصی که در سینمایش است، موفق شده شخصیتی را بسازد که همراهی مخاطب خود را بر انگیزد.
بارها در طول تمام نقدها گفته‌ام: هرگونه اکشن و حماسه و تخریب و انفجار، بدون اهمیت دادن به شخصیت اصلی و همراهی داستان او، فاقد ارزش است. "دنیس ویلنوو" اما در بطن تمام زد و خوردهای عظیمی که تحویل مخاطب خود می‌دهد، یک قصه ساده، اما با روایتی شیرین و رسا را بیان می‌کند که با توجه به شخصیت‌پردازی پر از جزئیات تک تک کاراکترهای فیلم، دنبال نکردن قصه بدون توجه به اکشن‌هایش هم امری نشدنیست. قصه‌ای که به هیچ وجه نمی‌توان گفت اگر این انفجارهای میان سیاره‌ای را از آن بگیریم، دیگر تماشای این فیلم فاقد ارزش است. خوشبختانه در تمام طول این سال‌ها اگر یک کار را "دنیس ویلنوو" در آن استاد باشد، روایت داستان است. قصه این فیلم هیجان کافی را برای درگیر کردن مخاطب خود می‌دهد و در کنار آن، سؤالاتی را در ذهن تماشاگر خود ایجاد می‌کند که قطعا با کند و کاو درون فیلم می‌تواند به تک تک این سوالات پاسخ مناسبی دهد.
و اما اکشن سازی! مشکلی که همیشه "ویلنوو" با آن دست و پنجه نرم می‌کرده. او همیشه اصرار بر مینیمالیسم در تک تک فیلم‌هایش، حتی در آثار اکشنش داشته و این موجب می‌شده که فیلم‌هایش، با وجود روایت‌های بسیار زیبایی که داشتند، آن جذابیت لازمه را برای دنبال کردن مخاطب مقداری ساده‌سند خود نداشتند. اینجا اما اوضاع متفاوت است! نتیجه کار این شده که تعامل زیبایی میان سبک منحصر به فرد سینمای کارگردان و جهان پر از رمز راز و زد خورد فیلم ایجاد شده تا من و شمای مخاطب، از تک تک سکانس‌های این فیلم، نهایت لذت ممکن را ببریم.
تا اینجای کار برای فیلم بس است. اما داستان حماسه "Dune" سر دراز دارد. ساخته جدید "ویلنوو"مدت‌ها نوشتن و تحلیل کردن جزء به جزء داستانش را می‌طلبد. در نهایت اینکه بدون هیچ صحبتی، تعامل و تعادلی که "ویلنوو" میان سبک خاص سینمایش و آثار بلاک‌باستری برقرار کرده، بهترین اثر سینمای او و شاید، یکی از بهترین و ماندگارترین فیلم‌های تاریخ را خلق کرده است!
Dune: Part 2 (2024)
✍️ عرفان دانش

#نقد_فیلم

🆔 Zil.ink/Coofilm
2024/10/01 14:27:57
Back to Top
HTML Embed Code: