Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
جمهوری اسلامی در حالی برای اسرائیل و آمریکا رجز میخواند و به بهانه حذف رهبر یک سازمان تروریستی، بر طبل جنگ میکوبد، که از تامین آب و برق و سوخت و نان مردم ایران عاجز است.
روزها و هفتههاست که کارگران و بازنشستگان بخشهای مختلف، پرستاران و کادر درمان، کشاورزان، پیمانکاران و کامیونداران در سرتاسر ایران در اعتراض و اعتصاب به سر میبرند، اما رژیمِ بیکفایتِ دزدسالار، از برآورده کردن خواستههای به حق آنها نیز ناتوان است.
ایران، کشوری با منابع عظیم ثروت و نیروی انسانی متخصص، هرگز نباید مشکلی برای تامین نیازهای اولیه و روزانه مردم خود داشته باشد، و کارگر و کارمند و بازنشستهاش نمیبایست در خیابانها به دنبال حقشان باشند. اینها کمترین وظایف یک دولت ملی و کارآمد در ایران است. جمهوری اسلامی اما نه ملی است و نه کارآمد. ایران برای این رژیم به مثابه غنیمتی است که تصرف کرده تا از طریق آن، خلافت اسلامی مخرب خود را به تمام منطقه و جهان گسترش دهد.
انتهای مسیری که جمهوری اسلامی میرود ویرانی ایران، فلاکت بیشتر ایرانیان، و به خطر انداختن تمامیت ارضی کشور است.
پیام من به نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، به کارمندان و مدیران دستگاه اداری، و به آن بخشی از جامعه که هنوز به خاطر اعتقادات مذهبی در کنار این رژیم ایستاده این است:
به جای ایستادن روبروی ملت ایران، روبروی رژیم بایستید. پیش از آنکه جمهوری اسلامی، میهن ما را به پرتگاه نیستی فرو بیندازد در کنار ملت ایران، جمهوری اسلامی را به زبالهدان تاریخ بیندازید و برای استقرار دوباره دولت ملی در ایران بکوشید که این برای شما، خانوادهتان، ملت بزرگ ایران، و کشور باشکوه ایران بهتر است.
پاینده ایران،
رضا پهلوی
@OfficialRezaPahlavi
روزها و هفتههاست که کارگران و بازنشستگان بخشهای مختلف، پرستاران و کادر درمان، کشاورزان، پیمانکاران و کامیونداران در سرتاسر ایران در اعتراض و اعتصاب به سر میبرند، اما رژیمِ بیکفایتِ دزدسالار، از برآورده کردن خواستههای به حق آنها نیز ناتوان است.
ایران، کشوری با منابع عظیم ثروت و نیروی انسانی متخصص، هرگز نباید مشکلی برای تامین نیازهای اولیه و روزانه مردم خود داشته باشد، و کارگر و کارمند و بازنشستهاش نمیبایست در خیابانها به دنبال حقشان باشند. اینها کمترین وظایف یک دولت ملی و کارآمد در ایران است. جمهوری اسلامی اما نه ملی است و نه کارآمد. ایران برای این رژیم به مثابه غنیمتی است که تصرف کرده تا از طریق آن، خلافت اسلامی مخرب خود را به تمام منطقه و جهان گسترش دهد.
انتهای مسیری که جمهوری اسلامی میرود ویرانی ایران، فلاکت بیشتر ایرانیان، و به خطر انداختن تمامیت ارضی کشور است.
پیام من به نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، به کارمندان و مدیران دستگاه اداری، و به آن بخشی از جامعه که هنوز به خاطر اعتقادات مذهبی در کنار این رژیم ایستاده این است:
به جای ایستادن روبروی ملت ایران، روبروی رژیم بایستید. پیش از آنکه جمهوری اسلامی، میهن ما را به پرتگاه نیستی فرو بیندازد در کنار ملت ایران، جمهوری اسلامی را به زبالهدان تاریخ بیندازید و برای استقرار دوباره دولت ملی در ایران بکوشید که این برای شما، خانوادهتان، ملت بزرگ ایران، و کشور باشکوه ایران بهتر است.
پاینده ایران،
رضا پهلوی
@OfficialRezaPahlavi
⚡️بر خلاف عقیده روسو آدمیان همیشه خیر عموم را هدف خود قرار نمیدهند حتی اگر فرض کنیم که امری خاص یا وضعی خاص وجود داشته باشد که به مصلحت همۀ افراد آن گروه باشد روسو از آن رو دچار این مشکل میشود که فرض میکند آدمیان فطرتاً موجوداتی خوبند و طبیعتاً روشن ضمیرند.
،بنابراین اولاً چنین تصور میکند که اگر آدمیان به حال خود گذاشته شوند پی خواهند برد که بالاترین نفع شخصی آنان همانا نفع اجتماعشان است و
ثانیاً رفتار خویش را مطابق با این برداشت از خیر انجام خواهند .داد در یک کلام آدمیان اگر به حال گذاشته شوند اراده هایشان همیشه با ارادۀ عام یکی خواهد بود روسو معتقد است که مردم بیشک بر اثر عوامفریبی از این راه منحرف میشوند همچنین مسلم است که چون آدمیان به حزبها یا دسته هایی بپیوندند به جای آنکه منافع و خیر خود را با کل اجتماع که حزبها و دسته ها جزئی از آن هستند یکی ،بدانند آنها را با منافع و هستی حزب یا دسته ای که خود به آن پیوسته اند همسان می شمارند
🌎وضع فرانسه در سالهای پیش از ۱۹۴۰ که باید آن را "دورۀ سقوط فرانسه" ،نامید نمونه خوبی است از آنچه روسو در ذهن دارد
فرانسویان در درجه اول خود را سوسیالیست ،کمونیست و جمهوریخواه میدانستند و فرانسوی بودنشان در درجه دوم اهمیت قرار داشت
بدين ترتيب وحدت ملی آنان از بین رفت و مردم فرانسه خیر و رفاه شخصیشان را فدا کردند زیرا از آنجا که به وسیلهٔ تحریکات و هیجاناتی که حاصل مبارزات حزبی و گروهی بود از راه درست منحرف شده ،بودند نمیتوانستند بفهمند که بالاترین منافع شخصی آنان به امنیت و رفاه کشور فرانسه وابسته ،است نه پیروزی حزب یا گروه خاصی که خود به عضویت آن درآمده بودند.
📚خداوندان اندیشه سیاسی-ویلیام توماس جونز
@cafe_andishe95
،بنابراین اولاً چنین تصور میکند که اگر آدمیان به حال خود گذاشته شوند پی خواهند برد که بالاترین نفع شخصی آنان همانا نفع اجتماعشان است و
ثانیاً رفتار خویش را مطابق با این برداشت از خیر انجام خواهند .داد در یک کلام آدمیان اگر به حال گذاشته شوند اراده هایشان همیشه با ارادۀ عام یکی خواهد بود روسو معتقد است که مردم بیشک بر اثر عوامفریبی از این راه منحرف میشوند همچنین مسلم است که چون آدمیان به حزبها یا دسته هایی بپیوندند به جای آنکه منافع و خیر خود را با کل اجتماع که حزبها و دسته ها جزئی از آن هستند یکی ،بدانند آنها را با منافع و هستی حزب یا دسته ای که خود به آن پیوسته اند همسان می شمارند
🌎وضع فرانسه در سالهای پیش از ۱۹۴۰ که باید آن را "دورۀ سقوط فرانسه" ،نامید نمونه خوبی است از آنچه روسو در ذهن دارد
فرانسویان در درجه اول خود را سوسیالیست ،کمونیست و جمهوریخواه میدانستند و فرانسوی بودنشان در درجه دوم اهمیت قرار داشت
بدين ترتيب وحدت ملی آنان از بین رفت و مردم فرانسه خیر و رفاه شخصیشان را فدا کردند زیرا از آنجا که به وسیلهٔ تحریکات و هیجاناتی که حاصل مبارزات حزبی و گروهی بود از راه درست منحرف شده ،بودند نمیتوانستند بفهمند که بالاترین منافع شخصی آنان به امنیت و رفاه کشور فرانسه وابسته ،است نه پیروزی حزب یا گروه خاصی که خود به عضویت آن درآمده بودند.
📚خداوندان اندیشه سیاسی-ویلیام توماس جونز
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚩☪️وقتی سوسیالیستهای خداپرست، متولی اقتصاد شدند!
در بهار ۱۳۵۸، سه ماه پس از پیروزی انقلاب، آیتالله هادی خسروشاهی به ریاست بنیاد مسکن منصوب شد. تب انقلابیون تند بود و ابوذر غفاری را الگوی خود ساخته و هنوز نچاییده بودند! اینان آمده بودند تا به صِرف داشتن روزی چند ساعت برنامه در رادیو، جامعهی توحیدی بدون طبقهای را ابتناء کرده و درهای باغ سبز را به روی دیدگان مومنان گشوده، و بیعدالتی را از ساحت جامعه بزدایند.
این در حالیست که مرحوم خسروشاهی متصف به صفت فرهیختگی در میان همتایان خود بود. وی در اولین مصاحبه خود گفت: «باید مسکن مثل پیراهن شود! یعنی همانطور که هر کسی یک پیراهن دارد، باید حداقل یک خانه نیز داشته باشد و خانه اجارهای همانند صدر اسلام، تنها مختص کسانی باشد که به مسافرت میروند و در شهر دیگر بطور موقت برای خود خانهای اجاره میکنند.»
پس از این سخنان رئیس بنیاد مسکن انقلاب، مردم در بسیاری از شهرها به سمت خانههای خالی هجوم بردند تا آنها را تصرف کنند که البته در بسیاری موارد بین مردم و مالکین ساختمانها درگیری رخ داد./ غلامرضا علیزاده
@cafe_andishe95
در بهار ۱۳۵۸، سه ماه پس از پیروزی انقلاب، آیتالله هادی خسروشاهی به ریاست بنیاد مسکن منصوب شد. تب انقلابیون تند بود و ابوذر غفاری را الگوی خود ساخته و هنوز نچاییده بودند! اینان آمده بودند تا به صِرف داشتن روزی چند ساعت برنامه در رادیو، جامعهی توحیدی بدون طبقهای را ابتناء کرده و درهای باغ سبز را به روی دیدگان مومنان گشوده، و بیعدالتی را از ساحت جامعه بزدایند.
این در حالیست که مرحوم خسروشاهی متصف به صفت فرهیختگی در میان همتایان خود بود. وی در اولین مصاحبه خود گفت: «باید مسکن مثل پیراهن شود! یعنی همانطور که هر کسی یک پیراهن دارد، باید حداقل یک خانه نیز داشته باشد و خانه اجارهای همانند صدر اسلام، تنها مختص کسانی باشد که به مسافرت میروند و در شهر دیگر بطور موقت برای خود خانهای اجاره میکنند.»
پس از این سخنان رئیس بنیاد مسکن انقلاب، مردم در بسیاری از شهرها به سمت خانههای خالی هجوم بردند تا آنها را تصرف کنند که البته در بسیاری موارد بین مردم و مالکین ساختمانها درگیری رخ داد./ غلامرضا علیزاده
@cafe_andishe95
⚫️◻️نقد نیچه
🗓مغالطه تکوینی
یک انتقاد اساسی بر نیچه در تبارشناسی اخلاق این است که روش شناسی او مرتکب مغالطه تکوینی میشود.
مغالطه تکوینی روشی نامعتبر در استدلال است که در آن آنچه را چیزی در مرحله ای بوده است مبنای استدلال در باره ماهیت کنونی آن قرار می دهند.
مثلاً از این واقعیت که واژه « nice » در اصل معنای « fine» ، به مفهوم نیک ، می داده است به هیچ وجه لازم نمی آید که واقعیت مزبور مطلب مهمی را در باره کاربردهای فعلی این اصطلاح منکشف سازد.
مثالی دیگر بیاوریم : از این واقعیت که منشأ درختان بلوط هسته های بلوط است نمی توانیم نتیجه بگیریم که درختان بلوط هسته های کوچک قهوه ای مایل به سبز هستند، یا اصولاً وجه مشترک بسیاری با هسته های بلوط دارند.
شماری از منتقدان نیچه احتجاج کرده اند که روش تبارشناسانه در همه حال ایـن مغالطه را مرتکب می شود، و بنابراین بر این زمینه روشنگر نیست.
کاربردهای فعلی اصطلاحات اخلاقی کورسویی بیش نمی اندازد یا اصلاً در و با همه این احوال، اگر چه به نظر می رسد که حرف نیچه در تبارشناسی اخلاق این است که چون پاره ای مفاهیم اخلاقی در احساساتی زننده و ناگوار سرچشمه دارند،بنیاد ارزش و اعتبار آنها بر آب است ( و این جاست که می توان او را به مغالطه تکوینی متهم کرد )، منظور نیچه از روش خود عمدتاً این است که معلوم دارد مفاهیم اخلاقی مطلق نیستند و ارزشگذاری های مجدد ارزش ها در گذشته روی داده است و بنابراین، ای بسا باز هم صورت بگیرد.
روش تبارشناسی علی الخصوص هنگامی مناسب است که بخواهیم معلوم داریم مفاهیمی که آنها را در همه دورانها ثابت پنداشته ایم چه بسا دستخوش تغییر شوند. این شکل استفاده از روش تبارشناسی متضمن مغالطه تکوینی نیست.
از باب مثال ، برای آنکه بر مطلق بودن کاربردهای اخلاقی واژه « خوب » سایه تردید بیندازیم ، تنها کافی است که نشان دهیم در گذشته این واژه به وجه یا وجوهی بسیار متفاوت اطلاق شده است. ولی لزوما نمی توانیم بگوییم از آن جایی که اطلاق یا کاربرد این واژه در گذشته شکل دیگری داشته است این معنای سابق کلمه ضرورتاً به نحوی از انحا بر کاربردهای کنونی آن تأثیر می نهد.
📗آثار کلاسیک فلسفه، صص ۲۵۶_ ۲۵۷
نایجل واربرتون-آرسین
@cafe_andishe95
🗓مغالطه تکوینی
یک انتقاد اساسی بر نیچه در تبارشناسی اخلاق این است که روش شناسی او مرتکب مغالطه تکوینی میشود.
مغالطه تکوینی روشی نامعتبر در استدلال است که در آن آنچه را چیزی در مرحله ای بوده است مبنای استدلال در باره ماهیت کنونی آن قرار می دهند.
مثلاً از این واقعیت که واژه « nice » در اصل معنای « fine» ، به مفهوم نیک ، می داده است به هیچ وجه لازم نمی آید که واقعیت مزبور مطلب مهمی را در باره کاربردهای فعلی این اصطلاح منکشف سازد.
مثالی دیگر بیاوریم : از این واقعیت که منشأ درختان بلوط هسته های بلوط است نمی توانیم نتیجه بگیریم که درختان بلوط هسته های کوچک قهوه ای مایل به سبز هستند، یا اصولاً وجه مشترک بسیاری با هسته های بلوط دارند.
شماری از منتقدان نیچه احتجاج کرده اند که روش تبارشناسانه در همه حال ایـن مغالطه را مرتکب می شود، و بنابراین بر این زمینه روشنگر نیست.
کاربردهای فعلی اصطلاحات اخلاقی کورسویی بیش نمی اندازد یا اصلاً در و با همه این احوال، اگر چه به نظر می رسد که حرف نیچه در تبارشناسی اخلاق این است که چون پاره ای مفاهیم اخلاقی در احساساتی زننده و ناگوار سرچشمه دارند،بنیاد ارزش و اعتبار آنها بر آب است ( و این جاست که می توان او را به مغالطه تکوینی متهم کرد )، منظور نیچه از روش خود عمدتاً این است که معلوم دارد مفاهیم اخلاقی مطلق نیستند و ارزشگذاری های مجدد ارزش ها در گذشته روی داده است و بنابراین، ای بسا باز هم صورت بگیرد.
روش تبارشناسی علی الخصوص هنگامی مناسب است که بخواهیم معلوم داریم مفاهیمی که آنها را در همه دورانها ثابت پنداشته ایم چه بسا دستخوش تغییر شوند. این شکل استفاده از روش تبارشناسی متضمن مغالطه تکوینی نیست.
از باب مثال ، برای آنکه بر مطلق بودن کاربردهای اخلاقی واژه « خوب » سایه تردید بیندازیم ، تنها کافی است که نشان دهیم در گذشته این واژه به وجه یا وجوهی بسیار متفاوت اطلاق شده است. ولی لزوما نمی توانیم بگوییم از آن جایی که اطلاق یا کاربرد این واژه در گذشته شکل دیگری داشته است این معنای سابق کلمه ضرورتاً به نحوی از انحا بر کاربردهای کنونی آن تأثیر می نهد.
📗آثار کلاسیک فلسفه، صص ۲۵۶_ ۲۵۷
نایجل واربرتون-آرسین
@cafe_andishe95
📄شازده کوچولو از گل پرسید: آدم ها کجان؟
گل گفت: باد به اینور و آنورشان می بَرَد، این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده ...
«شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری»
@cafe_andishe95
گل گفت: باد به اینور و آنورشان می بَرَد، این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده ...
«شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری»
@cafe_andishe95
Forwarded from لیبراسیون/لیبرالیسم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙بهراستی چه کسی در بیستوهشتم مرداد کودتا کرد؟
دکتر عباس میلانی، تاریخپژوه و مدیر برنامهٔ مطالعهٔ ایران در دانشگاه استنفورد به این پرسش پاسخ میهد؛ پاسخی که با روایتهای غالب متفاوت است.
@cafe_andishe95
دکتر عباس میلانی، تاریخپژوه و مدیر برنامهٔ مطالعهٔ ایران در دانشگاه استنفورد به این پرسش پاسخ میهد؛ پاسخی که با روایتهای غالب متفاوت است.
@cafe_andishe95
🧭ما بدونِ ترسیمِ خط در فکرمان، هرگز نمیتوانیم به خط بیاندیشیم؛ بدون رسم کردنِ دایره، نمیتوانیم به آن بیاندیشیم؛ بدونِ عمود گذاشتنِ سه خط بر یکدیگر از یک نقطهی واحد، هرگز نمیتوانیم سه بُعدِ مکان را بازنمایی کنیم؛ و حتی اگر در جریانِ ترسیمِ یک خطِ مستقیم – که باید بازنماییِ مجازیِ زمان در خارج باشد – توجهِ خود را صرفاً به عملِ ترکیبِ کثرتی معطوف نکنیم که به وسیلهی آن، حسِ درونی را متوالیاً تعیین میکنیم و بدین طریق به توالیِ این تعینِ حسِ درونی توجه نکنیم، نمیتوانیم حتی به زمان نیز بیاندیشیم. حرکت به عنوانِ عملِ سوژه (نه به عنوانِ تعینِ یک اُبژه) و در نتیجه ترکیبِ کثرت در مکان، کاملاً مفهومِ توالی را نیز تولید میکند. بنابراین، فاهمه در حسِ درونی، پیشاپیش چنین همآمیزیای از کثرت را نمییابد، بلکه با متاثر ساختنِ حسِ درونی، این همآمیزی را تولید میکند... ما زمان را که هرچند به هیچ وجه اُبژهی شهودِ بیرونی نیست، به شیوهای دیگر نمیتوانیم بازنمایی کنیم، مگر به کمکِ تصویرِ یک خط – تا آنجا که آن را ترسیم کنیم – و بدونِ این شیوهی بازنمایی، ما به هیچ وجه نمیتوانیم وحدتِ مقیاس زمان را بشناسیم...
💎اگر ما بپذیریم که اُبژهها را فقط تا آنجا میشناسیم که از خارج بر ما اثر میگذارند، پس در موردِ حسِ درونی باید اذعان کنیم که به وسیلهی آن، خود را فقط چنان شهود میکنیم که از درون به وسیلهی خودمان متاثر شدهایم؛ یعنی ما، تا آنجا که به شهودِ درونی مربوط است، سوژهمان را فقط به عنوانِ نمود میشناسیم، اما نه مطابق با آنچه فینفسه هست.
📖📚کانت
نقد عقل محض
@cafe_andishe95
💎اگر ما بپذیریم که اُبژهها را فقط تا آنجا میشناسیم که از خارج بر ما اثر میگذارند، پس در موردِ حسِ درونی باید اذعان کنیم که به وسیلهی آن، خود را فقط چنان شهود میکنیم که از درون به وسیلهی خودمان متاثر شدهایم؛ یعنی ما، تا آنجا که به شهودِ درونی مربوط است، سوژهمان را فقط به عنوانِ نمود میشناسیم، اما نه مطابق با آنچه فینفسه هست.
📖📚کانت
نقد عقل محض
@cafe_andishe95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🖤Alain Delon🎥
امروز در 88سالگی بدرود حیات گفت
🎼ترانه «قاتل زیبا» با صداى مدونا که به یاد آلن دلون ساخته شده است، توصيفىست از كاراكترهاى سينمایی دلون كه در آن بخصوص به شخصيت جف كاستلو در فیلم «سامورائى» ژان پیر ملویل اشاره میشود.
⭕️چپ و کمونیستهای فرانسه که بر هنر آن کشور سایه گسترده اند همواره دلون را مثل همۀ مخالفانشان متهم به راست افراطی میکردند اما او هرگز مقابل آنها کوتاه نیامد
@cafe_andishe95
امروز در 88سالگی بدرود حیات گفت
🎼ترانه «قاتل زیبا» با صداى مدونا که به یاد آلن دلون ساخته شده است، توصيفىست از كاراكترهاى سينمایی دلون كه در آن بخصوص به شخصيت جف كاستلو در فیلم «سامورائى» ژان پیر ملویل اشاره میشود.
⭕️چپ و کمونیستهای فرانسه که بر هنر آن کشور سایه گسترده اند همواره دلون را مثل همۀ مخالفانشان متهم به راست افراطی میکردند اما او هرگز مقابل آنها کوتاه نیامد
@cafe_andishe95
🧮اَنوَر خُوجَه حاکم کمونیست آلبانی پس از پایان جنگ جهانی دوم تا ١٩٨۵ رهبر این کشور بود، انور خوجه مبتلا به بیماری اجنبی هراسی بود و در طول دوران چهل سالۀ حکومتش بر کشور فقیر آلبانی مدام مردم را از حمله ارتشهای متجاوز امپریالیستی و آمریکا میترساند
کار جنون خوجه به آنجا کشید که دستور داد هر خانوادهای برای خودش یک سنگر بتونی چهارنفره بسازد، مجموعا حدود یک میلیون سنگر بتونی با هزینههای گزاف در سراسر خاک کشور ساخته شد آن هم در کشوری که کل جمعیتش چهار پنج میلیون نفر بیشتر نبود، آلبانی عملا به دور خود دیواری کشیده و هیچگونه ارتباطی با جهان خارج نداشت و مردم آلبانی تحت حکومت رهبر دیوانهاش به سومین کشور فقیر جهان بدل شدند!
🏷خوجه عاقبت مرد بدون اینکه هیچ سرباز خارجی پای در خاک آلبانی بگذارد، اصولا نیازی به حمله خارجی نبود چون دشمن اصلی خود خوجه بود که با توهماتش چنان بلایی به سر مردم آورد که هیچ دشمن خارجی قادر به انجامش نبود، اگر میخواهید عمق جنون بیگانه هراسی انور خوجه را دریابید، بقایای این سنگرهای بتونی هنوز در آلبانی دیده میشود
@cafe_andishe95
کار جنون خوجه به آنجا کشید که دستور داد هر خانوادهای برای خودش یک سنگر بتونی چهارنفره بسازد، مجموعا حدود یک میلیون سنگر بتونی با هزینههای گزاف در سراسر خاک کشور ساخته شد آن هم در کشوری که کل جمعیتش چهار پنج میلیون نفر بیشتر نبود، آلبانی عملا به دور خود دیواری کشیده و هیچگونه ارتباطی با جهان خارج نداشت و مردم آلبانی تحت حکومت رهبر دیوانهاش به سومین کشور فقیر جهان بدل شدند!
🏷خوجه عاقبت مرد بدون اینکه هیچ سرباز خارجی پای در خاک آلبانی بگذارد، اصولا نیازی به حمله خارجی نبود چون دشمن اصلی خود خوجه بود که با توهماتش چنان بلایی به سر مردم آورد که هیچ دشمن خارجی قادر به انجامش نبود، اگر میخواهید عمق جنون بیگانه هراسی انور خوجه را دریابید، بقایای این سنگرهای بتونی هنوز در آلبانی دیده میشود
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙اعترافات تکان دهنده فرج سرکوهی نویسنده و منتقد ادبی، عضو کانون نویسندگان ایران، عضو سابق چریک های فدایی خلق، یکی از چهره های شناخته شده جریان چپ در ایران:
⌛️🚩بیژن جزنی بسیار به دیکتاتوری پرولتاریا معتقد بود. کتابهای جزنی، تبدیل به کتابهای مقدسی شدهاند که اصلا نمیتوان آنها را نقد کرد. اعضای گروه بیژن جزنی در زندان، دیگر جریانات فکری چپ را به دلیل اختلاف فکری کتک میزدند! زمان هایی که خلیل ملکی قصد رفتن به دستشویی را داشت، عمدا در صف می ایستادند تا نوبت به خلیل ملکی نرسد و به خود ادرار کند!
گرایش اکثریت به جمهوری اسلامی، حاصل افکار بیژن جزنی است. ما کمونیسم روسی را با مذهب شیعی قاطی کرده بودیم. فضای روشنفکری دهههای ۴۰ و ۵۰، بخش عظیمی از دستاوردهای ادبی و هنری غیر چپ را مطرود میدانست و بایکوت میکرد.
پینوشت: مصاحبه ی فوق در رابطه با ۳ کتابی است به نام یاس و داس از رفیق فرج سرکوهی که حال به زعم خود از کمونیسم شیعی رهایی یافته و به نئومارکسیسم روی آورده است! به هر روی کتاب حاوی اعترافات و حقایق و فجایعی است که به نقد جریان چپ می پردازد
از کتاب
@cafe_andishe95
⌛️🚩بیژن جزنی بسیار به دیکتاتوری پرولتاریا معتقد بود. کتابهای جزنی، تبدیل به کتابهای مقدسی شدهاند که اصلا نمیتوان آنها را نقد کرد. اعضای گروه بیژن جزنی در زندان، دیگر جریانات فکری چپ را به دلیل اختلاف فکری کتک میزدند! زمان هایی که خلیل ملکی قصد رفتن به دستشویی را داشت، عمدا در صف می ایستادند تا نوبت به خلیل ملکی نرسد و به خود ادرار کند!
گرایش اکثریت به جمهوری اسلامی، حاصل افکار بیژن جزنی است. ما کمونیسم روسی را با مذهب شیعی قاطی کرده بودیم. فضای روشنفکری دهههای ۴۰ و ۵۰، بخش عظیمی از دستاوردهای ادبی و هنری غیر چپ را مطرود میدانست و بایکوت میکرد.
پینوشت: مصاحبه ی فوق در رابطه با ۳ کتابی است به نام یاس و داس از رفیق فرج سرکوهی که حال به زعم خود از کمونیسم شیعی رهایی یافته و به نئومارکسیسم روی آورده است! به هر روی کتاب حاوی اعترافات و حقایق و فجایعی است که به نقد جریان چپ می پردازد
از کتاب
@cafe_andishe95
Audio
🔅گفتگوی جنجالی حجت کلاشی در کلاب هاوس صدای فردا
ما از دموکراسی در درون نظامها میتوانیم صحبت کنیم که چگونه در درون یک نظام، دموکراسی بوجود بیاوریم.
در دوره پهلوی اتفاقا ما در مسیر دموکراسی حرکت میکردیم؛ به این معنا که رضاشاه ایران را از یک کشور عشایری، روستایی و با سوادِ پایین تحویل گرفت.
دموکراسی یک پدیده شهریست!
شما برای اینکه بتوانید دموکراسی را بوجود بیاورید باید شهرهای مدرن داشته باشید؛ نظام اقتصادیتان هم از کشاورزی و دامپروری تبدیل بشود به صنعت!
بنابراین رضاشاه آمده با انقلابی در زیربنای اقتصادی ایران و از طرف دیگر با آوردن دانش، ایجاد شهرهای بزرگ و مرفهتر و ادامهاش دوران پهلوی دوم کشور را در مسیر دموکراسی پیش برده.
آزادیهای مدنی که در دوره پهلوی اول و دوم داشتیم بسیار درخشان بود و هنوز که هنوزه ما حسرت آن دوره را میخوریم.
دموکراسی نیازمند وجود یک نظامی هست که آن نظام بتواند با ایجاد قانون و امنیت اجازهی مشارکت جمعی و مشارکت مردمی را بدهد.
یعنی یک نظامی باشد که بر اساس حقوق شهروندی بچرخد اما آن نظام بتواند ایران را از شر نیروهای اغتشاشگر و نا آرامیها نجات دهد.
@kalashi_hojjat
ما از دموکراسی در درون نظامها میتوانیم صحبت کنیم که چگونه در درون یک نظام، دموکراسی بوجود بیاوریم.
در دوره پهلوی اتفاقا ما در مسیر دموکراسی حرکت میکردیم؛ به این معنا که رضاشاه ایران را از یک کشور عشایری، روستایی و با سوادِ پایین تحویل گرفت.
دموکراسی یک پدیده شهریست!
شما برای اینکه بتوانید دموکراسی را بوجود بیاورید باید شهرهای مدرن داشته باشید؛ نظام اقتصادیتان هم از کشاورزی و دامپروری تبدیل بشود به صنعت!
بنابراین رضاشاه آمده با انقلابی در زیربنای اقتصادی ایران و از طرف دیگر با آوردن دانش، ایجاد شهرهای بزرگ و مرفهتر و ادامهاش دوران پهلوی دوم کشور را در مسیر دموکراسی پیش برده.
آزادیهای مدنی که در دوره پهلوی اول و دوم داشتیم بسیار درخشان بود و هنوز که هنوزه ما حسرت آن دوره را میخوریم.
دموکراسی نیازمند وجود یک نظامی هست که آن نظام بتواند با ایجاد قانون و امنیت اجازهی مشارکت جمعی و مشارکت مردمی را بدهد.
یعنی یک نظامی باشد که بر اساس حقوق شهروندی بچرخد اما آن نظام بتواند ایران را از شر نیروهای اغتشاشگر و نا آرامیها نجات دهد.
@kalashi_hojjat
🔴ما تروریسم را زیر نام اغواکننده " مبارزه مسلحانه - هم استراتژی هم تاکتیک" (کتابی از مسعود احمد زاده یکی از تئوریسین های سازمان چریکهای فدایی خلق) تئوریزه کرده بودیم و رژیم نیز سرکوب مخالفان را هم استراتژی و هم تاکتیک خویش قرار داده بود.
✖️باورهایی که ما را به حرکت و ایستادگی در می آورد آش هفت جوشی بود از اندیشه ها و مکاتب گوناگون سیاسی در اینجا چند تا یی را با پسوند ایسم " ردیف میکنم تا برای خواننده روشن گردد چه دنیای رنگارنگ و در عین حال بی رنگی بود این "ایدئولوژی " سیاسی ما مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم، کاستریسم ،اسلامیسم ،صوفیسم رمانتیسم پاتریوتیسم ناسیونالیسم، تروریسم آوانگار دیسم آنارشیسم، اگالیتاریسم و....
می بینید که چندان مبالغه نکرده ام ما از همه این نحله های فکری تغذیه میکردیم و میخواستیم با این معجون غریب ، بیماری های جامعه را شفا بخشیم خود را روشنفکر میدانستیم.
سرانجام تعادل فرهنگی جامعه را به گونه ای نامناسب و انفجاری در هم ریخت و ملتی را که در هر حال در قیاس با کشورهای مشابه زندگی به مراتب بهتری داشت به سوی انقلاب سوق داد و چه انقلابی!
📗_کتاب یادمامانده ها از زندان تا تبعید-
@cafe_andishe95
✖️باورهایی که ما را به حرکت و ایستادگی در می آورد آش هفت جوشی بود از اندیشه ها و مکاتب گوناگون سیاسی در اینجا چند تا یی را با پسوند ایسم " ردیف میکنم تا برای خواننده روشن گردد چه دنیای رنگارنگ و در عین حال بی رنگی بود این "ایدئولوژی " سیاسی ما مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم، کاستریسم ،اسلامیسم ،صوفیسم رمانتیسم پاتریوتیسم ناسیونالیسم، تروریسم آوانگار دیسم آنارشیسم، اگالیتاریسم و....
می بینید که چندان مبالغه نکرده ام ما از همه این نحله های فکری تغذیه میکردیم و میخواستیم با این معجون غریب ، بیماری های جامعه را شفا بخشیم خود را روشنفکر میدانستیم.
سرانجام تعادل فرهنگی جامعه را به گونه ای نامناسب و انفجاری در هم ریخت و ملتی را که در هر حال در قیاس با کشورهای مشابه زندگی به مراتب بهتری داشت به سوی انقلاب سوق داد و چه انقلابی!
📗_کتاب یادمامانده ها از زندان تا تبعید-
@cafe_andishe95
داروین صبوری:
محمدرضا شاه پهلوی پس از خروج از ایران در گفتوگویی تلویزیونی از حسرت خود را در باب گذشته و آینده سخن میگوید. او اعتقاد دارد که اعطای فضای باز سیاسی از زمانمندی مناسبی برخوردار نبود. میشد این پروژه را چندسال زودتر یا چند سالی هم دیرتر به سرانجام رساند. او که تجربهی فضای باز سیاسی در دههی ۲۰ را در چنته داشت، میدانست که عملا دهان تمام بدیلهای منتظر در پشت دروازههای سیاست حاکم در ایران، بوی سیر ارتجاع و پیاز سیاهی میدهند. اینکه حتا نمیتوان از یک جریان مخالف در دوران پهلوی نام برد که عملا خاستگاه امر مدرن را به تبلیغ نشسته باشد، جالب نیست؟ کدامیک از آنها در پس مبارزات مسلحانه خود دنبال چیزی بودند که امروز به بار ننشسته باشد؟ حزب توده؟ کار؟ پیکار؟ چریکهای فدایی؟ مجاهدین؟ جبههی ملی!؟ بچهمسلمونهای حسینیه ارشاد؟
زبان روایتگری در فرهنگ ایرانی نه تنها در شعر و حماسه و عرفان دچار افسانهبازیست، که روایتهای سیاسی ما نیز در آغوش باز افسانهخانوم جا خوش کردهاند. این را راجر اسکروتن، فیلسوف سیاسی به خوبی فهمید. او در مقالهی «به یاد ایران» مینویسد:
«روشنفکران غربی مدام این افسانه که شاه ایران مسئول انقلاب است را تکرار کردند، درحالیکه مارکسیستها نقشه این انقلاب را از سیسال قبل از آن ریخته بودند».
اسکروتن فیلسوف ریزبینی بود. این افسانههای سیاسی دامان شاه را نیز گرفته بود. همانطور که بعد از انقلاب، جماعتی پشیمان از شوری شوربای خود مدام زمزمه میکردند که اشتباه شاه این بود که شاهپور بختیار را دیر به میدان آورد. اما اینگونه نبود؛ او هر زمان که دربهای سیاست را به روی آلترناتیوهای معرفتی خود باز میکرد، ائتلاف سیر و پیاز از جنازهی او رد میشد. گیرم کمی زود یا اندکی دیرتر. مساله این است که دیدیم و شد.
رفیق کمونیست تاریخنویس ما، حاج یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دوانقلاب» با اشاره به گزارش «خبرنگاری اروپایی» عقیده دارد که ارتش شاهنشاهی با هلیکوپترهای جنگی، مردم جنوب شهر را لت و پار کرده و کوهی از «جنازههای تکهپاره شده» بر جای گذاشته است. او و رفیقان همپیالهاش در افسانهسازی و شهیدسازی، در دستوپاکردن آمار برای خبرنگاران غربی، ید طولایی دارند. آنها هیچگاه به ساحت تاریخ شهروندی مخابره نکردند که رژیم پهلوی ارتش را برای کنترل اوضاع به خیابان آورد، چون که پلیس ضدشورش نداشت. قدر آن «ژنرالهای قرمساق» در ارتش که شاهپور بختیار از اعلام بیطرفیشان چنین خشمگین و بددهن شد، امروز و در چنین شرایطی که بر ما میرود، پیداست. انقلاب ۵۷، پیروزی ایدهی پهلوی بود. این تنها سلسلهای در تاریخ ایران است که با شکست سیاسی، به پیروزب دست یافت. مهمترین وظیفهی تاریخی در نزد پهلوی، بدلساختن ما از امت به ملت بود، تولد مفهوم «مردم». مردم کسانی هستند که میتوانند برای آیندهی سیاسی خود تصمیم بگیرند. نمیخواهید؟ میروم.
برخی مدام در نوشتههای خود تکرار میکنند که آن جملهی «صدای انقلاب شما را شنیدم» اشتباهی تاریخی از جانب شاه و مشاوران او بود. من اما اینچنین باور ندارم؛ این جمله در تمام عمر تاریخ سیاسی- اجتماعی ما بیسابقه است. جاییست که مفهوم «ملت» به ظهور میرسد و امروز به تجربه دریافتیم که گوش شنوایی برای این صداها وجود ندارد. کسی به شما نمیگوید صدایتان را شنیدیم، هرچند که چنین گوشخراش و عیان باشد. ما یک روایت منصفانه به تاریخ بدهکاریم. تاریخ معاصر ما با تار سیبیلهای زرد چپهای مُصِر در نفهمیدن نوشته شد. این تاریخ آنقدر دچار افسانه و دوکسا گشته است که بدون تجربههای نوین اجتماعی، بدون محکخوردنهای اینگونهی تاریخی، قابلیت حذف و راستیآزمایی به خود نمیدید. این دوکسا را راجر اسکروتن دیده بود:
«چه کسی به یاد دارد هزاران دانشجوی ایرانی در دانشگاههای غربی مشتاقانه مزخرفات مدشده مارکسیستی را در آغوش کشیدند؟ مدی که توسط «رادیکالهای در مبل راحتی نشسته» به آنها ارائه میشد و به شکلگیری کمپین شورش و دروغی آنجایمید که منجر به سقوط شاه شد…درست است، شاه حاکم مطلق بود ولی حاکمیت مطلق با حکومت ستمگرانه یکی نیست. حاکم مطلق ممکن است مجلس نمایندگان، دستگاه قضای مستقل و حتی مطبوعات آزاد و دانشگاه خودمختار را هدایت کند، چنانکه شاه تلاش داشت این کار را بکند. شاه به حاکمیت مطلق خود بهعنوان وسیلهای برای خلق و محافظت از چنین نهادهایی مینگریست. چرا هیچیک از عالمان سیاسی غربی به خود زحمت نداد به این نکته اشاره کند، یا نظریهای که به ما میگوید نباید تنها فرآیند دموکراتیک شدن را مهم قلمداد کرد، بلکه نهادهای محدودکننده و نیابتی که میتوانند بدون دموکراسی هم پا بگیرند نیز مهم هستند. چرا کسی در آن زمان به ما سفارش نکرد سیستم سیاسی ایران را با عراق و سوریه مقایسه کنیم؟» .
╔═.🍃.══════╗
🆔 @Discourseees
╚══════.🍃.═
محمدرضا شاه پهلوی پس از خروج از ایران در گفتوگویی تلویزیونی از حسرت خود را در باب گذشته و آینده سخن میگوید. او اعتقاد دارد که اعطای فضای باز سیاسی از زمانمندی مناسبی برخوردار نبود. میشد این پروژه را چندسال زودتر یا چند سالی هم دیرتر به سرانجام رساند. او که تجربهی فضای باز سیاسی در دههی ۲۰ را در چنته داشت، میدانست که عملا دهان تمام بدیلهای منتظر در پشت دروازههای سیاست حاکم در ایران، بوی سیر ارتجاع و پیاز سیاهی میدهند. اینکه حتا نمیتوان از یک جریان مخالف در دوران پهلوی نام برد که عملا خاستگاه امر مدرن را به تبلیغ نشسته باشد، جالب نیست؟ کدامیک از آنها در پس مبارزات مسلحانه خود دنبال چیزی بودند که امروز به بار ننشسته باشد؟ حزب توده؟ کار؟ پیکار؟ چریکهای فدایی؟ مجاهدین؟ جبههی ملی!؟ بچهمسلمونهای حسینیه ارشاد؟
زبان روایتگری در فرهنگ ایرانی نه تنها در شعر و حماسه و عرفان دچار افسانهبازیست، که روایتهای سیاسی ما نیز در آغوش باز افسانهخانوم جا خوش کردهاند. این را راجر اسکروتن، فیلسوف سیاسی به خوبی فهمید. او در مقالهی «به یاد ایران» مینویسد:
«روشنفکران غربی مدام این افسانه که شاه ایران مسئول انقلاب است را تکرار کردند، درحالیکه مارکسیستها نقشه این انقلاب را از سیسال قبل از آن ریخته بودند».
اسکروتن فیلسوف ریزبینی بود. این افسانههای سیاسی دامان شاه را نیز گرفته بود. همانطور که بعد از انقلاب، جماعتی پشیمان از شوری شوربای خود مدام زمزمه میکردند که اشتباه شاه این بود که شاهپور بختیار را دیر به میدان آورد. اما اینگونه نبود؛ او هر زمان که دربهای سیاست را به روی آلترناتیوهای معرفتی خود باز میکرد، ائتلاف سیر و پیاز از جنازهی او رد میشد. گیرم کمی زود یا اندکی دیرتر. مساله این است که دیدیم و شد.
رفیق کمونیست تاریخنویس ما، حاج یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دوانقلاب» با اشاره به گزارش «خبرنگاری اروپایی» عقیده دارد که ارتش شاهنشاهی با هلیکوپترهای جنگی، مردم جنوب شهر را لت و پار کرده و کوهی از «جنازههای تکهپاره شده» بر جای گذاشته است. او و رفیقان همپیالهاش در افسانهسازی و شهیدسازی، در دستوپاکردن آمار برای خبرنگاران غربی، ید طولایی دارند. آنها هیچگاه به ساحت تاریخ شهروندی مخابره نکردند که رژیم پهلوی ارتش را برای کنترل اوضاع به خیابان آورد، چون که پلیس ضدشورش نداشت. قدر آن «ژنرالهای قرمساق» در ارتش که شاهپور بختیار از اعلام بیطرفیشان چنین خشمگین و بددهن شد، امروز و در چنین شرایطی که بر ما میرود، پیداست. انقلاب ۵۷، پیروزی ایدهی پهلوی بود. این تنها سلسلهای در تاریخ ایران است که با شکست سیاسی، به پیروزب دست یافت. مهمترین وظیفهی تاریخی در نزد پهلوی، بدلساختن ما از امت به ملت بود، تولد مفهوم «مردم». مردم کسانی هستند که میتوانند برای آیندهی سیاسی خود تصمیم بگیرند. نمیخواهید؟ میروم.
برخی مدام در نوشتههای خود تکرار میکنند که آن جملهی «صدای انقلاب شما را شنیدم» اشتباهی تاریخی از جانب شاه و مشاوران او بود. من اما اینچنین باور ندارم؛ این جمله در تمام عمر تاریخ سیاسی- اجتماعی ما بیسابقه است. جاییست که مفهوم «ملت» به ظهور میرسد و امروز به تجربه دریافتیم که گوش شنوایی برای این صداها وجود ندارد. کسی به شما نمیگوید صدایتان را شنیدیم، هرچند که چنین گوشخراش و عیان باشد. ما یک روایت منصفانه به تاریخ بدهکاریم. تاریخ معاصر ما با تار سیبیلهای زرد چپهای مُصِر در نفهمیدن نوشته شد. این تاریخ آنقدر دچار افسانه و دوکسا گشته است که بدون تجربههای نوین اجتماعی، بدون محکخوردنهای اینگونهی تاریخی، قابلیت حذف و راستیآزمایی به خود نمیدید. این دوکسا را راجر اسکروتن دیده بود:
«چه کسی به یاد دارد هزاران دانشجوی ایرانی در دانشگاههای غربی مشتاقانه مزخرفات مدشده مارکسیستی را در آغوش کشیدند؟ مدی که توسط «رادیکالهای در مبل راحتی نشسته» به آنها ارائه میشد و به شکلگیری کمپین شورش و دروغی آنجایمید که منجر به سقوط شاه شد…درست است، شاه حاکم مطلق بود ولی حاکمیت مطلق با حکومت ستمگرانه یکی نیست. حاکم مطلق ممکن است مجلس نمایندگان، دستگاه قضای مستقل و حتی مطبوعات آزاد و دانشگاه خودمختار را هدایت کند، چنانکه شاه تلاش داشت این کار را بکند. شاه به حاکمیت مطلق خود بهعنوان وسیلهای برای خلق و محافظت از چنین نهادهایی مینگریست. چرا هیچیک از عالمان سیاسی غربی به خود زحمت نداد به این نکته اشاره کند، یا نظریهای که به ما میگوید نباید تنها فرآیند دموکراتیک شدن را مهم قلمداد کرد، بلکه نهادهای محدودکننده و نیابتی که میتوانند بدون دموکراسی هم پا بگیرند نیز مهم هستند. چرا کسی در آن زمان به ما سفارش نکرد سیستم سیاسی ایران را با عراق و سوریه مقایسه کنیم؟» .
╔═.🍃.══════╗
🆔 @Discourseees
╚══════.🍃.═
Telegram
پشتیبان
رفیق حاج یرواند آبراهامیان ایشون هستند
📖 کتابی که اقتصاد ایران را ویران کرد⚡️
غلو نیست اگر بگوئیم اقتصاد ایران بیش از پنجاه سال است که تحت تاثیر آموزههای مارکسیستی است.56 سال پیش کتابی به اسم" اقتصاد به زبان ساده "به قلم محمود عسکریزاده نوشته و در بین همسازمانیهایش،مجاهدین خلق،توزیع شد.این کتاب درونسازمانی خلاصهای از دو کتابی بود که قبلاً عبدالحسین نوشین عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران در دهه بیست شمسی از روی آثار کارل مارکس ترجمه کرده بود.
باری،تاثیر کتاب عسکریزاده به فراسوی سازمانش رفت.تقریبا همهی آنچه در این کتاب درباره اقتصاد از نگاه کمونیستی مطرح شده مورد توجه و قبول اکثریت مخالفان رژیم شاه،از مسلمان سنتی تا چپ افراطی، قرار گرفت، توگویی وحی منزل بود و در درستی احکامش جای هیچ شک و تردید نبود.حتی روحانیون انقلابی زمان شاه هم عملا به طرفداران این آموزهها مبدل شدند تا آنجا که در دوره حکمرانیشان در دوران جمهوری اسلامی ،حق مالکیت خصوصی را که از مسلمات شرع اسلام است نادیده گرفتند و در مقیاس عظیم به مصادره و تصرف اموال و املاک به اصطلاح طاغوتیها رو آوردند.
💰اقتصاد جمهوری اسلامی در دهه اول حیاتش به شدت تحت تاثیر آموزههای اقتصادی مارکسیستی بوده است.همین بزرگان اصلاح طلب امروز در دهه اول جمهوری اسلامی با اجرای سیاستهای کوپنیستی،ملی کردن صنایع و دولتی کردن همه چیز ، عملا جزو اجرا کنندگان سفت و سخت این آموزهها بودند.به طور خلاصه تاثیرگذاریهای منفی آموزههای مارکسیستی بر اقتصاد ایران را ،که تا همین امروز نیز ادامه یافته، میتوان این گونه فهرستبندی کرد:نفی حقوق مالکیت خصوصی؛ اولویت دادن صنعت بر تجارت؛ غیرمولد انگاشتن تجارت و سپردن انحصار آن به دولت؛مخالفت با ورود سرمایه خارجی به کشور ؛سرمایه گذار خارجی را استثمارگر و عامل نفوذ تلقی کردن؛ملی کردن کارخانه ها و بنگاههای بزرگ؛قیمتگذاری دستوری؛خودکفایی اقتصادی را والاترین ارزش تلقی کردن؛سرکوب بخش خصوصی و نابود کردن عامل رقابت در اقتصاد و.....
✍🏼بیژن اشتری
@cafe_andishe95
غلو نیست اگر بگوئیم اقتصاد ایران بیش از پنجاه سال است که تحت تاثیر آموزههای مارکسیستی است.56 سال پیش کتابی به اسم" اقتصاد به زبان ساده "به قلم محمود عسکریزاده نوشته و در بین همسازمانیهایش،مجاهدین خلق،توزیع شد.این کتاب درونسازمانی خلاصهای از دو کتابی بود که قبلاً عبدالحسین نوشین عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران در دهه بیست شمسی از روی آثار کارل مارکس ترجمه کرده بود.
باری،تاثیر کتاب عسکریزاده به فراسوی سازمانش رفت.تقریبا همهی آنچه در این کتاب درباره اقتصاد از نگاه کمونیستی مطرح شده مورد توجه و قبول اکثریت مخالفان رژیم شاه،از مسلمان سنتی تا چپ افراطی، قرار گرفت، توگویی وحی منزل بود و در درستی احکامش جای هیچ شک و تردید نبود.حتی روحانیون انقلابی زمان شاه هم عملا به طرفداران این آموزهها مبدل شدند تا آنجا که در دوره حکمرانیشان در دوران جمهوری اسلامی ،حق مالکیت خصوصی را که از مسلمات شرع اسلام است نادیده گرفتند و در مقیاس عظیم به مصادره و تصرف اموال و املاک به اصطلاح طاغوتیها رو آوردند.
💰اقتصاد جمهوری اسلامی در دهه اول حیاتش به شدت تحت تاثیر آموزههای اقتصادی مارکسیستی بوده است.همین بزرگان اصلاح طلب امروز در دهه اول جمهوری اسلامی با اجرای سیاستهای کوپنیستی،ملی کردن صنایع و دولتی کردن همه چیز ، عملا جزو اجرا کنندگان سفت و سخت این آموزهها بودند.به طور خلاصه تاثیرگذاریهای منفی آموزههای مارکسیستی بر اقتصاد ایران را ،که تا همین امروز نیز ادامه یافته، میتوان این گونه فهرستبندی کرد:نفی حقوق مالکیت خصوصی؛ اولویت دادن صنعت بر تجارت؛ غیرمولد انگاشتن تجارت و سپردن انحصار آن به دولت؛مخالفت با ورود سرمایه خارجی به کشور ؛سرمایه گذار خارجی را استثمارگر و عامل نفوذ تلقی کردن؛ملی کردن کارخانه ها و بنگاههای بزرگ؛قیمتگذاری دستوری؛خودکفایی اقتصادی را والاترین ارزش تلقی کردن؛سرکوب بخش خصوصی و نابود کردن عامل رقابت در اقتصاد و.....
✍🏼بیژن اشتری
@cafe_andishe95
🪱سوسیالیسم خزنده چیست؟
دست اندازی تدریجی دولت در بخش خصوصی اقتصاد را سوسیالیم خزنده مینامند در جوامعی که دولت به تدریج مؤسسات اقتصادی را ملی و دامنه بخش خصوصی را محدود کند و بر فعالیت های اقتصادی دولت بیفزاید، تحقق می یابد
چنین چیزی برای تحقق آزادی و دموکراسی نیز خطرناک است
چرا که قوت و استقلال مالی جامعه مدنی در قوت این بخش اساسی از جامعه در تحقق آزادی بسیار حیاتی است
و برای جهان توسعه نیافته حتی خطرناکتر.
@cafe_andishe95
دست اندازی تدریجی دولت در بخش خصوصی اقتصاد را سوسیالیم خزنده مینامند در جوامعی که دولت به تدریج مؤسسات اقتصادی را ملی و دامنه بخش خصوصی را محدود کند و بر فعالیت های اقتصادی دولت بیفزاید، تحقق می یابد
چنین چیزی برای تحقق آزادی و دموکراسی نیز خطرناک است
چرا که قوت و استقلال مالی جامعه مدنی در قوت این بخش اساسی از جامعه در تحقق آزادی بسیار حیاتی است
و برای جهان توسعه نیافته حتی خطرناکتر.
@cafe_andishe95
🕷🚩"حکومت شوروی به نام آموزهای فرمان میرانَد، که به قلم روشنفکری، که تمام عمر خود را در کتابخانهها سپری کرده، تدوین شده است و تعداد بیشماری از دیگر روشنفکران از یک قرن پیش تاکنون آن آموزه را تفسیر کردهاند.
در رژیم کمونیست روشنفکران که بیشتر سوفسطایی هستند تا فیلسوف، حکم پادشاه را دارند. قضات تحقیق که تخلّفات را برملا میکنند، نویسندگانی که در بند رئالیسم سوسیالیستیاند، مهندسان و مدیرانی که ملزم به اجرای برنامهها و تفسیر دستورات غامض قدرت مرکزیاند، همه باید اهل جدل (دیالکتیک) باشند. دبیرکل حزب نیز که حاکم بر زندگی و مرگ میلیونها انسان است خود روشنفکر است:
او در اواخر دورهی فعالیت پیروزمندانهی خود، نظریهی سرمایهداری و سوسیالیسم را به وفاداران حزب ارائه میدهد -تو گویی نگارش کتاب بالاترین دستاورد است. امپراتوران قدیم اغلب شاعر یا متفکر بودند، و برای نخستین بار است که امپراتور در قامت آدمی جدلی یا مفسر نظریه یا تاریخ بر تختگاه تکیه میزند"
📄 ریمون آرون، افیون روشنفکران
@cafe_andishe95
در رژیم کمونیست روشنفکران که بیشتر سوفسطایی هستند تا فیلسوف، حکم پادشاه را دارند. قضات تحقیق که تخلّفات را برملا میکنند، نویسندگانی که در بند رئالیسم سوسیالیستیاند، مهندسان و مدیرانی که ملزم به اجرای برنامهها و تفسیر دستورات غامض قدرت مرکزیاند، همه باید اهل جدل (دیالکتیک) باشند. دبیرکل حزب نیز که حاکم بر زندگی و مرگ میلیونها انسان است خود روشنفکر است:
او در اواخر دورهی فعالیت پیروزمندانهی خود، نظریهی سرمایهداری و سوسیالیسم را به وفاداران حزب ارائه میدهد -تو گویی نگارش کتاب بالاترین دستاورد است. امپراتوران قدیم اغلب شاعر یا متفکر بودند، و برای نخستین بار است که امپراتور در قامت آدمی جدلی یا مفسر نظریه یا تاریخ بر تختگاه تکیه میزند"
📄 ریمون آرون، افیون روشنفکران
@cafe_andishe95