Telegram Web Link
گرامی باد سالروز آزادی خرمشهر و جاودان یاد و نام تمام دلیران و قهرمانان میهن

@cafe_andishe95
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
لیبراسیون/لیبرالیسم
2)مارکسِ ماتریالیست واضح است که اعتقادی به الوهیت و ذات الهی انسان ندارد اما او با خواندن آثار هگل و به¬ویژه تفسیر فوئرباخ از مفهوم ازخودبیگانگی نزد هگل، مجذوب این مفهوم می¬شود. فوئرباخ دین و به طور مشخص مسیحیت را موجب از خودبیگانگی انسان می¬دانست و مدعی بود انسان ذات آرمانی خود را به خدایی که محصول تصوراتش است نسبت می¬دهد. خدا همان ذات انسانی جدا شده (بیگانه شده) از خود انسان است.

اما بعدتر مارکس در «دست نوشته¬های 1844» و در نقد اقتصاد سیاسی، تفسیر خاص خود را از مفهوم «ازخودبیگانگی» به دست می¬دهد و آنرا مرتبط با مالکیت خصوصی و مبادله می¬داند. از نظر مارکس ضرورت تقسیم کار و مبادله، به کارِ بیگانه¬ شده و نهایتا به مالکیت خصوصی منجر می¬شود. محصول کار تولیدکننده (کارگر) در جریان مبادله از او جدا شده و به دیگری (سرمایه¬دار) تعلق می¬گیرد. کار انسان ذاتا موجد بیگانگی نیست یعنی قبل از شکل-گیری مبادله، محصول او عینیت یافتن خود انسان است. این روابط اجتماعی است که در سطحی از توسعه خود عینیت یافتن نیروی کار انسانی را به از خود بیگانگی تبدیل می¬کند یعنی تولید کننده از محصولی که تولید کرده است بیگانه می¬شود. مارکس معتقد است این فرایند از خودبیگانگیِ ناگزیرِ انسان¬ها نهایتا و ضرورتا به سرانجام خواهد رسید و انسان به ذات خود که در طول تاریخ از آن بیگانه شده بود، در جامعه کمونیستیِ آینده دوباره دست خواهد یافت.

گفتن اینکه تقسیم کار و مبادله مبتنی بر مالکیت خصوصی است چیزی نیست جز تصدیق اینکه کار جوهر مالکیت خصوصی است، تصدیقی که اقتصاددان نمی¬تواند اثبات کند و ما این کار را به جای او خواهیم کرد. دقیقا در این واقعیت که تقسیم کار و مبادله، شکل¬هایی از مالکیت خصوصی اند، این دلیل دوگانه نهفته است که از یک سو، زندگی انسانی نیازمند مالکیت خصوصی بوده است تا خود را تحقق بخشد، و از سوی دیگر، همین زندگی انسانی اکنون نیازمند این است که مالکیت خصوصی را از بین ببرد. (مارکس،1844، 117)

این نیاز به از بین بردن مالکیت خصوصی و رفتن به استقبال کمونیسم به معنی «بازگشت به ذات انسانیِ» از دست رفته در سایه ازخودبیگانگی است، «بازگشتی آگاهانه همراه با حفظ کل ثروت به دست آمده از جریان تحولیِ قبلی.»
... [کمونیسم] با از میان برداشتن تقسیم کار و مالکیت خصوصی، ذات اجتماعی انسان را به وی بازمی-گرداند. کمونیسم راه حل حقیقی تضاد میان انسان و طبیعت، میان انسان و انسان، راه حل حقیقی ستیز میان هستی و ذات، میان عینیت¬بخشی و تصدیق خود، میان آزادی و ضرورت، میان فرد و نوع است. کمونیسم معمای حل شده تاریخ است و خود را چنین راه حلی می¬داند. (مارکس، 1844، 87)

🧿 این پیشگویی پیامبرگونه و متافیزیکی را چگونه می¬توان با رویکرد ماتریالیستی سازگار دانست؟ممکن است گفته شود این نوشته مربوط به دوران جوانی اوست و بعدتر دیدگاه وی عوض شده است. اما چنین نیست، او در سال 1875 در اوج دوران پختگی، سال¬ها پس از به چاپ رساندن جلد نخست کتاب «سرمایه»، آنجا که در گیر و دار فعالیت¬های اجتماعی و سیاسی خود به نقد برنامه حزب کارگری آلمان می¬پردازد دو باره به موضوع جامعه کمونیستی بر می¬گردد. نوشته او در «نقد برنامه گوتا» حاکی از زنده بودن آرمان¬شهر کمونیستی در اندیشه وی است. مارکس در نقد بند سوم «برنامه گوتا»، شعار توزیع برابر محصول کار را شایسته حزب کارگری نمی¬داند و می¬گوید این خواسته و ادعا بورژوایی است. به عقیده وی انسان¬ها استعدادهای فیزیکی و ذهنی متفاوت و نابرابری دارند و اگر قرار بر توزیع برابر محصول کل برحسب میزان کار هر کس باشد نتیجه منصفانه نخواهد بود. ازاین رو، برای اجتناب از این نتیجه غیر منصفانه، برخلاف شعار حزب کارگری آلمان، باید گفت حق یا سهم هرکس از محصول کل جامعه لازم است نابرابر باشد و نه برابر. از نظر مارکس حقِ برابر یا سهمِ برابر شعار جامعه بورژوایی است که به جامعه کمونیستی در مرحله نخست آن به ارث می¬رسد:

🔮اما این نقصان¬ در مرحله نخست جامعه کمونیستی، به صورتی که از جامعه سرمایه داری پس از زایمان طولانی و دردناک بیرون می¬آید، اجتناب ناپذیر است. حق هرگز نمی¬تواند بالاتر از وضعیت اقتصادی جامعه، و بالاتر از میزان تمدنِ منطبق با آن باشد.
در مرحله بالاتر جامعه کمونیستی، زمانی که تبعیت اسارت¬آور افراد از تقسیم کار از میان برود، و همراه با آن تضاد میان کار فکری و کار بدنی رخت بر بندد، زمانی که کار صرفا وسیله¬ای برای زندگی نباشد، بلکه خود به نخستین نیاز حیاتی تبدیل شود؛ زمانی که با توسعه چندوجهی افراد، نیروهای تولیدی نیز رشد یابند و همه منابع ثروت جمعی به فراوانی فوران کند، تنها در آن زمان است که افق محدود حق بورژوایی پشت سر گذاشته خواهد شد و جامعه خواهد توانست این سخن را شعار خود قرار دهد: «از هرکس به اندازه توانایی¬اش، به هرکس به اندازه نیازش.» (مارکس،1875، 32)

@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
2)مارکسِ ماتریالیست واضح است که اعتقادی به الوهیت و ذات الهی انسان ندارد اما او با خواندن آثار هگل و به¬ویژه تفسیر فوئرباخ از مفهوم ازخودبیگانگی نزد هگل، مجذوب این مفهوم می¬شود. فوئرباخ دین و به طور مشخص مسیحیت را موجب از خودبیگانگی انسان می¬دانست و مدعی بود…
3)
طُرفه اینکه مارکس در هیچکدام از نوشته¬های خود، چه مربوط به دوران جوانی باشد و چه مربوط به دوران پختگی، کمترین توضیحی در باره ساز و کار جامعه کمونیستی که گویا نظام سرمایه¬داری ناخواسته و ناگزیر به سوی آن در حرکت است نمی-دهد. او هیچ وقت توضیح نمی¬دهد که با از بین رفتن تقسیم کار چگونه نیروهای تولیدی رشد خواهند یافت و منابع ثروت فوران خواهد کرد. معلوم نمی¬شود گزاره¬های مبهمی مانند «از میان رفتن تضاد بین کار فکری و کار بدنی» یا «توسعه چند وجهی افراد» به لحاظ عینی و تجربی چه معنایی دارد؟
آیا جز این است که در پس زمینه ذهن مارکس نوعی اندیشه گنوسی وجود دارد که به خطر کردن به چنین پیشگویی¬های شگفت¬انگیز¬ تاریخی سوق می¬دهد؟
مالکیت یا سرمایه همان دمیورژ یعنی صانع اهریمنی است و پرولتاریا بارقه الهی نجات¬بخش است که به از خودبیگانگی انسان پایان می¬بخشد و او را به بهشت موعود در جامعه کمونیستی باز می¬گرداند.
🔚

برخی از مفسران اندیشه گنوسی مارکس و هایدگر را در یک چشم¬انداز کلی قرار داده و با هم سنجیده¬اند که بحث در باره آن در این مجال ممکن نیست.

👤 دکتر موسی غنی‌نژاد
منابع:
هالروید، استوارت، ادبیات گنوسی، برگردان ابوالقاسم اسماعیل پور، نشر اسطوره، تهران، 1388
1- Marx, Karl(1844,1972), Manuscrits de 1844, Editions Sociales, Paris.
2- Marx, Karl et Engels, Friedrich(1875/1972), Critique des programmes de Gotha et d’Erfurt, Editions Sociales, Paris.
@cafe_andishe95
⭕️واژه کاپتالیسم تداعی کننده سرمایه دار سنگدلی است که به هیچ چیز مگر ثروت اندوزی برای خود نمی اندیشه، حتی اگر این کار تنها با بهره کشی از همنوعانش امکان پذیر باشد. تنها شمار اندکی هستند که وقتی تصویر سرمایه داری نزد خود ترسیم می کنند واقفند که نوعی نظام اجتماعی کاپیتالیستی با سازماندهی لیرالیستی راستین با گونه است که در چهارچوب آن برای سرمایه دار و کارفرما راه دستیابی به ثروت منحصرا از مسیر تامین مناسب تر آنچه همنوعانش برای خود نیاز دارند عبور می کند.


📗لودویگ فون میزس
کتاب لیرالیسم-جامعه‌شناسی
@cafe_andishe95
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جمهوری اسلامی پوستری برای کشته شده های سانحه هلیکوپتر طراحی کرده است که در آن قاسم سلیمانی در بهشت به پیشواز کشته ها میرود.
اما گویا در بهشت خیالی حکومت، جایی برای افسران #ارتش نیست.

@cafe_andishe95
📜«تاریخ بشر وجود ندارد. آنچه هست تاریخ‌های جنبه‌های گوناگون زندگی انسان به تعداد نامحدود و نامعین است.
یکی از اینها، تاریخ قدرت سیاسی است که به سطح تاریخ جهان ارتقاء داده می‌شود؛ ولی این کار، به عقیدهٔ من، توهین به هر تصور نیک و پاکیزه از بشر است و هیچ مزیتی بر این ندارد که تاریخ اختلاس یا دزدی یا زهر دادن به دیگران را تاریخ بشر قلمداد کنیم.

تاریخ قدرتمداری سیاسی چیزی نیست مگر تاریخ جنایات بین‌المللی و کشتارهای عام. (و البته باید تصدیق کرد، تاریخ کوشش‌های آدمی برای پایان دادن به این اعمال).
این است تاریخی که در مدارس تدریس می‌شود و در آن از بزرگترین جانیان به‌عنوان قهرمانان تاریخ مورد احترام و ستایش قرار می‌گیرند؛ ولی آیا براستی تاریخ عمومی به‌مفهوم تاریخ واقعی بشر وجود ندارد؟ پاسخی که، به عقیدهٔ من، هر انسان بشردوست و خصوصاً هر مسیحی مؤمن باید بدهد این است که:

امکان ندارد چنین تاریخی وجود داشته باشد؛ تاریخ واقعی بشر اگر وجود می‌داشت، می‌بایست تاریخ همهٔ افراد آدمی باشد؛ زیرا هیچ انسانی از دیگران مهم‌تر نیست. پیداست که نوشتن تاریخی در این حد از واقعیت و با این جزئیات، هرگز امکان‌پذیر نیست. باید انتزاع کنیم و از جزئی به کلی برسیم و نادیده بگیریم و قائل به انتخاب شویم. اما همینکه چنین کردیم، می‌رسیم به همان تاریخ‌های متعددی که یکی از آنها تاریخ جنایات بین‌المللی و کشتارهای عام است و تاریخ بشر قلمداد و اعلام می‌شود.

اما چرا تاریخ قدرتمداری انتخاب شده‌است و نه مثلاً تاریخ دین یا شعر؟ به چند دلیل؟ یکی اینکه قدرت در همگان تأثیر می‌گذارد و شعر تنها در این عده‌ای قلیل. دلیل دیگر، تمایل آدمیان به قدرت‌پرستی است؛ ولی پرستش قدرت بی‌گمان یکی از بدترین اقسام بت‌پرستی و بازماندهٔ عهد زندگی در قفس و بندگی و عبودیت آدمی است. قدرت‌پرستی زاییدهٔ ترس است و ترس احساسی است که بحق باید از آن بیزار باشیم.

سومین دلیل اینکه قدرتمداری سیاسی محور «تاریخ» قرار داده شده این بوده که مصادر قدرت خواسته‌اند در مقام بت و معبود قرار بگیرند و توانسته‌اند به این خواست خود جامهٔ عمل بپوشانند. امپراتوران و سرداران و دیکتاتورها بر کار بسیاری از مورخان نظارت و مراقبت داشته‌اند.»


📍سِر کارل پوپر
📚جامعه باز و دشمنان آن

@cafe_andishe95
🧨مارکی دو ساد نویسنده و آزارگر ضد اخلاق از افرادی بوده که چون آنارشیستهای چپ و کارل مارکس با مالکیت و حقوق بشر دشمنی داشتند:


این اصطلاح مالکیت دزدی است در سال ۱۷۹۷ در متن مارکی دو ساد با عنوان L'Histoire de Juliette به چشم می‌خورد:

"اگر حق مالکیت را روبه عقب سمت ریشهٔ آن دنبال کنیم به مصون از خطا بودن غصب کردن و تجاوز می‌رسیم.
به هرحال دزدی تنها به این خاطر که نقض کردن مالکیت است، مورد مجازات قرار می‌گیرد اما این حق خودش اصالتاً چیزی جز دزدی نیست".

@cafe_andishe95
👥تعرض جامعه به خودش⚡️

۱.واتسلاو هاول در کتاب "قدرت بی قدرتان" که خواندن آن را به همه توصیه میکنم در وصف حکومت های توتالیتر( او با مفهوم پسا توتالیتر از آن حرف می زند)معتقد است این حکومتها چون در همان آغاز همه نیروهای سیاسی مخالف را از بین می برند مجبورند در مرحله بعد به زندگی روزمره مردم تجاوز کنند و با در اختیار گرفتن ابعاد متفاوت زندگی روزمره مردم(همانند حجاب) بر آنها اعمال قدرت کنند.هاول معتقد است در اینجا سیاست تبدیل به منازعه میان دو برداشت مختلف از زندگی می شود:زندگی در دایره حقیقت یا زندگی در دایره ریا و دروغ و سکوت.به باور هاول رژیم های توتالیتر زندگی روزمره مردم را تبدیل به زندگی در ریا و دروغ و سکوت می کنند.


2⃣.ازاینرو،هاول معتقد است قدرت اصلی یک نظام توتالیتر سربازان و اسلحه ها و باتوم های آن رژیم نیستند.برعکس،قدرت اصلی این نظام های سیاسی مردمی هستند که به زندگی در دایره ریا و دروغ ادامه می دهند.به باور هاول قدرت واقعی یک نظام سیاسی توتالیتر ریشه در جامعه ای دارد که از اخلاق دل بریده است.او از سبزی فروشی حرف می زند که بی هیچ اعتقادی به نظام سیاسی همه آنچه از او می خواهند را انجام می دهد تا به دیگران بگوید "من سبزی فروش که اینجا زندگی می کنم می دانم چه باید کرد.رفتارم طبق انتظاری است که از من دارید.قابل اعتماد هستم و مو لای درز کارهایم نمی رود.هر چه گفته اند کرده ام و حق دارم در صلح و صفا زندگی کنم".هاول اخلاق این سبزی فروش را اخلاق جامعه و مردمانی می داند که در دایره ریا و دروغ زندگی می کنند و به جامعه خود تعرض و تجاوز می کنند.


3⃣.به باور هاول،در این وضعیت مهمترین خطری که نظام توتالیتر از آن می ترسد مردمانی هستند که به دفاع از حقیقت می پردازند و با صداقت و شجاعت از دروغ فاصله می گیرند.از اینرو،هاول معتقد است یگانه نقطه شروع برای رسیدن به یک  سرنوشت محترمانه تر خود انسان ها هستند.انسانهای صادق هستند که نشان می دهند پادشاه لخت است.او در جمله ای بی نظیر می نویسد:

"تلاش برای اصلاح سیاسی علت بیداری جامعه نیست،بلکه به عکس،اصلاح سیاسی نتیجه نهایی آن بیداری است".

مصطفی مهر ایین
@cafe_andishe95
🚙چانگ جو یانگ موسس شرکت هیوندای در یک خانواده فقیر در کره شمالی متولد شد ولی به طرز عجیبی به کره جنوبی فرار کرد!

چانگ برای رها شدن از فقر در اوایل دهه ۱۹۳۰ یک گاو دزدید و با پولش بلیط قطار گرفت و رفت کره جنوبی و به این شکل به یکی از غول‌های خودروسازی در جهان تبدیل شد!

البته این بازرگان موفق در سال ۱۹۹۸ تعداد ۱۰۰۱ گاو به زادگاهش در کره‌شمالی فرستاد تا اون دزدی رو جبران کرده باشه!
@cafe_andishe95
2024/11/05 23:09:44
Back to Top
HTML Embed Code: