Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
اکبر گلپایگانی یکی از ستونهای آواز اصیل ایرانی بود. او گلی بود از گلهای موسیقی ایران در دوران پرشکوه آن؛ دورانی که هنر در کشور ما ارج داشت و هنرمند، منزلت. "گلپا" پس از فاجعه۵۷ مورد ظلم مضاعف قرار گرفت و هیچگاه نتوانست هنر کمنظیرش را در میهن خود به مردمش و دوستداران فراوانش عرضه کند. او ۴۴ سال گذشته را با بغض این گوشهنشینی اجباری در وطنی که عاشقانه دوست میداشت، سپری کرد تا سرانجام در همان خاک هنرپرور، چشم از دنیا فرو بست. فقدان استاد اکبر گلپایگانی را به جامعه هنری ایران و خانواده و دوستانش تسلیت میگویم. یادش گرامیست و هنرش ماندگار!
@OfficialRezaPahlavi
@OfficialRezaPahlavi
⬛️نظام توتالیتری در اوج تکاملش از این جهت چشمگیر است که شمارِ نوکرانِ حلقه به گوشش در سرتاسر جامعه بسیار زیاد است، اما این نوکران از این جهت با آن حامیان اولیه تفاوت دارند که حمایتشان از رژیم دلایل دیگری دارد؛ آنچه آنان را به حرکت درمیآورد دیگر شور و شوق نیست بلکه ترس است...
📚روح پراگ- ایوان کلیما
@cafe_andishe95
📚روح پراگ- ایوان کلیما
@cafe_andishe95
▪️جامعه لازم است حکومت را لجام ، بزند به طوری که حکومت از آزادی مردم حمایت کند و آن را ارتقا بخشد . آزادی به جامعه ای مهیای بسیج نیاز دارد که به مشارکت در امور سیاسی بپردازد اگر لازم شد اعتراض کند و در صورت امکان با رأی خود دولت را از قدرت بیندازد.
◾️وقتی مرافعات با زورگویی عملی یا تهدید به آن حل و فصل می شوند آزادی نمیتواند شکل بگیرد. همچنین است هنگامی که اختلافات با روابط نابرابر قدرت فیصله می یابند .
روابطی که رسوم جا افتاده تحمیل شان میکنند. شکوفایی آزادی مستلزم پایان سلطه است . منشأ این سلطه هر چیزی که میخواهد باشد.
⬛️لویاتان چینی دقیقاً به مانند لویاتان رایش سوم، ظرفیت حل و فصل مرافعات و به انجام رساندن امور را دارد اما از توانایی های خود نه به منظور ترویج آزادی ، بلکه برای سرکوب و سلطه عریان بهره می گیرد . این لویاتان به «جنگ» خاتمه میدهد اما تنها بدان منظور که کابوسی دیگر را جایش بنشاند.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
◾️وقتی مرافعات با زورگویی عملی یا تهدید به آن حل و فصل می شوند آزادی نمیتواند شکل بگیرد. همچنین است هنگامی که اختلافات با روابط نابرابر قدرت فیصله می یابند .
روابطی که رسوم جا افتاده تحمیل شان میکنند. شکوفایی آزادی مستلزم پایان سلطه است . منشأ این سلطه هر چیزی که میخواهد باشد.
⬛️لویاتان چینی دقیقاً به مانند لویاتان رایش سوم، ظرفیت حل و فصل مرافعات و به انجام رساندن امور را دارد اما از توانایی های خود نه به منظور ترویج آزادی ، بلکه برای سرکوب و سلطه عریان بهره می گیرد . این لویاتان به «جنگ» خاتمه میدهد اما تنها بدان منظور که کابوسی دیگر را جایش بنشاند.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
🕊فيلسوفان تعاریف بسیاری از آزادی ارائه کرده اند .
اما همان گونه که لاک تشخیص می داد آزادی در بنیادی ترین سطح باید با به سر بردن در وضعیت عاری از خشونت ، ارعاب و سایر اقدامات تحقیرآمیز آغاز شود. افراد باید بتوانند امور زندگی خود را آزادانه انتخاب کنند و بدون تهدید شدن به کیفرهای نامعقول یا واکنش های اجتماعی بسیار ظالمانه ابزارهایی برای به اجرا گذاشتن آن انتخابها داشته باشند.
🌙مسئله گیلگمش میخوانیم مهار کردن اختیار و اقتدار حکومت به صورتی که فوائدش و نه مضارش عاید شهروندان شود به چاره ای رسید . راه حل آنو خلق همزاد بود مشابه آن چیزی که امروزه از آن با نام نظارت و موازنه یاد می کنیم . انکیدو قرار بود به عنوان جفت همزاد گیلگمش به مهار او بپردازد . جیمز مدیسون از پدران بنیانگذار نظام حکومتی آمریکا نیز اگر بود با این راه حل همدلی نشان می داد. او ۴۰۰۰ سال بعد استدلال کرد طراحی قانون اساسی باید چنان باشد که جاه طلبی با جاه طلبی خنثی شود.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
اما همان گونه که لاک تشخیص می داد آزادی در بنیادی ترین سطح باید با به سر بردن در وضعیت عاری از خشونت ، ارعاب و سایر اقدامات تحقیرآمیز آغاز شود. افراد باید بتوانند امور زندگی خود را آزادانه انتخاب کنند و بدون تهدید شدن به کیفرهای نامعقول یا واکنش های اجتماعی بسیار ظالمانه ابزارهایی برای به اجرا گذاشتن آن انتخابها داشته باشند.
🌙مسئله گیلگمش میخوانیم مهار کردن اختیار و اقتدار حکومت به صورتی که فوائدش و نه مضارش عاید شهروندان شود به چاره ای رسید . راه حل آنو خلق همزاد بود مشابه آن چیزی که امروزه از آن با نام نظارت و موازنه یاد می کنیم . انکیدو قرار بود به عنوان جفت همزاد گیلگمش به مهار او بپردازد . جیمز مدیسون از پدران بنیانگذار نظام حکومتی آمریکا نیز اگر بود با این راه حل همدلی نشان می داد. او ۴۰۰۰ سال بعد استدلال کرد طراحی قانون اساسی باید چنان باشد که جاه طلبی با جاه طلبی خنثی شود.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«جمهوری اسلامی منشا و پدرخوانده تروریسم و اسلامگرایی افراطی است»
نسخه کامل و با زیرنویس فارسیِ گفتگو با "پیرز مورگان" روزنامهنگار و برنامهساز بریتانیایی در برنامه «بدون سانسور»
متن ترجمه فارسی این گفتگو را نیز میتوانید در وبسایت «کیهان لندن» بخوانید:
https://kayhan.london/?p=334676
@OfficialRezaPahlavi
نسخه کامل و با زیرنویس فارسیِ گفتگو با "پیرز مورگان" روزنامهنگار و برنامهساز بریتانیایی در برنامه «بدون سانسور»
متن ترجمه فارسی این گفتگو را نیز میتوانید در وبسایت «کیهان لندن» بخوانید:
https://kayhan.london/?p=334676
@OfficialRezaPahlavi
🔰اخلاقیات چگونه ریزش می کند🔱
(چگونه افراد معتقد دست به اعمال غیر اخلاقی میزنند)
بندورا روانشناس برجسته اجتماعی به چگونگی ریزش اخلاقیات در افراد پرداخته و بیان می کند که چگونه افرادی که معتقد به اخلاقیات هستند دست به رفتارغیر اخلاقی می زنند. بندورا معتقد است که رفتارهای اخلاقی دو جنبه دارند:
۱. آسیب نرساندن به دیگران
۲. یاری رساندن به دیگران
اما چه اتفاقی می افتد که افراد معتقد به اخلاقیات دست به رفتارهای غیر اخلاقی و ناشایست می زنند که هیچ تناسبی با فرهنگ و قوانین اجتماعی و انسانی ندارد.
بندورا معتقد است که افراد در هنگام انجام رفتار های غیر اخلاقی از مکانیزم های روانی استفاده میکنند و رفتارهای غیر اخلاقی را برای خود توجیه کرده و خود را از احساس گناه و سرزنش ها رها میکنند. این مکانیزمها آنچنان تاثیر گذارند که بسیاری از انسان ها را در دام انداخته و راه را برای انجام کارهای خطرناکتر نیز باز خواهند کرد این توجیهات یا مکانیزم ها سبب جداسازی کنترل درونی می شوند.
📎مکانیزمهای خورنده اخلاقیات
توجیه کردن : در این مکانیزم
رفتارغیراخلاقی آنچنان برای فرد توجیه می شود که فرد آن را قابل دفاع دانسته و حتی رفتار را عالی نشان می دهد.
رفتار سربازان در جنگ ها که بر اساس عقاید مذهبی یا سیاسی یا ملی و نژادی آنچنان توجیه و متعصب شده اند که خیلی راحت دست به بدترین نوع شکنجه ها و کشتن انسانها می دهند که هیچ نوع اخلاقی آن را نمی پذیرد و آن را برای جهانیان جلوه می دهند.
مقایسه های مقرون به صرفه:
در این روش افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را بر اساس رفتارهای غیر اخلاقی در سطح بالاتر دیگران مقایسه می کنند و و رفتار خود را مقرون به صرفه تر دانسته و خود را از احساس گناه می رهانند.
کسانی که گران فروشی می کنند و کار خود را در مقایسه با کارخانه ها و سرمایه داران قرار داده و رفتار خود را بی تاثیر دانسته یا کسانی که دزدی می کنند و رفتار خود را با دزدی های آنچنانی و میلیاردی مقایسه میکنند و خود را از احساس گناه آن می رهانند.
لطافت لغات یا نام گذاری متفاوت
در این مکانیزم افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را با نام های زیبا به دیگران معرفی میکنند که رفتار ناشایست و غیر اخلاقی خود را قابل قبول جلوه دهند.
مثل کشتار یهودیان به دست آلمانی هابا نام پاکسازی اروپا
یا کشتار افراد مذهبی به دست کشورهای سلطه گر و پیشرفته با نام از بین بردن افراط_گرایی و تندروها
نادیده گرفتن پیامد اعمال خود، تحریف و تعبیر بد از آن
در این مکانیزم افراد پیامد های اعمال خود را نادیده می گیرند و آن را تحریف میکنند.
مثلا افرادی که گرانی و تورم های سرسام آور ایجاد می کنند از فقر و تنگ دستی و عواقب آن خود را غافل کرده و با تفسیری متفاوت آن را لازمه پیشرفت و در نظر گرفتن حقوق سرمایه داران چندک درصدی می دانند.
یا اینکه افرادی به بدترین شیوه ممکن با زیردستان خود رفتار انجام داده (رییس در مقابل کارمند، صاحب کار در مقابل کارگر، کارخانه دار در مقابل کارگر، پدر در مقابل فرزند و ...)و آن را لازمه انضباط و پیشرفت و نظم معرفی میکنند.
جابجایی یا پخش مسولیت
روشی که در میان کارمندان ادارات و سربازان جنگ و افراد خانواده بسیار شایع است. در این روش رفتار غیر اخلاقی را هیچ کس گردن نگرفته و هرکدام بخشی از آن را به افراد دیگر یا بالادستی مرتبط دانسته و خود را از آن می رهانند.
مثلا در میان کارمندان هرکس خود را زیر دست معاون یا رییس معرفی کرده تا مسولیت را گردن نگیرد و رییس هم آن را به بالادستی مرتبط دانسته و بالادستی ها هم به قانون ربط میدهند در این صورت کسی مقصر نمی ماند.
یا مثلاً در بیمارستان افرادی که به وسیله خطاهای پزشکی فوت می شوند خیلی راحت به وسیله ظرفیت های جسمی و ناتوانی فرد و داروی ضعیف ، اشتباه دستگاه و ...توجیه می کنند و در پایان کسی مقصر نیست که شکایتی از او بشود.
و اینگونه است که هرکسی در هر جایگاهی خیلی راحت از طریق تفکرات و مکانیزم های روانی دست به رفتارهای غیر اخلاقی می زند.
از تفکر و ذهن خود آگاه باشیم.....
✍🏼 جواد درودی
@cafe_andishe95
(چگونه افراد معتقد دست به اعمال غیر اخلاقی میزنند)
بندورا روانشناس برجسته اجتماعی به چگونگی ریزش اخلاقیات در افراد پرداخته و بیان می کند که چگونه افرادی که معتقد به اخلاقیات هستند دست به رفتارغیر اخلاقی می زنند. بندورا معتقد است که رفتارهای اخلاقی دو جنبه دارند:
۱. آسیب نرساندن به دیگران
۲. یاری رساندن به دیگران
اما چه اتفاقی می افتد که افراد معتقد به اخلاقیات دست به رفتارهای غیر اخلاقی و ناشایست می زنند که هیچ تناسبی با فرهنگ و قوانین اجتماعی و انسانی ندارد.
بندورا معتقد است که افراد در هنگام انجام رفتار های غیر اخلاقی از مکانیزم های روانی استفاده میکنند و رفتارهای غیر اخلاقی را برای خود توجیه کرده و خود را از احساس گناه و سرزنش ها رها میکنند. این مکانیزمها آنچنان تاثیر گذارند که بسیاری از انسان ها را در دام انداخته و راه را برای انجام کارهای خطرناکتر نیز باز خواهند کرد این توجیهات یا مکانیزم ها سبب جداسازی کنترل درونی می شوند.
📎مکانیزمهای خورنده اخلاقیات
توجیه کردن : در این مکانیزم
رفتارغیراخلاقی آنچنان برای فرد توجیه می شود که فرد آن را قابل دفاع دانسته و حتی رفتار را عالی نشان می دهد.
رفتار سربازان در جنگ ها که بر اساس عقاید مذهبی یا سیاسی یا ملی و نژادی آنچنان توجیه و متعصب شده اند که خیلی راحت دست به بدترین نوع شکنجه ها و کشتن انسانها می دهند که هیچ نوع اخلاقی آن را نمی پذیرد و آن را برای جهانیان جلوه می دهند.
مقایسه های مقرون به صرفه:
در این روش افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را بر اساس رفتارهای غیر اخلاقی در سطح بالاتر دیگران مقایسه می کنند و و رفتار خود را مقرون به صرفه تر دانسته و خود را از احساس گناه می رهانند.
کسانی که گران فروشی می کنند و کار خود را در مقایسه با کارخانه ها و سرمایه داران قرار داده و رفتار خود را بی تاثیر دانسته یا کسانی که دزدی می کنند و رفتار خود را با دزدی های آنچنانی و میلیاردی مقایسه میکنند و خود را از احساس گناه آن می رهانند.
لطافت لغات یا نام گذاری متفاوت
در این مکانیزم افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را با نام های زیبا به دیگران معرفی میکنند که رفتار ناشایست و غیر اخلاقی خود را قابل قبول جلوه دهند.
مثل کشتار یهودیان به دست آلمانی هابا نام پاکسازی اروپا
یا کشتار افراد مذهبی به دست کشورهای سلطه گر و پیشرفته با نام از بین بردن افراط_گرایی و تندروها
نادیده گرفتن پیامد اعمال خود، تحریف و تعبیر بد از آن
در این مکانیزم افراد پیامد های اعمال خود را نادیده می گیرند و آن را تحریف میکنند.
مثلا افرادی که گرانی و تورم های سرسام آور ایجاد می کنند از فقر و تنگ دستی و عواقب آن خود را غافل کرده و با تفسیری متفاوت آن را لازمه پیشرفت و در نظر گرفتن حقوق سرمایه داران چندک درصدی می دانند.
یا اینکه افرادی به بدترین شیوه ممکن با زیردستان خود رفتار انجام داده (رییس در مقابل کارمند، صاحب کار در مقابل کارگر، کارخانه دار در مقابل کارگر، پدر در مقابل فرزند و ...)و آن را لازمه انضباط و پیشرفت و نظم معرفی میکنند.
جابجایی یا پخش مسولیت
روشی که در میان کارمندان ادارات و سربازان جنگ و افراد خانواده بسیار شایع است. در این روش رفتار غیر اخلاقی را هیچ کس گردن نگرفته و هرکدام بخشی از آن را به افراد دیگر یا بالادستی مرتبط دانسته و خود را از آن می رهانند.
مثلا در میان کارمندان هرکس خود را زیر دست معاون یا رییس معرفی کرده تا مسولیت را گردن نگیرد و رییس هم آن را به بالادستی مرتبط دانسته و بالادستی ها هم به قانون ربط میدهند در این صورت کسی مقصر نمی ماند.
یا مثلاً در بیمارستان افرادی که به وسیله خطاهای پزشکی فوت می شوند خیلی راحت به وسیله ظرفیت های جسمی و ناتوانی فرد و داروی ضعیف ، اشتباه دستگاه و ...توجیه می کنند و در پایان کسی مقصر نیست که شکایتی از او بشود.
و اینگونه است که هرکسی در هر جایگاهی خیلی راحت از طریق تفکرات و مکانیزم های روانی دست به رفتارهای غیر اخلاقی می زند.
از تفکر و ذهن خود آگاه باشیم.....
✍🏼 جواد درودی
@cafe_andishe95
💡همشر می نویسد :
تاریخ هگل گرایی، پوزیتیویسم، و مارکسیسم، که در سایه مسیحیت و با نظری به جایگزینی آن ساخته و پرداخته شدند، مدعی بودند که گزارشی از تحول و پیشرفت بشر در کل، یعنی گزارشی از سرنوشت نوع بشر ارائه می دهند:
این تحول و پیشرفت شامل بیگانگی از خود و هبوط ، و به دنبال آن نجات سیاسی یا اجتماعی ، و در نهایت رستگاری بشریت میشد. از دیدگاه فلسفه طبیعت گرایانه، و با نگاهی به واقعیتهای شناخته شده تاریخ بشر ، می توان گفت توجیه ناپذیری کلی این گزارشها،(ناشی از خلق نوع کاذب و انسانگرایی کاذب و غلط است)، « بشریت » یا نام نوع یا گونه جانوری خاصی با قدرت ذهنی خاص و آینده ای نامعلوم است، یا نام طبقه ای از هستی که نیت خالقش بر آن قرار گرفته است که آن را ممتاز کند؛ و البته این نام بعضاً ممکن است با در نظر داشتن هر دو معنا به کار گرفته شود.
اگر ادعاهای ماورای طبیعی در مورد نیات خالق را کنار بگذاریم ، دیگر دلیل تجربی کافی برای اعتقاد به اینکه چیزی به نام پیشرفت تاریخی بشر در کلیتش وجود دارد برجای نمی ماند، مگر اینکه منظور همان تکامل نوع انسان در تاریخ طبیعی باشد.
🗓 آنچه ما در تاریخ میبینیم فرونشستن و بر آمدن جمعیتهای متفاوتی در مراحل متفاوت تحول تاریخی است که با یکدیگر کنش و واکنش دارند و هیچ الگوی مشترک تحولی را از خود نشان نمی دهند. ما با استفاده از مقولات تاریخی قدیمی تر می توانیم به نحوی معقول از شکوفایی وضعف قدرت گیری جمعیتهایی در مرحله ای از تاریخ و سپس انحطاط نسبی آنها سخن بگوییم ؛ و مورخان می توانند به گونهای معقول به دنبال علل این برآمدن ها و ساقط شدنها بگردند. حتی اگر علل عامی چند هم یافت شود،این علل به خودی خود به سرنوشتی معین و به نظمی تکاملی برای کل بشر اشاره نخواهند داشت.
📗فلسفه سیاسی آیزایا برلین. صص ۱۱۸_ ۱۱۹
جان گری-آرسین
@cafe_andishe95
تاریخ هگل گرایی، پوزیتیویسم، و مارکسیسم، که در سایه مسیحیت و با نظری به جایگزینی آن ساخته و پرداخته شدند، مدعی بودند که گزارشی از تحول و پیشرفت بشر در کل، یعنی گزارشی از سرنوشت نوع بشر ارائه می دهند:
این تحول و پیشرفت شامل بیگانگی از خود و هبوط ، و به دنبال آن نجات سیاسی یا اجتماعی ، و در نهایت رستگاری بشریت میشد. از دیدگاه فلسفه طبیعت گرایانه، و با نگاهی به واقعیتهای شناخته شده تاریخ بشر ، می توان گفت توجیه ناپذیری کلی این گزارشها،(ناشی از خلق نوع کاذب و انسانگرایی کاذب و غلط است)، « بشریت » یا نام نوع یا گونه جانوری خاصی با قدرت ذهنی خاص و آینده ای نامعلوم است، یا نام طبقه ای از هستی که نیت خالقش بر آن قرار گرفته است که آن را ممتاز کند؛ و البته این نام بعضاً ممکن است با در نظر داشتن هر دو معنا به کار گرفته شود.
اگر ادعاهای ماورای طبیعی در مورد نیات خالق را کنار بگذاریم ، دیگر دلیل تجربی کافی برای اعتقاد به اینکه چیزی به نام پیشرفت تاریخی بشر در کلیتش وجود دارد برجای نمی ماند، مگر اینکه منظور همان تکامل نوع انسان در تاریخ طبیعی باشد.
🗓 آنچه ما در تاریخ میبینیم فرونشستن و بر آمدن جمعیتهای متفاوتی در مراحل متفاوت تحول تاریخی است که با یکدیگر کنش و واکنش دارند و هیچ الگوی مشترک تحولی را از خود نشان نمی دهند. ما با استفاده از مقولات تاریخی قدیمی تر می توانیم به نحوی معقول از شکوفایی وضعف قدرت گیری جمعیتهایی در مرحله ای از تاریخ و سپس انحطاط نسبی آنها سخن بگوییم ؛ و مورخان می توانند به گونهای معقول به دنبال علل این برآمدن ها و ساقط شدنها بگردند. حتی اگر علل عامی چند هم یافت شود،این علل به خودی خود به سرنوشتی معین و به نظمی تکاملی برای کل بشر اشاره نخواهند داشت.
📗فلسفه سیاسی آیزایا برلین. صص ۱۱۸_ ۱۱۹
جان گری-آرسین
@cafe_andishe95
⁉️💹چگونه چرندیات پست مدرن به رد ارزشهای مدرنیته و همراهی فوکو با انقلابهای ارتجاعی مثل 57 منجر شد؟
فوکو در دهه هفتاد برای متمایز کردن روش فلسفی خود از فلسفه های رایج زمان ،مانند پدیدار شناسی ،و هرمنوتیک و ساختار باوری ،از اصطلاح تبار شناسی استفاده کرده که بیانگر👈🏼 دِین او به فلسفه نیچه بود. تبار شناسی فوکو پایه در برداشت ویژه ای از مفاهیم قدرت ،دانش و حقیقت و ارتباط میان این مفاهیم دارد که در نقل قول زیر دیده میشود:
حقیقت ...نه پاداش جانهای آزاده ...و نه امتیاز کسانی است که موفق به رهایی خود شده اند .حقیقت به جهان تعلق دارد و👈🏼 فقط به یمن شکل های گوناگون اجبار تولید میشود .حقیقت باعث پیدایش اثرات عادی قدرت است .
👈🏼هر جامعه رژیم ویژه ..خود را از حقیقت دارد -یعنی نوع گفتمانی که در مقام حقیقت پذیرفته میشود و عمل میکند...👈🏼حقیقت نیز ،مانند ثروت تولید میشود .
«میشل فوکو»
در این نقل قول سه نقطه مهم و اساسی چشم گیرند:🔻
1️⃣اول :حقیقت ،برخلاف تعبیر سنتی ،کشف نمیشود بلکه ساخته یا تولید میشود .
2️⃣دوم:هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد،و در نتیجه اعتبار حقیقت محلی و موضوعی است و نه جهان گستر .
3️⃣سوم:رژیم حقیقت در هر جامعه ای بیانگر رابطه قدرت و دانش در آن جامعه است.
بدین ترتیب ،فوکو ادعای متفکران متفکران مدرن و طرفداران اندیشه روشنگری درباره 👈🏼عینیت حقیقت و جهانگستری عقل را زیر پرسش میبرد .
هدف تبار شناسی او ،به جای تحلیل کلی مفاهیم کلی حقیقت و عقل و دانش و جز آن،نشان دادن شرایط است که در آن رفتار های ویژه ای در جامعه عقلی شناخته شده و در مقام معیار تشخیص درست از غلط پذیرفته شده اند.
👈🏼فوکو می خواهد نشان دهد که تعبیر رایج از عقلی و غیر عقلی و نیز معیار تشخیص درست و غلط بیانگر رابطه های قدرت و نگه دارنده نهادهای سلطه اند.
به گمان او ،رفتار های عقلی را نمیتوان مستقل و مجزا از زمینه اجتماعی -تاریخ شان تحلیل کرد.پرسش فوکو این است :چه قاعده ها و ضابطه ها و روند هایی ،و آن هم در چه شرایط اجتماعی ،فرهنگی ،و سیاسی ،رفتارهای عقلی را در حوزه معینی تعریف میکنند؟لازمه پاسخ به این پرسش توجه به زمینه اجتماعی -تاریخی کلی تر شرایطی است که سازا و توجیه کننده آن ضابطه ها و مقررات است .در همین معناست که فوکو معتقد است 👈🏼هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد.
📚منبع کتاب :گذار از مدرنیته؟/نیچه ،فوکو،لیوتار ،دریدا/-شاهرخ حقیقی
@cafe_andishe95
فوکو در دهه هفتاد برای متمایز کردن روش فلسفی خود از فلسفه های رایج زمان ،مانند پدیدار شناسی ،و هرمنوتیک و ساختار باوری ،از اصطلاح تبار شناسی استفاده کرده که بیانگر👈🏼 دِین او به فلسفه نیچه بود. تبار شناسی فوکو پایه در برداشت ویژه ای از مفاهیم قدرت ،دانش و حقیقت و ارتباط میان این مفاهیم دارد که در نقل قول زیر دیده میشود:
حقیقت ...نه پاداش جانهای آزاده ...و نه امتیاز کسانی است که موفق به رهایی خود شده اند .حقیقت به جهان تعلق دارد و👈🏼 فقط به یمن شکل های گوناگون اجبار تولید میشود .حقیقت باعث پیدایش اثرات عادی قدرت است .
👈🏼هر جامعه رژیم ویژه ..خود را از حقیقت دارد -یعنی نوع گفتمانی که در مقام حقیقت پذیرفته میشود و عمل میکند...👈🏼حقیقت نیز ،مانند ثروت تولید میشود .
«میشل فوکو»
در این نقل قول سه نقطه مهم و اساسی چشم گیرند:🔻
1️⃣اول :حقیقت ،برخلاف تعبیر سنتی ،کشف نمیشود بلکه ساخته یا تولید میشود .
2️⃣دوم:هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد،و در نتیجه اعتبار حقیقت محلی و موضوعی است و نه جهان گستر .
3️⃣سوم:رژیم حقیقت در هر جامعه ای بیانگر رابطه قدرت و دانش در آن جامعه است.
بدین ترتیب ،فوکو ادعای متفکران متفکران مدرن و طرفداران اندیشه روشنگری درباره 👈🏼عینیت حقیقت و جهانگستری عقل را زیر پرسش میبرد .
هدف تبار شناسی او ،به جای تحلیل کلی مفاهیم کلی حقیقت و عقل و دانش و جز آن،نشان دادن شرایط است که در آن رفتار های ویژه ای در جامعه عقلی شناخته شده و در مقام معیار تشخیص درست از غلط پذیرفته شده اند.
👈🏼فوکو می خواهد نشان دهد که تعبیر رایج از عقلی و غیر عقلی و نیز معیار تشخیص درست و غلط بیانگر رابطه های قدرت و نگه دارنده نهادهای سلطه اند.
به گمان او ،رفتار های عقلی را نمیتوان مستقل و مجزا از زمینه اجتماعی -تاریخ شان تحلیل کرد.پرسش فوکو این است :چه قاعده ها و ضابطه ها و روند هایی ،و آن هم در چه شرایط اجتماعی ،فرهنگی ،و سیاسی ،رفتارهای عقلی را در حوزه معینی تعریف میکنند؟لازمه پاسخ به این پرسش توجه به زمینه اجتماعی -تاریخی کلی تر شرایطی است که سازا و توجیه کننده آن ضابطه ها و مقررات است .در همین معناست که فوکو معتقد است 👈🏼هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد.
📚منبع کتاب :گذار از مدرنیته؟/نیچه ،فوکو،لیوتار ،دریدا/-شاهرخ حقیقی
@cafe_andishe95
✝️انسان مراسم دینی را به خصایل اخلاقی ترجیح میدهد زیرا خصایل اخلاقی دشوار و پر زحمتاند و انسان پیوسته و هر لحظه باید مراقب آنها باشد، به این جهت انسان در زندگی خود نظامی از مراسم به وجود میآورد.
تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهندهی احساسات خود استفاده میکند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی میکند که در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا میخواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند.
📚امانوئل كانت
مابعدالطبیعه اخلاق
@cafe_andishe95
تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهندهی احساسات خود استفاده میکند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی میکند که در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا میخواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند.
📚امانوئل كانت
مابعدالطبیعه اخلاق
@cafe_andishe95
👤انسان شناسانی همچون ارن بلک ول و لورنس سوگیاما نشان داده اند که در مورد تروریسم انتحاری در کرانه باختری و غزه، بسیاری از مردان برای یافتن همسر دچار دشواریاند زیرا خانواده هایشان از پس پرداخت شیربها بر نمی آیند، ناچارند ضربدری با عموزادهها ازدواج کنند و بسیاری از زنان با ازدواجهای چند همسرانه یا ازدواج با عرب های کامیاب تر در اسراییل از دایره همسران بالقوه جوانان فلسطینی بیرون میروند، بلک ول و سوگیاما یادآورد شدند که ۹۹ درصد مبارزان فلسطینی مذکرند که ٨٦ درصد مجردند و ۸۱ درصد، دست کم شش خواهر یا برادر دارند. خانواده ای بزرگ اندازهتر از میانگین فلسطینی ها. هنگامی که آنان اینها و ارقامی دیگر را در مدل جمعیتشناختی سادهای نهادند، پی بردند هنگامی که یک فرد از این جماعت خود را منفجر میکند، بازده مالی میتواند به اندازهای برای برادرانش عروس بخرد که فداکاری اش را از دید تولید مثلی ارزنده سازد.
⚜️اترن پی برد که «مبارزان فلسطینی» میتوانند بدون این انگیزشهای مستقیم نیز به کار گرفته شوند. به احتمال کارآمدترین فراخوان به شهادت فرصتی است برای پیوستن به دستهای سعادتمند از برادران. هسته های تروریستی اغلب همچون دارودستههای مردان جوان مجرد بیکاری آغاز میشوند، که در قهوه خانه ها خوابگاه ها، باشگاه های فوتبال سلمانیها یا چت رومها اینترنتی گردهم می آیند و ناگهان با تعهدی به گروهی تازه در زندگیشان معنا می یابند. مردان جوان در همه جامعهها کارهای احمقانه ای انجام میدهند تا دلاوری و پایبندی خود را ثابت نمایند، به ویژه در گروه ها، جایی که چه بسا افراد کارهایی که میدانند احمقانه است انجام دهند زیرا گمان می هر کس دیگر در گروه میپذیرد که او آدم باحالی است.
📚به نقل از کتاب «فرشتگان بهتر ذات ما» نوشته استیون پینکر ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
⚜️اترن پی برد که «مبارزان فلسطینی» میتوانند بدون این انگیزشهای مستقیم نیز به کار گرفته شوند. به احتمال کارآمدترین فراخوان به شهادت فرصتی است برای پیوستن به دستهای سعادتمند از برادران. هسته های تروریستی اغلب همچون دارودستههای مردان جوان مجرد بیکاری آغاز میشوند، که در قهوه خانه ها خوابگاه ها، باشگاه های فوتبال سلمانیها یا چت رومها اینترنتی گردهم می آیند و ناگهان با تعهدی به گروهی تازه در زندگیشان معنا می یابند. مردان جوان در همه جامعهها کارهای احمقانه ای انجام میدهند تا دلاوری و پایبندی خود را ثابت نمایند، به ویژه در گروه ها، جایی که چه بسا افراد کارهایی که میدانند احمقانه است انجام دهند زیرا گمان می هر کس دیگر در گروه میپذیرد که او آدم باحالی است.
📚به نقل از کتاب «فرشتگان بهتر ذات ما» نوشته استیون پینکر ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
🏛در کره جنوبی توسعه صنعتی با سکانداری دولت و حمایتهای دولتی پا گرفت
🇰🇷
توسعه صنعتی در کره جنوبی ناشی از یک استراتژی جدی خودخواسته برای توسعه بود که رژیمهای دیکتاتوری توسعهخواه آن را به صورت مجموعهای منسجم و مکملِ یکدیگر با کمک صنایع بزرگ خانوادگی (“چِئیبول ها“) اجرا کردند.
در بُعد کلان، در این دوران دولت چهار نوع مداخله سیاستی را رهبری میکرد:
1) مدیریت ایجاد ظرفیت تولیدی داخلی (بر مبنای ترکیبی از “تشویق صادرات” و “کنترل های وارداتی“)؛
2)رشد و گسترش آموزش و فراگیر کردن مهارت ها؛
3)ایجاد زیرساخت ها؛ و
4)بازارهای سرمایه ای که به صورت فعال (نه منفعلانه) مدیریت میشدند تا صنعتی شدن را پشتیبانی کنند.
🧧برای اثربخش بودن این مداخله ها در یک جامعه توسعه نیافته، دولت میبایست نظام دیوانسالاری و همچنین فرآیندهای تأمین مالی را به گونهای اصلاح میکرد که این مداخلهها اثربخش باشند و به نتیجه برسند؛ بنابراین در طول دوران پاگرفتن توسعه صنعتی، ساختار مدیریت کلان کشور (حکمرانی)، مبتنی بر تصمیم گیری متمرکز و امر و نظر شخص رئیسجمهور بود. در این دوران همچنین برنامههای استراتژی توسعهای به دلیل خصلت استراتژیک بودنشان، اولویتهایی را وضع کردند که منجر به ایجاد نابرابریهای گسترده جغرافیایی بین مناطق مختلف شد که البته بهایی بود که کشور میبایست برای دستیابی به صنعتی شدن میپرداخت.
🇰🇷
از اواخر دهه 1980 این طرز مدیریت متمرکز از کره جنوبی رخت بربست و در اوایل دهه 1990 (اوایل دهه 1370 خورشیدی) این اقتصاد با رویکردی عجولانه به یک اقتصاد بازار آزاد تبدیل شد. با افزایش تأثیرپذیری این اقتصاد از اقتصادهای جهانی بدون وجود نظارتهای متمرکز بالادستی، این کشور یک بار در سال 1997 و بار دیگر در سال 2008 میلادی در بحران فرو رفت (با 6/65- % و 3/4- % رشد به ترتیب)؛ اما به نسبت بهزودی از این بحرانها رهایی یافت. علت این امر آن است که شرکتهای کرهای (چِئیبول ها) که در تحلیل مزو بیشتر از آنها خواهیم گفت، در دهه 1980 و با انگیزش دولت اقدام به اجرای طرح های بزرگ [3]R&D کرده بودند و در اثر نزدیک به سه دهه برنامهریزی به قدری قدرت و قوام یافته بودند که مسیر توسعه صنعتیشان با تلاطمات کلان به راحتی خدشه دار نشود یا به نسبت به راحتی خودشان را از منجلابها بیرون بکشند
parsian invest com
@cafe_andishe95
🇰🇷
توسعه صنعتی در کره جنوبی ناشی از یک استراتژی جدی خودخواسته برای توسعه بود که رژیمهای دیکتاتوری توسعهخواه آن را به صورت مجموعهای منسجم و مکملِ یکدیگر با کمک صنایع بزرگ خانوادگی (“چِئیبول ها“) اجرا کردند.
در بُعد کلان، در این دوران دولت چهار نوع مداخله سیاستی را رهبری میکرد:
1) مدیریت ایجاد ظرفیت تولیدی داخلی (بر مبنای ترکیبی از “تشویق صادرات” و “کنترل های وارداتی“)؛
2)رشد و گسترش آموزش و فراگیر کردن مهارت ها؛
3)ایجاد زیرساخت ها؛ و
4)بازارهای سرمایه ای که به صورت فعال (نه منفعلانه) مدیریت میشدند تا صنعتی شدن را پشتیبانی کنند.
🧧برای اثربخش بودن این مداخله ها در یک جامعه توسعه نیافته، دولت میبایست نظام دیوانسالاری و همچنین فرآیندهای تأمین مالی را به گونهای اصلاح میکرد که این مداخلهها اثربخش باشند و به نتیجه برسند؛ بنابراین در طول دوران پاگرفتن توسعه صنعتی، ساختار مدیریت کلان کشور (حکمرانی)، مبتنی بر تصمیم گیری متمرکز و امر و نظر شخص رئیسجمهور بود. در این دوران همچنین برنامههای استراتژی توسعهای به دلیل خصلت استراتژیک بودنشان، اولویتهایی را وضع کردند که منجر به ایجاد نابرابریهای گسترده جغرافیایی بین مناطق مختلف شد که البته بهایی بود که کشور میبایست برای دستیابی به صنعتی شدن میپرداخت.
🇰🇷
از اواخر دهه 1980 این طرز مدیریت متمرکز از کره جنوبی رخت بربست و در اوایل دهه 1990 (اوایل دهه 1370 خورشیدی) این اقتصاد با رویکردی عجولانه به یک اقتصاد بازار آزاد تبدیل شد. با افزایش تأثیرپذیری این اقتصاد از اقتصادهای جهانی بدون وجود نظارتهای متمرکز بالادستی، این کشور یک بار در سال 1997 و بار دیگر در سال 2008 میلادی در بحران فرو رفت (با 6/65- % و 3/4- % رشد به ترتیب)؛ اما به نسبت بهزودی از این بحرانها رهایی یافت. علت این امر آن است که شرکتهای کرهای (چِئیبول ها) که در تحلیل مزو بیشتر از آنها خواهیم گفت، در دهه 1980 و با انگیزش دولت اقدام به اجرای طرح های بزرگ [3]R&D کرده بودند و در اثر نزدیک به سه دهه برنامهریزی به قدری قدرت و قوام یافته بودند که مسیر توسعه صنعتیشان با تلاطمات کلان به راحتی خدشه دار نشود یا به نسبت به راحتی خودشان را از منجلابها بیرون بکشند
parsian invest com
@cafe_andishe95
🗑چرندیات پستمدرن🕰
ما به وجود جهان خارج نه تنها باور داریم، بلکه باور یقینی و جزمی داریم و میگوییم محال است که وجود نداشته باشد. این باور ما، بدیهی است. کسی که فرض «خواب بودن یا پروانه بودن همهٔ انسانها یا مغز در خمره» را مطرح میکند، خودش نیز این فرض را نمیتواند تصدیق کند، یعنی فرض اصیلی نیست.
ما فرض عدم وجود خداوند را میتوانیم تصدیق کنیم، ولی فرض عدم وجود جهان خارج و امثالهم را نمیتوانیم تصدیق کنیم؛ یعنی شکی را مطرح میکنیم که خودمان تصدیقش نمیکنیم. پس نیاز به اثبات ندارد. برخی باورهای بدیهی و پایهٔ ما نیاز به اثبات منطقی ندارند، اما تعمیمش نارواست و سایر باورهای خویش را با استدلال قیاسی یا استقرائی یا استنتاج بهترین تبیین باید ثابت یا موجه کنیم.
📁 اگر کسی واقعاً گمان کند که پروانه یا مغزی در خمره یا همیشه در خواب است که بیمار است. این باور یقینی و جزمی ما، به حکم بداهتش خدشهناپذیر است. شک در این باورهای پایه و بدیهی چه وجهی دارد؟ اسمش تفلسف است؟
یک ناروشنفکر و نامتفکر، در جامعهای استبدادزده و در ذیل فاشیسم مذهبی که حتی یک لحظه لیبرالیسم را تجربه نکرده و اقتصادش، رانتی-نفتی-مآفیایی است، شروع میکند به نقد نئولیبرالیسم(!) طوفان خندهها از این حجم بلاهتها!
📑 به همین سیاق در فرهنگی «دینخو و خردستیز و استدلالگریز و واقعیتگریز و خرافی و عرفانزده»، اقدام میکنند به شک در جهان خارج و یا منبع معرفت بودن عقل و ادراکات حسی و بعد، چرندیات پستمدرنهای شارلاتان را نشر میدهند که در ذیل عقلانیت مدرن، و رفاه و آزادی و دموکراسی و امنیت و حقوق بشرِ ناشی از آن، وراجی میکنند برای کسب شهرت در بوروکراسی دانش.
◾️ همین دکتر عبدالکریم سروش اخیراً فریب پستمدرنها را خوردهاست در معرفتشناسی و در خصوص تئوری مطابقت. درست است که رسانهها با دروغ و تقلب و مغالطه، اذهان را فریب میدهند، اما اسم گزارههای کاذب، حقیقت نیست تا بگوییم، رسانهها، حقیقتسازی میکنند. اسم دروغ را گذاشتهاند حقیقت. خیر! رسانهها، باطلسازی میکنند و نه حقیقتسازی.
▪️ وفق نظریهٔ اخیر دکتر سروش که صدق و حقیقت، همان تصدیق است (ولو با جدل در ذهن عوام حاصل شود)، بخشی از مردم تصدیق میکنند که الف، جیم است و بخشی از مردم، نقیض آن را تصدیق میکنند و میدانیم که اجتماع نقیضین محال است و تئوری دکتر سروش با تناقض مواجه میشود. کثیری از مردم تصدیق میکنند که خدای قرآن وجود دارد و کثیری از عقلا، وجود خدای قرآن را با استدلال کافی، کاذب میدانند. تصدیق تمام مردم جهان مبنی بر حرکت خورشید به دور زمین، حقیقت نداشت تا تصدیق را صدق و حقیقت بنامیم. ضمن اینکه دکتر سروش «صدق را تعریف کرد و تصدیق عقلا نامید»، ولی «ملاک صدق» را مشخص نکرد. اگر عقلا (که عوام نیز وفق تصریح دکتر سروش جزء عقلا هستند و نه فقط جامعهٔ علمی) با مغالطه و تلقین مدعایی را تصدیق کردند، تکلیف چیست؟ البته ایشان اشاره کرد که اگر با جدل نیز قبول کنند، ایرادی ندارد. پس، احتمالاً اگر با مغالطه و تلقین و القاء و شرطیشدگی در دوران کودکی نیز تصدیق کنند، اشکالی مطرح نیست(!) آیا افرادی که در ایران، عقبهٔ حکومت اسلامی و روزنامهٔ کیهان هستند و دکتر سروش را جاسوس و کافر میدانند، باورشان حقیقت است؟ با کدام ملاک بین تصدیق بخشی از مردم با تصدیق بخشی دیگر داوری کنیم؟
◼️ من هر جا با یک پستمدرن، از جمله با نیچه برخورد کنم، فقط فحش میدهم. میدانید چرا؟ طبق نسبیگرایی، هر کس هر حرفی بزند حقیقت است. هیچ ملاکی برای تمییز حق از باطل وجود ندارد. عقل و ادراکات حسی، ملاک معرفتی برای تشخیص حق از باطل نیستند و اصابت به واقع و واقعنمایی توسط عقل و ادراکات حسی اوهام است. حق و باطلی وجود ندارد جز لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی. استدلال و عقل و ادراکات حسی، تابع عواطف و هیجانات و ارادهٔ قدرتاند. حقیقتی وجود ندارد و حتی وجود جهان خارج روی هواست.
◻️ خب! فحش دادن نیز حق و حقیقت است. چرا وقتم را صرف استدلالورزی کنم؟ فرقی بین فحش با استدلال نیست. فرقی بین علم با آیین جادوگری نیست. ما عقل نداریم، بلکه عقلها داریم و منطقهٔ بیطرفی در عقل برای داوری بین عقول متکثر وجود ندارد. داعش و گاندی و اینشتین و کسی که فحش میدهد، همگی برابر هستند و ملاکی برای ترجیح معرفتی یا اخلاقی وجود ندارد. وقتی ملاکی برای اصابت به واقعیت و حظی از وجهی از آن بردن نداریم و عقل و ادراکات حسی، واقعنماییشان اوهام است و حقیقت لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی است و عقل، خادم و غلام هیجانات و ارادهٔ قدرت و نیز تاریخ و علل غیرمعرفتی است، آیا ملاکی برای مطلوبیت اخلاق داریم؟ فحش دادن به پستمدرنها نیز نوعی عقل است و باید به تبعات منطقی فلسفهٔ خویش ملتزم باشند.
✍🏼علیرضا موثق
@cafe_andishe95
ما به وجود جهان خارج نه تنها باور داریم، بلکه باور یقینی و جزمی داریم و میگوییم محال است که وجود نداشته باشد. این باور ما، بدیهی است. کسی که فرض «خواب بودن یا پروانه بودن همهٔ انسانها یا مغز در خمره» را مطرح میکند، خودش نیز این فرض را نمیتواند تصدیق کند، یعنی فرض اصیلی نیست.
ما فرض عدم وجود خداوند را میتوانیم تصدیق کنیم، ولی فرض عدم وجود جهان خارج و امثالهم را نمیتوانیم تصدیق کنیم؛ یعنی شکی را مطرح میکنیم که خودمان تصدیقش نمیکنیم. پس نیاز به اثبات ندارد. برخی باورهای بدیهی و پایهٔ ما نیاز به اثبات منطقی ندارند، اما تعمیمش نارواست و سایر باورهای خویش را با استدلال قیاسی یا استقرائی یا استنتاج بهترین تبیین باید ثابت یا موجه کنیم.
📁 اگر کسی واقعاً گمان کند که پروانه یا مغزی در خمره یا همیشه در خواب است که بیمار است. این باور یقینی و جزمی ما، به حکم بداهتش خدشهناپذیر است. شک در این باورهای پایه و بدیهی چه وجهی دارد؟ اسمش تفلسف است؟
یک ناروشنفکر و نامتفکر، در جامعهای استبدادزده و در ذیل فاشیسم مذهبی که حتی یک لحظه لیبرالیسم را تجربه نکرده و اقتصادش، رانتی-نفتی-مآفیایی است، شروع میکند به نقد نئولیبرالیسم(!) طوفان خندهها از این حجم بلاهتها!
📑 به همین سیاق در فرهنگی «دینخو و خردستیز و استدلالگریز و واقعیتگریز و خرافی و عرفانزده»، اقدام میکنند به شک در جهان خارج و یا منبع معرفت بودن عقل و ادراکات حسی و بعد، چرندیات پستمدرنهای شارلاتان را نشر میدهند که در ذیل عقلانیت مدرن، و رفاه و آزادی و دموکراسی و امنیت و حقوق بشرِ ناشی از آن، وراجی میکنند برای کسب شهرت در بوروکراسی دانش.
◾️ همین دکتر عبدالکریم سروش اخیراً فریب پستمدرنها را خوردهاست در معرفتشناسی و در خصوص تئوری مطابقت. درست است که رسانهها با دروغ و تقلب و مغالطه، اذهان را فریب میدهند، اما اسم گزارههای کاذب، حقیقت نیست تا بگوییم، رسانهها، حقیقتسازی میکنند. اسم دروغ را گذاشتهاند حقیقت. خیر! رسانهها، باطلسازی میکنند و نه حقیقتسازی.
▪️ وفق نظریهٔ اخیر دکتر سروش که صدق و حقیقت، همان تصدیق است (ولو با جدل در ذهن عوام حاصل شود)، بخشی از مردم تصدیق میکنند که الف، جیم است و بخشی از مردم، نقیض آن را تصدیق میکنند و میدانیم که اجتماع نقیضین محال است و تئوری دکتر سروش با تناقض مواجه میشود. کثیری از مردم تصدیق میکنند که خدای قرآن وجود دارد و کثیری از عقلا، وجود خدای قرآن را با استدلال کافی، کاذب میدانند. تصدیق تمام مردم جهان مبنی بر حرکت خورشید به دور زمین، حقیقت نداشت تا تصدیق را صدق و حقیقت بنامیم. ضمن اینکه دکتر سروش «صدق را تعریف کرد و تصدیق عقلا نامید»، ولی «ملاک صدق» را مشخص نکرد. اگر عقلا (که عوام نیز وفق تصریح دکتر سروش جزء عقلا هستند و نه فقط جامعهٔ علمی) با مغالطه و تلقین مدعایی را تصدیق کردند، تکلیف چیست؟ البته ایشان اشاره کرد که اگر با جدل نیز قبول کنند، ایرادی ندارد. پس، احتمالاً اگر با مغالطه و تلقین و القاء و شرطیشدگی در دوران کودکی نیز تصدیق کنند، اشکالی مطرح نیست(!) آیا افرادی که در ایران، عقبهٔ حکومت اسلامی و روزنامهٔ کیهان هستند و دکتر سروش را جاسوس و کافر میدانند، باورشان حقیقت است؟ با کدام ملاک بین تصدیق بخشی از مردم با تصدیق بخشی دیگر داوری کنیم؟
◼️ من هر جا با یک پستمدرن، از جمله با نیچه برخورد کنم، فقط فحش میدهم. میدانید چرا؟ طبق نسبیگرایی، هر کس هر حرفی بزند حقیقت است. هیچ ملاکی برای تمییز حق از باطل وجود ندارد. عقل و ادراکات حسی، ملاک معرفتی برای تشخیص حق از باطل نیستند و اصابت به واقع و واقعنمایی توسط عقل و ادراکات حسی اوهام است. حق و باطلی وجود ندارد جز لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی. استدلال و عقل و ادراکات حسی، تابع عواطف و هیجانات و ارادهٔ قدرتاند. حقیقتی وجود ندارد و حتی وجود جهان خارج روی هواست.
◻️ خب! فحش دادن نیز حق و حقیقت است. چرا وقتم را صرف استدلالورزی کنم؟ فرقی بین فحش با استدلال نیست. فرقی بین علم با آیین جادوگری نیست. ما عقل نداریم، بلکه عقلها داریم و منطقهٔ بیطرفی در عقل برای داوری بین عقول متکثر وجود ندارد. داعش و گاندی و اینشتین و کسی که فحش میدهد، همگی برابر هستند و ملاکی برای ترجیح معرفتی یا اخلاقی وجود ندارد. وقتی ملاکی برای اصابت به واقعیت و حظی از وجهی از آن بردن نداریم و عقل و ادراکات حسی، واقعنماییشان اوهام است و حقیقت لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی است و عقل، خادم و غلام هیجانات و ارادهٔ قدرت و نیز تاریخ و علل غیرمعرفتی است، آیا ملاکی برای مطلوبیت اخلاق داریم؟ فحش دادن به پستمدرنها نیز نوعی عقل است و باید به تبعات منطقی فلسفهٔ خویش ملتزم باشند.
✍🏼علیرضا موثق
@cafe_andishe95
🚩این نظریهٔ رفقای کمونیست که اقتصاد جمهوری اسلامی یک اقتصاد نئولیبرال است شاید دلپذیرترین نظریهٔ اقتصادی برای نظام جمهوری اسلامی باشد؛ و این نظریهٔ اندیشمند کمونیست، آقای یوسف اباذری، که «تنها دوگانهٔ واقعی انسان امروز، دوگانهٔ سرمایهداری و غیرسرمایهداری است و نه تقابل سنت و مدرنیته» نیز یکی از دلپذیرترین نظریههای سیاسی برای نظام جمهوری اسلامی است.
✖️نظریههای فوق برای نظام جمهوری اسلامی خوشایندند زیرا همهٔ مشکلات معیشتی و غیرمعیشتی مردم را حواله میدهد به دشمنی موهوم و ناشناخته؛ به یک جریان مخفی نئولیبرال – یا به قول نمایندهٔ مجلس انقلابی، نئولیبرالهای ریش دار – که در ارکان نظام نفوذ کرده و برخلاف جریان انقلابی و اسلامی مشغول سست کردن پایههای نظام هستند.
👁🗨مخالفت با نئولیبرالیسم به دولتمردان جمهوری اسلامی یک وجههٔ مترقی، مردمی و عدالتخواهانه هم میدهد که برایشان بسیار دلپذیر است. ببینید به چه راحتی حسن عباسیها و شهریار زرشناسها با اتخاذ مواضع ضد نئولیبرالیستی میتوانند خودشان را در صف انسان های پراگرسیو عالم جا بزنند و شانه به شانهٔ بزرگانی چون نوام چامسکی و اسلاوی ژیژک بسایند؛ و از همهٔ این ها مهمتر، چقدر خوب که مردم به جای آزادیخواهی و دموکراسی خواهی، طالب مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم شوند.
🟰اصلاً چنین چیزی منتهای آرزوی حکومت اسلامی است. چه چیزی بهتر از مبارزه با دشمنی موهوم و نامشخص، چه چیزی بهتر از منحرف کردن توجه مردم از اصل موضوع و چه چیزی عالیتر و بهتر از اینکه مردم فرمایش اندیشمند کمونیست آقای یوسف اباذری را نصبالعین قرار دهند و به جای دموکراسیخواهی به ستیز علیه سرمایهداری و امپریالیسم جهانی برخیزند؛ و بی دلیل نیست که کتابهای این اندیشمند کمونیست و رفقایش در دانشگاه تهران تحت کنترل ولاییها در تیراژ بالا چاپ میشود و به عنوان متون درسی به دانشجویان یاد داده میشود.
این قضیه مفصل است و بعداً دربارهاش بیشتر خواهم نوشت. فقط به گفتن این حرف اکتفا میکنم که اولویت امروز جامعهٔ ما نه مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم و امپریالیسم جهانی که مبارزه با استبداد، مبارزه با ناقضان حقوق بشر، مبارزه با دشمنان جامعهٔ مدنی، و مبارزه با مخالفان تکثر سبک زندگی است. تا موقعی که این مبارزات به سرانجام نرسیدهاند سخن گفتن از چگونگی نوع نظام اقتصادی ایران سخنی حاشیهای و منحرفکننده است.
✍🏼بیژن اشتری، نویسنده و مترجم
@cafe_andishe95
✖️نظریههای فوق برای نظام جمهوری اسلامی خوشایندند زیرا همهٔ مشکلات معیشتی و غیرمعیشتی مردم را حواله میدهد به دشمنی موهوم و ناشناخته؛ به یک جریان مخفی نئولیبرال – یا به قول نمایندهٔ مجلس انقلابی، نئولیبرالهای ریش دار – که در ارکان نظام نفوذ کرده و برخلاف جریان انقلابی و اسلامی مشغول سست کردن پایههای نظام هستند.
👁🗨مخالفت با نئولیبرالیسم به دولتمردان جمهوری اسلامی یک وجههٔ مترقی، مردمی و عدالتخواهانه هم میدهد که برایشان بسیار دلپذیر است. ببینید به چه راحتی حسن عباسیها و شهریار زرشناسها با اتخاذ مواضع ضد نئولیبرالیستی میتوانند خودشان را در صف انسان های پراگرسیو عالم جا بزنند و شانه به شانهٔ بزرگانی چون نوام چامسکی و اسلاوی ژیژک بسایند؛ و از همهٔ این ها مهمتر، چقدر خوب که مردم به جای آزادیخواهی و دموکراسی خواهی، طالب مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم شوند.
🟰اصلاً چنین چیزی منتهای آرزوی حکومت اسلامی است. چه چیزی بهتر از مبارزه با دشمنی موهوم و نامشخص، چه چیزی بهتر از منحرف کردن توجه مردم از اصل موضوع و چه چیزی عالیتر و بهتر از اینکه مردم فرمایش اندیشمند کمونیست آقای یوسف اباذری را نصبالعین قرار دهند و به جای دموکراسیخواهی به ستیز علیه سرمایهداری و امپریالیسم جهانی برخیزند؛ و بی دلیل نیست که کتابهای این اندیشمند کمونیست و رفقایش در دانشگاه تهران تحت کنترل ولاییها در تیراژ بالا چاپ میشود و به عنوان متون درسی به دانشجویان یاد داده میشود.
این قضیه مفصل است و بعداً دربارهاش بیشتر خواهم نوشت. فقط به گفتن این حرف اکتفا میکنم که اولویت امروز جامعهٔ ما نه مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم و امپریالیسم جهانی که مبارزه با استبداد، مبارزه با ناقضان حقوق بشر، مبارزه با دشمنان جامعهٔ مدنی، و مبارزه با مخالفان تکثر سبک زندگی است. تا موقعی که این مبارزات به سرانجام نرسیدهاند سخن گفتن از چگونگی نوع نظام اقتصادی ایران سخنی حاشیهای و منحرفکننده است.
✍🏼بیژن اشتری، نویسنده و مترجم
@cafe_andishe95
🔑 آیزایا برلین در کتاب" ریشه های رمانتیسم"میگوید کل جنبش رومانتیسم تلاشی است برای تحمیل الگویی زیباشناختی بر واقعیت، و بیان اینکه همه چیز باید از قواعد هنر پیروی کند. میتوانیم بگوییم رمانتیسم از نظر برلین، در یک کلمه، عبارت است از "دیکتاتوریِ هنر". چنین تعبیری موجب شده که برلین، به دور از یک واکنش انفعالی، چه در تایید و چه در انکار رمانتیسم، به یک "اقتباسِ انتقادی" از آن روی آورد.
🖋 اگر بگوییم هنر در سرشت و ساختار خود، هماره، غیر ایدئولوژیک، خشونتگریز و جزمیت ستیز است، آنگاه، در این تعبیر، دیکتاتوریِ هنر نه تنها جای نگرانی ندارد بلکه وعده صلح و آزادی مدارا است؛ اما اگر بگوییم هنر در یک تعبیرِ تاریخی و غیرآرمانی، هماره، حدّی از تمایلات و آغشتگیهای ایدئولوژیک را خواهد داشت، آنگاه، بالطبع و بهتَبَع، دیکتاتوری هنر هم مثل هر دیکتاتوری دیگر فاجعه آمیز است.
@cafe_andishe95
🖋 اگر بگوییم هنر در سرشت و ساختار خود، هماره، غیر ایدئولوژیک، خشونتگریز و جزمیت ستیز است، آنگاه، در این تعبیر، دیکتاتوریِ هنر نه تنها جای نگرانی ندارد بلکه وعده صلح و آزادی مدارا است؛ اما اگر بگوییم هنر در یک تعبیرِ تاریخی و غیرآرمانی، هماره، حدّی از تمایلات و آغشتگیهای ایدئولوژیک را خواهد داشت، آنگاه، بالطبع و بهتَبَع، دیکتاتوری هنر هم مثل هر دیکتاتوری دیگر فاجعه آمیز است.
@cafe_andishe95
⚫️قطعه ایی از اندیشه های متحجر و مرتجع نیچه درباب زنان:
«در هیچ زمانهای به اندازهی زمانهی ما مردان با جنسِ ضعیف با این همه احترام رفتار نکردهاند، که این نیز، مانندِ بیحرمتی به پیری، از پیآمدهایِ گرایش و طبعی است از اساس دموکراتیک.
جایِ شگفتی نیست اگر که به زودی از این احترام بهرهگیریِ ناشایست شود. به زودی بیشتر خواهند خواست و طلبکارتر خواهند شد. سرانجام، کمابیش از این احترامگذاری دلزده خواهند شد و به رقابت بر سرِ حقوق بر خواهند خاست و، به راستی، جنگی تمام عیار به راه خواهند انداخت: بله، زن حیا را از دست خواهد داد؛ و زود بیفزاییم که ذوق و سلیقهی خود را نیز.
ترس از مرد را از یاد خواهد بُرد. اما زنی که «ترس را از یاد ببرد»، تاوانِ آن را با از دست دادنِ غریزههایِ زنانهی خویش خواهد پرداخت. زن هنگامی به میانِ معرکه میتازد که آنچه در مرد ترسانگیز است، و یا، سرراست بگوییم، مردانگیِ مرد را دیگر نخواهند و نپرورند - این نکته هم درست است هم فهمیدنی. اما آنچه فهمیدناش به این آسانی نیست آن است که در پیِ چنین وضعی زن - تباه خواهد شد. خودمان را نفریبیم: این همان چیزی است که امروز در جریان است.
❗️هر جا که روحِ صنعتی بر روحِ سپاهیگری و نژادگی چیره شده است، زن در طلبِ خود-فرمانیِ اقتصادی و حقوقِ کارمندانه برآمده است. «زن در جایگاهِ کارمند» کتیبهای است کوبیده بر سرِ دروازهی جامعهی مدرنی که در کارِ پدید آمدن است. با این دستیابی به حقوقِ تازه، زن در راهِ «آقایی» میکوشد و پرچمِ «پیشرفت» را بر میدارد، اما با آشکارگیِ هولناکی عکسِ داستان روی میدهد: یعنی، زن پس میرود.»
📗فردریش نیچه-فراسوی نیک و بد-239
@cafe_andishe95
«در هیچ زمانهای به اندازهی زمانهی ما مردان با جنسِ ضعیف با این همه احترام رفتار نکردهاند، که این نیز، مانندِ بیحرمتی به پیری، از پیآمدهایِ گرایش و طبعی است از اساس دموکراتیک.
جایِ شگفتی نیست اگر که به زودی از این احترام بهرهگیریِ ناشایست شود. به زودی بیشتر خواهند خواست و طلبکارتر خواهند شد. سرانجام، کمابیش از این احترامگذاری دلزده خواهند شد و به رقابت بر سرِ حقوق بر خواهند خاست و، به راستی، جنگی تمام عیار به راه خواهند انداخت: بله، زن حیا را از دست خواهد داد؛ و زود بیفزاییم که ذوق و سلیقهی خود را نیز.
ترس از مرد را از یاد خواهد بُرد. اما زنی که «ترس را از یاد ببرد»، تاوانِ آن را با از دست دادنِ غریزههایِ زنانهی خویش خواهد پرداخت. زن هنگامی به میانِ معرکه میتازد که آنچه در مرد ترسانگیز است، و یا، سرراست بگوییم، مردانگیِ مرد را دیگر نخواهند و نپرورند - این نکته هم درست است هم فهمیدنی. اما آنچه فهمیدناش به این آسانی نیست آن است که در پیِ چنین وضعی زن - تباه خواهد شد. خودمان را نفریبیم: این همان چیزی است که امروز در جریان است.
❗️هر جا که روحِ صنعتی بر روحِ سپاهیگری و نژادگی چیره شده است، زن در طلبِ خود-فرمانیِ اقتصادی و حقوقِ کارمندانه برآمده است. «زن در جایگاهِ کارمند» کتیبهای است کوبیده بر سرِ دروازهی جامعهی مدرنی که در کارِ پدید آمدن است. با این دستیابی به حقوقِ تازه، زن در راهِ «آقایی» میکوشد و پرچمِ «پیشرفت» را بر میدارد، اما با آشکارگیِ هولناکی عکسِ داستان روی میدهد: یعنی، زن پس میرود.»
📗فردریش نیچه-فراسوی نیک و بد-239
@cafe_andishe95
من مدتهاست که آثار هگل را نمیخوانم تنها به این دلیل که آنها را صادقانه نمی دانم. هگل در جستجوی حقیقت نیست.
او می خواهد جهان خود را تحت تاثیر قرار دهد.فلسفه هگل به واقع در آلمان نخستین فلسفه ای بود که به مسائل مربوط به قدرت پرداخت.
🗒فلسفه هگل از دولت، به ویژه دولت پروس، خدایی ساخت. هگل دولت پروس را با عظمت و « سیر خدا در جهان » توصیف کرد. مارکس فلسفه هگل را از سر گرفت و گفت: « این فلسفه، وارونه است. باید آن را روی پایش برگرداند ».
به نظر من کار مارکس مهم و جالب توجه بود ، لیکن مانند بسیار چیزهای دیگر نتایجی اسفبار به بار آورد.
📓 من در کتاب جامعه باز و دشمنان آن به این موضوع پرداخته ام، کوشیده ام تا در برابر ماركس عادل باشم. مـن امروز هم ( گرچه سپس چیزهای بسیاری درباره مارکس آموختم که بسیار ناخوشایند بود )، فکر میکنم که مارکس با صمیمیت از بینوایی زحمتکشان ( پرولتاریا ) در رنج بود و واقعاً می خواست به آنها یاری دهد.
متأسفانه اکنون دیگر عقیده دارم که شخصاً بسیار جاه طلب بود و در پی قدرت، و چون قدرت طلبی اش به جایی نمی رسید تلخکام شده بود. مارکس ثابت کرد ـ و این در آن زمان کاری مهم و اساسی بود که در جهان بدی زندگی میکند، جهانی که در یک سوی آن استثمار و ستمگری، گرسنگی و بینوایی است و در سوی دیگرش جلال و شکوه. مارکس از این لحاظ کاری مهم انجام داد و در اصلاح این جهان نقش داشت.
📚آینده باز است. صص ۱۲۳_ ۱۲۴
کارل پوپر-آرسین
@cafe_andishe95
او می خواهد جهان خود را تحت تاثیر قرار دهد.فلسفه هگل به واقع در آلمان نخستین فلسفه ای بود که به مسائل مربوط به قدرت پرداخت.
🗒فلسفه هگل از دولت، به ویژه دولت پروس، خدایی ساخت. هگل دولت پروس را با عظمت و « سیر خدا در جهان » توصیف کرد. مارکس فلسفه هگل را از سر گرفت و گفت: « این فلسفه، وارونه است. باید آن را روی پایش برگرداند ».
به نظر من کار مارکس مهم و جالب توجه بود ، لیکن مانند بسیار چیزهای دیگر نتایجی اسفبار به بار آورد.
📓 من در کتاب جامعه باز و دشمنان آن به این موضوع پرداخته ام، کوشیده ام تا در برابر ماركس عادل باشم. مـن امروز هم ( گرچه سپس چیزهای بسیاری درباره مارکس آموختم که بسیار ناخوشایند بود )، فکر میکنم که مارکس با صمیمیت از بینوایی زحمتکشان ( پرولتاریا ) در رنج بود و واقعاً می خواست به آنها یاری دهد.
متأسفانه اکنون دیگر عقیده دارم که شخصاً بسیار جاه طلب بود و در پی قدرت، و چون قدرت طلبی اش به جایی نمی رسید تلخکام شده بود. مارکس ثابت کرد ـ و این در آن زمان کاری مهم و اساسی بود که در جهان بدی زندگی میکند، جهانی که در یک سوی آن استثمار و ستمگری، گرسنگی و بینوایی است و در سوی دیگرش جلال و شکوه. مارکس از این لحاظ کاری مهم انجام داد و در اصلاح این جهان نقش داشت.
📚آینده باز است. صص ۱۲۳_ ۱۲۴
کارل پوپر-آرسین
@cafe_andishe95
🎆پیامبر دروغین🎇1
آیندهای که بلافاصله پس از زمان نوشته شدن افکار مارکس فرارسید، بههیچوجه آن طوری که او گمان کرده بود پیش نرفت.
بخشی از آن بدین خاطر بود که او درباره ماهیت نظریهاش اشتباه میکرد و آن را کاملا علمی میپنداشت، به همان طریقی که فیزیک نیوتن هم علمی است. یعنی اگر ما اطلاعات صحیحی در ارتباط با وضعیت فعلی هر شیء یا مجموعهای از اشیای در حال حرکت داشته باشیم، آنگاه با استفاده از قوانین نیوتن میتوانیم وضعیت آن شیء یا مجموعه را در هر زمانی در آینده، به دقت پیشبینی کنیم.
💵مارکس بر این باور بود که قوانین اقتصادی حرکت جامعه را دقیقا به همان معنی نیوتنی کشف کرده است؛ او در مقدمه کتاب "سرمایه" این مطلب را اعلام میکند. او فکر میکند که با این دانش، میتوان تحولات اجتنابناپذیر جامعه در آینده را پیشبینی کند.
برای او بسیار مهم بود که مارکسیسم نظریهای علمی شناخته شود و حتی آن نوع سوسیالیسم مورد نظر خود را بهنام "سوسیالیسم علمی" میخواند تا از سایر انواع آن متمایز باشد. او در واقع سایر انواع سوسیالیسم را تحقیر میکرد. به عقیده او، آنها بر پایه رویاهای ناکجاآبادی یا ارتقای اخلاقی یا افکار آرمانی شکل گرفتهاند در حالی که خودش، برعکس آنها، با تحقیق دقیق و علمی درباره جامعه انسانی توانسته نیروهایی را کشف کند که عملا در جامعه تاثیرگذار هستند و نیز قوانین حاکم بر عملکرد این نیروها را هم شناخته است و آنگاه تعالیم سیاسی خود را بر پایه این واقعیتها شکل داده است.
📐این تصور علمی بودن مارکسیسم، یکی از دلایل اصلی جذابیت آن تا اواخر قرن بیستم بوده است. مارکسیستها، اغلب، عقایدشان را نه فقط دیدگاههای شخصی بلکه شناختی علمی میدانستند که اعتبارشان با اطمینان مطلق "معلوم" شده است. همین طرز فکر موجب اعتماد به نفس فوقالعاده آنان میشد تا جایی که به افرادی مشهور شده بودند که حاضر به تحمل هیچ دیدگاه و نظریه دیگری نیستند؛ و باز برای همین بود که هرگاه به قدرت میرسیدند انتشار یا تعلیم هرگونه اندیشهای را که با عقاید خودشان منطبق نبود ممنوع میکردند. یکی دیگر از دلایل جذابیت مارکسیسم این بود که چون ادعا میکرد میتواند تحولات آینده جامعه را با دقت علمی پیشبینی کند، بر این باور بود که تحقق سوسیالیسم "اجتنابناپذیر" است و این بدان معنی بود که سوسیالیستها آینده را از آنِ خود میدانستند یا به بیان دیگر، آنچه را آنان باور داشتند و در طلبش بودند، به هر حال تحقق مییافت حتی اگر همگان بر ضد آن عمل میکردند یا سخن میگفتند؛ همه دنیا به راه آنان میرفت، یا به قول خودشان: " تاریخ در طرف ما است."
همانطور که تروتسکی گفته بود، مخالفان مارکسیسم به زبالهدان تاریخ روانه میشوند. چنین بود که آنان خود را متجددتر از "معاصران" میدانستند زیرا نه فقط در امروز بلکه در آینده هم زندگی میکردند، قبل از آنکه دیگران به آن رسیده باشند.
🧭این درهمآمیختن مفاهیمی مثل "علم"، "امروزی بودن" و "آینده را از آنِ خود دانستن" برای تعداد کثیری از روشنفکران در کشورهای عقبمانده جاذبهای خلسهآور داشت. همینطور هم جنبه اقتصادی مارکسیسم که طرفدار تمرکز برنامهریزی و مدیریت اقتصاد بود؛ به نظر میرسید آن "راهحل برنامهریزی شده"، کاملا عقلانی است. همانطور که در قرن هجدهم
➕نظریههای جان لاک نقشی مهم در وقوع انقلاب در آمریکا و فرانسه ایفا کرده بود، اینک، در قرن بیستم، نظریههای مارکس نقش چشمگیری در تسریع وقوع بزرگترین انقلابهای سراسر تاریخ یعنی انقلابهای کمونیستی روسیه(۱۹۱۷) و چین(۱۹۴۹-۱۹۴۸) ایفا میکرد. در تمام دوران پس از جنگ جهانی دوم، جنبشهای کمونیستی با اعلام تبعیت از عقاید مارکس، در سراسر جهان سوم نفوذ چشمگیری داشتند و در چندین کشور جهانسومی به قدرت رسیدند. در زمان تالیف این کتاب بعضی از آنها هنوز در مسند قدرتاند. این یک نمایش جالب است از تاثیر عملی افکار در دنیای واقعی.
(ادامه دارد)
@cafe_andishe95
آیندهای که بلافاصله پس از زمان نوشته شدن افکار مارکس فرارسید، بههیچوجه آن طوری که او گمان کرده بود پیش نرفت.
بخشی از آن بدین خاطر بود که او درباره ماهیت نظریهاش اشتباه میکرد و آن را کاملا علمی میپنداشت، به همان طریقی که فیزیک نیوتن هم علمی است. یعنی اگر ما اطلاعات صحیحی در ارتباط با وضعیت فعلی هر شیء یا مجموعهای از اشیای در حال حرکت داشته باشیم، آنگاه با استفاده از قوانین نیوتن میتوانیم وضعیت آن شیء یا مجموعه را در هر زمانی در آینده، به دقت پیشبینی کنیم.
💵مارکس بر این باور بود که قوانین اقتصادی حرکت جامعه را دقیقا به همان معنی نیوتنی کشف کرده است؛ او در مقدمه کتاب "سرمایه" این مطلب را اعلام میکند. او فکر میکند که با این دانش، میتوان تحولات اجتنابناپذیر جامعه در آینده را پیشبینی کند.
برای او بسیار مهم بود که مارکسیسم نظریهای علمی شناخته شود و حتی آن نوع سوسیالیسم مورد نظر خود را بهنام "سوسیالیسم علمی" میخواند تا از سایر انواع آن متمایز باشد. او در واقع سایر انواع سوسیالیسم را تحقیر میکرد. به عقیده او، آنها بر پایه رویاهای ناکجاآبادی یا ارتقای اخلاقی یا افکار آرمانی شکل گرفتهاند در حالی که خودش، برعکس آنها، با تحقیق دقیق و علمی درباره جامعه انسانی توانسته نیروهایی را کشف کند که عملا در جامعه تاثیرگذار هستند و نیز قوانین حاکم بر عملکرد این نیروها را هم شناخته است و آنگاه تعالیم سیاسی خود را بر پایه این واقعیتها شکل داده است.
📐این تصور علمی بودن مارکسیسم، یکی از دلایل اصلی جذابیت آن تا اواخر قرن بیستم بوده است. مارکسیستها، اغلب، عقایدشان را نه فقط دیدگاههای شخصی بلکه شناختی علمی میدانستند که اعتبارشان با اطمینان مطلق "معلوم" شده است. همین طرز فکر موجب اعتماد به نفس فوقالعاده آنان میشد تا جایی که به افرادی مشهور شده بودند که حاضر به تحمل هیچ دیدگاه و نظریه دیگری نیستند؛ و باز برای همین بود که هرگاه به قدرت میرسیدند انتشار یا تعلیم هرگونه اندیشهای را که با عقاید خودشان منطبق نبود ممنوع میکردند. یکی دیگر از دلایل جذابیت مارکسیسم این بود که چون ادعا میکرد میتواند تحولات آینده جامعه را با دقت علمی پیشبینی کند، بر این باور بود که تحقق سوسیالیسم "اجتنابناپذیر" است و این بدان معنی بود که سوسیالیستها آینده را از آنِ خود میدانستند یا به بیان دیگر، آنچه را آنان باور داشتند و در طلبش بودند، به هر حال تحقق مییافت حتی اگر همگان بر ضد آن عمل میکردند یا سخن میگفتند؛ همه دنیا به راه آنان میرفت، یا به قول خودشان: " تاریخ در طرف ما است."
همانطور که تروتسکی گفته بود، مخالفان مارکسیسم به زبالهدان تاریخ روانه میشوند. چنین بود که آنان خود را متجددتر از "معاصران" میدانستند زیرا نه فقط در امروز بلکه در آینده هم زندگی میکردند، قبل از آنکه دیگران به آن رسیده باشند.
🧭این درهمآمیختن مفاهیمی مثل "علم"، "امروزی بودن" و "آینده را از آنِ خود دانستن" برای تعداد کثیری از روشنفکران در کشورهای عقبمانده جاذبهای خلسهآور داشت. همینطور هم جنبه اقتصادی مارکسیسم که طرفدار تمرکز برنامهریزی و مدیریت اقتصاد بود؛ به نظر میرسید آن "راهحل برنامهریزی شده"، کاملا عقلانی است. همانطور که در قرن هجدهم
➕نظریههای جان لاک نقشی مهم در وقوع انقلاب در آمریکا و فرانسه ایفا کرده بود، اینک، در قرن بیستم، نظریههای مارکس نقش چشمگیری در تسریع وقوع بزرگترین انقلابهای سراسر تاریخ یعنی انقلابهای کمونیستی روسیه(۱۹۱۷) و چین(۱۹۴۹-۱۹۴۸) ایفا میکرد. در تمام دوران پس از جنگ جهانی دوم، جنبشهای کمونیستی با اعلام تبعیت از عقاید مارکس، در سراسر جهان سوم نفوذ چشمگیری داشتند و در چندین کشور جهانسومی به قدرت رسیدند. در زمان تالیف این کتاب بعضی از آنها هنوز در مسند قدرتاند. این یک نمایش جالب است از تاثیر عملی افکار در دنیای واقعی.
(ادامه دارد)
@cafe_andishe95
🎆پیامبر دروغین🎇2
انحطاط و سقوط
تاکید اساسی مارکس بر "علمی" بودن افکارش، آنها را همچون همه افکار اصیل علمی که نهایتا باید مورد آزمایش قرار گیرند، بهطور کامل در معرض آزمایش وقایعی قرار داد که درست بودن یا نبودنشان را به اثبات رساند. در اواخر قرن نوزدهم بهتدریج معلوم شد وقایع آنطور که در نظریههای مارکس پیشبینی شده بود، رخ نمیدهند.
در واقع، در هیچ جای دنیا جامعهای نبود که سیر وقایع آن در انطباق با آن بهاصطلاح "قوانین علمی تحولات تاریخی" پیش برود.
این وضعیت به پیدایش افکاری انجامید که به "تجدیدنظرطلبی" شهرت یافت. برخی اندیشمندان مارکسیست تلاش کردند تا در نظریههای مارکس بازنگری کنند و اصلاحاتی به عمل آورند تا با شواهد موجود که خلاف انتظار بود، همخوانی پیدا کند؛ و ضمنا شروع کردند به تفسیر مجدد شواهد تا با نظریههای مارکس منطبق شود. بدین ترتیب تعدادی مکاتب فکری مارکسیستی متفاوت پیدا شد که با یکدیگر مخالف بودند و گاه این مخالفتها با خشونت همراه بود. آنچه موجب از بین رفتن اکثر آنها شد، این واقعیت بود که هرجا جنبشهای سیاسی مارکسیستی به قدرت رسیدند، نتیجهاش همیشه و بدون استثنا برپایی دیکتاتوری دیوانسالار بود که کوچکترین شباهتی با آن جامعهای نداشت که به نظر مارکس باید به طور اجتنابناپذیری ایجاد میشد. همچنین وضع اقتصادی چنین جوامعی بدون استثنا رو به خرابی میرفت و بهجای شکوفایی، فقیرتر میشدند.
⏰ بنابراین حکومت مارکسیستی هم استبداد و هم فقر را برای مردم به ارمغان میآورد. این اوضاع در درازمدت باعث شد تا تقریبا همه، به استثنای گروهی انگشتشمار، به این نتیجه برسند که حتما چیزی در نظریه مارکسیسم اشتباه است. اما تا این زمان، تاثیرات غیرمستقیم عقاید مارکس در سراسر عرصه فرهنگ نوین گسترش یافته بود. بنابراین با اینکه امروزه طرفداران واقعی مارکسیسم تعدادشان کم است اما تفکر مارکسیستی همچون عنصر مهمی در حوزه افکار "نوین" و از جمله در حوزه ادبیات و هنر، تاثیرگذار است.
[...] مارکسیسم در دوران غلبه مرام و اندیشهاش، علاوه بر سیاست، بر هنر هم تاثیری همهجانبه داشت. چهرههای هنری با شهرتی جهانی از قبیل نمایشنامهنویسانی همچون ژان پل سارتر (که ضمنا داستاننویس و فیلسوف برجستهای هم بود) و برتولت برشت (که ضمنا شاعر بزرگی هم بود)، یا امثال پابلو نرودا در میان شاعران، یا پابلو پیکاسو در میان نقاشان و خیلیهای دیگر بودند که خود را مارکسیست یا کمونیست میدانستند و بعضی از آثارشان، ماندگار خواهد بود.
در زمینهای کلیتر، یک دیدگاه خاص مارکسیستی دربارهی نقش هنر در جامعه وجود دارد که هنوز هم در دنیای امروز بهطور گستردهای تاثیرگذار مانده و با قدرت به فعالیت خود ادامه میدهد. مطابق این دیدگاه، عملکرد راستین هنر، موشکافی و نقد اجتماعی است. طبق این دیدگاه، هنر باید مردم را وادار کند تا عمیقتر از معمول بیندیشند و بفهمند که چه مشکلاتی در جامعهای که عضو آن هستند و در نوع ارتباطی که خودشان با آن جامعه دارند، وجود دارد و بنابراین در واقع بتوانند مشکلات زندگی خود را بشناسند؛ و همچنین باید آنان را به فکر بیندازد تا خواستار تغییر جامعه شوند. بدینترتیب، مارکسیستها هنر را ابزاری انقلابی میدانند. هنر بد، هنری است که ارزشهای جامعه موجود را بزرگ و متعالی نشان دهد و سعی در فریب دادن و به خواب بردن مردم داشته باشد تا آن ارزشها را قبول کنند. این نگاه به نقش هنر که به هیچوجه تا قبل از مارکس طرفداران زیادی نداشت، تقریبا در دنیای امروز نزدیک است که عمومی شود. شاید این آخرین سنگر مارکسیسم است که باید درهم شکند.
📚داستان فلسفه/ برایان مگی
صفحات ۱۶۸ تا ۱۷۱
@cafe_andishe95
انحطاط و سقوط
تاکید اساسی مارکس بر "علمی" بودن افکارش، آنها را همچون همه افکار اصیل علمی که نهایتا باید مورد آزمایش قرار گیرند، بهطور کامل در معرض آزمایش وقایعی قرار داد که درست بودن یا نبودنشان را به اثبات رساند. در اواخر قرن نوزدهم بهتدریج معلوم شد وقایع آنطور که در نظریههای مارکس پیشبینی شده بود، رخ نمیدهند.
در واقع، در هیچ جای دنیا جامعهای نبود که سیر وقایع آن در انطباق با آن بهاصطلاح "قوانین علمی تحولات تاریخی" پیش برود.
این وضعیت به پیدایش افکاری انجامید که به "تجدیدنظرطلبی" شهرت یافت. برخی اندیشمندان مارکسیست تلاش کردند تا در نظریههای مارکس بازنگری کنند و اصلاحاتی به عمل آورند تا با شواهد موجود که خلاف انتظار بود، همخوانی پیدا کند؛ و ضمنا شروع کردند به تفسیر مجدد شواهد تا با نظریههای مارکس منطبق شود. بدین ترتیب تعدادی مکاتب فکری مارکسیستی متفاوت پیدا شد که با یکدیگر مخالف بودند و گاه این مخالفتها با خشونت همراه بود. آنچه موجب از بین رفتن اکثر آنها شد، این واقعیت بود که هرجا جنبشهای سیاسی مارکسیستی به قدرت رسیدند، نتیجهاش همیشه و بدون استثنا برپایی دیکتاتوری دیوانسالار بود که کوچکترین شباهتی با آن جامعهای نداشت که به نظر مارکس باید به طور اجتنابناپذیری ایجاد میشد. همچنین وضع اقتصادی چنین جوامعی بدون استثنا رو به خرابی میرفت و بهجای شکوفایی، فقیرتر میشدند.
⏰ بنابراین حکومت مارکسیستی هم استبداد و هم فقر را برای مردم به ارمغان میآورد. این اوضاع در درازمدت باعث شد تا تقریبا همه، به استثنای گروهی انگشتشمار، به این نتیجه برسند که حتما چیزی در نظریه مارکسیسم اشتباه است. اما تا این زمان، تاثیرات غیرمستقیم عقاید مارکس در سراسر عرصه فرهنگ نوین گسترش یافته بود. بنابراین با اینکه امروزه طرفداران واقعی مارکسیسم تعدادشان کم است اما تفکر مارکسیستی همچون عنصر مهمی در حوزه افکار "نوین" و از جمله در حوزه ادبیات و هنر، تاثیرگذار است.
[...] مارکسیسم در دوران غلبه مرام و اندیشهاش، علاوه بر سیاست، بر هنر هم تاثیری همهجانبه داشت. چهرههای هنری با شهرتی جهانی از قبیل نمایشنامهنویسانی همچون ژان پل سارتر (که ضمنا داستاننویس و فیلسوف برجستهای هم بود) و برتولت برشت (که ضمنا شاعر بزرگی هم بود)، یا امثال پابلو نرودا در میان شاعران، یا پابلو پیکاسو در میان نقاشان و خیلیهای دیگر بودند که خود را مارکسیست یا کمونیست میدانستند و بعضی از آثارشان، ماندگار خواهد بود.
در زمینهای کلیتر، یک دیدگاه خاص مارکسیستی دربارهی نقش هنر در جامعه وجود دارد که هنوز هم در دنیای امروز بهطور گستردهای تاثیرگذار مانده و با قدرت به فعالیت خود ادامه میدهد. مطابق این دیدگاه، عملکرد راستین هنر، موشکافی و نقد اجتماعی است. طبق این دیدگاه، هنر باید مردم را وادار کند تا عمیقتر از معمول بیندیشند و بفهمند که چه مشکلاتی در جامعهای که عضو آن هستند و در نوع ارتباطی که خودشان با آن جامعه دارند، وجود دارد و بنابراین در واقع بتوانند مشکلات زندگی خود را بشناسند؛ و همچنین باید آنان را به فکر بیندازد تا خواستار تغییر جامعه شوند. بدینترتیب، مارکسیستها هنر را ابزاری انقلابی میدانند. هنر بد، هنری است که ارزشهای جامعه موجود را بزرگ و متعالی نشان دهد و سعی در فریب دادن و به خواب بردن مردم داشته باشد تا آن ارزشها را قبول کنند. این نگاه به نقش هنر که به هیچوجه تا قبل از مارکس طرفداران زیادی نداشت، تقریبا در دنیای امروز نزدیک است که عمومی شود. شاید این آخرین سنگر مارکسیسم است که باید درهم شکند.
📚داستان فلسفه/ برایان مگی
صفحات ۱۶۸ تا ۱۷۱
@cafe_andishe95
⁉️آیا اکنون در دورانی به سر میبیم که روشنایی رسیده است؟ پاسخ این خواهد بود: خیر. اما بی شک در دوران روشنگری هستیم. با توجه به وضعیت کنونی، راه سخت و درازی پیش رو داریم......
نشانههای روشنی داریم از اینکه اکنون فضایی در اختیار قرار داده شده تا آزادانه ذهن خود را پرورش دهند. و مانعهای روشنگری همگانی یا خروج انسان از پیلهی کودکی که خود بر خود تنیده اندک اندک کم میشود. از این رو عصر حاضر عصر روشنگری یا عصر فریدریش(کبیر ) است.
🗒به نقل از مقاله روشنگری چیست؟ نوشته امانوئل کانت،
عکس: مجسمه فریدریش کبیر در خیابان اونتر دن لیندن، برلین
فلسفه و دانش
@cafe_andishe95
نشانههای روشنی داریم از اینکه اکنون فضایی در اختیار قرار داده شده تا آزادانه ذهن خود را پرورش دهند. و مانعهای روشنگری همگانی یا خروج انسان از پیلهی کودکی که خود بر خود تنیده اندک اندک کم میشود. از این رو عصر حاضر عصر روشنگری یا عصر فریدریش(کبیر ) است.
🗒به نقل از مقاله روشنگری چیست؟ نوشته امانوئل کانت،
عکس: مجسمه فریدریش کبیر در خیابان اونتر دن لیندن، برلین
فلسفه و دانش
@cafe_andishe95
ایران
عهدیه
💚🤍❤️ایران-خواننده:عهدیه
همه وجودم ایران همه تار و پودم ایران هر کجای دنیا باشم عشق من معبودم ایران
کعبه مقصودم ایران قبله موعودم ایران تا ابد دوستت دارم من شادی سرودم ایران
وطن افتخار من باش هموطن تو یار من باش میخوام جون فدات کنم شاهد ایثار من باش
هر چه دارم از تو دارم دل بی قرارم واسه دیدن تو خاکم لحظه ها رو می شمارم
ایران تو ای خاک دلیران ایران تو ای خاک دلیران
@cafe_andishe95
همه وجودم ایران همه تار و پودم ایران هر کجای دنیا باشم عشق من معبودم ایران
کعبه مقصودم ایران قبله موعودم ایران تا ابد دوستت دارم من شادی سرودم ایران
وطن افتخار من باش هموطن تو یار من باش میخوام جون فدات کنم شاهد ایثار من باش
هر چه دارم از تو دارم دل بی قرارم واسه دیدن تو خاکم لحظه ها رو می شمارم
ایران تو ای خاک دلیران ایران تو ای خاک دلیران
@cafe_andishe95