Telegram Web Link
📝جورج برنارد شاو (نویسنده سوسیالیست انگلیسی) شوروی را «مملکت آینده» نامید. البته «دروغگوی عزیز» (لقب اعطایی پاتریک کمبل به او) در پاسخ به این پرسش که چرا در شوروی نمی‌ماند،رندانه گفت:
«انگلیس واقعاً جهنم است، ولی من هم گنهکار پیری هستم که ناچار باید در جهنم به‌سر برم»

✖️شاو معتقد بود که استالین مردی است از جنس فولاد و استالین او را شوخ‌طبع‌ترین نویسندهٔ عالم می‌دانست. برنارد شاو همیشه در آرزوی رهبری همچون استالین برای بریتانیا بود! او از جمله بانیان اصلی حزب کارگر انگلیس در ۱۹۰۰ بود. آثار او با توصیه استالین و با کمک «آرتمی خالاتوف» در مسکو به روی صحنه رفت.
@cafe_andishe95
Khorooshe Zendegi | TehSong
Ebi
🎻جدیدترین ترانه "ابی" "خروش زندگی🎼
@cafe_andishe95
✖️خردستیزی از کیرکگور تا نیچه✖️

در نظر نیچه همه مشکلات فلسفی از زمان سقراط "منحط" تا "عنکبوت فاجعه انگیزی" چون کانت ریشه در تاکید آنها بر خرد داشته است ظهور فلسفه باعث سقوط انسان شد چون وقتی خرد رایج شد:

⚫️«انسانها دیگر راهنمای سابق و سائق های قاعده ساز ،ناخودآگاه و معصوم خویش را در اختیار نداشتند:این موجودات بیچاره به تقکر،استنباط ،روابط علت و معلولی و "خودآگاهی"که ضعیفترین و جایزالخطا ترین ارگانوجودی آنها تقلیل یافتند.»
(نیچه.تبارشناسی اخلاق)

و
نیروی عقلانی بشر چه غم انگیز،مبهم ،ناپایدار،بی هدف و غیر قابل اطمینان است و چون صرفاً پدیده ای سطحی و وابسته به نیروهای غریزی است قطعا خودمختار یا در کنترل چیزی نیست.(اراده معطوف به قدرت)

◾️از این رو نیچه با دعوت پر شورش به وفاداری به خویشتن در پی بریدن از مقولات ساختگی و پر قید و بند خرد است."خرد ابزار انسانهای ضعیف النفسی است که چون می ترسند در مقابل واقعیت بی رحم و تضاد امیز ظاهر شوند پشت ساختارهای عقلانی خیالی مخفی می شوند .چیزی که ما باید به بهترین شکل ممکن در خود ایجاد کنیم کارکرد درست غرایز ناخودآگاه قاعده ساز است".
(نیچه .تبارشناسی اخلاق)


◼️انسان آری گوی آتی به جای بازی با الفاظ،تضاد را با آغوش باز می پذیرد قوی ترین نیروهای درونی،خواست قدرت و انرژی غریزی خود را به کار می گیرند و آنها را در مسیر مهم جدیدی هدایت میکنند(نیچه فراسوی نیک و بد)

با مرگ نیچه در 1900به قرن بیستم می رسیم.فلسفۀ قرن نوزدهم آلمان منجر به پیدایش دو خط فکری شده بود:

متافیزیک نظر ورزانه و فلسفۀ معرفت شناختی خردستیزانه.
فلاسفه باید راهی برای تلفیق این دو خط فکری در قرن بعد پیدا می کردند.

مارتین هایدگر اینکار را به انجام رساند

📚📖 توضیح پُست‌مدرنیسم
: شک‌آوری و سوسیالیسم از روسو تا فوکو، استیون آر. سی هیکس ترجمه خ.ظهرابی و ف.احسانی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💠 فضیلت لیبرال 🎲 مدارا دست‌کم به دو دلیل توصیه می‌شود. اول آنکه، به خوشبختی فردی منجر می‌شود. فردی که آزادی دارد «تا صلاح خویش را به روش خودش دنبال کند» می‌تواند آن سبکی از زندگی را انتخاب کند که بیشتر با طبیعت او جور باشد. در غیاب این آزادی او مجبور می‌بود…
📌حقوق بشر- آن‌گونه که در منشورهای مختلف حقوق بشر قانوناً مشخص شده است- برای حفاظت از فرد در برابر خودکامگی حکومت ابلاغ شده است. بدون این حقوق، همه انسان‌ها برده‌های حاکمان مستبد خواهند بود.

📚📖 بوروکراسی، لودویگ فون میزس ترجمه مهدی تدینی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📌حقوق بشر- آن‌گونه که در منشورهای مختلف حقوق بشر قانوناً مشخص شده است- برای حفاظت از فرد در برابر خودکامگی حکومت ابلاغ شده است. بدون این حقوق، همه انسان‌ها برده‌های حاکمان مستبد خواهند بود. 📚📖 بوروکراسی، لودویگ فون میزس ترجمه مهدی تدینی @cafe_andishe95
💎حقوق بشر در جامعه نه واگذار کردنی است و نه از بین رفتنی، بلکه فقط قابل انتقال است. و در قدرت هیچ نسلی نیست که مانع از رسیدن آن حقوق به آیندگان شود. اگر نسل فعلی یا نسلی دیگر خود را حاضر به بردگی می‌یابد، این امر، حق نسل آینده را برای آزاد بودن تقلیل نمی‌دهد: «خطاها و کوتاهی‌ها قانوناً به آیندگان منتقل نمی‌شود.»

📚📖 حقوق بشر؛ برگ پر ماجرایی از انقلاب کبیر فرانسه، توماس پین
ترجمه اسدالله مبشری
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💢ایدئولوژی برای همه نوع پرسشی یک جواب حاضر و آماده در آستین دارد؛ بعید است بشود نصفه و نیمه به آن رو آورد و از طرفی هم روآوردن به آن عواقبی جدی برای زندگی انسان دارد. در زمانه‌ای که قطعیت‌های متافیزیکی و وجودی در وضعی بحرانی هستند و انسان‌ها با آوارگی و بیگانگی…
▪️پیشوند «پسا» را البته به این منظور انتخاب نکرده‌ام که بگویم نظام ما دیگر توتالیتر نیست؛ به عکس، می‌خواهم بگویم با نظام توتالیتری روبرو هستیم که از پایه و اساس با دیکتاتوری‌های کلاسیک و دریافت معمولمان از توتالیتاریسم تفاوت دارد. ...

✔️ایدئولوژی با پلی از توجیه‌ها که بین نظام و فرد می‌زند، شکاف میان اهداف نظام و اهداف زندگی را پُر می‌کند. ایدئولوژی وانمود می‌کند اقتضائات نظام برآمده از اقتضائات زندگی است. این جهان ظواهر است که می‌کوشد خودش را به جای واقعیت جا بزند.
🔺نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس می‌کند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکش‌های ایدئولوژیک. برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است؛ حکومت بوروکراتیک حکومت مردمی خوانده می‌شود؛ کارگران به نام طبقه کارگر به بردگی کشیده می‌شوند؛ به خواری و خفت کشاندن افراد با عنوان آزادی تمام عیار عرضه می‌شود؛ محروم کردن افراد از اطلاعات اطلاع رسانی خوانده می‌شود؛ استفاده از قدرت برای ملعبه سازی، نظارت عمومی بر قدرت خوانده می‌شود، و سواستفاده دلبخواهی از قدرت، رعایت قانون؛ سرکوبِ فرهنگ، رشد و توسعه فرهنگ خوانده می‌شود؛ توسعه نفوذ امپریالیستی، به نام دفاع از ستمدیدگان عرضه می‌شود؛ فقدان آزادی بیان در لباس عالی‌ترین شکل آزادی ارائه می شود؛ به انتخابات‌های نمایشی مضحک عالی‌ترین شکل دموکراسی اطلاق می‌شود؛ ممنوعیت تفکر مستقل علمی‌ترین جهان بینی نام می‌گیرد؛ و اشغال نظامی هم می‌شود کمک برادرانه.

☠️ رژیم در بند دروغ‌های خودش است، باید همه‌چیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد. باید گذشته را جعل کند. باید حال را جعل کند و باید آینده را هم جعل کند. باید آمارها را جعل کند. باید منکر این شود که یک دستگاه امنیتی فراگیر، غیر پاسخگو و خودسر دارد. باید وانمود کند به حقوق بشر احترام می‌گذارد و باید وانمود کند کسی را مورد پیگیر و آزار قرار نمی‌دهد. باید وانمود کند از هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌ترسد. باید وانمود کند در هیچ موردی وانمود نمی‌کند.

📚📖 قدرت بی‌قدرتان، واتسلاف هاول
ترجمه احسان کیانی‌خواه
@cafe_andishe95
⚠️هگل دولت پرستِ جنگ طلب!🏛

برخی از هگلی های ایران که به لیبرال دموکراسی و ناسیونالیسم ایرانی حمله میکنند نمی دانند که هگل خود در عین دولت پرستی حامل نوعی ناسیونالیسم مخرب جنگ طلب نیز بوده است.دولت پرستی و جنگ طلبی اِلِمانهای فاشیستی هستند:

«هگل از پیشنهاد صلح پایدار کانت و پیشنهاد دادگاه جهانی فیشته آگاه است، لیکن هر دو را به مثابه پیشنهادهای بی ارزش و نامطلوب رد میکند. یک دولت جهانی یا حتی یک فدراسیون صلح آمیز دولتها در نظر وی انکار دیالکتیک است، زیرا رژیم سیاسی واحد و مسلط باید ضرورتاً ضد خود را به بار آورد. بنابراین، در ماهیت واقعی قضیه هیچ داور متنفذی میان دولتهای مطلقه جـز جنگ وجود ندارد

حقوق بین الملل از روابط میان دولتهای خودمختار نشئت میگیرد. به همین دلیل آنچه در آن حکم] مطلق است صورت «باید باشد» را پیدا می کند زیرا تحقق آن موکول به اراده هایی است که هر کدام در جای خود حاکمند دولت تک ملتی در عقلیت گوهرین خود، روح است و بنابراین، قدرت مطلق بر روی زمین است در نتیجه هر دولت در برابر همسایگان دارای حاکمیت و خود مختاری است....

مبنای اصلی حقوق بین الملل (یعنی) آن قوانین کلی که باید به طور مطلق در میان دولتها نافذ باشد و از محتوای خاص عهدنامه های منعقده برخی از دولتها متمایز (است عبارت از این است که عهد نامه ها به عنوان مبنای تعهدات میان ،دولتها باید محفوظ و محترم باشد. لیکن چون حاکمیت یک دولت اصل اساسی روابط آن با دیگر دولتهاست دولتها بدان لحاظ نسبت به یکدیگر در وضع طبیعی بسر میبرند حقوق آنها فقط در اراده های خاصشان متحقق میگردد و یک اراده کلی که دارای نافذیت قانونی بر اراده های خاص باشد برای تحقق آن موجود نیست....

🪝هیچ داور عظمی برای قضاوت میان دولتها وجود ندارد؛ در نهایت ممکن است یک قاضی صلح یا میانجی وجود داشته باشد، ولی حتی آن هم نمیتواند با قطعیت کاری انجام دهد، یعنی کار او وابسته به اراده های طرفین دعوا خواهد بود. بر این اساس چنانچه اختلافی میان دولتها بروز کند و خواستهای آنها نتواند با یکدیگر هماهنگ شود دعوا فقط از راه جنگ فیصله خواهد یافت.»

📖📌خداوندان اندیشه سیاسی-لین و لنکستر-ترجمه علی رامین
@cafe_andishe95
🔑گرچه تنها عده اندک ممکن است مبدع سیاستی باشند،ما همه می توانیم درباره آن داوری کنیم.


پریکلس آتنی
@cafe_andishe95
🎸🚨اگر برایتان این سوال پیش آمد که چطور در «هنر و ادبیات» با توجه به پیشینه نام داری و تاثیر گذاری خیلی از افرادِ صاحب سبک ،همچنان گمنام هستند و یا پیش و پس نام شان القابِ آنچانی که چپ ها به خود می بندند نیست ،باید به ناچار بازگردید به سیستم فکری-حذفی لنین و استالین در کتاب های "ما و انقلاب" انقلاب و ضدانقلاب" تا ببینید که چطور بایک خط کشی صریح "ضدانقلابی" هرکه در مقابل و موازات شان قرار میگرفت را به قتلگاه ها هدایت میکردند ، حتی هنرمندان....

شعار خط کشى شده ی “انقلابى در مقابل ضد انقلاب” که ماحصل اش آن تصفیه های خونین و مرگبار در گولاگ های شوروی بود ، با تبعیت جنون آمیز چپ ایرانی ، خوی وحشیگری ایدئولوژی کمونیسم به نام روشنفکری پا درون مرز های ایران گذاشت و حتی تا تسفیه های درون سازمانی مجاهدین خلق و پیکار و چریک های فدای خلق هم حتی کشید، چه برسد به دنیای قلم!

صحبت از روزگاری است که در ایران هنر یعنی به اهتزاز در آوردن پرچم شوروی و خلقِ سرودِ فارسیزه شده ی انترناسیونال، در نشریات - پهن کردن جریان ضد شعرو زبان و هنرِ مکتب "رئالیسم سوسیالیستی" که بابت آن دیگر هنرمندان را با عنواینی همچون " لیبرال ، بودایی، دیوانه،اشراف زاده،ملی گرا،خُل،مجنون" و غیره صفت میدادند تا هرآنکه در زمره غیر آنان قرار میگیرد در نگاه مردم جلوه ‌ایی نامطلوب داشته باشد (متاسفانه موفق هم شدند و اکنون هم چنین است)

همان جریانی که تندرکیا هوشنگ ایرانی را به انزوا و خانه نشینی کشاند سهراب سپهری را هم بی نصیب نگذاشت!
✖️از طرفی احمدشاملو و اخوان_ثالث که مجذوب و سرگرم اشعار پرولتری و چریکی و خلقی بودند یقه سپهری را میگرفتند، که چرا در شعرت گفتی (پاسبان ها همه شاعر بودند؟)

و از طرفی دیگر رضابراهنی که اکنون پست مدرن شده است و "دددف دددف ،شوشوشوپن شون پیانو، باخ اخ موناخ" اش گوشنواز برخی است او را "بچه اشرافی و مجنون" خطاب میکرد و توضیح میخواست که (هیچِ ملایم) را به اون نشان بدهد...!

👁‍🗨اگر سهراب سپهری به جای "پاسبان ها همه شاعر بودند" اثری مانند "ضل الله ضدساواکی" می سرود، سرنوشتی این چنین نصیبش نمیشد! و چون ننوشت: "هیچِ ملایم-سپهری " تا سرحد توهین میتواند نقد بشود اما "ددددف شپن شپن باخ اخ موناخ- "رضا_براهنی" خیر! باید در هاله ی قدسی قرار بگیرد....
✍🏼پسغامبر
@cafe_andishe95

Telegram
🍁برگى از حوادث شهريور ١٣٢٠ و يادى از شادروان ذكاء الملك فروغى🌱

محمود فروغى در مصاحبه با پروژه تاريخ شفاهى دانشگاه هاروارد، نقل مى كند:
شبى بعد از سوم شهريور ١٣٢٠ كه قواى روس و انگليس ناجوانمردانه به ايران هجوم آوردند، ساعت حدود ١٠ شب ، رضا شاه مرحوم فروغى را به دربار مى طلبد.اتومبيل مى فرستد با مرحوم نصرالله انتظام كه در آن ايام رئيس تشريفات دربار بود.
بازگشت فروغى به خانه طول مى كشد بطورى كه موجب نگرانى اهل منزل مى شود.خلاصه حدود ساعت يك بعد از نيمه شب، فروغى از دربار بر مى گردد.
ميرزا ابولحسن خان ، برادر مرحوم فروغى از ايشان مى پرسد:"آقا موضوع چه بود؟ چه خبر؟"
فروغى پاسخ مى دهد:"به من تكليف دولت كردند"
ابولحسن خان با اضطراب مى گويد:"قبول كه نكرديد؟"
فروغى پاسخى مى دهد كه جا دارد آويزه گوش هر ايرانى شرافتمندى باشد. او مى گويد:

"ابوالحسن خان! مردم ايران يك عمر به ما احترام گذاشتند،زندگى ما را تامين كردند، مقام به ما دادند، همه اين كارها را براى يك شب و آن هم امشب كرده اند، حالا كه به من احتياج دارند ، درست است كه بگويم نه؟"

برادر مى گويد:"آخر شما مريض هستيد، كسالت داريد."
فروغى در جواب مى گويد:
"در اين شرايط ديگر مريضى من چه اهميتى دارد."
خوب ممكن است بگوئيم كه اين روايت پسرى درباره پدرش است و ممكن است كه عارى از مبالغه نباشد.ولى شواهد ديگرى هم وجود دارد كه اين روايت را تائيد مى كند و آن روايتى از مرحوم حبيب يغمايى است.
مى دانيم كه حبيب يغمايى در كارهاى ادبى مثل تصحيح كليات سعدى ،به مرحوم فروغى كمك مى كرد و بسيار به او نزديك بود.او روايت مى كند:
پس از قبول مقام نخست وزيرى توسط فروغى در آن دوران بلبشو ، فروغى شديداً مورد اعتراض و فحاشى چاروادارى مطبوعاتِ چپ و راست و عوام و حتى نمايندگان مجلسى كه تا ديروز خفقان گرفته و جز بله قربان گويى كارى نمى كردند، قرار گرفت.
مرحوم يغمايى مى گويد در آن هنگامه روزى به ايشان اعتراض كردم كه :" با اين همه دانش و فضل چرا در اين دوران بلبشو كه كشور در اشغال است و شما اختيار كامل اداره امور را ندارى، مقام صدارت را پذيرفته اى؟"
اين مقام در اين زمان كه چيزى جز بدنامى و فحش و لعنت براى شما ندارد.
ايشان فرمودند:
❤️"فرزند ، اين كشور سالها براى من هزينه كرده است،آيا شايسته است كه در اين وقت سخت كه به من نياز دارد، از پذيرش مسئوليت به بهانه فحاشى عوام، شانه خالى كنم؟ من بايد در اين شرايط دين خودم را نسبت به كشور ادا كنم و با اشغالگران قراردادى امضاء كنم كه ارزش هر كلمه و هر جمله آنرا براى حفظ استقلال ميهن به درستى مى دانم.لذا هيچ اهميت ندارد كه ديگران در مورد من چه مى گويند.هيچ اهميتى ندارد كه از چپ و راست هر روزه به من فحش بدهند."

حديث نيك و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را ورق و دفترى و ديوانى است

✍🏼محسن رحیم زاده
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✴️ اینک مُد شده است که از اساس انکار می‌کنند که اصلا چیزی به نام وضع طبیعی وجود داشته است. ما مثل آریستوکرات‌هایی شده ایم که برای‌شان اهمیتی ندارد بدانند که اجداد ما وحشیانی بودند که انگیزه کارهای‌شان ترس از مرگ و ترس از کمبود غذا و پناهگاه بود، و برای همین…
📍گزارش از وضع طبیعی اخبارِ خوب و اخبارِ بد را در هم آمیخت. شاید مهم‌ترین کشف این بود که در آغاز باغ عدنی در کار نبوده است. آن بهشت منسوب به انسان‌های بدوی ترکیبی از بیابان و جنگل بود؛ ترکیبی از کمبود و خشونت. انسان از ابتدا اصلاً برای خوب بودن طراحی نشده بود، و وضع کنونی او مولود گناه او نیست، بلکه همه چی تقصیر طبیعت و ذات فلاکت‌بار اوست. او به خود رها شده است. بی‌تفاوتی طبیعت نسبت به عدالت و بی‌عدالتی بدبختی هولناک بشر است. او باید خودش مواظب خود باشد، بدون باور به چیزهایی که آدم‌های خوب همواره باور داشته‌اند: باورهایی از قبیل این‌که بدکار به مجازات می‌رسد؛ شرور رنج شرارت خود را خواهد دید.

📚📖 بسته شدن ذهن آمریکایی، الن بلوم (محافظه‌کار لیبرال) ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔹بسیاری از مردم طی سال‌های متمادی روشنفکران را به نداشتن درک و عقلانیت متهم کرده‌اند. اما احتمالاً توقع بسیار زیادی است که انتظار داشته باشیم بیشتر روشنفکران درک و عقلانیت از خود به خرج دهند، وقتی بیشترِ نقش‌شان در زندگی بر اساس نامتعارف بودن‌شان تعریف شده…
⚜️ نه تنها به یک فرد، بلکه به کل افراد یک جامعه می‌توان ویژگی‌های ساختگی برای پیشبرد یک بینش غالب داد. تحسین روشنفکران از فضائل مفروضِ کشورهای خارجی اغلب به عنوان ابزاری برای سرزنش کشور خودشان عمل کرده است. این الگو به دوره‌ی ژان ژاک روسو در قرن هیجدهم برمی‌گردد که تصویرش از وحشی نجیب به عنوان ابزاری برای سرزنش تمدن اروپایی استفاده می‌شد.

📚📖روشنفکران و جامعه؛ آنجا که روشنفکران خطا می‌کنند، توماس سوئل ترجمه شروین صولتی و شایان صولتی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
▪️طی سال‌های بعد، فروید آشکارا درباره امکان کاربرد روانکاوی به عنوان روش درمان بدبین شد. 🔘 مدت کوتاهی پیش از مرگ خود، وی اظهار داشت که به عنوان پیشگام در ایجاد یک روش تحقیق جدید برای پژوهش در فعالیت‌های ذهنی، در یادها خواهند ماند، نه به عنوان یک درمانگر.…
📌پوپر وقتی می‌خواست از شِبه علم نمونه‌ای بیاورد یکی از مثال‌های برگزیده‌اش نظریه روان‌کاوی فروید بود. به عقیده پوپر نظریه فروید را می‌شد با هر نوع یافته تجربی سازگار کرد. مهم نبود رفتار بیمار چه باشد، پیروان فروید در هر حال رفتار او را بر پایه نظریه‌شان تبیین می‌کردند و در هیچ حالتی بطلان نظریه خود را نمی‌پذیرفتند.

▪️پوپر برای نکته‌ای که در نظر داشت مثالی می‌آوَرَد. می‌گوید فردی را تصور کنید که کودکی را به داخل رودخانه‌ای هُل می‌دهد و قصدش هم این است که کودک را در آب غرق کند، امّا شخص دیگری جانش را به خطر می‌اندازد تا آن کودک را نجات دهد. پیروان فروید به راحتی می‌توانند هر دو رفتار را تبیین کنند. می‌گویند فرد اول دارای امیال سرکوفته است و دومی امیالش والایش یافته است. پوپر معتقد است که نظریه فروید را با تکیه بر مفاهیمی از قبیل سرکوفتگی، والایش و امیال ناخودآگاه می‌توان با همه داده‌های کلینیکی سازگار کرد، پس این نظریه ابطال ناپذیر است.

▪️به نظر پوپر نظریه مارکس در باب تاریخ نیز مشمول همین حکم است. مارکس ادعا می‌کرد که در جوامع صنعتیِ سراسر جهان، در آغاز سوسیالیسم و دست‌آخر کمونیسم جای سرمایه‌داری را می‌گیرد. اما وقتی چنین نشد، مارکسیست‌ها به جای این که بپذیرند نظریه مارکس ابطال شده است، تبیینی موقتی و موردی دست و پا می‌کنند تا به دیگران بقبولانند آنچه واقعاً رخ داده کاملاً با نظریه‌شان سازگار است. برای مثال، چه بسا ادعا کنند این نظام رفاه اجتماعی است که باعث شده ظهور کمونیسم (هرچند امری قطعی است) موقتاً به تاخیر بیفتد. زیرا این نظام، طبقه کارگر را «نرم کرده» و از شور انقلابی آن کاسته است. اگر بنا باشد این شیوه را پیش بگیریم، در آن صورت مسیر وقایع هرچه باشد با نظریه مارکس جور درمی‌آید، درست مثل نظریه فروید. بنابراین با معیار پوپر، نه نظریه فروید را می‌توان واقعا علمی دانست و نه نظریه مارکس را.

📚📖 فلسفه علم، سمیر اُکاشا
ترجمه هومن پناهنده
@cafe_andishe95
Forwarded from نقد آنارشیسم
نقد انارشیسم فردگرا (قسمت اول)

رهبران این نوع آنارشیسم معتقد به آزادی فردی هستند و این طور بیان می‌کنند که آزادی یعنی، هر کاری که دلت میخواهد بتوانی انجام دهی و هر آنچه می‌خواهی، هر وقت اراده کنی بتوانی به چنگ آوری؟ البته نه با کار و تلاش زیرا که کار کردن برای دستیابی به خواسته‌هایشان را مزاحم آزادی خود می‌دانند.
بنابراین این نوع آنارشیسم، تعرض به جان و مال دیگران هیچ مفهومی ندارد.
استدلال احمقانه‌ای که "مکس استرنر" در کتاب من و مال و خودم به آن استناد می‌کند این است که میگوید" خدا به دنبال آرمان خودش است و فقط آرمان خودش را دوست دارد پس ما هم باید مثل خدا به آرمان خودمان توجه کنیم. چون خدا به کسی خدمت نمیکند و کار نمی‌کند ما هم نباید کار کنیم. خدا تنها خشنودی خودش را می‌خواهد پس ما هم باید به خشنودی خود فکر کنیم."
"مکس استرنر" همین قدر عجیب، باورنکردنی و پوچ، مطالب سخیف و غیرمستدل خود را که در هیچ منطق و استدلالی قابل پذیرش نیست تا ۵۰۰ صفحه، در قالب کتابی به نام "من و مال خودم" ادامه داده است.
در بخش دوم این کتاب پس از قیاس کل با جز، یعنی انسان نیازمند به افریننده بی‌نیاز، اظهار می‌دارد که آزادی فردی یا فردگرایی یعنی تنها به خود بنگریم و آنچه می‌خواهیم به دست آوریم و در مسیر دستیابی به خواسته‌هایمان هیچ گونه قانون و مقرراتی نباید سد راه ما باشد.
البته خاطرنشان می‌شود که مقصود او، تلاش و کار و کوشش برای دستیابی به هدف نیست. بلکه ایشان معتقد است ما باید هر زمان اراده کنیم بتوانیم هر چه می‌خواهیم داشته باشیم. در این مسیر تعرض ننمودن به جان و اموال دیگران از دیدگاه او همان قوانینی است که دست و پای آنارشیست‌ها را می‌بندد و سالب آزادی آنان است و قوانین جهان شمولی که سبب ایجاد نظم و انضباط و امنیت مالی و جانی جوامع متمدن شده دست و پا گیر و مانع آزادی آنان می‌شود.
این در حالی است که قوانین، حد و حدود آزادی فردی را دقیقا تا جایی تعیین کرده که مانع آزادی و تضییع حقوق دیگران نشود.
هر عملکردی خارج آن نامش آزادی نیست بلکه تعریف آن همان تعریف ظلم، استبداد، خودبینی و تعرض به حقوق دیگران است.
به قول یکی از روسای دیوان عالی آمریکا "آزادی من در حرکت دادن مشتم با توجه به نزدیکی چانه شما محدود می شود."
البته همه انسانها معتقدند که انسان می‌بایست به هر چه می‌خواهد دست‌یابد اما چگونه؟ با کار و تلاش و فکر و برنامه و پشتکار. همانطور که بسیاری از انسانها در طول تاریخ خلقت بشر و هم‌اکنون، در تمام دنیا توانسته‌اند به آرمانهای خود که روزی آرزوی آنان بود دست یابند.
انسانهای بسیاری در گذشته و اکنون وجود دارند که با امکانات برابر با دیگران و حتی گاه پایین تر، تحت قوانین حاکم بر جوامع در دنیا، توانستند به درجات بالای علمی، سیاسی و اقتصادی و... دست پیدا کنند.
بنابراین قوانین مانع دست‌یابی به اهداف و خواسته‌های مردم جامعه نبوده و نخواهد بود‌ بلکه امکانی‌است برای ایجاد آسایش و امنیت روانی، مالی و جانی انسانها.
این مانع تنها برای افرادی وجود دارد که بدون کار و تلاش به دنبال رسیدن به همه چیز با ارتزاق از دسترنج دیگران هستند که تنها شامل انسانهای تن پرور و انگل صفتی می‌شود ‌که هیچ منفعتی برای اطرافیان و جامعه خود ندارند. در واقع شامل همان جامعه مجرمان و لمپن‌هایی می‌شود که به دلیل تن پروری، سرشار از یاس و ناامیدی هستند و به علت اینکه مدام به مسیرهای فرعی و بدون تلاش برای رسیدن به خواسته‌های خود می‌اندیشند، قوانین را سد راه خود می‌دانند. از این‌رو، شبانه‌روز، آسمان را به ریسمان می‌بافند تا اعمال و افکار مجرمانه خود را که مانع اسایش و امنیت مردم جامعه است،موجه و عادی جلوه دهند و از طرفی این اعمال و افکار لمپن مآبانه و بربرگونه را در میان افراد جامعه شیوع دهند.

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا
@naghdeanarchism
🔰طبق باور برک، تمامی جمهوری‌هایی که به تازگی اندیشیده و ساخته شده الزاماً بد هستند. از این رو، بهترین نظام آن نیست که «بنا به طرحی قبلی و نقشه‌ای منظم یا با وحدتِ نظر و نقشه ساخته شده باشد، بلکه آن نظامی است که به جانب اهداف گوناگون گرایش پیدا می‌کند.»
📄چالش در حق طبیعی مدرن مورد ادموند برک، لئو اشتراوس
ترجمه مالک امیر افضلی

📔فصلنامه تحلیلی نظری ایرانِ بزرگِ فرهنگی، شماره هفتم، شهریور 2582 شاهنشاهی
@cafe_andishe95
💡فلسفه جدید هنگامی آغاز می شود که شالوده‌ی پذیرفته شده‌ای که جهان بر طبق آن تعبیر و تفسیر می‌شود، دیگر امری خدایی نیست که گویی الگوی آن از قبل در جهان هستی نقش بسته باشد؛ بنابراین وظیفه تازه‌ای که فلسفه برای خرد آدمی مقرر می‌کند آن است که مشروعیّت خود را به‌عنوان زمینه‌ی حقیقت بر کرسی بنشاند. این دگرگونی در قرن هفدهم یعنی در زمانی فراهم می‌شود که دکارت «من می‌اندیشم» را نقطه اصلی یقینی در نظر می‌گیرد و فلسفه خود را بر آن بنا می‌کند که هنوز بر محور خدا استوار است.

🗓 مقارن با پایان قرن هجدهم، ایمانوئل کانت در پرتو استدلال‌های دکارت درباره خودآگاهی بر آن می‌شود که ساختارهای مشترک آگاهی ذهنی ما را که شرط امکان شناخت عینی به‌شمار می‌آیند، توصیف کند و او تلاش می‌کند این کار را بدون توسّل به الوهیتی که متضمن نظم جهان است، انجام دهد.

📐در نظر کانت، یگانه یقینی که فلسفه می‌تواند فراهم آورد در وجود خود ما خانه دارد نه در چیزی خارج از خود ما. امّا او بعدها، برای آن‌که پیوندهای بنیادی‌تری میان جهان بیرونی طبیعت و جهان درونی خودآگاهی برقرار سازد، توجهش به امری جلب می‌شود که ما را به ارزش زیبایی و آفریدن آن واقف می‌سازد.

کانون جدید فلسفه مربوط به ذهنیت که کانت بنیاد نهاد با تغییرات پیچیده و متناقضی همراه است که مدرنیته به بار آورده است:
گسترش سریع سرمایه‌داری، ظهور فردگرایی نوین، توفیق فزاینده روش علمی در دستکاری طبیعت برای اهداف انسانی، زوال مرجعیّت سنّتی و مشروعیت دینی و پیدایش خودمختاری زیبایی‌شناختی، ‌همراه با ظهور زیبایی‌شناسی به‌عنوان شاخه‌ای از فلسفه؛

🎭یعنی این اندیشه که آثار هنری وجود قواعدی را ایجاب می‌کنند که آزادانه پدید آیند و بر هیچ شی طبیعی دیگری دلالت نمی‌کنند.

📖زیبایی شناسی و ذهنیت از کانت تا نیچه.اندرو بووی
@cafe_andishe95
💟برخی از مواضع فکری رمانتیکها مسلماً بر مواضع فکری نیچه برتری دارند.دلیل عمدۀ این امر آن است که رمانتیک ها خود را بر طرف کنندۀ برخی از کاستی های موجود در تفکر عصر روشنگری(Enlightenment) می انگارند تا منتقد کلی باف عقلانیت.

اگر چه نیچه از ایدۀ تولد دوبارۀ اسطورۀ آلمانی به جهان وطنی و ضد ملیگرایی حرکت کرد اما هرگز از این عقیده دست بر نداشت که فرهنگ سالم محصول کار موجودات برتر است،نه نتیجۀ آموزش و پرورش،موقعیت فرهنگی و مباحثۀ دموکراتیک.

نیچه در زایش تراژدی از یک قدرت با شکوه از درون سالم و قدیمی یاد میکند.که زیر سطح فرهنگی منحط پنهان است و می تواند از نو زنده شود.البته چنین حیات دوباره ای حتماً به صورتی خودجوش و غیره منتظره روی خواهد داد زیرا مردمی که آن را به وجود می آورند هیچ دخالتی در نحوه های کار این قدرت ندارند.

نقطۀ ضعف موجود در این موضع فکری بسیار ساده لوحانه بودن آن است.

💢اگر ذات مدرنیته مستلزم قانونمند شدن است،پس توسل به قدرت بنیادینی که جهان اجتماعی موجود فراتر رود و بتواند آن را دگرگون کند مقدم بر مشروعیت نیست؛در غیر این صورت آن قدرت همان نقش پیشامدرنی را ایفا میکند که جزمگرایی(دگماتیسم)و سنتهای نامشروع فئودالی ایفا می کردند.پس جای شگفتی نیست که اگر می بینیم که نیچه ،همانند هنر آفرینانی که بقایشان در گرو رنج توده هاست سرگرم بازی با عقاید غیر انسانی است.

اما چه کسی باید در مورد ماهیت این هنرآفرینان حکم صادر کند جزکسانی که در جامعه که باید بکوشند تا برتری خود بر بقیه جامعه را موجه جلوه دهند؟
توسل نیچه به نیروی آغازین با تاکید او بر جدایی حوزۀ زیبایی شناسی از حوزه اخلاق همراه است.نیروی دیونوسوسی ای که موجب پیدایش تراژدی میشود مقدم بر هرگونه ملاحظات اخلاقی است.


📘منبع:زیبایی شناسی و ذهنیت-نیچه و سرنوشت اندیشه رمانتیک-اندرو بووی

@cafe_andishe95
بررسی_ارتباط_آزادی_اقتصادی_و_کسری_بودجه_در_کشورهای_ناآزاد.pdf
446.6 KB
📑مقاله: بررسی ارتباط آزادی اقتصادی و کسری بودجه در کشورهای ناآزاد

💸 فرضیه‌ی رابطه معکوس بین درجه آزادی اقتصادی و درصد کسری بودجه (نسبت به تولید ناخالص ملی ) در کشورهای نا آزاد تایید گردیده. بنابراین با افزایش درجه آزادی اقتصادی، کسری بودجه کاهش می یابد که این نتیجه با توجه به مبانی تئوریک دور از انتظار نبود.

💰بدلیل شدت آزادی اقتصادي در کاهش کسر بودجه ،به نظر میرسد کشورهای ناآزاد میبایست با سرعت اقدام به توسعه آزادی اقتصادی ( توأم با دقت و نظارت و کارآمدي) نموده و به عنوان نخستین گام، اقدام به کوچک سازی دولت و اصلاح نظام مالیاتی نمایند.
@cafe_andishe95
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 یادداشت استاد دربارۀ
تتمه بر بنیان اصلی فکر پنجاه‌و‌هفتی
👇🏻
@mardihamorteza
2024/10/01 15:34:59
Back to Top
HTML Embed Code: