🧮این علاقه مردمان به امور و عقاید اعجابآور و شگفتی ساز نکتهی مهمی است.
ممکن است به ذهن بسیاری خطور کرده باشد که چگونه نوابغی همچون مارکس و فروید این را درک نکردند که هر آینه ایدهی اصلی خود را با برخی روشننگریها و ملاحظات تکمیلی و چشماندازنگر و به حساب گرفتن عوامل دیگری که در عرض یا در حاشیهی علت اصلی مورد نظر آنان عمل میکند، تکمیل و تعدیل کنند حاصل کارشان قابل دفاعتر خواهد بود تا اینکه همهچیز را، حتی در موارد غریب و باورنکردنی، به شکلی اغراق شده به پای یک علت ببندند.
( مثلا علیت قاطع احوال جنسی فرد در کودکی و نوجوانی بر عموم انتخابهای بزرگسالی از اخلاق تا سیاست، در فروید؛ یا علیتِ قاطعِ شیوهی تولید بر تقریبا تمامی مسائل زندگی از خانواده تا دین).
یک پاسخ میتواند این باشد که در آن صورت به احتمال زیاد نظریات آنان چنین شهرتی به چنگ نمیآورد.
سخن معقول و معتدل و چندجانبهنگر شبیه غذای سالم است که شانس اندکی برای جذابیت فراوان دارد.
📖
مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
ممکن است به ذهن بسیاری خطور کرده باشد که چگونه نوابغی همچون مارکس و فروید این را درک نکردند که هر آینه ایدهی اصلی خود را با برخی روشننگریها و ملاحظات تکمیلی و چشماندازنگر و به حساب گرفتن عوامل دیگری که در عرض یا در حاشیهی علت اصلی مورد نظر آنان عمل میکند، تکمیل و تعدیل کنند حاصل کارشان قابل دفاعتر خواهد بود تا اینکه همهچیز را، حتی در موارد غریب و باورنکردنی، به شکلی اغراق شده به پای یک علت ببندند.
( مثلا علیت قاطع احوال جنسی فرد در کودکی و نوجوانی بر عموم انتخابهای بزرگسالی از اخلاق تا سیاست، در فروید؛ یا علیتِ قاطعِ شیوهی تولید بر تقریبا تمامی مسائل زندگی از خانواده تا دین).
یک پاسخ میتواند این باشد که در آن صورت به احتمال زیاد نظریات آنان چنین شهرتی به چنگ نمیآورد.
سخن معقول و معتدل و چندجانبهنگر شبیه غذای سالم است که شانس اندکی برای جذابیت فراوان دارد.
📖
مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
👥↔️موجود اخلاقی کیست ؟
موجود اخلاقی صرفا شخصی قانون مدار که عهده دار بازی حقوق و وظایف باشد نیست،؛
او شخصیت عاطفی متمایزی دارد که هم وی را برای زندگی اخلاقی متناسب میکند و هم فرامین زندگی اخلاقی را بسط میدهد و اصلاح میکند.
بدین ترتیب ما موجود اخلاقی رو نه صرفا برحسب اعمالشان ، بلکه همچنین بر حسب انگیزه ها و شخصیتشان قضاوت میکنیم.
زیرا تصدیق میکنیم که قانون اخلاقی یک انگیزه کافی نیست.
ما تنها زمانی از فرامین اخلاقی اطاعت میکنیم که شخصیت و احساسات مان بطور بسنده ای از آن حمایت میکند.ما به عواطف اجتماعی وابسته ایم.
عواطف شبکه ای از همدلی هست که بنیان اخلاقیمان را تقویت میکند.
اخلاقیات غیر از قانون اخلاقی نیازمند پیگیری و تقویت فضیلت است.
📁فلسفه
اصول و مسائل
راجر اسکروتن ص۱۱۵_۱۱۶
با تلخیص
نقدی بر قانون اخلاقی کانت
@cafe_andishe95
موجود اخلاقی صرفا شخصی قانون مدار که عهده دار بازی حقوق و وظایف باشد نیست،؛
او شخصیت عاطفی متمایزی دارد که هم وی را برای زندگی اخلاقی متناسب میکند و هم فرامین زندگی اخلاقی را بسط میدهد و اصلاح میکند.
بدین ترتیب ما موجود اخلاقی رو نه صرفا برحسب اعمالشان ، بلکه همچنین بر حسب انگیزه ها و شخصیتشان قضاوت میکنیم.
زیرا تصدیق میکنیم که قانون اخلاقی یک انگیزه کافی نیست.
ما تنها زمانی از فرامین اخلاقی اطاعت میکنیم که شخصیت و احساسات مان بطور بسنده ای از آن حمایت میکند.ما به عواطف اجتماعی وابسته ایم.
عواطف شبکه ای از همدلی هست که بنیان اخلاقیمان را تقویت میکند.
اخلاقیات غیر از قانون اخلاقی نیازمند پیگیری و تقویت فضیلت است.
📁فلسفه
اصول و مسائل
راجر اسکروتن ص۱۱۵_۱۱۶
با تلخیص
نقدی بر قانون اخلاقی کانت
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☑️ جردن پیترسون: چگونه مجادله کنیم؟
اغلب مجادلهها و مناظرههای ما بیثمر است، حتی اگر صرفاً به دنبال اثبات کردن خودمان و پیروزی در بحث باشیم. این مسئله در سطح فردی، اجتماعی و سیاسی مشکلات بسیاری را برای ما ایجاد کرده است. باوجود این، بسیاری از ما همزمان تمایل داریم که از برهمکنش عقاید مختلف به نتیجهای جامع و مفید برسیم. جردن پیترسون، در این ویدئو توضیحاتی را ارائه میکند که میتوان از آنها برای داشتن مکالمههای پرثمر بهره برد.
ترجمه و زیرنویس: علی نانوایی
بازبینی و ادیت: شهاب غدیری
▪️هم پرسه
@cafe_andishe95
اغلب مجادلهها و مناظرههای ما بیثمر است، حتی اگر صرفاً به دنبال اثبات کردن خودمان و پیروزی در بحث باشیم. این مسئله در سطح فردی، اجتماعی و سیاسی مشکلات بسیاری را برای ما ایجاد کرده است. باوجود این، بسیاری از ما همزمان تمایل داریم که از برهمکنش عقاید مختلف به نتیجهای جامع و مفید برسیم. جردن پیترسون، در این ویدئو توضیحاتی را ارائه میکند که میتوان از آنها برای داشتن مکالمههای پرثمر بهره برد.
ترجمه و زیرنویس: علی نانوایی
بازبینی و ادیت: شهاب غدیری
▪️هم پرسه
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🎩 سرمایهداری و کیفیت زندگی 🔰 سرمایهداری در اقتصادها و جوامعی که مدت طولانی بر اساس آن سازماندهی شدهاند یقینا شرایط زندگی را به طور عمیق و در نهایت بهتری تغییر داده است. جداسازی خانه و کار در سرمایهداری، برای نخستین بار در تاریخ بشر، ظهور فضای اجتماعی…
🔖 حقیقت این است که افزایش در آنچه که بهرهوری نیروی کار خوانده میشود، به خاطر استفاده از لوازم و ماشین آلات بهتر است. صد کارگر در یک کارخانه مدرن، به ازای هر واحد زمانی، کالاهای بیشتری تولید میکنند نسبت به صد کارگری که در کارگاههای صنعتگران ماقبل سرمایهداری تولید میکردند. این پیشرفت تحت تاثیر مهارت بیشتر، کارآیی یا پشتکار کارگر نوعی قرار نگرفته است. (واقعیت این است که مهارت مورد نیاز صنعتگران قدیمی بسیار بیشتر از دستههای مختلف کارگران در کارخانههای امروزی است.) بلکه افزایش بهرهوری به خاطر استفاده از لوازم و ماشین آلات کارآتری است که به ترتیب، تحت تاثیر انباشت و سرمایهگذاری در سرمایه بیشتر بوده است.
📚📖 ذهنیت ضد سرمایهداری ، لودویگ فون میزس ترجمه سعید قاسمینژاد و لیونا عیسی قلیان
@cafe_andishe95
📚📖 ذهنیت ضد سرمایهداری ، لودویگ فون میزس ترجمه سعید قاسمینژاد و لیونا عیسی قلیان
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🗽سخن از پدران بنیانگذار فقط برای آمریکاییها خوب است و ما مردم ایران اگر از آن استفاده کنیم، شبهروشنفکر ایرانی برآشفته میشود که پدر داشتن نشانه تیرهروزی است و «از خلیل حق بیاموز این سیر / که شد او بیزار اول از پدر. استفاده از «کبیر» و «بزرگ» برای مردمی…
⚜️درباره تقدیس غیرعادی یک شعار و تخریب سایر شعارها از سوی چپ و تجزیهطلب
▪️چرا یک شعار عادی را اینگونه پیچیده تحلیل میکنید و از طریق بازی با مفاهیم و کلمات، آن را برتر از همه شعارها مینشانید؟
▪️چرا در حالی که «رو به میهن، پشت به دشمن» و «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و شعارهای صریح و شفاف و متعدد دیگری در سالهای اخیر سردادهشده، ادعا میکنید که فقط این شعار است که نماد عبور از تمامیت رژیم و رسیدن به آزادی است؟
▪️چه کسانی بودند که شعار «مرد،میهن، آبادی» از سوی دانشجویان داخل کشور زیر هجوم سرکوبگران و بارش ساچمه و گاز اشکآور را تقبیحکرده و لمداده در خارج از کشور، «شورای نگهبان شعار» ایجاد کردند؟ آیا فکر میکنید موتور محرک اعتراضات و عامل تداوم آن «شعار» است؟ و یا قصدتان «لیبل خاص، بستهبندی خاص و فروش اعتراضات مردم ایران به مشتری خاص خارجی» است؟
▪️چه کسانی مدام در تلاش برای «روایتسازی» و القای موارد نامربوط به افکار عمومی هستند و با این کارشان سیر طبیعی اعتراضات را دچار اختلال کرده و تفرقه میآفرینند؟ برجستهسازی برخی مناطق و بایکوت مناطق دیگر با هدف چیدن میوه خود در زمان مقتضی، استفاده از واژگانی چون «نیروهای اشغالگر» در توصیف سرکوبگرانی که در کردستان حضور داشتند، ایجاد هشتگ برای برقراری منطقهی پرواز ممنوع، خلق شعارهای مصنوعی علیه حکومت پهلوی و …
▪️علاوه بر روایتسازی، چه کسانی و چه جریانهایی مدام در حال «چهرهسازی» و «برندینگ» هستند و ذرهبین به دست دنبال فعالان شبکههای اجتماعی، معترضان و یا آسیبدیدگانی هستند که احتمالا قابلیتهای خاصی از جمله سخنوری، صراحت، ضدملیبودن و لگدپراکنی به خاندان پهلوی را دارند و آنها را جذب میکنند و حتی حقوقبشر و کمک به پناهنده و آسیبدیده را تبدیل به ابزاری برای جمعکردن سیاهیلشکر و متحد سیاسی کردهاند تا با این کارها اجازه ندهند آلترناتیو طبیعی شکل گرفته و مردم نتوانند نماینده و سخنگویی برای دوران گذار از جمهوری اسلامی داشتهباشند؟
▪️نسخهی ایرانی «زن، زندگی، آزادی»، بسیار هم زیباست و مردم هیچ خصومتی با این شعار ندارند و باز هم آن را سرخواهندداد. اما این شعار هیچ ارتباطی با شعارهای گروه های تروریستی چون PKK ندارد. اگر کسی معتقد است که این همان است، پس شفاف به ایرانیان بگوید که ما شعار PKK را سر میدهیم.
▪️دفاع از یک شعار، تفسیرهای هرمنوتیکی و تحلیلهای پیچیدهی انتزاعی لازم ندارد! وضعیت زنان شاخصههایی قابل ارزیابی ومشاهده دارد و آزادی زن هم واجد معنی روشن و مشخص است. مثل انقلابون ۵۷ نباشید که آزادی را با تفاسیر متافیزیکی و عجیبوغریب به گند کشاندند. اگر واقعا آزادی عینی و متعارف برای زنان میخواهید، پس شما از یک طرف تمام هموغمتان بازگرداندن وضعیت زنان ایران به ۴۵ سال پیش است و از طرفی، مدام در حال تخریب همان حکومت ۴۵ سال پیش هستید! چه میخواهید دقیقا؟!
✍️نجات بهرامی
@cafe_andishe95
▪️چرا یک شعار عادی را اینگونه پیچیده تحلیل میکنید و از طریق بازی با مفاهیم و کلمات، آن را برتر از همه شعارها مینشانید؟
▪️چرا در حالی که «رو به میهن، پشت به دشمن» و «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و شعارهای صریح و شفاف و متعدد دیگری در سالهای اخیر سردادهشده، ادعا میکنید که فقط این شعار است که نماد عبور از تمامیت رژیم و رسیدن به آزادی است؟
▪️چه کسانی بودند که شعار «مرد،میهن، آبادی» از سوی دانشجویان داخل کشور زیر هجوم سرکوبگران و بارش ساچمه و گاز اشکآور را تقبیحکرده و لمداده در خارج از کشور، «شورای نگهبان شعار» ایجاد کردند؟ آیا فکر میکنید موتور محرک اعتراضات و عامل تداوم آن «شعار» است؟ و یا قصدتان «لیبل خاص، بستهبندی خاص و فروش اعتراضات مردم ایران به مشتری خاص خارجی» است؟
▪️چه کسانی مدام در تلاش برای «روایتسازی» و القای موارد نامربوط به افکار عمومی هستند و با این کارشان سیر طبیعی اعتراضات را دچار اختلال کرده و تفرقه میآفرینند؟ برجستهسازی برخی مناطق و بایکوت مناطق دیگر با هدف چیدن میوه خود در زمان مقتضی، استفاده از واژگانی چون «نیروهای اشغالگر» در توصیف سرکوبگرانی که در کردستان حضور داشتند، ایجاد هشتگ برای برقراری منطقهی پرواز ممنوع، خلق شعارهای مصنوعی علیه حکومت پهلوی و …
▪️علاوه بر روایتسازی، چه کسانی و چه جریانهایی مدام در حال «چهرهسازی» و «برندینگ» هستند و ذرهبین به دست دنبال فعالان شبکههای اجتماعی، معترضان و یا آسیبدیدگانی هستند که احتمالا قابلیتهای خاصی از جمله سخنوری، صراحت، ضدملیبودن و لگدپراکنی به خاندان پهلوی را دارند و آنها را جذب میکنند و حتی حقوقبشر و کمک به پناهنده و آسیبدیده را تبدیل به ابزاری برای جمعکردن سیاهیلشکر و متحد سیاسی کردهاند تا با این کارها اجازه ندهند آلترناتیو طبیعی شکل گرفته و مردم نتوانند نماینده و سخنگویی برای دوران گذار از جمهوری اسلامی داشتهباشند؟
▪️نسخهی ایرانی «زن، زندگی، آزادی»، بسیار هم زیباست و مردم هیچ خصومتی با این شعار ندارند و باز هم آن را سرخواهندداد. اما این شعار هیچ ارتباطی با شعارهای گروه های تروریستی چون PKK ندارد. اگر کسی معتقد است که این همان است، پس شفاف به ایرانیان بگوید که ما شعار PKK را سر میدهیم.
▪️دفاع از یک شعار، تفسیرهای هرمنوتیکی و تحلیلهای پیچیدهی انتزاعی لازم ندارد! وضعیت زنان شاخصههایی قابل ارزیابی ومشاهده دارد و آزادی زن هم واجد معنی روشن و مشخص است. مثل انقلابون ۵۷ نباشید که آزادی را با تفاسیر متافیزیکی و عجیبوغریب به گند کشاندند. اگر واقعا آزادی عینی و متعارف برای زنان میخواهید، پس شما از یک طرف تمام هموغمتان بازگرداندن وضعیت زنان ایران به ۴۵ سال پیش است و از طرفی، مدام در حال تخریب همان حکومت ۴۵ سال پیش هستید! چه میخواهید دقیقا؟!
✍️نجات بهرامی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🗽دفاع محافظهکاران از آزادی به دلیل اعتقاد به حق انجام هر کاری مطابق با میل آدمی نیست، بلکه به این دلیل است که آزادی پیش شرط فضیلت است. مردم فقط در هنگام انتخاب آزادانه میتوانند خوبی را انتخاب کنند، بدون آزادی هیچ فضیلتی وجود ندارد. فضیلت اجباری اصلاً فضیلت…
📍 البته مرکزیت دولت به هیچوجه به این معنا نیست که دولت باید حاکم بلامنازع، مسئول زندگی روزمره مردم، و از همه بدتر، معلّم اخلاق و الگوی فضیلت و شجاعت باشد.
📚📖 محافظهکاری؛ خیال و واقعیت، رابرت نیزبت ترجمه محمدرضا فدایی
@cafe_andishe95
📚📖 محافظهکاری؛ خیال و واقعیت، رابرت نیزبت ترجمه محمدرضا فدایی
@cafe_andishe95
Forwarded from حجت کلاشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❇️ گفتوگوی #حجت_کلاشی با کانال یک دربارهی:
🔻امتداد بیراههی اصلاحطلبان با پافشاری بر حقانیت انقلاب ننگین ۵۷
🔻بازگشت به مشروطه:
تنها راه پیش روی اپوزیسیون
🔻قانون اساسی مشروطه و سکولاریسم
🔻دموکراسی، آزادی و دشمنان آزادی در حوادث منتهی به ۵۷
🔻مناسبات آیندهی خیابان در مقابلهی جنبش ملی با دستگاه سرکوب
🔻سیاست تنش کنترلشدهی آمریکا در مورد جمهوری اسلامی
🔻مقابلهی بیاهمیت اقلیت وفاداران به ۵۷ با جنبش ملی تحت عنوان دشمنی با پادشاهی
▪️۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۲
🔹🔻لینک یوتیوب
https://youtu.be/pWlVWK7MGdM?si=1c53O91T3TcwhAT6
@kalashi_hojjat
🔻امتداد بیراههی اصلاحطلبان با پافشاری بر حقانیت انقلاب ننگین ۵۷
🔻بازگشت به مشروطه:
تنها راه پیش روی اپوزیسیون
🔻قانون اساسی مشروطه و سکولاریسم
🔻دموکراسی، آزادی و دشمنان آزادی در حوادث منتهی به ۵۷
🔻مناسبات آیندهی خیابان در مقابلهی جنبش ملی با دستگاه سرکوب
🔻سیاست تنش کنترلشدهی آمریکا در مورد جمهوری اسلامی
🔻مقابلهی بیاهمیت اقلیت وفاداران به ۵۷ با جنبش ملی تحت عنوان دشمنی با پادشاهی
▪️۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۲
🔹🔻لینک یوتیوب
https://youtu.be/pWlVWK7MGdM?si=1c53O91T3TcwhAT6
@kalashi_hojjat
🔻هیچ وقت یادم نمیرود که اکبر گنجی اعتصاب غذا کرده بود و در رسانهها مدام سخن از او بود.
روزی در مغازهای پر تردد با صاحب مغازه در مورد گنجی و اعتصاب غذای او حرف میزدم.
صاحب مغازه پرسید فکر میکنی چه تعداد از مردم اکبر گنجی را میشناسند؟ حدسی زدم.
صاحب مغازه گفت از ۱۰ نفر که وارد مغازه میشوند ماجرای گنجی و اعتصاب غذایش را میپرسیم.
چنین کرد و با حیرت دیدم که کمتر کسی حتی نامش را شنیده است.
☑️ اینها که در رسانهها معروف میشوند لزوما کسانی نیستند که مردم آنها را میشناسند و یا برایشان مهم است که چه میکنند و چه کسانی هستند.
باور ندارید؟ نام معروفترینهایشان را از مردم کوچه و خیابان محلهتان بپرسید.
▫️بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
روزی در مغازهای پر تردد با صاحب مغازه در مورد گنجی و اعتصاب غذای او حرف میزدم.
صاحب مغازه پرسید فکر میکنی چه تعداد از مردم اکبر گنجی را میشناسند؟ حدسی زدم.
صاحب مغازه گفت از ۱۰ نفر که وارد مغازه میشوند ماجرای گنجی و اعتصاب غذایش را میپرسیم.
چنین کرد و با حیرت دیدم که کمتر کسی حتی نامش را شنیده است.
☑️ اینها که در رسانهها معروف میشوند لزوما کسانی نیستند که مردم آنها را میشناسند و یا برایشان مهم است که چه میکنند و چه کسانی هستند.
باور ندارید؟ نام معروفترینهایشان را از مردم کوچه و خیابان محلهتان بپرسید.
▫️بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
Forwarded from مرتضی مردیها
Forwarded from مرتضی مردیها
در ادامۀ این یادداشتها سری هم به اوایل بعد از ۵۷ بزنیم و ببینیم آنچه گفتیم کجا ممکن است بروز و ظهوری قوی و متقاعدکننده داشته بوده باشد. انتخاب من اشغالکنندگان سفارت امریکا و اعلامیههای آنها و حمایتگران از ایشان است.
همانطور که همه میدانند دانشجویانی که در سال ۵۸ از دیوارهای سفارت امریکا بالا رفتند روی هویت آیینی خود و پیروی محض و منحصر خود از بنیانگذار تأکید بسیار داشتند. آنها حتی در انتخاب نام گروه خود چنان رفتار کردند که هرگونه شبههای در این خصوص زایل گردد و مشخص باشد که آنها نهفقط از گروههای متعدد مارکسیستی یا مارکسیستی- مذهبی یا حتی گروههای آیینی که با حاکمیت جدید زاویهای داشته باشند نیستند، بلکه خالص و مخلص ذوب در نقطۀ مرکزی هدایت ۵۷ هستند.
حال با این اوصاف، اعلامیۀ شمارۀ ۱ آنها را بخوانید، و کلاهتان را قاضی کنید که اگر این اعلامیه را به یک مارکسیست لنینیست دوآتشه میدادند و میگفتند فرض کن تو میخواهی چنین اعلامیهای بدهی، براساس عقاید خودت این را ادیت کن، تغییراتی بده که کاملاً متناسب با ایدهها و ارزشهای تو باشد؛ گمان میکنید چقدر ممکن بود تغییر دهد؟ به تصور من شاید ۵ درصد.
به این تعابیر برگرفته از اعلامیۀ مزبور توجه کنید: «در پهنه بین مبارزات خلقها و ابرقدرتهای غارتگر»، «جدال با امپریالیسم»، «امریکای خونخوار»، «امریکای جهانخوار»، «دسیسههای صهیونیستی و امپریالیستی سفارت جاسوسی امریکا»، «شاه جنایتکاری که قاتل دهها هزار زن و مرد به خون خفته در این مملکت است»، «اعتراض به امریکا به دلیل نقش مخرب و خانمانبرانداز خود در برابر رهایی خلقهای منطقه از دام امپریالیسم»، ....
برای اکثریت گستردۀ جمعیت فعلی ایران که بیش از چهل سال است نزدیک به همین تعابیر را از صداوسیما شنیدهاند، شاید عمق ماجرا آشکار نباشد. بایستی کسی قبلاً ادبیات گروههای کمونیستی همچون حزب توده و فداییان خلق را و نیز ادبیات علمای سنتگرا، و حتی ادبیات انتقادی افراد اهل اعتدال را دیده باشد تا وقتی این اعلامیه را میبیند دریابد این رِِسِپی رونویسی از مانیفست حزب کمونیست است.
خصوصیتی در اعلامیۀ شمارۀ ۱ این گروه نیست، بقیه در مواردی از این هم بدتر است. در اعلامیۀ شمارۀ ۳، آمار «دهها هزار» کشته به «صدها هزار» کشته تغییر کرد: امریکا «امانگاه دشمن ما و قاتل صدها هزار خواهر و برادر در خون خفتهمان میباشد».
به این قسمت از اعلامیۀ شمارۀ ۶ توجه کنید:
«امپریالیزم غرب به سرکردگی آمریکا که با پیروزی انقلاب سرخ اسلامی ایران و موفقیّت خلق مستضعف نیکاراگوئه، ضربات مهلکی خورده است، از تمام امکانات خویش بهره میجوید تا حرکات تکاملی انسان به سوی خدا را که در مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استثماری خلقهای مستضعف تجلّی یافته است، کُند و یا متوقّف نماید».
حال فرض کنید این را میدادند به جمعی از متولیانِ اعظمِ آیین و مفتیان صاحب رساله و میپرسیدند چنین ادبیاتی تا چه حد مورد تأیید شما است؛ گمانمن این است که آنها، چه با خنده تمسخر چه با لبگزیدنِ افسوس، از این حیرت میکردند که از کی تا حالا «حرکت تکاملی انسان به سوی خدا» بهجای نیایش و پرستش و ایمان به غیب و مبدا و معاد و نماز و روزه و زیارت و ... «در مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استثماری خلقهای مستضعف تجلّی یافته»، و آنها خبر نداشتهاند!
اینکه آدمیجماعت گاهی دروغ بگوید یا اغراق کند، یا در حال خشم و کینه زیاد هرچه به زبانش بیاید بگوید، چیز عجیبی نیست، اینکه کمونیستها هم در مقام مواجهۀ گروهی و کشوری، حالِ همان عوامِ خشمگین را داشته باشد که تنها چیزی که در اتهامها و فحشهایی که میزند و میدهد، اهمیت ندارد راست و دروغ آن است، عجب نیست، باری برای کسانی که حرکت تکاملی انسان به سوی خدا را مدیریت و اصلاح میکردند، این به دشواری پذیرفتنی است. مگر باور کنیم آنها در واقع پیرو لنین و رادیو مسکو بودند.
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
همانطور که همه میدانند دانشجویانی که در سال ۵۸ از دیوارهای سفارت امریکا بالا رفتند روی هویت آیینی خود و پیروی محض و منحصر خود از بنیانگذار تأکید بسیار داشتند. آنها حتی در انتخاب نام گروه خود چنان رفتار کردند که هرگونه شبههای در این خصوص زایل گردد و مشخص باشد که آنها نهفقط از گروههای متعدد مارکسیستی یا مارکسیستی- مذهبی یا حتی گروههای آیینی که با حاکمیت جدید زاویهای داشته باشند نیستند، بلکه خالص و مخلص ذوب در نقطۀ مرکزی هدایت ۵۷ هستند.
حال با این اوصاف، اعلامیۀ شمارۀ ۱ آنها را بخوانید، و کلاهتان را قاضی کنید که اگر این اعلامیه را به یک مارکسیست لنینیست دوآتشه میدادند و میگفتند فرض کن تو میخواهی چنین اعلامیهای بدهی، براساس عقاید خودت این را ادیت کن، تغییراتی بده که کاملاً متناسب با ایدهها و ارزشهای تو باشد؛ گمان میکنید چقدر ممکن بود تغییر دهد؟ به تصور من شاید ۵ درصد.
به این تعابیر برگرفته از اعلامیۀ مزبور توجه کنید: «در پهنه بین مبارزات خلقها و ابرقدرتهای غارتگر»، «جدال با امپریالیسم»، «امریکای خونخوار»، «امریکای جهانخوار»، «دسیسههای صهیونیستی و امپریالیستی سفارت جاسوسی امریکا»، «شاه جنایتکاری که قاتل دهها هزار زن و مرد به خون خفته در این مملکت است»، «اعتراض به امریکا به دلیل نقش مخرب و خانمانبرانداز خود در برابر رهایی خلقهای منطقه از دام امپریالیسم»، ....
برای اکثریت گستردۀ جمعیت فعلی ایران که بیش از چهل سال است نزدیک به همین تعابیر را از صداوسیما شنیدهاند، شاید عمق ماجرا آشکار نباشد. بایستی کسی قبلاً ادبیات گروههای کمونیستی همچون حزب توده و فداییان خلق را و نیز ادبیات علمای سنتگرا، و حتی ادبیات انتقادی افراد اهل اعتدال را دیده باشد تا وقتی این اعلامیه را میبیند دریابد این رِِسِپی رونویسی از مانیفست حزب کمونیست است.
خصوصیتی در اعلامیۀ شمارۀ ۱ این گروه نیست، بقیه در مواردی از این هم بدتر است. در اعلامیۀ شمارۀ ۳، آمار «دهها هزار» کشته به «صدها هزار» کشته تغییر کرد: امریکا «امانگاه دشمن ما و قاتل صدها هزار خواهر و برادر در خون خفتهمان میباشد».
به این قسمت از اعلامیۀ شمارۀ ۶ توجه کنید:
«امپریالیزم غرب به سرکردگی آمریکا که با پیروزی انقلاب سرخ اسلامی ایران و موفقیّت خلق مستضعف نیکاراگوئه، ضربات مهلکی خورده است، از تمام امکانات خویش بهره میجوید تا حرکات تکاملی انسان به سوی خدا را که در مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استثماری خلقهای مستضعف تجلّی یافته است، کُند و یا متوقّف نماید».
حال فرض کنید این را میدادند به جمعی از متولیانِ اعظمِ آیین و مفتیان صاحب رساله و میپرسیدند چنین ادبیاتی تا چه حد مورد تأیید شما است؛ گمانمن این است که آنها، چه با خنده تمسخر چه با لبگزیدنِ افسوس، از این حیرت میکردند که از کی تا حالا «حرکت تکاملی انسان به سوی خدا» بهجای نیایش و پرستش و ایمان به غیب و مبدا و معاد و نماز و روزه و زیارت و ... «در مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استثماری خلقهای مستضعف تجلّی یافته»، و آنها خبر نداشتهاند!
اینکه آدمیجماعت گاهی دروغ بگوید یا اغراق کند، یا در حال خشم و کینه زیاد هرچه به زبانش بیاید بگوید، چیز عجیبی نیست، اینکه کمونیستها هم در مقام مواجهۀ گروهی و کشوری، حالِ همان عوامِ خشمگین را داشته باشد که تنها چیزی که در اتهامها و فحشهایی که میزند و میدهد، اهمیت ندارد راست و دروغ آن است، عجب نیست، باری برای کسانی که حرکت تکاملی انسان به سوی خدا را مدیریت و اصلاح میکردند، این به دشواری پذیرفتنی است. مگر باور کنیم آنها در واقع پیرو لنین و رادیو مسکو بودند.
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
Forwarded from مرتضی مردیها
(ادامه☝️🏻)
حتی اگر شاه دهها هزار یا صدها هزار نفر را به ظلم کشته بود، خودش و عواملش گناهکار بودند، و فقط در چارچوب یک تفکر لنینی که امپریالیسم را شکل نهایی سرمایهداری میدانست و دشمن اصلی، ممکن بود که هر عیب و ایرادی را (فرضی یا واقعی) در هر گوشهکناری به امپریالیسم وصل کنی و از او طلبکار باشی. بهویژه در ماجرای ۵۷ که (صرفنظر از تحلیلهای توطئهای عوامپسند که همهاش کار انگلیس بود یا غرب) همه میدانند سیاستخارجی دولت کارتر شاه را در موضع ضعف قرار داد و حتی سفیر و فرستادۀ ویژۀ آن، لااقل از حیث منع ژنرالهای ارتش از کودتا، برای انتقال قدرت زمینهسازی کردند. پس مرگ بر امپریالیسم بهویژه پس از انقلاب، به حمایت امریکا از شاه ربطی نداشت، از کمونیسم روسی میآمد.
پس آن دانشجویان و همفکرانشان اگر از فرق سر تا زیر پا غرق در ایدهها و ارزشهای کمونیسم نبودند امکان داشت بتوانند این حقیقت آشکار را بفهمند که با این امپریالیسمبازی، بازیِ کمونیستها، بهویژه روسها را خوردهاند؛ منتش را سر آیین نگذارند.
در اینجا جا دارد برای درک مستدلترِ آنچه پیشتر در مورد جریان اصلی نویسندگان و هنرمندان گفتیم، به اعلامیۀ کانون نویسندگان ایران راجع به واقعۀ اشغال سفارت امریکا، نگاهی داشته باشیم. (پیوست).
جالب توجه اینکه، بیانیۀ فوق که کسانی چون شاملو و ساعدی امضا کرده بودند، نسبت به نامهای که با همین مضمون، کسانی چون بهآذین، کسرایی و ابتهاج، نه خطاب به دانشجویان، که به نشانی و عنوان شخص بنیانگذار نوشته بودند، معتدلتر و مستقلتر بوده است!
.....................................................
پیوست:
اعلامیۀ کانون نویسندگان ایران به مناسبت اشغال سفارت امریکا
دانشجویان عزیز جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزۀ بیامان با امپریالیسم جهانی به ویژه امپریالیسم آمریکا یکبار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت. اقدام شما در لحظهای که امپریالیسم آمریکا شاه فراری را در دامان خود پناه داده است، نشان داد که دانشگاه همچنان سنگر مبارزه در راه آزادی و استقلال میهن عزیز است و پرچم جهاد ضدامپریالیستی را قهرمانانه به دوش میکشد. هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران به نمایندگی از جانب کلیۀ اعضای این کانون وظیفۀ خود میداند که در این لحظات حساس به روح ضدامپریالیستی مبارز مقدس شما درود بفرستد و آرزو کند که میهن ما در پرتو همبستگی و یکپارچگی همۀ نیروهای مترقی و ضد امپریالیست از سلطۀ جهانخواران بینالمللی رهایی یابد و آزادی و دموکراسی مبتنی بر حاکمیت تودهها که سنگبنای شکوفایی اندیشه و تفکر و اعتلای فرهنگی جامعه است، در پرتو رهایی کامل ملت ما از سلطۀ امپریالیسم خونخوار هرچه زودتر در سرزمین ما تحقق پیدا کند. ما از صمیم قلب امیدواریم همچنانکه مبارزه علیه دستگاه دیکتاتوری شاه مخلوع به قیام یکپارچه خلق و سرنگونی رژیم پلید شاهنشاهی منجر شد، اینبار نیز قاطعیت موضع ضدامپریالیستی شما به یک مبارزۀ بیوقفه و آگاهانه در همۀ سطوح علیه امپریالیسم بینجامد.
@mardihamorteza
حتی اگر شاه دهها هزار یا صدها هزار نفر را به ظلم کشته بود، خودش و عواملش گناهکار بودند، و فقط در چارچوب یک تفکر لنینی که امپریالیسم را شکل نهایی سرمایهداری میدانست و دشمن اصلی، ممکن بود که هر عیب و ایرادی را (فرضی یا واقعی) در هر گوشهکناری به امپریالیسم وصل کنی و از او طلبکار باشی. بهویژه در ماجرای ۵۷ که (صرفنظر از تحلیلهای توطئهای عوامپسند که همهاش کار انگلیس بود یا غرب) همه میدانند سیاستخارجی دولت کارتر شاه را در موضع ضعف قرار داد و حتی سفیر و فرستادۀ ویژۀ آن، لااقل از حیث منع ژنرالهای ارتش از کودتا، برای انتقال قدرت زمینهسازی کردند. پس مرگ بر امپریالیسم بهویژه پس از انقلاب، به حمایت امریکا از شاه ربطی نداشت، از کمونیسم روسی میآمد.
پس آن دانشجویان و همفکرانشان اگر از فرق سر تا زیر پا غرق در ایدهها و ارزشهای کمونیسم نبودند امکان داشت بتوانند این حقیقت آشکار را بفهمند که با این امپریالیسمبازی، بازیِ کمونیستها، بهویژه روسها را خوردهاند؛ منتش را سر آیین نگذارند.
در اینجا جا دارد برای درک مستدلترِ آنچه پیشتر در مورد جریان اصلی نویسندگان و هنرمندان گفتیم، به اعلامیۀ کانون نویسندگان ایران راجع به واقعۀ اشغال سفارت امریکا، نگاهی داشته باشیم. (پیوست).
جالب توجه اینکه، بیانیۀ فوق که کسانی چون شاملو و ساعدی امضا کرده بودند، نسبت به نامهای که با همین مضمون، کسانی چون بهآذین، کسرایی و ابتهاج، نه خطاب به دانشجویان، که به نشانی و عنوان شخص بنیانگذار نوشته بودند، معتدلتر و مستقلتر بوده است!
.....................................................
پیوست:
اعلامیۀ کانون نویسندگان ایران به مناسبت اشغال سفارت امریکا
دانشجویان عزیز جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزۀ بیامان با امپریالیسم جهانی به ویژه امپریالیسم آمریکا یکبار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت. اقدام شما در لحظهای که امپریالیسم آمریکا شاه فراری را در دامان خود پناه داده است، نشان داد که دانشگاه همچنان سنگر مبارزه در راه آزادی و استقلال میهن عزیز است و پرچم جهاد ضدامپریالیستی را قهرمانانه به دوش میکشد. هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران به نمایندگی از جانب کلیۀ اعضای این کانون وظیفۀ خود میداند که در این لحظات حساس به روح ضدامپریالیستی مبارز مقدس شما درود بفرستد و آرزو کند که میهن ما در پرتو همبستگی و یکپارچگی همۀ نیروهای مترقی و ضد امپریالیست از سلطۀ جهانخواران بینالمللی رهایی یابد و آزادی و دموکراسی مبتنی بر حاکمیت تودهها که سنگبنای شکوفایی اندیشه و تفکر و اعتلای فرهنگی جامعه است، در پرتو رهایی کامل ملت ما از سلطۀ امپریالیسم خونخوار هرچه زودتر در سرزمین ما تحقق پیدا کند. ما از صمیم قلب امیدواریم همچنانکه مبارزه علیه دستگاه دیکتاتوری شاه مخلوع به قیام یکپارچه خلق و سرنگونی رژیم پلید شاهنشاهی منجر شد، اینبار نیز قاطعیت موضع ضدامپریالیستی شما به یک مبارزۀ بیوقفه و آگاهانه در همۀ سطوح علیه امپریالیسم بینجامد.
@mardihamorteza
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگو با "ماریو بارتیرومو" در شبکه تلویزیونی فاکسبیزنس
پنجشنبه ۱۴ سپتامبر (۲۳ شهریور)
زیرنویس فارسی: یونیکا
@OfficialRezaPahlavi
پنجشنبه ۱۴ سپتامبر (۲۳ شهریور)
زیرنویس فارسی: یونیکا
@OfficialRezaPahlavi
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگو با برنامه «رو در رو» (Tête a Tête) در شبکه خبری فرانس۲۴
پنجشنبه ۱۴ سپتامبر (۲۳ شهریور)
زیرنویس از یونیکا
@OfficialRezaPahlavi
پنجشنبه ۱۴ سپتامبر (۲۳ شهریور)
زیرنویس از یونیکا
@OfficialRezaPahlavi
🗽در دوازده ژوئن ۱۹۸۷، رونالد ریگان رئیسجمهور وقت آمریکا در براندنبورگ در برابر دیوار برلین با صدای بلند فریاد زد: " آقای گورباچف این دیوار را خراب کنید!" او افزود این دیوار نمیتواند در برابر میل بشر به آزادی و پیشرفت دوام بیاورد.
دیوار برلین به آن سبب ساخته شده بود که شهروندان آلمان شرقی نتوانند از کشور فرار کنند. اگر این دیوار نبود، هیچ نیروی متخصص و تحصیلکردهای در این کشور کمونیست باقی نمیماند. دو سال بعد دیوار برلین به همراه امپراتوری اروپایی شوروی فرو ریخت و یک سال بعد از آن اتحاد جماهیر شوروی منحل گردید.
ریگان پیش از این سخنان با شش سال نبرد تمام عیار و هر روزه با امپراتوری شوروی زمینه واقعی را برای این سخنرانی آماده کرده بود. او نقش مهمی در فروپاشی شوروی و امپراتوریاش ایفا کرد. او یک سخنرانی تاریخی دیگر هم داشت: نخستین سخنرانیاش در مقام رئیسجمهور در سال هشتاد و یک. او در آنجا استراتژی سی و پنج ساله غرب در مواجهه با شوروی را به کلی تغییر داد: " کمونیسم چیزی نیست مگر نوعی بردگی...آنها تا ابد نمیتوانند با گرسنگی دادن به مردمشان به مسابقه تسلیحاتی و سیطرهطلبی جهانی ادامه دهند...اکنون زمان دفاع کردن در برابر کمونیسم گذشته و زمان، زمان نابود کردن آن است."
🎙تاثیر ویرانگر و کاملا بی سابقه این سخنرانی بر رهبران شوروی را در سالهای بعد دیپلماتهای روسی فاش کردند. برعکس در یک سلول نمناک و تاریک در زندان مخوف کاگب در مسکو، ناتان شارانسکی زندانی مشهور یهودی شاهد بود که چگونه این سخنرانی نور امید را در کالبد فسرده و نیمه جان زندانیان زنده کرد.
ریگان پی برده بود که پس از قمار خطرناک پانزده ساله تیم برژنف برای کسب برتری نظامی بر آمریکا، اقتصاد شوروی رمق یک مسابقه تسلیحاتی شدیدتر را ندارد. او هزینههای نظامی آمریکا را به قدری افزایش داد که ظرف مدت کمتر از دو سال یک شوک مرگبار به اقتصاد شوروی وارد شد. هزینههای نظامی شوروی تا نزدیک به سی درصد تولید ناخالص ملی افزایش یافت. سال ۱۹۸۲ سالی بسیار تعیین کننده بود چرا که در این سال رشد اقتصادی شوروی به صفر رسید.
⚔️ریگان چندین جبهه راهبردی دیگر علیه شوروی باز کرده بود. با تلاشهای بسیار اروپاییان مردد را راضی کرد که فروش تکنولوژی پیشرفته به شوروی برای حفاری نفت و گاز در عمق زیاد زمین را تحریم کنند. مسکو با مصرف وحشتناک و اتلاف مافوق تصور، منابع بیکران نفت و گازش را خالی کرده و در آن زمان نیازمند حفاری منابع جدید در عمق بیشتر بود. ریگان یک برنامه ویژه برای کمک به مخالفان حکومت در کشورهای تحت سلطه شوروی را آغاز کرده بود. ریگان با همکاری کلیسای کاتولیک به اعتصابیون لهستانی جنبش همبستگی حقوق ماهانه می داد تا بتوانند دوام بیاورند. او چریکهای افغانی را به سلاحهای پیشرفته مجهز کرد تا بتوانند ضربههای جدی و سنگین به ارتش شوروی وارد کنند. ریگان با همکاری ویژه عربستان قیمت نفت را پایین آورد تا کانال موثر دیگری برای فشار به اقتصاد شوروی باز شود. او برنامه بلند پروازانه جنگ ستارگان را کلید زد که تا حدود زیادی یک بلوف بزرگ و موفق بود. این برنامه این ترس را در دل رهبران شوروی کاشت که به زودی قدرت نظامی استراتژیک نظامی آنها یعنی موشکهای اتمیشان خنثی و بی اثر خواهند شد و این امر آنها را هرچه بیشتر در مسیر افزایش هزینههای نظامی و تصمیمات عجولانه قرار داد.
⏳ریگان دو سال پس از پایان دوران ریاست جمهوری خود و پس از فروپاشی بلوک کمونیسم به آلمان متحد و لهستان سفر کرد. در لهستان صدها هزار نفر از مردم استقبال بی نظیری را ترتیب دادند. در برابر جمعیت هیجان زدهای که بسیاری از آنها اشک میریختند، لخ والسا رهبر جنبش همبستگی که حالا رئیس جمهور لهستان آزاد و غیر کمونیست شده بود، شمشیری جواهرنشان به ریگان تقدیم کرد و گفت این را به یادبود کمک بزرگی که به ما برای بریدن سر هیولای کمونیسم نمودید، به شما تقدیم میکنم. در آلمان متحد هم استقبال از ریگان با شکوه بود. در آنجا مردم دسته جمعی ترانهای برای ریگان خواندند که کنایهای به رهبران سازشکار اروپای غربی در خود داشت و مضمون اصلی آن چنین بود:
"به نام مردی که آن بزدلان و ناتوانان را وادار ساخت تا احساس شرمندگی کنند."
✍🏼توس طهماسبی
@cafe_andishe95
دیوار برلین به آن سبب ساخته شده بود که شهروندان آلمان شرقی نتوانند از کشور فرار کنند. اگر این دیوار نبود، هیچ نیروی متخصص و تحصیلکردهای در این کشور کمونیست باقی نمیماند. دو سال بعد دیوار برلین به همراه امپراتوری اروپایی شوروی فرو ریخت و یک سال بعد از آن اتحاد جماهیر شوروی منحل گردید.
ریگان پیش از این سخنان با شش سال نبرد تمام عیار و هر روزه با امپراتوری شوروی زمینه واقعی را برای این سخنرانی آماده کرده بود. او نقش مهمی در فروپاشی شوروی و امپراتوریاش ایفا کرد. او یک سخنرانی تاریخی دیگر هم داشت: نخستین سخنرانیاش در مقام رئیسجمهور در سال هشتاد و یک. او در آنجا استراتژی سی و پنج ساله غرب در مواجهه با شوروی را به کلی تغییر داد: " کمونیسم چیزی نیست مگر نوعی بردگی...آنها تا ابد نمیتوانند با گرسنگی دادن به مردمشان به مسابقه تسلیحاتی و سیطرهطلبی جهانی ادامه دهند...اکنون زمان دفاع کردن در برابر کمونیسم گذشته و زمان، زمان نابود کردن آن است."
🎙تاثیر ویرانگر و کاملا بی سابقه این سخنرانی بر رهبران شوروی را در سالهای بعد دیپلماتهای روسی فاش کردند. برعکس در یک سلول نمناک و تاریک در زندان مخوف کاگب در مسکو، ناتان شارانسکی زندانی مشهور یهودی شاهد بود که چگونه این سخنرانی نور امید را در کالبد فسرده و نیمه جان زندانیان زنده کرد.
ریگان پی برده بود که پس از قمار خطرناک پانزده ساله تیم برژنف برای کسب برتری نظامی بر آمریکا، اقتصاد شوروی رمق یک مسابقه تسلیحاتی شدیدتر را ندارد. او هزینههای نظامی آمریکا را به قدری افزایش داد که ظرف مدت کمتر از دو سال یک شوک مرگبار به اقتصاد شوروی وارد شد. هزینههای نظامی شوروی تا نزدیک به سی درصد تولید ناخالص ملی افزایش یافت. سال ۱۹۸۲ سالی بسیار تعیین کننده بود چرا که در این سال رشد اقتصادی شوروی به صفر رسید.
⚔️ریگان چندین جبهه راهبردی دیگر علیه شوروی باز کرده بود. با تلاشهای بسیار اروپاییان مردد را راضی کرد که فروش تکنولوژی پیشرفته به شوروی برای حفاری نفت و گاز در عمق زیاد زمین را تحریم کنند. مسکو با مصرف وحشتناک و اتلاف مافوق تصور، منابع بیکران نفت و گازش را خالی کرده و در آن زمان نیازمند حفاری منابع جدید در عمق بیشتر بود. ریگان یک برنامه ویژه برای کمک به مخالفان حکومت در کشورهای تحت سلطه شوروی را آغاز کرده بود. ریگان با همکاری کلیسای کاتولیک به اعتصابیون لهستانی جنبش همبستگی حقوق ماهانه می داد تا بتوانند دوام بیاورند. او چریکهای افغانی را به سلاحهای پیشرفته مجهز کرد تا بتوانند ضربههای جدی و سنگین به ارتش شوروی وارد کنند. ریگان با همکاری ویژه عربستان قیمت نفت را پایین آورد تا کانال موثر دیگری برای فشار به اقتصاد شوروی باز شود. او برنامه بلند پروازانه جنگ ستارگان را کلید زد که تا حدود زیادی یک بلوف بزرگ و موفق بود. این برنامه این ترس را در دل رهبران شوروی کاشت که به زودی قدرت نظامی استراتژیک نظامی آنها یعنی موشکهای اتمیشان خنثی و بی اثر خواهند شد و این امر آنها را هرچه بیشتر در مسیر افزایش هزینههای نظامی و تصمیمات عجولانه قرار داد.
⏳ریگان دو سال پس از پایان دوران ریاست جمهوری خود و پس از فروپاشی بلوک کمونیسم به آلمان متحد و لهستان سفر کرد. در لهستان صدها هزار نفر از مردم استقبال بی نظیری را ترتیب دادند. در برابر جمعیت هیجان زدهای که بسیاری از آنها اشک میریختند، لخ والسا رهبر جنبش همبستگی که حالا رئیس جمهور لهستان آزاد و غیر کمونیست شده بود، شمشیری جواهرنشان به ریگان تقدیم کرد و گفت این را به یادبود کمک بزرگی که به ما برای بریدن سر هیولای کمونیسم نمودید، به شما تقدیم میکنم. در آلمان متحد هم استقبال از ریگان با شکوه بود. در آنجا مردم دسته جمعی ترانهای برای ریگان خواندند که کنایهای به رهبران سازشکار اروپای غربی در خود داشت و مضمون اصلی آن چنین بود:
"به نام مردی که آن بزدلان و ناتوانان را وادار ساخت تا احساس شرمندگی کنند."
✍🏼توس طهماسبی
@cafe_andishe95
Forwarded from کتابخانهٔ کافه اندیشه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يسرى چيزا سالگرد نداره ، چون اونوقت
محدودش مى كنيم به ی زمان و مكان مشخص .
آگاهى هم سالگرد نداره .
وقتى كه آگاه ميشى ، ديگه براى همیشه
ميدونى از زندگی چی میخواهی و بدون توقف وبراى بدست آوردنش تلاش میکنی
زن زندگى آزادى آگاهيه ، محدود به سالگرد و يادبود نميشه و هميشه همراهمون هست .
یکسال پیش با یک مرگ ميليون ها مرگ در ما اتفاق افتاد
تبديل شديم به انسانهاى رشد يافته امروز.
از فردا نترس و هرچيزى كه شد دلسرد نشو.
ما تغيير كرديم ، فردا هم بالاخره تغییر
می کنه . . .
https://www.tg-me.com/book_archives
محدودش مى كنيم به ی زمان و مكان مشخص .
آگاهى هم سالگرد نداره .
وقتى كه آگاه ميشى ، ديگه براى همیشه
ميدونى از زندگی چی میخواهی و بدون توقف وبراى بدست آوردنش تلاش میکنی
زن زندگى آزادى آگاهيه ، محدود به سالگرد و يادبود نميشه و هميشه همراهمون هست .
یکسال پیش با یک مرگ ميليون ها مرگ در ما اتفاق افتاد
تبديل شديم به انسانهاى رشد يافته امروز.
از فردا نترس و هرچيزى كه شد دلسرد نشو.
ما تغيير كرديم ، فردا هم بالاخره تغییر
می کنه . . .
https://www.tg-me.com/book_archives
🔮اخلاق نازی يک اخلاق گروهی بود که برای نیازهای به اصطلاح نژاد برتر ساخته شده بود.
اخلاق کاملا فردگرایانه ابر مرد؛ نیچه یا شهریار ماکياولی يک مورد افراطی است که در آن همه حقوق اخلاقی برای يك نفر محفوظ هستند . این گونه دستگاه های اخلاقی هرگز جز بر روی کاغذ تحقق نیافته اند. آنها نمایانگر آمیزه عجیبی هستند که در آن اقتدار و مرجعیتی که از نظر روانشناسی ناشی از خواست است به يک نفر انتقال می یابد ، وی به عنوان تنها فردی تلقی می شود که خواست و اراده فردی وی را باید محترم شمرد و گردن نهاد.
📙پیدایش فلسفه علمی، هانس رایشنباخ، ص ۳۲۷
@cafe_andishe95
اخلاق کاملا فردگرایانه ابر مرد؛ نیچه یا شهریار ماکياولی يک مورد افراطی است که در آن همه حقوق اخلاقی برای يك نفر محفوظ هستند . این گونه دستگاه های اخلاقی هرگز جز بر روی کاغذ تحقق نیافته اند. آنها نمایانگر آمیزه عجیبی هستند که در آن اقتدار و مرجعیتی که از نظر روانشناسی ناشی از خواست است به يک نفر انتقال می یابد ، وی به عنوان تنها فردی تلقی می شود که خواست و اراده فردی وی را باید محترم شمرد و گردن نهاد.
📙پیدایش فلسفه علمی، هانس رایشنباخ، ص ۳۲۷
@cafe_andishe95
🧿دستگاه هگل را می توان اوج موضع ایده آلیستی ( یا شاید کاریکاتور آن ) دانست . هگل با افلاطون و كانت از این نظر تفاوت دارد که وی در ستایش از علوم ریاضی با آنان شريک نيست . و فزون بر این ، وی از این نظر با آنان تفاوت دارد که به ژرفای پرسشهای آنان نمی رسد. اشتباهات را چنان خام و ساده به نمایش می گذارد که دستگاه فکری وی را می توان به عنوان نمونه ای از اینکه فلسفه چه نباید باشد مورد بررسی قرارداد.
نقطه آغاز فلسفه هگل تاریخ است نه علم . وی می کوشد تا با ساختن طرحهای ساده ای ، که به گمان وی تحولات تاریخی را تبیین می کنند ، به تعلیل تکامل انسان تاریخی، یعنی به تعلیل تکامل آن دوران از تاریخ بشری بپردازد که برای آن اسناد و مدارک كتبی در دست داریم. یکی از این طرحها مقایسه تاریخ با رشد و نمو يكفرد است . فرد را دوران کودکیی است که مردمان شرق باستان نمایانگر آنند ؛ فرد را دوران جوانیی است که وی آن را با دوران یونانیان یکی میشمرد ، فرد را سن بلوغ و کمال است که درمیان بشر با رومیان تحقق یافته است؛ و فرد را کهنسالیی است که عصر ما نمایانگر آن است. عصری که از نظر هگل نه دوران زوال، بلکه دوران اوج بلوغ و کمال است. به این عالیترین مرحله، که عالیترین مرتبه بلوغ وكمال است، همانا حکومت پروس دست یافت که هگل را به عنوان يک استاد در دانشگاه برلین به کار گماشت!
من نمیدانم هگل درباره پروس زمان هیتلر چه چیزی ممکن بود بگوید ، شاید در ادامه خط سیری که وی از تکامل رسم کرده بود جایی را بدان اختصاص می داد ؛ و شاید هم ترجیح میداد قضاوت خویش را تا زمانی که پایان امپراطوری هیتلر را میدید به تعویق افكند. این طرح پردازی ساده و ابتدایی که برازنده نو آموزی است که به ساختن دستگاه فلسفی خویش می پردازد نسبت به یکی دیگر از طرح های تاریخی هگل بسی کمتر شناخته شده است. به نظر هگل بسا اوقات چنین اتفاق می افتد که تحولات تاریخی همانند یک آونگ از یک انتها به انتهای دیگر حرکت کنند و سپس به مرحله سومی می رسند که تا اندازه خاصی در بردارنده دو مرحله پیشین است.
📄برای نمونه گاهی اوقات به دنبال خود کامگی سیاسی یک انقلاب دمکراتیک می آید که به نوبه خویش به حکومت تمرکز یافته ای تحولات می یابد که با حقوق مردم آمیخته شده است هگل این طرح را قانون دیالکتیکی می نامید.
نخستین مرحله نهاد، دومین مرحله برابر نهاد و سومین مرحله هم نهاد نامیده می شود . در تاریخ تفکر بشری مثالهای زیادی برای قانون دیالکتیکی وجود دارد.تکامل برداشتهای اختر شناختی از جهان طبیعت نمونه ای را به دست می دهد : به دنبال برداشت بطلميوس ازيک جهان زمین مرکزی ، یعنی جهانی که زمین در مرکز آن واقع شده است ، دستگاه کوپرنیک درباره يک جهان خورشید مرکزی آمد که بنابر آن زمین در حال حرکت است و خورشید مرکز نامتحرک را تشکیل می دهد . این دو برداشت بوسیله برداشت نسبیت گرایانه آینشتاین ملغی شده اند ، و در عین حال « ترکیب » ( هم نهادگی ) یافته اند که بنا بر آن هر دو برداشت زمین مرکزی و خورشید مرکزی را می توان ، در صورتی که از ادعای يک حركت مطلق رهایی یابند ، تعابیری پذیرفتنی دانست .
نمونه دیگری را تحول نظریه های فیزیکی مربوط به نور عرضه می دارد که از برداشتی ذره ای به برداشتی موجی تحول یافتند ، تا اینکه سرانجام هر دو برداشت ذره ای و موجى دريک برداشت دو انگارانه درباره ماده ، که هم به عنوان ذرات و هم به عنوان امواج قابل تعبیر است ، یگانه شدند. همچنین شیوۂ عام روش تجربی ، یعنی روش آزمایش و خطا و سپس نتیجه ای راکه چیزی جز يک آزمایش تازه نیست ، می توان تکرار پایان ناپذیری از قانون دیالکتیکی دانست.
این مثالها نشان می دهند که قانون دیالکتیکی را معنایی تغییر یابنده است ؛ این قانون چیزی جز يک چارچوب مناسب نیست که می توان تحولات تاریخی معینی را آن هم خیلی کلی در آن جای داد، اما این قانون نه دقیق است و نه از عمومیت کافی برخوردار است.
📙🔬پیدایش فلسفه علمی،صص ۹۳_ ۹۵
هانس رایشنباخ
@cafe_andishe95
نقطه آغاز فلسفه هگل تاریخ است نه علم . وی می کوشد تا با ساختن طرحهای ساده ای ، که به گمان وی تحولات تاریخی را تبیین می کنند ، به تعلیل تکامل انسان تاریخی، یعنی به تعلیل تکامل آن دوران از تاریخ بشری بپردازد که برای آن اسناد و مدارک كتبی در دست داریم. یکی از این طرحها مقایسه تاریخ با رشد و نمو يكفرد است . فرد را دوران کودکیی است که مردمان شرق باستان نمایانگر آنند ؛ فرد را دوران جوانیی است که وی آن را با دوران یونانیان یکی میشمرد ، فرد را سن بلوغ و کمال است که درمیان بشر با رومیان تحقق یافته است؛ و فرد را کهنسالیی است که عصر ما نمایانگر آن است. عصری که از نظر هگل نه دوران زوال، بلکه دوران اوج بلوغ و کمال است. به این عالیترین مرحله، که عالیترین مرتبه بلوغ وكمال است، همانا حکومت پروس دست یافت که هگل را به عنوان يک استاد در دانشگاه برلین به کار گماشت!
من نمیدانم هگل درباره پروس زمان هیتلر چه چیزی ممکن بود بگوید ، شاید در ادامه خط سیری که وی از تکامل رسم کرده بود جایی را بدان اختصاص می داد ؛ و شاید هم ترجیح میداد قضاوت خویش را تا زمانی که پایان امپراطوری هیتلر را میدید به تعویق افكند. این طرح پردازی ساده و ابتدایی که برازنده نو آموزی است که به ساختن دستگاه فلسفی خویش می پردازد نسبت به یکی دیگر از طرح های تاریخی هگل بسی کمتر شناخته شده است. به نظر هگل بسا اوقات چنین اتفاق می افتد که تحولات تاریخی همانند یک آونگ از یک انتها به انتهای دیگر حرکت کنند و سپس به مرحله سومی می رسند که تا اندازه خاصی در بردارنده دو مرحله پیشین است.
📄برای نمونه گاهی اوقات به دنبال خود کامگی سیاسی یک انقلاب دمکراتیک می آید که به نوبه خویش به حکومت تمرکز یافته ای تحولات می یابد که با حقوق مردم آمیخته شده است هگل این طرح را قانون دیالکتیکی می نامید.
نخستین مرحله نهاد، دومین مرحله برابر نهاد و سومین مرحله هم نهاد نامیده می شود . در تاریخ تفکر بشری مثالهای زیادی برای قانون دیالکتیکی وجود دارد.تکامل برداشتهای اختر شناختی از جهان طبیعت نمونه ای را به دست می دهد : به دنبال برداشت بطلميوس ازيک جهان زمین مرکزی ، یعنی جهانی که زمین در مرکز آن واقع شده است ، دستگاه کوپرنیک درباره يک جهان خورشید مرکزی آمد که بنابر آن زمین در حال حرکت است و خورشید مرکز نامتحرک را تشکیل می دهد . این دو برداشت بوسیله برداشت نسبیت گرایانه آینشتاین ملغی شده اند ، و در عین حال « ترکیب » ( هم نهادگی ) یافته اند که بنا بر آن هر دو برداشت زمین مرکزی و خورشید مرکزی را می توان ، در صورتی که از ادعای يک حركت مطلق رهایی یابند ، تعابیری پذیرفتنی دانست .
نمونه دیگری را تحول نظریه های فیزیکی مربوط به نور عرضه می دارد که از برداشتی ذره ای به برداشتی موجی تحول یافتند ، تا اینکه سرانجام هر دو برداشت ذره ای و موجى دريک برداشت دو انگارانه درباره ماده ، که هم به عنوان ذرات و هم به عنوان امواج قابل تعبیر است ، یگانه شدند. همچنین شیوۂ عام روش تجربی ، یعنی روش آزمایش و خطا و سپس نتیجه ای راکه چیزی جز يک آزمایش تازه نیست ، می توان تکرار پایان ناپذیری از قانون دیالکتیکی دانست.
این مثالها نشان می دهند که قانون دیالکتیکی را معنایی تغییر یابنده است ؛ این قانون چیزی جز يک چارچوب مناسب نیست که می توان تحولات تاریخی معینی را آن هم خیلی کلی در آن جای داد، اما این قانون نه دقیق است و نه از عمومیت کافی برخوردار است.
📙🔬پیدایش فلسفه علمی،صص ۹۳_ ۹۵
هانس رایشنباخ
@cafe_andishe95
Forwarded from مرتضی مردیها
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 بر آنچه گفتیم شاید اعتراض شود که بر فرض چنین اشتراکاتی و تأثیرپذیدیهایی بوده باشد. آنان رفتند و ما الان رو در روی اینان هستیم. پاسخم این است که نه، ابداً. آنها نرفتند، حی و حاضرند. مادامی که متحد اصلی کشور روسیه و چین است و حتی اگر روسیه جزایر سهگانه را برای مدعی بخواهد و در افغانستان با رقیب ببندد، و چین آن پیماننامۀ کذا را امضا کند که کشور را مقابل عربها به گوشۀ رینگ میکشاند، و اینجا باز هم بر اتحاد با آنها اصرار میرود و مرگ تنها برای امریکاست، و مادامی که حکومت امثال «چاوز» در آن سوی دنیا به صرف ضدغرب بودن تا آن پایه محبوب است، و مادامیکه گروههای سياسی و نظامی در عراق و افغانستان و هر جای دیگر، با هر مرامی، فقط وقتی خوباند که منافع امریکا را هدف قرار بدهند و مفتیان شیعی در هر جا، اگر معتقد به مسالمتاند نادیده گرفته میشوند، بله تا آن موقع، تودهای و فدایی، و مصدقی، و کانون نویسندگان و هنرمندان و فیلمسازان و داستاننویسان و شاعران و خطیبان حی و حاضرند. نرفتهاند. حتی اگر بعضیشان به بند افتاده و رنج شکنج دیده باشند، فرقی در اصل ماجرا نمیکند. کم نبوده کسانی که برای یک هدف میجنگیدهاند، اما از جایی رودروی هم میشوند، حال یا به دلیل رقابت قدرت یا اختلاف بر سر برخی اولویتهای سیاسی.
عموم روشنفکران چپگرایی که به آنها اشاره کردیم، کوتاهزمانی پس از ۵۷ به حاشیه رانده شده یا تحت فشار قرار گرفتند. حتی برخی به بند رفته یا راه مهاجرت اجباری پیش گرفتند. بعضی مثل «اخوان» یا «خویی» شعرهای آبدار علیه حکومت یا چون «هادی خرسندی» قدحیۀ تند علیه ۵۷ سرودند، بعضی چون «کیانوری» و «طبری» به اعتراف اجباری و توبه کشیده شدند، بسیاری هم به عزلت افتادند و نالان و نگران اوضاع ماندند، اما آیا کسی هم به مصداق «یه سوزن به خودت یه جوال دوز به بغلدستی»، سابقۀ خود را هم در تقویت این ماجرا به یاد آورد و ابراز پشیمانی کرد یا عذری بابت آن خواست؟
عموم آنان انگشت اتهام را به سوی آیین یا فرصتطلبان آیینشعار بردند و چنان اظهار کردند که ۵۷ که در اصل خوب بود، بهدست فلان و فلان هایجک شد. از فیلسوفان و ادیبانشان تا عامه، همه در پی این برآمدند که هرچه بدبختی و بیچارگی که هست را برآمده از آیین بشمارند و کار به جایی رسید که هرکسی وظیفۀ اخلاقی و سیاسی و تاریخی خود میدانست که هر جا دست داد، لگدی نثار آیین کند و فحشی و تحلیلی از ماهیت آن عرضه کند که نشان دهد چگونه همۀ این آتشها از گور آن برمیخیزد. درحالیکه متهم ردیف اول برای خودش میچرخید و انگارنهانگار این همه کار او بوده است. من وکیلمدافع آیین نیستم، ولی وقتی سوراخی که از آن گزیده شدهای را اشتباه بگیری، خطر تکرار آن هست.
اشتباه نکنید منظورم این نیست که گناه بالفعل ارتکابی فلان نویسنده و فیلمساز بیشتر از فلان حاکم شرع و دادستان بوده است؛ میگویم این جماعت، هرچقدر هم در زمینههایی بد، این حرفها و کارها را بلد نبود، از چپها یاد گرفت. اینکه آیین چه فوایدی داشته و چه مضاری، و آیا در کلیت تاریخی، خوبش به بدش میچربیده یا بهعکس، یا اصلاً جز خسارت و گمراهی رهآوردی نداشته، من قضاوتی ندارم.
باری به گمان من، در مورد ۵۷، این یک بازی «کیبودکیبود، من نبودم» است. به قول نظامی «مردم چو به کوچه دزد جویند/دزدان بدوند و دزد گویند». متهمان و مجرمان اصلی از اقرار به گناه میگریزند. ۵۷ تا مغز استخوان یک پدیدۀ چپ بود. اینکه کسانی با ظواهر آیین و با باطن آموزههای چپ، سوارِ کار شدند، نباید کسی را گول بزند. آیین بیش از ادویهای و کاتالیزوری نبود. هم مواد اصلی، هم دستور پخت از آرسنال کمونیسم بینالملل آمد. اساطیر و مناسک آیینی، در اواخر کار، مقداری مددکار شد. همین و بس.
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
عموم روشنفکران چپگرایی که به آنها اشاره کردیم، کوتاهزمانی پس از ۵۷ به حاشیه رانده شده یا تحت فشار قرار گرفتند. حتی برخی به بند رفته یا راه مهاجرت اجباری پیش گرفتند. بعضی مثل «اخوان» یا «خویی» شعرهای آبدار علیه حکومت یا چون «هادی خرسندی» قدحیۀ تند علیه ۵۷ سرودند، بعضی چون «کیانوری» و «طبری» به اعتراف اجباری و توبه کشیده شدند، بسیاری هم به عزلت افتادند و نالان و نگران اوضاع ماندند، اما آیا کسی هم به مصداق «یه سوزن به خودت یه جوال دوز به بغلدستی»، سابقۀ خود را هم در تقویت این ماجرا به یاد آورد و ابراز پشیمانی کرد یا عذری بابت آن خواست؟
عموم آنان انگشت اتهام را به سوی آیین یا فرصتطلبان آیینشعار بردند و چنان اظهار کردند که ۵۷ که در اصل خوب بود، بهدست فلان و فلان هایجک شد. از فیلسوفان و ادیبانشان تا عامه، همه در پی این برآمدند که هرچه بدبختی و بیچارگی که هست را برآمده از آیین بشمارند و کار به جایی رسید که هرکسی وظیفۀ اخلاقی و سیاسی و تاریخی خود میدانست که هر جا دست داد، لگدی نثار آیین کند و فحشی و تحلیلی از ماهیت آن عرضه کند که نشان دهد چگونه همۀ این آتشها از گور آن برمیخیزد. درحالیکه متهم ردیف اول برای خودش میچرخید و انگارنهانگار این همه کار او بوده است. من وکیلمدافع آیین نیستم، ولی وقتی سوراخی که از آن گزیده شدهای را اشتباه بگیری، خطر تکرار آن هست.
اشتباه نکنید منظورم این نیست که گناه بالفعل ارتکابی فلان نویسنده و فیلمساز بیشتر از فلان حاکم شرع و دادستان بوده است؛ میگویم این جماعت، هرچقدر هم در زمینههایی بد، این حرفها و کارها را بلد نبود، از چپها یاد گرفت. اینکه آیین چه فوایدی داشته و چه مضاری، و آیا در کلیت تاریخی، خوبش به بدش میچربیده یا بهعکس، یا اصلاً جز خسارت و گمراهی رهآوردی نداشته، من قضاوتی ندارم.
باری به گمان من، در مورد ۵۷، این یک بازی «کیبودکیبود، من نبودم» است. به قول نظامی «مردم چو به کوچه دزد جویند/دزدان بدوند و دزد گویند». متهمان و مجرمان اصلی از اقرار به گناه میگریزند. ۵۷ تا مغز استخوان یک پدیدۀ چپ بود. اینکه کسانی با ظواهر آیین و با باطن آموزههای چپ، سوارِ کار شدند، نباید کسی را گول بزند. آیین بیش از ادویهای و کاتالیزوری نبود. هم مواد اصلی، هم دستور پخت از آرسنال کمونیسم بینالملل آمد. اساطیر و مناسک آیینی، در اواخر کار، مقداری مددکار شد. همین و بس.
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
Forwarded from مرتضی مردیها
(ادامه👆🏻)
چنانکه گفتم و بر آن دلیل آوردم، آیین و آیینیان اصلاً اهل انقلاب و حکومت نبودند، آنهایی که چنین شدند در مکتب شما بار آمدند. فرض کنیم این انقلابربایی صورت نگرفته بود و این میراث در دست بانیان اصلی آن، حزب توده، چریکها، مصدقیها، و خلاصه کل جریان مسلط روشنفکری دهههای چهل و پنجاه باقی میماند، ما اینک کجا بودیم؟ کدامیک از کارهایی که در این بیش از چهار دهه صورت گرفت صورت نمیگرفت؟ به قرینۀ آنچه در کوبا و اروپای شرقی و روسیه و چین (بهویژه تا قبل از شیائوپینگ) و کامبوج و کرۀ شمالی روی داد، دلیلی ندارد باور کنیم ماجرا از گونهای دیگر میشد. اساساً کدام کار و جهتگیری، از آنچه در این دههها در ایران مایۀ جدوجهد بود، با ایدههای آنها تفاوت داشت؟ اتحاد با چین و روسیه و هر کشور شاخشکستهای از اکناف ارض که خصومتی با «امپریالیسم امریکا» میورزید؟ آزار و دستگیری مخالفان؟ کمک به جریانهای غربستیز در هر کشوری که بشود؟ چراغ سبز به نیروهای سرکوب و پلیس مخفی و غیرمخفی؟ تلاش برای عمق استراتژیک؟ نگاه به هر خارجی همچون جاسوس؟ اعلان جنگ علیه امریکا؟ ضعف مالی و رفاهی ناشی از اقتصاد دولتی، آلودگی گسترده به ارتشا و اختلاس؟ بله، شاید در مورد الکل و مواردی از این دست آزادی وجود میداشت، هرچند بعید نبود، همچون وقتی آلاحمد به ویسکی دعوت شده بود، بگویند فقط ودکای روسی.
انبوه نویسندگان و فعالان سیاسی چپگرا که در طول دهههای گذشته در مقام شکایت و اعتراض برآمدهاند شایسته است لُگوی اعلامیههای خود را جمله «از ماست که برماست» قرار دهند. و البته شایسته است که رسماً به خطای نابودگری که مرتکب شدند اقرار کرده و در «پیشگاه خلق قهرمان ایران» عذر خواسته و توبه کنند. برخی میگویند این تطهیر وضع فعلی است. تطهیر وضع فعلی اساساً مأموریتی ناممکن است، که من بخواهم انجام دهم یا دیگری. در اینکه این وضعیت سمّی است بحثی نیست، بحث این است که فرمول شیمیایی این سم چیست. فرض کنید آرسنیک را با انبوهی از مواد بد و انزجارآور دیگری مخلوط کنند و به خورد کسی بدهند، بعد بگویند علت مرگ او همین مواد است. نه، علت مرگ آرسنیک است حتی اگر با چیزهای دیگری روکش شده باشد. درواقع، مدعای اصلی این نیست که اینها کار بد نکردهاند، این است که کار بد خیلی کردهاند ولی آن را بیشتر به پیروی از مانیفست کردند تا کتاب مقدس.
و یک نکتۀ تکمیلی: همیشه همۀ خوبیها و بدیهای آدمها از عقيدهشان نیست؛ از شخصیت و احوال روانیشان هم هست. تفاوت «استالین» با «خروشچف» در باور به مارکسیسم نبود، پس مابهالتفاوت آنها در قتل و جنایت به تفاوت شخصیت آنها برمیگشت. یک حاکم، اعم از اینکه مارکسیست باشد یا آیینی- مارکسیست، یا هر چیز دیگر، بخشی (گاه بخش مهمی) از خلاف و خطاهایش ممکن است نه از عقیده (حالا چه وجه آیینی چه وجه مارکسیستی آن) بلکه از شخصیت او برخیزد.
@mardihamorteza
چنانکه گفتم و بر آن دلیل آوردم، آیین و آیینیان اصلاً اهل انقلاب و حکومت نبودند، آنهایی که چنین شدند در مکتب شما بار آمدند. فرض کنیم این انقلابربایی صورت نگرفته بود و این میراث در دست بانیان اصلی آن، حزب توده، چریکها، مصدقیها، و خلاصه کل جریان مسلط روشنفکری دهههای چهل و پنجاه باقی میماند، ما اینک کجا بودیم؟ کدامیک از کارهایی که در این بیش از چهار دهه صورت گرفت صورت نمیگرفت؟ به قرینۀ آنچه در کوبا و اروپای شرقی و روسیه و چین (بهویژه تا قبل از شیائوپینگ) و کامبوج و کرۀ شمالی روی داد، دلیلی ندارد باور کنیم ماجرا از گونهای دیگر میشد. اساساً کدام کار و جهتگیری، از آنچه در این دههها در ایران مایۀ جدوجهد بود، با ایدههای آنها تفاوت داشت؟ اتحاد با چین و روسیه و هر کشور شاخشکستهای از اکناف ارض که خصومتی با «امپریالیسم امریکا» میورزید؟ آزار و دستگیری مخالفان؟ کمک به جریانهای غربستیز در هر کشوری که بشود؟ چراغ سبز به نیروهای سرکوب و پلیس مخفی و غیرمخفی؟ تلاش برای عمق استراتژیک؟ نگاه به هر خارجی همچون جاسوس؟ اعلان جنگ علیه امریکا؟ ضعف مالی و رفاهی ناشی از اقتصاد دولتی، آلودگی گسترده به ارتشا و اختلاس؟ بله، شاید در مورد الکل و مواردی از این دست آزادی وجود میداشت، هرچند بعید نبود، همچون وقتی آلاحمد به ویسکی دعوت شده بود، بگویند فقط ودکای روسی.
انبوه نویسندگان و فعالان سیاسی چپگرا که در طول دهههای گذشته در مقام شکایت و اعتراض برآمدهاند شایسته است لُگوی اعلامیههای خود را جمله «از ماست که برماست» قرار دهند. و البته شایسته است که رسماً به خطای نابودگری که مرتکب شدند اقرار کرده و در «پیشگاه خلق قهرمان ایران» عذر خواسته و توبه کنند. برخی میگویند این تطهیر وضع فعلی است. تطهیر وضع فعلی اساساً مأموریتی ناممکن است، که من بخواهم انجام دهم یا دیگری. در اینکه این وضعیت سمّی است بحثی نیست، بحث این است که فرمول شیمیایی این سم چیست. فرض کنید آرسنیک را با انبوهی از مواد بد و انزجارآور دیگری مخلوط کنند و به خورد کسی بدهند، بعد بگویند علت مرگ او همین مواد است. نه، علت مرگ آرسنیک است حتی اگر با چیزهای دیگری روکش شده باشد. درواقع، مدعای اصلی این نیست که اینها کار بد نکردهاند، این است که کار بد خیلی کردهاند ولی آن را بیشتر به پیروی از مانیفست کردند تا کتاب مقدس.
و یک نکتۀ تکمیلی: همیشه همۀ خوبیها و بدیهای آدمها از عقيدهشان نیست؛ از شخصیت و احوال روانیشان هم هست. تفاوت «استالین» با «خروشچف» در باور به مارکسیسم نبود، پس مابهالتفاوت آنها در قتل و جنایت به تفاوت شخصیت آنها برمیگشت. یک حاکم، اعم از اینکه مارکسیست باشد یا آیینی- مارکسیست، یا هر چیز دیگر، بخشی (گاه بخش مهمی) از خلاف و خطاهایش ممکن است نه از عقیده (حالا چه وجه آیینی چه وجه مارکسیستی آن) بلکه از شخصیت او برخیزد.
@mardihamorteza