💌«همیشه قضایا را قبل از اخذ تصمیم به محکمه وجدان تسلیم کنید، وجدان راهنمای بینظیر و قاضی بیطرفی است.»
📗مونتسکیو
@cafe_andishe95
📗مونتسکیو
@cafe_andishe95
Forwarded from سازمان مشروطه ایران
افق رو به دنیای جدیدِ نظام پادشاهی مشروطه
🖋 #حجت_کلاشی
▪️از متن:
برای ما غیر از بازگشت به قانون مشروطیت راه حل دیگری وجود ندارد. شعارهای دیگری که داده میشوند، در مورد رویاهاست. رویا بسیار خوبست. اما تا کجا میتوان به آنها جامۀ عمل پوشاند، مهم است. اصلاً جز یک راه پیش روی ما وجود ندارد و آن این است که؛ به همۀ وسوسههایی که چپ در ایران درست کرده پایان بدهیم. باید متوجۀ این باشیم که نظام پادشاهی مشروطه حاصل انباشت تجربۀ هزاران سالۀ ملت ایران است و این تجربه در مواجهه با نظام جدید، یا با دنیای مدرن توانسته است خود را به روز بکند. تنها تجربهایست که واقعاً موجود و در اختیار ما است، که در درون آن میشود به سمت دمکراسی رفت، درونش میتوان سکولاریسمی که به دنبالش هستند پیاده کرد. در درون آن میشود به اقتدار ایران، به تاریخ ایران به امنیت و امور دیگر فکر کرد.
🔹لینک مطلب👇
https://mashrooteh.org/2023/08/29/h-k-2/
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
🖋 #حجت_کلاشی
▪️از متن:
برای ما غیر از بازگشت به قانون مشروطیت راه حل دیگری وجود ندارد. شعارهای دیگری که داده میشوند، در مورد رویاهاست. رویا بسیار خوبست. اما تا کجا میتوان به آنها جامۀ عمل پوشاند، مهم است. اصلاً جز یک راه پیش روی ما وجود ندارد و آن این است که؛ به همۀ وسوسههایی که چپ در ایران درست کرده پایان بدهیم. باید متوجۀ این باشیم که نظام پادشاهی مشروطه حاصل انباشت تجربۀ هزاران سالۀ ملت ایران است و این تجربه در مواجهه با نظام جدید، یا با دنیای مدرن توانسته است خود را به روز بکند. تنها تجربهایست که واقعاً موجود و در اختیار ما است، که در درون آن میشود به سمت دمکراسی رفت، درونش میتوان سکولاریسمی که به دنبالش هستند پیاده کرد. در درون آن میشود به اقتدار ایران، به تاریخ ایران به امنیت و امور دیگر فکر کرد.
🔹لینک مطلب👇
https://mashrooteh.org/2023/08/29/h-k-2/
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔖 به هرحال درست مانند خدا، ایدئولوژی مُرده است. زیادهروی های خونبار قرن بیستم آن را کشت. ما نیز باید آن را رها کنیم و به مشکلاتی بپردازیم که کوچکترند و دقیقتر تعریف شدهاند. ما باید آنها را در مقیاسی ببینیم که بتوانیم حلشان کنیم، نه با سرزنش دیگران، بلکه…
🏷 بحران در انسانشناسی و توهمات ایدئولوژیک
📌ما عواقب جایگزینهای تمامیتخواه را دیدهایم که در آن قرار است جمعی بار مسئولیت زندگی را به دوش بکشند، مسیر مناسب را ترسیم کنند و این جهان وحشتناک را به آن آرمانشهر موعود تغییر دهند. کمونیستها آن جهان بینی را تعریف کردند که برای افراد منصف و همچنین افراد حسود و بیرحم جذاب بود. شاید حتی کمونیستها راه حلی پایا برای معضل توزیع نابرابر ثروت که مشخصه عصر انقلاب صنعتی بود داشتند، البته اگر فرض را بر این مبنا بگذاریم که تمام آن افراد مظلوم انسانهایی خوب، و تمام پلیدیها، طبق فرض، از آن اربابان بورژوای آنها بوده است. برخلاف باور کمونیستها، بخش قابل توجهی از مظلومان، ناتوان، بیوجدان، بیاستعداد، شهوتران، شیفته قدرت، خشن، کینهتوز و حسود بودند، در حالی که بخش قابل توجهی از ظالمان تحصیلکرده، توانمند، خلاق، باهوش، صادق و دغدغهمند بودند. وقتی شور سرکوبهای سیاسی شوروی به نام دکولاکیزاسیون اتحاد جماهیر شوروی تازه تاسیس را فرا گرفت، همان قاتلان انتقامجوی حسود بودند که توزیع مجدد داراییها را به عهده گرفتند، در حالیکه این داراییها اموال کشاورزان شایسته و قابل اعتمادی بودند که با خشونت از آنها گرفته شده بود.
🔻یکی از پیامدهای ناخواسته آن «توزیع مجدد» خوشبختی، قحطیزدگی شش میلیون اوکراینی در دهه 1930 در یکی از حاصلخیزترین سرزمینهای دنیا بود.
📚📖 فراتر از نظم 12 قانون دیگر برای زندگی، جردن پیترسون ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
📌ما عواقب جایگزینهای تمامیتخواه را دیدهایم که در آن قرار است جمعی بار مسئولیت زندگی را به دوش بکشند، مسیر مناسب را ترسیم کنند و این جهان وحشتناک را به آن آرمانشهر موعود تغییر دهند. کمونیستها آن جهان بینی را تعریف کردند که برای افراد منصف و همچنین افراد حسود و بیرحم جذاب بود. شاید حتی کمونیستها راه حلی پایا برای معضل توزیع نابرابر ثروت که مشخصه عصر انقلاب صنعتی بود داشتند، البته اگر فرض را بر این مبنا بگذاریم که تمام آن افراد مظلوم انسانهایی خوب، و تمام پلیدیها، طبق فرض، از آن اربابان بورژوای آنها بوده است. برخلاف باور کمونیستها، بخش قابل توجهی از مظلومان، ناتوان، بیوجدان، بیاستعداد، شهوتران، شیفته قدرت، خشن، کینهتوز و حسود بودند، در حالی که بخش قابل توجهی از ظالمان تحصیلکرده، توانمند، خلاق، باهوش، صادق و دغدغهمند بودند. وقتی شور سرکوبهای سیاسی شوروی به نام دکولاکیزاسیون اتحاد جماهیر شوروی تازه تاسیس را فرا گرفت، همان قاتلان انتقامجوی حسود بودند که توزیع مجدد داراییها را به عهده گرفتند، در حالیکه این داراییها اموال کشاورزان شایسته و قابل اعتمادی بودند که با خشونت از آنها گرفته شده بود.
🔻یکی از پیامدهای ناخواسته آن «توزیع مجدد» خوشبختی، قحطیزدگی شش میلیون اوکراینی در دهه 1930 در یکی از حاصلخیزترین سرزمینهای دنیا بود.
📚📖 فراتر از نظم 12 قانون دیگر برای زندگی، جردن پیترسون ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔗نظریه فروید نظریهای علمی به معنای معمول آن نیست و صرف نظر از واقعیاتی که در مورد آن وجود دارد، به جای اینکه با مدارک اثباتکننده یک نظریه علمی مطرح شود، به عنوان یک کار تبلیغاتی مطرح شده است. 🔰این تلاش تبلیغاتی یک شکل غیرعادی به خود گرفته است. منتقدان،…
▪️طی سالهای بعد، فروید آشکارا درباره امکان کاربرد روانکاوی به عنوان روش درمان بدبین شد.
🔘 مدت کوتاهی پیش از مرگ خود، وی اظهار داشت که به عنوان پیشگام در ایجاد یک روش تحقیق جدید برای پژوهش در فعالیتهای ذهنی، در یادها خواهند ماند، نه به عنوان یک درمانگر. چنانکه خواهیم دید، تردیدهای بسیار جدی درباره کارآمد بودن روانکاوی به عنوان یک روش درمانی به وجود آمده است.
🔸امروزه تعداد بسیاری از روانکاوان از کاربرد آن به عنوان درمان روانپریشی، از قبیل اسکیزوفرنی و اختلال شیدایی - افسردگی دفاع میکنند. در این زمینه عملاً توافقی همگانی وجود دارد که روانکاوی چیزی برای ارائه ندارد؛ و در ارتباط با اختلالات رواننژندی، از قبیل حالتهای اضطراب، اختلالات ترسهای مرضی، رواننژندیهای وسواس فکری و عملی، هیستری و نظایر آنهاست که روانکاوی بالاترین ادعاها را دارد. واضح است که بیماران تا مطمئن نشوند که روانکاوی در بهبود وضعیت آنها موثر است و یا بیماری آنها را درمان میکند، حاضر نمیشوند سالهای زیادی را تحت درمان بگذرانند و یا برای معالجه خود هزینههای گزاف بپردازند. روانکاوی همیشه به این امیدها دامن میزده است، و هنوز هم ادعا میکند که در درمان اختلالات رواننژندی موفق است؛ ادعایی که هیچگاه ثابت نشده است.
📚📖 افول امپراتوری فروید، هانس جی. آیسنک ترجمه یوسف کریمی
@cafe_andishe95
🔘 مدت کوتاهی پیش از مرگ خود، وی اظهار داشت که به عنوان پیشگام در ایجاد یک روش تحقیق جدید برای پژوهش در فعالیتهای ذهنی، در یادها خواهند ماند، نه به عنوان یک درمانگر. چنانکه خواهیم دید، تردیدهای بسیار جدی درباره کارآمد بودن روانکاوی به عنوان یک روش درمانی به وجود آمده است.
🔸امروزه تعداد بسیاری از روانکاوان از کاربرد آن به عنوان درمان روانپریشی، از قبیل اسکیزوفرنی و اختلال شیدایی - افسردگی دفاع میکنند. در این زمینه عملاً توافقی همگانی وجود دارد که روانکاوی چیزی برای ارائه ندارد؛ و در ارتباط با اختلالات رواننژندی، از قبیل حالتهای اضطراب، اختلالات ترسهای مرضی، رواننژندیهای وسواس فکری و عملی، هیستری و نظایر آنهاست که روانکاوی بالاترین ادعاها را دارد. واضح است که بیماران تا مطمئن نشوند که روانکاوی در بهبود وضعیت آنها موثر است و یا بیماری آنها را درمان میکند، حاضر نمیشوند سالهای زیادی را تحت درمان بگذرانند و یا برای معالجه خود هزینههای گزاف بپردازند. روانکاوی همیشه به این امیدها دامن میزده است، و هنوز هم ادعا میکند که در درمان اختلالات رواننژندی موفق است؛ ادعایی که هیچگاه ثابت نشده است.
📚📖 افول امپراتوری فروید، هانس جی. آیسنک ترجمه یوسف کریمی
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
لیبراسیون/لیبرالیسم
🏷 از حکومت در جامعه سرمایهداری انتظار میرود حق مالکیت، حق افراد برای جستجو و مذاکره قراردادهای اختیاری (داوطلبانه) و حق آنها برای جبران شدن آسیبها و خسارتهای احتمالی را محترم بشمارد. به عبارت دیگر، دولت در جامعه سرمایه داری باید قوانین بازی را اعمال و…
🔖 در یک اقتصاد آزاد، دولت وظیفه حفاظت از زندگی، سلامتی و امنیت مایملک شهروندان را دارد. دولت با قدرت خود به اجرای روند اقتصاد آزاد و آزادی انسانها کمک میکند. با اینحال، تا زمانی که چنین اقداماتی شامل استفاده از زور یا کلاهبرداری علیه جان، سلامت، ایمنی یا مال دیگران نباشد، از هر گونه مداخله در آزادی عمل افراد درگیر در تولید و توزیع خودداری میکند. همین واقعیت چنین جامعهای را به عنوان اقتصاد بازار یا اقتصاد سرمایهداری مشخص میکند.
🔰اگر لیبرالهای کلاسیک، با دخالت دولت در اقتصاد مخالفت میکنند، به این دلیل است که اقتصاد آزاد، بهترین سیستم همکاری اجتماعی است. لیبرالهای فرانسه و انگلیس و پدران بنیانگذار آمریکا، تلاش زیادی برای محافظت از حق مالکیت شخصی در مقابل منافع عدهای خاص انجام دادند. آنها به دلیل منافع اقتصادی همگان اینکار را کردند، نه برای عدهای خاص.
📚📖 مداخلهگرایی، لودویگ فون میزس ترجمه مانی بشرزاد
@cafe_andishe95
🔰اگر لیبرالهای کلاسیک، با دخالت دولت در اقتصاد مخالفت میکنند، به این دلیل است که اقتصاد آزاد، بهترین سیستم همکاری اجتماعی است. لیبرالهای فرانسه و انگلیس و پدران بنیانگذار آمریکا، تلاش زیادی برای محافظت از حق مالکیت شخصی در مقابل منافع عدهای خاص انجام دادند. آنها به دلیل منافع اقتصادی همگان اینکار را کردند، نه برای عدهای خاص.
📚📖 مداخلهگرایی، لودویگ فون میزس ترجمه مانی بشرزاد
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✅ بخش عمومی همیشه، و بدون استثنا بزرگترین مُسرف [اسرافکننده] و تلفکننده پول جامعه است. اگر این بخش نسبت به هزینههایی که انجام میدهند بیشتر دقیق باشد، میتواند مطمئن باشد که بخش خصوصی در مخارج خود صرفهجو هست. اگر ولخرجی دولت جامعه را به تباهی و ورشکستگی…
📍بازار از نگاه اقتصاددانان رفتاری
⚜️بازارها انگیزش قویای برای بنگاهها فراهم میآورند تا تقاضای مشتریان را برآورده سازند و بنگاهها برای برآوردن این تقاضاها با هم رقابت میکنند، بخواهیم یا نخواهیم این تقاضاها بازتاب عاقلانهترین انتخابها هستند.
📚📖 تلنگر: بهبود تصمیمگیریها برای بهداشت، ثروت و رضایت، ریچارد اچ. تِیلر و کَس ساناستاین ترجمه آرش طهماسبی
@cafe_andishe95
⚜️بازارها انگیزش قویای برای بنگاهها فراهم میآورند تا تقاضای مشتریان را برآورده سازند و بنگاهها برای برآوردن این تقاضاها با هم رقابت میکنند، بخواهیم یا نخواهیم این تقاضاها بازتاب عاقلانهترین انتخابها هستند.
📚📖 تلنگر: بهبود تصمیمگیریها برای بهداشت، ثروت و رضایت، ریچارد اچ. تِیلر و کَس ساناستاین ترجمه آرش طهماسبی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🛡«همه چیز سیاست است»
تاماس مان
🎥 سکانسی از سریال مدیچی
دیالوگ برونو برناردی مشاور لورنزو مدیچی با توماسو پروززی (Tommaso Peruzzi)
@cafe_andishe95
تاماس مان
🎥 سکانسی از سریال مدیچی
دیالوگ برونو برناردی مشاور لورنزو مدیچی با توماسو پروززی (Tommaso Peruzzi)
@cafe_andishe95
🪔تازگیها مد شده که حاکمان نظام جمهوری اسلامی هر عمل زشت و فاشیستی ای را که مرتکب میشوند بلافاصله پشتبندش مدعی میشوند که در آمریکا هم همینطور است.تظاهرات اعتراضی را به خاک و خون میکشند و بعد مدعی میشوند در آمریکا و اروپا هم اغتشاشگران را سرکوب میکنندو......آخرین مورد از این ادعاهای دروغ و مردمفریبانه را مدیر مسئول روزنامه کیهان در خصوص اخراج اساتید دگراندیش از دانشگاههای کشور کرده است.ایشان در روزنامه اش نوشته که« در آمریکا هم اساتید مخالف حکومت را از دانشگاهها اخراج میکنند.»
لازم دیدم در این باره یک مختصر روشنگریای بکنم تا دروغگویی این آقا روشن شود،هر چند که مردم ایران آگاه تر از آن هستند که چنین خزعبلاتی را باور کنند.
🚩📕اخیرا کتابی منتشر شده به نام«مارکسیسم آمریکایی» که با سند و مدرک ثابت کرده است که بیش از نود درصد اساتید دانشگاههای ایالات متحده آمریکا مارکسیست و کمونیست هستند.کتاب دیگری منتشر شده از دیوید هاروویتز به نام «صد و یک خطرناکترین اساتید در آمریکا» که شامل اسامی و مشخصات کامل معروفترین اساتید کمونیست در دانشگاه های آمریکا است (در اسلایدها،بخشی از فهرست اسامی این اساتید دیده میشود).تعدادی از این اساتید نامهایشان برای ما ایرانیها آشناست،از جمله:
نوام چامسکی،جان بلامی فاستر(سردبیر مجله کمونیستی مانتلی ریویو)،حامد الگار،حمید دباشی و هاوارد زین.
🔋جهت اطلاع هیچ یک از این پروفسورهای سرخ از مناصب دانشگاهی و آکادمیک خود اخراج نشدهاند و همچنان با نهایت آزادی در کنار کار دانشگاهی خود فعالیت سیاسی هم میکنند در حد رهبری احزاب و دستجات سیاسی.
اخراج اساتید دگراندیش عملی است که فقط در ذیل نظامهای مستبد عالم رخ میدهد و هیچ جوری توجیهپذیر نیست
✉️بیژن اشتری
@cafe_andishe95
لازم دیدم در این باره یک مختصر روشنگریای بکنم تا دروغگویی این آقا روشن شود،هر چند که مردم ایران آگاه تر از آن هستند که چنین خزعبلاتی را باور کنند.
🚩📕اخیرا کتابی منتشر شده به نام«مارکسیسم آمریکایی» که با سند و مدرک ثابت کرده است که بیش از نود درصد اساتید دانشگاههای ایالات متحده آمریکا مارکسیست و کمونیست هستند.کتاب دیگری منتشر شده از دیوید هاروویتز به نام «صد و یک خطرناکترین اساتید در آمریکا» که شامل اسامی و مشخصات کامل معروفترین اساتید کمونیست در دانشگاه های آمریکا است (در اسلایدها،بخشی از فهرست اسامی این اساتید دیده میشود).تعدادی از این اساتید نامهایشان برای ما ایرانیها آشناست،از جمله:
نوام چامسکی،جان بلامی فاستر(سردبیر مجله کمونیستی مانتلی ریویو)،حامد الگار،حمید دباشی و هاوارد زین.
🔋جهت اطلاع هیچ یک از این پروفسورهای سرخ از مناصب دانشگاهی و آکادمیک خود اخراج نشدهاند و همچنان با نهایت آزادی در کنار کار دانشگاهی خود فعالیت سیاسی هم میکنند در حد رهبری احزاب و دستجات سیاسی.
اخراج اساتید دگراندیش عملی است که فقط در ذیل نظامهای مستبد عالم رخ میدهد و هیچ جوری توجیهپذیر نیست
✉️بیژن اشتری
@cafe_andishe95
☠️☭پل پوت؛ دیوانهای که کامبوج را آزمایشگاه کمونیسم کرد
🇰🇭
شانس یکبار دیگر به سراغ پل پوت آمد و او توانست بورس تحصیلی بگیرد و به یک کالج در پاریس برود برای تحصیل در رشتۀ الکتریسیتۀ رادیویی. اما پل پوت در این کالج هم نتوانست درست درس بخواند و امتحاناتش را با موفقیت پشت سر بگذارد. این شد که در سال 1954 از کالج فرانسوی اخراجش کردند و ناچار شد به کامبوج برگردد.
🏫ناکامی در درسخواندن در چند مدرسه، ظاهرا تاثیر منفی عمیقی بر پل پوت گذاشت و علتی شد برای نفرت او از تحصیلکردگان. اینکه در کامبوج تحت حاکمیت پل پوت، بسیاری از تحصیلکردگان اعدام شدند، بیدلیل نبود. پل پوت در مدرسه و کالج تحقیر شده بود و از افراد موفق در مراکز تحصیلی بیزار بود. تاوان ناکامی پل پوت در مدارس کامبوج و کالج فرانسوی را، بعدها دکترها و سایر فارغالتحصیلان پرداختند.
🔴اما بیسوادی پل پوت در ترقی سیاسی او موثر بود. او در فرانسه به تشکیلات مخفی کمیتۀ کمونیستی فرانسوی پیوست و از آنجا که این کمیته عقلانیتستیز بود، روستاییان بیسواد و کلاً مردمان کمسواد را به عنوان اعضای یک تشکیلات کمونیستی، خوشتر میداشت.
کامبوج در 1953 به استقلال رسید. در صد سال قبل از آن، مستعمرۀ فرانسه بود. پس از استقلال کامبوج، جنگ داخلی در این کشور آغاز شد. دولت راستگرای این کشور، کمونیستها را سرکوب کرد و کمونیستها فهمیدند از طریق انتخابات نمیتوانند به قدرت برسند. این شد که رفتند سراغ انقلاب.
ژنرال لون نول در 1969 وزیر دفاع کامبوج بود و همین جایگاه به او امکان کودتا علیه شاهزاده سیهانوک را در زمان غیبت سیهانوک در کشور، عطا کرد. لون نول مدافع اتحاد با واشنگتن بود. خمرهای سرخ به رهبری پل پوت، تا پیش از کودتا، تبلیغاتشان علیه پادشاه بود ولی از آن پس برای تضعیف ژنرال لون نول، تبلیغات سیاسیشان ضد امپریالیستی شد.
تقابل خمرهای سرخ با حکومت برآمده از کودتا، موجب محبوبیت خمرها در دهۀ 1970 شد. حدود پنج سال جنگ داخلی، با برتری خمرها پیش رفت و در سال 1975 که پل پوت با حکومت کودتا وارد مذاکره شد، دوسوم خاک کامبوج در اختیار خمرهای سرخ بود. نیمی از مردم کامبوج هم طرفدار خمرهای سرخ بودند. 🔻چین نیز در نیمۀ اول دهۀ 1970 سالی 5 میلیون دلار به پل پوت کمک میکرد.
خمرهای سرخ پیش از آنکه قدرت را کاملا به دست آورند، دستور تخلیۀ شهرهای مناطق تحت تصرفشان را داده بودند. پس از فتح پایتخت نیز پنوم پن سریعا تخلیه شد. دو و نیم میلیون نفر، مجبور شدند شهر را خالی کنند و هر چه پزشک و معلم و مهندس و متخصص و تحصیلکرده در پنوم پن بود، همگی کار خود را از دست دادند.
💀بسیاری از آنها اعدام شدند و بسیاری نیز راهی مزارع اشتراکی شدند تا کمونیسم محقق شود. اعدامها پس از فتح پایتخت، در واقع موج دوم کشتار بود. موج اول پیش از فتح پایتخت آغاز شده بود و به پایان رسیده بود.
در دوران حکومت خمرهای سرخ جمعیت کامبوج حدود هشت و نیم میلیون نفر بود و تقریبا 2 میلیون نفر از مردم این کشور به دست خمرهای سرخ اعدام شدند. تعداد اعدامشدهها در کمترین حالت یکونیم میلیون نفر بود.
کسانی که اعدام میشدند، ابتدا دستهجمعی گور خود را میکندند و گاهی با گلوله و گاهی هم با پتک و چکش کشته میشدند. گاهی نیز زندهبهگور میشدند.
◼️در چهار دهۀ اخیر، مارکسیستهای زیادی تلاش کردهاند ننگ پول پوت را از دامن مارکسیسم و کمونیسم بزدایند؛ ولی قطعا تجربۀ رژیم پل پوت، تجربهای کمونیستی هم بود. اینکه ایدئولوگهای حکومت پل پوت میگفتند برای کار در مزارع اشتراکی فقط یک تا دو میلیون نفر لازم است و باقی مردم اضافیاند، دلیلش این بود که جامعۀ کمونیستی ذاتا نمیتواند جامعهای پرجمعیت باشد.
▪️جامعهای که در آن دولت وجود ندارد، همه چیز اشتراکی است و چیزی به نام "نمایندگی سیاسی" نیز مقبول نیست و "دموکراسی مستقیم" باید محقق شود، قاعدتا نمیتواند جامعهای پرجمعیت باشد. دموکراسی مستقیم در دولت-شهرهای کوچک قابل تحقق است. با جمعیت انبوه، نمایندگی سیاسی گریزناپذیر میشود.
🔚مسئولیت فجایع کامبوج قطعا با جان لاک و جان استوارت میل نیست. کم و بیش با مارکس و انگلس و همۀ کسانی است که رویای کمونیسم را پیش روی بشر نهادند و رؤیاباوران را به سوی این رؤیا سوق دادند. بنابراین وقتی که میگوییم پل پوت دیوانه بود، نباید فراموش کنیم که دیوانگی او علل ایدئولوژیک هم داشت!
فرارو
@cafe_andishe95
🇰🇭
شانس یکبار دیگر به سراغ پل پوت آمد و او توانست بورس تحصیلی بگیرد و به یک کالج در پاریس برود برای تحصیل در رشتۀ الکتریسیتۀ رادیویی. اما پل پوت در این کالج هم نتوانست درست درس بخواند و امتحاناتش را با موفقیت پشت سر بگذارد. این شد که در سال 1954 از کالج فرانسوی اخراجش کردند و ناچار شد به کامبوج برگردد.
🏫ناکامی در درسخواندن در چند مدرسه، ظاهرا تاثیر منفی عمیقی بر پل پوت گذاشت و علتی شد برای نفرت او از تحصیلکردگان. اینکه در کامبوج تحت حاکمیت پل پوت، بسیاری از تحصیلکردگان اعدام شدند، بیدلیل نبود. پل پوت در مدرسه و کالج تحقیر شده بود و از افراد موفق در مراکز تحصیلی بیزار بود. تاوان ناکامی پل پوت در مدارس کامبوج و کالج فرانسوی را، بعدها دکترها و سایر فارغالتحصیلان پرداختند.
🔴اما بیسوادی پل پوت در ترقی سیاسی او موثر بود. او در فرانسه به تشکیلات مخفی کمیتۀ کمونیستی فرانسوی پیوست و از آنجا که این کمیته عقلانیتستیز بود، روستاییان بیسواد و کلاً مردمان کمسواد را به عنوان اعضای یک تشکیلات کمونیستی، خوشتر میداشت.
کامبوج در 1953 به استقلال رسید. در صد سال قبل از آن، مستعمرۀ فرانسه بود. پس از استقلال کامبوج، جنگ داخلی در این کشور آغاز شد. دولت راستگرای این کشور، کمونیستها را سرکوب کرد و کمونیستها فهمیدند از طریق انتخابات نمیتوانند به قدرت برسند. این شد که رفتند سراغ انقلاب.
ژنرال لون نول در 1969 وزیر دفاع کامبوج بود و همین جایگاه به او امکان کودتا علیه شاهزاده سیهانوک را در زمان غیبت سیهانوک در کشور، عطا کرد. لون نول مدافع اتحاد با واشنگتن بود. خمرهای سرخ به رهبری پل پوت، تا پیش از کودتا، تبلیغاتشان علیه پادشاه بود ولی از آن پس برای تضعیف ژنرال لون نول، تبلیغات سیاسیشان ضد امپریالیستی شد.
تقابل خمرهای سرخ با حکومت برآمده از کودتا، موجب محبوبیت خمرها در دهۀ 1970 شد. حدود پنج سال جنگ داخلی، با برتری خمرها پیش رفت و در سال 1975 که پل پوت با حکومت کودتا وارد مذاکره شد، دوسوم خاک کامبوج در اختیار خمرهای سرخ بود. نیمی از مردم کامبوج هم طرفدار خمرهای سرخ بودند. 🔻چین نیز در نیمۀ اول دهۀ 1970 سالی 5 میلیون دلار به پل پوت کمک میکرد.
خمرهای سرخ پیش از آنکه قدرت را کاملا به دست آورند، دستور تخلیۀ شهرهای مناطق تحت تصرفشان را داده بودند. پس از فتح پایتخت نیز پنوم پن سریعا تخلیه شد. دو و نیم میلیون نفر، مجبور شدند شهر را خالی کنند و هر چه پزشک و معلم و مهندس و متخصص و تحصیلکرده در پنوم پن بود، همگی کار خود را از دست دادند.
💀بسیاری از آنها اعدام شدند و بسیاری نیز راهی مزارع اشتراکی شدند تا کمونیسم محقق شود. اعدامها پس از فتح پایتخت، در واقع موج دوم کشتار بود. موج اول پیش از فتح پایتخت آغاز شده بود و به پایان رسیده بود.
در دوران حکومت خمرهای سرخ جمعیت کامبوج حدود هشت و نیم میلیون نفر بود و تقریبا 2 میلیون نفر از مردم این کشور به دست خمرهای سرخ اعدام شدند. تعداد اعدامشدهها در کمترین حالت یکونیم میلیون نفر بود.
کسانی که اعدام میشدند، ابتدا دستهجمعی گور خود را میکندند و گاهی با گلوله و گاهی هم با پتک و چکش کشته میشدند. گاهی نیز زندهبهگور میشدند.
◼️در چهار دهۀ اخیر، مارکسیستهای زیادی تلاش کردهاند ننگ پول پوت را از دامن مارکسیسم و کمونیسم بزدایند؛ ولی قطعا تجربۀ رژیم پل پوت، تجربهای کمونیستی هم بود. اینکه ایدئولوگهای حکومت پل پوت میگفتند برای کار در مزارع اشتراکی فقط یک تا دو میلیون نفر لازم است و باقی مردم اضافیاند، دلیلش این بود که جامعۀ کمونیستی ذاتا نمیتواند جامعهای پرجمعیت باشد.
▪️جامعهای که در آن دولت وجود ندارد، همه چیز اشتراکی است و چیزی به نام "نمایندگی سیاسی" نیز مقبول نیست و "دموکراسی مستقیم" باید محقق شود، قاعدتا نمیتواند جامعهای پرجمعیت باشد. دموکراسی مستقیم در دولت-شهرهای کوچک قابل تحقق است. با جمعیت انبوه، نمایندگی سیاسی گریزناپذیر میشود.
🔚مسئولیت فجایع کامبوج قطعا با جان لاک و جان استوارت میل نیست. کم و بیش با مارکس و انگلس و همۀ کسانی است که رویای کمونیسم را پیش روی بشر نهادند و رؤیاباوران را به سوی این رؤیا سوق دادند. بنابراین وقتی که میگوییم پل پوت دیوانه بود، نباید فراموش کنیم که دیوانگی او علل ایدئولوژیک هم داشت!
فرارو
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🎯 روشنفکر خیلی راحت دستخوش این وسوسه است که خود را یک «روح لطیف، یک جان پاک» ببیند و تعریف کند. او میداند که احتمال کمی هست که این ادعا تکذیب و او رسوا شود. مخالفان احتمالی او در این خصوص زبان بسته خواهند ماند، چرا که این خطر تهدیدشان میکند که احساسات پاک…
🔹بسیاری از مردم طی سالهای متمادی روشنفکران را به نداشتن درک و عقلانیت متهم کردهاند. اما احتمالاً توقع بسیار زیادی است که انتظار داشته باشیم بیشتر روشنفکران درک و عقلانیت از خود به خرج دهند، وقتی بیشترِ نقششان در زندگی بر اساس نامتعارف بودنشان تعریف شده است، یعنی گفتن چیزهایی که از چیزهایی که هر شخص دیگری ممکن است بگوید متفاوت باشد. در حالی که در هر فردی میزان مشخصی از خاص بودن وجود دارد.
🔘نکته اینجاست که نامتعارف بودن میتواند از زاویهای دیگر به این معنا باشد که روشنفکران از انجام رفتارهای عجیبوغریب و بیفایدهی خود و حتی از مسخره کردن و شوکه کردن دیگران لذت میبرند. وقتی پای این رفتار به سیاست باز میشود به این معنی است که روشنفکران در برابر مشکلات و مسائل، به جای پیدا کردن راه حلهای سنجیده، به دنبال راه حلهای ایدئولوژیکی که از هیجان نشأت گرفته هستند. نه تنها جنبشهای کمونیست، بلکه جنبشهای فاشیست و نازی هم تمایل خاصی به روشنفکران داشته اند.
📚📖روشنفکران و جامعه؛ آنجا که روشنفکران خطا میکنند، توماس سوئل ترجمه شروین صولتی و شایان صولتی
@cafe_andishe95
🔘نکته اینجاست که نامتعارف بودن میتواند از زاویهای دیگر به این معنا باشد که روشنفکران از انجام رفتارهای عجیبوغریب و بیفایدهی خود و حتی از مسخره کردن و شوکه کردن دیگران لذت میبرند. وقتی پای این رفتار به سیاست باز میشود به این معنی است که روشنفکران در برابر مشکلات و مسائل، به جای پیدا کردن راه حلهای سنجیده، به دنبال راه حلهای ایدئولوژیکی که از هیجان نشأت گرفته هستند. نه تنها جنبشهای کمونیست، بلکه جنبشهای فاشیست و نازی هم تمایل خاصی به روشنفکران داشته اند.
📚📖روشنفکران و جامعه؛ آنجا که روشنفکران خطا میکنند، توماس سوئل ترجمه شروین صولتی و شایان صولتی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔶فیلسوفان فاشیسم هیتلری🔶 دکتر ایوون شِرات، نویسنده ی فیلسوفان هیتلر معتقد است که هیتلر از داروین و مفسّر آراء او، ارنست هِکِل که بزرگ ترین مدافع داروینیسم اجتماعی شمرده می شد هم تأثیر بسیاری گرفته است. هِکِل، جانورشناس و فیلسوف مشهوری است که فصل تمایز انسان…
🔺اینکه اشمیت هرگز تصمیمش بر جانبداری از نازیها را بیش از یک اشتباه تاکتیکی نشمرد نیز کاملا با الهیات سیاسی او سازگار است. کار او در زیبا جلوه دادن نهادهای کاتولیک، ستایش موسولینی، کوششهایش برای بیرون کشیدن مشروعیت دموکراتیک از دل قانونگرایی جمهوری وایمار و خدماتش به هیتلر، اگرچه با هم سازگار نیستند، بیانگر خواست او برای بسیج همهی قوای ممکن بر ضد عصر لیبرال سکولار است.
▪️او کراراً خود را یک کاتخون (katechon) میخواند؛ اصطلاحی یونانی که پولس رسول به کار برده، آنجا که از نیرویی سخن میگوید که تا آمدن دوبارهی مسیح جلو دجال را میگیرد (دوم تسالونیکان، باب 2، آیهی 6: «و حالا آنچه را مانع است میدانید، تا او در زمان خود ظاهر شود»). همچنین است نظرورزیهایش دربارهی «ناموس» جدید زمین که جز آرزوهای منجیانهی پیرمردی آخرالزمانی اندیش بر هیچ چیز دیگری دلالت نمیکند.
📚📖 روشنفکران و سیاست، مارک لیلا ترجمه محسن قائم مقامی
@cafe_andishe95
▪️او کراراً خود را یک کاتخون (katechon) میخواند؛ اصطلاحی یونانی که پولس رسول به کار برده، آنجا که از نیرویی سخن میگوید که تا آمدن دوبارهی مسیح جلو دجال را میگیرد (دوم تسالونیکان، باب 2، آیهی 6: «و حالا آنچه را مانع است میدانید، تا او در زمان خود ظاهر شود»). همچنین است نظرورزیهایش دربارهی «ناموس» جدید زمین که جز آرزوهای منجیانهی پیرمردی آخرالزمانی اندیش بر هیچ چیز دیگری دلالت نمیکند.
📚📖 روشنفکران و سیاست، مارک لیلا ترجمه محسن قائم مقامی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🗽آزادیگرایی، یک فلسفه سیاسی است نه یک قانون کاملاً اخلاقی. آن قوانین حداقل مشخصی را برای زندگی با یکدیگر در صلح و آرامش، جامعهای فعال، مالکیت، قرارداد و آزادی مقرر میسازد و آموزشهای بیشتر را به جامعه مدنی واگذار میکند. 📚📖 مقدمهای بر آزادیگرایی، دیوید…
⚜️ آنچه لیبرالهای کلاسیک آزاد ساختن انسان از بند دین و سنت میدیدند، در چشم محافظه کاران کاتولیک به معنای تحلیل رفتن اخلاق و انکار ارزشهای «مطلقی» بود که اخلاق بر آنها استوار است. ...
البته باید به یاد داشت بازار آزاد رُجحانها را به وجود نمیآورد، بلکه در آن افراد آزادند که سلیقه شان را هر چه که باشد بنمایانند و افشا کنند.
📌فیلسوفان محافظهکار [کاتولیک] که علیه مجاز بودن آزادی انتخاب فردی در سیستم سرمایهداری بحث و استدلال میکنند، باید سمتوسوی نقد خود را متوجه نظام آموزشی، کلیسا، خانواده و رسانهها کنند؛ زیرا آنها رُجحانهای افراد را شکل میدهند، نه بازار آزاد که فقط به رُجحانها اجازه ظهور و نمایش میدهد.
🖊اسوِتُزار پژویچ
📚📖مبانی فلسفی و اقتصادی سرمایهداری، مجموعه نویسندگان ویراستار اِسوِتُزار پژویچ ترجمه امیرحسین خالقی
@cafe_andishe95
البته باید به یاد داشت بازار آزاد رُجحانها را به وجود نمیآورد، بلکه در آن افراد آزادند که سلیقه شان را هر چه که باشد بنمایانند و افشا کنند.
📌فیلسوفان محافظهکار [کاتولیک] که علیه مجاز بودن آزادی انتخاب فردی در سیستم سرمایهداری بحث و استدلال میکنند، باید سمتوسوی نقد خود را متوجه نظام آموزشی، کلیسا، خانواده و رسانهها کنند؛ زیرا آنها رُجحانهای افراد را شکل میدهند، نه بازار آزاد که فقط به رُجحانها اجازه ظهور و نمایش میدهد.
🖊اسوِتُزار پژویچ
📚📖مبانی فلسفی و اقتصادی سرمایهداری، مجموعه نویسندگان ویراستار اِسوِتُزار پژویچ ترجمه امیرحسین خالقی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📍[برخلاف نظر برخی خاماندیشان] تفاوت عقاید در دین امر مفیدی است. فرقههای مختلف همدیگر را کنترل میکنند. آیا یکسان سازی امری قابل دسترسی است؟ میلیونها مرد، زن و کودک بیگناه از آغاز مسیحیت تا به حال سوزانده، شکنجه، جریمه نقدی و زندانی شدهاند؛ اما با این…
⚠️شر خفی و عظیم دیگری که برای جامعه بسیار خطرناک است وضعیتی است که انسانها امتیازات ویژهای برای خود و همفرقه ای هاشان قائل باشند و این امتیازاتِ نابجا را در لوای ظاهر دروغین الفظا فریبنده پنهان کنند. و حال آنکه در واقع این امتیازاتِ نابهجا با حقوق مدنیِ اجتماع در تعارض است. ... اما کسانی را مییابیم که همین امور [شیطانی] را به الفاظ دیگری بیان میکنند. آنهایی که تعلیم میدهند «با مرتدان نمیبایست صادق بود»، منظورشان چه چیز دیگری میتواند باشد. در واقع مقصود آنان این است که فقط آناناند که حق شکستن عهد و پیمان را دارند. زیرا آنها همه کسانی را که عضو فرقه آنان نیستند مرتد میخوانند و یا لااقل هرگاه مناسب بدانند چنین اتهامی را اظهار میکنند.
📚📖 نامه ای در باب تساهل (1689)، جان لاک ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم
@cafe_andishe95
📚📖 نامه ای در باب تساهل (1689)، جان لاک ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔸تقریباً کلیه مفاهیم مهم توتالیتاریسم امروزی مستقیماً از هگل به ارث رسیده است که، به قول زیمرن، «زرادخانهای از جنگ افزارهای فراخور نهضتهای استبدادی» فراهم آورد و حفظ کرد. 📚📖جامعه باز و دشمنان آن، کارل پوپر ترجمه عزتالله فولادوند @cafe_andishe95
☑️نظام توتالیتری با نوید بهبود بخشیدن به جامعه و زندگی شهروندانش به قدرت میرسد. و با ویران کردن شیوهی سازمان یافتن جامعه قدرتش را از دست میدهد، و بنابراین زندگی اکثر مردم را بدتر میکند. پایان رژیمهای توتالیتری، چه چپ چه راست، به شیوههای گوناگون پیش میآید، گاه خونین، گاه به نحو شگفتی سریع و صلحآمیز.
آنها گاه در یک قیام مردمی جارو میشوند؛ و در مواقع دیگر، پایان کارشان حاصل کار اصلاحطلبانی است که از درون نظام در دورهای سر برمیآورند؛ رژیم دیگر آشکارا همهی ابزارهای لازم برای برقرار نگاه داشتن نظم اجتماعی را حتی در پایهایترین سطوح از دست داده است.
حتی یک نظام توتالیتری نمیتوان یافت که روح و نشاط واقعی داشته باشد و شهروندانش را محکوم به سختیهای جسمی و روحی بیشتری از جوامع دموکراتیک نکرده باشد.
◼️ توتالیتاریسم با سپردن حاکمیتی نامحدود و بیتزلزل به شخصی واحد (که غالباً هم از لحاظ اخلاقی و روحی عنانگسیخته است) مصیبتی میشود نه فقط برای آنهایی که تحت حکومتش هستند، بلکه برای کُل بشریت.
📚📖روح پراگ، ایوان کلیما ترجمه خشایار دیهیمی
@cafe_andishe95
آنها گاه در یک قیام مردمی جارو میشوند؛ و در مواقع دیگر، پایان کارشان حاصل کار اصلاحطلبانی است که از درون نظام در دورهای سر برمیآورند؛ رژیم دیگر آشکارا همهی ابزارهای لازم برای برقرار نگاه داشتن نظم اجتماعی را حتی در پایهایترین سطوح از دست داده است.
حتی یک نظام توتالیتری نمیتوان یافت که روح و نشاط واقعی داشته باشد و شهروندانش را محکوم به سختیهای جسمی و روحی بیشتری از جوامع دموکراتیک نکرده باشد.
◼️ توتالیتاریسم با سپردن حاکمیتی نامحدود و بیتزلزل به شخصی واحد (که غالباً هم از لحاظ اخلاقی و روحی عنانگسیخته است) مصیبتی میشود نه فقط برای آنهایی که تحت حکومتش هستند، بلکه برای کُل بشریت.
📚📖روح پراگ، ایوان کلیما ترجمه خشایار دیهیمی
@cafe_andishe95
☑️جان لاک برخلاف هابز وضع طبیعي پیش از تشکیل جامعه سیاسي را نه وضعیت جنگ همه علیه همه، بلکه وضع صلح ميداند.
🏛 از نظر او هدف از تشکیل جامعه سیاسی،تضمین بیشتری برای آزاديها و مالکیت موجود قبل از تشکیل جامعه سیاسی است و كاركرد دولت را نیز صیانت از مالکیت و آزادی افراد ميداند.
پس هر نوع از تجاوز به مالکیت افراد و حقوق آنها بعد از تشکیل جامعه سیاسی با اهداف تشکیل اين نوع خاص از جامعه انسانی ناسازگار بوده و ما را به مرحله قبل از تشکیل جامعه سیاسی برمی گرداند.
🔥لاک، اثرگذارترین مدافع انقلاب شکوهمند انگلیس در سال 1688 بوده است.
انقلابی که در نتیجه منازعات مذهبی و سیاسی میان پارلمان انگلیس و پادشاه انگلستان، شاه جیمز دوم که یک فرد کاتولیک بود، رخ داد و نتیجه این انقلاب،
افزایش قدرت پارلمان،
استقلال بیشتر کلونیهای آمریکایی و سلطه پروتستانها بر ایرلند شد.
در نتیجه این انقلاب، مری، دختر شاه جیمز دوم که یک فرد پروتستان بود و همسر هلندیاش ویلیام سوم، به قدرت سلطنتی رسیدند.
@cafe_andishe95
🏛 از نظر او هدف از تشکیل جامعه سیاسی،تضمین بیشتری برای آزاديها و مالکیت موجود قبل از تشکیل جامعه سیاسی است و كاركرد دولت را نیز صیانت از مالکیت و آزادی افراد ميداند.
پس هر نوع از تجاوز به مالکیت افراد و حقوق آنها بعد از تشکیل جامعه سیاسی با اهداف تشکیل اين نوع خاص از جامعه انسانی ناسازگار بوده و ما را به مرحله قبل از تشکیل جامعه سیاسی برمی گرداند.
🔥لاک، اثرگذارترین مدافع انقلاب شکوهمند انگلیس در سال 1688 بوده است.
انقلابی که در نتیجه منازعات مذهبی و سیاسی میان پارلمان انگلیس و پادشاه انگلستان، شاه جیمز دوم که یک فرد کاتولیک بود، رخ داد و نتیجه این انقلاب،
افزایش قدرت پارلمان،
استقلال بیشتر کلونیهای آمریکایی و سلطه پروتستانها بر ایرلند شد.
در نتیجه این انقلاب، مری، دختر شاه جیمز دوم که یک فرد پروتستان بود و همسر هلندیاش ویلیام سوم، به قدرت سلطنتی رسیدند.
@cafe_andishe95
🔻«تعصبهای قلابی»
میخواهم با مثالی به نکتهای اشاره کنم. مسئلهام تاریخ گفتن نیست، بلکه قصدم صرفاً همان نکته است.
🔥اول مهر ۱۳۳۲ یک آتشسوزی عمدی در فرودگاه نظامی قلعهمرغی رخ داد. این خرابکاری فقط از افسران نفوذی برمیآمد. با توجه به اهمیت مسئله، دادستانی ارتش باید بهترین افسر خود را برای پیگیری مسئله مأمور میکرد. به همین منظور افسری ممتاز به نام سرهنگ مبشری را به این کار گماشت و چیزی نگذشت که خرابکاران شناسایی و محاکمه شدند.
پس از برگزاری دادگاه روزی سرهنگ مبشری ــ همان افسر ممتاز و کوشا ــ پیش دادستان ارتش رفت و با نهایت عصبانیت به کوتاهی دادگاه نظامی اعتراض کرد. از این ناراحت و خشمگین بود که چرا دادگاه به متهم «حبس ابد» داده است، در حالی که چنین خائنی باید «اعدام» میشد! این افسر ممتاز چنین روحیه و جدیتی در کار داشت. دادستان ارتش هم او را دلداری داد و گفت هنوز دادگاه تجدیدنظر مانده است...
چند ماه بعد، به طور تصادفی در پی بازداشت یک افسر ــ سروان عباسی ــ یک سازمان مخفی از افسران نفوذی حزب توده در ارتش شناسایی شد. این افسران نفوذی بازداشت شدند. در میان سردستهٔ بازداشتشدگان یک نام برای شما آشنا خواهد بود: سرهنگ محمدعلی مبشری؛ همان افسر ممتاز که امنیتیترین پروندهها به او سپرده میشد و سخت عصبانی بود چرا یک عنصر خرابکار اعدام نشده!
در این ماجرا تأمل کنید. آنچه در اینجا دیدیم ما را با «روانشناسی نفوذ» آشنا میکند. به طور کلی عناصر نفوذی ــ در هر جا، در هر سازمان و حزب و جنبش و رژیمی ــ در ظاهر سختگیرترین، متعصبترین و تندروترین عناصرند. عنصر نفوذی جوری عمل میکند که معتقدترین و بیمماشاتترین به نظر رسد. خود را دلسوزترین و کوشاترین عنصر نشان میدهد و در تندروی اول صف است. این خوشخدمتی و غیرتورزی باعث میشود کسی به او شک نکند و از آن مهمتر، مدارج را بهتر بالا بیاید و در جایگاه بهتری قرار بگیرد.
🔘نفوذیها با همین روش خود را به سر صف میرسانند. اگر قرار به دستبوسی باشد، دستبوسترینند؛ اگر قرار به فریاد زدن باشد، بلندتر از دیگران فریاد میزنند، اگر قرار به تندروی باشد، مرزهای تندروی را جابجا میکنند؛ اگر قرار بر رادیکالیسم باشد، از همه رادیکالترند. این قاعده در هر نوع نفوذ در هر جا صدق میکند. هیچ بعید نیست دزد کسی باشد که بلندتر از همه فریاد میزند «دزد را بگیرید».
پینوشت:
در ویدئوی دادگاه هم «مبشری» (افسر نفوذی) و «آزموده» (دادستان ارتش) را میبینید و هم از سرنوشت افسران تودهای مطلع میشوید.
✍️ مهدی تدینی
@cafe_andishe95
میخواهم با مثالی به نکتهای اشاره کنم. مسئلهام تاریخ گفتن نیست، بلکه قصدم صرفاً همان نکته است.
🔥اول مهر ۱۳۳۲ یک آتشسوزی عمدی در فرودگاه نظامی قلعهمرغی رخ داد. این خرابکاری فقط از افسران نفوذی برمیآمد. با توجه به اهمیت مسئله، دادستانی ارتش باید بهترین افسر خود را برای پیگیری مسئله مأمور میکرد. به همین منظور افسری ممتاز به نام سرهنگ مبشری را به این کار گماشت و چیزی نگذشت که خرابکاران شناسایی و محاکمه شدند.
پس از برگزاری دادگاه روزی سرهنگ مبشری ــ همان افسر ممتاز و کوشا ــ پیش دادستان ارتش رفت و با نهایت عصبانیت به کوتاهی دادگاه نظامی اعتراض کرد. از این ناراحت و خشمگین بود که چرا دادگاه به متهم «حبس ابد» داده است، در حالی که چنین خائنی باید «اعدام» میشد! این افسر ممتاز چنین روحیه و جدیتی در کار داشت. دادستان ارتش هم او را دلداری داد و گفت هنوز دادگاه تجدیدنظر مانده است...
چند ماه بعد، به طور تصادفی در پی بازداشت یک افسر ــ سروان عباسی ــ یک سازمان مخفی از افسران نفوذی حزب توده در ارتش شناسایی شد. این افسران نفوذی بازداشت شدند. در میان سردستهٔ بازداشتشدگان یک نام برای شما آشنا خواهد بود: سرهنگ محمدعلی مبشری؛ همان افسر ممتاز که امنیتیترین پروندهها به او سپرده میشد و سخت عصبانی بود چرا یک عنصر خرابکار اعدام نشده!
در این ماجرا تأمل کنید. آنچه در اینجا دیدیم ما را با «روانشناسی نفوذ» آشنا میکند. به طور کلی عناصر نفوذی ــ در هر جا، در هر سازمان و حزب و جنبش و رژیمی ــ در ظاهر سختگیرترین، متعصبترین و تندروترین عناصرند. عنصر نفوذی جوری عمل میکند که معتقدترین و بیمماشاتترین به نظر رسد. خود را دلسوزترین و کوشاترین عنصر نشان میدهد و در تندروی اول صف است. این خوشخدمتی و غیرتورزی باعث میشود کسی به او شک نکند و از آن مهمتر، مدارج را بهتر بالا بیاید و در جایگاه بهتری قرار بگیرد.
🔘نفوذیها با همین روش خود را به سر صف میرسانند. اگر قرار به دستبوسی باشد، دستبوسترینند؛ اگر قرار به فریاد زدن باشد، بلندتر از دیگران فریاد میزنند، اگر قرار به تندروی باشد، مرزهای تندروی را جابجا میکنند؛ اگر قرار بر رادیکالیسم باشد، از همه رادیکالترند. این قاعده در هر نوع نفوذ در هر جا صدق میکند. هیچ بعید نیست دزد کسی باشد که بلندتر از همه فریاد میزند «دزد را بگیرید».
پینوشت:
در ویدئوی دادگاه هم «مبشری» (افسر نفوذی) و «آزموده» (دادستان ارتش) را میبینید و هم از سرنوشت افسران تودهای مطلع میشوید.
✍️ مهدی تدینی
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
لیبراسیون/لیبرالیسم
🌀ایدئولوژی که تفسیر ساختار قدرت از واقعیت است، همیشه در نهایت تحتالشعاع منافع ساختار قرار میگیرد. بنابراین، در دل ایدئولوژی گرایشی طبیعی برای جدا کردن خودش از واقعیت و خلق جهانی از ظواهر و تبدیل شدن به یک آیین وجود دارد. در جوامعی که رقابتی عمومی برای کسب…
💢ایدئولوژی برای همه نوع پرسشی یک جواب حاضر و آماده در آستین دارد؛ بعید است بشود نصفه و نیمه به آن رو آورد و از طرفی هم روآوردن به آن عواقبی جدی برای زندگی انسان دارد. در زمانهای که قطعیتهای متافیزیکی و وجودی در وضعی بحرانی هستند و انسانها با آوارگی و بیگانگی دستوپنجه نرم میکنند و معنی دنیا کمکم در نظرشان رنگ میبازد، این ایدئولوژی قطعاً جذابیت افسون کنندهای پیدا میکند، چرا که به انسان آواره مأمنی را عرضه میکند که سهل و سریع و آسان به دست میآید: کافی است دل به آن بسپاری تا ناگهان همه چیز برایت روشن شود، زندگی معنای تازهای به خودش بگیرد، و همه رمز و رازها و پرسشهای بیپاسخ و اضطراب و تنهایی از میان برخیزد. البته این مأمن موقتیِ تقریبا مفت و مجانی، بهای گزافی هم دارد: بابتش باید از عقل و وجدان و مسئولیت شخصی دست کشید، چون یکی از جنبههای ضروری و اصلی این ایدئولوژی وانهادن عقل و وجدان خویش به مقام و مرجعی بالاتر است. اصل اساسی در اینجا این است که صاحب قدرت صاحب حقیقت هم هست.
📚📖 قدرت بیقدرتان، واتسلاف هاول ترجمه احسان کیانیخواه
@cafe_andishe95
📚📖 قدرت بیقدرتان، واتسلاف هاول ترجمه احسان کیانیخواه
@cafe_andishe95
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 یادداشت استاد دربارۀ
بنیان اصلی فکر پنجاهوهفتی
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
@mardihamorteza
بنیان اصلی فکر پنجاهوهفتی
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
@mardihamorteza