🧮از ویژگی های پست مدرن
تاکید بر سبک و شکل به بهای فدا کردن ذات و جوهر
در نتیجه سر به هوا بودن، لا ابالیگری ،بی قیدی ،شوخی ،کنایه ،دست انداختن به بهای از میان رفتن باطن محتوا جوهر ماهیت ،مفهوم ،معنا ،جدیت، دقیق بودن و... سیطره یافت.
نتیجه کیفیاتی چون استعدادها هنری ،صداقت ،همبستگی ،انسجام ،جدیت ،اعتبار، اقتدار ،اصالت ،واقعگرایی، عمق و ژرفای فکری فرهنگی و روایتهای قوی در معرض تضعیف و فروپاشی قرار میگیرند.
📝کتاب پست مدرنیته و پست مدرنیسم-مقاله پست مدرنیسم و فرهنگ عامه-دومینیک استریناتی.
@cafe_andishe95
تاکید بر سبک و شکل به بهای فدا کردن ذات و جوهر
در نتیجه سر به هوا بودن، لا ابالیگری ،بی قیدی ،شوخی ،کنایه ،دست انداختن به بهای از میان رفتن باطن محتوا جوهر ماهیت ،مفهوم ،معنا ،جدیت، دقیق بودن و... سیطره یافت.
نتیجه کیفیاتی چون استعدادها هنری ،صداقت ،همبستگی ،انسجام ،جدیت ،اعتبار، اقتدار ،اصالت ،واقعگرایی، عمق و ژرفای فکری فرهنگی و روایتهای قوی در معرض تضعیف و فروپاشی قرار میگیرند.
📝کتاب پست مدرنیته و پست مدرنیسم-مقاله پست مدرنیسم و فرهنگ عامه-دومینیک استریناتی.
@cafe_andishe95
⚖️توازن بین سنت و امر نو💎
🖌لِشک کولاکوفسکی چنین مینویسد:
«اگر نسلهای جدید درمقابل سنتی که از پدرانشان به ارث بردهاند پیدرپی شورش نمیکردند و سر به عصیان برنمیداشتند، ما امروز درغارها زندگی میکردیم. دوم آنکه اگر روزی شورش علیه سنت موروثی همگانی و عام شود، جای ما دوباره در غارها خواهد بود.»
🔥شورش دربرابر سنت، و درعینحال، حفظ این میراث به یک اندازه حائز اهمیت است.
باید بدانیم چه چیزی را نمیخواهیم؛ لکن باید با همان صراحت و شفافیت هم به آنچه میخواهیم اعتراف کنیم.
درواقع، حرف کولاکوفسکی نحوهی تعامل روشنفکران و جامعه با سنتهاست. اگر سنتها فربهتر از خواست تغییر باشند، چهبسا جامعه محکوم به رکود و سکون باشد؛ و اما اگر شورش علیه سنت از کنترل خارج شود، درآنصورت، جامعه باز محکوم به نابودی است.
سنتها همان نقشی را ایفا میکنند که ریشه در ارگانیسم طبیعی درخت. رهایی از اسارت خاک سنت الزاماً به معنای آزادی نیست بلکه بیشتر تداعیگر مرگ و زوال است.
سخنان کوتاه کولاکوفسکی جایگاه او را درگفتمان سنت و مدرنیته مشخص کرده است. او، که خود هم روشنفکری عصیانگر است و هم اندیشمندی سنتگرا، کوشیده است با تکیه بر اصل امید با این ناسازگاری بسازد و زندگی کند. اما در این راه بر دو اصل پایبند بوده است:
دریافت حقیقت از سر عشق و دلیری درخواست آزادی.
✍🏼دکتر قربان عباسی
@cafe_andishe95
🖌لِشک کولاکوفسکی چنین مینویسد:
«اگر نسلهای جدید درمقابل سنتی که از پدرانشان به ارث بردهاند پیدرپی شورش نمیکردند و سر به عصیان برنمیداشتند، ما امروز درغارها زندگی میکردیم. دوم آنکه اگر روزی شورش علیه سنت موروثی همگانی و عام شود، جای ما دوباره در غارها خواهد بود.»
🔥شورش دربرابر سنت، و درعینحال، حفظ این میراث به یک اندازه حائز اهمیت است.
باید بدانیم چه چیزی را نمیخواهیم؛ لکن باید با همان صراحت و شفافیت هم به آنچه میخواهیم اعتراف کنیم.
درواقع، حرف کولاکوفسکی نحوهی تعامل روشنفکران و جامعه با سنتهاست. اگر سنتها فربهتر از خواست تغییر باشند، چهبسا جامعه محکوم به رکود و سکون باشد؛ و اما اگر شورش علیه سنت از کنترل خارج شود، درآنصورت، جامعه باز محکوم به نابودی است.
سنتها همان نقشی را ایفا میکنند که ریشه در ارگانیسم طبیعی درخت. رهایی از اسارت خاک سنت الزاماً به معنای آزادی نیست بلکه بیشتر تداعیگر مرگ و زوال است.
سخنان کوتاه کولاکوفسکی جایگاه او را درگفتمان سنت و مدرنیته مشخص کرده است. او، که خود هم روشنفکری عصیانگر است و هم اندیشمندی سنتگرا، کوشیده است با تکیه بر اصل امید با این ناسازگاری بسازد و زندگی کند. اما در این راه بر دو اصل پایبند بوده است:
دریافت حقیقت از سر عشق و دلیری درخواست آزادی.
✍🏼دکتر قربان عباسی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🎖بزرگترین مزیت کاپیتالیسم این است که با پیشزمینهها و پیشنیازهای بقای انسان و نیاز او به رشد هماهنگی و تناسب دارد. اصول کاپیتالیسم به انسان آزادی اندیشه، آزادی عمل، آزادی تولید و آزادی تلاش برای رسیدن به چیزهای ناشناخته و نو میدهد و در نتیجه به گونهای…
🔖 در موضوع انحصارها، مانند بسیاری از موضوعات دیگر، کاپیتالیسم معمولا برای آن چیزی سرزنش میشود که تخریبگَرانش مرتکب شدهاند: این تجارت آزاد در بازار آزاد نیست که انحصار میآفریند، بلکه قانونگذاری دولتی، عمل دولتی، و کنترل های دولتی است. اگر مردم نگران شرهای ناشی از انحصارها هستند، بگذار شریر واقعی و علت واقعی شرها را در تصویر بشناسند: دخالت دولت در اقتصاد.
📚📖 کاپیتالیسم: آرمان ناشناخته، آین رند ترجمه ابوالفضل حقیری
@cafe_andishe95
📚📖 کاپیتالیسم: آرمان ناشناخته، آین رند ترجمه ابوالفضل حقیری
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
♦️روشنفکران، در معنای محدودی که عمدتاً با کاربرد کلی آن مطابقت میکند، در نهایت به دنیای بیرون پاسخگو نیستند. رواج و مطلوبیت این سخن از طریق چیزهایی مانند جایگاه علمی دانشگاهها و مفاهیم گستردهی آزادی آکادمیک و خودمختاری آکادمیک تأیید میشود. در رسانهها،…
🎯 روشنفکر خیلی راحت دستخوش این وسوسه است که خود را یک «روح لطیف، یک جان پاک» ببیند و تعریف کند. او میداند که احتمال کمی هست که این ادعا تکذیب و او رسوا شود. مخالفان احتمالی او در این خصوص زبان بسته خواهند ماند، چرا که این خطر تهدیدشان میکند که احساسات پاک هوادارنش را در هم بریزند و اعصابشان را متشنج کنند. برای همین هم او میتواند دربست با خیال راحت تحلیلهای بی دروپیکر خود را جلو ببرد، بدون ترس از اینکه یک وقت معلوم شود حرفهای او بیشتر برای بعضی فایدهها و کارچاق کنی هایی که برای بعضیها دارد حبل المتین توسل شده، تا اینکه برای این باشد که حقیقتی را معلوم میکنند. اینجا است که دیگر انتقاد میشود یک چیزی برای گذاشتن درِ کوزه، یک چیز شدنی و یا بیخاصیت: احتمال این هست که اصلاً نباشد، یا اگر هم هست گوشی کسی بدهکار آن نباشد. این قضایا روشن میکنند که چطور عقاید غلط و ضدتمدنی - گاه برای مدتی طولانی- این طور پا سفت میکنند و باید مدتها معطل ماند تا روزی بالاخره حکمِ غیرقابل چانهزنیِ واقعیت، دست آنها را کوتاه کند.
📚📖 چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند؟، رِمون بودُن ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
📚📖 چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند؟، رِمون بودُن ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
« بیشتر گامها در تحول فرهنگ را کسانی برداشته اند که قواعد سنتی را شکسته و کردارهای تازهای را پیش گرفته اند. این نوآوری های قاعدهشکنان زمانی موفق تلقی میشوند که دیگر شهروندان به آنها روی خوش نشان بدهند و آنها را بپذیرند.» 💎 فردریش فون هایک 📚📖 مبانی فلسفی…
📍فردباوری روش شناسانه هم اصطلاحی است که برای تعریف جایگاه فرد در جامعه آزاد به کار گرفته میشود. فرد باوری روش شناسانه به معنای رد سنت و اخلاق نیست. سنت و هنجارهای اخلاقی از آزمون زمان سربلند بیرون آمده اند و ویژگی بقا را دارند. سنت برای بقای انسان همان نقش سرمایه برای اقتصاد را دارد. با این حال، فردباوری روش شناسانه به دنبال آزاد کردن انسان از انقیاد سنت و اخلاق است. فرد آزاد است که در جستجوی رُجحانهای خود برخی هنجارهای اخلاقی را نادیده بگیرد، ولی باید هزینه و بار تصمیم خود را بر عهده بگیرد.
🖊اِسوِتُزار پژویچ
📚📖مبانی فلسفی و اقتصادی سرمایهداری، مجموعه نویسندگان ویراستار اِسوِتُزار پژویچ ترجمه امیرحسین خالقی
@cafe_andishe95
🖊اِسوِتُزار پژویچ
📚📖مبانی فلسفی و اقتصادی سرمایهداری، مجموعه نویسندگان ویراستار اِسوِتُزار پژویچ ترجمه امیرحسین خالقی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💠 اخلاقباورانی که از نازلبودن سلیقه دیگر انسانها خشمگینند باید یاد بگیرند که به جای اقتصاد بازار که برایش موسیقی راک و کلاسیک فرقی ندارد، خشم خود را نثار عامل اصلی کنند؛ یعنی متوجه نهادهایی که چنین رُجحانها و سلیقههای را تولید میکنند که در میان آنها…
🗽آزادیگرایی، یک فلسفه سیاسی است نه یک قانون کاملاً اخلاقی. آن قوانین حداقل مشخصی را برای زندگی با یکدیگر در صلح و آرامش، جامعهای فعال، مالکیت، قرارداد و آزادی مقرر میسازد و آموزشهای بیشتر را به جامعه مدنی واگذار میکند.
📚📖 مقدمهای بر آزادیگرایی، دیوید بوز ترجمه رضا اسلامی
@cafe_andishe95
📚📖 مقدمهای بر آزادیگرایی، دیوید بوز ترجمه رضا اسلامی
@cafe_andishe95
Forwarded from سازمان مشروطه ایران
سازمان مشروطه ایران برگزار میکند:
صد و هفدهمین سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه
🔹سخنرانان:
حجت کلاشی
عبدالرضا احمدی
فرخنده مدرس
بهرام روشن ضمیر
🔻زمان: شنبه ۱۴ امرداد ۱۴۰۲ برابر با ۵ آگوست ۲۰۲۳
ساعت ۱۷:۳۰ به وقت ایران/ ۱۶:۰۰ به وقت اروپای مرکزی
▪️این مراسم در نرم افزار زوم برگزار خواهد شد.
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
صد و هفدهمین سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه
🔹سخنرانان:
حجت کلاشی
عبدالرضا احمدی
فرخنده مدرس
بهرام روشن ضمیر
🔻زمان: شنبه ۱۴ امرداد ۱۴۰۲ برابر با ۵ آگوست ۲۰۲۳
ساعت ۱۷:۳۰ به وقت ایران/ ۱۶:۰۰ به وقت اروپای مرکزی
▪️این مراسم در نرم افزار زوم برگزار خواهد شد.
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
Forwarded from کانال خبری پانايرانيست
❇️ پرچم شیر و خورشید نشان ایران و تصویری از شاهنشاه #آریامهر و #شهبانو_فرح_پهلوی بر مزار جاویدنام #مهسا_امینی
@paniranist
@paniranist
🛑 بمب ساعتی صندوقهای بازنشستگی
💢در حالی که اعتراضهای مستمر بازنشستگان دوباره اوج گرفته، به گفته دولت ابراهیم رئیسی، سهم صندوقهای بازنشستگی در بودجه اکنون به اندازه سهم بودجه عمرانی کشور است.
سهم صندوقها از بودجه دولت طی سالها روندی افزایشی داشت و از ۱۲ درصد حدود یک دهه پیش به ۱۵ درصد در سال ۱۴۰۲ رسید. واقعیت این است که صندوقهای بازنشستگی در ایران ورشکستهاند و تنها با دخالت مستقیم و مداوم دولت است که ادامه حیات میدهند.
📍در سالهای آینده، به چهار دلیل نیاز به این دخالت شتاب بیشتری هم خواهد یافت.
نخست اینکه اقتصاد ایران طی این سالها رشد قابلتوجهی نکرده است. در دهه ۹۰، رشد اقتصادی ایران صفر بوده، چهار دهه تورم دورقمی قدرت خرید ایرانیان را در هم شکسته و درآمد سرانه به نرخ ثابت همچنان زیر نرخ پیش از انقلاب است. اکثریت مطلق ایرانیان در این سالها توانایی پسانداز و کسب ثروت را نداشتهاند. معنای این سخن این است که بازنشستگان با پسانداز و ثروت شخصی بسیار اندکی پا به بازنشستگی خواهند گذاشت و برای تامین زندگی بهشدت به حقوق ماهانه بازنشستگی وابسته خواهند بود.
دوم اینکه فساد سازمانیافته در صندوقها و ناکارآمدی مدیران ثروت صندوقها را یا آگاهانه به یغما برده یا با ناآگاهی به خاک سیاه نشانده است.
سوم اینکه جمعیت ایران در حال پیرتر شدن است؛ به این معنا که در مقایسه با پیشتر، تعداد افرادی که به سن بازنشستگی میرسند بیشتر و تعداد افرادی که وارد بازار کار میشوند کمتر میشود. به عبارت دیگر، تعادل میان جمعیت بازنشسته و نیروی کار فعال به هم میخورد و در نتیجه منابع لازم برای تامین هزینههای صندوق وجود ندارد.
چهارم اینکه با پیشرفتهای پزشکیــبهداشتی در سطح جهانی افراد طولانیتر عمر میکنند. به عبارت دیگر در ایران نه تنها بر تعداد بازنشستهها افزوده میشود بلکه بر تعداد سالهایی که هر بازنشسته باید حقوق بگیرد، نیز اضافه میشود.
سیستم بازنشستگی در ایران سالها است که بهروز نشده است و توانایی پاسخگویی به این وضعیت را ندارد.
▫️چگونه میتوان مشکل را حل کرد؟
🔺راهحل کلیدی و ریشهای بازگرداندن قطار کشور روی ریل ترقی و تمدن، تبدیل ایران به یک عضو معمولی جامعه جهانی، وصل شدن به اقتصاد بینالملل برای رونق اقتصاد، ایجاد فرصتهای شغلی و فراهم کردن فرصتهای سرمایهگذاری است. بدون رشد اقتصادی امکان حل این بحران وجود نخواهد داشت.
🔺در گام دوم، باید فساد و ناکارآمدی را از مدیریت این صندوقها زدود و آن را با شفافیت و کارآمدی جایگزین کرد؛ اما چنین امری جز با حاکم کردن شفافیت و کارآمدی در چارچوب وسیعتر اقتصاد و سیاست در ایران ممکن نیست.
جمهوری اسلامی نشان داده است نه توان ایجاد رشد اقتصادی را دارد و نه میتواند با فساد و ناکارآمدی مبارزه کند.
🔺گام سوم افزایش سن بازنشستگی است؛ اما این راهحل جز در چارچوب یک دولت ملی مطلوب نیست. جمهوری اسلامی عادت دارد اصلاحات اقتصادی را تنها از جیب مردم انجام دهد. در حالی که رژیم اسلامی انواع و اقسام حیفومیلها را برای فربه کردن ملایان و پاسدارها انجام میدهد، بالا بردن قیمت بنزین یا بالا بردن سن بازنشستگی چیزی جز زدن جیب مردم برای پر کردن جیب گشاد «خواص بابصیرت» نیست.
🔺گام چهارم پس از ایجاد رونق اقتصادی و زدودن فساد و ناکارآمدی، ترمیم هرم جمعیتی با افزایش جمعیت جوان است؛ اما چنین گامی بدون ایجاد رونق اقتصادی سمی کشنده است چرا که در نبود یک اقتصاد پویا، افزایش جمعیت به بروز بحرانهای بیشتر منجر خواهد شد. از این نظر اصرار خامنهای بر افزایش جمعیت در شرایطی که فرصتهای شغلی و سرمایهگذاری و پیشرفت وجود ندارد، خیانتی عظیم به کشور است.
🔺پیششرط حل مسئله صندوقهای بازنشستگی همچون همه مشکلات کلان ایران براندازی جمهوری اسلامی و قرار دادن دوباره کشور روی ریل ترقی و تمدن و آزادی است.
✍️ سعید قاسمینژاد
🔳 ایندیپندنت فارسی
@cafe_andishe95
💢در حالی که اعتراضهای مستمر بازنشستگان دوباره اوج گرفته، به گفته دولت ابراهیم رئیسی، سهم صندوقهای بازنشستگی در بودجه اکنون به اندازه سهم بودجه عمرانی کشور است.
سهم صندوقها از بودجه دولت طی سالها روندی افزایشی داشت و از ۱۲ درصد حدود یک دهه پیش به ۱۵ درصد در سال ۱۴۰۲ رسید. واقعیت این است که صندوقهای بازنشستگی در ایران ورشکستهاند و تنها با دخالت مستقیم و مداوم دولت است که ادامه حیات میدهند.
📍در سالهای آینده، به چهار دلیل نیاز به این دخالت شتاب بیشتری هم خواهد یافت.
نخست اینکه اقتصاد ایران طی این سالها رشد قابلتوجهی نکرده است. در دهه ۹۰، رشد اقتصادی ایران صفر بوده، چهار دهه تورم دورقمی قدرت خرید ایرانیان را در هم شکسته و درآمد سرانه به نرخ ثابت همچنان زیر نرخ پیش از انقلاب است. اکثریت مطلق ایرانیان در این سالها توانایی پسانداز و کسب ثروت را نداشتهاند. معنای این سخن این است که بازنشستگان با پسانداز و ثروت شخصی بسیار اندکی پا به بازنشستگی خواهند گذاشت و برای تامین زندگی بهشدت به حقوق ماهانه بازنشستگی وابسته خواهند بود.
دوم اینکه فساد سازمانیافته در صندوقها و ناکارآمدی مدیران ثروت صندوقها را یا آگاهانه به یغما برده یا با ناآگاهی به خاک سیاه نشانده است.
سوم اینکه جمعیت ایران در حال پیرتر شدن است؛ به این معنا که در مقایسه با پیشتر، تعداد افرادی که به سن بازنشستگی میرسند بیشتر و تعداد افرادی که وارد بازار کار میشوند کمتر میشود. به عبارت دیگر، تعادل میان جمعیت بازنشسته و نیروی کار فعال به هم میخورد و در نتیجه منابع لازم برای تامین هزینههای صندوق وجود ندارد.
چهارم اینکه با پیشرفتهای پزشکیــبهداشتی در سطح جهانی افراد طولانیتر عمر میکنند. به عبارت دیگر در ایران نه تنها بر تعداد بازنشستهها افزوده میشود بلکه بر تعداد سالهایی که هر بازنشسته باید حقوق بگیرد، نیز اضافه میشود.
سیستم بازنشستگی در ایران سالها است که بهروز نشده است و توانایی پاسخگویی به این وضعیت را ندارد.
▫️چگونه میتوان مشکل را حل کرد؟
🔺راهحل کلیدی و ریشهای بازگرداندن قطار کشور روی ریل ترقی و تمدن، تبدیل ایران به یک عضو معمولی جامعه جهانی، وصل شدن به اقتصاد بینالملل برای رونق اقتصاد، ایجاد فرصتهای شغلی و فراهم کردن فرصتهای سرمایهگذاری است. بدون رشد اقتصادی امکان حل این بحران وجود نخواهد داشت.
🔺در گام دوم، باید فساد و ناکارآمدی را از مدیریت این صندوقها زدود و آن را با شفافیت و کارآمدی جایگزین کرد؛ اما چنین امری جز با حاکم کردن شفافیت و کارآمدی در چارچوب وسیعتر اقتصاد و سیاست در ایران ممکن نیست.
جمهوری اسلامی نشان داده است نه توان ایجاد رشد اقتصادی را دارد و نه میتواند با فساد و ناکارآمدی مبارزه کند.
🔺گام سوم افزایش سن بازنشستگی است؛ اما این راهحل جز در چارچوب یک دولت ملی مطلوب نیست. جمهوری اسلامی عادت دارد اصلاحات اقتصادی را تنها از جیب مردم انجام دهد. در حالی که رژیم اسلامی انواع و اقسام حیفومیلها را برای فربه کردن ملایان و پاسدارها انجام میدهد، بالا بردن قیمت بنزین یا بالا بردن سن بازنشستگی چیزی جز زدن جیب مردم برای پر کردن جیب گشاد «خواص بابصیرت» نیست.
🔺گام چهارم پس از ایجاد رونق اقتصادی و زدودن فساد و ناکارآمدی، ترمیم هرم جمعیتی با افزایش جمعیت جوان است؛ اما چنین گامی بدون ایجاد رونق اقتصادی سمی کشنده است چرا که در نبود یک اقتصاد پویا، افزایش جمعیت به بروز بحرانهای بیشتر منجر خواهد شد. از این نظر اصرار خامنهای بر افزایش جمعیت در شرایطی که فرصتهای شغلی و سرمایهگذاری و پیشرفت وجود ندارد، خیانتی عظیم به کشور است.
🔺پیششرط حل مسئله صندوقهای بازنشستگی همچون همه مشکلات کلان ایران براندازی جمهوری اسلامی و قرار دادن دوباره کشور روی ریل ترقی و تمدن و آزادی است.
✍️ سعید قاسمینژاد
🔳 ایندیپندنت فارسی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
👑 نقش دولت و نظام پادشاهی در ایران در ایجاد و گسترش هویت ایرانی اهمیت محوری پیدا میکرده است. وجود دولت و شخص پادشاه که با برخورداری از پشتوانه کهن تاریخی و فرهنگی مندرج در آثار تاریخی و ادبی (نظیر شاهنامه و کتابهای مشابه آن)، قدرت خود را توجیه میکرد، و…
👑 نهادهای قدیمی با آثاری که به جای میگذارند محک میخورند. اگر مردم شاد، متحد، مرفه و نیرومند باشند ما بقیه طرح خود را به اجرا میگذاریم. ما چیزی را خوب محسوب میکنیم که از آن خوبی حاصل شود. در نهادهای قدیمی عوامل اصلاحی متنوعی در برابر انحراف آنها از مبانی نظری وجود داشته است. به واقع آنها محصول ضرورتها و مصالح گوناگونی بودهاند. معمولاً بر اساس نظریه خاصی شکل نمیگیرند و اصولاً نظریهها از آنها منبعث میشوند.
📚📖 تأملاتی بر انقلاب فرانسه، ادموند برک ترجمهی سهیل صفاری
@cafe_andishe95
📚📖 تأملاتی بر انقلاب فرانسه، ادموند برک ترجمهی سهیل صفاری
@cafe_andishe95
🏷 پهلویستیزی شگفتانگیزترین پدیده سیاسی ایران
🔰کسی مدعی بیعیبونقصبودن او نیست. اما خیلی عجیب است که حتی یک فرد آبرودار بین دشمنان (نه اندک منتقدان منصف) او در گذشته و حال، از دهه بیست تاکنون وجود ندارد. حیرتآورتر اینکه دشمنان او در میان فعالان اپوزیسیون جمهوری اسلامی، به شدت پلیدتر از دشمنان او در میان اعضای فرقه جمهوری اسلامی هستند.
در این فقره، شگفتیها وجود دارد. معمولاً نخستین مأموریت و یا رسالتی که اعضای اپوزیسیون صادراتی برای خود تعریف میکنند، لگدزدن به پهلویهاست.
🔸انگیزه جفتکاندازیها علیه او و پدر و پسرش در میان افراد مختلف، بسته به خاستگاه متفاوت است. برخیها نمیتوانند از ارتجاع سرخ و سیاه و گفتمان آن دل بکنند و باید مهمترین ویژگی این گفتمان یعنی پهلویستیزی را به نحوی از انحا از خود بروز دهند، بعضیها مأموریت دارند، و عدهای مفلوک هم به پهلویها حمله میکنند تا از تبعات احتمالی ناشی از اندک انتقاداتشان از جمهوری اسلامی در امان بمانند.
🔘 یک دسته از دشمنانش، از همه رسواتر و بیخردترند. جماعتی خودزرنگپندار که پدرش مرحوم رضاشاه را تأیید و بعضاً از آن تمجید میکنند، اما خودش و پسرش را آماج توهین و برچسب قرار میدهند. فکر میکنند که میتوانند با آن تمجیدها به این توهینها و برچسبها مشروعیت و حقانیت ببخشند!
📍رذیلانهترین و احمقانهترین برچسبی که به او میزنند، اتهام ترس است! او اگر ترسو بود در اوج جوانی و درحالیکه هنوز سی سالش هم نشده بود، شخصاً سوار هواپیما برای فرماندهی عملیات سرکوب عوامل استالین و شوروی در شمال غرب ایران نمیشد. استالین در آن روزها بهخاطر پیروزی در جنگ جهانی دوم در اوج قدرت و غرور بود. اگر هواپیمای او را میزد، کسی میتوانست متعرض استالین شود؟! تحلیل برخی از تصمیمات شاهنشاه فقید با کلیشه ترس، یا ناشی از بلاهت است و یا بهخاطر رذالت.
⚜️او را به استبداد و خودکامگی متهم میکنند، اما نگاهی به لیست نمایندگان مجلسین و وزرای کابینه و نخبگان جذبشده در سازمانها و نهادهای دولتی در دورههای مختلف نمیاندازند که اغلبشان مایه فخر و مباهات ایران و ایرانی هستند. تقریباً هیچ نخبهای نبود که جذب سیستم نشود، برعکس ج.ا! پخمهای نیست که جذب این تشکیلات تباه نشده باشد. کل قوه قضاییه جمهوری اسلامی در این ۴۵ سال را جمع کنند و بچلانند یک انگشت حسن امامی و یک تار موی عبدالحسین علیآبادی از آن ببرون نمیآید. نگاهی به اصلاحات قانون راجع به مجازات عمومی در سال ۱۳۵۲ نمیاندازند که رده ایران در استانداردهای حقوق کیفری را تا حد اروپای غربی ارتقاء داد. نگاهی به دنیا نمیاندازند که در آن دوران در کل آسیا و آفریقا و اروپای شرقی فقط ژاپن و اندکی هند دارای دموکراسی نسبی و حداقلی بودند. حتی کره جنوبی هم تا دهه هشتاد اسیر دیکتاتوری نظامی بود.
⭕️ شورش علیه او را انقلابی برای آزادی و دموکراسی و عدالت مینامند (کذا!!)، اما نگاهی به انبوه محتواهایی که مخالفانش از دهه بیست تا نکبت۵۷ تولید کردهاند نمیاندازند! حتی یک سطر در تبیین فلسفه حقوق آزادی و یا فلسفه سیاسی دموکراسی در آن محتواها نیست! اما اسلامخواهی، غربستیزی، میهنستیزی، تجددستیزی! و ستیز با هر چیز نویی که برای ایران به ارمغان آورده بود، به شدت فراوان است. یکبار برای همیشه همه باید بفهمند که شورش۵۷، شورش علیه استبداد نبود! استبدادی نبود که علیه آن شورشی صورت بگیرد. استبداد فقط نبود دموکراسی نیست، دموکراسی هم فقط صندوق رأی نیست! آن شورش، یک شورش خائنانه و احمقانه علیه تجدد و نوسازی ایران، و جلوگیری از پیوستن این کشور کهن به قافله تمدن جدید و مدرنیته و نظم بینالمللی بود.
📍پدیده پهلویستیزی یکی از شگفتانگیزترین پدیدههای سیاسی در تاریخ ایران است. جمهوری اسلامی برای این پدیده، لشکری از موافقان و مخالفان فیک پهلوی را ایجاد کرده است تا همچنان فضا را غبارآلود نگه دارد. بقیه فرفههای پنجاهوهفتی هم براساس عقدههایی که دارند، به جای ستیز با ج.ا همچنان با پهلوی میجنگند.
💠 اما غبارهای انبوهی که ارتجاع سرخ و سیاه از دهه بیست بر فضای ایران پاشیده بودند، فرونشسته و تاریخ قضاوت خود را کرده است. عشق محمدرضا شاه پهلوی به میهن و توسعه و تعالی ایران در تاریخ بینظیر بود. کارنامه سیاسی او در مجموع مثبت بود. بدون هیچ تبصره و اما و اگری، میتوان او را یکی از دلسوزترین و وطنپرستترین و شایستهترین شهریاران ایرانزمین در پانزده قرن اخیر دانست. و دشمنانش را در ردیف روسیاهترین افراد تاریخ این سرزمین قرار داد.
✍️محمد محبی
@cafe_andishe95
🔰کسی مدعی بیعیبونقصبودن او نیست. اما خیلی عجیب است که حتی یک فرد آبرودار بین دشمنان (نه اندک منتقدان منصف) او در گذشته و حال، از دهه بیست تاکنون وجود ندارد. حیرتآورتر اینکه دشمنان او در میان فعالان اپوزیسیون جمهوری اسلامی، به شدت پلیدتر از دشمنان او در میان اعضای فرقه جمهوری اسلامی هستند.
در این فقره، شگفتیها وجود دارد. معمولاً نخستین مأموریت و یا رسالتی که اعضای اپوزیسیون صادراتی برای خود تعریف میکنند، لگدزدن به پهلویهاست.
🔸انگیزه جفتکاندازیها علیه او و پدر و پسرش در میان افراد مختلف، بسته به خاستگاه متفاوت است. برخیها نمیتوانند از ارتجاع سرخ و سیاه و گفتمان آن دل بکنند و باید مهمترین ویژگی این گفتمان یعنی پهلویستیزی را به نحوی از انحا از خود بروز دهند، بعضیها مأموریت دارند، و عدهای مفلوک هم به پهلویها حمله میکنند تا از تبعات احتمالی ناشی از اندک انتقاداتشان از جمهوری اسلامی در امان بمانند.
🔘 یک دسته از دشمنانش، از همه رسواتر و بیخردترند. جماعتی خودزرنگپندار که پدرش مرحوم رضاشاه را تأیید و بعضاً از آن تمجید میکنند، اما خودش و پسرش را آماج توهین و برچسب قرار میدهند. فکر میکنند که میتوانند با آن تمجیدها به این توهینها و برچسبها مشروعیت و حقانیت ببخشند!
📍رذیلانهترین و احمقانهترین برچسبی که به او میزنند، اتهام ترس است! او اگر ترسو بود در اوج جوانی و درحالیکه هنوز سی سالش هم نشده بود، شخصاً سوار هواپیما برای فرماندهی عملیات سرکوب عوامل استالین و شوروی در شمال غرب ایران نمیشد. استالین در آن روزها بهخاطر پیروزی در جنگ جهانی دوم در اوج قدرت و غرور بود. اگر هواپیمای او را میزد، کسی میتوانست متعرض استالین شود؟! تحلیل برخی از تصمیمات شاهنشاه فقید با کلیشه ترس، یا ناشی از بلاهت است و یا بهخاطر رذالت.
⚜️او را به استبداد و خودکامگی متهم میکنند، اما نگاهی به لیست نمایندگان مجلسین و وزرای کابینه و نخبگان جذبشده در سازمانها و نهادهای دولتی در دورههای مختلف نمیاندازند که اغلبشان مایه فخر و مباهات ایران و ایرانی هستند. تقریباً هیچ نخبهای نبود که جذب سیستم نشود، برعکس ج.ا! پخمهای نیست که جذب این تشکیلات تباه نشده باشد. کل قوه قضاییه جمهوری اسلامی در این ۴۵ سال را جمع کنند و بچلانند یک انگشت حسن امامی و یک تار موی عبدالحسین علیآبادی از آن ببرون نمیآید. نگاهی به اصلاحات قانون راجع به مجازات عمومی در سال ۱۳۵۲ نمیاندازند که رده ایران در استانداردهای حقوق کیفری را تا حد اروپای غربی ارتقاء داد. نگاهی به دنیا نمیاندازند که در آن دوران در کل آسیا و آفریقا و اروپای شرقی فقط ژاپن و اندکی هند دارای دموکراسی نسبی و حداقلی بودند. حتی کره جنوبی هم تا دهه هشتاد اسیر دیکتاتوری نظامی بود.
⭕️ شورش علیه او را انقلابی برای آزادی و دموکراسی و عدالت مینامند (کذا!!)، اما نگاهی به انبوه محتواهایی که مخالفانش از دهه بیست تا نکبت۵۷ تولید کردهاند نمیاندازند! حتی یک سطر در تبیین فلسفه حقوق آزادی و یا فلسفه سیاسی دموکراسی در آن محتواها نیست! اما اسلامخواهی، غربستیزی، میهنستیزی، تجددستیزی! و ستیز با هر چیز نویی که برای ایران به ارمغان آورده بود، به شدت فراوان است. یکبار برای همیشه همه باید بفهمند که شورش۵۷، شورش علیه استبداد نبود! استبدادی نبود که علیه آن شورشی صورت بگیرد. استبداد فقط نبود دموکراسی نیست، دموکراسی هم فقط صندوق رأی نیست! آن شورش، یک شورش خائنانه و احمقانه علیه تجدد و نوسازی ایران، و جلوگیری از پیوستن این کشور کهن به قافله تمدن جدید و مدرنیته و نظم بینالمللی بود.
📍پدیده پهلویستیزی یکی از شگفتانگیزترین پدیدههای سیاسی در تاریخ ایران است. جمهوری اسلامی برای این پدیده، لشکری از موافقان و مخالفان فیک پهلوی را ایجاد کرده است تا همچنان فضا را غبارآلود نگه دارد. بقیه فرفههای پنجاهوهفتی هم براساس عقدههایی که دارند، به جای ستیز با ج.ا همچنان با پهلوی میجنگند.
💠 اما غبارهای انبوهی که ارتجاع سرخ و سیاه از دهه بیست بر فضای ایران پاشیده بودند، فرونشسته و تاریخ قضاوت خود را کرده است. عشق محمدرضا شاه پهلوی به میهن و توسعه و تعالی ایران در تاریخ بینظیر بود. کارنامه سیاسی او در مجموع مثبت بود. بدون هیچ تبصره و اما و اگری، میتوان او را یکی از دلسوزترین و وطنپرستترین و شایستهترین شهریاران ایرانزمین در پانزده قرن اخیر دانست. و دشمنانش را در ردیف روسیاهترین افراد تاریخ این سرزمین قرار داد.
✍️محمد محبی
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
لیبراسیون/لیبرالیسم
سرزمین ایران یا ایرانزمین کانون مشترک زیست همه ایرانیان برخوردار از ادیان و ساختاربندیهای اجتماعی گوناگون بوده است. همین عنصر سرزمینی است که اساس و بنیان مفهوم «وطن» را در ادبیات فارسی بهوجود آورده است. مفهوم «کشور» که معنای گستردهتری از وطن دارد و علاوه…
⚜️گسترش اقتدار حکومتهای محلی چون صفاریان، طاهریان، آلبویه و سامانیان و پیدایش جنبشهای فرهنگی بازسازی هویت تاریخی ایران به گسترش احساس هویت ایرانی در برابر هویت عربی خلافت کمک کرد.
🔸بدینترتیب هویت دینی اسلامی، چه از نوع شیعی و چه سنی آن در وهلهی نخست در کنار هویت ایرانی و تابع و پشتیبان آن بود تا در مقابل آن.
🔖 ایرانیان سنیمذهب، بهویژه نخبگان ادبی و سیاسی آن نیز بیش از هر چیز در خدمت این بیدارگری فرهنگی و تقویت حکومتهای محلی ایرانی، هرچند با ابراز وفاداری ظاهری به خلافت عربی در بغداد بودهاند. بدینترتیب برخلاف تصور رایج این تنها ایرانیان شیعه نبودهاند که در بازسازی و تقویت حس هویت ایرانی به لحاظ فرهنگی و سیاسی کمک کردند، بلکه بسیاری از مورخان و شاعران و نویسندگانی که در راه بازسازی هویت تاریخی و فرهنگی ایران و پشتیبانی از دولتهای محلی ایرانی تلاش کردند، دارای مذهب تسنن بودند. این بهویژه در دورانهای نخستین حکومتهای محلی ایرانی پیش از حمله مغول دیده میشد.
📚📖 بنیادهای هویت ملی ایرانی: چهارچوب نظری هویت ملی شهروندمحور، حمید احمدی
@cafe_andishe95
🔸بدینترتیب هویت دینی اسلامی، چه از نوع شیعی و چه سنی آن در وهلهی نخست در کنار هویت ایرانی و تابع و پشتیبان آن بود تا در مقابل آن.
🔖 ایرانیان سنیمذهب، بهویژه نخبگان ادبی و سیاسی آن نیز بیش از هر چیز در خدمت این بیدارگری فرهنگی و تقویت حکومتهای محلی ایرانی، هرچند با ابراز وفاداری ظاهری به خلافت عربی در بغداد بودهاند. بدینترتیب برخلاف تصور رایج این تنها ایرانیان شیعه نبودهاند که در بازسازی و تقویت حس هویت ایرانی به لحاظ فرهنگی و سیاسی کمک کردند، بلکه بسیاری از مورخان و شاعران و نویسندگانی که در راه بازسازی هویت تاریخی و فرهنگی ایران و پشتیبانی از دولتهای محلی ایرانی تلاش کردند، دارای مذهب تسنن بودند. این بهویژه در دورانهای نخستین حکومتهای محلی ایرانی پیش از حمله مغول دیده میشد.
📚📖 بنیادهای هویت ملی ایرانی: چهارچوب نظری هویت ملی شهروندمحور، حمید احمدی
@cafe_andishe95
Forwarded from رادیوگیلان 📡 (پیمان)
❤️شاه در دهه پنجاه ۲۵ میلیون دلار خرج جشن های ۲۵۰۰ساله کرد.دقیقا یکسال بعد بالغ بر ۲۰۰ میلیون دلار بابت گردشگری کسب کرد.
این یک حقیقت است که مردم نمیدانند
این یک حقیقت است که مردم نمیدانند
Forwarded from اتچ بات
📌چرا شاه مشروطه را نخواستند، امّا زیر عبایِ یک جبّار رفتند؟!
📝 #یادداشت
📍انقلابیون ۵۷ی هیچکدام آزادیخواه نبودند، بلکه جملگی در پی دیکتاتورهایی از جنس مصدق یا جبارانی چون خمینی بودند. اصلاً بسیاری از آنها در واکنش به «آزادی»های اجتماعی زمان شاه، خواهان جبّاری بودند که آن آزادیها را نفی کند!
💠 در کتاب لویاتان اثر توماس هابز، فیلسوف انگلیسی، علّت دیگری برای این پرسش ذکر شده که چرا آنها که شاهِ مشروطه را دیکتاتور میخواندند، بهزیر عبای یک جبّار رفتند؟! (برخی کلمات را با معادلهایش در انقلاب ۵۷ تطبیق میدهیم) «و امّا در مورد شورش و طغیان بهویژه بر ضد نظام پادشاهی باید گفت که یکی از مکرّرترین علل آن، مطالعهٔ کتب [روشنفکری] است؛ در اثر این افکار [روشنفکرانه]، جوانان و همهٔ کسان دیگری که از نعمت پادزهر عقل سلیم محروماند... خیال میکنند که سعادت کشورهای دیگر محصول مردمسالاری است. [بخوانید: اُکلوکراسی، دیکتاتوری پرولتاریا]
🔰 به نظر من بر اثر مطالعهٔ چنین کتابهایی است که افرادی به کشتن شاهان خود دست بردهاند، زیرا نویسندگان یونانی و لاتین در کتابها و در گفتارهای سیاسی خود، انجام چنان کاری را از جانب هر کسی قانونی و قابل ستایش خواندهاند؛ البته به شرط آنکه آن کس پیش از انجام آن کار، شاه را جبّار بنامد. زیرا نویسندگان مذکور نمیگویند که کشتن شاه (یعنی Regicide) قانونی است، بلکه میگویند کشتن حاکم جبّار یعنی Tyrannicide قانونی است. پس کسانی که تحت حکومت پادشاهی زندگی میکنند، بر اثر مطالعهٔ همان کتب به این عقیده میرسند که اتباع در جمهوریها از آزادی برخوردارند، امّا در حکومت سلطنتی همگی بردهاند !!
✴️ گفتیم که کسانی که تحت حکومت پادشاهی زندگی میکنند چنین عقیدهای دارند، نه کسانی که تحت حکومت بهظاهر مردمی به سر میبرند؛ زیرا اینان به چنین چیزی در حکومت خود برخورد نمیکنند!
⭕️ بهطور خلاصه به نظر من هیچ چیز برای حکومت سلطنتی زیانبارتر از اجازهٔ مطالعهٔ عمومی چنین کتابهایی نیست، بدون آنکه اصلاحاتی از جانب استادان دقیق و شایسته در آنها صورت گیرد تا زهرشان گرفته شود. و من شک ندارم کـه ایـن زهـر بـا گازگرفتگی سگ هار قابل مقایسه است و این مرضی است که اطبا Hydrophobia یعنی ترس از آب میخوانند. زیرا کسی که بهوسیلهٔ سگ هار گزیده شده باشد، دائما از عذاب تشنگی رنج میبرد و با این حال از آب بیزار است و در چنان وضعی است که گویی زهر میخواسته وی را به سگ تبدیل کند.
✍ مسعود دباغی
@na_ta_ma
📝 #یادداشت
📍انقلابیون ۵۷ی هیچکدام آزادیخواه نبودند، بلکه جملگی در پی دیکتاتورهایی از جنس مصدق یا جبارانی چون خمینی بودند. اصلاً بسیاری از آنها در واکنش به «آزادی»های اجتماعی زمان شاه، خواهان جبّاری بودند که آن آزادیها را نفی کند!
💠 در کتاب لویاتان اثر توماس هابز، فیلسوف انگلیسی، علّت دیگری برای این پرسش ذکر شده که چرا آنها که شاهِ مشروطه را دیکتاتور میخواندند، بهزیر عبای یک جبّار رفتند؟! (برخی کلمات را با معادلهایش در انقلاب ۵۷ تطبیق میدهیم) «و امّا در مورد شورش و طغیان بهویژه بر ضد نظام پادشاهی باید گفت که یکی از مکرّرترین علل آن، مطالعهٔ کتب [روشنفکری] است؛ در اثر این افکار [روشنفکرانه]، جوانان و همهٔ کسان دیگری که از نعمت پادزهر عقل سلیم محروماند... خیال میکنند که سعادت کشورهای دیگر محصول مردمسالاری است. [بخوانید: اُکلوکراسی، دیکتاتوری پرولتاریا]
🔰 به نظر من بر اثر مطالعهٔ چنین کتابهایی است که افرادی به کشتن شاهان خود دست بردهاند، زیرا نویسندگان یونانی و لاتین در کتابها و در گفتارهای سیاسی خود، انجام چنان کاری را از جانب هر کسی قانونی و قابل ستایش خواندهاند؛ البته به شرط آنکه آن کس پیش از انجام آن کار، شاه را جبّار بنامد. زیرا نویسندگان مذکور نمیگویند که کشتن شاه (یعنی Regicide) قانونی است، بلکه میگویند کشتن حاکم جبّار یعنی Tyrannicide قانونی است. پس کسانی که تحت حکومت پادشاهی زندگی میکنند، بر اثر مطالعهٔ همان کتب به این عقیده میرسند که اتباع در جمهوریها از آزادی برخوردارند، امّا در حکومت سلطنتی همگی بردهاند !!
✴️ گفتیم که کسانی که تحت حکومت پادشاهی زندگی میکنند چنین عقیدهای دارند، نه کسانی که تحت حکومت بهظاهر مردمی به سر میبرند؛ زیرا اینان به چنین چیزی در حکومت خود برخورد نمیکنند!
⭕️ بهطور خلاصه به نظر من هیچ چیز برای حکومت سلطنتی زیانبارتر از اجازهٔ مطالعهٔ عمومی چنین کتابهایی نیست، بدون آنکه اصلاحاتی از جانب استادان دقیق و شایسته در آنها صورت گیرد تا زهرشان گرفته شود. و من شک ندارم کـه ایـن زهـر بـا گازگرفتگی سگ هار قابل مقایسه است و این مرضی است که اطبا Hydrophobia یعنی ترس از آب میخوانند. زیرا کسی که بهوسیلهٔ سگ هار گزیده شده باشد، دائما از عذاب تشنگی رنج میبرد و با این حال از آب بیزار است و در چنان وضعی است که گویی زهر میخواسته وی را به سگ تبدیل کند.
✍ مسعود دباغی
@na_ta_ma
Telegram
attach 📎
🎏چاپلوسی عنصر حیاتی برای همه رژیم های دیکتاتوری
📚ویکتور شبشتین در کتاب «انقلابهای هزار و نهصد و هشتاد و نه» مینویسد:
چاپلوسی عنصری حیاتی برای موفقیت در همه رژیمهای دیکتاتوری است، اما در اواخر عمر رژیم شوروی چاپلوسی به چنان مرزهای تازهای دست یافته بود که هرگز نمونهاش دیده نشده بود.گورباچف جوان که در آن زمان مقامی سطح پایین داشت نیز برای بقا و پیشرفت در سلسله مراتب رژیم مجبور بود به چاپلوسی متوسل شود.او بعدها اذعان کرد «ما در آن سالها همگی کون برژنف،دبیرکل حزب،را لیس میزدیم،همه ما».
چند نمونه از چاپلوسیهای مکتوب گورباچف ( مسئول حزب در یک استان دورافتاده شوروی)از برژنف رهبر کشور،موجود است.او در اوایل سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت نقد ستایش آمیزی بر کتاب ملال آور و تقریبا غیرقابل خواندن برژنف در روزنامه حزب نوشت. کتاب سه جلدی برژنف را که سواد کتاب نوشتن نداشت در واقع گروهی از نویسندگان نوشته و برژنف آن را به اسم خودش چاپ کرده بود.تعریفهای گورباچف از کتاب رهبر به حدی غلوآمیز بود که فقط آدم های سنگدل ممکن بود آن را بخوانند و لبخندی از سر تمسخر نزنند.گورباچف نوشته بود:
«لئونید ایلیچ برژنف نبوغ رهبری از نوع لنینیستی آن را آشکار کرده است.کار بزرگ غولآسایش تقویت هر چه بیشتر قدرت کشور ،ارتقا سطح رفاه کارگران و تقویت صلح و امنیت جهانی است.او در صفحات کتابش قهرمانان ما را با کلماتی از طلا به تصویر کشیده...کتاب او رویدادی عظیم در زندگی عمومی ماست.کمونیستها در شهر من یکپارچه سپاسگزار رفیق برژنف هستند»گورباچف علاوه بر این چاپلوسی خدمات خوبی هم در زمینه چشمههای آب گرم برای درمان حاکمان پیر و معمولا مریض کشور در شهر استاوروپول ارایه میکرد که باعث شده بود در آن بالاها آشنایان متنفذی پیدا کند.
به هر حال،کمی پس از چاپ مطلب ستایشآمیز گورباچف از کتاب رهبر به وی فرصتی داده شد تا خدمت ایشان شرفیاب شود و حضورا مورد تفقد رهبر قرار بگیرد.کمتر از شش ماه بعد گورباچف دوباره به کرملین فراخوانده شد تا وزیر کشاورزی و عضو دفتر سیاسی حزب حاکم شود و این آغاز صعود نجومی وی به نوک سلسله مراتب حزب و حکومت بود.
و بنده اضافه میکنم :بله، چنین است فواید بیکران چاپلوسی و پاچهخواری فی کل مکان و فی کل زمان.
✍🏼بیژن اشتری
➖➖➖➖➖➖
پ.ن:این مطلب خلاصه شده فصل «تزار تازه» در کتاب است. جملات اصلی در صفحه دویست و پنج ترجمه فارسی،نشر ثالث، درج شده
@cafe_andishe95
📚ویکتور شبشتین در کتاب «انقلابهای هزار و نهصد و هشتاد و نه» مینویسد:
چاپلوسی عنصری حیاتی برای موفقیت در همه رژیمهای دیکتاتوری است، اما در اواخر عمر رژیم شوروی چاپلوسی به چنان مرزهای تازهای دست یافته بود که هرگز نمونهاش دیده نشده بود.گورباچف جوان که در آن زمان مقامی سطح پایین داشت نیز برای بقا و پیشرفت در سلسله مراتب رژیم مجبور بود به چاپلوسی متوسل شود.او بعدها اذعان کرد «ما در آن سالها همگی کون برژنف،دبیرکل حزب،را لیس میزدیم،همه ما».
چند نمونه از چاپلوسیهای مکتوب گورباچف ( مسئول حزب در یک استان دورافتاده شوروی)از برژنف رهبر کشور،موجود است.او در اوایل سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت نقد ستایش آمیزی بر کتاب ملال آور و تقریبا غیرقابل خواندن برژنف در روزنامه حزب نوشت. کتاب سه جلدی برژنف را که سواد کتاب نوشتن نداشت در واقع گروهی از نویسندگان نوشته و برژنف آن را به اسم خودش چاپ کرده بود.تعریفهای گورباچف از کتاب رهبر به حدی غلوآمیز بود که فقط آدم های سنگدل ممکن بود آن را بخوانند و لبخندی از سر تمسخر نزنند.گورباچف نوشته بود:
«لئونید ایلیچ برژنف نبوغ رهبری از نوع لنینیستی آن را آشکار کرده است.کار بزرگ غولآسایش تقویت هر چه بیشتر قدرت کشور ،ارتقا سطح رفاه کارگران و تقویت صلح و امنیت جهانی است.او در صفحات کتابش قهرمانان ما را با کلماتی از طلا به تصویر کشیده...کتاب او رویدادی عظیم در زندگی عمومی ماست.کمونیستها در شهر من یکپارچه سپاسگزار رفیق برژنف هستند»گورباچف علاوه بر این چاپلوسی خدمات خوبی هم در زمینه چشمههای آب گرم برای درمان حاکمان پیر و معمولا مریض کشور در شهر استاوروپول ارایه میکرد که باعث شده بود در آن بالاها آشنایان متنفذی پیدا کند.
به هر حال،کمی پس از چاپ مطلب ستایشآمیز گورباچف از کتاب رهبر به وی فرصتی داده شد تا خدمت ایشان شرفیاب شود و حضورا مورد تفقد رهبر قرار بگیرد.کمتر از شش ماه بعد گورباچف دوباره به کرملین فراخوانده شد تا وزیر کشاورزی و عضو دفتر سیاسی حزب حاکم شود و این آغاز صعود نجومی وی به نوک سلسله مراتب حزب و حکومت بود.
و بنده اضافه میکنم :بله، چنین است فواید بیکران چاپلوسی و پاچهخواری فی کل مکان و فی کل زمان.
✍🏼بیژن اشتری
➖➖➖➖➖➖
پ.ن:این مطلب خلاصه شده فصل «تزار تازه» در کتاب است. جملات اصلی در صفحه دویست و پنج ترجمه فارسی،نشر ثالث، درج شده
@cafe_andishe95
💡سه سؤال کانت:
چه می توانم بدانم؟
چه باید بکنم؟
چه امید و انتظاری میتوانم داشته باشم؟
جواب سوال اول از زبان کانت در نقد عقل نظری نهفته است، که مخلص و تالی آن بدین صورت است: ما انسانها ذوات را درک نمی کنیم، فقط عوارض آنها را در می یابیم، آنهم آن سان که ذهن ما ادراکش را اقتضا دارد. و برای ما حقیقت همین است، واقع نفس الامر هرچه می خواهد باشد، توانایی من در دانستن، حد و حیطهٔ «فنومن»است، آنگونه که اشیاء برای من پدیدار می شود. لذا عقل نظری از درک حقیقت ذوات عاجز است، وجود پروردگار و نفس و بقای اورا به استدلال عقلی نه می توان ادراک کرد و نه اثبات نمود.
2️⃣جواب سؤال دوم در نقد عقل عملی تعبیه گشته: انسان مؤظف است بر حسب تکلیف عمل کند، هر یک از موجودات را که بنگری وجودش برای انسان وسیله و طریق رسیدن به غایتی است. بجز خود انسان که او خود غایت است، چنان رفتار کن که هر انسان را خواه شخص خودت خواه شخص دیگری باشد غایت بپنداری نه طریق وصول به غایت. آن غایت مطلق را اگر درست بنگریم همانا خود عقل است
یعنی آنچه انسانیت انسان به اوست. پس غایت آخری و مطلق و کلی برای انسان انسانیت اوست. و احترام عقل همان احترام انسانیت است که به نحو امر قطعی می گوید: باید ادای تکلیف کرد، تکلیف مبتنی بر عقل«کار خوب انجام بده، صرفآ بخاطر خوب بودن، نه بخاطر پاداش و ترس از پادافره» خوب نسبی است، کدام خوب؟ خوبی که جهانشمول باشد، و در همان دم بتوانی آن را قاعده جهانی کنید.
کانت بعد از نقد عقل عملی و دریافت پاسخ سؤال چه باید بکنم، به تکلف کمال خواهی، یعنی خیر کل تام نفس می پردازد؛ و بنابر اعتقادات مسیحی خود، این خیر کل تام را در این دنیا برای نفس میسر نمی داند، چون در این دنیا عقل پابند طبع است، نه به عصمت دست می یابد و نه سعادت مطلق نصیب او می شود، ایشان معتقد است که نفس انسان پس از مرگ باقی می ماند تا بتواند در وصول بکمال سیر کند. و تباینی که میان عقل و طبع او هست مرتفع شود، و به خیر کل تام که همهٔ جهانیان خواهانش هستند و بسوی او می روند برسد.
3️⃣در این کانتکست است جواب سوال سوم از منظر کانت، آنچه می توانم به او امیدوار باشم.
کانت می گوید: آنچه ما به واسطهی او ببقای نفس حکم می کنیم خواهان کمال بودن ماست، که با وجود تخته بند تن بودن میسر نیست، و این عقیده با استدلال دست نمی دهد، بلکه باید آن را از اصول موضوعه بدانیم.
وصول به کمال یعنی خیر کل تام و سازگار شدن قانون اخلاقی با جریان امور عالم از عهدهٔ خود نفس انسان که خواهان این مقام است ساخته نیست و چاره نداریم جز اینکه بگوئیم کار وجودی است که خود دارای کمال مطلق باشد، و وجود عالم و جریان امور او و الزام قانون اخلاقی و سازگار شدن او با جریان امور و عمل بر مقتضای اختیار و آزادی همه بر حسب مشیت اوست. یعنی ذات باری و پروردگار عالم. به این تناسب است که کانت می گوید: «علم را محدود کردم تا جا برای ایمان باز شود»
با این همه، نمی توان از «نومن» استعلایی کانت، تعریفی تقلیلی و تنزیلی در سطح زباله و مازاد بر روی دست عقل مانده، و به کناری وانهاده ارائه نمود.
کانت عقل نظری را محدود و عاجز کرد به شناخت نومن تا با حفظ استعلا او، و با توسل به عقل عملی، وجود ایمان را استبقا بخشد به نیت ضمانت اجرای اخلاق تکلیفی.
📔منبع: سیر حکمت در اروپا
محمد علی فروغی.
@cafe_andishe95
چه می توانم بدانم؟
چه باید بکنم؟
چه امید و انتظاری میتوانم داشته باشم؟
جواب سوال اول از زبان کانت در نقد عقل نظری نهفته است، که مخلص و تالی آن بدین صورت است: ما انسانها ذوات را درک نمی کنیم، فقط عوارض آنها را در می یابیم، آنهم آن سان که ذهن ما ادراکش را اقتضا دارد. و برای ما حقیقت همین است، واقع نفس الامر هرچه می خواهد باشد، توانایی من در دانستن، حد و حیطهٔ «فنومن»است، آنگونه که اشیاء برای من پدیدار می شود. لذا عقل نظری از درک حقیقت ذوات عاجز است، وجود پروردگار و نفس و بقای اورا به استدلال عقلی نه می توان ادراک کرد و نه اثبات نمود.
2️⃣جواب سؤال دوم در نقد عقل عملی تعبیه گشته: انسان مؤظف است بر حسب تکلیف عمل کند، هر یک از موجودات را که بنگری وجودش برای انسان وسیله و طریق رسیدن به غایتی است. بجز خود انسان که او خود غایت است، چنان رفتار کن که هر انسان را خواه شخص خودت خواه شخص دیگری باشد غایت بپنداری نه طریق وصول به غایت. آن غایت مطلق را اگر درست بنگریم همانا خود عقل است
یعنی آنچه انسانیت انسان به اوست. پس غایت آخری و مطلق و کلی برای انسان انسانیت اوست. و احترام عقل همان احترام انسانیت است که به نحو امر قطعی می گوید: باید ادای تکلیف کرد، تکلیف مبتنی بر عقل«کار خوب انجام بده، صرفآ بخاطر خوب بودن، نه بخاطر پاداش و ترس از پادافره» خوب نسبی است، کدام خوب؟ خوبی که جهانشمول باشد، و در همان دم بتوانی آن را قاعده جهانی کنید.
کانت بعد از نقد عقل عملی و دریافت پاسخ سؤال چه باید بکنم، به تکلف کمال خواهی، یعنی خیر کل تام نفس می پردازد؛ و بنابر اعتقادات مسیحی خود، این خیر کل تام را در این دنیا برای نفس میسر نمی داند، چون در این دنیا عقل پابند طبع است، نه به عصمت دست می یابد و نه سعادت مطلق نصیب او می شود، ایشان معتقد است که نفس انسان پس از مرگ باقی می ماند تا بتواند در وصول بکمال سیر کند. و تباینی که میان عقل و طبع او هست مرتفع شود، و به خیر کل تام که همهٔ جهانیان خواهانش هستند و بسوی او می روند برسد.
3️⃣در این کانتکست است جواب سوال سوم از منظر کانت، آنچه می توانم به او امیدوار باشم.
کانت می گوید: آنچه ما به واسطهی او ببقای نفس حکم می کنیم خواهان کمال بودن ماست، که با وجود تخته بند تن بودن میسر نیست، و این عقیده با استدلال دست نمی دهد، بلکه باید آن را از اصول موضوعه بدانیم.
وصول به کمال یعنی خیر کل تام و سازگار شدن قانون اخلاقی با جریان امور عالم از عهدهٔ خود نفس انسان که خواهان این مقام است ساخته نیست و چاره نداریم جز اینکه بگوئیم کار وجودی است که خود دارای کمال مطلق باشد، و وجود عالم و جریان امور او و الزام قانون اخلاقی و سازگار شدن او با جریان امور و عمل بر مقتضای اختیار و آزادی همه بر حسب مشیت اوست. یعنی ذات باری و پروردگار عالم. به این تناسب است که کانت می گوید: «علم را محدود کردم تا جا برای ایمان باز شود»
با این همه، نمی توان از «نومن» استعلایی کانت، تعریفی تقلیلی و تنزیلی در سطح زباله و مازاد بر روی دست عقل مانده، و به کناری وانهاده ارائه نمود.
کانت عقل نظری را محدود و عاجز کرد به شناخت نومن تا با حفظ استعلا او، و با توسل به عقل عملی، وجود ایمان را استبقا بخشد به نیت ضمانت اجرای اخلاق تکلیفی.
📔منبع: سیر حکمت در اروپا
محمد علی فروغی.
@cafe_andishe95
🕊انسانیت و آزادی🪶
به نزد 《 کانت》 مفهوم انسانیت ارتباط وثیقی با مفهوم آزادی دارد، کانت در مقدمه آموزه فضیلت در مابعدالطبیعه اخلاق انسانیت را به توانایی فرد برای وضع غایات مختص به خویش تعریف میکند. کانت به هنگام شرح و تفصیل وظایفی که از ضابطه غایت فی نفسه نشئت می گیرند نظریه خاصی را طرح میکند که بر اساس آن برای عمل بر حسب ضابطه غایت فی نفسه باید مراقب باشیم تا در هر تعاملی با دیگر عاملان حق آنها را برای تصدیق اهدافی که قرار است از طریقِ عمل آزادانه محقق شود رعایت کنیم، یعنی دیگران را فریب نداده یا تحت فشار قرار ندهیم تا بتوانند به غایتی که در طلب آن اند دست یابند.
🔻به بیان دیگر، باید مراقب باشیم تا آزادی انتخاب فرد که متاثر است از عملش یا ماکسیم عملش خدشه دار نشود، علاوه بر این،اصل انسانیت مقتضی این است که ما هر چه در توان داریم انجام دهیم تا دیگر افراد بتوانند غایات خود را به نحو ثمر بخشی انتخاب کنند،یعنی به آنها کمک کنیم تا بتوانند آزادی انتخابشان را در عمل محقق سازند
پس معلوم میشود که رابطه تنگاتنگی میان مفهوم انسانیت به عنوان غایت فی نفسه و مفهوم آزادی انتخاب و فعل وجود دارد.
◽️فرد باید در انتخاب های خود از دخالت دیگران رها باشد و انتخاب های دیگران نباید محدودیتی برای آزادی او ایجاد کند، آنچه این ظن را تقویت میکند برخی از مثال های کانت و نیز به کارگیری ترم سیاسی ( خودآیینی) برای توصیف هدف غایی کردار اخلاقی است. کانت در نوشته های پیش از بنیاد گذاری تبعیت از قوانین کلی را ضروری میداند زیرا این قوانین یگانه طریقی برای رهایی فرد از ایجاب کردارش توسط امیال یا سوائق است
📗بنیاد گذاری مابعدالطبیعه اخلاق کانت ص ۱۷۴
پل گایر-آرسین
@cafe_andishe95
به نزد 《 کانت》 مفهوم انسانیت ارتباط وثیقی با مفهوم آزادی دارد، کانت در مقدمه آموزه فضیلت در مابعدالطبیعه اخلاق انسانیت را به توانایی فرد برای وضع غایات مختص به خویش تعریف میکند. کانت به هنگام شرح و تفصیل وظایفی که از ضابطه غایت فی نفسه نشئت می گیرند نظریه خاصی را طرح میکند که بر اساس آن برای عمل بر حسب ضابطه غایت فی نفسه باید مراقب باشیم تا در هر تعاملی با دیگر عاملان حق آنها را برای تصدیق اهدافی که قرار است از طریقِ عمل آزادانه محقق شود رعایت کنیم، یعنی دیگران را فریب نداده یا تحت فشار قرار ندهیم تا بتوانند به غایتی که در طلب آن اند دست یابند.
🔻به بیان دیگر، باید مراقب باشیم تا آزادی انتخاب فرد که متاثر است از عملش یا ماکسیم عملش خدشه دار نشود، علاوه بر این،اصل انسانیت مقتضی این است که ما هر چه در توان داریم انجام دهیم تا دیگر افراد بتوانند غایات خود را به نحو ثمر بخشی انتخاب کنند،یعنی به آنها کمک کنیم تا بتوانند آزادی انتخابشان را در عمل محقق سازند
پس معلوم میشود که رابطه تنگاتنگی میان مفهوم انسانیت به عنوان غایت فی نفسه و مفهوم آزادی انتخاب و فعل وجود دارد.
◽️فرد باید در انتخاب های خود از دخالت دیگران رها باشد و انتخاب های دیگران نباید محدودیتی برای آزادی او ایجاد کند، آنچه این ظن را تقویت میکند برخی از مثال های کانت و نیز به کارگیری ترم سیاسی ( خودآیینی) برای توصیف هدف غایی کردار اخلاقی است. کانت در نوشته های پیش از بنیاد گذاری تبعیت از قوانین کلی را ضروری میداند زیرا این قوانین یگانه طریقی برای رهایی فرد از ایجاب کردارش توسط امیال یا سوائق است
📗بنیاد گذاری مابعدالطبیعه اخلاق کانت ص ۱۷۴
پل گایر-آرسین
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚜️درس اخلاقی این داستان؟ مراقب روشنفکرانی باشید که در بیان نظریاتشان درباره انگیزهها، به یک عامل اکتفا میکنند. به بیان فنیتر، مراقب مدلهای تک متغیره در توضیح مشکلات متنوع و پیچیده باشید. البته که قدرت، همچون اقتصاد، در تاریخ نقش دارد. اما همینطور هم حسادت،…
❌ مبارزه با مردسالاری، کاهش ظلم، ترویج برابری، تغییر سرمایهداری، حفاظت از محیط زیست، حذف رقابت، کوچک کردن دولت یا اداره هر سازمانی به مثابه یک بیزینس غیرممکن است.
☑️ به سادگی به این دلیل که چنین مفاهیمی بیش از حد کلیاند. درست مثل حرف یکی از بازیگران کمدی مونتی پایتون نکته طنزی درباره نحوه نواختن فلوت یاد میداد: «در یک سر فلوت فوت میکنی و بعد انگشتهایت را روی سوراخها بالا و پایین میبری». درست است. اما بلا استفاده است. جزئیات ضروری به سادگی حذف شده است. به همین ترتیب، نظامها و فرآیندهای پیچیده و در مقیاس بزرگ، به روشی حتی الامکان واقعی که بتواند تحول واحد و جامع آن را امکانپذیر کند، وجود ندارد. ایده وجود داشتنشان را به راحتی میتوان در ثمره مکاتب فکری قرن بیستم دید.
⚜️اعتقادات این مکاتب همزمان خام و خودخواهانه است و نتیجه فعالیتی که آنها ترویج میکنند به پرورش فردی کینهتوز و تنبل ختم میشود تا به دستاوردی واقعی. تنها قواعد تسخیرشدگانِ ایدئولوژی خدایانشان هستند، همانها که مبلغان، کورکورانه خدمترسانی میکنند.
📚📖 فراتر از نظم؛ 12 قانون دیگر برای زندگی، جُردن پیترسون ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
☑️ به سادگی به این دلیل که چنین مفاهیمی بیش از حد کلیاند. درست مثل حرف یکی از بازیگران کمدی مونتی پایتون نکته طنزی درباره نحوه نواختن فلوت یاد میداد: «در یک سر فلوت فوت میکنی و بعد انگشتهایت را روی سوراخها بالا و پایین میبری». درست است. اما بلا استفاده است. جزئیات ضروری به سادگی حذف شده است. به همین ترتیب، نظامها و فرآیندهای پیچیده و در مقیاس بزرگ، به روشی حتی الامکان واقعی که بتواند تحول واحد و جامع آن را امکانپذیر کند، وجود ندارد. ایده وجود داشتنشان را به راحتی میتوان در ثمره مکاتب فکری قرن بیستم دید.
⚜️اعتقادات این مکاتب همزمان خام و خودخواهانه است و نتیجه فعالیتی که آنها ترویج میکنند به پرورش فردی کینهتوز و تنبل ختم میشود تا به دستاوردی واقعی. تنها قواعد تسخیرشدگانِ ایدئولوژی خدایانشان هستند، همانها که مبلغان، کورکورانه خدمترسانی میکنند.
📚📖 فراتر از نظم؛ 12 قانون دیگر برای زندگی، جُردن پیترسون ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✅ خلاصه اینکه، نه اشخاص، نه کلیساها و نه حتی دولت، به بهانه دین، حق تجاوز به حقوق مدنی و مواهب دنیوی دیگران را ندارند. کسانی که نظر دیگری دارند اگر با خود تأمل کنند به خوبی در خواهند یافت که کاشتن بذر نفاق و جنگ چقدر زیانبار است و دشمنیهای بیپایان و غارت…
📍[برخلاف نظر برخی خاماندیشان] تفاوت عقاید در دین امر مفیدی است. فرقههای مختلف همدیگر را کنترل میکنند. آیا یکسان سازی امری قابل دسترسی است؟ میلیونها مرد، زن و کودک بیگناه از آغاز مسیحیت تا به حال سوزانده، شکنجه، جریمه نقدی و زندانی شدهاند؛ اما با این حال حتی یک اینچ هم به یکنواختی و یکسانی نزدیک نشدهایم. تاثیر تهدید و اجبار چه بوده است؟ تبدیل نیمی از جهان به ابله و نیم دیگر به ریاکار، حمایت از یاغیگری و خطا در سراسر جهان.
📚📖 نکاتی در مورد ایالت ویرجینیا، توماس جفرسون
@cafe_andishe95
📚📖 نکاتی در مورد ایالت ویرجینیا، توماس جفرسون
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🛑 پس از هیجده سال آزمون و تجربه معلوم شد شیوههای درمانی فروید در مجموع پرهزینهاند و بیشتر به دردنازپروری آدمهای ناکام و نامُراد میخورد تا درمان بیماران. ما اینک میدانیم که بسیاری از ایدههای مرکزی روانکاوی هیچ پایه و مبنایی در زیستشناسی ندارند. در واقع…
🔖 فروید به جای اینکه میزان قابل توجهی از محتوای آزمون پذیر یا ابطال پذیر تجربی را پشتوانه نظریات خود کند، آنها را چنان فراگیر کرد که هر حالت ممکنی را شامل شوند و آزمودنشان تقریباً ممکن نباشد. او هم مثل پیروان مارکس وقتی میدید شواهد علیه نظریاتش هست گواهی میدهند نظریاتش را چنان تغییر میداد و تعدیل میکرد که بر موارد نقض هم منطبق شوند و سازگار افتند. لذا جُنگِ باورهای فروید پیوسته در حال گسترش و بالش بود، چنان که گویی نظامی دینی در مراحل اولیه تکوین خود است. همانگونه که انتظار میرفت، منتقدانی مثل یونگ که درون حلقه فروید بودند بدعتگذار، و آنانی مثل هاولاک الیس که بیرون از آن حلقه بودند خائن لقب گرفتند.
📌فروید به بدترین شکل ممکن، نمایشگر نشانهها و علامتهای ایدئولوگ موعودباور قرن بیستمی بود.
📓عصر جدید، پُل جانسون
📚📖 لیبرالیسم محافظهکار؛ گزیده نوشتههای مهم متفکران امروز آنگلوساکسون، ترجمه و تدوین مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
📌فروید به بدترین شکل ممکن، نمایشگر نشانهها و علامتهای ایدئولوگ موعودباور قرن بیستمی بود.
📓عصر جدید، پُل جانسون
📚📖 لیبرالیسم محافظهکار؛ گزیده نوشتههای مهم متفکران امروز آنگلوساکسون، ترجمه و تدوین مرتضی مردیها
@cafe_andishe95