📆«گفتمان ۵۷» چگونه است؟
۱. دشمنی پایانناپذیر با «غرب» و بهویژه دولت امریکا: تقابل با امریکا، غرب و «پهلوی» را میتوان مهمترین سنگ وحدت اپوزیسیون ۵۷ نامید.
۲. ضدیت کور با پهلوی: متاسفانه بخش بزرگی از اپوزیسیون ۵۷ قادر به دیدن پیشرفتهای صنعتی و اجتماعی ایران در این دوره نبودند و آنها که به آن اذعان داشتند، مدعی بودند که کشور توانی به مراتب بیش از این دارد و «پهلویها» تنها بخش کوچکی از آن را به منصه ظهور رساندهاند.
۳. مخالفت رادیکال با اقتصاد سرمایهداری و مطرح کردن مدلهای ورشکسته به عنوان آلترناتیو: همچون راه رشد غیرسرمایهداری حزب توده ایران و یا اقتصاد توحیدی بنیصدر.
۴. مخالفت پنهان و آشکار یا بیتوجهی به دموکراسی: در اردوی «پنجاه و هفتی» اگر هم از دمکراسی سخنی به میان میآمد صرفا ابزاری و تا رسیدن آنها به قدرت منظور بود و هست،.به عنوان نمونه خمینی که حتی در پستوی ذهنش دموکراسی جایی نداشت، حداقل در دوره اقامتش در پاریس به حکومت پهلوی به دلیل عدم رعایت دموکراسی حمله میکرد.
۵. نفی بسیاری از دستاوردهای مدرنیته تحت عنوان «غرب زدگی».
۶. ایدئولوژیگرایی: اکثریت شرکتکنندگان در فاجعه ۵۷ به یک ایدئولژی، عمدتا «اسلام سیاسی» و یا مارکسیسم، معتقد بودند و در فعالیتهای سیاسی اجتماعی خود از آن الهام میگرفتتند، حتی گاه شاهد بودیم که بازجوها در زندان سعی میکردند سیاست و رفتار خود را بر مبنای «اسلام سیاسی» تبیین کنند.
۷. تجلیل از «انقلاب بهمن»: متاسفانه پس از گذشت ۴۵ سال از فاجعه ۵۷ و در حالیکه به جرئت میتوان گفت که این رویداد، آواری از فلاکتها را بر ملت ما و دیگر ملل خاورمیانه نازل کرد، هنوز پارهای از شرککنندگان در این فاجعه از انقلاب شکوهمند بهمن سخن میگویند.
پرویز هدایی
@cafe_andishe95
۱. دشمنی پایانناپذیر با «غرب» و بهویژه دولت امریکا: تقابل با امریکا، غرب و «پهلوی» را میتوان مهمترین سنگ وحدت اپوزیسیون ۵۷ نامید.
۲. ضدیت کور با پهلوی: متاسفانه بخش بزرگی از اپوزیسیون ۵۷ قادر به دیدن پیشرفتهای صنعتی و اجتماعی ایران در این دوره نبودند و آنها که به آن اذعان داشتند، مدعی بودند که کشور توانی به مراتب بیش از این دارد و «پهلویها» تنها بخش کوچکی از آن را به منصه ظهور رساندهاند.
۳. مخالفت رادیکال با اقتصاد سرمایهداری و مطرح کردن مدلهای ورشکسته به عنوان آلترناتیو: همچون راه رشد غیرسرمایهداری حزب توده ایران و یا اقتصاد توحیدی بنیصدر.
۴. مخالفت پنهان و آشکار یا بیتوجهی به دموکراسی: در اردوی «پنجاه و هفتی» اگر هم از دمکراسی سخنی به میان میآمد صرفا ابزاری و تا رسیدن آنها به قدرت منظور بود و هست،.به عنوان نمونه خمینی که حتی در پستوی ذهنش دموکراسی جایی نداشت، حداقل در دوره اقامتش در پاریس به حکومت پهلوی به دلیل عدم رعایت دموکراسی حمله میکرد.
۵. نفی بسیاری از دستاوردهای مدرنیته تحت عنوان «غرب زدگی».
۶. ایدئولوژیگرایی: اکثریت شرکتکنندگان در فاجعه ۵۷ به یک ایدئولژی، عمدتا «اسلام سیاسی» و یا مارکسیسم، معتقد بودند و در فعالیتهای سیاسی اجتماعی خود از آن الهام میگرفتتند، حتی گاه شاهد بودیم که بازجوها در زندان سعی میکردند سیاست و رفتار خود را بر مبنای «اسلام سیاسی» تبیین کنند.
۷. تجلیل از «انقلاب بهمن»: متاسفانه پس از گذشت ۴۵ سال از فاجعه ۵۷ و در حالیکه به جرئت میتوان گفت که این رویداد، آواری از فلاکتها را بر ملت ما و دیگر ملل خاورمیانه نازل کرد، هنوز پارهای از شرککنندگان در این فاجعه از انقلاب شکوهمند بهمن سخن میگویند.
پرویز هدایی
@cafe_andishe95
🔴 افسانۀ جلال آلاحمد⚫️
«امان از قبلۀ مسلمین. مرکز کثافت است، مزبله است، کثافتکدهای است. نمودار کاملی است از ظاهر و باطن مردمی که به این قبله، نماز میگذارند و اصلاً چه بیخود ما جهودها را به کثافت مسخره میکنیم. اسلام را در زادگاهش، باید نمودار اصلی کثافت دید»
(خسی در میقات، از بخشهای حذف شده، مجلۀ بخارا، رسول جعفریان، خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی
انتشار بخشهای سانسور شده سفرنامۀ جلال آلاحمد در حج ) (به قول خودش بدویتِ موتوریزه)، از سوی رسول جعفریان، بسیاری را به شوک فرو بُرد.
آلاحمد به عنوان یک تودهای بریده و ماجراجو، طی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی برندینگ شد و مرجع تقلید بخشِ بزرگی از روشنفکری دینی و چپ شناخته میشد.
معروف بود که جلالِ بیدین، با رفتن به حج ایمان آورد، ولی آنطور که خودش نوشته، حجِ او صرفاً یک ماجراجویی بود نه از روی اعتقاد، همانطور که سفر به سرزمین اسرائیل (عزرائیل) از روی ماجرا بود. بخشهای حذف شده از کتاب خسی در میقات، بنا بر مصلحت از سوی خود آلاحمد و به توصیۀ محمود طالقانی، حذف شدند نه اعتقاد. این حذفیات از جلال موجودی وارونه ساخت و مرجعیتِ روشنفکری به او بخشید.
ضرباتی که جلال از بیرون دانشگاه به پیکرۀ دانشگاه و نظام علم وارد کرد، ضرباتی کاری و جبرانناپذیر بود. جلال که هرگز «به مکتب نرفت و خط ننوشت» به غمزههای سمی و کتابهای زهراگین، عالَمی را فریفت و مسألهآموز صد مدرس و روشنفکر برای «خودزنی» شد.
حملاتِ جلال به وحدتِ ملی، زمینۀ رشدِ روشنفکری «ضدِّ ملی» را فراهم آورد. آرزوی اشغال ایران توسط خلافتِ عثمانی به بهانۀ اینکه چه فرقی میکند؟ مگر اکنون ایالتی از ایالتهای امریکا نیستیم... اوجِ منجلاب و باتلاقِ کثیفی بود که آلاحمد مانند یک مخلوقِ بیریشه و بیاصالت در آن دست و پا میزد.
رضا براهنی که سرچشمۀ جوشانِ افکار سمی او بود، در جایی، غربزدگی را چیزی در مایههای «مانیفیست کمونیستِ شرق» نامیده است.
حقیقتاً پیامدهای ویرانگر این کتاب در لجنمالی اندیشمندانِ ایرانی و نگاه ایدئولوژیک به هر چیز و نابودی تئوریکِ بنیادهای تجدد و سنت (توأمان) کاریکاتوری از همان مانیفیستِ مارکس است.
در خدمت و خیانت روشنفکران برای آن بود که خائن، جای خادم را بگیرد و گفتارِ غربزدگی در نهایت تا جایی پیش رفت که خود جلال نیز «غربزدۀ مضاعف» نام گرفت.
پروژۀ برندینگِ جلال ،سیمین زنش ،و احمد شامپو از سوی کسانی همچون «پدر طالقانی» برای مصرفِ او در راه پیکارِ سیاسی بود تا از او، یک روشنفکرِ متعهد بسازد، تا بتوان از یک معلمِ دیپلمۀ الکلی در برابر اندیشمندانِ مستقل دانشگاهی، تندیسی ساخت.
افکار ضدِّ علم و ضدِّ مشروطۀ جلال و ضربهای که بر پیکرۀ «حکومت قانون» زد به تنهایی با حملۀ مغول برابری میکند. تعطیل کردن فکرِ مشروطه و به هیچشمردنِ قانون و دانشگاه، ضربهای عظیم بود ولی برای هیچ... بسیاری از مبارزان مذهبی توجه نکردند بریدن او از «حزب» توده به معنای بریدن از سنت کمونیستی و چپ نبود.
جلال، بادکنکی بود که ساخته شده بود برای پیکارِ سیاسی اما فراتر از پیشبینیها باد کرد. مغزی بود سمی و از روی سودا و هوس، که بر هیچ بنیادی تکیه نداشت.
داستان زندگی جلال - که قلمی نرانده جز از روی کینه - نشان میدهد که روشنفکری یعنی «حزبِ روشنفکرانِ ایدئولوژیک» سالها با توهمی از واقعیت، مخاطب را سر کار گذاشته بود.
کینۀ جلال به حج و آئین مسلمانان که با بدترین جملات از آن یاد میکند، نشان میدهد که او چقدر دمدمی مزاج بود و بر هیچ بنیادی تکیه نداشت جز هوس و سودا.
اگر سفرنامۀ اسرائیل او را خوانده باشید، دقیقاً چنین ویژگی دارد، در جایی طرفدارِ اسرائیل و تعلقِ فلسطین به یهودیان است و در جای دیگر طرفدارِ مظلومیتِ فلسطین، اما در نهایت با اسرائیل نیز بد نیست.
جلال، ترور شخصیتِ اندیشمندان و نویسندگان درجۀ یک معاصر را به عنوان یک رسالت، تلقی میکرد و ذیلِ نامِ غربزدگی، دهها نویسندۀ مرجع و دانشمندِ عالی این مملکت را لجنمال کرد و عاقبت، خودش نیز در سودای افراط در الکل به عدم رفت، اما مغزهای زیادی را تباه کرد و کارخانه فکری خائنپروری را به کار انداخت.
احمد فردید که بار اول، اصطلاحِ غربزدگی را ابداع کرده بود، وقتی دید جلال آن را بیملاحظه به این و آن نسبت میدهد، خود او را «غربزدۀ مضاعف» نامید اما تمام این مقاومتها چیزی نبود که قلمِ زهرآلود او را متوقف کند.
تکلیفِ جلال با خودش معلوم نبود، یک روز خوب، حالش خوب بود و یک روز بد، روشنفکر بیماری بود که بیدلیل به همه چیز حمله میکرد. شاید اگر روشنفکر نمیشد، یک قاتل سریالی میشد که بدون منفعت، آدم میکُشد.
✍️ سالار سیفالدینی
@cafe_andishe95
«امان از قبلۀ مسلمین. مرکز کثافت است، مزبله است، کثافتکدهای است. نمودار کاملی است از ظاهر و باطن مردمی که به این قبله، نماز میگذارند و اصلاً چه بیخود ما جهودها را به کثافت مسخره میکنیم. اسلام را در زادگاهش، باید نمودار اصلی کثافت دید»
(خسی در میقات، از بخشهای حذف شده، مجلۀ بخارا، رسول جعفریان، خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی
انتشار بخشهای سانسور شده سفرنامۀ جلال آلاحمد در حج ) (به قول خودش بدویتِ موتوریزه)، از سوی رسول جعفریان، بسیاری را به شوک فرو بُرد.
آلاحمد به عنوان یک تودهای بریده و ماجراجو، طی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی برندینگ شد و مرجع تقلید بخشِ بزرگی از روشنفکری دینی و چپ شناخته میشد.
معروف بود که جلالِ بیدین، با رفتن به حج ایمان آورد، ولی آنطور که خودش نوشته، حجِ او صرفاً یک ماجراجویی بود نه از روی اعتقاد، همانطور که سفر به سرزمین اسرائیل (عزرائیل) از روی ماجرا بود. بخشهای حذف شده از کتاب خسی در میقات، بنا بر مصلحت از سوی خود آلاحمد و به توصیۀ محمود طالقانی، حذف شدند نه اعتقاد. این حذفیات از جلال موجودی وارونه ساخت و مرجعیتِ روشنفکری به او بخشید.
ضرباتی که جلال از بیرون دانشگاه به پیکرۀ دانشگاه و نظام علم وارد کرد، ضرباتی کاری و جبرانناپذیر بود. جلال که هرگز «به مکتب نرفت و خط ننوشت» به غمزههای سمی و کتابهای زهراگین، عالَمی را فریفت و مسألهآموز صد مدرس و روشنفکر برای «خودزنی» شد.
حملاتِ جلال به وحدتِ ملی، زمینۀ رشدِ روشنفکری «ضدِّ ملی» را فراهم آورد. آرزوی اشغال ایران توسط خلافتِ عثمانی به بهانۀ اینکه چه فرقی میکند؟ مگر اکنون ایالتی از ایالتهای امریکا نیستیم... اوجِ منجلاب و باتلاقِ کثیفی بود که آلاحمد مانند یک مخلوقِ بیریشه و بیاصالت در آن دست و پا میزد.
رضا براهنی که سرچشمۀ جوشانِ افکار سمی او بود، در جایی، غربزدگی را چیزی در مایههای «مانیفیست کمونیستِ شرق» نامیده است.
حقیقتاً پیامدهای ویرانگر این کتاب در لجنمالی اندیشمندانِ ایرانی و نگاه ایدئولوژیک به هر چیز و نابودی تئوریکِ بنیادهای تجدد و سنت (توأمان) کاریکاتوری از همان مانیفیستِ مارکس است.
در خدمت و خیانت روشنفکران برای آن بود که خائن، جای خادم را بگیرد و گفتارِ غربزدگی در نهایت تا جایی پیش رفت که خود جلال نیز «غربزدۀ مضاعف» نام گرفت.
پروژۀ برندینگِ جلال ،سیمین زنش ،و احمد شامپو از سوی کسانی همچون «پدر طالقانی» برای مصرفِ او در راه پیکارِ سیاسی بود تا از او، یک روشنفکرِ متعهد بسازد، تا بتوان از یک معلمِ دیپلمۀ الکلی در برابر اندیشمندانِ مستقل دانشگاهی، تندیسی ساخت.
افکار ضدِّ علم و ضدِّ مشروطۀ جلال و ضربهای که بر پیکرۀ «حکومت قانون» زد به تنهایی با حملۀ مغول برابری میکند. تعطیل کردن فکرِ مشروطه و به هیچشمردنِ قانون و دانشگاه، ضربهای عظیم بود ولی برای هیچ... بسیاری از مبارزان مذهبی توجه نکردند بریدن او از «حزب» توده به معنای بریدن از سنت کمونیستی و چپ نبود.
جلال، بادکنکی بود که ساخته شده بود برای پیکارِ سیاسی اما فراتر از پیشبینیها باد کرد. مغزی بود سمی و از روی سودا و هوس، که بر هیچ بنیادی تکیه نداشت.
داستان زندگی جلال - که قلمی نرانده جز از روی کینه - نشان میدهد که روشنفکری یعنی «حزبِ روشنفکرانِ ایدئولوژیک» سالها با توهمی از واقعیت، مخاطب را سر کار گذاشته بود.
کینۀ جلال به حج و آئین مسلمانان که با بدترین جملات از آن یاد میکند، نشان میدهد که او چقدر دمدمی مزاج بود و بر هیچ بنیادی تکیه نداشت جز هوس و سودا.
اگر سفرنامۀ اسرائیل او را خوانده باشید، دقیقاً چنین ویژگی دارد، در جایی طرفدارِ اسرائیل و تعلقِ فلسطین به یهودیان است و در جای دیگر طرفدارِ مظلومیتِ فلسطین، اما در نهایت با اسرائیل نیز بد نیست.
جلال، ترور شخصیتِ اندیشمندان و نویسندگان درجۀ یک معاصر را به عنوان یک رسالت، تلقی میکرد و ذیلِ نامِ غربزدگی، دهها نویسندۀ مرجع و دانشمندِ عالی این مملکت را لجنمال کرد و عاقبت، خودش نیز در سودای افراط در الکل به عدم رفت، اما مغزهای زیادی را تباه کرد و کارخانه فکری خائنپروری را به کار انداخت.
احمد فردید که بار اول، اصطلاحِ غربزدگی را ابداع کرده بود، وقتی دید جلال آن را بیملاحظه به این و آن نسبت میدهد، خود او را «غربزدۀ مضاعف» نامید اما تمام این مقاومتها چیزی نبود که قلمِ زهرآلود او را متوقف کند.
تکلیفِ جلال با خودش معلوم نبود، یک روز خوب، حالش خوب بود و یک روز بد، روشنفکر بیماری بود که بیدلیل به همه چیز حمله میکرد. شاید اگر روشنفکر نمیشد، یک قاتل سریالی میشد که بدون منفعت، آدم میکُشد.
✍️ سالار سیفالدینی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗽مجید محمدی، فعال سیاسی:
اگر به جای آقای بایدن شخص دیگری در کاخ سفید بود، پوتین به اوکراین حمله نمیکرد، حماس به اسرائیل حمله نمیکرد. او افزود، خانم هریس به غیر از شکست و رفوزگی هیچ دستاوردی ندارد
@cafe_andishe95
اگر به جای آقای بایدن شخص دیگری در کاخ سفید بود، پوتین به اوکراین حمله نمیکرد، حماس به اسرائیل حمله نمیکرد. او افزود، خانم هریس به غیر از شکست و رفوزگی هیچ دستاوردی ندارد
@cafe_andishe95
💡🧱روشنفکران چگونه ایدئولوژی را در دنیای ایماژینر روایت میکنند؟
ایدئولوژی و سلطه
📍ریمون آرون در کتاب "افیون روشنفکران" ایدئولوژی را نظامی از تفسیرها در حوزۀ اجتماعی تعریف می کند که خود متضمن نظمی از ارزشهاست که باید و نبایدهایی را برای پیروان خود القاء می کند. عنوان کتاب خود جنبۀ یوتوپیایی ایدئولوژی را نشان می دهد. دست کم این متفکر ایدئولوژی را به مثابه پرسه زدن در دنیای رؤیاها یا ماده ای نشئه آور می داند که آدمهای ایدئالیست به آن پناه می برند.
این واقعیت را نمی توان انکار کرد که:
زندگی خوشتر بود در پردۀ وهم و خیال
صبح روشن را صفای سایۀ مهتاب نیست
🖇 امروز که از بسیاری باورها و امیدها افسون زدایی شده است بهتر می توان فهمید که دنیای افسون زدودۀ علمی تا چه حد می تواند خشک و بی روح باشد و سرانجامی جز نیهیلیسم و سرگردانی نداشته باشد. حال اینکه بشر واقعیت را با همه تلخی هایش ترجیح می دهد یا زندگی در پردۀ وهم و خیال را نکته ای است که هرکس پاسخ خود را به این سؤال می دهد. اما دلیل یوتوپیایی بودن ایدئولوژی ها دراین نکته نهفته ست که همۀ آنها بر یک جهان بینی استوار هستند و این جهان بینی ها هم خود بر صغری و کبرایی تکیه دارند که هرگز به اثبات نرسیده اند.
🖇 نه ماتریالیسم تاریخی مارکسیسم و نه ذات نیکوی انسان و نه برتری نژادی نازیسم در هیچ آزمونی اثبات نشده اند. درعین حال ژان فرانسوا دورتیه از متفکران اندیشه سیاسی در فرانسه براین باور است که ایدئولوژی هرگز ازبین نمی رود. زیرا هرکس نگرشی نسبت به زندگی دارد که با حرکتی به سوی آن همراه است. آنچه بین ایدئولوژی و ایده و علم فرق می گذارد همین وجه عملی ایدئولوژی است. ایدئولوژی ازاین جهت که از پیروان و باورمندان بخود می خواهد که در جهت تجقق اهداف آن دست به عمل و مبارزه بزنند آن را به ادیان شبیه می سازد.
🖇 درحقیقت هرآنچه به ادیان نسبت داده می شود در ایدئولوژی هم وجود دارد: وجود پیامبر یا بنیانگذار، افسانه یا افسانه های مقدس، دفاع از اصول، مسیانیسم یا امید به فرجامی نیکو، تفاسیر مختلف و متخاصم، کفریات و نزاع های درونی، جنگ مقدس علیه سایر باورها و اسطوره های تأسیسی در مورد خلقت جهان ایدئولوژی سعی دارد همه مسائل را در یک مسئله خلاصه کرده و برای آن سؤال کلیدی هم پاسخی واحد ارائه کند. این طرز نگاه دنیا را به دو قسمت تقسیم می کند: خوب و بد؛ درست و نادرست؛ دوست و دشمن. از نظر کارل اشمیت همین تقسیم به دوست و دشمن بنیان سیاست را تشکیل می دهد. در واقع ایدئولوژی بنا به طبیعت خود دایکوتومیک یا دوگانه بین است.
🖇 باید بین ایده و ایدئولوژی تفکیک قائل شد. ایده جزئی از هستی بشر است زیرا اگر نیندیشد پس نیست. یعنی وارونه ی کوژیتو. این سیاست است که ایده ها را به ایدئولوژی تبدیل می کند. ایده های بزرگ زائیده آزمون های بزرگ تاریخ است. تمام نظام های ارزشی که ایماژینر سیاسی معاصر را رقم زده اند مانند لیبرالیسم، ناسیونالیسم، دموکراسی، جمهوریت، مساوات، سوسیالیسم، زیست بوم وغیره در لحظات بنیانی تاریخ معاصر شکل گرفته اند.
📕 برای مثال لیبرالیسم که هنوز هم پشت اقتدارگرایان را بهم می لرزاند درست در مقطعی از تاریخ شکل گرفت که واکنشی جدی علیه قدرت مطلقه در جریان بود و دموکراسی هم واکنشی علیه امتیازات اشراف و نابرابری های دیگر بود که در قرون هفدهم و هیجدهم جریان داشت. اینکه سیاست گرایش جدی به تبدیل ایده ها به ایدئولوژی دارد ریشه در آمریتی دارد که در ایدئولوژی وجود دارد ولی در ایده وجود ندارد.
🖇 ایده می تواند خنثی و بیطرف باشد در حالی که ایدئولوژی جانبدار و مبارز است. ایدئولوژی خنثی نیست و مانند ادیان از پیروان خود انتظار کنش دارد. سیر این الزام به این صورت است که جهان بینی خاصی شکل می گیرد که پس از تبیین هستی شناسانه خود به جامعه و امور اجتماعی می پردازد و از آن جا به موضوع خاص مورد نظر می رسد. آنگاه بر پایه داده های پیشین به ترسیم و توصیف بایدها و نبایدها و نقشه راه پرداخته احکام لازم را صادر می کند. پراکسیس یعنی چگونه نظریه را به عمل تبدیل کنیم، موانع را از سر راه برداریم و در صورت لزوم به جفت و جور کردن اجزاء نظریه و عمل بپردازیم. دراین جاست که ایدئولوژی مانند نظریه باید از آزمون سرنوشت سازی گذر کند و اینجا پل صراطی است که بسیاری از ایدئولوژی ها رفوزه می شوند.
احمد نقیب زاده
@cafe_andishe95
ایدئولوژی و سلطه
📍ریمون آرون در کتاب "افیون روشنفکران" ایدئولوژی را نظامی از تفسیرها در حوزۀ اجتماعی تعریف می کند که خود متضمن نظمی از ارزشهاست که باید و نبایدهایی را برای پیروان خود القاء می کند. عنوان کتاب خود جنبۀ یوتوپیایی ایدئولوژی را نشان می دهد. دست کم این متفکر ایدئولوژی را به مثابه پرسه زدن در دنیای رؤیاها یا ماده ای نشئه آور می داند که آدمهای ایدئالیست به آن پناه می برند.
این واقعیت را نمی توان انکار کرد که:
زندگی خوشتر بود در پردۀ وهم و خیال
صبح روشن را صفای سایۀ مهتاب نیست
🖇 امروز که از بسیاری باورها و امیدها افسون زدایی شده است بهتر می توان فهمید که دنیای افسون زدودۀ علمی تا چه حد می تواند خشک و بی روح باشد و سرانجامی جز نیهیلیسم و سرگردانی نداشته باشد. حال اینکه بشر واقعیت را با همه تلخی هایش ترجیح می دهد یا زندگی در پردۀ وهم و خیال را نکته ای است که هرکس پاسخ خود را به این سؤال می دهد. اما دلیل یوتوپیایی بودن ایدئولوژی ها دراین نکته نهفته ست که همۀ آنها بر یک جهان بینی استوار هستند و این جهان بینی ها هم خود بر صغری و کبرایی تکیه دارند که هرگز به اثبات نرسیده اند.
🖇 نه ماتریالیسم تاریخی مارکسیسم و نه ذات نیکوی انسان و نه برتری نژادی نازیسم در هیچ آزمونی اثبات نشده اند. درعین حال ژان فرانسوا دورتیه از متفکران اندیشه سیاسی در فرانسه براین باور است که ایدئولوژی هرگز ازبین نمی رود. زیرا هرکس نگرشی نسبت به زندگی دارد که با حرکتی به سوی آن همراه است. آنچه بین ایدئولوژی و ایده و علم فرق می گذارد همین وجه عملی ایدئولوژی است. ایدئولوژی ازاین جهت که از پیروان و باورمندان بخود می خواهد که در جهت تجقق اهداف آن دست به عمل و مبارزه بزنند آن را به ادیان شبیه می سازد.
🖇 درحقیقت هرآنچه به ادیان نسبت داده می شود در ایدئولوژی هم وجود دارد: وجود پیامبر یا بنیانگذار، افسانه یا افسانه های مقدس، دفاع از اصول، مسیانیسم یا امید به فرجامی نیکو، تفاسیر مختلف و متخاصم، کفریات و نزاع های درونی، جنگ مقدس علیه سایر باورها و اسطوره های تأسیسی در مورد خلقت جهان ایدئولوژی سعی دارد همه مسائل را در یک مسئله خلاصه کرده و برای آن سؤال کلیدی هم پاسخی واحد ارائه کند. این طرز نگاه دنیا را به دو قسمت تقسیم می کند: خوب و بد؛ درست و نادرست؛ دوست و دشمن. از نظر کارل اشمیت همین تقسیم به دوست و دشمن بنیان سیاست را تشکیل می دهد. در واقع ایدئولوژی بنا به طبیعت خود دایکوتومیک یا دوگانه بین است.
🖇 باید بین ایده و ایدئولوژی تفکیک قائل شد. ایده جزئی از هستی بشر است زیرا اگر نیندیشد پس نیست. یعنی وارونه ی کوژیتو. این سیاست است که ایده ها را به ایدئولوژی تبدیل می کند. ایده های بزرگ زائیده آزمون های بزرگ تاریخ است. تمام نظام های ارزشی که ایماژینر سیاسی معاصر را رقم زده اند مانند لیبرالیسم، ناسیونالیسم، دموکراسی، جمهوریت، مساوات، سوسیالیسم، زیست بوم وغیره در لحظات بنیانی تاریخ معاصر شکل گرفته اند.
📕 برای مثال لیبرالیسم که هنوز هم پشت اقتدارگرایان را بهم می لرزاند درست در مقطعی از تاریخ شکل گرفت که واکنشی جدی علیه قدرت مطلقه در جریان بود و دموکراسی هم واکنشی علیه امتیازات اشراف و نابرابری های دیگر بود که در قرون هفدهم و هیجدهم جریان داشت. اینکه سیاست گرایش جدی به تبدیل ایده ها به ایدئولوژی دارد ریشه در آمریتی دارد که در ایدئولوژی وجود دارد ولی در ایده وجود ندارد.
🖇 ایده می تواند خنثی و بیطرف باشد در حالی که ایدئولوژی جانبدار و مبارز است. ایدئولوژی خنثی نیست و مانند ادیان از پیروان خود انتظار کنش دارد. سیر این الزام به این صورت است که جهان بینی خاصی شکل می گیرد که پس از تبیین هستی شناسانه خود به جامعه و امور اجتماعی می پردازد و از آن جا به موضوع خاص مورد نظر می رسد. آنگاه بر پایه داده های پیشین به ترسیم و توصیف بایدها و نبایدها و نقشه راه پرداخته احکام لازم را صادر می کند. پراکسیس یعنی چگونه نظریه را به عمل تبدیل کنیم، موانع را از سر راه برداریم و در صورت لزوم به جفت و جور کردن اجزاء نظریه و عمل بپردازیم. دراین جاست که ایدئولوژی مانند نظریه باید از آزمون سرنوشت سازی گذر کند و اینجا پل صراطی است که بسیاری از ایدئولوژی ها رفوزه می شوند.
احمد نقیب زاده
@cafe_andishe95
⚫️👥" در همه ی جوامع بدوی، سنت قانون نقض ناشدنی و لازم الاجرایی است؛ و اندیشه ی اسطوره ای نیز جز سنت هیچ مرجع دیگر یا عالیتری نمی شناسد.
آنچه در اسطوره بالاترین مقام را دارد و بسیار محترم است، به سخن والنشتاین یکی از قهرمانان شیلر، «دیروز جاودان» است:
آنچه هماره بوده است
هماره باز میگردد
آنچه را تا امروز اعتبار بوده است
فردا هم اعتبار است.
شکستن قدرت «دیروز جاویدان» از نخستین و اصلی ترین وظایف نظریه ی سیاسی افلاطون شد. اما در این جا افلاطون میبایست قوی ترین مقاومت را درهم شکند، حتی در فلسفه ی جدید و حتی به وسیله ی مدافعان بزرگ خردگرایی، غالباً گفته میشود که رسم و عادت، سازندگان واقعی زندگی سیاسی و شرایط ضروری آن هستند. هگل در رساله ی تحقیقی خود که درباره ی روشهای علمی در بررسی حقوق طبیعی است میگوید:
تلاش فرد برای رسیدن به اخلاقی از آن خود، عبث و بیهوده است و بنابر سرشت واقعی اخلاق دست نیافتنی. درباره ی اخلاق، تنها گفته ی درست، گفته ی داناترین مردان باستان است:
اخلاقی بودن، یعنی زندگی کردن طبق سنت های اخلاقی کشور خویش.
اگر این گفته درست بود، نمیتوانستیم افلاطون را جزو داناترین مردان باستان محسوب کنیم؛ زیرا وی همواره این نظر را رد میکند و به آن حمله می برد. وی اعلام می دارد که بنا نهادن زندگی سیاسی و اخلاقی بر پایه ی سنت به معنی برپاداشتن آن بر ریگهای روان است.
افلاطون در کتاب خود، فیدروس میگوید:
هر کسی که به قدرت سنت اعتماد کند و فقط با عمل و رسم پیش برود، مانند کوری عمل میکند که باید با دست ساییدن راه خویش را بیابد. اما مسلماً او که مطالعه در روش علم (techne) را دنبال میکند نباید با کوران و کران مقایسه شود. او باید ستاره ی قطبی یعنی اصل راهنمای اندیشه و اعمالش را داشته باشد. سنت نمی تواند این نقش را ایفا کند؛ زیرا خودش کور است. سنت از قواعدی تبعیت میکند که نه میتواند آنها را بفهمد و نه توجیه شان کند. ایمان داشتن مطلق به سنت هرگز نمی تواند معیار زندگی اخلاقی راستین باشد. "
📘اسطوره دولت-ارنست کاسیرر-یدالله موقن📕
@cafe_andishe95
آنچه در اسطوره بالاترین مقام را دارد و بسیار محترم است، به سخن والنشتاین یکی از قهرمانان شیلر، «دیروز جاودان» است:
آنچه هماره بوده است
هماره باز میگردد
آنچه را تا امروز اعتبار بوده است
فردا هم اعتبار است.
شکستن قدرت «دیروز جاویدان» از نخستین و اصلی ترین وظایف نظریه ی سیاسی افلاطون شد. اما در این جا افلاطون میبایست قوی ترین مقاومت را درهم شکند، حتی در فلسفه ی جدید و حتی به وسیله ی مدافعان بزرگ خردگرایی، غالباً گفته میشود که رسم و عادت، سازندگان واقعی زندگی سیاسی و شرایط ضروری آن هستند. هگل در رساله ی تحقیقی خود که درباره ی روشهای علمی در بررسی حقوق طبیعی است میگوید:
تلاش فرد برای رسیدن به اخلاقی از آن خود، عبث و بیهوده است و بنابر سرشت واقعی اخلاق دست نیافتنی. درباره ی اخلاق، تنها گفته ی درست، گفته ی داناترین مردان باستان است:
اخلاقی بودن، یعنی زندگی کردن طبق سنت های اخلاقی کشور خویش.
اگر این گفته درست بود، نمیتوانستیم افلاطون را جزو داناترین مردان باستان محسوب کنیم؛ زیرا وی همواره این نظر را رد میکند و به آن حمله می برد. وی اعلام می دارد که بنا نهادن زندگی سیاسی و اخلاقی بر پایه ی سنت به معنی برپاداشتن آن بر ریگهای روان است.
افلاطون در کتاب خود، فیدروس میگوید:
هر کسی که به قدرت سنت اعتماد کند و فقط با عمل و رسم پیش برود، مانند کوری عمل میکند که باید با دست ساییدن راه خویش را بیابد. اما مسلماً او که مطالعه در روش علم (techne) را دنبال میکند نباید با کوران و کران مقایسه شود. او باید ستاره ی قطبی یعنی اصل راهنمای اندیشه و اعمالش را داشته باشد. سنت نمی تواند این نقش را ایفا کند؛ زیرا خودش کور است. سنت از قواعدی تبعیت میکند که نه میتواند آنها را بفهمد و نه توجیه شان کند. ایمان داشتن مطلق به سنت هرگز نمی تواند معیار زندگی اخلاقی راستین باشد. "
📘اسطوره دولت-ارنست کاسیرر-یدالله موقن📕
@cafe_andishe95
🛡یکی از مشهورترین اختلاف نظرها در تاریخ فلسفه معاصر گفتوگوی کوتاه و به عبارتی منازعه میان «پوپر» و «لودویگ ویتگنشتاین» در کمبریج بوده است. هر دو فیلسوف درباره ماهیت فلسفه اختلاف داشتند. «پوپر» معتقد به وجود فلسفه بود، اما «ویتگنشتاین» از معماها و بازیهای زبانی صحبت میکرد. این ملاقات کوتاه که گویا در ٢٥ اکتبر سال ١٩٤٦ و یکسال پس از پایان جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده، یکی از پرمناقشهترین رویاروییهای دو فیلسوف برجسته و تأثیرگذار است.
روایتهای متناقض و فراوانی از این ملاقات کوتاه وجود دارد که تشخیص حقیقت را بسیار دشوار میکند. به روایت مورخان، در جریان جلسات هفتگی فلاسفه دانشگاهی انجمن علوم اخلاقی کمبریج، «پوپر» برای سخنرانی درباره وجود مسائل فلسفی دعوت شده بود.
ظاهرا با بالاگرفتن بحث میان دو فیلسوف، «ویتگنشتاین» به سمت شومینه رفته و سیخ شومینه را برداشته و به علامتی شبیه به تهدید به سمت «پوپر» در هوا تکان داده است.
روایت «پوپر» که در کتاب جستوجوی بیپایان در سال ١٩٧٤ منتشر شده است، میگوید «ویتگنشتاین» با حالتی عصبی با سیخ شومینه بازی میکرد. «ویتگنشتاین» از «پوپر» میخواهد یک مثال از قواعد اخلاقی ذکر کند.
«پوپر» میگوید:
«تهدید نکردن میهمان سخنران با سیخ شومینه».
طبق روایت «پوپر»، «ویتگنشتاین» از شنیدن این حرف برآشفت، سیخ را انداخت و در را محکم پشت سر خود کوبید و از اتاق بیرون رفت. اینکه پرونده این گفتوگوی مناقشهبرانگیز هنوز پس از گذشت ٧٠ سال بسته نشده، بیانگر آن است که بحث و تبادلنظر میان اندیشمندان تا به چه حد زیر ذرهبین است و البته به ما نشان میهد فیلسوفان بزرگ نیز ممکن است از کوره در بروند و نظرات مخالف خود را برنتابند.
رامین کتاب
@cafe_andishe95
روایتهای متناقض و فراوانی از این ملاقات کوتاه وجود دارد که تشخیص حقیقت را بسیار دشوار میکند. به روایت مورخان، در جریان جلسات هفتگی فلاسفه دانشگاهی انجمن علوم اخلاقی کمبریج، «پوپر» برای سخنرانی درباره وجود مسائل فلسفی دعوت شده بود.
ظاهرا با بالاگرفتن بحث میان دو فیلسوف، «ویتگنشتاین» به سمت شومینه رفته و سیخ شومینه را برداشته و به علامتی شبیه به تهدید به سمت «پوپر» در هوا تکان داده است.
روایت «پوپر» که در کتاب جستوجوی بیپایان در سال ١٩٧٤ منتشر شده است، میگوید «ویتگنشتاین» با حالتی عصبی با سیخ شومینه بازی میکرد. «ویتگنشتاین» از «پوپر» میخواهد یک مثال از قواعد اخلاقی ذکر کند.
«پوپر» میگوید:
«تهدید نکردن میهمان سخنران با سیخ شومینه».
طبق روایت «پوپر»، «ویتگنشتاین» از شنیدن این حرف برآشفت، سیخ را انداخت و در را محکم پشت سر خود کوبید و از اتاق بیرون رفت. اینکه پرونده این گفتوگوی مناقشهبرانگیز هنوز پس از گذشت ٧٠ سال بسته نشده، بیانگر آن است که بحث و تبادلنظر میان اندیشمندان تا به چه حد زیر ذرهبین است و البته به ما نشان میهد فیلسوفان بزرگ نیز ممکن است از کوره در بروند و نظرات مخالف خود را برنتابند.
رامین کتاب
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗝ایلان ماسک یک راز بزرگ در زندگی خود که باعث حمایت همه جانبه اش از ترامپ شد را فاش کرد
ایلان ماسک در مصاحبه با جردن پیترسون (روانشناس کانادایی) گفت:
پسر بزرگم خاویر به علت تبلیغات شیطانی چپها ترنس شد و من قبل از آنکه متوجه بشم مجبور شدم اسنادی رو امضا کنم، اونها بهش داروی جلوگیری کننده از بلوغ جنسی دادند که در واقع داروهای مخدر قوی هست و این باعث افسردگی و از بین رفتن پسرم شد.
بعد از اون تصمیم گرفتم تا نابودی کامل این ایدئولوژی شیطانی woke بجنگم.
@cafe_andishe95
ایلان ماسک در مصاحبه با جردن پیترسون (روانشناس کانادایی) گفت:
پسر بزرگم خاویر به علت تبلیغات شیطانی چپها ترنس شد و من قبل از آنکه متوجه بشم مجبور شدم اسنادی رو امضا کنم، اونها بهش داروی جلوگیری کننده از بلوغ جنسی دادند که در واقع داروهای مخدر قوی هست و این باعث افسردگی و از بین رفتن پسرم شد.
بعد از اون تصمیم گرفتم تا نابودی کامل این ایدئولوژی شیطانی woke بجنگم.
@cafe_andishe95
🎨به باور کانت زیبایی شناسی پیش و بیش از هر چیز کاوشی است دربارهٔ نحوهٔ کارکرد ذهن مان و طرق معرفت شناختی دسترسی آن به جهان، احکام زیبایی شناختی، احکامی ذوقی اند که خود عبارت است از (قوهٔ داوری یک عین یا نوعی تصور از طریق احساس رضایت یا عدم رضایت) که در آن ( موضوع چنین رضایتی را زیبا می نامیم)، کانت سه قوه برای ذهن به طور کلی در نظر میگیرد که هر یک «قوه شناخت»، «اصول پیشین» و کارکردهای مخصوص به خود را دارد. در حالی که فاهمه (Verstand) حامل اصول تقویمی پیشین برای قوه شناخت است وقتی شناخت به طبیعت اطلاق شود و عقل (Vemunft) حامل اصول قوه میل است وقتی میل به آزادی اطلاق شود، قوه حکم (Urteil) حامل اصول احساس لذت یا الم زیبایی شناختی است. یکی از اهداف اصلی نقد قوه حکم جدا سازی و مشخص کردن این اصول پیشین است.
همان طور که خواهیم دید این کاری است بس دشوار، به خصوص در پرتو ادعایی مبنی بر اینکه هیچ اصل عینی برای ذوق ممکن نیست.
بدین ترتیب کانت، در نگاهی کلی بنا دارد ثابت کند که ما از چه چیزی می توانیم شناخت کسب کنیم، یا، آن بیرون چیست برایمان که بتوانیم بدانیم و بشناسیم: تا کجا، اگر اصلاً چنین چیزی ممکن باشد، وجوه ذهنی تجربه حدود آنچه به طور مشروع و معتبر درباره جهان عینی می توانیم گفت را مشخص میکنند؟
پس شاید حیرت انگیز باشد که کانت نقد سوم را با ترسیم تمایزی دقیق و واضح میان احکام زیبایی شناختی و شناختی آغاز می کند و تأکید دارد که احکام درباره زیبایی همان اهداف شناختی احکام عادی را ندارند و نمی توانند مانند آنها به شناخت منتهی شوند. این بدان معنی نیست که حکم زیبایی شناختی که کانت آن را به نوبهٔ خود در زمره احکام تأملی قرار داده است نمی تواند نشانی از احکام شناختی داشته باشد - همچنین این نشان نمی دهد که احکام زیبایی شناختی [حسانی]، علی رغم اینکه احکام ذوقی اند، تمام خصایص و ویژگی های دیگر انواع احکام مبتنی بر حواس را دارند.
متفکران بزرگ زیبایی شناسی، ص ۸۰
الیزابت شلکنز-آرسین
@cafe_andishe95
همان طور که خواهیم دید این کاری است بس دشوار، به خصوص در پرتو ادعایی مبنی بر اینکه هیچ اصل عینی برای ذوق ممکن نیست.
بدین ترتیب کانت، در نگاهی کلی بنا دارد ثابت کند که ما از چه چیزی می توانیم شناخت کسب کنیم، یا، آن بیرون چیست برایمان که بتوانیم بدانیم و بشناسیم: تا کجا، اگر اصلاً چنین چیزی ممکن باشد، وجوه ذهنی تجربه حدود آنچه به طور مشروع و معتبر درباره جهان عینی می توانیم گفت را مشخص میکنند؟
پس شاید حیرت انگیز باشد که کانت نقد سوم را با ترسیم تمایزی دقیق و واضح میان احکام زیبایی شناختی و شناختی آغاز می کند و تأکید دارد که احکام درباره زیبایی همان اهداف شناختی احکام عادی را ندارند و نمی توانند مانند آنها به شناخت منتهی شوند. این بدان معنی نیست که حکم زیبایی شناختی که کانت آن را به نوبهٔ خود در زمره احکام تأملی قرار داده است نمی تواند نشانی از احکام شناختی داشته باشد - همچنین این نشان نمی دهد که احکام زیبایی شناختی [حسانی]، علی رغم اینکه احکام ذوقی اند، تمام خصایص و ویژگی های دیگر انواع احکام مبتنی بر حواس را دارند.
متفکران بزرگ زیبایی شناسی، ص ۸۰
الیزابت شلکنز-آرسین
@cafe_andishe95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
☑️ سرمایهداری زالوصفت یا حکومت عدل علی؟ مقایسهای گذرا میان مدارس ایران و آمریکا
🔹نجات بهرامی
@cafe_andishe95
🔹نجات بهرامی
@cafe_andishe95
سرمایهداری زالوصفت یا حکومت عدل علی؟مقایسهای گذرا میان مدارس ایران…
🔰 سرمایهداری زالوصفت یا حکومت عدل علی؟ مقایسهای گذرا میان مدارس ایران و آمریکا
🔹نجات بهرامی
@cafe_andishe95
🔹نجات بهرامی
@cafe_andishe95
🦢لیبرالیسم نوعی تفکر سیاسی است که به آزادی ها و حقوق فرد در مقابل قدرت های حکومتی برتری می بخشد.
در عین حال به این منظور پدید آمده است که این حقوق را از هرگونه تعدی از بالا محفوظ بدارد.
لیبرالیسم صرفا نظریه ای سیاسی در بین بقیهٔ نظریه ها نیست، بلکه جهان بینی جامعی است که سیاست، اقتصاد و حتی علم را در بر می گیرد تا ارزش های عام خودش را ترویج و تحمیل کند.
📘زیبایی شناسی و غیاب اضطرار، ص ۵۰
سانتیاگو ساوالا
@cafe_andishe95
در عین حال به این منظور پدید آمده است که این حقوق را از هرگونه تعدی از بالا محفوظ بدارد.
لیبرالیسم صرفا نظریه ای سیاسی در بین بقیهٔ نظریه ها نیست، بلکه جهان بینی جامعی است که سیاست، اقتصاد و حتی علم را در بر می گیرد تا ارزش های عام خودش را ترویج و تحمیل کند.
📘زیبایی شناسی و غیاب اضطرار، ص ۵۰
سانتیاگو ساوالا
@cafe_andishe95
Forwarded from ناگفتههای تاریخ معاصر ایران-ناتاما
●دولت مدرن، مهمترین هدف رضاشاه بزرگ بود.
دکتر سیروس غنی حقوقدان و مورخ شهیر ایرانی مینویسد:
مهمترین هدف رضاشاه، به وجود آوردن دولتی مدرن بود. این مستلزم وارد کردن علوم و فنون غرب و اصول و موازین اداری و آموزشی و اقتصادی اروپایی بود. اطرافیان رضاشاه همه همرأی بودند که برترین و فوری ترین کار، تغییر دادن ساختار تمامی نظام قضایی و تدوین قانونهای امروزی است. بدین ترتیب اصلاح قوه قضایی و احداث هرچه زودتر راهآهن در سر لوحه برنامه کار دولت قرار گرفت.
📚ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، نوشته دکتر سیروس غنی، ترجمه حسن کامشاد، صفحه ۴۱۶، انتشارات نیلوفر، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۵ خورشیدی
@na_ta_ma
دکتر سیروس غنی حقوقدان و مورخ شهیر ایرانی مینویسد:
مهمترین هدف رضاشاه، به وجود آوردن دولتی مدرن بود. این مستلزم وارد کردن علوم و فنون غرب و اصول و موازین اداری و آموزشی و اقتصادی اروپایی بود. اطرافیان رضاشاه همه همرأی بودند که برترین و فوری ترین کار، تغییر دادن ساختار تمامی نظام قضایی و تدوین قانونهای امروزی است. بدین ترتیب اصلاح قوه قضایی و احداث هرچه زودتر راهآهن در سر لوحه برنامه کار دولت قرار گرفت.
📚ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، نوشته دکتر سیروس غنی، ترجمه حسن کامشاد، صفحه ۴۱۶، انتشارات نیلوفر، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۵ خورشیدی
@na_ta_ma
⚔️قدرت نظامی بالای ژاپن و کره جنوبی🛡
🇯🇵
یکی از کذبیات بنیادگرایان و چپگرایان این تحریف تاریخ است که ژاپن و کره جنوبی صرفا دنباله روی بی اراده و تحت حمایت نظامی امریکا هستند و قدرت و اراده نظامی ندارند.
🎌
ژاپن
در رده بندی ارتش های قدرتمند جهان، ژاپن از نظر قدرت ناوگان هوایی، بالگرد و تعداد خودروهای زرهی در بین ۱۰ کشور برتر قرار دارد.
این کشور جزیره ای بالاترین رتبه را در بخش مورد بنادر بزرگ داشته و با چهار ناو هلیکوپتربر در این رده در رتبه دوم قرار گرفته است. این کشور همچنین از نظر قدرت ناوگان هواپیماهای ماموریت ویژه در رتبه دوم (پس از آمریکا) قرار گرفت.
گلوبال فایر پاور اعلام کرد که ژاپن تا ژانویه ۲۰۲۳ بیش از یک هزار و ۴۰۰ فروند هواپیمای نظامی و بیش از ۱۱۱ هزار دستگاه خورودی جنگی در اختیار داشته و امتیاز ۰.۱۷۱۱ را کسب کرده است.
ژاپن علی رغم اینکه پس از شکست در جنگ جهانی دوم توانایی شروع یک جنگ دیگر را از دست داد، اما هنوز هم ارتش قدرتمندی دارد. قانون اساسی ژاپن به شدت توانایی این کشور در استفاده از نیرو در خارج از کشور را محدود میکند و بر این اساس، ارتش این کشور به عنوان نیروهای دفاع شخصی ژاپن شناخته میشود. گلوبال فایرپاور ژاپن را از نظر قدرت ناوگان هوایی، قدرت کلی هلیکوپتری و قدرت ناوگان خودروهای جنگی زرهی در میان ۱۰ کشور برتر جهان قرار داده است.
ژاپن که یک کشور جزیرهای است، بالاترین رتبه را در زمینه تعداد بنادر بزرگ به خود اختصاص داده است و با چهار ناو بالگردبر در این رده بندی در رتبه دوم جهانی قرار داشته و در زمینه ناوگان هواپیماهای با ماموریتهای خاص نیز تنها پس از آمریکا در رده دوم قرار دارد.
در دهههای اخیر ژاپن تنها حدود ۱ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را در زمینه دفاعی سرمایه گذاری کرده بود، اما اخیراً این سیاست تغییر کرده است. در سال ۲۰۱۶، ژاپن محدودیتهای مربوط به چگونگی استفاده از ارتش خود را کاهش داد تا امکان مشارکت محدود در ماموریتهای خارجی که “دفاع جمعی از خود” تلقی میشوند، فراهم شود.
این اقدام پس از تحرکات خصمانه و تهاجمی همسایگان نزدیک آن یعنی کره شمالی و چین انجام شد. اخیراَ این کشور اعلام کرده است که قصد دارد هزینههای دفاعی خود را به ۲ درصد تولید ناخالص داخلی افزایش دهد که این رقم سومین بودجه دفاعی بزرگ جهان خواهد بود. گلوبال فایرپاور اعلام کرده که ژاپن تا ژانویه ۲۰۲۳ بیش از ۱،۴۰۰ هواپیمای نظامی و بیش از ۱۱۱،۰۰۰ وسیله نقلیه نظامی دارد که با امتیاز ۰.۱۷۱۱ برای این کشور همراه بوده است.
🗽- کره جنوبی
🇰🇷
قدرت ارتش کره جنوبی با توجه به تنش های چند دهه ای این کشور با کره شمالی تعجب آور نیست.
گلوبال فایر پاور، کره جنوبی را به دلیل قدرت ناوگان هوایی و تعداد خودروهای زرهی و بالگرد در بین پنج کشور برتر قرار داد. کره جنوبی تا ژانویه ۲۰۲۳ بیش از ۱۳۳ هزار خودروی نظامی، ۷۳۹ بالگرد و از جمله ۱۱۲ بالگرد تهاجمی داشته است.
به طور کلی، به کره جنوبی امتیاز ۰.۱۵۰۵ داده شده است.
@cafe_andishe95
🇯🇵
یکی از کذبیات بنیادگرایان و چپگرایان این تحریف تاریخ است که ژاپن و کره جنوبی صرفا دنباله روی بی اراده و تحت حمایت نظامی امریکا هستند و قدرت و اراده نظامی ندارند.
🎌
ژاپن
در رده بندی ارتش های قدرتمند جهان، ژاپن از نظر قدرت ناوگان هوایی، بالگرد و تعداد خودروهای زرهی در بین ۱۰ کشور برتر قرار دارد.
این کشور جزیره ای بالاترین رتبه را در بخش مورد بنادر بزرگ داشته و با چهار ناو هلیکوپتربر در این رده در رتبه دوم قرار گرفته است. این کشور همچنین از نظر قدرت ناوگان هواپیماهای ماموریت ویژه در رتبه دوم (پس از آمریکا) قرار گرفت.
گلوبال فایر پاور اعلام کرد که ژاپن تا ژانویه ۲۰۲۳ بیش از یک هزار و ۴۰۰ فروند هواپیمای نظامی و بیش از ۱۱۱ هزار دستگاه خورودی جنگی در اختیار داشته و امتیاز ۰.۱۷۱۱ را کسب کرده است.
ژاپن علی رغم اینکه پس از شکست در جنگ جهانی دوم توانایی شروع یک جنگ دیگر را از دست داد، اما هنوز هم ارتش قدرتمندی دارد. قانون اساسی ژاپن به شدت توانایی این کشور در استفاده از نیرو در خارج از کشور را محدود میکند و بر این اساس، ارتش این کشور به عنوان نیروهای دفاع شخصی ژاپن شناخته میشود. گلوبال فایرپاور ژاپن را از نظر قدرت ناوگان هوایی، قدرت کلی هلیکوپتری و قدرت ناوگان خودروهای جنگی زرهی در میان ۱۰ کشور برتر جهان قرار داده است.
ژاپن که یک کشور جزیرهای است، بالاترین رتبه را در زمینه تعداد بنادر بزرگ به خود اختصاص داده است و با چهار ناو بالگردبر در این رده بندی در رتبه دوم جهانی قرار داشته و در زمینه ناوگان هواپیماهای با ماموریتهای خاص نیز تنها پس از آمریکا در رده دوم قرار دارد.
در دهههای اخیر ژاپن تنها حدود ۱ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را در زمینه دفاعی سرمایه گذاری کرده بود، اما اخیراً این سیاست تغییر کرده است. در سال ۲۰۱۶، ژاپن محدودیتهای مربوط به چگونگی استفاده از ارتش خود را کاهش داد تا امکان مشارکت محدود در ماموریتهای خارجی که “دفاع جمعی از خود” تلقی میشوند، فراهم شود.
این اقدام پس از تحرکات خصمانه و تهاجمی همسایگان نزدیک آن یعنی کره شمالی و چین انجام شد. اخیراَ این کشور اعلام کرده است که قصد دارد هزینههای دفاعی خود را به ۲ درصد تولید ناخالص داخلی افزایش دهد که این رقم سومین بودجه دفاعی بزرگ جهان خواهد بود. گلوبال فایرپاور اعلام کرده که ژاپن تا ژانویه ۲۰۲۳ بیش از ۱،۴۰۰ هواپیمای نظامی و بیش از ۱۱۱،۰۰۰ وسیله نقلیه نظامی دارد که با امتیاز ۰.۱۷۱۱ برای این کشور همراه بوده است.
🗽- کره جنوبی
🇰🇷
قدرت ارتش کره جنوبی با توجه به تنش های چند دهه ای این کشور با کره شمالی تعجب آور نیست.
گلوبال فایر پاور، کره جنوبی را به دلیل قدرت ناوگان هوایی و تعداد خودروهای زرهی و بالگرد در بین پنج کشور برتر قرار داد. کره جنوبی تا ژانویه ۲۰۲۳ بیش از ۱۳۳ هزار خودروی نظامی، ۷۳۹ بالگرد و از جمله ۱۱۲ بالگرد تهاجمی داشته است.
به طور کلی، به کره جنوبی امتیاز ۰.۱۵۰۵ داده شده است.
@cafe_andishe95
🪬عاقبت خرافات و ضدیت با علم!
شكوه السلطنه سومين همسر عقدى ناصرالدين شاه و مادر مظفرالدين شاه بود. او از زنان مقتدر دربار شاه بود شش خدمه اندرون او هر یک صاحب نفوذ بودند با شيوع بيمارى آنفلونزا ، شكوه السلطنه نيز به اين بيمارى مبتلا شد.
پزشكان فرنگى براى مداواى او به تهران فراخوانده شدند، اما شكوه السلطنه با استخاره مداوا توسط اطباي ايرانى را برگزيد و پس از سه ماه و با شدت گرفتن بيمارى درگذشت!
@cafe_andishe95
شكوه السلطنه سومين همسر عقدى ناصرالدين شاه و مادر مظفرالدين شاه بود. او از زنان مقتدر دربار شاه بود شش خدمه اندرون او هر یک صاحب نفوذ بودند با شيوع بيمارى آنفلونزا ، شكوه السلطنه نيز به اين بيمارى مبتلا شد.
پزشكان فرنگى براى مداواى او به تهران فراخوانده شدند، اما شكوه السلطنه با استخاره مداوا توسط اطباي ايرانى را برگزيد و پس از سه ماه و با شدت گرفتن بيمارى درگذشت!
@cafe_andishe95
🟥نیکولای گتمن راوی جنایات کمونیسم🚩
#نقاشی_اجتماعی_سیاسی
گتمن که در خارکوف، دومین شهر بزرگ اوکراین به دنیا آمد، طراحی را از سنین پایین آغاز کرد. پس از اخراج از ارتش سرخ، او با گروهی از هنرمندان دستگیر شد که یکی از آنها تصویری در حال تمسخر استالین را روی کاغذ سیگار کشیده بود .یک خبرچین طرح را گزارش کرد و کل گروه در 12 اکتبر 1945 به دلیل تبلیغات و تحریک ضد شوروی دستگیر شدند. گتمن هشت سال را در سیبری و کولیما گذراند. او در 30 اوت 1953 آزاد شد. او بلافاصله شروع به نقاشی از حافظه خود در مورد زندگی و مرگ در گولاگ کرد. تا سال 1962 هیچ اشاره ای به زندگی گولاگ در اتحاد جماهیر شوروی مجاز نبود.
او به هیچ کس درباره این نقاشی ها چیزی نگفت، حتی همسرش. بیش از 40 سال طول کشید تا او 50 نقاشی را تکمیل کند. تابلوهای ترسناک از نابودی احتمالی نجات یافتند و در سال 1997 به ایالات متحده آورده شدند.
📆سخنان خود این هنرمند: "من در 23 دسامبر 1917 در شهر خارکف اوکراین به دنیا آمدم. مادرم در اپیدمی تیفوس در سال 1919، قبل از اینکه من به دومین سالگرد تولدم برسم، درگذشت. بر عهده پدرم و دو برادر بزرگترم پیوتر و الکساندر بود که از من مراقبت کنند و مرا بزرگ کنند. من جنگ داخلی 1918 و پیامدهای آن - قحطی 1921 - را از چهار سالگی به یاد دارم. خانواده ما در خارکف، پایتخت اوکراین، زندگی آسانی نداشتند. من را عمه ماشا از گرسنگی نجات داد. از اوایل کودکی، تا زمانی که به یاد دارم، همیشه نقاشی میکشیدم. سعی کردم چیزهایی را که احساس می کردم و مشاهده می کردم بیان کنم. البته طراحیهای من ابتدایی بودند، اما طرحهای اولیه کاملاً صادقانه بودند. در مدرسه برای روزنامه کلاس نقاشی می کشیدم، کلاس را تزئین می کردم و در مناسبت های خاص کل مدرسه را تزئین می کردم. من با خبر غم انگیز مرگ برادرم الکساندر که متهم به ارتکاب یک اقدام تروریستی "سفید" و تیراندازی در 11 دسامبر 1934 بود، زندگی کردم.
برادرم پیوتر از ترس آزار و اذیت و سرکوب، چندین سال به خانه یکی از دوستانش در مسکو پناه برد. پدرم یک شب مخفیانه آنجا را ترک کرد تا با خواهرش، عمه ام ماشا، زندگی کند که از روستای خود پوکروفسکوئه به دنپروپتروفسک نقل مکان کرد نه با نام دخترش گتمن، بلکه با استفاده از نام همسرش، پاول اپیفانوویچ سوخ. سرنوشت مقرر کرد که سرکوب بر من، دانشجوی سال دوم دانشکده فنی تأثیری نگذارد، اما این در دهه 1930 بود. پس از فارغ التحصیلی در سال 1937، برای تبدیل شدن به یک هنرمند حرفه ای وارد دانشکده هنر خارکف شدم. یکی از معلمان آنجا، سمیون مارکوویچ پروخوروف، شاگرد رپین بود. او اغلب از هنرمند و معلم بزرگ صحبت می کرد. هرگز کلماتی را که قرار بود به باور من تبدیل شوند فراموش نکرده ام: "مهم ترین چیز در یک تصویر رنگ است. از طریق استفاده از رنگ است که بیننده را به حال و هوای بوم خود حس می کنید. بدون رنگ هیچ هنری وجود ندارد.»
🎨🏞تصاویر گتمن با صداقت و دقت بسیار راوی ظلم ها و تحقیرهایی که همبستگانش متحمل شده اند،است. آنها همچنین به ما یادآوری می کنند که چگونه، اغلب، آنچه ما به عنوان موفقیت و شکست، رفاه و فقر درک می کنیم، می تواند نتیجه مستقیم زمینه و موقعیت اجتماعی بزرگتر باشد تا انتخاب و تلاش شخصی. هر فردی که در جهنم اردوگاههای کار اجباری گرفتار میشد، زندگی گرانبهایی بود، با پتانسیلهای بکر، احتمالاً با رویاها و جاهطلبیها، اما تمام ویژگیها و بینشهایشان - بدون اجازه آنها - در نقشهای جنونآمیز و هولناک و همهگیر قربانی شده بود
برای دستیابی به آرمانشهر چپ افراطی.
گتمن با استفاده از یک رویکرد بصری پر جنب و جوش، مقابله و درک این فصل تاریک تاریخ را کمی آسانتر میکند.
@cafe_andishe95
#نقاشی_اجتماعی_سیاسی
گتمن که در خارکوف، دومین شهر بزرگ اوکراین به دنیا آمد، طراحی را از سنین پایین آغاز کرد. پس از اخراج از ارتش سرخ، او با گروهی از هنرمندان دستگیر شد که یکی از آنها تصویری در حال تمسخر استالین را روی کاغذ سیگار کشیده بود .یک خبرچین طرح را گزارش کرد و کل گروه در 12 اکتبر 1945 به دلیل تبلیغات و تحریک ضد شوروی دستگیر شدند. گتمن هشت سال را در سیبری و کولیما گذراند. او در 30 اوت 1953 آزاد شد. او بلافاصله شروع به نقاشی از حافظه خود در مورد زندگی و مرگ در گولاگ کرد. تا سال 1962 هیچ اشاره ای به زندگی گولاگ در اتحاد جماهیر شوروی مجاز نبود.
او به هیچ کس درباره این نقاشی ها چیزی نگفت، حتی همسرش. بیش از 40 سال طول کشید تا او 50 نقاشی را تکمیل کند. تابلوهای ترسناک از نابودی احتمالی نجات یافتند و در سال 1997 به ایالات متحده آورده شدند.
📆سخنان خود این هنرمند: "من در 23 دسامبر 1917 در شهر خارکف اوکراین به دنیا آمدم. مادرم در اپیدمی تیفوس در سال 1919، قبل از اینکه من به دومین سالگرد تولدم برسم، درگذشت. بر عهده پدرم و دو برادر بزرگترم پیوتر و الکساندر بود که از من مراقبت کنند و مرا بزرگ کنند. من جنگ داخلی 1918 و پیامدهای آن - قحطی 1921 - را از چهار سالگی به یاد دارم. خانواده ما در خارکف، پایتخت اوکراین، زندگی آسانی نداشتند. من را عمه ماشا از گرسنگی نجات داد. از اوایل کودکی، تا زمانی که به یاد دارم، همیشه نقاشی میکشیدم. سعی کردم چیزهایی را که احساس می کردم و مشاهده می کردم بیان کنم. البته طراحیهای من ابتدایی بودند، اما طرحهای اولیه کاملاً صادقانه بودند. در مدرسه برای روزنامه کلاس نقاشی می کشیدم، کلاس را تزئین می کردم و در مناسبت های خاص کل مدرسه را تزئین می کردم. من با خبر غم انگیز مرگ برادرم الکساندر که متهم به ارتکاب یک اقدام تروریستی "سفید" و تیراندازی در 11 دسامبر 1934 بود، زندگی کردم.
برادرم پیوتر از ترس آزار و اذیت و سرکوب، چندین سال به خانه یکی از دوستانش در مسکو پناه برد. پدرم یک شب مخفیانه آنجا را ترک کرد تا با خواهرش، عمه ام ماشا، زندگی کند که از روستای خود پوکروفسکوئه به دنپروپتروفسک نقل مکان کرد نه با نام دخترش گتمن، بلکه با استفاده از نام همسرش، پاول اپیفانوویچ سوخ. سرنوشت مقرر کرد که سرکوب بر من، دانشجوی سال دوم دانشکده فنی تأثیری نگذارد، اما این در دهه 1930 بود. پس از فارغ التحصیلی در سال 1937، برای تبدیل شدن به یک هنرمند حرفه ای وارد دانشکده هنر خارکف شدم. یکی از معلمان آنجا، سمیون مارکوویچ پروخوروف، شاگرد رپین بود. او اغلب از هنرمند و معلم بزرگ صحبت می کرد. هرگز کلماتی را که قرار بود به باور من تبدیل شوند فراموش نکرده ام: "مهم ترین چیز در یک تصویر رنگ است. از طریق استفاده از رنگ است که بیننده را به حال و هوای بوم خود حس می کنید. بدون رنگ هیچ هنری وجود ندارد.»
🎨🏞تصاویر گتمن با صداقت و دقت بسیار راوی ظلم ها و تحقیرهایی که همبستگانش متحمل شده اند،است. آنها همچنین به ما یادآوری می کنند که چگونه، اغلب، آنچه ما به عنوان موفقیت و شکست، رفاه و فقر درک می کنیم، می تواند نتیجه مستقیم زمینه و موقعیت اجتماعی بزرگتر باشد تا انتخاب و تلاش شخصی. هر فردی که در جهنم اردوگاههای کار اجباری گرفتار میشد، زندگی گرانبهایی بود، با پتانسیلهای بکر، احتمالاً با رویاها و جاهطلبیها، اما تمام ویژگیها و بینشهایشان - بدون اجازه آنها - در نقشهای جنونآمیز و هولناک و همهگیر قربانی شده بود
برای دستیابی به آرمانشهر چپ افراطی.
گتمن با استفاده از یک رویکرد بصری پر جنب و جوش، مقابله و درک این فصل تاریک تاریخ را کمی آسانتر میکند.
@cafe_andishe95