Telegram Web Link
لیبراسیون/لیبرالیسم
🚩⚫️چرا چپ سرمایه داری ستیز منسوخ و واپسگراست؟ ⚫️گفتمان هیستریکِ سرمایه ستیز عامل تباهی آزادی و توسعه متنهای داخل گیومه خط خورده از علی زاهدی است نقدها بولد شده: "ژیژک در کتاب خود بنام " درنگیدن با امر منفی " پرسشی از جانب لکان مطرح می کند ، سپس همین پرسش…
🚩روش گرامی داشت کارگر توسط کمونیستها

ماجرای کمونیستها و تکریم کارگران:


کمونیست:سرمایه داری باعث بدبختی بشر است تمام مفاسد از سرمایه داریست

نتیجه عملی اجرای سیاستهای ضد حقوق بشری؛ضد دموکرات و ضد بازار کمونیسم:فقر و فلاکت

کمونیست در مقام دفاع:نه این کمونیسم واقعی نبود

دوباره کمونیست: عامل این فقر و بدبختی سرمایه داری بود!

حالا چه کنیم؟
کمونیست: ضدیت با سرمایه داری و ایجاد کمونیسم واقعی

نتیجه:دوباره فقر و فلاکت مضاعف

جواب کمونیست:این کمونیسم واقعی نیست!

همین سیکل معیوب همچنان ادامه دارد و خودش بزرگترین خیانت به کارگران در تمام ادوار تاریخ بوده است.



🌹روز کارگر گذشته مبارک
@cafe_andishe95
⚫️🟥نبوغ یک دیکتاتور همیشه در نحوه سرکوب ملتش تجلی می‌یابد.هر دیکتاتوری سبک خاص خود را در سرکوبگری دارد و انصافا مائو تسه تونگ رهبر چین کمونیست از این حیث نابغه‌ای بود برای خودش.او شصت و هشت سال پیش در چنین روزی(دوم ماه می ) با سر و صدای بسیار کارزاری را آغاز کرد زیر عنوان« بگذار یک صد گل بشکفد» .حضرتش از ملت چین خواست آزادانه هر گونه انتقادی نسبت به حزب کمونیست چین (حزب حاکم) دارند بیان کنند.مائو گفت :«آزادانه انتقاد کنید و نظر بدهید تا یک‌صد مکتب فکری رقیب پدید آید تا از این طریق علم و هنر و فرهنگ چین شکوفا شود.»

به زودی اندیشمندان و روشنفکران شروع کردند به نوشتن و طرح نظرات انتقادی.همه فکر می‌کردند رهبر چین بعد از هفت هشت سال انقلابیگری و به فلاکت کشاندن ملت عاقبت سر عقل آمده و می‌خواهد راه آزادی و دموکراسی را در پیش بگیرد.
اما هدف دیکتاتور چیز دیگری بود.او به رییس پلیس مخفی‌اش گفته بود:«ما برای مدتی فضا را باز می‌گذاریم تا همه دشمنان مخفی حزب دست خود را رو کنند.ما چند صباحی دم لانه این مارهای خوش خط و خال نیلبک می‌زنیم تا بیایند بیرون و بعد سرشان را از بدن جدا می‌کنیم.» و دقیقا نیز همین اتفاق افتاد.چند ماه پس از آغاز کارزار یک صد گل، سرکوب سراسری در چین آغاز شد و ده‌ها هزار روشنفکر و منتقد دولت دستگیر یا اعدام شدند.
چنین کنند دیکتاتورها.


بیژن اشتری
@cafe_andishe95
امشب این جمله« زیبای»جوزف استالین ، استاد رعب و وحشت و جنایت در کتابی به چشمم خورد که دریغم آمد آن را با شما شریک نشوم:«مرگ‌ شکست‌خوردگان برای آرامش‌خاطر فاتحان ضروری‌ست » حالا می‌فهمید این دیکتاتور چه حالی می‌کرده از کشتن و سربه نیست کردن مخالفان مغلوب و بی‌دفاع خودش؟ این کار برای آرامش خاطرش ضرورت داشته، در حکم لورازپام بوده براش، وگرنه شب‌ها نمی‌تونسته راحت بخوابه.

استاد یک‌جای دیگه می‌فرماید:«کشت و کشتار از نظر ما بسیار ناخوشایند است .کار واقعا کثیفی‌ست.اگر می‌خواهیم دستمان را پاک نگه داریم، باید از سیاست دور باشیم.ولی اگر بخواهیم خلق ستم‌دیده را آزاد کنیم نمی‌توانیم از سیاست دور بمانیم.حق این کار را نداریم.وقتی قبول می‌کنیم وارد سیاست شویم ، باید همه کار بکنیم حتی کشت و کشتار.حاکمیت از ما می‌طلبد که بی‌رحم باشیم.»

چنین کنند دیکتاتورها.

به نقل از کتاب کتابخانه استالین ،جفری را برتر ،کتاب کوله‌پشتی


بیژن اشتری

@cafe_andishe95
🗽دونالد ترامپ سال‌هاست فریاد می‌زند که جامعه آمریکا در معرض تسخیر کمونیست هاست.اذعان می‌کنم که این حرف ترامپ را به خیلی جدی نگرفته بودم اما الان یکی دو سالی هست که به این نتیجه رسیدم که این حرفش کاملا درست است.چندی پیش کتاب «مارکسیسم آمریکایی » مارک لوین را خواندم و برایم روشن شد که مارکسیسم چه نفوذ زیرپوستی وحشتناکی در آمریکای کاپیتالیست کرده است.نویسنده کتاب به مردم کشورش هشدار داده که مارکسیسم آمریکایی در آستانه بلعیدن جامعه و فرهنگ آمریکاست.او هشدار داده این جنبش مارکسیستی که زمانی یک پدیده جنبی،حاشیه ای، بدنام و پنهانی در جامعه آمریکایی بود حالا چنان قدرتی گرفته که نشانه هایش در همه جا (مدارس،دانشگاه ها،رسانه ها،فرهنگ و هنر)پیداست.در بخشی از کتاب میخوانیم:

🚩درآمریکا،بسیاری از مارکسیست ها خودشان را در زیر پوشش عباراتی مثل"سوسیال دموکرات"،"مترقی" و "فعال اجتماعی" پنهان کرده اند زیرا هنوز اکثریت جامعه آمریکا با واژه مارکسیسم سر ناسازگاری دارد.مارکسیست های آمریکایی به همین دلیل در قالب انبوهی از تشکل های نژادی و هویتی از قبیل "بلک لایوز متر" ،"آنتیفا " و "اسکاد" فعالیت می کنند.آنها ادعا میکنند که حامی عدالت اجتماعی،عدالت زیست محیطی، برابری جنسیتی و برابری نژادی ،صلح‌طلبی و غیره هستند.آنها نظریه هایی مثل"نظریه نژادی انتقادی" را ابداع کرده اند و نیز انبوهی از واژه ها و اصطلاحات مرتبط با اصول مارکسیستی را.آنها مدعی هستند که نظام کاپیتالیستی و "فرهنگ غالب" ناعادلانه و نژادپرستانه است و باید آن را کاملا نابود کرد.آنها از تاکتیک های پروپاگاندایی و مغزشویی استفاده می کنند و از هواداران خویش همسانی و متابعت می طلبند و صداهای مخالف خود را با توسل به تاکتیک های سرکوبگرانه ای مثل "کنسل کالچر"(فرهنگ لغو) خفه می کنند.اتوپیاگرایی مارکسیستی برای بسیاری از جوانها جذاب است زیرا به آنها وعده یک آینده بهشتی می دهد تنها به شرطی که جامعه و فرهنگ موجود را با خاک یکسان کنند و فرد همه آزادی های خویش را در پای آرمان مارکسیستی قربانی کند.
تازه‌ترین قدرت‌نمایی چپ آمریکایی را در تظاهرات اخیر دانشگاه‌های آمریکا می‌بینید.چندی پیش کتابی خواندم از دیوید هاروویتز که یک تحقیق مفصل و علمی درباره گرایشات سیاسی در دانشگاههای آمریکاست.هاروویتز در این کتاب ثابت کرده که بیش از نود درصد اساتید آمریکایی چپ‌گرا هستند که خود این بازتابی از گرایشات سیاسی دانشجویان دانشگاههای آمریکاست.خلاصه گفتم در جریان باشید.


بیژن اشتری
@cafe_andishe95
🚺زن ستیزی نیچه ذاتی و فلسفی است نه موردی و عَرَضی✖️

برخی از افراد سعی میکنند اینهمه زن ستیزی نیچه را که در نهایت ضد زن بودن و توهین و حمله و تحقیر به زن بودن را شامل می شود که پیش از این نمونه های فراوانی قرار دادیم لاپوشانی کرده خود را به یک "اگر" بیاویزند و از ان زن ستایی نیچه را نتیجه گیرند!!

متن اصلی از فراسوی نیک و بد این است:اگر حقیقت زن باشد چه خواهد شد؟ آیا این ظنّ نخواهد رفت که فیلسوفان همگی، تا بدان‌ جا که اهل جزمیت بوده‌اند در کارِ زنان سخت خام بوده‌اند؟ آن جدی بودنِ هولناک، آن پیله کردنِ ناهنجار که بنا به عادت، تا کنون بدان شیوه به سراغِ حقیقت رفته‌اند، مگر وسایلی ناشیانه و ناجور برای نرم کردنِ دل یک زن نبوده است؟(فراسوی نیکو بد پیش گفتار آغاز کتاب)

ابتدا به دیدگاه واقعی نیچه به زن توجه کنید:
"یکی از نشانه‌های هوشمندی زنان آن است که همچون زنبوران ملکه در کندو بنشینند و از حاصل دسترنج دیگران تغذیه کنند. اما گاهی در این باب هم فکر می‌شود که سر منشاء این امر چه بوده است و چرا مردان از دسترنج زنان زندگی نمی‌کنند. بی شک دلیل این امر آن است که خودپسندی و جاه طلبی مرد بیش از هوشمندی زن است، زیرا زنان دریافته‌اند که در عین تظاهر به زیر دست بودن، برتری و حاکمیت خویش را تضمین کنند. حتی نگهداری کودکان را در اصل با هوشمندی بهانه‌ای ساخته اند تا در حد امکان از کار دوری کنند. حتی اگر هم کار کنند، باز هم خیلی خوب می‌دانند که از کاری کوچک همچون خانه‌داری چنان سر و صدایی بر پا کنند که بنابر عادت ارزش خدمت آنان را ده برابر در نظر آورند.«فردریش ویلهلم نیچه - انسانی، بسیار انسانی، ص۳۷۳»"

این تنها یک نمونه کوچک بود حالا نکات مهم:

اول اینکه متن گفته اگر و مگر!یعنی یک مسئله ذهنی و تخیلی را مطرح کرده که هیچ ستایشی از مقام زن در آن نیست

دوم حقیقت در دید نیچه در برخی موارد بار بسیار منفی دارد اگر حقیقت یافته پیشینیان است که بار منفی دارد همچنین خودش گفته برای دوری از حقیقت به هنر پناه می آوریم یعنی حقیقت را ناخوشایند و غیر قابل تحمل می داند که به هنر پناه می برد.
به متن زیر دقت کنید:


من از «آزادیِ روح» معنایِ کاملِ معینی را در می‌یابم: و آن این است که از‌ حیثِ سرسختی نسبت به خود، از حیثِ پاکیزگی و شهامت، از حیثِ اراده‌ی بی‌قید و شرط به «نه» گفتن، آنجا که «نه» گفتن خطرناک است، صد بار از فیلسوفانِ «حقیقت» و پیروانِ «حقیقت» برتر باشیم _ من فیلسوفانِ پیشین را همچون هرزگانِ خوار و بی‌مقداری می‌انگارم که در پوششِ زنی به نامِ «حقیقت» پنهان‌ شده‌اند.
(فردریش نیچه - در کتابِ اراده قدرت ؛ ۴۶۵)


در این متن به صراحتی خودشیفته وار همه فیلسوفان قبلی را با توهین و تحقیر رد کرده برای این توهین در موضع حقیقت ،زنانه بودن را به آن سنجاق کرده
یعنی به وضوح آنچه نیچه ستایان با جعل و تحریف به عنوان ستایش زن معرفی میکردند اولا فاقد هر گونه ستایشی است
دوم اینکه ده ها جا مخالف آن را گفته به خصوص در اراده قدرت که رابطه زنان و حقیقت را روشنتر از بیان گنگ فراسوی نیک و بد شکافته است.و همه این اوهام را خود نیچه شسته و با خود به زباله دان می سپارد.


درک ابتدایی محتوای اصولی ضد زن اندیشه نیچه در مجموعه گسترده تری از بیاناتش ثابت میکند هیچ ستایشی در آن متن تخیل شده برای زن روانه نشده
اگر دنبال ستایش زن هستید در جای دیگر بگردید.

موضوع این متن هم فمینیسم بازی چیپ چپها نیست بلکه پرداختن به اصول منشور حقوق بشر لیبرالی است که ناظر به برابری حقوق انسانهاست چه زن چه مرد

@cafe_andishe95
📔🔅اسپینوزا در پاسخ این شبهه که نظام‌های خودکامه فاقد تنش و شورش اند، بر آن است که هر صلحی را نمی‌توان «امنیت راستین» نامید، و می نویسد:


«اگر بندگی، توحّش و انزوا شایستگی این را می‌داشتند که صلح و آرامش خوانده شوند، برای آدمیان هیچ چیزی اسفناک‌تر از صلح و آرامش وجود نمی‌داشت. اگرچه میان پدران و فرزندان نیز اغلب تنش‌هایی سخت‌تر از آن‌که میان خدایگان و بنده ظاهر می‌شود، پدید می‌آید، با این‌همه برای حُسنِ اداره‌ی خانواده سودمند نیست که حقّ پدری به حقّ مالکیت تبدیل شود، و پدر با فرزندان خود هم‌چون برده رفتار کند.

بنابراین، این‌که همه‌ی قدرت در دست یک تن باشد، به نفع بندگی است و نه برای صلح و آرامش، زیرا... صلحْ نبودِ جنگ نیست، بلکه اتحاد جان‌ها یعنی وفاق (animorum unione, sive concordia) است.»


📚تاریخ اندیشه‌ی سیاسی جدید در اروپا
جلد نخست، دفتر سوم، ص۲۴۱
دکتر جواد طباطبایی
@cafe_andishe95
Forwarded from حجت کلاشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از سخنرانی حجت کلاشی در کنفرانس کادیز:


«در ایران زنده ترین اندیشه،اندیشه شاه است»

@kalashi_hojjat
🟥مارکس میخواست سلطه را با سلطه پاک کند!

🚩ناتوانی در فهم سلطه واقعی که سرمایه داری سلطه نبود و نفی سلطه در هر شکل آن بلکه تجویز سلطه پرولترها!!



"مارکس این عبارت را در مقدمهُ رسالهُ دکترایش با موضوع " اختلاف طبیعت در فلسفهُ دمکریت و اپیکور " می نویسد . پرومته در اسطوره و تاریخ تبلورِ انسانی است که به وضعیت ناگزیر مستقر گردن کج نمی کند ، و می خواهد از سیطرهُ خدایان رها شود ، هر جنس خدایگانی که باشد .
و برای مارکس فلسفه چنین رسالتی را دارد ، ستیزنده گی با هر نوع سلطه
و مارکس فلسفه را چنین می فهمد، ( چنانکه دُلوز می گفت فلسفه به خدمت هیچ حاکمی در نمی آید ) ، و بدین جهت است که راه پرومته را به فلسفیدن پیوند می دهد ." (بخشی از متن علی زاهدی)

======================
🔍نقد:اما مارکس عاجز و ناتوان بوده که فلسفه ایی بسازد که تحقق این حکم باشد:

"فلسفه به خدمت هیچ حاکمی در نمی آید"



چون فلسفه مارکس شامل این برساخت کاذب است که معرفت را در دو گروه بورژوایی و پرولتری قرار میدهد و بخش بزرگی از معارف آزادیخواهانه غرب اتفاقا مردود شده و به چیزی گرفته نشده. حاکمیت پرولتایا و استبداد کارگری را با اسطوره پردازی از این طبقه به حاکمیت یک قوم و قبیله و نظم طبقاتی در اورده است.طبقاتی کردن فلسفه از آن حرکات شرم اور تاریخ است که بدعت مارکس بود.

ستیزندگی او با هر نوع سلطه ای نیست
دقیقا او متوجه نشده که سرمایه داری روش سلطه نیست بلکه شکل عقلانی اقتصاد مدرن بوده که قابل اصلاح است و به اشتباه آن را با سلطه معادل گرفته
اما سلطه یک طبقه (پرولتاریا)را تجویز و تحسین می کند و نظام ارزشی اسطوره پردازانه و آیینی ایجاد میکند که کارگران را بر اوج تحولخواهی در مقام سلطه ایی یگانه می نشاند.
این بزرگترین خیانت او در محدود کردن و حقیر کردن فلسفه بوده و سلطه پذیری و استبداد را ترویج میکند که با رد بندهای حق مالکیت حقوق بشری
همچنین تحقیر دموکراسی با بورژوایی خواندن این سترگ دستاورد آزادی بشر مرتکب عقب گرد اندیشه سیاسی نزد پیروان و خسارتهای بزرگی به جوامع شد.

همچنین ناخواسته با تئوری ضعیف اقتصادی خود در تولید ،ثروت آفرینی، آزادی اقتصادی ،باعث گسترش فقر و فلاکت در کشورهایی شد که پیروان ایده او سلطه می افریدند تا مارکسی باشند!



@cafe_andishe95
🔴✖️‍ من کمونیست ستیز نیستم و اتفاقا اعتقاد دارم که در یک ایران آزاد کمونیست‌ها حق دارند حزب داشته باشند و فعالیت سیاسی کنند البته به شرطی که به اصول دموکراتیک پایبند باشند..

اما بحث من درباره امروز است.آیا وجود نیروهای کمونیست به سود حرکت‌های اعتراضی مردم است یا خیر؟جواب صریح من به این پرسش منفی‌ست.دلیلش هم روشن است : نیروها و جریان‌های سیاسی که به اصول دموکراتیک باورمند نیستند (از جمله اکثریت قریب به اتفاق کمونیست ها و سوسیالیست های ایرانی حاضر در صحنه) جز صدمه زدن به جنبش‌های دموکراتیک و منحرف کردن این چنبش‌ها هیچ فایده‌ و کارکرد دیگری ندارند.

💎اساسا مسئله‌‌ این جریان‌ها دموکراسی نیست و اگر روزی هم به قدرت برسند تنها نسخه‌شان برای کشور عبارت است از براندازی نظام سرمایه‌داری ،جنگ طبقاتی، مصادره کارخانه‌ها ، اعدام سرمایه‌داران ، مبارزه با امپریالیسم جهانی‌ ، سرکوب آزادی‌ها و نقض حقوق بشر؛ نسخه‌ای که در یک صد سال گذشته ده‌ها کشور را به خاک سیاه نشانده است.حالا ممکن است بپرسید که آیا می‌توان از وجود چنین نیروهائی به عنوان متحدان تاکتیکی علیه یک حکومت اقتدارگرا سود جست؟

پاسخ من به این پرسش نیز منفی‌ست مگر در یک حالت استثنائی ؛ حالتی که رهبری جنبش در دست یک جریان دموکرات قدرتمند باشد.نمونه چنین حالتی را در جنبش اعتراضی چکسلواکی دیدیم که واتسلاو هاول دموکرات با اتکا به کاریزما و قدرت رهبری بالایش توانست از وجود طیف گسترده‌ای از نیروها، دموکرات و غیردموکرات(مثل آنارشیست‌ها و کمونیست‌های اصلاح طلب) برای مقابله با رژیم بهره بگیرد.

اما تا مادامی که رهبری دموکراتیک جنبش غایب باشد یا ضعیف ، نیروهای اعتراضی غیردموکرات می‌توانند بسیار زیانبخش از کار دربیایند.اگر قرار باشد توصیه‌ای به شما بکنم این است که :همیشه از آن جریان‌های سیاسی‌ای دفاع کنید که به دموکراسی و رویه‌های دموکراتیک باور دارند و هرگز حمایت خود را شامل حال نیروهای سیاسی غیر دموکرات(از قبیل مجاهدین، کمونیست‌ها و آنارشیست‌ها) نکنید..و به نظرم تشخیص این نیروها هم کار بسیار ساده‌ای‌ست.


بیژن اشتری
@cafe_andishe95
🟥ظهور طبقه متوسط چین از 3درصد در سال 2000تا 50 درصد در 2018

💰اینست معجزه اقتصاد سرمایه داری
💎

چند دهه توسعه اقتصادی موجب افزایش چشمگیر درآمدها در چین شده است. درآمد سرانه ناخالص ملی (GNI) از سال 2000 تاکنون بیش از 10 برابر رشد داشته و در سال 2019 به 10410 دلار رسیده است. گرچه این رقم به طور قابل توجهی کمتر از متوسط درآمد 43861 دلاری در کشورهای سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD) است، ولی درآمد سرانه ناخالص ملی چین در بین کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، آفریقای جنوبی و چین) در رتبه بالایی قرار گرفته است. در سال 2019 چین بالاتر از برزیل با (9130 دلار)، آفریقای جنوبی(6040 دلار)، هند (2130 دلار) و تنها پایین‌تر از روسیه با (11260 دلار) قرار داشته است.

طی دهه‌های گذشته، توسعه اقتصادی چین صدها میلیون نفر را از گرداب فقر خارج کرده و موجب ظهور و رشد طبقه متوسط شده است.


طبقه متوسط معمولا درآمد کافی برای برطرف کردن نیازهای اولیه خود از جمله غذا، پوشاک و سرپناه، به همراه مقداری درآمد بیشتر برای مصارف اضافی و پس‌انداز در اختیار دارند. در سال 2000 طبقه متوسط چین تنها 3 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌داد. این رقم تا 2018 میلادی به بیش از نیمی از جمعیت چین رسیده و حدود 707 میلیون نفر را شامل شده است. طبقه متوسط رو به رشد چین، فرصت‌های اقتصادی جدیدی را ارائه می‌دهد، ولی در عین حال چالش‌های سیاسی و جمعیتی قابل توجهی را نیز به همراه دارد.

تفکیک و دسته‌بندی طبقه متوسط

سهم کل جمعیت هر کشور بر اساس درآمد به 5 بخش تقسیم شده است. این بخش‌ها بر اساس هزینه دلاری روزانه که بر اساس معیار برابری قدرت خرید تعیین می‌شود، تعریف شده است. طبقه متوسط به گروهی از افراد جامعه گفته می‌شود که هزینه‌های شخصی روزانه آنها بین 10 تا 50 دلار است.



چند دهه توسعه اقتصادی موجب افزایش چشمگیر درآمدها در چین شده است. درآمد سرانه ناخالص ملی (GNI) از سال 2000 تاکنون بیش از 10 برابر رشد داشته و در سال 2019 به 10410 دلار رسیده است. گرچه این رقم به طور قابل توجهی کمتر از متوسط درآمد 43861 دلاری در کشورهای سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD) است، ولی درآمد سرانه ناخالص ملی چین در بین کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، آفریقای جنوبی و چین) در رتبه بالایی قرار گرفته است. در سال 2019 چین بالاتر از برزیل با (9130 دلار)، آفریقای جنوبی(6040 دلار)، هند (2130 دلار) و تنها پایین‌تر از روسیه با (11260 دلار) قرار داشته است.

درآمد سرانه ناخالص ملی در اقتصادهای بریکس



افزایش درآمد منجر به رشد طبقه متوسط در چین شده است. در حالی که تعریف استانداردی از طبقه متوسط وجود ندارد، ولی اکثر معیارها از تقسیم‌بندی گروه‌های درآمدی برای تمایز بین طبقه‌های مختلف اقتصادی استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، دولت چین درآمد از 7250 دلار تا 62500 دلار (60000 یوان تا 500 هزار یوان) در سال را به عنوان طبقه متوسط تعریف می‌کند. مک کینزی از محدوده درآمدی 11500 تا 43000 دلاری (75000 یوان تا 280 هزار یوان) در سال برای تعریف طبقه متوسط استفاده می‌کند. بانک جهانی برای تسهیل مقایسه بین کشورها از معیار یک دلار در روز استفاده می‌کند که بر اساس قدرت برابری خرید تعیین می‌شود. در سال 2015 مرکز تحقیقاتی پیو این معیار را به 4 سطح درآمدی بیشتر گسترش داد که شامل “متوسط پایین” و “متوسط بالا” بوده است.

بر اساس‌طبقه بندی درآمدی مرکز پیو، طبقه متوسط چین در بین سریع‌ترین رشدها در جهان قرار داشته است، به طوری که از 39.1 میلیون نفر (معادل 3.1 درصد جمعیت) در سال 2000 به بیش از 707 میلیون نفر (50.8 درصد جمعیت) در سال 2018 رسیده است. این رقم نشانگر رشد 667.9 میلیون نفری معادل 47.8 درصدی در این بازه زمانی است. در بین اقتصادهای بریکس تنها روسیه توانسته است به رکورد چین نزدیک شود.

چین نگار
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🟥ظهور طبقه متوسط چین از 3درصد در سال 2000تا 50 درصد در 2018 💰اینست معجزه اقتصاد سرمایه داری💎 چند دهه توسعه اقتصادی موجب افزایش چشمگیر درآمدها در چین شده است. درآمد سرانه ناخالص ملی (GNI) از سال 2000 تاکنون بیش از 10 برابر رشد داشته و در سال 2019 به 10410…
💵📊میزان جمعیت دارا و متوسط کشورهای که ژاپن و کره جنوبی دو اقتصاد سرمایه داری و لیبرال دموکراسی آسیا با جمعیت بسیار مرفه
🇯🇵
آمارها بهترین دلایل درستی بازار آزاد هستند
تایوان کشور ملیگرایان بازار گرای جدا شده از چین که آزادی های مدنی و سیاست دموکراتیک دارد اصولا طبقه فقیر چندانی ندارد.نشان میدهد برای توسعه نیازی به توحش و سرکوب حزب کمونیست هم نداشته.

چین ظرف مدت 20 سال توانسته از مردمی فقیر و بیچاره که دستاورد مائو بود 50 درصد ملت را بالا کشیده به میانه طبقه متوسط دارا و مرفه بکشاند

بازار آزاد سرمایه داری با گسترش رفاه طبقه متوسط حرفش را می زند و مثل کمونیستها خالی باف و بد کردار نیست.
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🪽آیا لیبرالیسم هم ایدئولوژی است⁉️


📽ویدئو دکتر مرتضی مردیها


@cafe_andishe95
Forwarded from حجت کلاشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی حجت کلاشی با جستار آزادی؛ در دومین همایش ایرانگرایی که از سوی حزب رستاخیز ایرانگرایان و جنبش رنسانس ایرانی برپا گردید.
پاریس ۴ و ۵ می ۲۰۲۴

برنام این همایش

“ چشم اندازی برای آینده ایران آرمانی” 

@kalashi_hojjat
🔻ستیز با عقل مدرن 🚧




سه ضلع برجسته ستیزه‌جو با عقل مدرن گرامشی، فوکو و ادوارد سعید هستند. 
مادامی که گرامشی در زندان «فاشیسم» برای تمدن غربی نقشه می‌کشید روزی را می‌دید که توده‌ای که او‌ افسارش زده بر دوش جرج واشنگن چفیه انداخته است؛ مادامی که فوکو باستان‌شناسی علوم انسانی را می‌نوشت روزی را می‌دید که حقوق اساسی آمریکا توسط توده افسار گسیخته مطبوعش عاری از اقتدار است؛ و روزی که ادوارد سعید شرق شناسی را نوشت روزی را می‌دید که قوانین شریعت در انگلستان حامیان بیشتری از حقوق عرفی دارد.

امروز می‌توان به عیان خطرات اندیشه این سه ضلع را دید؛ نهادهای تاریخی غرب رو به زوال‌اند. چپ‌ها با ایدئولوژی خود به‌ویژه با نفوذ در هنر و رسانه از غرب مشروعیت زدایی کردند.

سیطره پست مدرن در فضای عمومی انحطاط عقل مدرن را پیش روی غرب قرار داده است. انگاره‌های پست مدرن دانشگاه کلمبیا و هژمونیک‌ شدن پنداشت ادوارد سعید در دولت آمریکا بربریت را تا دهان کاخ سفید برده؛ آنگاه که کاخ سفید با ایده لیبرال دموکراسی رالزی دست حسین اوباما افتاد، سیاست‌خارجی آمریکا نشان داد که گرگی در لباس میش است؛ سیاستی که رالزی هم نبود. سیاستی که مختصری از منافع ملی هم نمی‌فهمید. سیاست خارجی آمریکا در دوران حسین اوباما بر گرفته از ایده ادوارد سعید بود و بربرهای شرقی در آن جست‌وجوگران تجدد با ارجاع به سنت خود بودند؛ آنها کسانی بودند که توسط غرب تحقیر شده بودند و‌ حسین اوباما خود را مسیحی می‌دانست که ناجی آن قوم یَأجوج و مَأجوج است.

🚦امروز اما قوم یَأجوج و مَأجوج نهادهای تاریخی غرب را سخره گرفته، همه را برساخت سرمایه‌داری می‌داند و خلافت اسلامی را در غرب نعره‌زنان‌ فریاد می‌زند. حال آنکه شرق توسط غرب تحقیر نشده، بلکه توسط غرب مختصری متمدن شده، نهادهای تاریخی غرب نه محصول سرمایه‌داری که محصول نظمی خودجوش در زد و خورد‌های غرب است، و تمدن برساخت نیست؛ بلکه حاصل مجادله تاریخ است.

گفتن اینها و‌ البته شرح توضیح آن برای یک دندانپزشک، یک‌ مهندس و یا سقط فروش اهل پاکستان، گینه، تانزانیا، و‌ حتی ایران و یا یک چپ مستقر در نیویورک، لس‌آنجلس، پیونگ‌یانگ، پکن، هاوانا، اسلام‌آباد، کابل و یا تهران دشوار است. چرا که مارکسیسم نظام فکری نیست، یک کالت و‌ فرقه است، و‌ تمامی بحث‌هایش نیز رتوریک است.
✍️ اشکان زارع-باشگاه علوم انسانی

@cafe_andishe95
Forwarded from حجت کلاشی
آزادی در ایران مساله‌ای پیچیده و بغرنج است چون در میدانی بین استبداد و آنارشی قرار گرفت از وجوه مهم دوره‌ی پهلوی ایجاد امکان برای آزادی در این میدان بود.

ایران در دوران جدید وارد بحرانی شده است که امکانی برای ایجاد نظریه‌ای برای خروج از آن وجود نداشته اما به ضرورت در عمل برای خروج از آن حرکت کردیم که برآمدن رضاشاه و ایجاد نهادهای مدرن در دوران پهلوی عبارت از همین تلاش در عمل ما برای بقا بوده است.

امروز هم همچنان برای این که بتوانیم در حوزه‌ی نظری و مفهومی از بحران خارج شویم باید بتوانیم در عرصه‌ی عمل به حکومتی بازگردیم که حامی و پشتیبان عصر مدرن و عنصر عقل باشد.

از بدآمد تاریخ معاصر ماست که عمل ما مقدم بر نظر ما شده است اما این ذات بحرانی است که با آن مواجه‌ شده‌ایم و از آن گریزی نیست. باید بتوانیم به حکومت مدرن بازگردیم تا زیر سایه‌ی آن بتوانیم دانشگاه ملی داشته باشیم و در حوزه‌ی نظر کاری بکنیم.

پادشاهی ما با مشروطه بر مفاهیم مدرن استوار شده است و امروز نیز به ویژه با تحولاتی که در ذهن و زبان جامعه ایجاد شده است باید پادشاهی را به درستی با مفاهیم مدرن توضیح دهیم و اگر به این دره بغلتیم که بخواهیم پادشاهی مشروطه را با مفاهیم استبدادی توضیح دهیم قطعا در جامعه‌ی امروزی شکست خواهیم خورد.

مساله‌ی دموکراسی کماکان موضوعی حیاتی است اما برای ساخت دموکراسی باید در نظر بگیریم که این سازه قرار است در کشوری دچار بحران ساخته شود و برای استوار ماندن آن باید بتوانیم هم نیروهای مخرب و هم سویه‌های استبداد را کنترل کنیم.

نظام پادشاهی مشروطه ایران به خاطر داشتن عناصری از محافظه‌کاری یعنی داشتن نهادهای برای «ملت» (امری درازآهنگ‌تر) در کنار نهادهای برای «مردم» (چیزی کوتاه‌مدت‌تر و مرتبط با هیجان‌ها و نیازهای فوری‌تر ) می‌تواند بین عقل و تجربه‌ی بلندمدت نسل‌ها با علایق، نیاز‌ها و خواست‌های نسل معاصر تعادلی ایجاد کند و قوانینی عاقلانه‌تری برای ایران وضع کند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺دیپلمات آمریکایی ساکن در تهران: پهلوی باید از بین بره ما این حکومت رو نمیخواهیم!

ببینید دیپلمات آمریکایی در سفارت این کشور در زمان پهلوی در مصاحبه با رسانه دولتی انگلیسی چی میگه:

"شاه قیمت نفت رو چهار برابر کرده و کاری کرده که پولها دوباره به ایران برگرده و درآمد نفتی افزایش پیدا کنه ما این حکومت رو نمیخواهیم و باید از بین بره"!
فرهنگ ایرانی
@cafe_andishe95
🚩⚫️آیا کمونیست ها در حال تسخیر آمریکا هستند؟

یکم، اخیر عناوین مختلفی در نشریات داخلی و شبکه‌های اجتماعی داخلی مطرح می ‌شود که گویا کمونیست ها در امریکا مشغول قدرت گرفتن هستند و تظاهرات دانشجویی در حمایت از فلسطین هم نشان از عروج جنبش‌های کمونیستی است و عن قریب سرنگونی سیستم سرمایه داری در امریکا است. همچنین مطرح می‌شود برخی از بخش‌های حزب دموکرات را هم کمونیست‌ها گرفته اند و این دلیل دیگری بر این که یک جنبش کمونیستی سرمایه داری را سرنگون خواهد کرد (ایضا عده ای در داخل هم تصور می کنند امریکا دچار جنگ داخلی و تجزیه خواهد شد).
این ارزیابی ها تا چه حد صیحیح و واقعی است؟ عرض کنم تا حد صفر.


در داخل ایران عده ای منتظر نشسته اند تا سرنگونی نظام امریکا را جشن بگیرند و از احساس خجالت از عملکرد خودشان فارغ شوند.

2⃣دوم، ده سال پیش یک روزنامه نگار در مصاحبه‌ای از من پرسید همه سیستم‌های سیاسی اجتماعی یک عمری دارند و سیستم سرمایه داری هم باید عمری داشته باشد عمر این سیستم به نظر شما کی سر می‌رسد؟ به آن مصاحبه کننده جوان عرض کردم بر اساس ارزیابی بنیادی بنده (که بحث آن دراینجا به درزا می‌کشد) در طی عمر بنده و شما (که بیست و پنج سالی از من جوان تر بود) و فرزندان و نوه های شما هم چنین رخدادی تحقق نخواهد یافت. منتظران اکنون ده سال پیر تر شده اند و برخی هم به جهان باقی شتافته اند و در مقابل آن پرسش امروز هم همان ارزیابی را عرض می‌کنم.

3⃣سوم، همیشه در تاریخ امریکا وقتی این کشور درگیر جنگ شده مخالفت های اجتماعی رخ داده است، این مخالفت ها ابتدا هم در دانشگاه‌ها ظاهر می شود. در زمان جنگ ویتنام و دوران نیکسون هم دانشگاه ها دچار التهاب شد و زد خورد پلیس با دانشچویان مکرر گردید و در دانشگاه ایالتی کنت یک دانشجو هم بقتل رسید که بار سیاسی کمر شکنی به دولت وقت تحمیل کرد و بحران اجتماعی دامنه دار و مخالفت و مقاومت داخلی و نه شکست نظامی بود که دولت امریکا را مجبور به عقب نشینی از ویتنام کرد. هم اکنون هم در مقابل حمایت امریکا از اسرائیل چنین بحرانی ظاهر شده است.


4⃣چهارم، طرفداران اسرائیل و راست گرایان افراطی همیشه با کارت کمونیسم بازی می‌کنند. برای متوحش کردن مردم و جلب همکاری جامعه، اینبار هم چنین است. ترامپ مرتبا مخالفین خود را کمونیست معرفی می کند و جامعه را برای نجات از دست آنان به سوی حمایت از خودش دعوت می‌کند. در زمان ریاست جمهوری هم چنین سر‌و‌‌صدایی راه انداخت که باید ورود و مهاجرت کمونیست ها و کسانی که دشمن امنیت امریکا هستند قطع گردد. نتیجه این سر و صدا تبدیل شد به محدودیت مسلمین و آن هم نه عرب‌ها و پاکستانی‌ها که از جمله مسئول عملیات تروریستی یازده سپتامبر هم بوده اند بلکه ختم شد به ممنوعیت ورود ایرانیان که به اعتراف آمار بهترین مهاجرین به امریکا هستند از نظر کیفیت تخصصی و علمی، کار آفرینی، فرهنگ و اجتناب از بزهکاری. بنابراین نبایستی چشم بسته به این نوع تبلیغات دل داد.
🔚
پنجم، واقع امر این که در امریکا یک حزب کمونیست هم وجود دارد و آزاد است فعالیت کند. اما تعداد اعضاء این حزب در حد ۱۵۰۰۰ نفر است. مسئولین حزب مدعی هستند که سالی دو هزار نفر به حزبشان اضافه می‌شود. از نظر فعالیت سیاسی در برخی مناطق توانسته اند مدیریت برخی مدارس را بدست گیرند. حتی در حد مجالس شهرستان هم تا کنون نتوانسته اند نماینده انتخاب کنند. بنابر این می توان دریافت که ارزیابی های داخلی خیال پردازانه تا چه حد از واقعیت فاصله دارد.

محمد طبیبیان
@cafe_andishe95
📡اخلاق و رئالیسم🧭

یک پرسش بنیادی درباره ی ماهیت اخلاق این است که آیا ارزش های اخلاقی واقعیت دارند یا نه، البته آن ها به یک معنا باید واقعیت داشته باشند. چون مردم به آنها معتقدند اما موضوع فلسفی رئالیسم اخلاقی موضوعی خاص تر است که آیا ارزش های اخلاقی از افرادی که به آنها معتقدند مستقل است یا نه. شاید ساده ترین راه برای آنکه از این نکته سر در آوریم قیاس آن باهنر باشد.

ببینید مثلاً وقتی به مجسمه ی داوود اثر میکل آنژ نگاه می کنید و می گویید زیباست منظورتان چیست؟ شاید معنایش این باشد که سخن درباره ی امری واقع است، بدین معنی که مجسمه ی یادشده یا زیباست با زیبا نیست. و معتقدید اگر بگوییم زیباستدرست می گوییم. در این دیدگاه، زیبایی صفت واقعی مجسمه ی داود است. و وقتی می گویید زیباست یا زیبا نیست. می توان شما را صادق یا کاذب دانست. از سوی دیگر ممکن است وقتی می گویید مجسمه ی داوود زیباست فقط اظهار نظر شخصی می کنید. طبق این دیدگاه زیبایی در نگاه ماست نه در آنچه می نگریم. اگر دو نفر درباره ی این مجسمه نظر واحدی نداشته باشند نمی توان گفت یکی از آنها بر خط است. برعکس آن دو هر یک نظر شخصی خودشان را می دهند در این مورد نمی توان جز این هم کار دیگری کرد. در این دیدگاه زیبایی یکی از ویژگی های واقعی مجسمه نیست بلکه یک ارزش داوری است که هر یک از ما در مقام فردانسانی می توانیم بکنیم.

عین این تمایز را می توان در فلسفه ی اخلاق هم دید.

وقتی می گویم بی دلیل باعث رنج حیوانات شدن نادرست است می توانم دو معنا در نظر داشته باشم. معنای اول این است که نادرستی عبارت است از ویژگی واقعی به وجود آوردن چنین رنجی و وقتی می گویم باعث این رنج شدن نادرست است می توانم بر حق باشم یا برخطا از آن طرف معنای دیگر این سخن می تواند این باشد که وقتی میگویم باعث این رنج شدن نادرست است. فقط اظهار نظر شخصی می کنم در این دیدگاه اخلاقیات در نگاه ناظر وجود دارد نه در جهان واقعی، اگر نظر شما برعکس نظر من این باشد که باعث چنین رنجی شدن نادرست نیست نمیتوان گفت که از میان ما دو نفر یکی خطا می‌کند بلکه هر دو ما نظر شخصی مان را داریم همین و بس، کسی که معتقد است در مقوله ی درستی و نادرستی امور واقع در کار است رئالیست اخلاقی است.

حالا اگر علاوه بر این باور داشته باشد که می توانیم این امور واقع را بشناسیم. شناخت باور هم هست. در مقابل کسی که معتقد است در مقوله ی درستی و نادرستی امر واقع در کار نیست نا واقع گرا است.‌ و چون این حرف بدین معنی است که ناواقع گرایان معتقدند که درباره ی این گونه امور واقع چیزی وجود ندارد تا دیگران بشناسند، آنها را شناخت ناباور هم می دانند. شاید بهترین بیان در توصیف شناخت ناباوری را در نمایش نامه ی هملت شکسپیر پیدا کنیم هیچ چیز نیست که خوب یا بد باشد.
تفکر ما آن را خوب یا بد میکند پرده ی دوم صحنه ی دوم تاکنون از نظر تاریخی رئالیسم اخلاقی رایج تر از دو نظریه ی دیگر بوده است. در واقع انکار درستی یا نادرستی قضاوت های اخلاقی تکان دهنده به نظر می رسد. مثلاً وقتی می گوییم شکنجه نادرست است، معمولاً کسی خیال نمی کند فقط اظهار نظر شخصی می کنیم. به نظر ما شکنجه به منزله ی امری واقع نادرست است.

پس چرا در فلسفه ی جدید روایت هایی از
شناخت ناباوری تا این حد رایج شده است؟


مسائل کلیدی فلسفه، صص ۷۶_ ۷۷
●جولیان باجینی
آرسین
@cafe_andishe95
🔳‏علی بن ابی‌طالب را می‌توان از سوسیالیست‌های بنام دنیا دانست یا سایر پیشروان ادیان که هر یک پرچم عدالت و آزادی و برابری را در دست داشتند موید نظریه آنها است.

‏محمد نخشب
‏بنیانگذار نهضت خداپرستان سوسیالیست

‏منبع:
‏روزنامه جبههٔ آزادی
‏ششم شهریور ۱۳۳۰

🗒‏پی‌نوشت:
‏نظرات این حضرات از نظر مهمل‌بودن چندان مورد توجه نیست بلکه از این حیث قابل نظر است که جماعت ۵۷ی معتقدند که اینها دنبال آزادی و دموکراسی بودند؛ و قابل توجه‌تر اینکه هنوز افراد و گروه‌ها پنجاه‌و‌هفتی برای این جفنگ‌گوها احترام و اعتبار قائلند.
بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
💡📚کتاب افیون روشنفکران اثری از رمون آرمون، جامعه‌شناس، فیلسوف، مورخ و مفسر سیاسی فرانسوی است. در سال ۱۹۲۴ در آزمون ورودی دانش‌سرای عالی پاریس قبول شد و چهار سال بعد با کسب رتبه اول، این دوره را به پایان رساند. او و سارتر در این دوره چهارساله با یکدیگر دوست شدند به گونه‌ای که با هم پیمان بستند هر یک زودتر درگذشت، یادداشتی در سوگ دیگری بنویسد.

🗄افیون روشنفکران، کتابی است به قلم یک صاحب‌نظر و بیانیه‌ای است از سوی مبارز راه آزادی؛ کتابی که هم در قلمرو فلسفه و هم ساحت ادبیاتِ مبارزه‌طلبانه می‌گنجد. کتابی در پی کشف تناقضاتی است که باعث شده بود اکثریت قریب به اتفاق روشنفکرانی که از روش‌های علمی بریده بودند، به‌لحاظ سیاسی از کمونیسم شوروی در برابر دموکراسی‌های لیبرال حمایت کنند.

از آن‌جا که کتاب بر تحلیل دیالکتیکی دقیقی استوار است و شناخت درستی از مارکس و مارکسیست‌ها ارائه می‌دهد، ضمن نمایاندن حقیقت موضوع، معیاری در اختیار روشنفکران می‌گذارد تا با آن آزادی را با وضع موجود بسنجند.

بعد از نوشتن این کتاب، روشنفکران فرانسوی، القاب زیادی به نویسنده آن دادند؛ نوکر بورژواها و سرمایه‌داران و «هر ضد کمونیستی یک سگ است» از سوی دوستش ژان پل سارتر، نمونه‌ای از این القاب بود. آرون در بحبوحه‌ی جنگ سرد و زمانی که ایدئولوژی چپ طرفداران بسیاری در فرانسه داشت این کتاب را نوشت.
او که خود سوسیالیست بود با مطالعه اقتصاد و دقت در عملکرد شوروی به طور کامل از سوسیالیست بودن دل کند و به منتقد جدی و سرسخت این ایدئولوژی تبدیل شد.

افیون روشنفکران را نیز در پاسخ به طعنه‌ها و آزار و اذیت و توهمی که در بین روشنفکران چپگرای فرانسوی وجود داشت نوشت و گفت:

«اگر مارکس گفت دین افیون توده‌هاست، کمونیسم نیز افیون روشنفکران است.»


کتاب افیون روشنفکران

مطالعه کتاب حاضر یک تعامل اساسی بین متن (نویسنده) و مخاطب است و این خوانش به‌طورقطع با خواندن یک بیانیه یا قطعنامه تفاوت اساسی دارد چنانکه نویسنده نیز بیانیه‌نویس نبوده، و زنده ماندن کتاب‌اش تا این برهه از زمان شاهد این گفته است.
جمله‌ی مشهور کارل مارکس ورد بسیاری از مباحث و اندیشه‌های بشری شده است که «دین افیون توده‌هاست.» اما دین فقط آیین‌های مذهبی نیست، هر طریقتی که نظام‌مند، ایدئولوژی خاصی را تعریف و تدوین و تبلیغ نماید افیون است چنانکه باعث می‌شود فرد نتواند درست اندیشیده و صحیح تصمیم بگیرد. نظام‌ها و مکاتب سیاسی نیز به همین طریق عمل می‌کنند.
رمون آرون که خودش روزگاری در دنیای سوسیالیست‌ها زندگی می‌کرده به ظرافت تمامی توهمات و خودبزرگ‌بینی آنان را به باد انتقاد می‌گیرد.

💿 آرون باور دارد کمونیسم تبدیل به دین سکولار شده است و پیروانش چون پیروان دین مسیحی به پیروزی محتوم خود ایمان قلبی دارند، مخالفان خود را طرد، تحقیر و آزار می‌دهند و هیچ انتقادی را بر ایدئولوژی خود نمی‌پذیرند و از همه بدتر بر جنایاتی که از سوی شوروی و استالین به نام کمونیسم و سوسیالیسم بر مردم رفته است چشم بسته‌اند.
آنان چون انسانی که افیون مصرف کرده از واقعیت دور افتاده و در توهمات خود زندگی می‌کنند. آرون بعد از نوشتن این کتاب جایگاه اجتماعی و دانشگاهی و دوستان خود را از دست می‌دهد و مورد آزار و اذیت فراوانی قرار می‌گیرد تا پس از فروپاشی شوروی و انتشار کتاب مجمع الجزایر گولاگ از سولژنتسین، که ایدئولوژی چپ جایگاهش را در فرانسه از دست می‌دهد و همه به درستی گفته‌های آرون پی می‌برند.


🔻رمون آرون در بخشی از کتاب«افیون روشنفکران از نزاعی می‌گوید که بین آلبر کامو و ژان پل سارتر درگرفت. او می‌نویسد که کامو و سارتر مشترکات فکری بسیاری داشتند. آرون سپس می‌پرسد که با این‌همه اشتراکات فکری چگونه شد که این دو نویسنده سرشناس از یک‌دیگر بریدند و دیگر پیوندی بین‌شان برقرار نشد. نویسنده پاسخ می‌دهد که «در خوان آخر، کامو غرب و سارتر شرق را انتخاب می‌کند و البته به شرط زندگی در غرب.»
جالب است که آرون در سال ۱۹۵۵ که این کتاب انتشار یافت به نکته‌ای اشاره می‌کند که هنوز هم در بسیاری از متفکران و فعالان سیاسی طرفدار شرق – کمونیسم – در سراسر جهان وجود دارد و آن این‌که در عین حال که از کمونیسم و چپ دفاع می‌کنند ترجیح‌شان این است که در غرب زندگی کنند و حاضر نیستند به روسیه، چین، کره شمالی، ونزوئلا، کوبا و کشورهایی از این دست بروند و آن‌جا زندگی کنند و با غرب و نظام سرمایه‌داری مبارزه کنند.
یدالله موقن
@cafe_andishe95
2024/09/29 06:33:37
Back to Top
HTML Embed Code: