Telegram Web Link
🏛☪️"آنهایی که مذهب و سیاست را مخلوط به هم نمایند هم انتظامات دنیا را مختل کرده اند و هم انتظارات عاقبت را تخریب نموده اند.
گاهی هم بالمرّه نتیجه برعکس مقصود بدست می آید. یعنی روحانیون کشیده می شوند به طرف دنیا و سیاسیون به طرف آخرت و این همان اختلافات عظیمه ای است که زندگی مردم را دچار تزلزل کرده، آنها را می راند به جانب ریا و تزویر و دروغگویی و فشار و دورویی."


📚سفرنامه مازندران، رضاشاه

@cafe_andishe95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🗽انقلاب امریکا

🎥American Revolution

انقلاب امریکا و جنگ‌های استقلال از بریتانیا

@cafe_andishe95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در مصاحبه با شبکه Sky News گفتم که در نگاه اکثریت ایرانیان، حمله جمهوری اسلامی به اسرائیل، درواقع هدر دادن میلیاردها دلار ثروت‌شان برای تسلیحاتی بوده که در نهایت ثابت شد بی‌اثرند؛ آن هم در حالی که هم‌میهنانم در صف غذا و سوخت به سر می‌برند، و نگران از اینکه در این شرایط بسیار بد اقتصادی چه چیزی در انتظارشان خواهد بود.


@OfficialRezaPahlavi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در گفتگو با شبکه بریتانیایی GB News تاکید کردم که علی خامنه‌ای و سپاه پاسداران او یک کارزار هماهنگ ترور و وحشت را علیه مردم ایران، خاورمیانه و اروپا برپا کرده‌اند؛ و زمان آن فرا رسیده که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی اتحادیه اروپا و بریتانیا نیز به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته شود.

Ali Khamenei and his IRGC are waging a campaign of terror on the people of Iran, the Middle East, and Europe. It is time for EU countries and the United Kingdom to label the IRGC as what it is: a terrorist organization.

My interview with @gbnews

@OfficialRezaPahlavi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🗽ماجرای قانون اساسی امریکا

اولین لیبرال دموکراسی موفق جهان

🇺🇸
علی بندری

@cafe_andishe95
💚زمان افسانه ای زردشت

استرابو* گوید: «به چشم مردم یونان ایرانیان نامی ترین بیگانگان هستند». هرگاه موجه یونانیان به جهت ضرورتهای سیاسی نیز به توان و قدرت ایران جلب نمی شد باز دلایل نیکوی دیگری بود که آنان با عنایت به این سرزمین بنگرند.

ایران خواه از لحاظ اصالت فرهنگ و شکل ویژه حکومتش خواه از لحاظ شکوه و حشمت دربار . گذشته افسانه ای که سلاله های پیشین آنرا در بر گرفته بود و خواه از لحاظ روش و شیوه خاص تعلیماتی و دیگر جنبه های تمدنش کانونی از شگفتیها برای یونانیان بود که همانند آن در هیچ کشور دیگر شرقی یکجا یافت نمی شد. با وجود این تنها جلوه های عینی مدنیت ایران نبود که مردم یونان را پسند می افتاد، از ایران جریانهای فکری و بازتابهایی از دانشهای اسرار آمیز به یونان راه می یافت که ذهن و دماغ یونانی در برابر آنها از تأثر ناگزیر بود. بنا به جهاتی از دیرباز در میان یونانیان بین مغ و جادو یعنی magi و magic ارتباطی محسوس میشد و دانش اختر ماری که شایع بود زر دشت آنرا بنیاد گذاشته است سبب شده بود که زردشت در یونان به عنوان یک اختر مار نمونه شناخته شود.
(لقب ستاره نگر برای زرتشتیان به کار می رفت.

بنا به روایتهای سنتی یونان بسیاری از حکیمان مانند فیثا غورث از زردشت الهام گرفته اند. یونانیان که همواره آیینهای ایرانی را با علاقه مندی می نگریستند به ناچار به دین ایرانیان که برگزاری مراسم آنرا میتوانستند به آسانی در آسیای صغیر مشاهده کنند، توجه بیشتری داشتند بعدها مشاهدات یونانیان همراه گنجینه هایی از سنتهای هلنی به رومیان که به سبب افزایش قدرتشان همواره با پارسها و اشکانیان در تماس بودند منتقل شد.

اشنایی ما با باورهای ایرانی از راه اوستاست. بررسیهای انتقادی پنجاه سال گذشته روشن کرده است که این نامه مجموعه ای است از متن های گوناگون که به دوره های متفاوتی تعلق دارند علاوه برگاهان یعنی سرودهای غنایی کهنی که از خود زردشت است اوستا به طور کلی عبارتست از پشتها سرودهایی در ستایش ایزدان باستانی و وندیداد (Videvdat) داد ضد «دیوان که مجموعه ای از دادهای دینی و اخلاقی است و موضوع اصلی آن پاکی و طهارت است علی رغم قدمت ،گاهان که کونه بسیار کهن زبانگاهانی گواه آنست این سرودها باستانی ترین مرحله دین ایرانی را نمی نمایانند *** زردشت با دین آوری خود در پی آن بود که ستایش بنیادهای مجرد اخلاقی را جایگزین پرستش ایزدان باستانی گیتی سازد همان ایزدانی که شکوه و فر آنها در پشتها ستوده شده است. یشتها اگرچه بعدها گردآوری شده اند ولی عقاید و باورهایی را می نمایانند که به دورانی کهن تر از گاهان تعلق دارد. آیین زردشتی سخت کوشید که این باورها را طرد کند ولی بعدها ناگزیر شد که آنها را در خود مستحیل نماید. به سبب فقدان آگاهیهای تاریخی هنوز نمی توان از روی تفسیر و گزارش اوستا زمان و مکان دقیق نشات دین زرتشت را به طور دقیق تعیین کرد.

📚📖دین ایرانی امیل بنونیست-ص1

*(یا استرابون یا سترابُن  Strábōn) از تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان یونانی بود که کتاب جغرافیای وی تنها اثر باقی‌مانده در زمان فرمانروایی آگوستوس (۲۷ پیش از میلاد – ۱۴ پس از میلاد) که به تمام اقوام و کشورهای شناخته شده توسط یونانیان و رومیان در آن هنگام پرداخته‌است)


@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💚زمان افسانه ای زردشت استرابو* گوید: «به چشم مردم یونان ایرانیان نامی ترین بیگانگان هستند». هرگاه موجه یونانیان به جهت ضرورتهای سیاسی نیز به توان و قدرت ایران جلب نمی شد باز دلایل نیکوی دیگری بود که آنان با عنایت به این سرزمین بنگرند. ایران خواه از لحاظ…
🕊صلح و دوری از جنگ در آیین زرتشت

((ای اهورا به روان آفرینش تاب و توانایی بخش ـ از راستی و پاک منشی وسیله ای برانگیز که از نیروی آن صلح و آرامش پدیدار گردد
...< یسنا ۲۹ بند۱۰>))

این است صدای زرتشت که از خلال اعصار دور به گوش میرسد و پس از آن بود که گروه مومنان و پیروان در اقرار نامه ایمانی خود این جمله را گنجاندند:
((من میستایم آیین مزدیسنا را که دور افگننده جنگ افزار و ضد جنگ و خون ریزی است < یسنا۱۲ بند ۹>))

در اوستا این گونه جملات چه بسیار است. چون زندگی دهقانی و جامعه به آن صلح نیازمند است. در جایی دیگر از اوستا این گونه آمده است :

((ما صلح و سلامتی را میستاییم که جنگ و ستیز را در هم شکند < سروش یشت ها دخت ))

نه تنها در اوستا بلکه در کتب پهلوی و روایات متاخر هم چنان درباره صلح و دوری از جنگ تاکید و توصیه شده . اما در این صلح جویی ضعف به هیچ وجه راه نداشته است و گرفتن حق ستوده شده و تمکین به ظلم حقارت آمیز بوده است. به همین جهت است که در کتاب گات ها به جملاتی این چنین برخورد میکنیم :

(( خشم باید باز داشته شود ـ در برابر ظلم از خودتان مدافعه کنید. < یسنای ۴۸ بند ۷ >))( ر - م )

در چنین مجموعه کهنی هر گاه بخواهیم کوشش و جست وجو نماییم آیینی کامل و تام به وجود خواهد آمد. نه تنها در گات ها بلکه در تمام قسمت های اوستا این گونه جملات بسیار است که از صلح و آزادی جانب داری میکند و جنگ و جون ریزی را بد می داند

وبلاگ اوستا
@cafe_andishe95
⚫️درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن.

گفت: خدایا جانش بستان.

گفت: از بهر خدای این چه دعاست.

گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.


ای زبردست زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مُردنت به که مردم آزاری


📒سعدی شیرازی
🌻اول اردیبهشت تولد و روز بزرگداشت سعدی خجسته باد

@cafe_andishe95
⚔️🛡 نخستین نبرد چریکی یا شاید بهتر است بگوییم نخستین کاربرد کلمه جنگ چریکی از ریشه کلمه guerra به نبرد والدپناس (Contienda de Valdepeñas) به تاریخ ۶ ژوئن ۱۸۰۸ در جریان مقاومت چریک‌های اسپانیایی در برابر تهاجم نیروهای فرانسه‌ی ناپلئون بناپارت به اسپانیا برمیگردد.
گرچه چریک پیروز شدند، اما در مجموع نیروهای ناپلئون در جریان جنگ با امپراتوری اسپانیا ضربات و شکست های سختی به آن وارد کردند. در پی این ضربات و شکست ها سلطه دیوان تفتیش عقاید اسپانیا که دوران پایانی و روبه ضعف خود را می‌گذراند رسماً پایان یافت. علاوه بر این، نیروهای جدایی طلب در سراسر آمریکای لاتین نیز سربلند کرده و به این پی بردند که امپراتوری اسپانیا ضعیف و آسیب پذیر است، درحالی که رهبران این نیروها از ناپلئون الهام می‌گرفتند و بنوعی هرکدام خود را یک ناپلئون میپنداشتند، دست به شورش های جدایی طلبانه علیه امپراتوری اسپانیا زدند که در نهایت به جدایی این سرزمین ها از پادشاهی اسپانیا انجامید.

🖼 نقاشی: مقاومت چریک‌های اسپانیایی در مقابل نیروهای فرانسه‌ی ناپلئون در نبرد والدپناس، اثر نقاش ناشناس والنسیایی به سال ۱۹۱۰
علی صدق
@cafe_andishe95
فروپاشیِ کمونیسم و درس‌هایی که باید از آن گرفت


سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد. ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.

نظام‌های سیاسی به شیوه های گوناگون فرو می پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.

دلایل فروپاشی را می توانم فهرست وار برایتان ذکر کنم:

یک) سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا، مسکن و غیره.

دو) صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه های نظامی در کشورهای اقماری و کمک های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.

سه) سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری شان به چیز دیگری فکر نمی کردند.

چهار) فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی اثر شدن ماشین پروپاگاندا به مرور زمان.

پنج) نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.

شش) شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری که نه حاکمان می توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم می‌خواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند

هفت) بی اثر شدن ماشین سرکوب به نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.

من نمی‌توانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بین‌الملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم. هر چه می‌گذرد مطمئن تر می‌شوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیست‌ها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.

خطر کمونیسم البته همچنان باقی‌ست. امروزه کمونیست‌ها خود را سوسیالیست یا ترقی‌خواه یا پراگرسیو یا لیبرال می‌نامند بس که واژه کمونیست منفور شده. این نئوکمونیست‌ها چه بسا جنایت‌های استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریب‌شان را خورد.

امروزه کمونیست‌ها در صحنه های نبرد تازه‌ای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیت‌های جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شده‌اند. پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.

ما ایرانی‌ها یک‌بار گول کمونیست‌های وطنی را خورده‌ایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.

بیژن اشتری

@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«جوانان ایران ارتباط ویژه‌ای با من برقرار می‌کنند چرا که پیام و نگاهم را درک می‌کنند و می‌فهمند که من متعلق به زمان خودم هستم با ایده‌هایی کاملا جدید و امروزی. علاوه بر آن، نام پهلوی و میراثی که از پدر و پدربزرگم به دوش می‌کشم نیز در جامعه ایران بازتاب مثبتی دارد.»

نسخه کامل گفتگویم با Joe Lonsdale کارآفرین و سرمایه‌گذار حوزه فناوری در پادکست American Optimist:

https://youtu.be/MmoEeCx30Fc

@OfficialRezaPahlavi
🔻تصویر پایین نشان می‌دهد که قلمرو امپراتوری عثمانی پس از شکست در پایان جنگ اول جهانی به چه روزی افتاد. عثمانی که در قرن شانزدهم نیرومندترین قدرت جهانی بود و نیروهایش تا دروازه‌ وین در قلب اروپا پیشروی کرده بودند، در طول دو قرن بعدی روند رکود و انحطاط را طی کرد، تا جایی که در قرن نوزده میلادی نامش را مرد بیمار اروپا گذاشته بودند.

☑️عوامل این سقوط بزرگ را در دو عامل کلیدی می‌توان خلاصه کرد: اول عقب ماندن از روند تحولات فنی و اقتصادی جهان و تحجر و رکود فکری و فرهنگی و دوم گسترش بیش از ظرفیت قلمرو امپراتوری در شرایطی که عواید اقتصادی این گسترش تناسبی با هزینه‌های هنگفت آن نداشت.

▫️ماکس بوت مورخ آمریکایی در مورد سقوط امپراتوری‌ها از قرن پانزده میلادی به بعد، عبارت پر معنایی دارد: "امپراتوری مغول انقلاب باروت را از دست داد، چینی‌ها، عثمانی‌ها و هندی‌ها انقلاب صنعتی اول را از دست دادند، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها بخش‌هایی از انقلاب صنعتی دوم را و شوروی‌ها انقلاب اطلاعاتی‌ را."

▪️عثمانی‌ها تنها قدرت مسلمانی بودند که توانستند به موقع تشکیلات نظامی خود را با سلاح گرم سازمان دهند و همین رمز اصلی سیطره و پیروزی آنها بر عرب‌ها، مملوکان مصر و صفویان بود، اما پس از آن نتوانستند اهمیت تحولات تاریخ ساز بعدی نظیر سفرهای تجاری دریایی دوربرد، ماشین چاپ و تحولات در علم پزشکی را دریابند و به این ترتیب طبیعی بود که از موج بعدی تحول در آغاز انقلاب صنعتی هم جا بمانند.

▪️عثمانی‌ها ماشین چاپ را به عنوان بدعتی کفرآمیز ممنوع کردند و این موضوع مانع روند انتقال و انباشت دانش و همچنین تحول دستگاه اداری و حکمرانی گردید. عثمانی‌ها تا مدت‌ها از پذیرش روش‌های جدید پزشکی غرب برای درمان بیماری‌های مسری مرگبار نظیر وبا و طاعون سرباز زدند و این امر در کنار عقب ماندگی در ابزارسازی و روش‌های جدید کشاورزی سبب رکود جمعیت در قلمرو امپراتوری گردید. در دورانی که خیز بزرگ اروپا آغاز می‌شد، عثمانی‌ها هنوز در گیرو دار تحجر و خرافات بودند. به عنوان مثال در پایان قرن شانزده میلادی، رصدخانه‌های تازه تاسیس دولتی را با این اعتقاد که موجب شیوع طاعون در کشور شده منهدم کردند.

🔸رکود فن‌آوری و صنعت در عثمانی به جایی رسیده بود که از قرن هفدهم آنها کشتی و اسلحه را از اروپاییان می‌خریدند و در قرن نوزدهم میلادی در ایالات عرب امپراتوری حتی فن‌آوری بسیار ساده‌ای نظیر گاری چرخ دار یافت نمی‌شد.
این که با چنین وضعیتی حیات عثمانی تا دهه دوم قرن بیستم به درازا کشید، تنها به دلیل امکان حیات در میانه تضادهای قدرت‌های اروپایی بود. مثلا در نیمه قرن نوزده، در جنگ کریمه دخالت انگلستان و فرانسه، عثمانی را از نابودی قطعی توسط امپراتوری روسیه نجات داد. در موارد دیگری همچون سرکوب وحشیانه بلغارها و یونانی‌ها، قدرت‌های مرکزی اروپا به داد عثمانی رسیده و مانع از برخورد نظامی غرب با امپراتوری می‌شدند.

🔺عثمانی به دلیل موقعیت ژئوپلتیک ویژه و ممتازش، همواره از سوی برخی قدرت‌های اروپایی به عنوان عاملی برای موازنه، مانعی مفید یا عنصر کم خطری که نمی‌بایست توسط قدرت‌های رقیب بلعیده شود و وجودش کم ضررتر از نابودی‌اش است، نگریسته می‌شد. با همین منطق انگلیسی‌ها از عثمانی در برابر شورش خطرناک دولت پویاتر محمد علی پاشا در مصر حمایت کردند.
🔘اما در نهایت جنگ بزرگ جهانی اول آزمونی نهایی بود که تمام ضعف‌ها و پوسیدگی‌ها را به نقطه تلاشی رساند. برای دولت‌های درگیر تحجر و انحطاط یک جنگ بزرگ همواره خطرناک‌ترین آزمون بقا است که معمولا از آن زنده بیرون نمی‌آیند.

✍️توس طهماسبی
@cafe_andishe95
دور جدید لشکرکشی اوباش رژیم زن‌ستیز اسلامی به خیابانها برای تحمیل حجاب اجباری به زنان ایران، نشانگر هراس، درماندگی و شکنندگی روزافزون این رژیم در سطح داخلی و بین‌المللی است. جمهوری اسلامی امروز، پس از تحریم سیرک انتخابات از سوی اکثریت ایرانیان، افتضاح موشک‌پراکنی ناموفق به اسرائیل و ناتوانی در دفاع از حریم هوایی کشور، و نیز فلاکت اقتصادی ناشی از فساد و بی‌کفایتی ریشه‌دار، بیش از پیش نزد مردم ایران و جهانیان منزوی و منفور شده است.

هدف رژیم ایران‌ستیز و رهبر هراسیده آن از این لشکرکشی خیابانی، هراس افکندن در قلب زنانی‌ست که با ایستادگی خود در برابر حجاب اجباری، هر روز و هر لحظه رژیم را به چالش می‌کشند و عقب می‌رانند. دلاوری گردآفریدهای ایران را می‌ستایم و برای مردان میهنم پیامی دارم:

امروز بیش از هر زمان دیگری در کنار خواهران و مادران و دختران و همسران و همه زنان ایران بایستید و از آنان دفاع کنید. آنکه در این تجاوز سازمان‌یافته، زنان ایران را می‌آزارد دشمن است: دشمن شما و دشمن ایران. دفاع از زنان میهن‌مان یک وظیفه انسانی و ملی‌ست. در این مسیر، آنها که به دفاع از زنان ایران برمی‌خیزند، پا جای پای سلسله بلندی از جاویدنامان در درازنای تاریخ پرشکوه‌مان می‌گذارند؛ دلاورانی که در برابر متجاوزان ایستادند، گارد جاویدان ایران بودند تا خاک و نام ایران جاویدان بماند.

رضا پهلوی

@OfficialRezaPahlavi
⚫️⁉️آیا راه باریک آزادی به ایران میرسد؟

«راه باریک آزادی» کتابیست ارزشمند، اثر مشترک عجم‌ اوغلو اقتصاددان و استاد دانشگاه MIT و همکار قدیمیش جیمز رابینسون، اندیشمند علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو که به فارسی ترجمه شده است.

🔻از نظر نویسندگان راه باریک آزادی مسیری است به سمت توسعه (رفاه اقتصادی، عدالت اجتماعی، حفظ واتقای کرامت انسانی، نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار) و خوشبختی یک ملت که از توازن قدرت بین جامعه و حکومت حاصل می‌شود.

🏛در تقسیم بندی رابطه دولت وجامعه چهار حالت اتفاق می‌افتد.

1️⃣دولت ضعیف و جامعه ضعیف
2️⃣دولت قوی و جامع ضعیف
3️⃣دولت ضعیف و جامعه قوی
4️⃣دولت قوی و جامعه قوی

فقط در حالت چهارم یعنی دولت قوی و جامعه قوی هست، که ملتی به سعادت و خوشبختی میرسد.


وقتی که جامعه به اندازه کافی قوی و نهادمند باشد که توان کنترل دولت را داشته، تا مانع از ورود دولت به حریم خصوصي جامعه شده و آزادی‌های قانونی و طبیعی شهروندان را سلب نکند و قانون برای اقویا و ضعفا کاملا یکسان اجرا شود. بطوریکه حاکم جامعه در دادگاه با ضعیف‌ترین شهروندان به صورت یکسان و همانند محاکمه شوند.همچنین دولت هم به اندازه کافی کارامد باشد که بتواند خدمات و کالاهای عمومی مانند امینت، نظم ،عدالت و ... را برای همه شهروندان تامین نماید.با توجه به تجزیه و تحلیل مؤلفه‌های قدرت، آیا می‌توان ادعا کرد که ایران در حال وارد شدن به راه باریک آزادی است؟ (جامعه قوی و دولت قوی)

🔻قدرت مولفه های مختلفی دارد.قدرت رسانه، قدرت نهادهای مدنی واحزاب، قدرت نظامی ، پول و ثروت، قدرت سازماندهی طرفداران و قدرت سرمایه های نمادین ، قدرت اقناع افکار عمومی و قدرت علم و دانش و آگاهی و اندیشمندان...
🔻دولت قوی و جامعه ضعیف منجر به استبداد و زورگویی حکومت وتضییع حقوق شهروندان می‌گردد.
🔻جامعه قوی و دولت ضعیف منجر به هرج و مرج ، عدم ارائه خدمات و کالاهای عمومی به شهروندان و ناکامی در اجرای قانون و عدالت میشود.

🔻تنها جایی که قدرت جامعه و قدرت دولت مساوی و متعادل باشد، دالان باریک آزادی شکل می‌گیرد، که منجر به خوشبختی و توسعه یک ملت میشود.و نهایتا راه باریک آزادی به رفاه اقتصادی با ثبات ، عدالت اجتماعی، حفظ و اتقای کرامت انسانی، نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار منجر میشود.

🔻یکی از مولفه‌های مهم قدرت رسانه هست، که امروزه، به برکت تکنولوژی و گسترش شبکه‌های اجتماعی از انحصار حاکمیت خارج شده است.
وقتی رسانه در اختیار و انحصار حاکمیت باشد، حاکمیت از آن در جهت سلطه به جامعه استفاده و از نشر فساد و ناکامی و ناکارآمدی خویش جلوگیری کرده و اطلاعات رو مطابق میل و در جهت تطهیر خود منتشر می‌کند.بطور قطع و یقین میتوان گفت که علی رغم اختصاص بودجه‌های هنگفت و سرسام آور برای رسانه‌های حکومتی، امروزه قدرت جامعه در این بخش از حاکمیت، هم در تولید و هم در نشر محتوا پیشی گرفته است.

🔻یکی دیگر از مولفه‌های قدرت در غیاب احزاب و نهادهای مدنی، اندیشمندان جامعه هستند.امروزه ، کمتر اندیشمند وطن دوستی می‌توان یافت که در کنار حاکمیت ایستاده باشد، و از سیاستهای مخرب آن حمایت و یا توجیه گر ناکارآمدی ها باشد. بنابراین در دومین مولفه قدرت هم جامعه از حاکمیت پیشی گرفته است.

🔻سیاست‌های غلط هم روز بروز باعث افزایش فقر، نارضایتی حتی حامیان ایدئولوژیک حاکمیت و باعث تردید آنها به کارآمدی حاکميت و نهایتا کاهش حمایت آنان می‌شود.گرچه همچنان زور نظامی و انتظامی بعنوان مزیت برتر، در دست حاکمیت است، ولی کاربرد بیشتر از آن تقریبا امکان پذیر نیست.
در این حالت تنها چیزی که قربانی و فدا میگردد سعادت و خوشبختی یک ملت است.
علی مرادی
@cafe_andishe95
⚜️کانت می گوید  عقل ابزار کارآمدی برای رسیدن به سعادت نیست. اگر چنین بود بسیار سعادتمند می‌بودیم. اگر آفریده شده بودیم که به دنبال سعادت باشیم باید به جای عقل غرایزی مثل غرایز زنبور عسل می‌داشتیم؛ البته غرایزی که متناسب با ما و برای رسیدن به سعادت دقیق و بی اشکال باشند. اما آنچه به ما داده شده اینهایند:

۱_ وجدان: چرا که درست و غلط اخلاقی را درک می کنیم ، و در برابر آنچه به لحاظ اخلاقی درست است احساس وظیفه می‌کنیم حتی اگر قرار باشد بهایی مثل سعادتمندی مان را برایش بپردازیم و وقتی که وظیفه مان را انجام نمی‌دهیم احساس گناه می‌کنیم

۲_ اختیار: چرا که قابلیت ارتکاب کارهای اشتباه را داریم و در صورت ارتکاب شایسته سرزنش و نکوهشیم. لذا بنابر ۱ و ۲ معلوم می شود که هدف ما از زندگی در این دنیا نیل به سعادت نیست، بلکه رعایت اخلاق است. بدیهی است که دلایل کانت در اینکه اخلاق را بالاتر ازسعادت قرار داده است قابل توجه است.

📘بیایید فلسفه بورزیم، ص ۱۹۱
●ریچارد کریل-آرسین
@cafe_andishe95
🪔بی گمان این گفته مورد ایراد واقع خواهد شد که از عقل به دور است که مردم داور اعمال خود باشند ، زیرا خود خواهی موجب می شود که آدمیان ، از راه عدالت به دور افتند ، و در باره اعمال خود و دوستانشان قضاوتی یک جانبه داشته باشند . و از سوی دیگر بد نهادی و تند خویی و کینه جویی سبب می گردد که آنان در کیفر دادن دیگران راه افراط بپویند ، و مآلا حاصل این وضع چیزی جز آشفتگی و بی نظمی نیست و بدین علت است که خداوند ایجاد حکومت را مقرر فرمود تا از غرض ورزی و افراط کاری آدمیان ممانعت کند ،
من بدون هیچ بحثی می پذیرم که

📌حکومت مدنی چاره و درمان راستین ناراحتی‌هایی است که در وضع طبیعی وجود دارد ،
و قطعا درجایی افراد ، خود داور اعمالشان باشند ، ناراحتی‌های بزرگی روی خواهد داد .
چرا که به آسانی می توان تصور کرد که آنکس که چنان از راه عدالت بدور باشد که برادر خود را گزند رساند ، مشکل بتوان از او چشم داشت که چنان دادگر باشد که خود را برای اعمال ناپسند خود ، محکوم سازد .

اما آرزو مندم آنانکه در این باره به من ایراد گرفته اند ، این نکته را به دیده داشته باشند که سلاطین خود کامه هم جز آدمیان عادی نیستند ،
پس این سوال پیش می آید که اگر حکومت درمان کننده دردهایی است که لزوما از خود داوری های افراد در امور خویش بر می خیزد مآلا وضع طبیعی را غیر قابل دوام و تحمل می سازد ،
پس بودن چه نوع حکومتی ، و تا چه میزان ، از نبودنش در وضع طبیعی بهتر است ؟

آیا حکومتی که در آن یک تن فرمان براند و خود داور اعمال خویش باشد و بدون آنکه مورد کوچکترین سوال و کمترین نظارتی از جانب رعایایش ، یعنی کسانی که ارضا کننده تمایلات او هستند قرار گیرد ، هر آنچه میل کند بر سر آنها بیاورد ، از وضع طبیعی بهتر است ؟

آیا حکومتی که در آن ، سلطان انجام هرچه را که بخواهد ، خواه از روی عقل باشد و خواه به انگیزه اغراض و شهوات ، مردم فرمانبردارش باشند ، از وضعی که در آن هیچ کس موظف نیست که با دیگری چنین کند ، واگر کسی مامور قضاوت شود و در مورد خود و یا کس دیگری به خطا داوری کند ، در مقابل همه افراد بشر مسؤل و پاسخگو باشد بهتر است .

جان لاک _ حکومت مدنی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥دکتر مرتضی مردیها در مورد خوشبینی سعدی
@cafe_andishe95
NimSekke E13
Sekke Podcast
🌈«نبرد بر سر بازار آزاد»

🔸در حالی که انقلاب کینزی در حال بازنویسی سرفصل‌های درسی رشته اقتصاد بود، فریدمن عَلَم دفاع از اقتصاد لیبرال را برداشت. موضوع مناقشه همچنان همان موضوع مناقشه‌ی هایک و کینز بود. سوال اصلی این بود: دولت تا چه حد باید در اقتصاد دخالت کند؟ اما این بار شرایط تغییر کرده بود. پاسخ به این سوال دیگر چندان آسان نبود. نه ساموئلسون و نه فریدمن هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند که دیالوگ آنها بیش از ۵۰ سال به‌طول انجامد.
اندیشکده اقتصاد و توسعه
@cafe_andishe95
✝️پروتستانیسم و شکل گیری مدرنیته 🔅

به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده است و پاسخی بسیار متفاوت و بیش تر منفی به آن داده است که به نظر درست می آید. او موضع خود را در این باره در چند کنفرانس بیان کرد که در سال ۱۹۱۱ در کتابی به نام "اهمیت پروتستانیسم در پیدایش جهان مدرن" به چاپ رسید.

ترولتچ بر آن است تا نقش پروتستانیسم را در شکل گیری مدرنیته –که با فردباوری ، خردباوری، نسبی گرایی و خودمختاری نسبت به دین مشخص می شود– با موشکافی روشن سازد. او می پذیرد که «بنیاد اصلی فردباوری مدرن» در این «ایده ی مسیحی» جای دارد «که انسان متعهد است تا به یاری کشش خویش به سوی پروردگار، پروردگاری که سرچشمه ی زندگی آدمی و کل جهان است، به شخصیتی کمال یافته تبدیل شود.»
بنابراین از آنجا که پروتستانیسم در پرورش فردباوری دینی و گسترش آن به سراسر زندگی مشارکت ورزید می توان گفت که «در پیدایی جهان مدرن سهم چشمگیری داشت». اما به سبب محدود ماندن نقش آن در این زمینه، نباید در اهمیت آن گزافه گفت: «بخش مهمی از بنیادهای جهان مدرن در دولت، جامعه، اقتصاد، علم و هنر کاملاً مستقل از پروتستانیسم پدیدار شد.»

ترولتچ برای توضیح این نقش، نخست میان پروتستانیسم آغازین یعنی پروتستانیسم دین پیرایی لوتری و کالونی و پروتستانیسم مدرن –از پایان سده ی هژدهم به این سو– تمایز می گذارد. پروتستانیسم آغازین در واقع فرهنگ قرون وسطایی را ادامه داد و دولت و جامعه را تابع دین گرداند. در حالی که پروتستانیسم مدرن دولت را نسبت به امور دینی بی تفاوت دانست و جهان سکولار رهیده از سرپرستی دینی را پذیرفت.
در واقع پروتستانیسم آغازین عملاً هیچ تأثیری در پیدایش جهان مدرن نداشت. برعکس، برخی جریان ها که پروتستانیسم آغازین مطرودشان می شمرد –مانند یزدان شناسی بشر دوستانه، «باتیسم» و «معنویت شناسی فردباور»– در این روند نقشی مهم بازی کردند.

اما پروتستانیسم مدرن یا پروتستانیسم نوین را باید بیشتر فرآورده جهان مدرن دانست تا علت آن
، زیرا در واقع امر، از مدرنیته نتیجه شده است.
باری، نتیجه گیری تــرولـچ کـه نقش پروتستانیسم را در پیدایش جهان مدرن بسیار کاهش می دهد از این واقعیت بر می خیزد:

«سخن گفتن از تأثیر پروتستانیسم در پیدایی فرهنگ مدرن تنها با ارجاع به گرایش های گوناگون پروتستانیسم آغازین ممکن است زیرا پروتستانیسم نوین چیزی جز عنصر تشکیل دهنده ی این فرهنگ مدرن نیست، فرهنگی که به شیوه ای بسیار ژرف بر آن اثر نهاده است».
در وهله ی دوم، ترولچ بر این باور است که تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری جهان مدرن غیر مستقیم بوده است و ناخواسته و ناآگاهانه انجام گرفته است. در واقعیت پروتستانیسم نیز مانند کاتولیسیسم با مدرنیته بیگانه بود و به طور مستقیم آن را پدید نیاورد: «آری پروتستانیسم نه تنها زمینه ساز بی میانجی باروری جهان مدرن نبود بلکه برعکس و به رغم همه ی ایده های مهم و نوینش، همچون تجدید و تحکیم آرمان فرهنگ الزام آور کلیسا پدیدار شد».

اگر بتوان برای پروتستانیسم در پیدایی جهان مدرن سهمی قائل شد این سهم غیر مستقیم و تأثیرش از این رو پیچیده بود که بسته به زمینه های گوناگون، به شیوه های مختلفی اعمال می شد.
ترولج قاطعانه و با باریک اندیشی چگونگی نمود این تأثیر را در زمینه های گوناگون مانند خانواده، حقوق، دولت و سازمان های آن، حقوق بشر، زندگی و اندیشه ی اقتصادی، زندگی اجتماعی و اصول مربوط به آن، علم و هنر بر می رسد.
از دید او، پروتستانیسم سده های شانزدهم و هفدهم در زمینه ی امور قضایی «به سبب عدم ایجاد اصل فرهنگی تازه ای» عملاً هیچ اثری نگذاشت.

در واقع پروتستانیسم در این زمینه نه تنها «فرهنگ تازه ای به شمار نمی آمد، بلکه در اساس به شرایط و وضعیت قرون وسطایی تداوم بخشید». در زمینه ی سیاسی نیز نقش پروتستانیسم هرچند حقیقی اما ناچیز بود:

«پروتستانیسم نه دولتی غیر دینی بنیاد نهاد، نه ایده ی مدرن از دولت پرورید و نه یک اخلاق اجتماعیِ (اتیک) خودمختار ویژه ی سیاست آفرید». هرچند پروتستانیسم «دولت را از وابستگی قضایی و حقوقی به کلیسا رهانید» و دست کم در اصول، «خودمختار شدن قطعی اش» را تحقق بخشید. «اما در این مورد به هیچ روی سخن از ایده ی مدرن دولت در میان نبود. پروتستانیسم برعکس، همچنان به دولت به مثابه ی نهادی با سرشت دینی می نگریست و غایت آن را پاسداری از امت مسیحی و حفظ هنجارهای اخلاقی می شمرد (...) یعنی بزرگترین خدمت دولت را این می دانست که یاری رسان نیک خواه کلیسا باشد».
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✝️پروتستانیسم و شکل گیری مدرنیته 🔅 به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده…
ادامه)
فراموش نباید کرد که در مورد سازمان دهی دولت، کالوینیسم تأثیر محسوس تری از لوتریسم داشت. در واقع لوتریسم برای «حکومت مطلقه سودمند» بود و خود را «از بنیاد، محافظه کار و بی تفاوت» نشان داد و بدین سان با حکومت مطلقه و محافظه کاری پروسی هماهنگی داشت.
اما کالوینیسم نقش متفاوت و مهمتری بازی کرد و به پشتیبانی از حق پایداری در برابر قدرت جبارانه برخاست. افزون بر این نظام نمایندگی کلیسای کالونی بر درک و دریافت از دولت تأثیر نهاد و کالوینیسم در ایجاد چارچوبی شرکت ورزید که امکان بالندگی و گسترش دموکراسی را فراهم آورد، هر چند که در این مورد نقشش محدود و نامستقیم بود.

با این همه نباید «دموکراتیک شدن جهان مدرن را به طور مستقیم و منحصراً به کالوینیسم نسبت داد. خردباوری ناب که به طبیعت قانونمند و رهیده از نیت های دینی باور داشت، در این زمینه نقشی تعیین کننده تر بازی کرد».

درست است که حقوق بشر و به ویژه آزادی عقیده و وجدان که در پایان سده ی هژدهم با قانون های اساسی ایالت های آمریکا اعلام شد خاستگاهی دینی داشت اما باید پوریتانیسم را سرچشمه ی این جریان اندیشگی دانست که به هیچ روی کالوینیست نبود.

«در پیدایش حقوق بشر اثری از پروتستانتیسمِ خشکه مقدس دیده نمی شود بلکه تأثیر فرقه هایی را می توان یافت که به سوی ینگه دنیا رانده شده بودند و پروتستانیسم از آنها بیزار بود که از جمله می توان از جریان روح باوری نام برد».


سرانجام، همانگونه که می دانیم اغلب بر تأثیر پروتستانیسم در پهنه ی اجتماعی و روابط میان اجتماع و فرد انگشت می گذارند و حتا پروتستانیسم را «پدرِ فردباوریِ ویژه ی جهان مدرن» می خوانند. اما از دید ترولچ، این مسئله در واقع، بسیار پیچیده تر از اینهاست و از این رو باید با نکته بینی بیشتری به آن پرداخت.
آری گرچه فردباوریِ مذهبیِ پروتستانیسم «در پیدایی فردباوری مدرن نقشی فوق العاده بازی کرد» اما این جریان در عمل هیچ پی آیندی در پهنه ی اجتماعی نداشت زیرا پروتستانیسم در این زمینه اساساً محافظه کار است: «هرچند پروتستانیسم در اصولِ دریافت خود از روابط فرد و اجتماع، به طور کلی فردباور و ضد خودکامگی می نماید، اما جریان های اصلی آن به گونه ای شگفت انگیز محافظه کار بودند».

به دیگر سخن، فردباوری دینی نه به فردباوری اجتماعی انجامید و نه جای فرد را در جامعه دگرگون ساخت. همچنان که برابری پذیرفته شده در پهنه ی دینی برابری در پهنه ی اجتماعی را در پی نیاورد.
بدین سان ترولچ چنین نتیجه می گیرد که پروتستانیسم تنها در زمینه ی دینی اثری مستقیم و قطعی گذاشت و در دیگر زمینه ها نفوذش نامستقیم و محدود بود.
آری دین می تواند پدیده های اجتماعی یا سیاسی را همراهی کند اما نمی تواند آنها را برانگیزد، می تواند تحولات را آسان گرداند اما نمی تواند موجب آنها شود. پهنه ی دین از بنیاد با جهان سیاسی و اجتماعی تفاوت دارد و نفوذش به سپهر دینی محدود می شود.*

⭕️باری، پروتستانیسم مدرنیته را نیافرید اما چارچوب دینی مناسبی در اختیارش نهاد که همانا دینیت مدرن بود. پروتستانیسم خاستگاه مدرنیته نبود اما آن را همراهی کرد و با آن هماهنگ شد. حتا می توان گفت که مدرنیته بــر پروتستانیسم تأثیر گذاشت و آن را دگرگون ساخت. افزون بر این پروتستانیسم فردباوری مدرن را پدید نیاورد. در واقع فردباوری مدرن بیرون از آن و بدون آن پدیدار شد، اما پروتستانیسم به جای این که مانند کاتولیسیسم آن را طرد کند به یاری فردباوری ویژه ی خویش آن را با آغوش باز پذیرفت و در خود ادغام کرد. پروتستانیسم از آن پس به طور طبیعی با مدرنیته همراه شد، با آن تحول یافت و بدین سان تبدیل به مذهب مدرنیته گردید:

«مذهب شخص باوری پروتستانی (...) مذهبی که بنیادش بر اعتقاد و وجدان اخلاقی نهاده است دینیتی است که با فرهنگ مدرن فردباور انطباق یافت و خود را با آن سازگار گرداند. به سخن درست، از آنجا که این انطباق پذیرفته شد و تحقق یافت پروتستانیسم نیز دستخوش دگرگشت های چندی شد».

بنابراین باید از انطباق و هماهنگی پروتستانیسم و فردباوری مدرن سخن گفت و نه از تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری فردباوری مدرن. به زبان روشن تر، پروتستانیسم آغازین را نمی توان خاستگاه فردباوری مدرن دانست. در واقع فردباوری مدرن به شیوه ای خودمختار شکل گرفت و سپس در پروتستانیسم، چارچوبی درخور و پشتیبانی کارآمد یافت و حتا می توان گفت که در پرورش پروتستانیسم مدرن سهیم بوده است. در نتیجه، پروتستانیسم آغازین –لوتری یا کالوینیستی– به طور مستقیم خاستگاه مدرنیته ی سیاسی به شمار نمی آید. می دانیم که مدرنیته ی سیاسی نزدیک به پایان سده ی هژدهم یعنی در دوره ای پدیدار گردید که پروتستانیسم نوین نیز آمادگی هماهنگ سازی خود با آن را یافته بود.

📗کتاب«مدرنیته سیاسی»-موریس باربیه -کانال یدالله موقن صفحات 74 تا 80
@cafe_andishe95
2024/09/29 10:22:04
Back to Top
HTML Embed Code: