لیبراسیون/لیبرالیسم
✅پاسخ هیوم به نیچه:فیلسوف باش، اما در میانه ی تمام فلسفه ات، همچنان انسان باش. ♨️با اینکه نیچه با دروغ و مغلطه نژاد انگلیسی را مسیحی و غیر فلسفی می دانست و مخالف لیبرالیسم و روشنگری بود. دیوید هیوم فیلسوف انگلیسی خداناباور آموزه های مهمی برای نیچه اخلاق ستیز…
⛱احساسات و تعقل نزد هیوم
فلسفه ی هیوم، پیرامون یافته ای واحد و قدرتمند شکل گرفته است:
این که مسئله ی مهمی که باید در زندگی درست درکش کنیم، احساسات است و نه منطق.
این جمله شاید یک نتیجه گیری عجیب به نظر برسد. به طور عادی، ما تصور می کنیم که باید ذهنمان را طوری پرورش دهیم که تا سر حد امکان، منطقی و معقول بیندیشد، بر شواهد و استدلال های منطقی اتکا داشته باشد و اجازه ندهند احساسات بر نتیجه گیری هایش اثرگذار باشند.
اما هیوم با تأکید بیان می کند که، هدفمان هر چه که باشد، «منطق، برده ی احساس است.» عواطف، بیش از همه ی نتیجه گیری های برآمده از تحلیل های منطقی، در ما انگیزه ایجاد می کنند.
تعداد کمی از ادراک های اصلی ما بر اساس تحقیقات منطقی از حقایق شکل می گیرند؛ این احساسات ما است که بیش از هر چیز دیگر تعیین می کند که در مورد دیگران چه قضاوتی داشته باشیم، در اوقات فراغتمان چه کارهایی انجام دهیم، چه شغلی را برگزینیم و عاشق چه کسانی بشویم. منطق، کمی به ما کمک می کند اما عوامل تعیین کننده در اتخاذ این تصمیمات، به احساسات و زندگی عاطفی ما وابسته هستند.
دیوید هیوم در زمانه ای زندگی می کرد که با نام «عصر خِرد» شناخته می شود؛ در آن زمان، بسیاری از اندیشمندان ادعا می کردند که شکوه و شکوفایی انسان ها با منطق و عقل گرایی آن ها ارتباطی مستقیم دارد. اما هیوم، انسان را تنها گونه ای دیگر از حیوانات در نظر می گرفت.
هیوم، توجه ویژه ای به این موضوع داشت که ما اغلب به شکلی عجیب و جالب توجه، ابتدا بر اساس احساساتمان نتیجه گیری می کنیم و سپس برای توجیه منطقی آن، به سراغ قوه ی تعقلمان می رویم. ما ابتدا یک ایده را خوب یا تهدیدآمیز تلقی می کنیم و تنها بر اساس همین نتیجه گیری، آن را درست یا غلط می پنداریم. در واقع، منطق، در نهایت وارد میدان می شود تا فقط از نگرشی که قبلاً اتخاذ کرده ایم، به گونه ای حمایت کند.
بحث با انسان هایی که لجوجانه بر دفاع از اصول خود پافشاری می کنند، کسالت بارتر از بحث با دیگر افراد است. تنها استثناء، بحث با آنانی است که سراسر به تظاهر می پردازند، کسانی که واقعاً به آنچه از آن دفاع می کنند، باور ندارند و تنها از روی تظاهر، از سر مخالف خوانی، یا برای اثبات هوش و فراست خود با دیگر انسان ها جدل می کنند.
اما چیزی که هیوم به آن باور نداشت، این بود که همه ی احساسات، قابل قبول و برابر هستند.
به همین خاطر بود که او سخت به ایده ی «آموزش احساسات» اعتقاد داشت.
📝انسان ها باید یاد بگیرند که خیراندیشی و صبر را در خود بیشتر پرورش دهند، با خودشان بیشتر در صلح باشند و از دیگران کمتر بترسند. اما آن ها برای آموختن این مفاهیم، به سیستمی آموزشی نیاز دارند که به جای منطق، احساسات را در مرکز توجه قرار دهد. به همین خاطر بود که هیوم، نقش بسیار خطیری برای اندیشمندان جامعه قائل می شد. این اندیشمندان کسانی بودند که – برخلاف برخی از اساتید دانشگاه که هیوم اصلاً دل خوشی از آن ها نداشت – اگر می خواستند به موفقیت برسند و خرج زندگیشان را تأمین کنند، باید یک دلبستگی احساس-محور را نسبت به ایده ها، بینش و خردشان در مخاطبین به وجود می آوردند. به همین خاطر بود که آن ها مجبور بودند نثری خوب داشته باشند، از مثال های متنوع استفاده کنند و در مجموع بتوانند کاری کنند که در نظر مخاطب، جذاب به نظر برسند.
هیوم در واقع بیان می کند که اگر می خواهید باورهای مردم را تغییر دهید، استدلال کردن با آن ها مانند یک استاد فلسفه ی عادی، نمی تواند تأثیرگذارترین استراتژی باشد. او به این موضوع اشاره می کند که برای انجام چنین کاری، ابتدا باید با همدلی، جلب اطمینان و ارائه ی مثال هایی خوب، احساسات مخاطبین را با خود همراه کرد و سپس، برای افراد اندکی که به چیزی بیش از این برای تغییر عقیده نیاز دارند، استدلال های منطقی و حقیقت-محور را تشریح نمود.
@cafe_andishe95
فلسفه ی هیوم، پیرامون یافته ای واحد و قدرتمند شکل گرفته است:
این که مسئله ی مهمی که باید در زندگی درست درکش کنیم، احساسات است و نه منطق.
این جمله شاید یک نتیجه گیری عجیب به نظر برسد. به طور عادی، ما تصور می کنیم که باید ذهنمان را طوری پرورش دهیم که تا سر حد امکان، منطقی و معقول بیندیشد، بر شواهد و استدلال های منطقی اتکا داشته باشد و اجازه ندهند احساسات بر نتیجه گیری هایش اثرگذار باشند.
اما هیوم با تأکید بیان می کند که، هدفمان هر چه که باشد، «منطق، برده ی احساس است.» عواطف، بیش از همه ی نتیجه گیری های برآمده از تحلیل های منطقی، در ما انگیزه ایجاد می کنند.
تعداد کمی از ادراک های اصلی ما بر اساس تحقیقات منطقی از حقایق شکل می گیرند؛ این احساسات ما است که بیش از هر چیز دیگر تعیین می کند که در مورد دیگران چه قضاوتی داشته باشیم، در اوقات فراغتمان چه کارهایی انجام دهیم، چه شغلی را برگزینیم و عاشق چه کسانی بشویم. منطق، کمی به ما کمک می کند اما عوامل تعیین کننده در اتخاذ این تصمیمات، به احساسات و زندگی عاطفی ما وابسته هستند.
دیوید هیوم در زمانه ای زندگی می کرد که با نام «عصر خِرد» شناخته می شود؛ در آن زمان، بسیاری از اندیشمندان ادعا می کردند که شکوه و شکوفایی انسان ها با منطق و عقل گرایی آن ها ارتباطی مستقیم دارد. اما هیوم، انسان را تنها گونه ای دیگر از حیوانات در نظر می گرفت.
هیوم، توجه ویژه ای به این موضوع داشت که ما اغلب به شکلی عجیب و جالب توجه، ابتدا بر اساس احساساتمان نتیجه گیری می کنیم و سپس برای توجیه منطقی آن، به سراغ قوه ی تعقلمان می رویم. ما ابتدا یک ایده را خوب یا تهدیدآمیز تلقی می کنیم و تنها بر اساس همین نتیجه گیری، آن را درست یا غلط می پنداریم. در واقع، منطق، در نهایت وارد میدان می شود تا فقط از نگرشی که قبلاً اتخاذ کرده ایم، به گونه ای حمایت کند.
بحث با انسان هایی که لجوجانه بر دفاع از اصول خود پافشاری می کنند، کسالت بارتر از بحث با دیگر افراد است. تنها استثناء، بحث با آنانی است که سراسر به تظاهر می پردازند، کسانی که واقعاً به آنچه از آن دفاع می کنند، باور ندارند و تنها از روی تظاهر، از سر مخالف خوانی، یا برای اثبات هوش و فراست خود با دیگر انسان ها جدل می کنند.
اما چیزی که هیوم به آن باور نداشت، این بود که همه ی احساسات، قابل قبول و برابر هستند.
به همین خاطر بود که او سخت به ایده ی «آموزش احساسات» اعتقاد داشت.
📝انسان ها باید یاد بگیرند که خیراندیشی و صبر را در خود بیشتر پرورش دهند، با خودشان بیشتر در صلح باشند و از دیگران کمتر بترسند. اما آن ها برای آموختن این مفاهیم، به سیستمی آموزشی نیاز دارند که به جای منطق، احساسات را در مرکز توجه قرار دهد. به همین خاطر بود که هیوم، نقش بسیار خطیری برای اندیشمندان جامعه قائل می شد. این اندیشمندان کسانی بودند که – برخلاف برخی از اساتید دانشگاه که هیوم اصلاً دل خوشی از آن ها نداشت – اگر می خواستند به موفقیت برسند و خرج زندگیشان را تأمین کنند، باید یک دلبستگی احساس-محور را نسبت به ایده ها، بینش و خردشان در مخاطبین به وجود می آوردند. به همین خاطر بود که آن ها مجبور بودند نثری خوب داشته باشند، از مثال های متنوع استفاده کنند و در مجموع بتوانند کاری کنند که در نظر مخاطب، جذاب به نظر برسند.
هیوم در واقع بیان می کند که اگر می خواهید باورهای مردم را تغییر دهید، استدلال کردن با آن ها مانند یک استاد فلسفه ی عادی، نمی تواند تأثیرگذارترین استراتژی باشد. او به این موضوع اشاره می کند که برای انجام چنین کاری، ابتدا باید با همدلی، جلب اطمینان و ارائه ی مثال هایی خوب، احساسات مخاطبین را با خود همراه کرد و سپس، برای افراد اندکی که به چیزی بیش از این برای تغییر عقیده نیاز دارند، استدلال های منطقی و حقیقت-محور را تشریح نمود.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⛱احساسات و تعقل نزد هیوم فلسفه ی هیوم، پیرامون یافته ای واحد و قدرتمند شکل گرفته است: این که مسئله ی مهمی که باید در زندگی درست درکش کنیم، احساسات است و نه منطق. این جمله شاید یک نتیجه گیری عجیب به نظر برسد. به طور عادی، ما تصور می کنیم که باید ذهنمان…
✝️دین🕎
یکی از اصلی ترین مواردی که هیوم از ایده ی برتری احساس نسبت به تعقل استفاده کرد، ارتباط این ایده با دین بود. به نظر می رسد که خود هیوم در میان تفکر «ندانم گرایی» (شاید خدایی وجود داشته باشد، در این باره اطمینان ندارم) و گونه ای از نگرش خداباوری (خدایی وجود دارد، اما برای من تفاوت چندانی ایجاد نمی کند) در گذار بود.
⭕️هیوم اما این اعتقاد را که خدایی کینه جو وجود دارد که آماده است تا انسان ها را در زندگی پس از مرگ به خاطر باور نداشتن به او مجازات کند، تفکری بی رحمانه در نظر می گرفت. در نظر هیوم، تلاش برای متقاعد کردن یک فرد برای باور داشتن یا نداشتن به موضوعات دینی، کار چندان ثمربخشی نخواهد بود. به همین خاطر است که او یکی از پیشگامان دفاع از مفهوم «مدارای دینی» در غرب است؛ به این معنی که تا زمانی که عقاید مذهبی هر شخص به دیگران آسیبی وارد نکند، جامعه باید به عقاید او احترام بگذارد و نباید برای از بین بردن آن عقاید تلاش کند.
🔅عقل جمعی
هیوم را باید اندیشمندی «شک گرا» دانست، کسی که به شکلی پیوسته بسیاری از باورهای برآمده از عقل جمعی و اعتقادهای پذیرفته شده توسط جامعه را زیر سوال می برد. یکی از مفاهیم زیر سوال برده شده توسط هیوم، مفهوم «هویت شخصی» است؛ ایده ای مبنی بر این که ما می توانیم خودمان را درک کنیم و هویتی کم و بیش مانا و قابل فهم در طول زندگیمان داشته باشیم. او بیان می کند که چیزی به عنوان «خویشتن مرکزی» وجود ندارد. هیوم در یکی از شناخته شده ترین جملات خود می گوید:
من هرگاه به درونی ترین شکل ممکن در آنچه خویشتن می نامم، داخل می شوم، با ادراکی مشخص، سردی یا گرمی، روشنایی یا تاریکی، عشق یا نفرت، و رنج یا لذت، مواجه می شوم. هرگز خویشتنم را جدا از یک ادراک نمی یابم و هرگز نمی توانم چیزی جز آن ادراک را مشاهده کنم.
هیوم نتیجه گیری می کند که ما در حقیقت، آن افراد تعریف پذیری نیستیم که تعقل تلاش می کند به ما نشان دهد، و به نظر می رسد زمانی که در آینه به خودمان نگاهی می اندازیم یا خیلی عادی از واژه ی گمراه کننده ی «من» استفاده می کنیم، در واقع
«هیچ نیستیم جز انبوه یا مجموعه ای از ادراک های مختلف که با سرعتی غیر قابل درک یکدیگر را ادامه می دهند و در تغییر و حرکتی دائمی هستند.»
⚜️هیوم اما علیرغم نگرش شک گرایانه ی خود، معتقد بود که انسان ها باید بیشترِ باورهای پذیرفته شده ی خود را در ذهن نگه دارند، زیرا همین باورها هستند که به ما کمک می کنند بتوانیم زندگیمان را به پیش ببریم. به عقیده ی هیوم، تلاش برای منطقی بودن درباره ی «همه چیز»، نوعی خاص از جنون است. هیوم در واقع با بیان این ایده، نقدی به دکارت وارد می کند.
این فیلسوف فرانسوی 60 سال قبل از تولد هیوم، از دنیا رفته بود اما اندیشه هایش همچنان از نظر تأثیرگذاری به زندگی ادامه می دادند. دکارت استدلال کرده بود که ما باید هر باوری را که کاملاً منطقی قلمداد نمی شود، از ذهنمان دور کنیم.
اما هیوم بیان کرد که تقریباً هیچ کاری نیست که توسط انسان ها انجام پذیرد و به معنای واقعی کلمه، «منطقی» باشد.
با این حال، هیوم جرأت این را داشت که ادعا کند اغلب باورها توجیه پذیر هستند صرفاً به خاطر این که وظیفه ی خود را درست انجام می دهند و به ما سود می رسانند. او معتقد است که سنگ محک یک باور، نه حقیقت قابل اثبات آن، بلکه کارایی آن است.
ایران کتاب
@cafe_andishe95
یکی از اصلی ترین مواردی که هیوم از ایده ی برتری احساس نسبت به تعقل استفاده کرد، ارتباط این ایده با دین بود. به نظر می رسد که خود هیوم در میان تفکر «ندانم گرایی» (شاید خدایی وجود داشته باشد، در این باره اطمینان ندارم) و گونه ای از نگرش خداباوری (خدایی وجود دارد، اما برای من تفاوت چندانی ایجاد نمی کند) در گذار بود.
⭕️هیوم اما این اعتقاد را که خدایی کینه جو وجود دارد که آماده است تا انسان ها را در زندگی پس از مرگ به خاطر باور نداشتن به او مجازات کند، تفکری بی رحمانه در نظر می گرفت. در نظر هیوم، تلاش برای متقاعد کردن یک فرد برای باور داشتن یا نداشتن به موضوعات دینی، کار چندان ثمربخشی نخواهد بود. به همین خاطر است که او یکی از پیشگامان دفاع از مفهوم «مدارای دینی» در غرب است؛ به این معنی که تا زمانی که عقاید مذهبی هر شخص به دیگران آسیبی وارد نکند، جامعه باید به عقاید او احترام بگذارد و نباید برای از بین بردن آن عقاید تلاش کند.
🔅عقل جمعی
هیوم را باید اندیشمندی «شک گرا» دانست، کسی که به شکلی پیوسته بسیاری از باورهای برآمده از عقل جمعی و اعتقادهای پذیرفته شده توسط جامعه را زیر سوال می برد. یکی از مفاهیم زیر سوال برده شده توسط هیوم، مفهوم «هویت شخصی» است؛ ایده ای مبنی بر این که ما می توانیم خودمان را درک کنیم و هویتی کم و بیش مانا و قابل فهم در طول زندگیمان داشته باشیم. او بیان می کند که چیزی به عنوان «خویشتن مرکزی» وجود ندارد. هیوم در یکی از شناخته شده ترین جملات خود می گوید:
من هرگاه به درونی ترین شکل ممکن در آنچه خویشتن می نامم، داخل می شوم، با ادراکی مشخص، سردی یا گرمی، روشنایی یا تاریکی، عشق یا نفرت، و رنج یا لذت، مواجه می شوم. هرگز خویشتنم را جدا از یک ادراک نمی یابم و هرگز نمی توانم چیزی جز آن ادراک را مشاهده کنم.
هیوم نتیجه گیری می کند که ما در حقیقت، آن افراد تعریف پذیری نیستیم که تعقل تلاش می کند به ما نشان دهد، و به نظر می رسد زمانی که در آینه به خودمان نگاهی می اندازیم یا خیلی عادی از واژه ی گمراه کننده ی «من» استفاده می کنیم، در واقع
«هیچ نیستیم جز انبوه یا مجموعه ای از ادراک های مختلف که با سرعتی غیر قابل درک یکدیگر را ادامه می دهند و در تغییر و حرکتی دائمی هستند.»
⚜️هیوم اما علیرغم نگرش شک گرایانه ی خود، معتقد بود که انسان ها باید بیشترِ باورهای پذیرفته شده ی خود را در ذهن نگه دارند، زیرا همین باورها هستند که به ما کمک می کنند بتوانیم زندگیمان را به پیش ببریم. به عقیده ی هیوم، تلاش برای منطقی بودن درباره ی «همه چیز»، نوعی خاص از جنون است. هیوم در واقع با بیان این ایده، نقدی به دکارت وارد می کند.
این فیلسوف فرانسوی 60 سال قبل از تولد هیوم، از دنیا رفته بود اما اندیشه هایش همچنان از نظر تأثیرگذاری به زندگی ادامه می دادند. دکارت استدلال کرده بود که ما باید هر باوری را که کاملاً منطقی قلمداد نمی شود، از ذهنمان دور کنیم.
اما هیوم بیان کرد که تقریباً هیچ کاری نیست که توسط انسان ها انجام پذیرد و به معنای واقعی کلمه، «منطقی» باشد.
با این حال، هیوم جرأت این را داشت که ادعا کند اغلب باورها توجیه پذیر هستند صرفاً به خاطر این که وظیفه ی خود را درست انجام می دهند و به ما سود می رسانند. او معتقد است که سنگ محک یک باور، نه حقیقت قابل اثبات آن، بلکه کارایی آن است.
ایران کتاب
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آموزههای زرتشت زیربنای فرهنگ و تمدن شکوهمند ایرانی است. اما زرتشتیان، امروز مانند سایر گروههای مذهبی، با تبعیض و ظلم از جانب جمهوری اسلامی مواجهند.
من و یاسمین از آتشکده زرتشتیان در شهر هیوستون در ایالت تگزاس آمریکا بازدید کردیم تا این آیین ایرانی را گرامی بداریم و با هموطنان زرتشتی خود و نیز جامعه پارسیان ابراز همبستگی کنیم.
در ایران آزاد پس از جمهوری اسلامی، همه ایرانیان بار دیگر از آزادی مذهب و باور برخوردار خواهند بود.
Zoroastrianism is intertwined with Iranian history and civilization. Yet today, like other religious groups, Zoroastrians face discrimination and oppression.
Yasmine and I visited the Zoroastrian fire temple in Houston to honor this indigenous Iranian faith and show solidarity with our Zoroastrian compatriots and the Parsi community.
In the free Iran, all Iranians will once again be able to freely practice their faiths.
@OfficialRezaPahlavi
من و یاسمین از آتشکده زرتشتیان در شهر هیوستون در ایالت تگزاس آمریکا بازدید کردیم تا این آیین ایرانی را گرامی بداریم و با هموطنان زرتشتی خود و نیز جامعه پارسیان ابراز همبستگی کنیم.
در ایران آزاد پس از جمهوری اسلامی، همه ایرانیان بار دیگر از آزادی مذهب و باور برخوردار خواهند بود.
Zoroastrianism is intertwined with Iranian history and civilization. Yet today, like other religious groups, Zoroastrians face discrimination and oppression.
Yasmine and I visited the Zoroastrian fire temple in Houston to honor this indigenous Iranian faith and show solidarity with our Zoroastrian compatriots and the Parsi community.
In the free Iran, all Iranians will once again be able to freely practice their faiths.
@OfficialRezaPahlavi
💡"بعید نیست که در حقیقت برترین رمزِ حکومتهایِ خودکامه، و آنچه مطلقاً لازمهیِ آنهاست، نگهداشتنِ مردم در وضعیّتِ فریفتگی، و پنهان کردنِ ترسی باشد که مردم را به این سو آن سو میکشانَد، زیرِ عنوانِ فریبایِ مذهب. در نتیجهیِ این وضعیّت، مردم چنان برای بردگیِ خود میجنگند که گویی برایِ رستگاریِ خود میجنگند، و ریخته شدنِ خونِ خود را برای سَروریِ شخصِ واحدی، نهتنها خفّتبار نمیدانند بلکه آن را افتخاری عظیم میشمارند".
ترس و جهل ، موجب حذف عقلانیت و نهایتا حذف زندگیست! چرا که با فقدان عقلانیت، آزادی که رکن اساسی رشد ، کمال ، ارتقاء و تحقق زندگیست نیز از بین می رود. انسان تنها از طریق آزادی است که میتواند به استعدادهای نهفته و بالقوه خود پی ببرد و به توانمندیها و عقلانیت خود فعلیت ببخشد.
برگرفته از :
رسالهٔ الهی سیاسی-اسپینوزا
@cafe_andishe95
ترس و جهل ، موجب حذف عقلانیت و نهایتا حذف زندگیست! چرا که با فقدان عقلانیت، آزادی که رکن اساسی رشد ، کمال ، ارتقاء و تحقق زندگیست نیز از بین می رود. انسان تنها از طریق آزادی است که میتواند به استعدادهای نهفته و بالقوه خود پی ببرد و به توانمندیها و عقلانیت خود فعلیت ببخشد.
برگرفته از :
رسالهٔ الهی سیاسی-اسپینوزا
@cafe_andishe95
🖍🔎همۀ نیازها، امیال و ارزشها جهانشمول نیستند، ولی بسیاری از آنها دربین اکثر انسانها مشترکاند، فارغ از زمان، مکان و جامعهای که بدان تعلق دارند.
اگر چنین نبود، قادر نبودیم یکدیگر را دریابیم، بسنجیم و با هم ارتباط برقرار کنیم. یکی از این نیازهای مشترک ما تعلق به جمعی است که با زبان و روش زندگیاش به سادگی ارتباط برقرار میکنیم و رسوم آن را بخشی محوری از هویت خود میدانیم.
این پایه و اساسِ ناسیونالیسم فرهنگی، خویشاوند صلح جوی ناسیونالیسم سیاسی است. بهعقیدۀ برلین نباید ناسیونالیسم فرهنگی را به نفع انترناسیونالیسم یا عقاید جهانوطنی کنار بگذاریم، چرا که چنین کاری مساوی با
"حذف یکی از انسانی ترین وجوه ما انسان هاست"
سر آیزایا برلین.ناربلا
@cafe_andishe95
اگر چنین نبود، قادر نبودیم یکدیگر را دریابیم، بسنجیم و با هم ارتباط برقرار کنیم. یکی از این نیازهای مشترک ما تعلق به جمعی است که با زبان و روش زندگیاش به سادگی ارتباط برقرار میکنیم و رسوم آن را بخشی محوری از هویت خود میدانیم.
این پایه و اساسِ ناسیونالیسم فرهنگی، خویشاوند صلح جوی ناسیونالیسم سیاسی است. بهعقیدۀ برلین نباید ناسیونالیسم فرهنگی را به نفع انترناسیونالیسم یا عقاید جهانوطنی کنار بگذاریم، چرا که چنین کاری مساوی با
"حذف یکی از انسانی ترین وجوه ما انسان هاست"
سر آیزایا برلین.ناربلا
@cafe_andishe95
۲۲ فروردین سالروز اعدام غلامرضا نیک پی آخربن شهردار تهران قبل از انقلاب
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
۲۲ فروردین سالروز اعدام غلامرضا نیک پی آخربن شهردار تهران قبل از انقلاب @cafe_andishe95
نیک پی از سال ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ شهردار تهران بود. دوران تصدی او به عنوان شهردار تهران دوران پرتغییری بود. ساخت اتوبانها و پارکها، تدوین طرح جامع شهر تهران، طرح جامع متروی تهران در سال ۱۳۵۰ و شروع به ساخت آن در سال ۱۳۵۶، اخذ عوارض شهری، اخذ عوارض از کامیونها و اتوبوسهای غیر کرایهای و پلاک سفید، احداث پارکینگ از جمله اقدامات وی در شهرداری بودند.
او همچنین در تیرماه ۱۳۴۹ نخستین گورستان مکانیزه تهران یعنی بهشت زهرا را افتتاح کرد. ساخت برج آزادی، فرهنگسرای نیاوران، تکمیل تئاتر شهر، سامانبخشی به شهرک غرب، بنیان شهرکهای اکباتان و... از دیگر کارهای نیکپی بود.
او در ۲۲ فروردین ۵۸ بعد از پیروزی انقلاب به جرم همکاری با رژیم پهلوی و حل نکردن مشکل ترافیک تهران و اخذ مال غیر اعدام شد.
(مرزبان نامه)
بخشی از کیفر خواست " دادگاه":
«پایتخت شاهنشاهی توقفگاه ماشینهای نقلیه استعمار یا کارخانجات مونتاژ آنها شود [...] و به این ترتیب، بورژوازی ملی متوقف و به قهقرا برگردد تا شهر ما ویرانه شود و موجب خفت ملی و موجب تفاخر بیگانگان»!
@cafe_andishe95
او همچنین در تیرماه ۱۳۴۹ نخستین گورستان مکانیزه تهران یعنی بهشت زهرا را افتتاح کرد. ساخت برج آزادی، فرهنگسرای نیاوران، تکمیل تئاتر شهر، سامانبخشی به شهرک غرب، بنیان شهرکهای اکباتان و... از دیگر کارهای نیکپی بود.
او در ۲۲ فروردین ۵۸ بعد از پیروزی انقلاب به جرم همکاری با رژیم پهلوی و حل نکردن مشکل ترافیک تهران و اخذ مال غیر اعدام شد.
(مرزبان نامه)
بخشی از کیفر خواست " دادگاه":
«پایتخت شاهنشاهی توقفگاه ماشینهای نقلیه استعمار یا کارخانجات مونتاژ آنها شود [...] و به این ترتیب، بورژوازی ملی متوقف و به قهقرا برگردد تا شهر ما ویرانه شود و موجب خفت ملی و موجب تفاخر بیگانگان»!
@cafe_andishe95
🪧در کره شمالی، اعدام در ملاعام، مجازات به شمار نمیرود!
بلکه از نظر حزب کمونیست روشی برای «آموزش اخلاق مورد تایید حزب» به جامعه به حساب میآید.
🇰🇵
همچنین در زمان مورد نیاز هم از آن به عنوان وسیلهای برای تبلیغات در میان مردم استفاده میشود.
جنگ جینگسونگ Jang Jin-sung یکی از معروفترین فراریانی که موفق به فرار از کره شمالی شده بود در کتاب خاطراتش به نام رهبر عزیز Dear Leader: A Look Inside North Korea که در سال ۲۰۱۴ چاپ شد مینویسد:
در بازار شهر زادگاهم در کره شمالی بودم که ناگهان آژیری به صدا درآمد. یکی از دستفروشان آنجا به چهره من نگاه کرد و گفت: اهل اینجاها نیستی انگاری. چیزی نیست، یه دادگاه خلق اینجا راه میافته و کسی از اینجا بیرون نمیره تا اعدام تموم شه.
رفیقی که همراه من بود رو به من توضیح داد که این اعدامها هفتهای یک بار اتفاق میافتد. اعدامها همیشه در میدان اصلی بازار اتفاق میافتد تا جمعیت زیادی آن را تماشا کند.
سربازان آمدند و بعد دو سرباز، زندانی محکوم را آوردند. به جای لباس زندان، لباس شخصی بر تنش بود و این یک پیام برای مردم داشت:هر یک از مردم میتوانست به جای او باشد.
⛩دادگاه خلق فقط ۵ دقیقه طول کشید. افسر نظامی جرم زندانی را اعلام کرد: دزدیدن یک کیسه برنج
مطابق قانون هرچیزی در کره شمالی حتی تک تک دانههای برنج کشور در ابتدا به سپاه نظامی کشور تعلق دارد و اینگونه برای هر جرمی مطابق قوانین نظامی رفتار میشود یعنی تیرباران.
بعد از آن سربازان تکه فنری V شکل در دهان زندانی گذاشتند و باعث شد او دیگر نتواند حرفی بزند، هرچند صدایی از دهانش بیرون میآمد اما نامفهوم بود.
اینگونه حزب کمونیست کره شمالی مطمئن میشد که زندانی نمیتواند در آخرین لحظات، حرفهای فتنهانگیزانه و آشوبگرانهای را به زبان بیاورد. حکم و داستان آن زندانی مو بر تن من سیخ کرد.
♦️جرم سرقت یک کیسه برنج، حکم شلیک ۹۰ گلوله به قلب و شغل او چه بود؟ کشاورز! گلولهها کشاورزی را کشت که بهخاطر گرسنگی یک کیسه برنج دزدیده بود. حتی او هم غذای کافی برای خوردن نداشت. (این داستان در سال دوران قحطی ۱۹۹۹ اتفاق میافتد.) زمانی که به پیونگ یانگ بازگشتم روی دیوارها، سخنان رهبر انقلاب را دیدم که نوشته بود "اگر هزار کیلومتر رنج بکشیم، ۱۰۰۰۰ کیلومتر خوشبختی در انتظار است."
همهچیز در نظرم پوچ بود. حزب کمونیست نام این سالها را "رژه تلاش" گذاشته بود. مردم نان خوردن نداشتند ولی حزب در رفاه کامل بود.
📗این کتاب را مسعود یوسف حصیرچین به فارسی ترجمه کرده است
محمد الف
@cafe_andishe95
بلکه از نظر حزب کمونیست روشی برای «آموزش اخلاق مورد تایید حزب» به جامعه به حساب میآید.
🇰🇵
همچنین در زمان مورد نیاز هم از آن به عنوان وسیلهای برای تبلیغات در میان مردم استفاده میشود.
جنگ جینگسونگ Jang Jin-sung یکی از معروفترین فراریانی که موفق به فرار از کره شمالی شده بود در کتاب خاطراتش به نام رهبر عزیز Dear Leader: A Look Inside North Korea که در سال ۲۰۱۴ چاپ شد مینویسد:
در بازار شهر زادگاهم در کره شمالی بودم که ناگهان آژیری به صدا درآمد. یکی از دستفروشان آنجا به چهره من نگاه کرد و گفت: اهل اینجاها نیستی انگاری. چیزی نیست، یه دادگاه خلق اینجا راه میافته و کسی از اینجا بیرون نمیره تا اعدام تموم شه.
رفیقی که همراه من بود رو به من توضیح داد که این اعدامها هفتهای یک بار اتفاق میافتد. اعدامها همیشه در میدان اصلی بازار اتفاق میافتد تا جمعیت زیادی آن را تماشا کند.
سربازان آمدند و بعد دو سرباز، زندانی محکوم را آوردند. به جای لباس زندان، لباس شخصی بر تنش بود و این یک پیام برای مردم داشت:هر یک از مردم میتوانست به جای او باشد.
⛩دادگاه خلق فقط ۵ دقیقه طول کشید. افسر نظامی جرم زندانی را اعلام کرد: دزدیدن یک کیسه برنج
مطابق قانون هرچیزی در کره شمالی حتی تک تک دانههای برنج کشور در ابتدا به سپاه نظامی کشور تعلق دارد و اینگونه برای هر جرمی مطابق قوانین نظامی رفتار میشود یعنی تیرباران.
بعد از آن سربازان تکه فنری V شکل در دهان زندانی گذاشتند و باعث شد او دیگر نتواند حرفی بزند، هرچند صدایی از دهانش بیرون میآمد اما نامفهوم بود.
اینگونه حزب کمونیست کره شمالی مطمئن میشد که زندانی نمیتواند در آخرین لحظات، حرفهای فتنهانگیزانه و آشوبگرانهای را به زبان بیاورد. حکم و داستان آن زندانی مو بر تن من سیخ کرد.
♦️جرم سرقت یک کیسه برنج، حکم شلیک ۹۰ گلوله به قلب و شغل او چه بود؟ کشاورز! گلولهها کشاورزی را کشت که بهخاطر گرسنگی یک کیسه برنج دزدیده بود. حتی او هم غذای کافی برای خوردن نداشت. (این داستان در سال دوران قحطی ۱۹۹۹ اتفاق میافتد.) زمانی که به پیونگ یانگ بازگشتم روی دیوارها، سخنان رهبر انقلاب را دیدم که نوشته بود "اگر هزار کیلومتر رنج بکشیم، ۱۰۰۰۰ کیلومتر خوشبختی در انتظار است."
همهچیز در نظرم پوچ بود. حزب کمونیست نام این سالها را "رژه تلاش" گذاشته بود. مردم نان خوردن نداشتند ولی حزب در رفاه کامل بود.
📗این کتاب را مسعود یوسف حصیرچین به فارسی ترجمه کرده است
محمد الف
@cafe_andishe95
👥«مردم» را نمیتوان تنها با اکثریتی از آنها معادل دانست؛ به همین ترتیب نمیتوان «حکومت مردم» را معادل با حکومت اکثریت و در نتیجه نمایندگان آن اکثریت، پنداشت.
گروههای اقلیت نیز بخشی از مردم هستند و تا حد امکان باید منافع، نظرات و اعتقاداتشان را در فرایند سیاستگذاری و تصمیمگیری ملحوظ داشت.
البته این امر همیشه امکانپذیر نیست. همیشه رسیدن به توافق ممکن نیست: میان خطمشیهای کاملن مختلف، باید گزینهای را انتخاب کرد.
اما هر حکومت دمکراتیکی که در آن گروههای قومی، مذهبی یا سیاسی همیشه در اقلیت و در نتیجه در اپوزیسیون قرار دارند، به احتمال قوی بیثبات است و ممکن است مشروعیت خود را از دست دهد.
کتاب:دمکراسی آنتونی آربلاستر
@cafe_andishe95
گروههای اقلیت نیز بخشی از مردم هستند و تا حد امکان باید منافع، نظرات و اعتقاداتشان را در فرایند سیاستگذاری و تصمیمگیری ملحوظ داشت.
البته این امر همیشه امکانپذیر نیست. همیشه رسیدن به توافق ممکن نیست: میان خطمشیهای کاملن مختلف، باید گزینهای را انتخاب کرد.
اما هر حکومت دمکراتیکی که در آن گروههای قومی، مذهبی یا سیاسی همیشه در اقلیت و در نتیجه در اپوزیسیون قرار دارند، به احتمال قوی بیثبات است و ممکن است مشروعیت خود را از دست دهد.
کتاب:دمکراسی آنتونی آربلاستر
@cafe_andishe95
⚙️🔩نقش ساختاری چائبولها
بررسی روند توسعه اقتصادی در کره جنوبی (دهه ۱۹۹۰-۱۹۶۰)
از اوایل دهه ۱۹۶۰ و با اتخاذ سیاست توسعهای ، دولت به سیاست جایگزینی واردات و توسعه صادرات روی آورد و با اعطای وامهای صادراتی، معافیتهای مالیاتی، پرداخت یارانه به صادرکنندگان و جلوگیری از واردات بی رویه کالاها، به تشویق صادرکنندگان پرداخت. اتخاذ چنین سیاستی از سوی دولت، موجب تقویت موسسات بزرگ خصوصی با عنوان «چائبول» شد که با بهرهمندی از مزایای دولتی نقش کلیدی را در توسعه صنایع جدید، تولید و صادرات کشور ایفا کردند. مطالعه تغییر و تحولات اقتصادی کرهجنوبی، فرصتی منحصر به فرد برای درک بهتر عوامل پیشرو در توسعه است؛ زیرا این کشور طی مدت کوتاهی، خود را از یک جامعه فقیرنشین به یک ملت مدرن صنعتی تبدیل کرد؛ معجزهای که تا پیش از این هرگز دیده نشده بود؛ بهگونهایکه از اوایل دهه۱۹۶۰ تا اواسط دهه۱۹۹۰، اقتصاد کرهجنوبی بالاترین نرخ رشد جهانی (نزدیک به ۹ درصد) را تجربه کرد.
⛓نقش ساختاری چائبولها
شرکت سامسونگ، از بزرگترین چائبولهای کرهجنوبی
کشوری فقیر و بحرانزده به یکی از اعضای مهم سازمان توسعه و همکاریهای اقتصاد، با سرانه تولید ناخالص داخلی ۱۱۰۰۰ دلار تبدیل شد. این کشور با داشتن برنامه راهبردی منسجم و مستحکم توانست به چنین جایگاهی در زمینه توسعه اقتصادی برسد.
🔮در حقیقت پیگیری روند توسعه اقتصادی و سیاستگذاری صنعتی توسط دولت، کرهجنوبی را به مرتبه چشمگیری از رشد و توسعه اقتصادی رساند. این کشور برای رسیدن به توسعه اقتصادی کنونی سه مرحله را طی کرد که شامل دوره شروع توسعه اقتصادی، دوره بحران اقتصادی و دوره بازسازی اقتصادی میشود که در ادامه به بررسی این ادوار خواهیم پرداخت.
دوره شروع توسعه اقتصادی
در رابطه با توسعه اقتصادی کرهجنوبی، عوامل متعددی نقش داشت که در ادامه به بررسی این عوامل در چارچوب مدل 📍دولت توسعهگرا لفتویچ میپردازیم.
📌اداره دولت توسط نخبگان توسعهگرا📌
بعد از جنگ جهانی دوم، شبه جزیره کره توانست از استعمار ژاپن رها شود؛ اما از آنجا که رقابتهای اقتصادی، ایدئولوژیک و تسلیحاتی میان دو بلوک شرق و غرب، بهگونهای عرصه روابط بینالملل را دو قطبی کرده بود که کشورهای جهان ملزم بودند به یکی از دو بلوک شرق یا غرب ملحق شوند، این منطقه نیز به دو کشور مستقل کرهشمالی و کرهجنوبی تجزیه شد.
به دنبال تاسیس جمهوری کرهجنوبی، سینگمانری بهعنوان نخستین رئیسجمهور انتخابشده، مورد حمایت آمریکا قرار گرفت. بنابراین در دهه ۱۹۵۰ میلادی بیشتر درآمدهای دولت کرهجنوبی ناشی از کمکهای ایالات متحده آمریکا و استقراض دولت از سیستم بانکی این کشور بود و بخش فوق، حدود ۵۰ تا ۶۰درصد درآمد کرهجنوبی را تشکیل میداد.
عمده کمکهای ایالات متحده آمریکا به کرهجنوبی در این دوران شامل تکنولوژی، ماشینآلات، مواد اولیه و کالاهای ساخته شده بود؛ اما از سال۱۹۶۰ و در زمان حکومت پارک چونگ هی، دولت به طراحی و اجرای سیاستهای اقتصادی روی آورد که از یکسو منجر به کاهش بیکاری و افزایش رشد اقتصادی و درآمد سرانه شد و از سوی دیگر منجر به تولید بعضی کالاهای صنعتی مانند کشتی و اتومبیل شد.
🧮بنابراین میتوان اذعان داشت که پیشرفت اقتصادی کرهجنوبی بر اساس توانایی نخبگان دولتی برای اجرای یک سیاست قوی توسعهای محقق شده بود. در حقیقت نخبگان دولتی در تمام ارکان و سطوح، مصمم به توسعه کشور بودند؛ اما انتخاب توسعه اقتصادی به منزله هدف برتر دولت از میان دیگر اهداف توسعه اجتماعی، توسعه سیاسی، توسعه نظامی و... با در نظر گرفتن وضعیت حاکم بر این کشور صورت گرفته بود؛ زیرا خسارات ناشی از جنگ جهانی دوم و تعارضات دو بلوک شرق و غرب و نیز ضعف کشور در سایر حوزهها موجب شده بود کرهجنوبی برای ممتاز شدن و حتی بقا، راهی جز توسعه اقتصادی نداشته باشد.
🧰 استقلال نسبی دولت
استقلال دولت از گروههای اجتماعی دیگر از ویژگیهای دولت توسعهگرا و شرط موفقیت آن است. این استقلال در کرهجنوبی عمدتا از ضعف جامعه مدنی یا اقداماتی مانند اصلاحات ارضی ناشی میشد و موجب شد که نفوذ زمینداران و سایر گروههای نفوذ بر دولت شکسته شود. در واقع در این دوران، گروههای قدرتمند اجتماعی و سیاسی که بتوانند در برابر سیاستهای دولت مقاومت کنند، وجود نداشت و خودمختاری نسبی و تسلط داخلی که دولت از دهه ۱۹۶۰ بهدلیل ضعف نیروهای اجتماعی دیگر بهدست آورده بود، آن را قادر ساخت تا اقتصاد کرهجنوبی را به بازارهای جهانی پیوند دهد؛ موقعیتی که در غیر این صورت امکانپذیر نبود. علاوه بر این، حاکمیت سنت کنفوسیوسی در کرهجنوبی پتانسیل مناسبی از تبعیتپذیری و احترام گذاشتن به دولت را بهوجود میآورد که مانع از مقاومت گروههای اجتماعی در برابر تصمیمات دولت شده بود.
@cafe_andishe95
بررسی روند توسعه اقتصادی در کره جنوبی (دهه ۱۹۹۰-۱۹۶۰)
از اوایل دهه ۱۹۶۰ و با اتخاذ سیاست توسعهای ، دولت به سیاست جایگزینی واردات و توسعه صادرات روی آورد و با اعطای وامهای صادراتی، معافیتهای مالیاتی، پرداخت یارانه به صادرکنندگان و جلوگیری از واردات بی رویه کالاها، به تشویق صادرکنندگان پرداخت. اتخاذ چنین سیاستی از سوی دولت، موجب تقویت موسسات بزرگ خصوصی با عنوان «چائبول» شد که با بهرهمندی از مزایای دولتی نقش کلیدی را در توسعه صنایع جدید، تولید و صادرات کشور ایفا کردند. مطالعه تغییر و تحولات اقتصادی کرهجنوبی، فرصتی منحصر به فرد برای درک بهتر عوامل پیشرو در توسعه است؛ زیرا این کشور طی مدت کوتاهی، خود را از یک جامعه فقیرنشین به یک ملت مدرن صنعتی تبدیل کرد؛ معجزهای که تا پیش از این هرگز دیده نشده بود؛ بهگونهایکه از اوایل دهه۱۹۶۰ تا اواسط دهه۱۹۹۰، اقتصاد کرهجنوبی بالاترین نرخ رشد جهانی (نزدیک به ۹ درصد) را تجربه کرد.
⛓نقش ساختاری چائبولها
شرکت سامسونگ، از بزرگترین چائبولهای کرهجنوبی
کشوری فقیر و بحرانزده به یکی از اعضای مهم سازمان توسعه و همکاریهای اقتصاد، با سرانه تولید ناخالص داخلی ۱۱۰۰۰ دلار تبدیل شد. این کشور با داشتن برنامه راهبردی منسجم و مستحکم توانست به چنین جایگاهی در زمینه توسعه اقتصادی برسد.
🔮در حقیقت پیگیری روند توسعه اقتصادی و سیاستگذاری صنعتی توسط دولت، کرهجنوبی را به مرتبه چشمگیری از رشد و توسعه اقتصادی رساند. این کشور برای رسیدن به توسعه اقتصادی کنونی سه مرحله را طی کرد که شامل دوره شروع توسعه اقتصادی، دوره بحران اقتصادی و دوره بازسازی اقتصادی میشود که در ادامه به بررسی این ادوار خواهیم پرداخت.
دوره شروع توسعه اقتصادی
در رابطه با توسعه اقتصادی کرهجنوبی، عوامل متعددی نقش داشت که در ادامه به بررسی این عوامل در چارچوب مدل 📍دولت توسعهگرا لفتویچ میپردازیم.
📌اداره دولت توسط نخبگان توسعهگرا📌
بعد از جنگ جهانی دوم، شبه جزیره کره توانست از استعمار ژاپن رها شود؛ اما از آنجا که رقابتهای اقتصادی، ایدئولوژیک و تسلیحاتی میان دو بلوک شرق و غرب، بهگونهای عرصه روابط بینالملل را دو قطبی کرده بود که کشورهای جهان ملزم بودند به یکی از دو بلوک شرق یا غرب ملحق شوند، این منطقه نیز به دو کشور مستقل کرهشمالی و کرهجنوبی تجزیه شد.
به دنبال تاسیس جمهوری کرهجنوبی، سینگمانری بهعنوان نخستین رئیسجمهور انتخابشده، مورد حمایت آمریکا قرار گرفت. بنابراین در دهه ۱۹۵۰ میلادی بیشتر درآمدهای دولت کرهجنوبی ناشی از کمکهای ایالات متحده آمریکا و استقراض دولت از سیستم بانکی این کشور بود و بخش فوق، حدود ۵۰ تا ۶۰درصد درآمد کرهجنوبی را تشکیل میداد.
عمده کمکهای ایالات متحده آمریکا به کرهجنوبی در این دوران شامل تکنولوژی، ماشینآلات، مواد اولیه و کالاهای ساخته شده بود؛ اما از سال۱۹۶۰ و در زمان حکومت پارک چونگ هی، دولت به طراحی و اجرای سیاستهای اقتصادی روی آورد که از یکسو منجر به کاهش بیکاری و افزایش رشد اقتصادی و درآمد سرانه شد و از سوی دیگر منجر به تولید بعضی کالاهای صنعتی مانند کشتی و اتومبیل شد.
🧮بنابراین میتوان اذعان داشت که پیشرفت اقتصادی کرهجنوبی بر اساس توانایی نخبگان دولتی برای اجرای یک سیاست قوی توسعهای محقق شده بود. در حقیقت نخبگان دولتی در تمام ارکان و سطوح، مصمم به توسعه کشور بودند؛ اما انتخاب توسعه اقتصادی به منزله هدف برتر دولت از میان دیگر اهداف توسعه اجتماعی، توسعه سیاسی، توسعه نظامی و... با در نظر گرفتن وضعیت حاکم بر این کشور صورت گرفته بود؛ زیرا خسارات ناشی از جنگ جهانی دوم و تعارضات دو بلوک شرق و غرب و نیز ضعف کشور در سایر حوزهها موجب شده بود کرهجنوبی برای ممتاز شدن و حتی بقا، راهی جز توسعه اقتصادی نداشته باشد.
🧰 استقلال نسبی دولت
استقلال دولت از گروههای اجتماعی دیگر از ویژگیهای دولت توسعهگرا و شرط موفقیت آن است. این استقلال در کرهجنوبی عمدتا از ضعف جامعه مدنی یا اقداماتی مانند اصلاحات ارضی ناشی میشد و موجب شد که نفوذ زمینداران و سایر گروههای نفوذ بر دولت شکسته شود. در واقع در این دوران، گروههای قدرتمند اجتماعی و سیاسی که بتوانند در برابر سیاستهای دولت مقاومت کنند، وجود نداشت و خودمختاری نسبی و تسلط داخلی که دولت از دهه ۱۹۶۰ بهدلیل ضعف نیروهای اجتماعی دیگر بهدست آورده بود، آن را قادر ساخت تا اقتصاد کرهجنوبی را به بازارهای جهانی پیوند دهد؛ موقعیتی که در غیر این صورت امکانپذیر نبود. علاوه بر این، حاکمیت سنت کنفوسیوسی در کرهجنوبی پتانسیل مناسبی از تبعیتپذیری و احترام گذاشتن به دولت را بهوجود میآورد که مانع از مقاومت گروههای اجتماعی در برابر تصمیمات دولت شده بود.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚙️🔩نقش ساختاری چائبولها بررسی روند توسعه اقتصادی در کره جنوبی (دهه ۱۹۹۰-۱۹۶۰) از اوایل دهه ۱۹۶۰ و با اتخاذ سیاست توسعهای ، دولت به سیاست جایگزینی واردات و توسعه صادرات روی آورد و با اعطای وامهای صادراتی، معافیتهای مالیاتی، پرداخت یارانه به صادرکنندگان…
🛡وجود بوروکراسی قدرتمند
در دوران سیطره ژاپن بر کره، برخی نهادهای اداری در راستای تحقق اهداف استعماری ژاپن در کره بهوجود آمده بود که بعد از استقلال کرهجنوبی، سینگمان ری به پیشنهاد آمریکا آنها را حفظ کرد. این نهادها در دوران ریاستجمهوری پارک چونگ هی بهعنوان یکی از ابزارهای کارآمد در راستای توسعه اقتصادی مورد استفاده قرار گرفتند. علاوه بر این، پارک چونگ هی در ابتدای ریاستجمهوری خود، شروع به تجدید ساختار دیوانسالاری کرد و تا حدودی فساد را از این بخش دور کرد. سپس برای جلوگیری از پراکندگی نهادهای سیاستگذاری در حوزه اقتصاد، نهادی به نام هیات برنامهریزی اقتصاد بهوجود آورد. این نهاد وظیفه عملیاتهای آماری و مهمترین عملیاتهای بودجهای و ایجاد هماهنگی در اجرای برنامهها را که پیشتر سه نهاد دیگر انجام میدادند، عهدهدار شد. بهطور کلی میتوان گفت دیوانسالاری در این دوره، شامل نهادهای راهبر و شایستهای بود که متشکل از نخبگان و متخصصان کارآمد بودند و قدرت نهایی تعیین و اجرای سیاستهای توسعهای کشور را در اختیار داشتند.
⛓ ضعف جامعه مدنی
بهدلیل سابقه استعمار در کرهجنوبی، نهادهای مدنی در این کشور بسیار ضعیف بودند. این امر موجب شد رابطه دوسویه دولت و جامعه قطع شود و دولت قدرت مطلق را در اختیار گیرد. این وضع پس از کودتای نظامی پارک چونگ هی شدت یافت؛ بهگونهای که میتوان گفت در این دوره یک دولت توسعهگرای غیر دموکراتیک بر کرهجنوبی حاکم بود که با شکلگیری احزاب، نهادهای مدنی، اتحادیههای کارگری و وجود آزادی بیان در جامعه مخالفت میکرد. در این دوره دولت با بیرون نگه داشتن مردم از عرصه سیاسی و سرکوب اعتراضات، توانست قلمرو سیاسی را از حرکتهای افراطی حفظ کند و سیاستهای توسعه اقتصادی را دنبال کرد که کرهجنوبی را به موفقیتهای اقتصادی قابل ملاحظهای رساند. به علاوه در این دوره، منابع مالی تماما در اختیار دولت بود و دولت تعیین میکرد این منابع در اختیار چه کسانی باشد و در چه بخشی صرف شود. این امر ضمن اینکه دولت را از جامعه مستقل میکرد، جامعه را نیز به دولت وابسته میساخت و موجب تمرکز قدرت در اختیار دولت شده بود. بنابراین اگر چه کرهجنوبی نمونه درخشانی از دولت توسعهگرا است، اما در راه پیشبرد اهداف توسعهای خود به استبداد روی آورد که این موضوع جامعه مدنی را بهشدت ضعیف کرد.
🧰دوره بحران اقتصادی
🧲دولت کرهجنوبی با حمایت از صادرات، چائبولها و هدایت سرمایهها به این بخش، بستر اصلی توسعه کشور را فراهم کرد. از طرفی حمایت آمریکا، ژاپن و نهادهای بین المللی از برنامه توسعهای کرهجنوبی باعث موفقیت چائبول شد. در واقع پیشرفتهای اقتصادی کرهجنوبی از طریق تعامل بازیگران داخلی و خارجی برای خصوصیسازی صنایع صورت گرفت که حاصل این تعامل، ایجاد نقشی راهبردی برای چائبول در اقتصاد کرهجنوبی بود؛ بهگونهایکه در سال۱۹۹۶، ۳۰شرکت عمده بیش از نیمی از سهام و فروش بخش خصوصی را داشتند. همچنین در سال ۱۹۹۷، ۵ شرکت بزرگ ۵۵درصد کل وامهای بانکهای داخلی را دریافت میکردند؛ اما از اواخر دهه ۱۹۹۰، چائبولها با چالش های داخلی و بینالمللی مواجه شدند که منجر به ورشکستگی بسیاری از این موسسات و ایجاد بحران در کرهجنوبی شد. عوامل اصلی بحران اقتصادی کره جنوبی عبارت بودند از: فقدان پیادهسازی سیاستهای هماهنگ در میان نخبگان دولتی، سیر تحول چائبول و ساختار مالکیت آن، رقابت شرکتهای در حال رشد داخلی و خارجی و ایجاد فشارها و محدودیتهای خارجی که در ادامه به بررسی این عوامل خواهیم پرداخت.
از دنیای اقتصاد
@cafe_andishe95
در دوران سیطره ژاپن بر کره، برخی نهادهای اداری در راستای تحقق اهداف استعماری ژاپن در کره بهوجود آمده بود که بعد از استقلال کرهجنوبی، سینگمان ری به پیشنهاد آمریکا آنها را حفظ کرد. این نهادها در دوران ریاستجمهوری پارک چونگ هی بهعنوان یکی از ابزارهای کارآمد در راستای توسعه اقتصادی مورد استفاده قرار گرفتند. علاوه بر این، پارک چونگ هی در ابتدای ریاستجمهوری خود، شروع به تجدید ساختار دیوانسالاری کرد و تا حدودی فساد را از این بخش دور کرد. سپس برای جلوگیری از پراکندگی نهادهای سیاستگذاری در حوزه اقتصاد، نهادی به نام هیات برنامهریزی اقتصاد بهوجود آورد. این نهاد وظیفه عملیاتهای آماری و مهمترین عملیاتهای بودجهای و ایجاد هماهنگی در اجرای برنامهها را که پیشتر سه نهاد دیگر انجام میدادند، عهدهدار شد. بهطور کلی میتوان گفت دیوانسالاری در این دوره، شامل نهادهای راهبر و شایستهای بود که متشکل از نخبگان و متخصصان کارآمد بودند و قدرت نهایی تعیین و اجرای سیاستهای توسعهای کشور را در اختیار داشتند.
⛓ ضعف جامعه مدنی
بهدلیل سابقه استعمار در کرهجنوبی، نهادهای مدنی در این کشور بسیار ضعیف بودند. این امر موجب شد رابطه دوسویه دولت و جامعه قطع شود و دولت قدرت مطلق را در اختیار گیرد. این وضع پس از کودتای نظامی پارک چونگ هی شدت یافت؛ بهگونهای که میتوان گفت در این دوره یک دولت توسعهگرای غیر دموکراتیک بر کرهجنوبی حاکم بود که با شکلگیری احزاب، نهادهای مدنی، اتحادیههای کارگری و وجود آزادی بیان در جامعه مخالفت میکرد. در این دوره دولت با بیرون نگه داشتن مردم از عرصه سیاسی و سرکوب اعتراضات، توانست قلمرو سیاسی را از حرکتهای افراطی حفظ کند و سیاستهای توسعه اقتصادی را دنبال کرد که کرهجنوبی را به موفقیتهای اقتصادی قابل ملاحظهای رساند. به علاوه در این دوره، منابع مالی تماما در اختیار دولت بود و دولت تعیین میکرد این منابع در اختیار چه کسانی باشد و در چه بخشی صرف شود. این امر ضمن اینکه دولت را از جامعه مستقل میکرد، جامعه را نیز به دولت وابسته میساخت و موجب تمرکز قدرت در اختیار دولت شده بود. بنابراین اگر چه کرهجنوبی نمونه درخشانی از دولت توسعهگرا است، اما در راه پیشبرد اهداف توسعهای خود به استبداد روی آورد که این موضوع جامعه مدنی را بهشدت ضعیف کرد.
🧰دوره بحران اقتصادی
🧲دولت کرهجنوبی با حمایت از صادرات، چائبولها و هدایت سرمایهها به این بخش، بستر اصلی توسعه کشور را فراهم کرد. از طرفی حمایت آمریکا، ژاپن و نهادهای بین المللی از برنامه توسعهای کرهجنوبی باعث موفقیت چائبول شد. در واقع پیشرفتهای اقتصادی کرهجنوبی از طریق تعامل بازیگران داخلی و خارجی برای خصوصیسازی صنایع صورت گرفت که حاصل این تعامل، ایجاد نقشی راهبردی برای چائبول در اقتصاد کرهجنوبی بود؛ بهگونهایکه در سال۱۹۹۶، ۳۰شرکت عمده بیش از نیمی از سهام و فروش بخش خصوصی را داشتند. همچنین در سال ۱۹۹۷، ۵ شرکت بزرگ ۵۵درصد کل وامهای بانکهای داخلی را دریافت میکردند؛ اما از اواخر دهه ۱۹۹۰، چائبولها با چالش های داخلی و بینالمللی مواجه شدند که منجر به ورشکستگی بسیاری از این موسسات و ایجاد بحران در کرهجنوبی شد. عوامل اصلی بحران اقتصادی کره جنوبی عبارت بودند از: فقدان پیادهسازی سیاستهای هماهنگ در میان نخبگان دولتی، سیر تحول چائبول و ساختار مالکیت آن، رقابت شرکتهای در حال رشد داخلی و خارجی و ایجاد فشارها و محدودیتهای خارجی که در ادامه به بررسی این عوامل خواهیم پرداخت.
از دنیای اقتصاد
@cafe_andishe95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽مستند " ایران"
🎬کارگردان : کلود للوش
🗓محصول 1971 ( ایران - فرانسه)
کلود للوش،فیلم ساز فرانسوی،مستند"ایران" را در قالب کوتاه،درست پس از جشنهای 1971 شیراز ساخت.
این فیلم برش هایی از تصاوبر سرزمین ایران است که با موسیقی فرانسیس له (سازنده موسیقی متن فیلم قصه عشق) پیوند می خورد.فرانسیس له موسیقی دهه هفتاد را با تم هایی از موسیقی ایرانی در هم می آمیزد.این فیلم می کوشد غنای فرهنگی و تصویری سرزمین ایران را بازتاب دهد.
@cafe_andishe95
🎬کارگردان : کلود للوش
🗓محصول 1971 ( ایران - فرانسه)
کلود للوش،فیلم ساز فرانسوی،مستند"ایران" را در قالب کوتاه،درست پس از جشنهای 1971 شیراز ساخت.
این فیلم برش هایی از تصاوبر سرزمین ایران است که با موسیقی فرانسیس له (سازنده موسیقی متن فیلم قصه عشق) پیوند می خورد.فرانسیس له موسیقی دهه هفتاد را با تم هایی از موسیقی ایرانی در هم می آمیزد.این فیلم می کوشد غنای فرهنگی و تصویری سرزمین ایران را بازتاب دهد.
@cafe_andishe95
💎از منظر کانت برای استقرار قانون اخلاقی نباید از هیچ کس دیگری به جز انسان اطاعت کرد؛ این خود انسان است که واضع و مجری قانون اخلاقی است که از خرد ناب عملی او نشأت گرفته است، حال اگر برای اخلاقی عمل کردن به چیز دیگری به جز انسان متوسل شویم ولو این چیز دیگر خدا باشد، بدین ترتیب ما تحت فرمان دیگری قرار گرفتهایم و بنابراین عمل ما اخلاقی نیست و ما دیگر به معنای اخلاقی آزاد نیستیم.
🔺برلین، آیزایا، چهار مقاله درباره آزادی
از نظر کانت، آزادی وقتی تحقق پیدا میکند که انسان از خرد و وجدان خود اطاعت کند. یعنی انسان در عین اینکه میتواند عمل اخلاقی را انجام ندهد، با این حال به ندای وجدان خود گوش میکند و عمل اخلاقی را که چیزی به جز انجام تکلیف نیست، به جا میآورد. بنابراین همه کسانی که قانون اخلاقی را در چیزی غیر از انسان میجویند، نه تنها آزادی انسان را از بین میبرند بلکه ارج اخلاقی را نیز زایل میکنند.
🔺عزت الله فولادوند-خرد در سیاست
@cafe_andishe95
💎از منظر کانت برای استقرار قانون اخلاقی نباید از هیچ کس دیگری به جز انسان اطاعت کرد؛ این خود انسان است که واضع و مجری قانون اخلاقی است که از خرد ناب عملی او نشأت گرفته است، حال اگر برای اخلاقی عمل کردن به چیز دیگری به جز انسان متوسل شویم ولو این چیز دیگر خدا باشد، بدین ترتیب ما تحت فرمان دیگری قرار گرفتهایم و بنابراین عمل ما اخلاقی نیست و ما دیگر به معنای اخلاقی آزاد نیستیم.
🔺برلین، آیزایا، چهار مقاله درباره آزادی
از نظر کانت، آزادی وقتی تحقق پیدا میکند که انسان از خرد و وجدان خود اطاعت کند. یعنی انسان در عین اینکه میتواند عمل اخلاقی را انجام ندهد، با این حال به ندای وجدان خود گوش میکند و عمل اخلاقی را که چیزی به جز انجام تکلیف نیست، به جا میآورد. بنابراین همه کسانی که قانون اخلاقی را در چیزی غیر از انسان میجویند، نه تنها آزادی انسان را از بین میبرند بلکه ارج اخلاقی را نیز زایل میکنند.
🔺عزت الله فولادوند-خرد در سیاست
@cafe_andishe95
✝شورش بر علیه کلیسای کاتولیک
⛪️لوتر یک کشیش تجدید نظر طلب یا رئفورمیست مسیحی بود که در قرن پانزدهم پایههای کلیسای کاتولیک را لرزاند و جامعه مذهبی اروپا را چند دسته کرد او به شدت علیه روحانیت مسیحی شورش کرد و بر این باور بود که هر فرد میتواند بی واسطه به «خدا» متصل شود و نیازی به پاپ و اسقف هایش ندارد.نام جنبش پروتستانیسم از «تز ۹۵ مادهای» او آغاز شد.این اعتراضی به فروش بهشت و بخشش گناهانشان در کلیساهای کاتولیک رم بود.
💒لوتر در مقابل فروش قطعه زمینهائی از بهشت به مردم عوام توسط کشیشان گفت: ای مردم! من تمام جهنم را از همین کشیش خریدهام و این هم سند آن است.دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمیدهم.لوتر از قانون عدم ازدواج کشیشها نیز سرپیچی کرد و با راهبهای به نام «کاترین فن بورا» ازدواج کرد که انقلابی در نوع خود محسوب میشد.
🎇از خدمات مهم او ترجمه انجیل عهد جدید و سپس عهد قدیم به زبان آلمانی بود. تا قبل از این انجیل فقط به زبان لاتین و یونانی بود و عوام نمیتوانستند بخوانند. لوتر با این کار گفت که هرکس میتواند انجیل را خودش بخواند و تفسیر کند و نیازی به کشیش برای این کار نیست.تاثیر سریع جنبش او در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی که تازه مسیحی شده بودند به وضوح دیده میشود و پروتستانیسم سریعاً مذهب رسمی آن کشورها شد ولی کشورهای جنوب اروپا مانند فرانسه، اسپانیا، ایتالیا که ریشه های عمیق مسیحی داشتند بر مذهب کاتولیک ماندند.
⛪️لوتر بسیاری از رسوم کلیسا را «سنتهای افزوده شده» به دین دانست و درباره پاپ چنین گفت: «هیچ بندهای از دیگران به خدا نزدیک تر نیست و احدی حق ندارد خود را نماینده خداوند بر روی زمین بداند.»او علاوه بر اینکه علیه ظلم و فساد در دستگاه کلیسا و انجام رفتارهای ضد دینی از قبیل فروش عفو برای گناهکاران، تجمل گرائی و... شورش کرد و آن رسوم را اصلاح کرد.
💒ضربه مالی شدیدی به کلیسای رم نیز وارد کرد و پرداخت مالیات بدان مرجع را ملغی اعلام کرد.لوتر چهارده قرن پس از ظهور مسیحیت اصلاحاتی را در دین انجام داد که ماحصل آن پیشرفت و تجددی است که امروزه در همه کشورهای پروتستان از قبیل رشدِ قانونمندی، دموکراسی، اقتصاد، آزادی، حقوق بشر و امنیت و...قابل رؤیت است.
صفدر نظری
@cafe_andishe95
⛪️لوتر یک کشیش تجدید نظر طلب یا رئفورمیست مسیحی بود که در قرن پانزدهم پایههای کلیسای کاتولیک را لرزاند و جامعه مذهبی اروپا را چند دسته کرد او به شدت علیه روحانیت مسیحی شورش کرد و بر این باور بود که هر فرد میتواند بی واسطه به «خدا» متصل شود و نیازی به پاپ و اسقف هایش ندارد.نام جنبش پروتستانیسم از «تز ۹۵ مادهای» او آغاز شد.این اعتراضی به فروش بهشت و بخشش گناهانشان در کلیساهای کاتولیک رم بود.
💒لوتر در مقابل فروش قطعه زمینهائی از بهشت به مردم عوام توسط کشیشان گفت: ای مردم! من تمام جهنم را از همین کشیش خریدهام و این هم سند آن است.دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمیدهم.لوتر از قانون عدم ازدواج کشیشها نیز سرپیچی کرد و با راهبهای به نام «کاترین فن بورا» ازدواج کرد که انقلابی در نوع خود محسوب میشد.
🎇از خدمات مهم او ترجمه انجیل عهد جدید و سپس عهد قدیم به زبان آلمانی بود. تا قبل از این انجیل فقط به زبان لاتین و یونانی بود و عوام نمیتوانستند بخوانند. لوتر با این کار گفت که هرکس میتواند انجیل را خودش بخواند و تفسیر کند و نیازی به کشیش برای این کار نیست.تاثیر سریع جنبش او در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی که تازه مسیحی شده بودند به وضوح دیده میشود و پروتستانیسم سریعاً مذهب رسمی آن کشورها شد ولی کشورهای جنوب اروپا مانند فرانسه، اسپانیا، ایتالیا که ریشه های عمیق مسیحی داشتند بر مذهب کاتولیک ماندند.
⛪️لوتر بسیاری از رسوم کلیسا را «سنتهای افزوده شده» به دین دانست و درباره پاپ چنین گفت: «هیچ بندهای از دیگران به خدا نزدیک تر نیست و احدی حق ندارد خود را نماینده خداوند بر روی زمین بداند.»او علاوه بر اینکه علیه ظلم و فساد در دستگاه کلیسا و انجام رفتارهای ضد دینی از قبیل فروش عفو برای گناهکاران، تجمل گرائی و... شورش کرد و آن رسوم را اصلاح کرد.
💒ضربه مالی شدیدی به کلیسای رم نیز وارد کرد و پرداخت مالیات بدان مرجع را ملغی اعلام کرد.لوتر چهارده قرن پس از ظهور مسیحیت اصلاحاتی را در دین انجام داد که ماحصل آن پیشرفت و تجددی است که امروزه در همه کشورهای پروتستان از قبیل رشدِ قانونمندی، دموکراسی، اقتصاد، آزادی، حقوق بشر و امنیت و...قابل رؤیت است.
صفدر نظری
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
جمهوری اسلامی، رژیمی بحرانزا و بحرانزی است. ۴۵ سال است که این رژیم ضدایرانی، جنگ و بحران و تحریم را به ملت ایران تحمیل کرده است. در شرایطی که احتمال حمله جمهوری اسلامی و تروریستهای نیابتیش به خاک اسرائیل میرود، به رهبر رژیم هشدار میدهم که دست از حماقت بردارد و با سیاستهای توسعهطلبانه و البته خیانتکارانهاش، ایران را به ورطه جنگ نکشاند. خامنهای و رژیم تحت امرش، ایران را به کشوری عقبمانده و منزوی بدل کردهاند، و با درگیر کردن ملت و مملکت در جنگی دیگر، تنها بر مصیبتهای ایرانیان میافزایند.
جنگ خامنهای، جنگ ایران و ملت ایران نیست. باور دارم که بخش بزرگی از نیروهای نظامی کشور و خانوادههایشان نیز با ورود به چنین جنگی مخالفند. از نیروهای نظامی و امنیتی که به ایران وفادارند و نه به جمهوری ضدایرانی، میخواهم که در برابر جنون آخرالزمانی خامنهای و پاسدارانش بایستند. امروز وظیفه هر ایرانی وطنپرستی است که مخالفت آشکار خود را با جنگطلبی خامنهای اعلام کند. امروز زمان همبستگی ملی برای نجات میهن است.
While the people of Iran, inspired by our history, seek peaceful coexistence with all nations, the Islamic regime that has taken our nation hostage for 45 years seeks destructive chaos.
Ali Khamenei is trying to start a war to save his failing regime. But this is not a war that our nation wants. Iranians have made it clear: the criminal mafia occupying Iran does not represent our nation, our values, or our aspirations.
The path to lasting peace and security in the Middle East is to support the people of Iran who are fighting to reclaim our country and our rightful place in the world. I call on our friends in the region and Western powers to embrace this, lasting solution for our region and to empower the Iranian people, their allies for peace.
@OfficialRezaPahlavi
جنگ خامنهای، جنگ ایران و ملت ایران نیست. باور دارم که بخش بزرگی از نیروهای نظامی کشور و خانوادههایشان نیز با ورود به چنین جنگی مخالفند. از نیروهای نظامی و امنیتی که به ایران وفادارند و نه به جمهوری ضدایرانی، میخواهم که در برابر جنون آخرالزمانی خامنهای و پاسدارانش بایستند. امروز وظیفه هر ایرانی وطنپرستی است که مخالفت آشکار خود را با جنگطلبی خامنهای اعلام کند. امروز زمان همبستگی ملی برای نجات میهن است.
While the people of Iran, inspired by our history, seek peaceful coexistence with all nations, the Islamic regime that has taken our nation hostage for 45 years seeks destructive chaos.
Ali Khamenei is trying to start a war to save his failing regime. But this is not a war that our nation wants. Iranians have made it clear: the criminal mafia occupying Iran does not represent our nation, our values, or our aspirations.
The path to lasting peace and security in the Middle East is to support the people of Iran who are fighting to reclaim our country and our rightful place in the world. I call on our friends in the region and Western powers to embrace this, lasting solution for our region and to empower the Iranian people, their allies for peace.
@OfficialRezaPahlavi