Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمّدرضا شاه پهلوی شدیداً به ایران و منافع ملّت ایران تعصّب داشت و تنها در زمین ایران ایستاده بود.

بیژن فرهودی: شاه از خارجی‌ها رهنمون نمی‌گرفت بلکه با مراجعه به کتاب عَلَم می‌بینیم که شاه کسی بود که از کشورهای خارج می‌آمدند و از او رهنمون می‌گرفتند.

دکتر علینقی عالیخانی: شاه به تحقیق مردی بود ملّی و بشدّت تعصّب ایرانی داشت. در این مورد من هیچ گونه تردیدی من ندارم و تمام کسانی که از نزدیک با او آشنایی دارند این حرف من را تایید می‌کنند. به همین دلیل هم در تمام فرصت‌هایی که می‌توانست سیاست ایران را تنوع بیشتری بهش بدهد، استفاده می‌کرد و این کار را انجام می‌داد.
سیاستی که ایران از دهه شصت[میلادی] در مورد بلوک شرق و بخصوص خود شوروی در پیش گرفت، بسیار موجب نارضایی آمریکا و شاید برخی از کشورهای غربی بود.
@na_ta_ma
📃برگه امتحانی شناخت دموکراسی مدرن رشته علوم سیاسی.

1-اهمیت جامعه مدنی برای آزادی چیست؟(5 نمره)

جواب:جامعه مدنی باعث و عامل خودخواهی زیاده خواهی و پول پرستیه بهتر است نباشد


2-سکولاریسم چه نسبتی با آزادی در جامعه دارد؟(5نمره)

پاسخ:سکولاریسم بهتر از حکومت دینی است اما خود آن اصلن مطلوب نیست بلکه باعث پایداری دین در جامعه مدنی شده.دین از خود بیگانگی هست و باید کاملن از بین بره.

3-حقوق بشر چه نقشی در کرامت فرد و آزادی افراد دارد؟(5 نمره)

پاسخ:نسبت ضدیت دارد.حقوق بشر یعنی بورژوازی به صورت قانونی حق قیام پرولتاریا و ضعفا را نابود کند.بربریت مالکیت و فردگرایی خودخواهانه را پرو بال دهد.

4-دولت مدرن چه رابطه ای با تحقق آزادی در جوامع مدرن دارد؟(5 نمره)

پاسخ :دولت مدرن ابزار دست طبقات برتر و اقلیت برای سرکوب اکثریت پرولتاریا هست و تابع زیربنای اقتصادی هست و اهمیتی آنچنانی هم ندارد و باید در نهایت محو شود



نمره کسب شده صفر.
ایشان خوش شانس بود که آزمون نمره منفی نداشت وگرنه به سبب پاسخ های کاملا برعکس -20 شایسته ایشان بوده اما نمره کسب شده 0 هست.
دوباره واحد باید گذرانده پاس بشه.
=================

جالب است بدانیم این برگه با اندیشه ای مارکس پر شده گویی خودش امتحان داده .این برگه افتضاح امتحانی گویای فهم نازل دموکراسی از جانب مارکس است
و مصحح کاری ندارد که خودش فیلسوف و صاحب کتاب و تئوریسن بوده.
در باب علم سیاست معطوف به دموکراسی و جامعه آزاد نمرۀ کارل مارکس مطلقاً صفر و تجدید شدند.

@cafe_andishe95
‏خبرگزاری ایرنا رسما خبر فوت(قتل حکومتی)⁧ #آرمیتا_گراوند ⁩ را اعلام کرد.

‏جمهوری اسلامی روی هیاهوی خبری این روزها برای کاهش اثر اعلام این خبر حساب کرده است.
‏⁧ #مهسا_امینی
‏⁦ #IRGCterrorists
آنها که آرمیتا را کشتند همان‌ها هستند که مهسا را کشتند، همان‌ها که مجیدرضا را کشتند، همان‌ها که ۱۵۰۰ جاویدنام آبان۹۸ را کشتند، همان‌ها که جاویدنامان دی۹۶ را کشتند، همان‌ها که ندا آقاسلطان را کشتند، همان‌ها که فریدون فرخزاد را کشتند، همان‌ها که شهریار شفیق را کشتند، همان‌ها که فرخ‌رو پارسا را کشتند. نبرد میان ما و آنها نبرد میان خیر و شر است‌، و تا زمانی که پیروز نشویم آنها ما را خواهند کشت و عدالتی در کار نخواهد بود. با هم برای ایران به سوی پیروزی.

Those who killed Armita are the same ones who killed Mahsa Amini, the same ones who killed Majid Reza Rahnavard, the same ones who killed 1,500 in November 2019, the same ones who killed our youth in December 2017, the same ones who killed Neda Agha Soltan, the same ones who killed Fereydoun Farrokhzad, the same ones who killed Shahriar Shafiq, the same ones who killed Farrokhro Parsa…

The battle between us and them is a battle between good and evil, and until we are win this battle they will kill us and there will be no justice. Onward, together, towards victory for Iran.

#آرمیتا_گراوند

@OfficialRezaPahlavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هفتم آبان ، روز بزرگداشت کوروش بزرگ

پادشاه ، سمبل وحدت کلام ما
پادشاه ، اول و آخر پیام ما
پادشاه ، از میان مردم است
پادشاه ، پاسخ ساده سلام ما
پادشاه ، دست من دست مهربان توست
آنچه در ذهن ماست در غم‌بیان تو
ما ز تو زنده و تو به خاطر وطن
زنده ای و بُوَد با تو این شعار من
زنده باد پادشاه
زنده باد پادشاه
زنده باد پادشاه
صدا : جاویدنام دکتر فریدون فرخزاد
@ali_shafei
📜 بخشی از متن استوانه کوروش بزرگ:

منم کوروش ، شاه جهان ،شاه بزرگ ،شاه نیرومند ، شاه بابل ،شاه سومر و اکد ، چهارگوشه جهان.

از دودمان جاودانه پادشاهی که بَل و نَبو حکومت وی را دوست دارند و پادشاهی وی خواست قلبی ایشان است. آنگاه که با آشتی به درون بابل آمدم ، در میان شادی و خرمی ، در کاخ شاهان (بابل) به تخت شاهی نشستم .....
سپاهیان گسترده ام با آرامش درون بابل گام بر می داشتند. نگذاشتم کسی در سومر و اَکد هراس آفرین باشد.
در پی امنیت شهر بابل و همه جایگاه های مقدسش بودم . برای مردم بابل که بر خلاف خواست خدایان یوغی بر آنان نهاده شده بود که شایسته شان نبود ، خستگی هایشان را تسکین دادم و از بندها رهایشان کردم. مردوک ،سرور بزرگ ، از رفتار نیک من شادمان گشت......

📚📖 استوانه کوروش بزرگ،تاریخچه و ترجمه کامل متن ،شاهرخ رزمجو
📚📖 فرمان کوروش بزرگ ترجمه از اکدی، ترجمه حسین بادامچی

@cafe_andishe95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«جهان فیلسوفان و دولتمردان بزرگی را به خود دیده است. اما در #کوروش_بزرگ ما شاهدِ ترکیبِ بی‌نظیرِ هر دو هستیم. او متفکری عمیق بود که چشم‌اندازی پیشگامانه برای بشریت ترسیم کرد: برابری، احترام و عدالت برای همه رنگ‌ها و عقاید. با این حال، او همچنین یک دولتمرد توانا بود که توانست این چشم‌انداز تاریخی را اجرا کند و شیوه جدیدی از زندگی را به مردم خود نشان دهد؛ نه فقط در کلام، بلکه در عمل.

من امروز رهبران آینده‌نگر زیادی در این سو و آن سوی جهان نمی‌بینم. اما جایی هست که آنها را پیدا می‌کنم: خیابان‌های ایران. و این نباید باعث شگفتی ما باشد. چرا که هم‌میهنان من، جوانان ایران، وارثان کوروش بزرگند.

آنها هستند که می‌توانند صلح را به منطقه ما بیاورند. همان‌گونه که کوروش یهودیان را از از اسارت بابِل آزاد کرد و به آنان کمک کرد تا معبد خود را بازسازی کنند، امروز نیز ایرانیان برای رهایی از بند اسارت جمهوری اسلامی و بازسازی معبد خودمان، یعنی ایران، مبارزه می‌کنند.

وقتی آنان در این راه کامیاب شوند، تردید ندارم که به مسیر خود برای بازسازی میراث کوروش و ایجاد روابط صلح‌آمیز با دوستان‌مان، چه دوستان اسرائیلی و چه دوستان عرب، در سراسر خاورمیانه ادامه خواهند داد.»

بخش‌هایی از سخنرانی «روز کوروش» در مراسم رونمایی از تندیس کوروش بزرگ در «موزه دروازه هزاره» (@millenniumgate) در آتلانتا، و با سپاس از «بنیاد دنیای درون» (World Within Foundation) و نیز «بنیاد بناهای یادبود ملی» (National Monument Foundation)

@OfficialRezaPahlavi
📄هنگام پادشاهی کوروش، ایرانیان توازن درست آزادی و بندگی را برقرار کردند. پیش از هر چیز، نخست خود را آزاد کردند و سپس سروری بر بسیاری دیگر یافتند.

زیرا در آن دوره، فرمانروایان بندگان را در آزادی سهیم می‌‌کردند و رهگشای آنان به جایگاهی برابر بودند، پس سربازان را نسبت به سرداران خود رفتاری دوستانه‌ بود چه در مهلکه جانفشانی‌ها می‌نمودند.
اگر در میان آنان فرزانه‌ای‌ خردمند اندرزگو ‌می‌بود، شاه بر او رشک نمی‌برد و ایشان را آزادی در بیان و گفتار می‌داد و آنانی را گرامیتر می‌داشت که اندرزشان رهگشاتر بود. پس آن خردمند را بخت آن بود تا همگان را از میوه خرد خود بهرمند سازد.
از اینرو در آن دوران همه کارهای کشور پیشرفت می‌کرد، به سبب آن آزادی و دوستی و تبادل اندیشه که مردمان داشتند.

📚متن: افلاتون، کتاب سوم در باب قانون

تصویر: سر رابرت کرپورتر، 1818
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📄هنگام پادشاهی کوروش، ایرانیان توازن درست آزادی و بندگی را برقرار کردند. پیش از هر چیز، نخست خود را آزاد کردند و سپس سروری بر بسیاری دیگر یافتند. زیرا در آن دوره، فرمانروایان بندگان را در آزادی سهیم می‌‌کردند و رهگشای آنان به جایگاهی برابر بودند، پس سربازان…
نمی خواهم این واقعیت را پنهان کنم که به لاف و گزافهای پر باد و نخوت چنین کتابهای آکنده از حکمت و فرزانگی که امروز باب پسند است نمی توانم جز به دیده بیزاری بنگرم.

زیرا کاملا قانع شده ام ..که روش های پذیرفته شده قطعا بر این نادانیها و حماقتها و خطاها به نحو پایان ناپذیر خواهد افزود و حتی نابودی کامل تمام این دستاوردهای موهوم امکان ندارد به قدر این علم ساختگی و زایش و افزایش لعنتی آن زیانمند باشد.

ایمانوئل کانت.

@cafe_andishe95
🎨درک اشتباه نیچه از هنر 🎼

نیچه در غروب بتان درباره مفهوم "هنر برای هنر" نظریات غلط و غیر قابل قبولی دارد.وی اعتقاد دارد که "هنر برای هنر به استقلال و رد دخالت اخلاق گرایانه در هنر می انجامد اما خود این روش به دخالت خرافات و باورهای بی بنیاد می رسد."
"هنگامی که غایت اخلاقی و اصلاح آدمی را از گسترۀ هنر بزداییم چه برامدی خواهد داشت جز آنکه هر بی فرجام بی غایت و بی مفهوم میباید کوتاه سخن اینکه هنر برای هنر به سان ماری گزنده دم خویش است."

📍این نگرش ابزاری از هنر از قضا در دوره مدرن تقریباً منسوخ شد.اتفاقاً هنر خود به عنوان یک چیز و یک نگرش مستقل واجد خودپایندگی و خودبسندگی بوده و الزامی ندارد پیرو فرامین و خواسته های نیچه باشد.مهمترین خواسته ایی که نیچه به هنر تحمیل می کند "انگیزه زندگی بودن"و خواست اراده زیست شادمانه و آری گوی به زندگی است!
اما نیچه حق نداشته چنین آرمان شخصی را به هنر حقنه کند و هنر را به این کارکرد تقلیل دهد.نابسندگی این نظریه آن را سست و شخصی کرده است.

او میگوید هنر مایۀ نیرومندی و یا سستی پاره ایی ارزشها و برآوردهاست.هنر محرک بزرگ زندگیست.

📍اما هنر چنین تضمینی ندارد.هنر میتواند موضوع مرگ و نیستی و زوال و افسردگی و بیماری و..را نیز نشانه گیرد.در این مسیر نیچه داوریهای ضعیف هنرنشناسانه ایی نیز دارد چنانکه اوژن دلاکروا(Eugène Delacroix) نقاش بزرگ رمانتیک را با صفت زنانه تحقیر و مردود می شمارد در حالی که او اصلاً قادر به فهم جایگاه دلاکروا در تاریخ هنر نبوده.از قضا درک فاسد نیچه متوجه نمی شود که جای درست رمانتیک بودن، عالم هنر بوده و چه بسیار شاهکار خلق کرده است. او پیروی از این نگرش رادیکال خود را شرط هنرمندی و نابغه بودن شمرده است.
هنر از دید او خلق کمال و سرشاری و اساساً تصدیق تبرک به خدایی رساندن "زندگی" است و می پرسد:آیا هنر بدبیانه معنی دارد؟ایا تناقض نیست؟


📍باید به نیچه گفت خیر تعارضی ندارد بدبینی و ضدیت با زندگی و نقد آن می تواند موضوعی باشد که هنرمند برگزیند و از نسخه دیکته شده امثال نیچه فراتر رود.خود نظریه او "ارزشی" و تحمیلگر و مخل آزادی هنر است.

هنر از دید نیچه کمال می بخشد زیبا میسازد و آرمانی میکند.دور منطقی تفکر او به نحوی است که هنر آرمانی میکند چرا که سرمنشا از سرمستی جنسی دارد و اگر پرسیده شود چرا چنین سرمنشای دارد ناچار است بگوید چون آرمانی میکند.برهانی در کار نیست.
او هنر را به کنشگرانه بودن فرو می کاهد و هنر مراقبه و تامل را به چیزی نمی گیرد.واژه های که برای کنشگران بکار میبرد متجاوزان به عنف، سازندگان آفرینندگان ،حدشکنان و..که منجر به اضافه کردن "فاتحین، سازندگان دولتها و امپراطوریها به فهرست هنرمندان است:مردانی که خودپرستی هراسناک هنرمندان را دارند هنرمندان خشونت."

او زشتی را متناقض هنر می داند در حالی که هنر مدرن بت زیبایی را شکست و برخی موارد زیبایی شناسی امر زشت را به دایرۀ هنر افزود.
او دو نوع هنر را عامل زشت جلوه دادن می داند:ناتورالیسم زولا و تراژدی و اثر زولا را به بوی گند
او هنر ها را منحصر به "نیروبخشی" میکند و که نظریه ایی نابسنده و ضعیف است.زشتی هنر زولا بر نقد و نفرت از زشتی دلالت داشته نه تایید یا ترویج آن.

این بینش از این پیشفرض ناشی میشود که نیچه زندگی و حقیقت را زشت میداند پس به هنر رو میکنیم که زیبای آرمانی باشد.یعنی زندگی به غلط اصلاح ناپذیر و حقیقت الزاماً زشت مفروض شده.(که خود رویکردی ناامیدانه است)
او دروغگویی را توصیه میکند و هنرمند را بر صدر دروغگویان مینشاند تا زشتی زندگی را با این فریب از خاطر ببریم(اراده معطوف به قدرت)
رمانتیسیسمی که او رد میکند به زعمش بریده از وجود واقعی است و حسرت آنچه نیست را خوردن و تصدیق آن ویا منشا از فقر و گرسنگی دارند،یا از ناخوشنودی و نفرت انتقام و..که همگی الزاما چنان نیستند یا اگر هستند تعارضی با "هنر والا بودن" ندارد.در نظر فروکاهندۀ نیچه هنرمند اجازه چنین خطاهایی ندارد و اگر مرتکب شد دیگر هنرمند خوبی نیست.در این مسیر حتی با واگنر(مراد سالیان پیش) نیز شوخی نداشت.

نیچه می نویسد "فسادپذیر ترین گروه هنرمندانند.
اینان در جهان و رویاروی جهان چندان سر پای خود نمی توانند ایستاد که ارزشهای رنگ به رنگشان به خودی خود به نگاهی بیارزد اینها همواره نوکر یک دین فلسفه یا اخلاق بوده اند"!

اما هنرمند خلاق و آفریننده در مقام خدایی است و فیلسوف حکم مفسر ثانوی و استفاده کننده از هنر را دارد و به عبارتی در این عرصه درجه دو و پشت هنرمند قرار داد با سالها تفکر و تعمق می تواند به گوشه ایی از عظمت کار بزرگ هنرمندان پی ببرد چونانکه بسیار فلاسفه بزرگ از فهم هنر عاجز بوده اند،همچون خود نیچه در مواقع پیش گفته.


📚منابع:زیبایی شناسی و ذهنیت اندروو بووی.
غروب بتان نیچه
نیچه و نقاشی-عبدالحسین پیروز
فلسفه هنر نیچه-جولیان یانگ
@cafe_andishe95
‏پنجاه‌و‌هفتی‌ها با اسم رمز «کودک فلسطینی»، برای نجات حماس به میدان آمده‌اند؛ همان‌هایی که وقتی می‌گوییم سر این افعی جنگ و ویرانگری در‌ تهران است، بوی جنگ می‌شنوند اما از سلاخی‌کردن کودکان ایرانی و اسراییلی به دست عمال رژیم اسلامی ایران، هیچ بویی احساس نمی‌کنند.

📌‏جنگ‌افروزانْ همان‌هایی هستند که چند دهه است شما با ایدئولوژی‌های ویران‌گرتان از آنها و در زیر پوشش آرمان فلسطین حمایت کردید.

‏از شما که پیش از این از «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «ایران را پس می‌گیریم» و … بوی خون می‌شنیدید بعید نیست که از اشاره به «سر افعی در تهران» هم بوی جنگ بشنوید.

‏تکیه شما بر ایران‌دوستی و‌ وطنْ چیزی جز شامورتی‌بازی از نوع دلسوزی برای «کودکان فلسطینی» نیست.

✍️بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
چند روز پیش زیاد نخاله رهبر سازمان جهاد اسلامی فلسطین اعلام کرد که ما هرگز شیعه و کافر را در صفوف سازمان خود راه نمی‌دهیم. این اظهارات در شرایطی که این سازمان بود و نبودش را مدیون جمهوری اسلامی است، در نگاه اول حیرت‌انگیز به نظر می‌رسد، اما اگر با مدل خاص سیاست‌ورزی فلسطینی آشنا باشیم، این موضع‌گیری که نظیر آن را این روزها از بسیاری از کاربران فلسطینی دیده‌ایم، دیگر تعجب‌آور نخواهد بود.
فراموش نکنید که در جریان جنگ سی و سه روزه اسرائیل و حزب‌الله لبنان حماس نه تنها یک گلوله به حمایت از حزب‌الله شلیک نکرد بلکه در تبلیغات رسانه‌ای خود به جای کار بردن عنوان حزب‌الله یا مقاومت اسلامی در لبنان، از عبارت طعن آمیز و دیگری ساز "تنظیم شیعی فی لبنان" استفاده می‌کرد.

🧨سیاست‌ورزی مدل فلسطینی بر پایه‌ دو عنصر نخوت و ساده لوحی استوار است. نخوت آن از رادیکال‌ترین نسخه ناسیونالیسم عظمت‌طلب عربی/سنی نشات می‌گیرد که هنوز جهان را تنها با چشم‌بند منقش به دورانی می‌بیند که به ضرب شمشیر تا آنسوی اسپانیا و هند را فتح می‌کرد و آقای جهان بود. در این نخوت عناصر نیرومندی از زیاده خواهی و خود برتر بینی وجود دارد که برای مثال شیعیان و کردهای عراق، مسیحیان و قبطی‌های مصر و بسیاری دیگر از اقلیت‌ها در خاورمیانه آن را به قیمت بسیار گزافی، با تمام وجود لمس کرده‌اند. ساده لوحی این فرهنگ سیاسی نیز به احتمال زیاد ناشی از آن است که اهالی این سرزمین هرگز و در هیچ زمانی تجربه دولت‌داری و حکمرانی نداشته‌اند‌.

☠️به همین سبب بود که در آغاز دهه سی میلادی عزالدین قسام و امین‌الحسینی رقابت جوامع یهودی و مسلمان در فلسطین را که از سه دهه پیش از پایان قرن نوزدهم آغاز شده بود، با حلال اعلام کردن خون تمام یهودیان به درگیری نظامی تبدیل کردند و تاسیس سازمان‌هایی نظیر هاگانا و ایرگون را موجب گردیدند و در آغاز جنگ جهانی دوم حاج امین‌الحسینی رهبر جامعه عرب‌های فلسطین نزد هیتلر رفته و به حزب نازی آلمان پیوست و لشکر سیزدهم گوهستانی وافن اس‌اس را با با مسلمانان بوسنی تاسیس کرد که مسئول مرگ دویست و شصت‌هزار نفر در یوگوسلاوی شناخته شد‌ پس از پایان جنگ مارشال تیتو رهبر یوگوسلاوی به دنبال آن بود تا امین‌الحسینی را یافته و او را به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه و اعدام کند. تنها حمایت انگلیسی‌ها از الحسینی او را نجات داد.

🔺زمانی که شما در سیاست دست به قمار بزرگ و زورآزمایی نهایی می‌زنید، در صورت باخت، معمولا همه چیز را از دست می‌دهید، اما برای فلسطینی‌ها اینطور نشد. چون انگلیسی‌ها نمی‌خواستند نفوذ خود را در جوامع عربی از دست بدهند و امریکا هم نمی‌خواست که اعراب به دامن شوروی بروند. بدین ترتیب دو سال پس از پایان جنگ دوم جهانی فرصتی کم نظیر برای فلسطینی‌ها پدید آمد و قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل تشکیل دو دولت مستقل یهودی و عربی را را در سرزمین فلسطین تصویب نمود. این فرصتی طلایی بود که فلسطینی‌ها که در جنگ جهانی به نفع آلمان هیتلری شرکت کرده و بازنده شده بودند برای نخستین بار در تاریخشان از اهالی یک ولایت تابعه به یک دولت و کشور تبدیل شوند.

▪️خیلی از مللی که در جنگ طرف بازنده را گرفته بودند سرزمین‌شان را از دست داده و در مواردی حتی قتل عام شدند. ارمنی‌‌ها برای قرن‌ها ساکن مساحتی حدود یک سوم ترکیه امروزی بودند اما شکست نظامی سبب شد که حتی اثری از یک نفر از آنان در این سرزمین باقی نماند. آلمانی‌های ساکن لهستان و چکسلواکی پس از شکست آلمان تا نفر آخرشان اخراج شدند و هیچگاه دیگر سرزمین‌شان را ندیدند. پاکستانی‌ها به سبب برتری نظامی خود تا سال‌ها جمعیت بنگال‌ها را در سرزمین‌شان که به آن پاکستان شرقی می‌گفتند، در ابعادی حیرت انگیز قتل‌عام کردند تا هویت ملی و سیاسی آنها برای همیشه از میان برود. تنها پیروزی نظامی هند در سال هفتاد و یک میلادی بنگال‌ها را از نابودی نهایی نجات داد.

💢 اما اعراب فلسطین و دولت‌های عرب با همان نخوت و بلاهت قطعنامه سازمان ملل را رد کرده و در عوض دست به جنگ زدند و باز هم مقدار دیگری زمین از دست دادند. با این حال هنوز غزه و کرانه باختری و برخی نقاط دیگر در اختیارشان بود. در سال هزار و نهصد و شصت و هفت عبدالناصر و بعثی‌های سوریه به فلسطینی‌ها گفتند که فعلا از آنجا خارج شوید تا زمانی که تانک‌های ما برای به دریا ریختن یهودیان می‌آیند، صدمه نبینید، ده‌ها هزار نفر به امید نابودی کامل اسرائیل و یهودیان از فلسطین خارج شدند. مصر و سوریه شکست خوردند و اسرائیل اجازه بازگشت به خارج شدگان را نداد و داستان تقریبا به همین ترتیب ادامه یافته است.

✍️توس طهماسبی
@cafe_andishe95
🎙به آقای مصدق گفتم قدرت قانونی دو رکن دارد
شاه و مجلس
شاه مخالف شماست مجلس را نبندید به ضرر شماست
مصدق گفت:شما امروز صبح چرس(بنگ و مخدر)کشیده اید؟

من خیلی از این حرف ناراحت شدم.
=========
🎙دکتر مصدق اهل تشکیلات حزبی اصلاً نبود. در تاریخ مبارزات سیاسی خود هیچ‌‌وقت در حزبی شرکت نکرد و حاضر نشد هیچ تشکیلات سیاسی را سرپرستی بکند و همواره متکی به پشتیبانی افکار عمومی غیرمتشکل بود. بنابراین نظری که درباره‌‌ی تشکیلات جبهه‌‌ی ملی داشت، به نظر بنده غیرتشکیلاتی و غیرمنطبق با واقعیات بود
#پوپولیسم
کریم سنجابی -تاریخ شفاهی ایران.
@cafe_andishe95
💡شخصیت بسیار برجسته ی روشنفکرانه و اخلاقی کانت خاری در چشم مقلدان بی اهمیت و غیر خلاق او بود.
فیشته و بعد ها هگل، تلاش کردند با معرفی کانت به عنوان پیشاهنگ خویش، مشکل خود را حل کنند، ولی کانت نه تنها پیشاهنگ مکتب رمانتیسم نبود، بلکه از مخالفان آن بود.
کانت آخرین فیلسوف بزرگ از جنبشی است که خود را جنبش روشنگری می نامد، او در مقاله ای جالب تحت روشنگری چیست؟ می نویسد روشنگری یعنی خروج انسان از قیمومیت خود کرده، و قیمومیت یعنی اینکه انسان نتواند بدون هدایت و راهنمایی فرد دیگری خرد خویش را به کار گیرد.

🔅از منظر کانت،خود رهایی از راه کسب دانش، ایده اساسی و محوری جنبش روشنگری است. هر چند کانت خود رهایی از راه کسب دانش را یکی از مهمترین وظایف زندگی خویش میدانست. و هر چند معتقد بود که هر انسانی دارای چنین وظیفه ای است مگر این که دارای عقل لازم برای انجام دادن این کار نباشد، اما از این که معنای زندگی را فقط و عمدتاً در وظیفه ای عقلانی ( روشنگرانه )، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش، خلاصه کند فرسنگ‌ها فاصله داشت.

🔅كانت برای نقد خرد ناب، یا برای پی بردن به این که انسان موجودی صرفاً عقلانی نیست، و دانش عقلا کسب شده هرگز نمی تواند عالی ترین و الاترین ارزش و معیار زندگی برای او باشد، هیچ نیازی به رمانتیست ها نداشت. او کثرت گرا بود.

کانت فیلسوفی بود که در راه اهدافی متعدد و گوناگون و انسانی، و در نتیجه در راه جامعه ای کثرت گرا یا نظام اجتماعی باز وبا پیروی از این شعار مبارزه می کرد :
جرئت کن که آزاد باشی، و به آزادی و تفاوت‌ها و اختلاف های خود با دیگران توجه کن : زیرا شرف و حیثیت انسان در آزادی و استقلال اوست.

باوجود این، به عقیده کانت، تربیت عقلانی ( روشنگرانه )، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش، از نظر فلسفی، وظیفه‌ای ضروری است، وظیفه‌ای که تمام انسانها را، در هر جایی که باشند، فورا به عمل فرا می خواند. زیرا به نظر كانت ما فقط از راه کسب دانش می توانیم ذهن خود را از بندگی ایده های غلط ، پیشداوری و بت پرستی ها رها سازیم.
و هر چند مفهوم زندگی ما مطمئنا تنها در وظیفه خودرهایی خلاصه نمی شود،خود رهایی ما قطعاً می تواند در معنا دادن به زندگیمان نقشی اساسی داشته باشد.

💡منبع کتاب:میدانم که هیچ نمیدانم، کارل پوپر-صص ۱۰۱_ ۱۰۲-آرسین
@cafe_andishe95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در مصاحبه با برنامه "فاکس و دوستان" در تلویزیون فاکس‌نیوز تاکید کردم که شکاف بزرگی‌ست بین مردم ایران که در تمام این سالها فریاد «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر داده‌اند با رژیم جمهوری اسلامی که خشونت‌ و تروریسم را صادر و حمایت مالی می‌کند. ملت ایران آزادی و صلح می‌خواهد و دارای ارزش‌های مشابه شهروندان کشور‌های دموکراتیک است؛ اما رژیمی که ۴۴ سال است ایران را اشغال کرده، فقط به صدور ایدئولوژی ویرانگرش به خارج از مرزهای ما و ایجاد یک خلافت شیعی در دنیای امروز برای تسلط بر منطقه و سایر نقاط جهان فکر می‌کند.

@OfficialRezaPahlavi
💎آزادی سیاسی یعنی عمل به قانون
«درست است که در دموکراسی‌ها به نظر می‌رسد مردم هر چه می‌خواهند انجام می‌دهند، ولی آزادی سیاسی هرگز به معنای آن نیست که مردم هر چه خواستند انجام دهند.

در یک کشور، یعنی جامعه‌ای در آن قانون وجود دارد، آزادی تنها بدان معناست که هر کس می‌تواند کاری را که بآید، انجام دهد و به هیچ روی، کاری رآ که نباید، انجام ندهد.

باید دانست استقلال چیست، و آزادی چیست. آزادی داشتن حق انجام هر کاری است که قانون مجاز می‌شمارد. و اگر شهروندی دریافت که کاری خلاف قانونی است، دیگر ان حق را نخواهد داشت، و گرنه دیگران نیز همین حق را به خود می‌دهند.»


📗مونتسکیو، روح قوانین
@cafe_andishe95
🏴شوروی ضد شوروی 🚩

ولادیمیر واینوویچ

🚩شوروی ضد شوروی مانند دیگر آثار واینوویچ طنز است اما نیش قلم در این کتاب متوجه کلیت سیستم شوروی است. این اثر مجموعه‌ای است از داستان‌های کوتاه، مقالات و مطالبی که گاهی آمیزه‌ای از تخیلِ داستان‌نویسانه و واقعیت به شمار می‌رود. با این حال تقریباً بیشتر مطالبش برگرفته از زندگی واقعی است.بوروکرات‌های بی‌سواد حزبی، امنیه‌چی‌های خشن و نادان، هنرمندان مرعوب و مزدور و مردم عادی از جمله شخصیت‌های اصلی در کتاب واینوویچ هستند.
او با قلم روان و سبک ساده و دلنشین خود، نقطه‌ضعف‌های سیستمی را آشکار می‌کند که ادعای نجات بشر و خلق جامعهٔ بی‌طبقه را دارد.عنوان کتاب نیز اشاره به این واقعیت است که نظام شوروی عملاً به آرمان‌های خودش خیانت کرد.
واینوویچ در این‌جا همهٔ وجوه جامعهٔ شوروی را برای ما آشکار می‌کند؛ از کمبود مواد غذایی تا بردگی ادبیات و هنر، از نجاری تا سیاست. مجموعه ای از پوچی های این سیستم را در زندگی روزمره و همچنین در مسائل سیاسی و فرهنگی در کشور روسیه به تصویر می کشد.
📚📖📚📖
#پیشنهاد_کتاب
@cafe_andishe95
🎹آسیب شناسی نظرگاه نیچه🎼 1

هنر از دید نیچه "انگیزه ای برای زندگی"است. نیچه متافیزیک هنر شوپنهاور را به داستانی دربارۀ اساطیر یونان و رابطه اش با فرهنگ جدید تبدیل می کند.او هنر را "نقطۀ کمال و اوج هستی که شوق بیشتر زیستن را در شخص بر می انگیزد"می انگارد.
به صورت عقیده ای درباره هنر در میاید " در یونانیان اراده بر آن بود که در چهرۀ مبدل نبوغ و جهان هنر خود را بنگرد"

این «شهود»، همان گونه که در مورد شوپنهاوئر نیز صادق بود، هرگونه مدخليت ذهن شناسنده فردی را طرد میکند

فردِ عامل شناسایی صرفاً سخنگویی است برای عامل شناسایی حقیقی و بحث و استدلال در این مورد فقط صورت دیگری از متافیزیک هنر افلاطونی شوپنهاور است ،نیچه همانند شوپنهاور، آن جنبه ای از هنر را که به ما به عنوان عاملهای شناسایی حسی نظر می افکند از حوزه حقیقت حذف می کند زیرا ما را تحت تبعیت فقدان ذاتی ناشی از «اراده» در می آورد.

📍عیبهای بینش شوپنهاوئر در بینش نیچه همچنان محفوظ مانده اند؛ عقیده آنان بر این پیشفرض مبتنی است که یک عامل شناسایی حقیقتاً موجود» ـــ که ممکن است «طبیعت»، «زندگی»، «اراده» نیز نامیده شود - به منزله چیزی غیر از عقلانیت به نحوی شهودی قابل درک است

✖️نیچه اشکالی در اشاره به این مطلب نمیبیند که ما با تسلیم شدن به قدرت به آنچه در حقیقت قدرت مطلق است دسترسی می یابیم. نکته جالب توجه آن است که این استدلال با واژگان مربوط به الاهیات صورت می گیرد.

مسئلۀ هنر اصولاً چیزی نیست که به خودمان مربوط باشد بلکه در عوض به راستی برای خشنودی «آفریدگار حقیقی» است. در واقع خود ما تصویرها و ترسیمهایی برای این آفریدگاریم. راستای واقعی بحث هنگامی آشکار می شود که نیچه اظهار می دارد که والاترين شأن و کرامت ما از برکت آثار هنری حاصل می شود ــ زیرا هستی فقط به عنوان پدیده زیبایی شناختی است و جهان تا ابد حقانیت دارد» هنر به ما امکان میدهد که به جهانی بدون غایت بیندیشیم، بی آن که چنین اندیشه ای موجب شود که با ناامیدی شاهد ناپایداری و ویرانگری جهان باشیم و میل به نابودی در وجودمان برانگیخته شود.


نیچه در پایان با استفاده از روایت مشکوکی از بحث شلینگ درباره این که نابغه تولید آگاهانه و ناآگاهانه را درهم می آمیزد از موضع فکری خودش حمایت می کند. نابغه، در کار آفرینندگی با «هنرمند آغازین جهان در می آمیزد (
و به این ترتیب با درآمدن به صورت عامل شناسایی و موضوع شناسایی، هردو، از مرز تفکر فراتر می رود ،باری این که عقیده نیچه به کجا ممکن است بینجامد در قطعه ای آشکار می شود که در اوایل سال ۱۸۷۱ برای کتاب زایش تراژدی نوشته شد؛ این قطعه قبلاً جزء کتاب نبود اما با ساختار بحث آن سازگار است. نیچه درباره نقش برده داری به عنوان شرط امکان هنر یونانی به تفکر می پردازد و این نکته را مطرح می کند که در فرهنگ جدید،« تنگدستی توده هایی که زندگی را با دشواری و عسرت می گذرانند باید شدت بیشتری گیرد تا عده ای از مردم اهل المپ بتوانند دنیای هنر را بر پا کنند»

👁‍🗨در برابر نیاز به ایجاد هنر با عظمت به منزله دلیل توجیه کننده هستی ای که در غیر این صورت بی معنی ،است، امریه های اخلاقی جایگاه درجه دوم را اشغال می.کنند به این ترتیب جدایی اخلاق و زیبایی شناسی به دستور شبه اخلاقی منحرف شده ای میانجامد.

این دستور ناشی از این پیشفرض است که یگانه پاسخ به پرسشهای مربوط به معنی در جهانی پساالاهیاتی در قرار گرفتن هستی روزمره انسان زیر سلطه دنیای هنر .است پدید آمدن این جهان موجب می شود که حقوق یکایک عاملهای شناسایی به نحوی قابل توجیه به نفع موجودات برتری که معنی های تازه می آفرینند نادیده گرفته
شود.


بعداً عقیده ای مرتبط با موضع فکری ،پیشین منهای دستور زیبایی شناختی هنگامی از نو سر بر می آورد که نیچه در کتاب فراسوی نیک و بد میگوید که «هر نظام اشراف سالار نیکو و سالمی قربانی شدن انبوه بیشمار (Unzahl) مردمی را که میباید برای خاطر آن سرکوب شوند وبه صورت مردمی ناقص، برده و ابزار درآیند خواهد پذیرفت»
@cafe_andishe95
🎹آسیب شناسی نظرگاه نیچه🎼 2

◻️ایدئالیستها و رمانتیکهای آغازین گمان میکردند که شکوفایی فرهنگ مدرن به آفرینش یک قلمرو عمومی جدید و برقراری ارتباط آزاد همگانی وابسته است. در نتیجه هنر به طرز تفکیک ناپذیری با علم سیاست و علم اخلاق، و نیز با تحقق یافتن آزادی عامل شناسایی پیوند داشت برعکس بینش خرده بورژوایی و نخبه گرایانه نیچه به آسانی به جریان زیبایی شناسی ساختن سیاست فاشیستی ای تبدیل میشود که والتر بنیامین در دههٔ ۱۹۳۰ به توصیف آن پرداخت. قدرت عقایدی مانند عقاید نیچه برای اثر گذاشتن بر سیاست در دنیای جدید را میتوان ناشی از نارسایی آنچه برای طرح «اسطوره شناسی خرد در نظر گرفته شده بود دانست


شاید بتوان این گونه استنباط کرد که اظهار نظرهای بی رحمانه نیچه چیزی نیستند جز پیش بینی نامعتبری درباره شرایط امکان پذیر بودن هنر بزرگ در گذشته پیشامدرن (pre-modern) برای زمان حال مدرن که البته این معنی را میرساند که او با همان مبحث مارکس سروکار دارد، اما با این حال روشن میسازد که هرگاه، به جای برقرار بودن همداستانی میان اخلاق و زیبایی شناسی اولی یکسره تسلیم دومی شود چه اتفاقی ممکن است روی دهد. اما حتی در آن صورت ،هم پیامدی که نیچه به آن اشاره میکند با این نوع اعتراضها کاملاً از بین نمی رود. این نکته به شرطی آشکار میشود که تشخیص نیچه در مورد وضع فرهنگ زمانش را با موقعیت کنونی خودمان مرتبط سازیم در زایش تراژدی، ذات مدرنیته چیزی فاقد یک «مرکز» انگاشته می شود

☑️فرهنگ در اثر انتقاد پرورده میشود، و انتقاد به الگوهای نمونه ای نیاز دارد که بتوانند پرده از نقصها و نارساییهای محصولات نامرغوب فرهنگی بردارند اما نیچه در اینجا نکته قابل توجهی برای عرضه کردن ندارد.

📚منبع:زیبایی شناسی و ذهنیت -اندروو بووی


@cafe_andishe95
🗽دولت مدرن حافظ سرمایه داری در مقابل هجمه کمونیستها🏛


در تاریخ زندگی کارل مارکس رهبر انقلابی کمونیستها به وضوح قابل مشاهده است که مارکس در ایجاد انقلاب و بر هم زدن جامعه و نابودی دیگر طبقات غیر پرولتاریا و سرقت اموال بورژوازی و اشتراکی سازی آن با مانع سترگی برخورد کرده که او را سر جای خود نشانده:

🏛«دولت مدرن قانون بنیاد»

بله این یک کارکرد مثبتِ دولت، در جهت تقویت و حفظ آزادی سرمایه دارانه بوده است.کارل مارکس نیز آنمقدار دانا بود که بداند سد راه او دولت است و باید خواستار نابودی دولت مدرن باشد.

مارکس خود از بزرگترین منتقدین و مخالفین دولت مدرن بود.


📅فرازهایی از تاریخ زندگی کارل مارکس:

مارکس در سال ١٨٤١ با نوشتن تز دکترای خود پیرامون "تفاوت فلسفه طبیعی اپیکور و دموکریت" دکترای خود را دریافت کرد و به قصد تدریس به بن بازگشت، اما چون از نظر دولت مغز متفکر هگلیست های چپ محسوب می شد، امکان تدریس در دانشگاه را به او ندادند. دوستان نزدیک او لودویگ فویرباخ و برونو براور نیز به همین سرنوشت دچار شدند.
از سال ١٨٤٨ مارکس وارد مبارزات عملی شد و همراه با انگلس کمیته مطالعات کمونیستی را در بروکسل پایتخت بلژیک ایجاد کرد که هدف آن پیوند ارگانیک همه کمونیست‌ها و کارگران در آلمان و سایر کشورهای اروپائی بود. از قلب این کمیته بعدها به پیشنهاد مارکس اتحاد کمونیست‌ها ایجاد شد که مارکس در سال ١٨۵٠ خواستار انتقال مرکزیت آن به کلن شد.
در جریان انقلاب فوریه ١٨٤٨ فرانسه، هنگامی که تکانه‌های این انقلاب به بروکسل رسید، مارکس دستگیر و محکوم به ترک خاک بلژیک شد. اما به دعوت دولت موقت جدید فرانسه به پاریس بازگشت و با آغاز انقلاب مارس آلمان بار دیگر کلن را برای زندگی و فعالیت برگزید. در این شهر او یکی از رهبران جنبش انقلابی محسوب می شد و روزنامه "نویه راینشه سایتونگ، ارگان دموکراسی" را منتشر کرد.
در این دوران مارکس ضمنا به عنوان گزارشگر بریتانیا و اروپا با نیویورک تریبون همکاری داشت. او در ماه اوت ١٨٧٤ تابعیت بریتانیا را درخواست کرد تا بتواند سفر کند، اما دولت بریتانیا به این بهانه که او تحریک کننده کمونیست‌ها و سوسیالیسم بین‌المللی است، این درخواست را رد کرد.(Radio France Internationale)
@cafe_andishe95
2024/10/01 09:23:57
Back to Top
HTML Embed Code: