Forwarded from مرتضی مردیها
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 علمای سنتی میگفتند نماز بهجماعت و در مسجد آنقدر سفارش شده است که مگر کسی مثلاً بیمار یا فرتوت باشد که در آن شرکت نکند. بعد بلافاصله اضافه میکردند که ولی این در اصل برای مردها است. احتیاط در آن است که زنان، بهویژه زنان جوان، در خانه بمانند و دور از چشمها، نماز به فُرادا بگذارند، و بسا که از این بابت ثواب بیشتری هم ببرند.
به این فکر نکنید که چنین طرز فکری برای ما چه مایه غریب و باورنکردنی و منشأ چه خلافها و خطاهایی بوده است. عجالتاً و برای موضوع بحث ما، به این تأمل کنید که چقدر محتمل است که چنین نگاهی به زن، بتواند او را به شکلی انبوه به خیابانها بفرستد تا، چنانکه در پارچهنوشته تصویر منضم میبینید، شعار «مرگ بر امریکا» را فریاد بزند!
ممکن است بگویید اینکه چیزی نیست، نان به نرخ لحظه خوردن کار اینها بوده. زمانی برای اعتراض به شرکت زنان در انتخابات، قیام خونین بهپا کردند و چند سال بعد، برای مقاصد انقلابی و حکومتی انبوه میلیونی آنان را، گاه به کمک چیزی شبیه فتوای دینی، به خیابانها کشاندند. آری، این راست است. ولی، ولی، برای آن دسته (در ابتدا اقلیتی کوچک ولی رو به رشد) از آنان که در میانۀ راهِ الاحوط، به تور دیسکورس جاانداخته شده حزب توده، مصدقیها، چریکها، و روشنفکران (از نویسنده و شاعر و خطیب تا استاد و دانشجو و دبیر) کمونیست و سوسیالیست و ضدامپریالیست و جهانسومیست نیفتاده بودند، و آیین را (خوب یا بد) در پای آن سر نبریده بودند. اصلاً یکی از اعتراضات جریان اصلی و سنتی علما به اقلیتِ انقلابیون مذهبی همین بود که چرا زنان را به تظاهرات میبرید، این خلاف شرع است.
نظریهپردازان چپ در ایران دهههای ۴۰ و ۵۰ به این نتیجه رسیدند که باید از پتانسیلهای فرهنگ بومی برای تقویت ایدۀ مبارزه و انقلاب استفاده کرد. اگر جامعۀ ایران یک جامعۀ آیینی است پس بگردید و برای برابری و مبارزه و خشونت و کشتن و کشتهشدن و انقلاب و امپریالیسم و طبقۀ گارگر و فلان و فلان معادلهایی در آیین و اسطوره پیدا کنید. که شد، عدل و جهاد و شهادت و استکبار و طاغوت و مستضعف و غیره. این سو هم کسانی که نسبتی با آیین داشتند ولی بیشتر آن را در خدمت خود میخواستند تا بهعکس، و اسیر مد زمانه بودند که همانا منسوب کردن ریشه تمامی مشکلات عالم، از هابیل و قابیل الی یومناهذا، به امریکا و حکومتهای غیرکمونیستی بود (که به تأسی از روزنامه پراودا و رادیو مسکو سگهای زنجیری امپریالیسم نامیده بودندشان)، و مقادیری هم روحیۀ ماجرا داشتند، مثل دو قطب ظاهرا ناهمنام هم را جذب کردند. یک طرف آلاحمد و شریعتی و حنیفنژاد و امثالهم و طرف دیگر هم نواب صفوی و برخی دیگر که کاملاً میشناسیدشان.
این دو دست در دست هم گذاشتند و چنان کردند که اگر کسانی از مردم بهصرف غریزۀ حسادت هنوز گرایشهای کمونیستی درشان قوام نیامده، با اسطورههای آیینی عقلشان را بدزدند و بگویند ابوذر یک سوسیالیست بود (که البته خیلی هم اشتباه نمیگفتند، چون، چنانکه جایی شرح دادهام، او هم در اصل مثل عموم کمونیستها راهزن بود.) و شد آنچه شد؛ آنچه که نباید میشد.
پدر مرحومم، در توصیف یکی از اولین مانورهای بزرگ و باشکوه ناشی از موفقیت این پیوند، در چند ماه مانده به بهمن، گفت: «این جماعتِ بیش از صد هزار نفر که امروز صف در صف به فلانی اقتدا کردند، اکثریت گستردهشان، غسل واجب بر عهده داشتند و به حکم شرع، ورودشان به چنین مکان و مراسمی ممنوع بود».
@mardihamorteza
به این فکر نکنید که چنین طرز فکری برای ما چه مایه غریب و باورنکردنی و منشأ چه خلافها و خطاهایی بوده است. عجالتاً و برای موضوع بحث ما، به این تأمل کنید که چقدر محتمل است که چنین نگاهی به زن، بتواند او را به شکلی انبوه به خیابانها بفرستد تا، چنانکه در پارچهنوشته تصویر منضم میبینید، شعار «مرگ بر امریکا» را فریاد بزند!
ممکن است بگویید اینکه چیزی نیست، نان به نرخ لحظه خوردن کار اینها بوده. زمانی برای اعتراض به شرکت زنان در انتخابات، قیام خونین بهپا کردند و چند سال بعد، برای مقاصد انقلابی و حکومتی انبوه میلیونی آنان را، گاه به کمک چیزی شبیه فتوای دینی، به خیابانها کشاندند. آری، این راست است. ولی، ولی، برای آن دسته (در ابتدا اقلیتی کوچک ولی رو به رشد) از آنان که در میانۀ راهِ الاحوط، به تور دیسکورس جاانداخته شده حزب توده، مصدقیها، چریکها، و روشنفکران (از نویسنده و شاعر و خطیب تا استاد و دانشجو و دبیر) کمونیست و سوسیالیست و ضدامپریالیست و جهانسومیست نیفتاده بودند، و آیین را (خوب یا بد) در پای آن سر نبریده بودند. اصلاً یکی از اعتراضات جریان اصلی و سنتی علما به اقلیتِ انقلابیون مذهبی همین بود که چرا زنان را به تظاهرات میبرید، این خلاف شرع است.
نظریهپردازان چپ در ایران دهههای ۴۰ و ۵۰ به این نتیجه رسیدند که باید از پتانسیلهای فرهنگ بومی برای تقویت ایدۀ مبارزه و انقلاب استفاده کرد. اگر جامعۀ ایران یک جامعۀ آیینی است پس بگردید و برای برابری و مبارزه و خشونت و کشتن و کشتهشدن و انقلاب و امپریالیسم و طبقۀ گارگر و فلان و فلان معادلهایی در آیین و اسطوره پیدا کنید. که شد، عدل و جهاد و شهادت و استکبار و طاغوت و مستضعف و غیره. این سو هم کسانی که نسبتی با آیین داشتند ولی بیشتر آن را در خدمت خود میخواستند تا بهعکس، و اسیر مد زمانه بودند که همانا منسوب کردن ریشه تمامی مشکلات عالم، از هابیل و قابیل الی یومناهذا، به امریکا و حکومتهای غیرکمونیستی بود (که به تأسی از روزنامه پراودا و رادیو مسکو سگهای زنجیری امپریالیسم نامیده بودندشان)، و مقادیری هم روحیۀ ماجرا داشتند، مثل دو قطب ظاهرا ناهمنام هم را جذب کردند. یک طرف آلاحمد و شریعتی و حنیفنژاد و امثالهم و طرف دیگر هم نواب صفوی و برخی دیگر که کاملاً میشناسیدشان.
این دو دست در دست هم گذاشتند و چنان کردند که اگر کسانی از مردم بهصرف غریزۀ حسادت هنوز گرایشهای کمونیستی درشان قوام نیامده، با اسطورههای آیینی عقلشان را بدزدند و بگویند ابوذر یک سوسیالیست بود (که البته خیلی هم اشتباه نمیگفتند، چون، چنانکه جایی شرح دادهام، او هم در اصل مثل عموم کمونیستها راهزن بود.) و شد آنچه شد؛ آنچه که نباید میشد.
پدر مرحومم، در توصیف یکی از اولین مانورهای بزرگ و باشکوه ناشی از موفقیت این پیوند، در چند ماه مانده به بهمن، گفت: «این جماعتِ بیش از صد هزار نفر که امروز صف در صف به فلانی اقتدا کردند، اکثریت گستردهشان، غسل واجب بر عهده داشتند و به حکم شرع، ورودشان به چنین مکان و مراسمی ممنوع بود».
@mardihamorteza
Forwarded from مرتضی مردیها
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 جمعیتی که از تابستان ۵۷ در خیابانها موج میزد و، گاه شورمندانه و پرانگیزه، انواع شعارها میدادند که مرگ بر شاه و مرگ بر امریکا ستون خیمه آن بود، به تلقیِ من، بهعنوان یک مشاهدهگرِ مشارکتکننده، چنان بودند که فقط اگر باران میبارید، شاید، نیمی از آنها خیابان را ترک میکردند، اگر تیر هوایی و گاز اشکآور شلیک میشد، ۹۰ درصدشان، و اگر خطر جدی زخمی یا زندانی شدن بود، ۹۹ درصد، و اگر احتمال جدی شکنجه و هتک حرمت یا کشتهشدن بود، ۹۹ ممیز ۹۹.
در ابتدای حوادث، شرکتکنندهها محدود بودند و عمدتاً دانشجو و برخی جوانان تحت تأثیر آنها. به تدریج که سهلگیری حکومت معلوم شد حجم عظیمی از مردم، بدون ترس، در تظاهرات معمولاً آرام خیابانی ظاهر شدند. این بدون ترس بودن نوعاً از شجاعت مردم نبود، از این بود که دندان حریف را شمرده بودند و معلوم بود که خطر جدی در کار نیست (کافی است فقط به این نگاه کنید که زنها بچهبهبغل میآمدند!)
بخشی از این مردم تقریباً محض تفرج و تفنن میآمدند. بهخصوص که بازارِ کاروبار هم داشت از رونق میافتاد و مدارس و دانشگاهها هم عملاً تعطیل شده بود. هركسی میتوانست مقداری از وقتش را به این تفریح، راهپیمایی و اختلاط و شعار، و سِیرِ این عجایب نوظهور اختصاص دهد. بهویژه، هرچه دیرتر و دورتر میشد، یعنی شهرهای دورافتاده و حاشیهها و به موازات نزدیکتر شدن به بهمن، این بخش جمعیت زیادتر میشد. بخش دیگری از سر ماجراجویی میآمدند. بهویژه مواردی که کار به شکستن و سوزاندن بانک و سینما و ادارات دولتی، و درگیریهای مختصری با پلیس همراه بود، حتی گاه شخصیتهای بزنبهادر و لوطیهای محلهها و نوچههایشان هم عرض وجودی میکردند. (این دو دسته میتوانستد کمکم به دسته سوم ملحق یا درون آنها بر بخورند.) دسته سوم جمع کثیری بودند که به حکم غریزه و به یمن نرمافزارهایی که ذهن بهنحو طبیعی برای مقابله با ناگواریها میسازد، در کنه ذهن باور داشتند که بودن افراد پولدار، صاحب موقعیت، و شاید حتی زیبا در جامعه نشان ظلم و بیداد است و اگر بشود باید علیه آن شورید. این چیزی قدیم بوده که در انواع شورشهای بردگان و زارعان و کارگران قابل نمونهیابی است.
نهایتاً، دسته چهارم کسانی بودند که یا مستقیما از آموزههای روبسپیری و لنینیستی باردار شده بودند یا آنهایی که همان سخنان و اعلامیهها را کپی کرده، به اضافه یکدو جمله از ادبیات آیینی، صدر و ذیل آن. اینها البته جدید بودند.
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
در ابتدای حوادث، شرکتکنندهها محدود بودند و عمدتاً دانشجو و برخی جوانان تحت تأثیر آنها. به تدریج که سهلگیری حکومت معلوم شد حجم عظیمی از مردم، بدون ترس، در تظاهرات معمولاً آرام خیابانی ظاهر شدند. این بدون ترس بودن نوعاً از شجاعت مردم نبود، از این بود که دندان حریف را شمرده بودند و معلوم بود که خطر جدی در کار نیست (کافی است فقط به این نگاه کنید که زنها بچهبهبغل میآمدند!)
بخشی از این مردم تقریباً محض تفرج و تفنن میآمدند. بهخصوص که بازارِ کاروبار هم داشت از رونق میافتاد و مدارس و دانشگاهها هم عملاً تعطیل شده بود. هركسی میتوانست مقداری از وقتش را به این تفریح، راهپیمایی و اختلاط و شعار، و سِیرِ این عجایب نوظهور اختصاص دهد. بهویژه، هرچه دیرتر و دورتر میشد، یعنی شهرهای دورافتاده و حاشیهها و به موازات نزدیکتر شدن به بهمن، این بخش جمعیت زیادتر میشد. بخش دیگری از سر ماجراجویی میآمدند. بهویژه مواردی که کار به شکستن و سوزاندن بانک و سینما و ادارات دولتی، و درگیریهای مختصری با پلیس همراه بود، حتی گاه شخصیتهای بزنبهادر و لوطیهای محلهها و نوچههایشان هم عرض وجودی میکردند. (این دو دسته میتوانستد کمکم به دسته سوم ملحق یا درون آنها بر بخورند.) دسته سوم جمع کثیری بودند که به حکم غریزه و به یمن نرمافزارهایی که ذهن بهنحو طبیعی برای مقابله با ناگواریها میسازد، در کنه ذهن باور داشتند که بودن افراد پولدار، صاحب موقعیت، و شاید حتی زیبا در جامعه نشان ظلم و بیداد است و اگر بشود باید علیه آن شورید. این چیزی قدیم بوده که در انواع شورشهای بردگان و زارعان و کارگران قابل نمونهیابی است.
نهایتاً، دسته چهارم کسانی بودند که یا مستقیما از آموزههای روبسپیری و لنینیستی باردار شده بودند یا آنهایی که همان سخنان و اعلامیهها را کپی کرده، به اضافه یکدو جمله از ادبیات آیینی، صدر و ذیل آن. اینها البته جدید بودند.
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
Forwarded from مرتضی مردیها
(ادامه☝️🏻)
برخی از همین دسته چهارم بودند که مرد جنگی بودند و خطر پذیر و هدایت امور را به عهده داشتند. الباقی سیاهی لشکر بودند؛ با این تفاوت که چون راهپیماییها اغلب به جنگ کشیده نمیشد تفاوت یکی مرد جنگی و صدهزار سیاهی لشکر معلوم نبود. (و این گمانهایی درانداخت مبنی بر اینکه در ایران ۵۷ با وقوع چیزی شبیه معجزه میلیونها مرد جنگی (یا مرد و زن جنگی) فراهم بوده است. و گاهی شکایت از اینکه چرا دیگر چنان نسلی، تا آن پایه شجاع و فداکار، بههم درنپیوست!) شاید برای اقلیتی کوچک از شرکتکنندگان، نمادهای ایدئولوژی کمونیستی یا سمبلهای آیینی هم مهم بود. باری، برای اکثریت گسترده، امپریالیسم یا استکبار، طبقه کارگر یا مستضعفين، سرمایهدار یا هزارفامیل فرقی نمیکرد. مهم این بود که از محرومیت «نسبی» ناخوش بود و فشار ناکامی و غبطه در صدایش طنین نعره میانداخت، و امید میبرد که بهزودی حتی اگر او پولدار نشود لااقل پولدارها به خاک سیاه نشانده میشوند و این خودش خیلی است.
نسبت این ۹۰ درصد و آن ۱۰ درصد مثالِ زخمِ باز و میکروب بود. هرکدام از این دو به تنهایی میتواند برای سلامتی مشکلساز باشد، باری کنار هم بسا که مرگآور شود. ناراحتی ناشی از احساس ناکامی نسبی عامه (حسنتعبیرشده ذیل عنوان نابرابری و تبعیض) چیزی است که همیشه بوده است. این احساس گاهی با تقبیح عقلاً یا وجدان مواجه میشده، و نام حسد و چشمداشت و طمع و آز به خود میگرفته و احیاناً شرمندگی میآورده. اتفاقی که نو بود اینکه آن ۱۰ درصد (به سرکردگی چپ لامصب و پیروی چپ بامصب) آمدند و گفتند نهفقط هیچ شرمندگی نداشته باشید، بلکه شما گلسرسبد عالمید و با مبارزه، عدالت و آزادی را محقق و شرافت و کرامت انسانی را معنا میکنید. دروغ گفتهاند که اخلاق و انسانیت و قانون مستدعی این است که قانع باشید و تلاش کنید و قواعد کسبوکار و مالکیت را مراعات کنید. آگاه باشید که پولدارها دزداند و مصادره اموال آنان، بازگرداندن حق به حقدار است. اعدام مالداران و قدرتمندان، جنایت نیست، مجاهده است و مبارزه و موجب شرافت و نشان مسئولیت. عامه چنین دید که از این بهتر چه! با شورش و شکستن و سوزاندن و کشتن، هم به نان و نوایی میرسیم و هم شگفتیسازان جهان و پیشاهنگان مسئولیت تاریخی میشویم.
این همان مرحله رسیدن میکروب (آموزههای کمونیستی) به زخم باز (نارضایتی عامه از ناکامی نسبی) و از پا افتادن بیمار (شورش و هرج و مرج در جامعه) بود. اصل این میکروب از مارکسیسم آمد، هرچند از دهۀ ۲۰، بهتدریج این رقیب جدید، مفاهیم آنها را گرفت و با خواباندنش در آبنمکِ اساطیر آیینی، ابتدا سهمی در آن ادعا نموده و بعدها داعیهدار اصل آن شد.
پربیراه نیست اگر ادعا کنیم آنچه از زخمهای مهلک که در این نزدیک نیمقرن بر ما رفت، سهام اصلیاش از «آنان» بود، حتی اگر امروز از «اینان» کینه بیشتری هست. اگر مارکس و لنین نبود، و سارتر و مارکوزه، و حزب توده و فداییان خلق، بهراستی، به عقل چه کسی خطور میکرد که از کتاب مقدس، مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم بیرون بکشد؟
@mardihamorteza
برخی از همین دسته چهارم بودند که مرد جنگی بودند و خطر پذیر و هدایت امور را به عهده داشتند. الباقی سیاهی لشکر بودند؛ با این تفاوت که چون راهپیماییها اغلب به جنگ کشیده نمیشد تفاوت یکی مرد جنگی و صدهزار سیاهی لشکر معلوم نبود. (و این گمانهایی درانداخت مبنی بر اینکه در ایران ۵۷ با وقوع چیزی شبیه معجزه میلیونها مرد جنگی (یا مرد و زن جنگی) فراهم بوده است. و گاهی شکایت از اینکه چرا دیگر چنان نسلی، تا آن پایه شجاع و فداکار، بههم درنپیوست!) شاید برای اقلیتی کوچک از شرکتکنندگان، نمادهای ایدئولوژی کمونیستی یا سمبلهای آیینی هم مهم بود. باری، برای اکثریت گسترده، امپریالیسم یا استکبار، طبقه کارگر یا مستضعفين، سرمایهدار یا هزارفامیل فرقی نمیکرد. مهم این بود که از محرومیت «نسبی» ناخوش بود و فشار ناکامی و غبطه در صدایش طنین نعره میانداخت، و امید میبرد که بهزودی حتی اگر او پولدار نشود لااقل پولدارها به خاک سیاه نشانده میشوند و این خودش خیلی است.
نسبت این ۹۰ درصد و آن ۱۰ درصد مثالِ زخمِ باز و میکروب بود. هرکدام از این دو به تنهایی میتواند برای سلامتی مشکلساز باشد، باری کنار هم بسا که مرگآور شود. ناراحتی ناشی از احساس ناکامی نسبی عامه (حسنتعبیرشده ذیل عنوان نابرابری و تبعیض) چیزی است که همیشه بوده است. این احساس گاهی با تقبیح عقلاً یا وجدان مواجه میشده، و نام حسد و چشمداشت و طمع و آز به خود میگرفته و احیاناً شرمندگی میآورده. اتفاقی که نو بود اینکه آن ۱۰ درصد (به سرکردگی چپ لامصب و پیروی چپ بامصب) آمدند و گفتند نهفقط هیچ شرمندگی نداشته باشید، بلکه شما گلسرسبد عالمید و با مبارزه، عدالت و آزادی را محقق و شرافت و کرامت انسانی را معنا میکنید. دروغ گفتهاند که اخلاق و انسانیت و قانون مستدعی این است که قانع باشید و تلاش کنید و قواعد کسبوکار و مالکیت را مراعات کنید. آگاه باشید که پولدارها دزداند و مصادره اموال آنان، بازگرداندن حق به حقدار است. اعدام مالداران و قدرتمندان، جنایت نیست، مجاهده است و مبارزه و موجب شرافت و نشان مسئولیت. عامه چنین دید که از این بهتر چه! با شورش و شکستن و سوزاندن و کشتن، هم به نان و نوایی میرسیم و هم شگفتیسازان جهان و پیشاهنگان مسئولیت تاریخی میشویم.
این همان مرحله رسیدن میکروب (آموزههای کمونیستی) به زخم باز (نارضایتی عامه از ناکامی نسبی) و از پا افتادن بیمار (شورش و هرج و مرج در جامعه) بود. اصل این میکروب از مارکسیسم آمد، هرچند از دهۀ ۲۰، بهتدریج این رقیب جدید، مفاهیم آنها را گرفت و با خواباندنش در آبنمکِ اساطیر آیینی، ابتدا سهمی در آن ادعا نموده و بعدها داعیهدار اصل آن شد.
پربیراه نیست اگر ادعا کنیم آنچه از زخمهای مهلک که در این نزدیک نیمقرن بر ما رفت، سهام اصلیاش از «آنان» بود، حتی اگر امروز از «اینان» کینه بیشتری هست. اگر مارکس و لنین نبود، و سارتر و مارکوزه، و حزب توده و فداییان خلق، بهراستی، به عقل چه کسی خطور میکرد که از کتاب مقدس، مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم بیرون بکشد؟
@mardihamorteza
🗽بانوی آزادی همچنان نامی دارد مقدس و نیرویی دارد که قلوب انسانها را به جنبش وا میدارد، دشمنانش از این نام برهنهش کرده و به حیثیتَش تعرض میکنند و رقبایش را تعمید میدهند و بانو را به سوی قربانگاه میرانند و در این حین خیل آفرینگویان دستهاشان را فراز برده، آمادهاند تا زنجیرهای بردگیشان را بپذیرند.
📔همسازیهای اقتصادی، فردریک باستیا
▪️منبع: بورژوا
@cafe_andishe95
📔همسازیهای اقتصادی، فردریک باستیا
▪️منبع: بورژوا
@cafe_andishe95
📝شمه ای از عقاید ارتجاعی ضد مدرن داستایوفسکی غول ادبیات روسیه.
ادبیات روسیه را در دوران پیش از انقلاب میتوان به چهار دوره تقسیم و هر دوره را با نام یکی از بزرگترینهای آن دوره مشخص کرد. دورۀ اول: پوشکین و گوگول. پیش از آن در روسیه در واقع هیچچیز نبود. در میان کشورهای اسلاوی فقط لهستان از آغاز قرن شانزدهم دارای زنجیرهای به هم پیوسته از آفرینش ادبی بود. دورۀ دوم: به ترتیب تورگونیف، تولستوی، داستایفسکی – بنا به رأی معاصرانشان – اما به زعم ادبشناسان امروزی: داستایفسکی، تولستوی، گورنیف. دورۀ سوم: تولستوی و چخوف. جالب اینجاست که در این میان، تنها تورگنیف است که با جریان مدرن شدن روسیه همراه است آن هم فقط در کلیت و در اجزاء منتقد غربزدگان سطحی کشور خویش میباشد.
و در این میان دو نویسنده بزرگ جهانی، تولستوی و داستایفسکی، دعوتکنندگان مردم دنیا به دین هستند، کاری که بر خلاف جریان اصلی رمان در دنیا انجام گرفته است.
🔎اشتباه نیست بگوییم «خدا» مهمترین مسألۀ داستایوفسکی است و اعتقاد به او، سرمنشأ تعییرات بزرگ در زندگی میباشد. بسیاری از شخصیتهای او در کشمکش بین خود و خدا هستند و انتخاب آنهاست که داستان را شکل میدهد. اعتقاد به خدا به معنی پذیرش دین و کنار زدن مدرنیته است و برعکس، بیاعتقادی مساوی پذیرش انسانشناسی و هستیشناسی مدرن و پذیرش عقل و علم و دیگر ملزومات آن به جای دین است. همیشه کنار زدن خدا به معنی بدبختی و بیچارگی است و برای شخصیتها پایانی جز آوارگی یا خودکشی یا نابود شدن در پی ندارد.
و همه اینها به دور از شعارهای توخالی انجام می شود. خدا برای او یک مفهوم انتزاعی فلسفی نیست، بلکه رنگ زندگی انسان و هویت حقیقی همۀ خواستهها و تمایلات و افکار و ایدهها و گفتارها و رفتارهای اوست.
◼️ایدۀ کلی آثار داستایوفسکی، حضور پر رنگ ایمان در اقشار مختلف به جای تأکید بر عقل است. راه عقل مدرن بر روی اکثر مردم بسته است، اما راه ایمان باز است. راه عقل مخصوص خواص است، اما راه ایمان خیر. البته او در راه ایمان، به همۀ انسانها خوشبین است و کسانی را که بسیار از فضای ایمان دورند، قلبا به ایمان نزدیک میداند. گاهی انسانی را مومن یا کاری را نزدیک به ایمان میداند، که احتمالش هم داده نمیشود. داستایوسکی در کل، منتقد عقل مدرن است و این موضع در برآیند صحبتها، تصمیمات و ابراز احساسات شخصیتها دیده میشود. هیچ وقت افراد رمانهای او با تکیه بر عقل خود نمیتوانند به هدف برسند و در چم و خم زندگی و کورهراههایش میمانند. نشانههای ظهور تفکرات او در شخصیتها بسیار زیاد است و در هر کتاب به یکی دو مورد محدود نمیشود. ایجاد چنین رابطۀ تنگاتنگی بین شخصیتها و عقل به ندرت در آثار ادبی بروز میکند.
داستایفسکی چند ویژگی خاص دارد. یکی موقعیت ویژه «مسیحیت» و «ایمان» در آثار بزرگ اوست. موضوعی که در تاریخ رمان بسیار مهجور است. برعکس موضع ضدایمانی بسیار زیاد است. در عین حال، موقعیت او در میان اگزیستانسیالیست ها بسیار ویژه است و بحث های زیادی پیرامون او و آثارش در میان فلاسفه در گرفته است. دیگر این که او جزو نویسندگان روسیه است که موقعیت های مشابه زیادی بین ما وجود دارد. 🔚مدرنیته روسی جهان سومی است مانند ایران.
✒️محمدقائم خانی-از«پنجرههای رو به خدا»؛ همزمان با روز تولد فئودور داستایوفسکی
@cafe_andishe95
ادبیات روسیه را در دوران پیش از انقلاب میتوان به چهار دوره تقسیم و هر دوره را با نام یکی از بزرگترینهای آن دوره مشخص کرد. دورۀ اول: پوشکین و گوگول. پیش از آن در روسیه در واقع هیچچیز نبود. در میان کشورهای اسلاوی فقط لهستان از آغاز قرن شانزدهم دارای زنجیرهای به هم پیوسته از آفرینش ادبی بود. دورۀ دوم: به ترتیب تورگونیف، تولستوی، داستایفسکی – بنا به رأی معاصرانشان – اما به زعم ادبشناسان امروزی: داستایفسکی، تولستوی، گورنیف. دورۀ سوم: تولستوی و چخوف. جالب اینجاست که در این میان، تنها تورگنیف است که با جریان مدرن شدن روسیه همراه است آن هم فقط در کلیت و در اجزاء منتقد غربزدگان سطحی کشور خویش میباشد.
و در این میان دو نویسنده بزرگ جهانی، تولستوی و داستایفسکی، دعوتکنندگان مردم دنیا به دین هستند، کاری که بر خلاف جریان اصلی رمان در دنیا انجام گرفته است.
🔎اشتباه نیست بگوییم «خدا» مهمترین مسألۀ داستایوفسکی است و اعتقاد به او، سرمنشأ تعییرات بزرگ در زندگی میباشد. بسیاری از شخصیتهای او در کشمکش بین خود و خدا هستند و انتخاب آنهاست که داستان را شکل میدهد. اعتقاد به خدا به معنی پذیرش دین و کنار زدن مدرنیته است و برعکس، بیاعتقادی مساوی پذیرش انسانشناسی و هستیشناسی مدرن و پذیرش عقل و علم و دیگر ملزومات آن به جای دین است. همیشه کنار زدن خدا به معنی بدبختی و بیچارگی است و برای شخصیتها پایانی جز آوارگی یا خودکشی یا نابود شدن در پی ندارد.
و همه اینها به دور از شعارهای توخالی انجام می شود. خدا برای او یک مفهوم انتزاعی فلسفی نیست، بلکه رنگ زندگی انسان و هویت حقیقی همۀ خواستهها و تمایلات و افکار و ایدهها و گفتارها و رفتارهای اوست.
◼️ایدۀ کلی آثار داستایوفسکی، حضور پر رنگ ایمان در اقشار مختلف به جای تأکید بر عقل است. راه عقل مدرن بر روی اکثر مردم بسته است، اما راه ایمان باز است. راه عقل مخصوص خواص است، اما راه ایمان خیر. البته او در راه ایمان، به همۀ انسانها خوشبین است و کسانی را که بسیار از فضای ایمان دورند، قلبا به ایمان نزدیک میداند. گاهی انسانی را مومن یا کاری را نزدیک به ایمان میداند، که احتمالش هم داده نمیشود. داستایوسکی در کل، منتقد عقل مدرن است و این موضع در برآیند صحبتها، تصمیمات و ابراز احساسات شخصیتها دیده میشود. هیچ وقت افراد رمانهای او با تکیه بر عقل خود نمیتوانند به هدف برسند و در چم و خم زندگی و کورهراههایش میمانند. نشانههای ظهور تفکرات او در شخصیتها بسیار زیاد است و در هر کتاب به یکی دو مورد محدود نمیشود. ایجاد چنین رابطۀ تنگاتنگی بین شخصیتها و عقل به ندرت در آثار ادبی بروز میکند.
داستایفسکی چند ویژگی خاص دارد. یکی موقعیت ویژه «مسیحیت» و «ایمان» در آثار بزرگ اوست. موضوعی که در تاریخ رمان بسیار مهجور است. برعکس موضع ضدایمانی بسیار زیاد است. در عین حال، موقعیت او در میان اگزیستانسیالیست ها بسیار ویژه است و بحث های زیادی پیرامون او و آثارش در میان فلاسفه در گرفته است. دیگر این که او جزو نویسندگان روسیه است که موقعیت های مشابه زیادی بین ما وجود دارد. 🔚مدرنیته روسی جهان سومی است مانند ایران.
✒️محمدقائم خانی-از«پنجرههای رو به خدا»؛ همزمان با روز تولد فئودور داستایوفسکی
@cafe_andishe95
🟤افسوس که هنوز عدهای میکوشند نفهمند!
کشور ایران در جدول کشورهای دارای بیشترین منابع طبیعی و زیرزمینی رتبهٔ پنجم را داراست اما از لحاظ حجم اقتصاد و تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۲۳ در جایگاه چهل و چهارم قرار گرفته است.
📈دو سال قبل از انقلاب ۵۷، ایران هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود. این یک سقوط تاریخی و شگفتانگیز است. خیلی بدیهی و مشخص است که که پس از ۵۷ مسیر اشتباهی طی شده است.
منابع زیرزمینی اگرچه همهٔ قابلیتهای مورد نیاز برای رشد اقتصادی را بازنمایی نمیکنند، اما مزیت بسیار مهم و تعیینکنندهای برای کشورها به شمار میروند. یکی از عواملی که سبب شد آلمان نازی و امپراتوری ژاپن نتوانند بر نظم جهانی سیطره یابند، فقر آنها از نظر منابع زیرزمینی بود.
🔗روسیه ثروتمندترین کشور از لحاظ منابع زیرزمینی است. این ثروت کمک کرد تا اتحاد شوروی چهل و پنج سال برای سیطره یافتن بر جهان و نابودی نظم جهانی مسلط لیبرال دمکراسی پیکار کند.
اما وضعیت امروز روسیه نشان میدهد که اتحاد شوروی چه راه اشتباه و بیفرجامی را طی کردهاست. امروز روسیه یعنی بزرگترین کشور جهان و ثروتمندترین کشور جهان از لحاظ منابع زیرزمینی، در ردهبندی اقتصاد جهانی به جایگاه یازدهم نزول کردهاست و برآوردها نشان میدهند که این سقوط آزاد در سالهای آینده ادامه خواهد داشت. خیلی روشن است که ایدئولوژی ستیزهجو و توهمبنیاد مارکسیستی، این کشور پهناور و ابرثروتمند را به معنای واقعی کلمه مصرف کردهاست.
📊در میان ده کشوری که بیشترین منابع زیرزمینی را دارند تنها روسیه، ونزوئلا، ایران و عراق، جایگاهی در خور منابع عظیم خود ندارند و شش کشور دیگر موفق شدهاند جایگاه جهانی مناسب خود را کسب کنند. چهار مورد از این کشورها در میان ده اقتصاد برتر جهان قرار دارند، استرالیا در رتبه سیزدهم است و عربستان، این پدیده سالهای اخیر خاورمیانه و آسیا، جایگاه ایران دوران پهلوی یعنی رتبه هجدهم را از آن خود کردهاست.
پیش از ۵۷ درمجموع بر ریل درستی قرار داشتیم و بعد از ۵۷ به بیراهه رفتیم. این خیلی واضح است. افسوس که عدهای هنوز میکوشند این واقعیت را نفهمند.
✍️توس طهماسبی
(نویسنده و پژوهشگر)
@cafe_andishe95
کشور ایران در جدول کشورهای دارای بیشترین منابع طبیعی و زیرزمینی رتبهٔ پنجم را داراست اما از لحاظ حجم اقتصاد و تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۲۳ در جایگاه چهل و چهارم قرار گرفته است.
📈دو سال قبل از انقلاب ۵۷، ایران هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود. این یک سقوط تاریخی و شگفتانگیز است. خیلی بدیهی و مشخص است که که پس از ۵۷ مسیر اشتباهی طی شده است.
منابع زیرزمینی اگرچه همهٔ قابلیتهای مورد نیاز برای رشد اقتصادی را بازنمایی نمیکنند، اما مزیت بسیار مهم و تعیینکنندهای برای کشورها به شمار میروند. یکی از عواملی که سبب شد آلمان نازی و امپراتوری ژاپن نتوانند بر نظم جهانی سیطره یابند، فقر آنها از نظر منابع زیرزمینی بود.
🔗روسیه ثروتمندترین کشور از لحاظ منابع زیرزمینی است. این ثروت کمک کرد تا اتحاد شوروی چهل و پنج سال برای سیطره یافتن بر جهان و نابودی نظم جهانی مسلط لیبرال دمکراسی پیکار کند.
اما وضعیت امروز روسیه نشان میدهد که اتحاد شوروی چه راه اشتباه و بیفرجامی را طی کردهاست. امروز روسیه یعنی بزرگترین کشور جهان و ثروتمندترین کشور جهان از لحاظ منابع زیرزمینی، در ردهبندی اقتصاد جهانی به جایگاه یازدهم نزول کردهاست و برآوردها نشان میدهند که این سقوط آزاد در سالهای آینده ادامه خواهد داشت. خیلی روشن است که ایدئولوژی ستیزهجو و توهمبنیاد مارکسیستی، این کشور پهناور و ابرثروتمند را به معنای واقعی کلمه مصرف کردهاست.
📊در میان ده کشوری که بیشترین منابع زیرزمینی را دارند تنها روسیه، ونزوئلا، ایران و عراق، جایگاهی در خور منابع عظیم خود ندارند و شش کشور دیگر موفق شدهاند جایگاه جهانی مناسب خود را کسب کنند. چهار مورد از این کشورها در میان ده اقتصاد برتر جهان قرار دارند، استرالیا در رتبه سیزدهم است و عربستان، این پدیده سالهای اخیر خاورمیانه و آسیا، جایگاه ایران دوران پهلوی یعنی رتبه هجدهم را از آن خود کردهاست.
پیش از ۵۷ درمجموع بر ریل درستی قرار داشتیم و بعد از ۵۷ به بیراهه رفتیم. این خیلی واضح است. افسوس که عدهای هنوز میکوشند این واقعیت را نفهمند.
✍️توس طهماسبی
(نویسنده و پژوهشگر)
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📌حقوق طبیعی، جامعه مدنی، دموکراسی، قانون ... همگی احتیاطهایی است برای ایمنی از شر انسان طبیعی. مبنای همگی آنها عدم اعتمادی است واقعبینانه به انسان و قدرت است. این تأسیسات زنجیرههایی نامرئی است که بر دست و پای اهل سیاست بسته شده تا میزان نفوذ و حوزه عمل…
✴️ اینک مُد شده است که از اساس انکار میکنند که اصلا چیزی به نام وضع طبیعی وجود داشته است. ما مثل آریستوکراتهایی شده ایم که برایشان اهمیتی ندارد بدانند که اجداد ما وحشیانی بودند که انگیزه کارهایشان ترس از مرگ و ترس از کمبود غذا و پناهگاه بود، و برای همین هم بر سر این چیزها همدیگر را میکشتند. ولی ما به زندگی با سرمایهای که از آن اجداد انکار شده به ما رسیده است ادامه میدهیم. هرکسی به آزادی و برابری و حقوقی که از اینها ناشی میشود باور دارد. اما اینها از وضع طبیعی به جامعه متمدن راه یافت؛ اگر نپذیریم که وضع طبیعی وجود داشته، این آزادی، برابری و حقوق را هم همانقدر باید افسانه دانست که داستانهایی که جهانگردان غیرقابل اعتماد از جوامع دارای وضع طبیعی نقل کردهاند.
🔰بر اساس آموزشهای علوم طبیعی جدید که قطب نمایی برایشان فراهم کرده بود، فیلسوفان سیاسی مدرن بر خلاف فیلسوفان سیاسی قدیم به سراغ مبدأ رفتند نه مقصد. سقراط شهری درخشان را تخیل میکرد که انتظار میرفت متحقق شود؛ هابز انسان منعزلی را در ماقبل تاریخ کشف کرد که زندگیاش «ناامن، خشن، زننده و کوتاه» بود. این چشمانداز بسیار متفاوتی را بر اینکه از سیاست چه میخواهیم و چه اُمید میبریم گشود.
📍دیگر قرار نبود که حکومت دنبال ترسیخ فضایل باشد که کاری سخت یا ناممکن بود، کارش این بود که با نیروی پلیس انسانها را از شر یکدیگر ایمن نماید و کمک کند که آنها از خود محافظت کنند.
📚📖 بسته شدن ذهن آمریکایی، الن بلوم (محافظهکار لیبرال) ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
🔰بر اساس آموزشهای علوم طبیعی جدید که قطب نمایی برایشان فراهم کرده بود، فیلسوفان سیاسی مدرن بر خلاف فیلسوفان سیاسی قدیم به سراغ مبدأ رفتند نه مقصد. سقراط شهری درخشان را تخیل میکرد که انتظار میرفت متحقق شود؛ هابز انسان منعزلی را در ماقبل تاریخ کشف کرد که زندگیاش «ناامن، خشن، زننده و کوتاه» بود. این چشمانداز بسیار متفاوتی را بر اینکه از سیاست چه میخواهیم و چه اُمید میبریم گشود.
📍دیگر قرار نبود که حکومت دنبال ترسیخ فضایل باشد که کاری سخت یا ناممکن بود، کارش این بود که با نیروی پلیس انسانها را از شر یکدیگر ایمن نماید و کمک کند که آنها از خود محافظت کنند.
📚📖 بسته شدن ذهن آمریکایی، الن بلوم (محافظهکار لیبرال) ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
Forwarded from سازمان مشروطه ایران
❇️ حاکمیت فرقهای چه بر سر تبریز آورد؟!
🖋 #فریدون_خرم_سرشت
▪️از متن:
حاکمیت فرقهای جمهوری اسلامی که خود ثمره زهرآگین فتنه ۵۷ بوده و ایدئولوژی بنیادین آن مبتنی بر امت اسلام است که به تبع آن خود را در تقابل و حتی ستیز با ایران و امر ملی تعریف کرده، در چهاردهه گذشته میدانی برای تاخت و تاز افکار ایرانستیزانه و خطرناک و ویرانگر قبیلهگرایانه فراهم کرده است.
🔹لینک مطلب👇
https://mashrooteh.org/2023/09/06/f-kh/
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
🖋 #فریدون_خرم_سرشت
▪️از متن:
حاکمیت فرقهای جمهوری اسلامی که خود ثمره زهرآگین فتنه ۵۷ بوده و ایدئولوژی بنیادین آن مبتنی بر امت اسلام است که به تبع آن خود را در تقابل و حتی ستیز با ایران و امر ملی تعریف کرده، در چهاردهه گذشته میدانی برای تاخت و تاز افکار ایرانستیزانه و خطرناک و ویرانگر قبیلهگرایانه فراهم کرده است.
🔹لینک مطلب👇
https://mashrooteh.org/2023/09/06/f-kh/
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
Forwarded from مرتضی مردیها
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 سینماگران، داستاننویسان و شاعران هم جماعتی بودند که بسیاریشان در تحقق فکر پنجاهوهفتی کارسازی کردند. و آنها البته، بهتقریب هیچ کدامشان آیینمدار نبودند. چنان که مشهور است سینمای دهههای ۴۰ و ۵۰ در ایران، در دو خط متفاوت پیش میرفت: سینمای موسوم به «فیلمفارسی» و سینمای مشهور به «موج نو». یک سو «گنج قارون»، «چرخ فلک»، «در امتداد شب» ...؛ سوی دیگر، «رگبار»، «سازدهنی»، «سفر سنگ» ... . این دو رگه فیلم تفاوتهای بنیادینی با هم داشتند، اما یک اشتراک مهم هم داشتند: اینکه فقیرها خوباند، پولدارها بد؛ پاییندست خوب، بالادست بد؛ رعیت خوب، ارباب بد؛ تبهکار بیگناه، پلیس گناهکار. هرچند فیلمهای دسته اول، از این حیث، صرفاً، بازنمایی ارزشهای محبوبِ عامه به قصد فتح گیشه بود، ولی فیلمهای دسته دوم، در مقام القا و تبلیغ ایدئولوژیک و تثبیت جایگاه روشنفکری کارگردان. از بیضایی تا کیمیایی و مهرجویی، که علیرغم تفاوتها، معلوم نبود گرایش اندیشهای خاصی داشته باشند، ولی همه فیلمسازان ماهری بودند، حاصل کارشان گاه القای شبهه و انکار پیشرفت یا دستکم بیاعتنایی به آن بود.
عموم فیلمهای موج نو (که اغلب از فیلمسازان کمونیست ایتالیایی و فرانسوی الهام میگرفت) سیاه و بدبین بود. فیلم «مغولها»، ورود رادیوتلویزیون به ایران را با حملۀ مغول مقایسه میکرد؛ فیلم «دایره مینا» در زمان رونق توسعۀ اقتصادی و صنعتی کشور، مسالهاش تجارت خون فقرا بود. فیلم «گوزنها» رسماً به دفاع از چریکها پرداخت و سیاهروزگاری مفلوکان و معتادان را هم معلول حکومت وانمود. فیلم «سفر سنگ» ترکیب گرایش دینی و قیام ضداربابی را سینمایی کرد. حتی فیلمهایی مانند «قیصر» کیمیایی، «گاو» مهرجویی، «طبیعت بیجان» شهید ثالث، «آرامش در حضور دیگران» تقوایی و نظایر اینها هم که بیشتر تم فلسفی یا تیپشناسی اجتماعی داشت، یکجورهایی تفسیر سیاسی میشد و محکومیت حکومت از آن بیرون میآمد. چند مورد مهم از این فیلمها فیلمنامهاش از داستانهای غلامحسین ساعدی بود که هوادار چریکهای فدایی خلق دانسته میشد.
شریعتی شخصیت «قیصر» را یک فرد انقلابی تفسیر میکرد که به دستگاههای حکومتی و تظلم پیش آن اعتقادی ندارد و شخصاً به اقامۀ عدالت میپردازد. شخص بنیانگذار از فیلم گاو تمجید کرد، درحالیکه شخصیت «مشحسن» بیشتر نماد ازخودبیگانگی مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی بود. حتی کسی مثل گلستان که دربار میرفت و آریستوکرات بود فیلم «اسرار گنج دره جنی» مینوشت و میساخت (که هنوز هم برخی سادهلوحانه آن را پیشبینی انقلاب میدانند!) توسعه و پیشرفت را به تمسخر میگرفت و میگفت کشتیهای نفتکش برای غربیها نفت میبرند ولی برای ما فقط کفِ ناشی از چرخش موتورهایشان را روانه ساحل میکنند!
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
عموم فیلمهای موج نو (که اغلب از فیلمسازان کمونیست ایتالیایی و فرانسوی الهام میگرفت) سیاه و بدبین بود. فیلم «مغولها»، ورود رادیوتلویزیون به ایران را با حملۀ مغول مقایسه میکرد؛ فیلم «دایره مینا» در زمان رونق توسعۀ اقتصادی و صنعتی کشور، مسالهاش تجارت خون فقرا بود. فیلم «گوزنها» رسماً به دفاع از چریکها پرداخت و سیاهروزگاری مفلوکان و معتادان را هم معلول حکومت وانمود. فیلم «سفر سنگ» ترکیب گرایش دینی و قیام ضداربابی را سینمایی کرد. حتی فیلمهایی مانند «قیصر» کیمیایی، «گاو» مهرجویی، «طبیعت بیجان» شهید ثالث، «آرامش در حضور دیگران» تقوایی و نظایر اینها هم که بیشتر تم فلسفی یا تیپشناسی اجتماعی داشت، یکجورهایی تفسیر سیاسی میشد و محکومیت حکومت از آن بیرون میآمد. چند مورد مهم از این فیلمها فیلمنامهاش از داستانهای غلامحسین ساعدی بود که هوادار چریکهای فدایی خلق دانسته میشد.
شریعتی شخصیت «قیصر» را یک فرد انقلابی تفسیر میکرد که به دستگاههای حکومتی و تظلم پیش آن اعتقادی ندارد و شخصاً به اقامۀ عدالت میپردازد. شخص بنیانگذار از فیلم گاو تمجید کرد، درحالیکه شخصیت «مشحسن» بیشتر نماد ازخودبیگانگی مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی بود. حتی کسی مثل گلستان که دربار میرفت و آریستوکرات بود فیلم «اسرار گنج دره جنی» مینوشت و میساخت (که هنوز هم برخی سادهلوحانه آن را پیشبینی انقلاب میدانند!) توسعه و پیشرفت را به تمسخر میگرفت و میگفت کشتیهای نفتکش برای غربیها نفت میبرند ولی برای ما فقط کفِ ناشی از چرخش موتورهایشان را روانه ساحل میکنند!
(ادامه👇🏻)
@mardihamorteza
Forwarded from مرتضی مردیها
(ادامه👆🏻)
داستاننویسان و شاعران هم برخی کارشان شده بود تبلیغ رسمی کمونیسم؛ همچون آلاحمد، در داستان «شوهر امریکایی»، برآهنی، در داستان «سروان امریکایی». برخی، اندکی غیر مستقیمتر، ولی راه همان راه بود. صمد بهرنگی در «ماهی سیاه کوچولو» و «یههلو هزارهلو» برای بچهها و نوجوانان تبلیغ مبارزۀ طبقاتی و جنگ و شهادت میکرد. احمد محمود در رمانهای «داستان یک شهر» و «همسایهها»، تعلیم مبارزه و انقلاب داشت. هوشنگ گلشیری در «شازدهاحتجاب» یک شخصیت تیپیک بینهایت ظالم و متوهم از شاهزادگان عرضه کرد.
نیما شعر نو را با «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندۀ خود را» آغاز کرد. یکی از رهبران چپ او را یک «مارکسیست واقعی» نامید. شاملو، ۱۸ سالگی به زندان رفت، برای چریکها شعر گفت و اشعار و داستانهای چپها و جهانسومیستها را ترجمه کرد. شعر «پریا»ی او قرار بود ترجمان جیرینگجرینگ زنجیر زندانیان باشد. آتشی نگران کولیها و گرگهایی بود که با آمدنِ دکلهای نفت از سواحل جنوب رفتهاند؛ حتی اخوانثالث شعر «زمستان» را دربارۀ پسا۲۸مرداد سرود؛ که از سوی مصدقیها و تودهایها نه دوران نجات ایران از آنارشیسم ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، و آغاز امنیت و نظم و پیشرفت، که دوران سردی و سیاهی و زمستان بود.
جالب اینکه برخی از این فیلمها (مثلاً دایره مینا اثر مهرجویی) با امکانات و حتی بودجه دولتی ساخته میشد و بعضی از مراکز فرهنگی چون رادیو در دست امثال هوشنگ ابتهاج (سایه)، و همفکران نوازنده و سُرایندهاش بود، که در ویکیپدیای فارسی در معرفیاش نوشته شاعر سوسیالیست ایرانی.
یک نفر از اینها فیلمی، داستانی، شعری، راجع به اینکه وضعیت سواد، رفاه، بهداشت، امنیت و ... سی چهل سال پیش چطور بود و اینک چطور، نساخت و ننوشت و نسرود. چون روشنفکران چپ و «پیشرو» در غرب، امریکا و نظم اقتصاد صنعتی و تجاری را جنایتکار میشمردند و شوروی و چین را دوستدار خلقها و امید آینده.
فرهنگسازان ایران هم چشمی بر دست آنها داشتند و حتی اگر خودشان مارکسیست و کمونیست نبودند، گرایش آنارشیستی و رمانتیستی داشتند. یا هم فهمیده بودند که این مخالفت و انتقاد است که حسن شهرت میآورد و فرد را اخلاقی و دلسوز و فهمیده جلوه میدهد.
@mardihamorteza
داستاننویسان و شاعران هم برخی کارشان شده بود تبلیغ رسمی کمونیسم؛ همچون آلاحمد، در داستان «شوهر امریکایی»، برآهنی، در داستان «سروان امریکایی». برخی، اندکی غیر مستقیمتر، ولی راه همان راه بود. صمد بهرنگی در «ماهی سیاه کوچولو» و «یههلو هزارهلو» برای بچهها و نوجوانان تبلیغ مبارزۀ طبقاتی و جنگ و شهادت میکرد. احمد محمود در رمانهای «داستان یک شهر» و «همسایهها»، تعلیم مبارزه و انقلاب داشت. هوشنگ گلشیری در «شازدهاحتجاب» یک شخصیت تیپیک بینهایت ظالم و متوهم از شاهزادگان عرضه کرد.
نیما شعر نو را با «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندۀ خود را» آغاز کرد. یکی از رهبران چپ او را یک «مارکسیست واقعی» نامید. شاملو، ۱۸ سالگی به زندان رفت، برای چریکها شعر گفت و اشعار و داستانهای چپها و جهانسومیستها را ترجمه کرد. شعر «پریا»ی او قرار بود ترجمان جیرینگجرینگ زنجیر زندانیان باشد. آتشی نگران کولیها و گرگهایی بود که با آمدنِ دکلهای نفت از سواحل جنوب رفتهاند؛ حتی اخوانثالث شعر «زمستان» را دربارۀ پسا۲۸مرداد سرود؛ که از سوی مصدقیها و تودهایها نه دوران نجات ایران از آنارشیسم ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، و آغاز امنیت و نظم و پیشرفت، که دوران سردی و سیاهی و زمستان بود.
جالب اینکه برخی از این فیلمها (مثلاً دایره مینا اثر مهرجویی) با امکانات و حتی بودجه دولتی ساخته میشد و بعضی از مراکز فرهنگی چون رادیو در دست امثال هوشنگ ابتهاج (سایه)، و همفکران نوازنده و سُرایندهاش بود، که در ویکیپدیای فارسی در معرفیاش نوشته شاعر سوسیالیست ایرانی.
یک نفر از اینها فیلمی، داستانی، شعری، راجع به اینکه وضعیت سواد، رفاه، بهداشت، امنیت و ... سی چهل سال پیش چطور بود و اینک چطور، نساخت و ننوشت و نسرود. چون روشنفکران چپ و «پیشرو» در غرب، امریکا و نظم اقتصاد صنعتی و تجاری را جنایتکار میشمردند و شوروی و چین را دوستدار خلقها و امید آینده.
فرهنگسازان ایران هم چشمی بر دست آنها داشتند و حتی اگر خودشان مارکسیست و کمونیست نبودند، گرایش آنارشیستی و رمانتیستی داشتند. یا هم فهمیده بودند که این مخالفت و انتقاد است که حسن شهرت میآورد و فرد را اخلاقی و دلسوز و فهمیده جلوه میدهد.
@mardihamorteza
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
این نقطهی پرافتخار که اکنون در آن قرار داریم آسان به دست نیامده است. چه جانهای درخشانی که در این مسیر سخت ولی روشن از میان ما رفتند و در آسمان ایران، ستارهای جاودان شدند. نمونهای از این جاویدنامان، پویا بختیاری است که امروز ۱۹ شهریورماه در زادروزش قرار داریم. جوانی میهنپرست، شجاع و آگاه، تربیتشدهی مادر و پدری انسانساز، ایراندوست و آزادیخواه. در زادروز جاویدنام پویا، با او برای به بارنشانی آرزوهای ملیاش تجدید عهد و پیمان میکنیم.
@OfficialRezaPahlavi
@OfficialRezaPahlavi
🌫راه باریک آزادی🚏
آزادی با ویژگیهای چینی !
🇨🇳
⚔️تحت استبداد، بذر آزادی انسان جوانه نمیزند. در مورد چین امروزی نیز تفاوتی وجود ندارد هنگکنگ و تایوان با وجود نزدیکیشان به سرزمین اصلی و بریده شدن از یک قماش فرهنگی توانستهاند جوامعی بیافرینند که تقاضایی قوی برای آزادی دارند، اما چین در جهتی دیگر حرکت کرده است. در حالی که این سطور را مینویسیم دولت این کشور دارد «سامانهٔ اعتبار اجتماعی» خود را میآزماید. هر شهروند چینی تحت پایش قرار خواهد گرفت و به او امتیاز اعتبار اجتماعی تعلق میگیرد. [در حال حاضر هم] بر تمامی فعالیتهای آنلاین نظارت میشود. ولی دولت علاوه بر آن دارد ۲۰۰ میلیون دوربین تشخیص چهره در سراسر کشور کار میگذارد. جورج اورول در رمان ضدآرمانشهری خود، ۱۹۸۴، مینویسد: «برادر بزرگ دارد شما را تماشا میکند». در سال ۱۹۴۹ که کتاب منتشر شد این کار به لحاظ فناوری یک رؤیا (بلکه یک کابوس) (غیرعملی) به حساب میآمد. دیگر اینطور نیست. با کسی که امتیازات اجتماعی بالایی به دست بیاورد در هتلها و فرودگاه خوشرفتاری خواهد شد، در بانکها او راحتتر وام میگیرد، و دسترسی ترجیحی به دانشگاههای فرادستان و مشاغل بالا پیدا خواهد کرد. آنگونه که تبلیغ میشود.
🌌این پایش به افراد مورد وثوق اجازه میدهد آزادانه زیر آسمان بپلکند، در حالی که برای افراد بی اعتبار شده برداشتن یک قدم را هم دشوار میسازد.اما تا چه حد آزادانه؟ آیا دارید در یک سوپرمارکت نوشابه الكلی میخرید فکر بدی است، زیرا چند امتیاز از دست خواهید داد. همچنین اگر یکی از خویشاوندان یا دوستان شما کاری انجام دهد که مقامات نمیپسندند از شما امتیاز کسر میشود. کسی که با او دوست میشوید یا قرار است با وی ازدواج کنید نیز به همین ترتیب بر امتیازتان اثر میگذارد. اگر تصمیماتی بگیرید که حزب کمونیست تأیید نکند از جامعه طرد میشوید، نمیتوانید سفر بروید، اتومبیل یا آپارتمان اجاره کنید، یا حتی شغلی به دست آورید. اینها به یک قفس میماند، که نه توسط هنجارها، بلکه از سوی چشم پایشگر حکومت ایجاد شده است.
یک کاربرد واضح از ذهنیت اعتبار اجتماعی و معنای آن برای آزادی در استان غربی سینکیانگ چین در معرض نمایش قرار دارد، وطن میلیونها مسلمان ایغور. ایغورها در معرض تبعیض، ستم، و حبس همگانی، و نیز شدیدترین استفاده از فناوریهای پایشی حکومت بودهاند. اینک آنها باید «برادران و خواهران بزرگ» را در خانههایشان هم تحمل کنند، کسانی که مراقب هر کلمه یا عمل آنها هستند. اولین موج از اعزام این ناظران اجتماعی در سال ۲۰۱۴ آغاز شد، زمانی که حدود ۲۰۰۰۰۰ عضو حزب کمونیست به سینکیانگ گسیل شدند تا «با مردم دیدار کنند، به آنها سود برسانند، و قلبهایشان را گرد هم آورند»، ولو از سوی ایغورها همانقدر مورد استقبال قرار گرفتند که شهرنشینان فرستاده شده به روستاها در خلال انقلاب فرهنگی مائو. در سال ۲۰۱۶ موج دومی شامل ۱۱۰۰۰۰ مبصر به عنوان پیشاهنگ کارزار «متحد مانند یک خانواده» روانه گردیدند، کارزاری برای جای دادن آنها در خانهٔ ایغورهایی که اعضایشان از سوی پلیس حبس یا کشته شده بودند.
🌊موج سوم شامل یک میلیون عضو تشکیلاتی در سال ۲۰۱۷ از راه رسیدند صبحها برادران و خواهران جلوی دفاتر محلی حزب کمونیست چین به همراه یکدیگر آواز میخوانند و متعهدانه در جلسات اطلاعرسانی در مورد دیدگاه رئیسجمهور شی است به «چین جديد» شرکت میکنند.
ایغورها دائماً تحت نظرند تا وفاداریشان مورد پایش قرار گیرد. آیا آنها خوب چینی حرف میزنند؟ آیا نشانهای از جانماز یا سجده به سمت مکه وجود دارد؟ آیا صدای احوالپرسی به شیوه اسلامی (مثلاً سلام علیکم) به گوش میرسد؟ آیا آنها نسخهای از قرآن در اختیار دارند؟ در ماه رمضان چه خبر است؟برای بیشتر افراد آزادی با شاخصههای چینی، ابداً آزادی نیست.
📗✍🏼دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون- آکادمی علوم انسانی
@cafe_andishe95
آزادی با ویژگیهای چینی !
🇨🇳
⚔️تحت استبداد، بذر آزادی انسان جوانه نمیزند. در مورد چین امروزی نیز تفاوتی وجود ندارد هنگکنگ و تایوان با وجود نزدیکیشان به سرزمین اصلی و بریده شدن از یک قماش فرهنگی توانستهاند جوامعی بیافرینند که تقاضایی قوی برای آزادی دارند، اما چین در جهتی دیگر حرکت کرده است. در حالی که این سطور را مینویسیم دولت این کشور دارد «سامانهٔ اعتبار اجتماعی» خود را میآزماید. هر شهروند چینی تحت پایش قرار خواهد گرفت و به او امتیاز اعتبار اجتماعی تعلق میگیرد. [در حال حاضر هم] بر تمامی فعالیتهای آنلاین نظارت میشود. ولی دولت علاوه بر آن دارد ۲۰۰ میلیون دوربین تشخیص چهره در سراسر کشور کار میگذارد. جورج اورول در رمان ضدآرمانشهری خود، ۱۹۸۴، مینویسد: «برادر بزرگ دارد شما را تماشا میکند». در سال ۱۹۴۹ که کتاب منتشر شد این کار به لحاظ فناوری یک رؤیا (بلکه یک کابوس) (غیرعملی) به حساب میآمد. دیگر اینطور نیست. با کسی که امتیازات اجتماعی بالایی به دست بیاورد در هتلها و فرودگاه خوشرفتاری خواهد شد، در بانکها او راحتتر وام میگیرد، و دسترسی ترجیحی به دانشگاههای فرادستان و مشاغل بالا پیدا خواهد کرد. آنگونه که تبلیغ میشود.
🌌این پایش به افراد مورد وثوق اجازه میدهد آزادانه زیر آسمان بپلکند، در حالی که برای افراد بی اعتبار شده برداشتن یک قدم را هم دشوار میسازد.اما تا چه حد آزادانه؟ آیا دارید در یک سوپرمارکت نوشابه الكلی میخرید فکر بدی است، زیرا چند امتیاز از دست خواهید داد. همچنین اگر یکی از خویشاوندان یا دوستان شما کاری انجام دهد که مقامات نمیپسندند از شما امتیاز کسر میشود. کسی که با او دوست میشوید یا قرار است با وی ازدواج کنید نیز به همین ترتیب بر امتیازتان اثر میگذارد. اگر تصمیماتی بگیرید که حزب کمونیست تأیید نکند از جامعه طرد میشوید، نمیتوانید سفر بروید، اتومبیل یا آپارتمان اجاره کنید، یا حتی شغلی به دست آورید. اینها به یک قفس میماند، که نه توسط هنجارها، بلکه از سوی چشم پایشگر حکومت ایجاد شده است.
یک کاربرد واضح از ذهنیت اعتبار اجتماعی و معنای آن برای آزادی در استان غربی سینکیانگ چین در معرض نمایش قرار دارد، وطن میلیونها مسلمان ایغور. ایغورها در معرض تبعیض، ستم، و حبس همگانی، و نیز شدیدترین استفاده از فناوریهای پایشی حکومت بودهاند. اینک آنها باید «برادران و خواهران بزرگ» را در خانههایشان هم تحمل کنند، کسانی که مراقب هر کلمه یا عمل آنها هستند. اولین موج از اعزام این ناظران اجتماعی در سال ۲۰۱۴ آغاز شد، زمانی که حدود ۲۰۰۰۰۰ عضو حزب کمونیست به سینکیانگ گسیل شدند تا «با مردم دیدار کنند، به آنها سود برسانند، و قلبهایشان را گرد هم آورند»، ولو از سوی ایغورها همانقدر مورد استقبال قرار گرفتند که شهرنشینان فرستاده شده به روستاها در خلال انقلاب فرهنگی مائو. در سال ۲۰۱۶ موج دومی شامل ۱۱۰۰۰۰ مبصر به عنوان پیشاهنگ کارزار «متحد مانند یک خانواده» روانه گردیدند، کارزاری برای جای دادن آنها در خانهٔ ایغورهایی که اعضایشان از سوی پلیس حبس یا کشته شده بودند.
🌊موج سوم شامل یک میلیون عضو تشکیلاتی در سال ۲۰۱۷ از راه رسیدند صبحها برادران و خواهران جلوی دفاتر محلی حزب کمونیست چین به همراه یکدیگر آواز میخوانند و متعهدانه در جلسات اطلاعرسانی در مورد دیدگاه رئیسجمهور شی است به «چین جديد» شرکت میکنند.
ایغورها دائماً تحت نظرند تا وفاداریشان مورد پایش قرار گیرد. آیا آنها خوب چینی حرف میزنند؟ آیا نشانهای از جانماز یا سجده به سمت مکه وجود دارد؟ آیا صدای احوالپرسی به شیوه اسلامی (مثلاً سلام علیکم) به گوش میرسد؟ آیا آنها نسخهای از قرآن در اختیار دارند؟ در ماه رمضان چه خبر است؟برای بیشتر افراد آزادی با شاخصههای چینی، ابداً آزادی نیست.
📗✍🏼دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون- آکادمی علوم انسانی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔻کینهتوزان نادان 🧨چپ اروپایی عمدتاً به این خاطر از ایالات متحده کینه دارند که موفقیتهای این کشور را ناشی از کاربرد وسایلی میداند که در برنامههای انقلابی ذکری از آن وسایل به میان نیامده است. ♻️ شکوفایی و قدرت و گرایش به همسانی شرایط اقتصادی، دستاوردهایی…
🔴 جزم اندیشی آموزهها و تبعیت بیقید و شرط کنشگران [سیاسی] به کمونیسم اصالت میبخشد؛ مکتبی که در ساحت روشنفکری از روایتهای آزاد و لیبرال، ایدئولوژی مترقی جایگاهی فروتر دارد امّا احتمالا برای کسانی که نور ایمان را میجویند، جایگاهش رفیع است. روشنفکری که احساس تعلق خاطر به هیچ چیزی ندارد با عقاید محض اقناع نمیشود، او خواهان قطعیت و در پی نظام [سیاسی] است.
📚📖 افیون روشنفکران، رمون آرون ترجمه پیروز ایزدی
@cafe_andishe95
📚📖 افیون روشنفکران، رمون آرون ترجمه پیروز ایزدی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🏛در حکومت روم که در واقع اولیگارشی کوچکی در دل یک اولیگارشی بزرگتر بود، افراد و اعضا معمولاً تحت کنترل حکومت بودند. جامعهای که در آن، تنها عده معدودی دارای قدرت سیاسی بوده و از آزادی تنها در شکل مشروط آن بهرهمند بودند. تعداد محدودی اقتدار مطلق را در دست…
🔗 قبیلهگرایی در فرهنگ اروپای قدیم
📍مفهوم انسان به عنوان فردی آزاد و مستقل عمیقاً با فرهنگ اروپا بیگانه بود. [فرهنگ اروپایی] تا ریشههایش فرهنگی قبیلهای بود؛ در تفکر اروپایی، قبیله یک موجود، یک واحد بود و انسان فقط یکی از سلولهای گسترش پذیر آن. این امر در مورد فرمانروایان و سرف ها به یکسان درست بود؛ تصور میشد فرمانروایان امتیازات خود را فقط به واسطهی خدماتی که قبیله میکنند دریافت مینمایند، خدماتی که از مرتبهای شریف تلقی میشدند، یعنی نیروی مسلح یا دفاع نظامی. اما نجیبزاده نیز به همان اندازهی سرف از خدم و حشم قبیله بود: زندگی و ثروت او متعلق به پادشاه بود. باید به یاد داشت که نهاد مالکیت خصوصی، به معنای کامل و حقوقی کلمه، فقط به وسیلهی کاپیتالیسم به وجود آمد.
📚📖 کاپیتالیسم: آرمان ناشناخته، آین رند ترجمه ابوالفضل حقیری
@cafe_andishe95
📍مفهوم انسان به عنوان فردی آزاد و مستقل عمیقاً با فرهنگ اروپا بیگانه بود. [فرهنگ اروپایی] تا ریشههایش فرهنگی قبیلهای بود؛ در تفکر اروپایی، قبیله یک موجود، یک واحد بود و انسان فقط یکی از سلولهای گسترش پذیر آن. این امر در مورد فرمانروایان و سرف ها به یکسان درست بود؛ تصور میشد فرمانروایان امتیازات خود را فقط به واسطهی خدماتی که قبیله میکنند دریافت مینمایند، خدماتی که از مرتبهای شریف تلقی میشدند، یعنی نیروی مسلح یا دفاع نظامی. اما نجیبزاده نیز به همان اندازهی سرف از خدم و حشم قبیله بود: زندگی و ثروت او متعلق به پادشاه بود. باید به یاد داشت که نهاد مالکیت خصوصی، به معنای کامل و حقوقی کلمه، فقط به وسیلهی کاپیتالیسم به وجود آمد.
📚📖 کاپیتالیسم: آرمان ناشناخته، آین رند ترجمه ابوالفضل حقیری
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚠️شر خفی و عظیم دیگری که برای جامعه بسیار خطرناک است وضعیتی است که انسانها امتیازات ویژهای برای خود و همفرقه ای هاشان قائل باشند و این امتیازاتِ نابجا را در لوای ظاهر دروغین الفظا فریبنده پنهان کنند. و حال آنکه در واقع این امتیازاتِ نابهجا با حقوق مدنیِ…
📌این اوج دیوانگی خواهد بود، که ادعا کنیم همه انسانها را به تفکر یکنواخت در مورد مابعدالطبیعه (متافیزیک) سوق میدهیم.
⚔️خیلی راحتتر میتوان کل جهان را با اسلحه تحت سلطه درآورد تا اینکه تمام ذهنهای یک شهر را تحت سلطه خود درآورد.
📚📖رساله ای در باب مدارا، ولتر
@cafe_andishe95
⚔️خیلی راحتتر میتوان کل جهان را با اسلحه تحت سلطه درآورد تا اینکه تمام ذهنهای یک شهر را تحت سلطه خود درآورد.
📚📖رساله ای در باب مدارا، ولتر
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📌این اوج دیوانگی خواهد بود، که ادعا کنیم همه انسانها را به تفکر یکنواخت در مورد مابعدالطبیعه (متافیزیک) سوق میدهیم. ⚔️خیلی راحتتر میتوان کل جهان را با اسلحه تحت سلطه درآورد تا اینکه تمام ذهنهای یک شهر را تحت سلطه خود درآورد. 📚📖رساله ای در باب مدارا،…
📍همشکلسازیِ کاملِ مردم، که از خواستههای برنامههای جزمی است، تقریباً همیشه راهی به سوی خشونت و وحشیگری است.
📚📖 سرشت تلخ بشر: جستارهایی در تاریخ اندیشهها، آیزایا برلین ترجمه لیلا سازگار
@cafe_andishe95
📚📖 سرشت تلخ بشر: جستارهایی در تاریخ اندیشهها، آیزایا برلین ترجمه لیلا سازگار
@cafe_andishe95
🗽سخن از پدران بنیانگذار فقط برای آمریکاییها خوب است و ما مردم ایران اگر از آن استفاده کنیم، شبهروشنفکر ایرانی برآشفته میشود که پدر داشتن نشانه تیرهروزی است و «از خلیل حق بیاموز این سیر / که شد او بیزار اول از پدر.
استفاده از «کبیر» و «بزرگ» برای مردمی که در تاریخ پر فراز و نشیب خود و با هجوم هر بیگانهای خود را بازسازی کرده و متجاوزان را در خود حل کرده است هم از همین واژهها است که شبهروشنفکرآزار است.
اگر زنی در ایذه که فرزندش به دست جلادان کشته شده فریاد برآورد که «ما ملت کبیریم» و «ایران رو پس میگیریم»!موجب آزار شبهروشنفکر خوکرده به «تفکر دینی» میشود.
بله! ما کبیر نیستیم؛ ما از گل رسوبشده و لجن خلق شدیم و کارمان باید خاکساری باشد.
اینبار هم مردم برآمده از شکوه «حکمت خسروانی» پیشین که حمله و سیطره عرب و مغول و … تجاوزگریشان را مضمحل کردند به بزرگی خود پی بردهاند و فریاد برآوردهاند «ما ملت کبیریم/ ایران رو پس میگیریم.
شبهروشنفکر نقل قولی ایرانی هم این بار خلاف ۵۷ راه به جایی نخواهد برد.
✍️بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
استفاده از «کبیر» و «بزرگ» برای مردمی که در تاریخ پر فراز و نشیب خود و با هجوم هر بیگانهای خود را بازسازی کرده و متجاوزان را در خود حل کرده است هم از همین واژهها است که شبهروشنفکرآزار است.
اگر زنی در ایذه که فرزندش به دست جلادان کشته شده فریاد برآورد که «ما ملت کبیریم» و «ایران رو پس میگیریم»!موجب آزار شبهروشنفکر خوکرده به «تفکر دینی» میشود.
بله! ما کبیر نیستیم؛ ما از گل رسوبشده و لجن خلق شدیم و کارمان باید خاکساری باشد.
اینبار هم مردم برآمده از شکوه «حکمت خسروانی» پیشین که حمله و سیطره عرب و مغول و … تجاوزگریشان را مضمحل کردند به بزرگی خود پی بردهاند و فریاد برآوردهاند «ما ملت کبیریم/ ایران رو پس میگیریم.
شبهروشنفکر نقل قولی ایرانی هم این بار خلاف ۵۷ راه به جایی نخواهد برد.
✍️بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95