به حرفم نگیرید
مشغولم نکنید
وعدهای دارم
در جایی که نمیدانم کجاست
در زمانی که نمیدانم کِی
با کسی که نمیشناسم
دوان دوان میروم
او در انتظارم است
#عزیز_نسین
@Booef
مشغولم نکنید
وعدهای دارم
در جایی که نمیدانم کجاست
در زمانی که نمیدانم کِی
با کسی که نمیشناسم
دوان دوان میروم
او در انتظارم است
#عزیز_نسین
@Booef
سبزه مرا اگر نپذیرفت
ستاره اگر نخواستم
و زمین اگر آهن شد
من را در خودم چال کن
عزیزم
در خودم.
#رضا_براهنی
@Booef
ستاره اگر نخواستم
و زمین اگر آهن شد
من را در خودم چال کن
عزیزم
در خودم.
#رضا_براهنی
@Booef
کدام لحظه بود؟
که نامِ دریا برای ماهیِ درحال کوچ مهم شد
و خواست حافظۀ بلندمدتی داشته باشد
دارم میروم عزیزدلم!
دارم کوچ میکنم
با منقار پلیکانی که بلعیدن را فراموش کردهاست
دارم میروم دریای غروبآلودِ غمانگیز!
که جنونم را تاب نیاوردی!
خدا به آرامشِ امواجت برکت دهاد،
و خستهبالگیهایم را از حافظهات پاک کناد،
آمین!
#لیلا_کردبچه
@Booef
که نامِ دریا برای ماهیِ درحال کوچ مهم شد
و خواست حافظۀ بلندمدتی داشته باشد
دارم میروم عزیزدلم!
دارم کوچ میکنم
با منقار پلیکانی که بلعیدن را فراموش کردهاست
دارم میروم دریای غروبآلودِ غمانگیز!
که جنونم را تاب نیاوردی!
خدا به آرامشِ امواجت برکت دهاد،
و خستهبالگیهایم را از حافظهات پاک کناد،
آمین!
#لیلا_کردبچه
@Booef
با درودی به خانه میآئی و
با بدرودی
خانه را ترک میگوئی.
ای سازنده!
لحظهیِ عمرِ من
به جز فاصلهیِ میانِ این درود و بدرود نیست:
این آن لحظهیِ واقعیست
که لحظهیِ دیگر را انتظار میکشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار میکشد.
گامیست پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار میکند.
تداومیست که زمانِ مرا می سازد
لحظه هائیست که عمرِ مرا سرشار میکند.
#احمد_شاملو
@Booef
با بدرودی
خانه را ترک میگوئی.
ای سازنده!
لحظهیِ عمرِ من
به جز فاصلهیِ میانِ این درود و بدرود نیست:
این آن لحظهیِ واقعیست
که لحظهیِ دیگر را انتظار میکشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار میکشد.
گامیست پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار میکند.
تداومیست که زمانِ مرا می سازد
لحظه هائیست که عمرِ مرا سرشار میکند.
#احمد_شاملو
@Booef
من دنیای واقعی را دوست دارم،
زیستن در ناممکنها بیهوده و غمانگیز است.
نمیشود از رنگ دریا ماهی گرفت،
نمیشود از عکس درختان میوه چید،
برکههای رویا،
پرندگان را سیراب نمیکنند
مرا ببخش، فراموشات کردم،
نمیتوانستم به دیواری در دوردستها تکیه کنم.
#رسولیونان
@Booef
من دنیای واقعی را دوست دارم،
زیستن در ناممکنها بیهوده و غمانگیز است.
نمیشود از رنگ دریا ماهی گرفت،
نمیشود از عکس درختان میوه چید،
برکههای رویا،
پرندگان را سیراب نمیکنند
مرا ببخش، فراموشات کردم،
نمیتوانستم به دیواری در دوردستها تکیه کنم.
#رسولیونان
@Booef
کینههایم را
فراموش کردهام
عشقهایم را
دشمنانم را
بخشودهام
دوست تازهای برنمیگزینم
#عباسکیارستمی
@Booef
فراموش کردهام
عشقهایم را
دشمنانم را
بخشودهام
دوست تازهای برنمیگزینم
#عباسکیارستمی
@Booef
دیر هنگام
در شبی پاییزی
پُر هستم از کلمات تو
کلماتی ابدی
همانند زمان، همانند ماده
برهنه ،چنان چشم
سنگین،بهسان دست
و درخشان، همانند ستارهها
کلمات تو، سوی من آمدند
کلماتی از قلب و ذهنت
از پوست و استخوانات
کلماتات، ترا آوردند
آن کلمات؛
مادر
زن
و دوست بودند
کلمات تو
امیدوار،
غم انگیز،
مسرور
و قهرمان بودند
کلمات تو
انسان بودند.
#ناظم_حکمت
@Booef
در شبی پاییزی
پُر هستم از کلمات تو
کلماتی ابدی
همانند زمان، همانند ماده
برهنه ،چنان چشم
سنگین،بهسان دست
و درخشان، همانند ستارهها
کلمات تو، سوی من آمدند
کلماتی از قلب و ذهنت
از پوست و استخوانات
کلماتات، ترا آوردند
آن کلمات؛
مادر
زن
و دوست بودند
کلمات تو
امیدوار،
غم انگیز،
مسرور
و قهرمان بودند
کلمات تو
انسان بودند.
#ناظم_حکمت
@Booef
کاری نمیکنم
تنها روزی هزار بار
کنار پنجره میروم
و هربار
تنها ارتفاع ساختمان را محاسبه میکنم
#لیلا_کردبچه
@Booef
تنها روزی هزار بار
کنار پنجره میروم
و هربار
تنها ارتفاع ساختمان را محاسبه میکنم
#لیلا_کردبچه
@Booef
ای عزیمت من
بمان
تو آخرین طعام منی
در این راه که رحم را بر پوستم،
میبویم و از دست میدهم
تمام طبلها به صدا درمیآیند
پس تو کیستی
که مرا در منظرهی آغوشم به خواب میبری؟
کیستی که میگذری و یک میلیون آشیل
در پاشنهی تو آواز میخوانند؟
#بیژن_الهی
@Booef
بمان
تو آخرین طعام منی
در این راه که رحم را بر پوستم،
میبویم و از دست میدهم
تمام طبلها به صدا درمیآیند
پس تو کیستی
که مرا در منظرهی آغوشم به خواب میبری؟
کیستی که میگذری و یک میلیون آشیل
در پاشنهی تو آواز میخوانند؟
#بیژن_الهی
@Booef
Forwarded from واج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" خیال میکنیم ایستادهایم،
حال آنکه در حال سقوطیم.
این است که حال کسی را پرسیدن،
یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد:
حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟ "
📚گفتگو با کافکا
🔸فرانتس کافکا
@Booef
حال آنکه در حال سقوطیم.
این است که حال کسی را پرسیدن،
یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد:
حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟ "
📚گفتگو با کافکا
🔸فرانتس کافکا
@Booef
نوشتن خوردن و آشامیدن است؛
تو دست به قلم میبری، چون همه چیز فانی است؛
مینویسی تا چیزهای فانی را نجات بدهی؛ مینویسی چون جهان در آشفتگی گنگی به سر میبرد که نمیتوانی آن را ببینی تا وقتی که با استفاده از کلمات آن را ترسیم کنی...
#آستین_رایت
@Booef
تو دست به قلم میبری، چون همه چیز فانی است؛
مینویسی تا چیزهای فانی را نجات بدهی؛ مینویسی چون جهان در آشفتگی گنگی به سر میبرد که نمیتوانی آن را ببینی تا وقتی که با استفاده از کلمات آن را ترسیم کنی...
#آستین_رایت
@Booef
من که امروز این سطرها را به آواز
می خوانم
فردا جسدی معمایی خواهم بود
که در قلمرویی جادویی و بیبار ساکن است
بی پیش و پس و کی
عارفان چنین میگویند.
میگویم که باور دارم
که من نه سزاوار دوزخم
و نه در خورد بهشت
ولی پیشبینی نمیکنم...
سرنوشت من چه هزارتوی گمراهکنندهای،
چه نور خیرهکنندهای
از شکوه و جلال خواهد شد
هنگامی که پایان این ماجرا مرا با تجرید غریب مرگ بازنمایی کند؟
میخواهم فراموشی ناب بلورین آن را بنوشم،
تا برای همیشه باشم، ولی هرگز نبوده باشم.
#لوئیس_بورخس
@Booef
می خوانم
فردا جسدی معمایی خواهم بود
که در قلمرویی جادویی و بیبار ساکن است
بی پیش و پس و کی
عارفان چنین میگویند.
میگویم که باور دارم
که من نه سزاوار دوزخم
و نه در خورد بهشت
ولی پیشبینی نمیکنم...
سرنوشت من چه هزارتوی گمراهکنندهای،
چه نور خیرهکنندهای
از شکوه و جلال خواهد شد
هنگامی که پایان این ماجرا مرا با تجرید غریب مرگ بازنمایی کند؟
میخواهم فراموشی ناب بلورین آن را بنوشم،
تا برای همیشه باشم، ولی هرگز نبوده باشم.
#لوئیس_بورخس
@Booef
ويرانشدن،
تنها براى خانه اتفاق نمىافتاد زليخا؛
من فرو ريختن یک نفر
آن هم با يک جمله را
به چشم ديدهام
#جاهدظريفاوغلو
@Booef
تنها براى خانه اتفاق نمىافتاد زليخا؛
من فرو ريختن یک نفر
آن هم با يک جمله را
به چشم ديدهام
#جاهدظريفاوغلو
@Booef
تو نیز عشقی
مانند دیگران
از خون و خاک ساخته شدهای
مانند کسی راه میروی
که نمیتواند از در خانه پا بیرون بگذارد
مینگری چنانکه گویی
چشم به راهی و نمیتوانی ببینی
تو زمینی
که اندوهگین میشود و سخن نمیگوید
برانگیختن و خستگی را میشناسی
واژههایی داری _ راه میروی و منتظری
عشق خون توست، نه چیز دیگر...
#چزاره_پاوزه
@Booef
مانند دیگران
از خون و خاک ساخته شدهای
مانند کسی راه میروی
که نمیتواند از در خانه پا بیرون بگذارد
مینگری چنانکه گویی
چشم به راهی و نمیتوانی ببینی
تو زمینی
که اندوهگین میشود و سخن نمیگوید
برانگیختن و خستگی را میشناسی
واژههایی داری _ راه میروی و منتظری
عشق خون توست، نه چیز دیگر...
#چزاره_پاوزه
@Booef