Telegram Web Link
هر صبح و شام
قافله‌ای از دعای خیر
در صُحبتِ شمال و صبا می‌فرستمت


ای غایب از نظر
که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت...


#حافظ
گفتم اسرار غمت هرچه بود گویم فاش 
صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند
 
مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند
 
جز به زلف تو ندارد دل عاشق میلی
آه از این دل که به صد بند نمی‌گیرد پند
 

#حافظ
ربود
هوش مرا
چشـــــم او
به سرمستی...

#فروغی_بسطامی

نقش‌ِ ما در خاطر یاران دُژَم صورت گرفت
بس که رو در هم کشید آیینه از تمثال‌ ما

ما همای گرم پروازیم فیض از ما مجوی
سایه همچون دود، بالا می‌رود از بال ما!

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"
بس که لبریزست ز اندوه تو سر تا پای من
ناله می‌روید چو خار ماهی از اعضای من!!

"میرزا اسد الله غالب دهلوی"
به پاییز می‌مانی
آدم نمی‌داند چه بپوشد
وقتِ دیدنت...

#کامران_رسول‌_زاده
گاهی بیا به دیدن من
محض سر زدن!
اصلا بیا به باغ
به قصد تبر زدن...

#سعید_صاحب_علم
من به تو مربوطم؛
طوری ‌که اندوه به شب،
طوری ‌که صدایِ بنان به حاشیه ی غروب،
طوری‌ که آن قناریِ زردِ غمگین به شاملو،
بی‌ آنکه هیچ‌ کدام دلیل
قانع ‌کننده‌ ای داشته باشیم.

#لیلا_کردبچه
آه  !
چرا می‌باید ؟
من تو را شگفت بدانم
در این جریان
که از شگفت بودن ،
همه چیزی
عادی می‌نماید؟
وگرنه تو عادی‌ترین موسمی
که باید به چار موسم افزود
و چشمان تو
راحت‌ترین روزی که می‌توان برای زیستن تصمیم گرفت . . .

#بیژن_الهی
2024/09/22 17:41:33
Back to Top
HTML Embed Code: