migirad
reza pirbadian
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق
عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد
فاضل نظری
دکلمه رضا پیربادیان
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق
عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد
فاضل نظری
دکلمه رضا پیربادیان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی بدون دغدغه های شهری،😍
سلام دوستان عزیز صبحتون بخیر❤️
سلام دوستان عزیز صبحتون بخیر❤️
دنبال وجهی میگردم که تمثیل تو باشد
زلالی چشمهات
بی پایانی آسمان
مهربانی دستهات
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمیدانستم دلتنگیات قلبم را مچاله میکند
نمیدانستم وگرنه از راه دیگری جلو راهت سبز میشدم
تمهیدی، تولد دوبارهای، فکری
تا دوباره در شمایلی دیگر عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
#عباس_معروفی
زلالی چشمهات
بی پایانی آسمان
مهربانی دستهات
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمیدانستم دلتنگیات قلبم را مچاله میکند
نمیدانستم وگرنه از راه دیگری جلو راهت سبز میشدم
تمهیدی، تولد دوبارهای، فکری
تا دوباره در شمایلی دیگر عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
#عباس_معروفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجرهای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم میخواهد
قدر این خاطره را دریابیم...
سهراب_سپهری
rozrgaran
reza pirbadian
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
این خصلت آدمیزاد است، تغییر میکند! یکزمانی خودت را به آب و آتش میزدی تا فرصتی پیدا کنی و دقایق و ساعاتی را با کسی که دوستترش داری، حرف بزنی و به خیال خودت که آرامتر شوی. یک زمانی هم پر از فرصتهای خالی شدهای و ترجیح میدهی بنشینی، برای خودت چای بریزی و به صدای سکوت خانه و رفت و آمدهای ضعیف خیابان گوش کنی.
گاهی دلت میخواهد هیچکسی را نبینی و با هیچکسی در رابطه با هیچ موضوع بااهمیت یا فاقد اهمیتی حرف نزنی و تنها، دور افتاده و بیخبر باشی و به دور از نگاهها و حرفها و قضاوتها، زخمهای خودت را ببندی و خودت را برای ادامهی نبردهای جهانت، آماده کنی.
#نرگس_صرافیان_طوفان
گاهی دلت میخواهد هیچکسی را نبینی و با هیچکسی در رابطه با هیچ موضوع بااهمیت یا فاقد اهمیتی حرف نزنی و تنها، دور افتاده و بیخبر باشی و به دور از نگاهها و حرفها و قضاوتها، زخمهای خودت را ببندی و خودت را برای ادامهی نبردهای جهانت، آماده کنی.
#نرگس_صرافیان_طوفان