طبقهی بالای خانهی ما آدمهای امن و خوشبختی زندگی میکنند و این برای من بیشترین دلیلیست که در خانه، بیش از هرجای دیگری احساس آرامش و خوشبختی کنم.
خیلی مهم است که در جوار چه کسانی زندگی کنی، خیلی مهم است که چشماندازی که میبینی, تا چه اندازه خوشایند باشد. حتی گاهی مهمتر این است که قبل از خودت، برای آدمهای حوالیات آرزوی خوشبختی و خیر و آرامش کنی. نمای خانهی خودت به چه کار خودت میآید وقتی که هربار از پنجره به بیرون نگاه کنی و خانهی ویران و بیسر و سامان همسایهات را ببینی و بدترین احساس عالم را پیدا کنی و ناچار شوی پردهها را بکشی و نور و شادی را از خودت دریغ کنی؟
طبقهی بالای خانهی ما یک نفر هر روز پیانو میزند و من این پایین از آرامش و عشقی که به فاصلهی چند آجر تا من جاریست، لبخند میزنم، سرم را بالا میگیرم و خدا را عمیقا شکر میکنم.
لطفا آدمهای خوشبختی باشید، نه فقط به خاطر خودتان، به خاطر تمام کسانی هرچقدر هم که برای جهان خودشان تلاش کنند و زحمت بکشند، در نهایت محکوماند به تماشای منظرهی جهان شما. آدمهای خوشبختی باشید، به خاطر خودتان و بخاطر تمام کسانی که زندگیشان فقط چند آجر تا زندگی و احوال و رفتار شما فاصله دارد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
خیلی مهم است که در جوار چه کسانی زندگی کنی، خیلی مهم است که چشماندازی که میبینی, تا چه اندازه خوشایند باشد. حتی گاهی مهمتر این است که قبل از خودت، برای آدمهای حوالیات آرزوی خوشبختی و خیر و آرامش کنی. نمای خانهی خودت به چه کار خودت میآید وقتی که هربار از پنجره به بیرون نگاه کنی و خانهی ویران و بیسر و سامان همسایهات را ببینی و بدترین احساس عالم را پیدا کنی و ناچار شوی پردهها را بکشی و نور و شادی را از خودت دریغ کنی؟
طبقهی بالای خانهی ما یک نفر هر روز پیانو میزند و من این پایین از آرامش و عشقی که به فاصلهی چند آجر تا من جاریست، لبخند میزنم، سرم را بالا میگیرم و خدا را عمیقا شکر میکنم.
لطفا آدمهای خوشبختی باشید، نه فقط به خاطر خودتان، به خاطر تمام کسانی هرچقدر هم که برای جهان خودشان تلاش کنند و زحمت بکشند، در نهایت محکوماند به تماشای منظرهی جهان شما. آدمهای خوشبختی باشید، به خاطر خودتان و بخاطر تمام کسانی که زندگیشان فقط چند آجر تا زندگی و احوال و رفتار شما فاصله دارد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
www.golchehreh.com
www.golchehreh.com
پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
#احمد_شاملو
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
#احمد_شاملو
جهان را بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیارانِ غمِ خویشیم.
خشمآگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم
خطا نکند.
#احمد_شاملو
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیارانِ غمِ خویشیم.
خشمآگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم
خطا نکند.
#احمد_شاملو
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آنهم «کلیم» با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد با آن و این
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
#کلیم_کاشانی
آنهم «کلیم» با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد با آن و این
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
#کلیم_کاشانی
سال اول کرونا، یه روز صبح سرد زمستانی رفته بودم پیاده روی؛ نرسیده به ساحل دریا، از دور صدای تبر و اره برقی به گوشم رسید و رفتم طرف صدا.
دیدم بعله، یه آدم قلچماق با اره و تبرش افتاده به جونِ درختِ انجیرِ نزدیکِ ساحلِ دریا و یه وانت هم کنار درخته پارک کرده!
وقتی رسیدم، درخت بیچاره تمام شاخ و برگهاش بریده و تکه تکه شده و فقط یه چهارم از آن درخت نسبتا تنومند باقی مونده بود.
رفتم جلو و گفتم مرد حسابی معلومه داری چکار می کنی و گفت مگه نمی بینی؟ دارم هیزم جمع می کنم.
گفتم می بینم ولی این درخت جوانیه که هر سال انجیر سیاهِ خوشمزه می یاره و مردم و مسافرین توی تابستون ازش استفاده می کنند.
هیج اعتنایی و آدمم حساب نکرد و داشت یه شاخه ی بزرگ باقیمونده رو هم می برید که رفتم پیشش و اره رو که خاموش کرده بود از دستش کشیدم و سریع تبرش رو از زمین برداشتم و گفتم من نمی ذارم. این درخت گناه داره و البته از ترس دیگه نگفتم مگه از روی نعشم رد بشی! چون هر آن ممکن بود از روی نعش من و درخته هر دو رد بشه و یه آب هم روش و حالا ما می شدیم جانباز سرافراز درخت انجیر سیاه ساحلی شهرمون و نه تنها یادبودی برای ما بنا نمی کردند، بلکه حتما روی سنگ قبر ما می نوشتند:"عمر گرانمایه ات در این صرف شد/ تا چه خوری صیف و چه پوشی شتا/ ای شکموی خیره..."!
خلاصه با خواهش و تمنا و گاهی هم با تهدید نصفه و نیمه متقاعدش کردم که نباید به کارش ادامه بده و پذیرفت و البته وانتش هم پر پر شده بود و جا هم نداشت!
خلاصه این درخت کچل شده که مثل رونالدوی برزیلی جام جهانی سال نمی دونم چند شده بود و فقط چند تار مو از جلو براش باقی مونده بود، آن روز به همت و غیرت این بنده ی عاصی، جان سالم به در برد و زنده موند و آن قاتل تبر و اره به دست که می خواست این درخت رو از ریشه ببره، دمش رو روی کولش گذاشت و رفت!
این درخت خوش شانس، همان سال کمی شاخ و برگش رو بیشتر کرد و میوه ای هم داد و بعدش نیز هر سال بر شاخ و برگها و میوه اش اضافه شد.
حالا چند سالیه علاوه بر دیگران، این درخت قدر شناس، جهت سپاسگزاری و جبران محبت، محبت می کنه و سطل سطل انجیر به ما اهدا می کنه و جای همه ی شما سر سفره پر از انجیر ما خالیه!
🌺❤️🌸❤️🌺🌸🌺❤️
دیدم بعله، یه آدم قلچماق با اره و تبرش افتاده به جونِ درختِ انجیرِ نزدیکِ ساحلِ دریا و یه وانت هم کنار درخته پارک کرده!
وقتی رسیدم، درخت بیچاره تمام شاخ و برگهاش بریده و تکه تکه شده و فقط یه چهارم از آن درخت نسبتا تنومند باقی مونده بود.
رفتم جلو و گفتم مرد حسابی معلومه داری چکار می کنی و گفت مگه نمی بینی؟ دارم هیزم جمع می کنم.
گفتم می بینم ولی این درخت جوانیه که هر سال انجیر سیاهِ خوشمزه می یاره و مردم و مسافرین توی تابستون ازش استفاده می کنند.
هیج اعتنایی و آدمم حساب نکرد و داشت یه شاخه ی بزرگ باقیمونده رو هم می برید که رفتم پیشش و اره رو که خاموش کرده بود از دستش کشیدم و سریع تبرش رو از زمین برداشتم و گفتم من نمی ذارم. این درخت گناه داره و البته از ترس دیگه نگفتم مگه از روی نعشم رد بشی! چون هر آن ممکن بود از روی نعش من و درخته هر دو رد بشه و یه آب هم روش و حالا ما می شدیم جانباز سرافراز درخت انجیر سیاه ساحلی شهرمون و نه تنها یادبودی برای ما بنا نمی کردند، بلکه حتما روی سنگ قبر ما می نوشتند:"عمر گرانمایه ات در این صرف شد/ تا چه خوری صیف و چه پوشی شتا/ ای شکموی خیره..."!
خلاصه با خواهش و تمنا و گاهی هم با تهدید نصفه و نیمه متقاعدش کردم که نباید به کارش ادامه بده و پذیرفت و البته وانتش هم پر پر شده بود و جا هم نداشت!
خلاصه این درخت کچل شده که مثل رونالدوی برزیلی جام جهانی سال نمی دونم چند شده بود و فقط چند تار مو از جلو براش باقی مونده بود، آن روز به همت و غیرت این بنده ی عاصی، جان سالم به در برد و زنده موند و آن قاتل تبر و اره به دست که می خواست این درخت رو از ریشه ببره، دمش رو روی کولش گذاشت و رفت!
این درخت خوش شانس، همان سال کمی شاخ و برگش رو بیشتر کرد و میوه ای هم داد و بعدش نیز هر سال بر شاخ و برگها و میوه اش اضافه شد.
حالا چند سالیه علاوه بر دیگران، این درخت قدر شناس، جهت سپاسگزاری و جبران محبت، محبت می کنه و سطل سطل انجیر به ما اهدا می کنه و جای همه ی شما سر سفره پر از انجیر ما خالیه!
🌺❤️🌸❤️🌺🌸🌺❤️