Telegram Web Link
بیایید تا اعتقاد بیاوریم که لذّت‌هایی هست بسی بزرگتر و پاینده‌تر و والاتر از لذّت‌های موردِ پسندِ فرومایگان، و آن لذّتِ اندیشه به حالِ محرومان و از یاد رفتگان است، لذّتِ دفاع از حقیقت و عدالت. بکوشیم تا زانُوانمان نلرزد. سرِ خود را بلند نگاه داریم، در دورانهای دشوارِ زندگی است که نموده می‌شود مرد کیست و نامَرد، کی.

محمد علی ندوشن
به‌ دل‌ گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم؟

نفس در خون تپید و گفت: پاسِ آشنایی‌ها

#بیدل_دهلوی
افسانهٔ خیال به پایان نمی‌رسد
عالم تمام یک سخنِ ناتمامِ اوست

#بیدل_دهلوی
زائری بارانی‌ام، آقا‌ به دادم می‌رسی؟
بی‌پناهم، خسته‌ام، تنها؛ به دادم می‌رسی؟!
گرچه آهـو نیستم؛ اما پر از دلتنگی‌ام . .
ضامن چشمان آهوها، به دادم می‌رسی؟!
از کبوترها که می‌پرسم، نشانم می‌دهند:
«گنبد و گلدسته‌هایت را» به دادم می‌رسی؟!
ماهی افتاده بر خاکم، لبـالـب تشنگی . .
پـهنه آبی‌ترین دریـا؛ به دادم می‌رسی؟!
مـاهِ نـورانیِ شب‌هـای سیـاهِ عـمرِ من
ماهِ من، ای ماهِ من، آیا به دادم می‌رسی؟!
من دخیل التماسم را بـه چشمت بستـه‌ام
هشتمین دردانه زهرا ، به دادم می‌رسی؟!
بـاز هم مشهد، مسافرها، هیاهـویِ حـرم . .
یک نفر فریاد زد: آقا! به دادم می رسی؟!

رضا نیکوکار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
هیچکس جز یأس‌، غمخوار من دیوانه نیست
بر چراغ داغ غیر از سوختن پروانه نیست

چشمهٔ داغی به ذوق سوختن جوشیده‌ام
آب‌ چون ‌خورشید غیر از آتشم‌ در خانه نیست

کی شود برق نگه دام شکستنهای اشک
رفتن از خویش است اینجا بازی طفلانه نیست

شیوه مجنون ز وضع نامداران روشن است
سنگ بر سرکی زند خاتم اگر دیوانه نیست

عمرها شد در خیال نفی هستی سرخوشیم
باده ما جز گداز شیشه و پیمانه نیست

هر نفس فرصت پیام مژدهٔ دیدار اوست
صد مژه بر خواب پا باید زدن افسانه نیست

دل به انداز غبار ناله از خود رفته است
ریشهٔ ما هرقدر بر خویش بالد دانه نیست

داغ نیرنگ تغافل مشربیهای دلم
عالمی ناآشنا می‌گردد و بیگانه نیست

ای هجوم بیخودی رحمی‌ که در ضبط شعور
لغزش واماندهٔ ما آنقدر مستانه نیست

بیدل ارباب تماشا از تحیر نگسلند
چشم را غیر از ‌نگه پیداست شمع خانه نیست

#بیدل_دهلوی
Audio
209
🎶 Shahin Najafi
🎧🦋

دوست داشتن جنگ است،
اگر دو تن یکدیگر را در آغوش کشند
جهان دگرگون می‌شود،
هوس‌ها گوشت می‌گیرند،
اندیشه‌ها گوشت می‌گیرند،
بر شانه‌های اسیران بال‌ها جوانه می‌زنند،
جهان، واقعی و محسوس می‌شود،
شراب باز شراب می‌شود،
نان بویش را باز می‌یابد،
آب. آب است،
دوست داشتن جنگ است،
همه‌ی درها را می‌گشاید،
تو دیگر سایه‌ای شماره دار نیستی
که اربابی بی‌چهره به زنجیرهای جاویدان
محکومت کند،
جهان دگرگون می‌شود،
اگر دو انسان با شناسایی یکدیگر را بنگرند،
دوست داشتن؛
عریان کردنِ فرد است
از تمامِ اسم‌ها...


اکتاویو پاز | مترجم: احمد میرعلائی | سنگ آفتاب | ‏برنده جایزه‌ی نوبل ادبیات ۱۹۹۰
به یک دو اشک‌
غم ماتم‌ که خواهی داشت؟

بیدل دهلوی
2024/09/23 09:23:41
Back to Top
HTML Embed Code: