جُرم یزید!
سالیانی است که بسیاری از متفکران سنتی و نواندیش ما، تحریفات عاشورا را در دستور کار خود قرار دادهاند، و هر یک به فراخور دغدغهها و مطالعاتی که دارد، زاویهای را برگزیده است؛ اما این زاویهها و منظرها نیز خود نیاز به آسیبشناسی دارد.
مثلاً باید دید آیا واقعاً انحراف اصلی در عزاداریها داستان قمه و قمهزنی است؟ یا فرهنگ عاشورایی ما مسائل بسیار مهمتر و جدیتری دارد؟ چه تحریف و انحرافی بزرگتر از اینکه آفات را درست طبقهبندی نکنیم و نیروی اندک خود را برای مبارزه با آفتهایی هزینه کنیم که تأثیر اساسی در اصلاح امور ندارد؟
یکی از آفتهایی که کمتر به آن توجه میشود و از چشمان تحریفستیزان هم پوشیده مانده است، «جُرم یزید» است.
اهل منبر و مداحان، وقتی میخواهند به جُرمهای یزید اشاره کنند، معمولاً از شرابخواری و بوزینهبازی او میگویند. برشمردن این خصلتهای فردی یزید به عنوان بزرگترین جرایم او، قیام حسینی را در مسیری میاندازد که کارایی چندانی برای اصلاح و دگرگونسازی جامعه ندارد. وقتی در میان همهی رفتارهای یزید، بیشتر از شرابخواری و حیواندوستی او سخن میگوییم؛ در حالی که اینها، حتی در فقه، جرمهای سنگینی محسوب نمیشود.
جرم اصلی و سنگین یزید این بود که عهدشکنی کرد و زیر پیمان صلح پدرش با امام حسن (ع) نرفت. او مردم را مجبور به بیعت با خود کرد و برای مخالفانش، حتی اگر نوادهی پیامبر بود، هیچ حرمت و حریمی نمیدید.
جرم اصلی یزید این بود که خون ریخت و برای جان و مال و آبروی مردم، ارزشی قائل نبود. یزید با شراب یزید نشد؛ با کشتن بیگناهان یزید شد. یزید، وقتی یزید شد که بدون هیچ حجت شرعی و عرفی بر مسند خلافت نشست.
او خود را با اسلام و قانون مساوی دانست و از این رهگذر، خون هر معترضی را مباح شمرد. یزید، یزید بود، چون مسلم بن عقبه را به مدینه فرستاد و عبدالله بن حنظله و یاران او را که به خلافت او معترض بودند، به خاک و خون کشید!
یزید، وقتی یزید شد که گفت: هر کس با من بیعت نکند، جان و مالش در امان نیست.
اینها است جرایم یزید و ابن زیاد؛ نه شرابخواری و بوزینهبازی که جزء مسائل شخصی آدمها است.
بسا آدمهایی که بیشترین شباهت گفتاری و رفتاری را با یزید دارند، اما در همهی عمر لب به شراب نزدهاند و پای هیچ حیوانی را به زندگی خود باز نکردهاند.
بسا شرابخواران و قماربازانی که هرگز حاضر به ریختن خون هیچ بیگناهی نشدهاند.
بسا نمازگزاران و روزهدارانی که یزیدیترین رفتارها و گفتارها در زندگی خصوصی و عمومی آنان است.
#رضا_بابایی
سالیانی است که بسیاری از متفکران سنتی و نواندیش ما، تحریفات عاشورا را در دستور کار خود قرار دادهاند، و هر یک به فراخور دغدغهها و مطالعاتی که دارد، زاویهای را برگزیده است؛ اما این زاویهها و منظرها نیز خود نیاز به آسیبشناسی دارد.
مثلاً باید دید آیا واقعاً انحراف اصلی در عزاداریها داستان قمه و قمهزنی است؟ یا فرهنگ عاشورایی ما مسائل بسیار مهمتر و جدیتری دارد؟ چه تحریف و انحرافی بزرگتر از اینکه آفات را درست طبقهبندی نکنیم و نیروی اندک خود را برای مبارزه با آفتهایی هزینه کنیم که تأثیر اساسی در اصلاح امور ندارد؟
یکی از آفتهایی که کمتر به آن توجه میشود و از چشمان تحریفستیزان هم پوشیده مانده است، «جُرم یزید» است.
اهل منبر و مداحان، وقتی میخواهند به جُرمهای یزید اشاره کنند، معمولاً از شرابخواری و بوزینهبازی او میگویند. برشمردن این خصلتهای فردی یزید به عنوان بزرگترین جرایم او، قیام حسینی را در مسیری میاندازد که کارایی چندانی برای اصلاح و دگرگونسازی جامعه ندارد. وقتی در میان همهی رفتارهای یزید، بیشتر از شرابخواری و حیواندوستی او سخن میگوییم؛ در حالی که اینها، حتی در فقه، جرمهای سنگینی محسوب نمیشود.
جرم اصلی و سنگین یزید این بود که عهدشکنی کرد و زیر پیمان صلح پدرش با امام حسن (ع) نرفت. او مردم را مجبور به بیعت با خود کرد و برای مخالفانش، حتی اگر نوادهی پیامبر بود، هیچ حرمت و حریمی نمیدید.
جرم اصلی یزید این بود که خون ریخت و برای جان و مال و آبروی مردم، ارزشی قائل نبود. یزید با شراب یزید نشد؛ با کشتن بیگناهان یزید شد. یزید، وقتی یزید شد که بدون هیچ حجت شرعی و عرفی بر مسند خلافت نشست.
او خود را با اسلام و قانون مساوی دانست و از این رهگذر، خون هر معترضی را مباح شمرد. یزید، یزید بود، چون مسلم بن عقبه را به مدینه فرستاد و عبدالله بن حنظله و یاران او را که به خلافت او معترض بودند، به خاک و خون کشید!
یزید، وقتی یزید شد که گفت: هر کس با من بیعت نکند، جان و مالش در امان نیست.
اینها است جرایم یزید و ابن زیاد؛ نه شرابخواری و بوزینهبازی که جزء مسائل شخصی آدمها است.
بسا آدمهایی که بیشترین شباهت گفتاری و رفتاری را با یزید دارند، اما در همهی عمر لب به شراب نزدهاند و پای هیچ حیوانی را به زندگی خود باز نکردهاند.
بسا شرابخواران و قماربازانی که هرگز حاضر به ریختن خون هیچ بیگناهی نشدهاند.
بسا نمازگزاران و روزهدارانی که یزیدیترین رفتارها و گفتارها در زندگی خصوصی و عمومی آنان است.
#رضا_بابایی
برای دشمنانتان برکت بطلبید تا قدرت آسیب رسانی را از آنها بگیرید.
قدرتي كه در خير خواهيتان نهفته است هر چه مانع است را از سر راهتان ميروبد وخواسته ی دلتان را به شما ميدهد.
#فلورانس_اسکاول_شین
قدرتي كه در خير خواهيتان نهفته است هر چه مانع است را از سر راهتان ميروبد وخواسته ی دلتان را به شما ميدهد.
#فلورانس_اسکاول_شین
«اعتیاد به رنج»
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم و من مثل همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم .برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن.قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ ساله ای و یک خانم میانسال نشسته بودن.
منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم و بعد از گذشت یکی دو ساعت متوجه شدم خانمی که پسر بچه ای بهمراهش بود گریه میکنه و خانم مسن روبرویش داره با هاش صحبت میکنه ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم .گویا ، مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بوده اند، و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود ، و به فرزندش گفته بود ببین در مورد من چه میگویند .
و فرزندش برگشته بود و هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود و ظاهرا حرفههای خوشایندی نزده بودندخانم مسن که زنی با کمالات بود به این مادر گفت ، تازمانی اعتیاد به رنج کشیدنت را ترک نکنی ، اوضاع همین است
برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن میشویم؟؟
👈من آموختن را دوست دارم به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه میتواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند ، اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کردم بودم مادری معتاد به رنج ، و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند من هم سر تا پا شوق آموختن.استاد رو به خانم گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟خانم گریان گفت من اصلا معتاد نیستم .من هیچی مصرف نمیکنم .استاد گفت ، چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟خانم گریان گفت ، چرا داریم میریم سفر.استاد گفت ، تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی اما تا در کوپه نشستی ، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کنید و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی .دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود.خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود .گریه اش متوقف شد و گفت ولی اونا خیلی بد هستن ، چرا باید پشت سرم حرف بزنند
استاد گفت ، شغل مواد فروش ، فروش مواده
تو چرا مواد آنها را میخری ، تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمیدهد.ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی .
خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه و من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون شنیده بودم .استاد ادامه داداگر طول روز از خودت بپرسی امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازید .بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد.واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش و یا یک هدف و رضایت.ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم.امروز وقتتان را میدهید و چه چیزی را میخرید .ما عمرمان را میدهیم و با آن خرید میکنیم عمرمان را میدهیم چه چیزی در قبال آن دریافت میکنیم.زندگی تان سرشار از خریدهای مفید باد .
دکتر نیلچی زاده
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم و من مثل همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم .برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن.قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ ساله ای و یک خانم میانسال نشسته بودن.
منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم و بعد از گذشت یکی دو ساعت متوجه شدم خانمی که پسر بچه ای بهمراهش بود گریه میکنه و خانم مسن روبرویش داره با هاش صحبت میکنه ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم .گویا ، مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بوده اند، و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود ، و به فرزندش گفته بود ببین در مورد من چه میگویند .
و فرزندش برگشته بود و هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود و ظاهرا حرفههای خوشایندی نزده بودندخانم مسن که زنی با کمالات بود به این مادر گفت ، تازمانی اعتیاد به رنج کشیدنت را ترک نکنی ، اوضاع همین است
برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن میشویم؟؟
👈من آموختن را دوست دارم به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه میتواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند ، اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کردم بودم مادری معتاد به رنج ، و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند من هم سر تا پا شوق آموختن.استاد رو به خانم گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟خانم گریان گفت من اصلا معتاد نیستم .من هیچی مصرف نمیکنم .استاد گفت ، چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟خانم گریان گفت ، چرا داریم میریم سفر.استاد گفت ، تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی اما تا در کوپه نشستی ، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کنید و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی .دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود.خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود .گریه اش متوقف شد و گفت ولی اونا خیلی بد هستن ، چرا باید پشت سرم حرف بزنند
استاد گفت ، شغل مواد فروش ، فروش مواده
تو چرا مواد آنها را میخری ، تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمیدهد.ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی .
خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه و من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون شنیده بودم .استاد ادامه داداگر طول روز از خودت بپرسی امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازید .بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد.واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش و یا یک هدف و رضایت.ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم.امروز وقتتان را میدهید و چه چیزی را میخرید .ما عمرمان را میدهیم و با آن خرید میکنیم عمرمان را میدهیم چه چیزی در قبال آن دریافت میکنیم.زندگی تان سرشار از خریدهای مفید باد .
دکتر نیلچی زاده