Forwarded from آمَد و شُد
تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من 💫
#مولانا
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من 💫
#مولانا
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from عکس نگار
Artemisia Gentileschi (1593-1653)
یک نقاش زن چگونه زنانگی را به تصویر میکشد؟
غیاب زنان در عرصهی علم و هنر در طول تاریخ همواره برایم جای سوال داشت و متقاعد شده بودم که در روزگاران قدیم به دلیل موانع ساختاری و نظام مردسالاری حاکم بر جوامع، اساساً زن پرسشگر، متفکر و هنرمند امکان ظهور نداشته است و در نتیجه علم و هنر همواره در انحصار مردان بوده است.
کمی بعد متوجه شدم که این گونه هم نبوده که هیچ زن دغدغهمند و آفرینشگری وجود نداشته، بلکه مسئله دستان پنهان و آشکاری بوده است که نام این زنان نامآور را در تاریخ از قلم انداختهاند.
"آرتمیزیا جنتیلسکی"، نقاش برجستهی ایتالیایی در عصر باروک، از جمله معدود زنانی بود که توانست بر محدودیتها و قیودی که گریبان هر زنی را در آن دوران گرفته بود فایق آید، خود را به عنوان یک هنرمند به دیگران بقبولاند و از خلال هنر نقاشی استقلال و عاملیت خود را به اثبات برساند.
در نقاشیهای جنتیلسکی، زن و زنانگی به غایت متفاوت از آنچه که به کرات در نقاشیهای دیگر دیده میشود بازنمایی شده است و این درواقع محصول همین اتفاق است که یک زن، خود پشت سه پایه مینشیند و هویت زنانه را به تصویر میکشد، نه یک مرد. اینک، زن و زنانگی ابژهی نقش آفرینی مردان نقاش نیست که در هیبت یک موجود صرفاً زیبا، نظارهگر و یا به عنوان یکی از اجزای نسبتاً فرعی یک صحنه بازنمایی شده باشند. بلکه در کارهای او زنان سوژهی اصلی و مرکز توجهاند و به طرز افراطیای کنشگرند.
نکتهای که دربارهی نقاشیهای جنتیلسکی بسیار گفته میشود، این است که یک نوع خشونت و انتقام تصویری در کارهایش به وضوح دیده میشود که ریشه در تجاوز معلم نقاشی دوران نوجوانی او دارد. اگر هم چنین دیدگاهی بجا باشد و این اتفاق الهامبخش بسیاری از آثارش بوده باشد، جنتیلسکی ژست یک قربانی را به هیچ وجه به خود نمیگیرد و بالعکس، روح مبارزه در آثارش بسیار مشهود است. خشونت و تهاجم موجود در برخی از نقاشیهای جنتیلسکی شاید بیش از آن که واکنشی به آن واقعهی خاص دوران نوجوانیاش باشد، بیشتر بازنمایی مقاومت و استقامتی که به عنوان یک زن در راه هنر به خرج داده است میباشد.
بنابراین، اهمیت آثار جنتیلسکی از چندین جهت غیرقابل انکار است و یکی از قابل تأملترین ابعادش این است که او با قلم و تجربه زیستهی خود زنانگی را به شیوهای غیر از شیوهی معمول، که بیشتر نقشی منفعل و نمایشی دارد، به تصویر میکشد.
حدیث ملاحسینی
*بازنشر از سال ۱۳۹۷.
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
یک نقاش زن چگونه زنانگی را به تصویر میکشد؟
غیاب زنان در عرصهی علم و هنر در طول تاریخ همواره برایم جای سوال داشت و متقاعد شده بودم که در روزگاران قدیم به دلیل موانع ساختاری و نظام مردسالاری حاکم بر جوامع، اساساً زن پرسشگر، متفکر و هنرمند امکان ظهور نداشته است و در نتیجه علم و هنر همواره در انحصار مردان بوده است.
کمی بعد متوجه شدم که این گونه هم نبوده که هیچ زن دغدغهمند و آفرینشگری وجود نداشته، بلکه مسئله دستان پنهان و آشکاری بوده است که نام این زنان نامآور را در تاریخ از قلم انداختهاند.
"آرتمیزیا جنتیلسکی"، نقاش برجستهی ایتالیایی در عصر باروک، از جمله معدود زنانی بود که توانست بر محدودیتها و قیودی که گریبان هر زنی را در آن دوران گرفته بود فایق آید، خود را به عنوان یک هنرمند به دیگران بقبولاند و از خلال هنر نقاشی استقلال و عاملیت خود را به اثبات برساند.
در نقاشیهای جنتیلسکی، زن و زنانگی به غایت متفاوت از آنچه که به کرات در نقاشیهای دیگر دیده میشود بازنمایی شده است و این درواقع محصول همین اتفاق است که یک زن، خود پشت سه پایه مینشیند و هویت زنانه را به تصویر میکشد، نه یک مرد. اینک، زن و زنانگی ابژهی نقش آفرینی مردان نقاش نیست که در هیبت یک موجود صرفاً زیبا، نظارهگر و یا به عنوان یکی از اجزای نسبتاً فرعی یک صحنه بازنمایی شده باشند. بلکه در کارهای او زنان سوژهی اصلی و مرکز توجهاند و به طرز افراطیای کنشگرند.
نکتهای که دربارهی نقاشیهای جنتیلسکی بسیار گفته میشود، این است که یک نوع خشونت و انتقام تصویری در کارهایش به وضوح دیده میشود که ریشه در تجاوز معلم نقاشی دوران نوجوانی او دارد. اگر هم چنین دیدگاهی بجا باشد و این اتفاق الهامبخش بسیاری از آثارش بوده باشد، جنتیلسکی ژست یک قربانی را به هیچ وجه به خود نمیگیرد و بالعکس، روح مبارزه در آثارش بسیار مشهود است. خشونت و تهاجم موجود در برخی از نقاشیهای جنتیلسکی شاید بیش از آن که واکنشی به آن واقعهی خاص دوران نوجوانیاش باشد، بیشتر بازنمایی مقاومت و استقامتی که به عنوان یک زن در راه هنر به خرج داده است میباشد.
بنابراین، اهمیت آثار جنتیلسکی از چندین جهت غیرقابل انکار است و یکی از قابل تأملترین ابعادش این است که او با قلم و تجربه زیستهی خود زنانگی را به شیوهای غیر از شیوهی معمول، که بیشتر نقشی منفعل و نمایشی دارد، به تصویر میکشد.
حدیث ملاحسینی
*بازنشر از سال ۱۳۹۷.
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from چارسو فرهنگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 غم بزرگی که به شعر تبدیل شد
🔹 ۲۷ شهریور ماه سالروز درگذشت شاعری است که غم بزرگش را به کار بزرگ تبدیل کرد. او با دنیای پزشکی به دلیل شکست عشقی و عاطفیای که روح لطیف و شکنندهاش را آزرد برای همیشه خداحافظی کرد و بیش از پیش خود را وقف شاعری کرد. او دختر محبوبش را بخاطر یک ازدواج اجباری از دست داد، اما این شکست و ناکامی عشقی را یک موهبت الهی به حساب آورد که او را از عشق مجازی به عشق حقیقی و معنوی رسانید و موجب تعالی روحی و فکریاش شد؛ امری که بدون شک بر اشعار او تاثیر به سزایی گذاشته است.
🔹 انتخاب روز شعر و ادب پارسی بر اساس سالروز درگذشت شهریار، از هرجهت یک انتخاب درست و بجا است؛ چرا که شخصیت او و شعرش قابلیت جهانی دارد و عناصر انسانی در شعر او موج میزند. او که در بسیاری از قالبهای شعری استاد است، با عبور از عشق جسمانی به محبت روحانی، هم اشعار عاشقانهی درخشانی سروده و هم در عالم عرفان و درونمایههای آن جهانی حرفی برای گفتن دارد. اما هنر شهریار در این دو مضمون خلاصه نمیشود، بلکه میتوان او را یک شاعر میهنپرست و مذهبی هم به حساب آورد، چرا که اشعار قابل توجهی که شامل عناصری از هویت ایران باستان، هویت دینی و شیعی و اشاره به وقایعی چون انقلاب، دفاع مقدس و شهدا است را نیز سروده است.
🔹 شهریار در کنار زبان شیوا و جسارتی که در نوآوریها و به کار بردن واژههای عامیانه دارد، توانسته است در شعر فارسی و ترکی هنرنمایی کند و نشان دهد که هرگز تعارضی بین زبان فارسی و زبان مادری بر خلاف برخی نظرات مطرح شده وجود ندارد. به همین جهت است که او را یک چهرهی ملی تمام عیار به حساب آوردهاند.
🔹 شهرت شهریار به ایران ختم نمیشود و در این باره میتوان به منظومهی «حیدر بابا سلام» اشاره کرد که علاوه بر ترجمه به بیش از ۸۰ زبان دنیا، برخی از موسیقیدانان همانند «هاژاک» آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی بر آن ساخته است.
✍🏻حدیث ملاحسینی
اینستاگرام | تلگرام | روبیکا | بله
@charsoofarhang
✍🏻حدیث ملاحسینی
اینستاگرام | تلگرام | روبیکا | بله
@charsoofarhang
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from آمَد و شُد
روایت ۱۱ سپتامبر.pdf
160.7 KB
Forwarded from آمَد و شُد
گزارش من در روزنامهی فرهیختگان، دربارهی غیاب کارگران معدن در آثار فرهنگی و هنری:
https://farhikhtegandaily.com/page/257096/
◼️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
https://farhikhtegandaily.com/page/257096/
◼️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
درد خاورمیانه
تکتک آدمهای خاورمیانه، با اشکهای خشک شده روی صورتشان و سوزشی در قفسه سینهشان روی زمین قدم برمیدارند.
این درد مشترک است، اما چرا این چنین باید احساس تنهایی و غریبی کنند؟
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
تکتک آدمهای خاورمیانه، با اشکهای خشک شده روی صورتشان و سوزشی در قفسه سینهشان روی زمین قدم برمیدارند.
این درد مشترک است، اما چرا این چنین باید احساس تنهایی و غریبی کنند؟
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
نوشته کوتاهم، به مناسبت روز جهانی ناشنوایان.
https://farhikhtegandaily.com/news/195791/
⬜️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
https://farhikhtegandaily.com/news/195791/
⬜️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
لطف یک غریبه و قانونشکنی من
با قدمهای تند رسیدم به پشت درهای ورودی مترو. به ناچار چند ثانیهای ایستادم و در جیب جلویی کوله پشتیم به دنبال کارتم گشتم؛ جیبی که انبوهی از وسایل رو در خودش جا داده بود و اگر سگی رو درش رها میکردید خیلی بعید بود که صاحبش رو بشناسه.
در همون حین که مشغول جستجو بودم و داشتم تصمیم میگرفتم که برم بلیت تک سفره بگیرم دیدم یک پسری جلوم ایستاد و گفت: "خانوم، اگر کارتتون رو گم کردین میخواین از پشت من بیاین". فهمیدم خیلی آشکارا کلافگیم رو نشون دادم که اون آدم خواست لطفی در حقم بکنه. حالا بین قانونمداری و پاسخ به محبت یک غریبه مردد مانده بودم. اول پیشنهادش رو جهت "شهروند خوب" بودن رد کردم، اما وقتی اصرارش رو دیدم درنهایت مغلوب مهربانیش شدم.
کارت رو زد و من پشتش وارد شدم. ازش تشکر کردم، مسیرمون دو جهت مخالف بود و از هم جدا شدیم.
در شوخیها و جوکها از خوشایند بودن یک چیز مُفت خیلی صحبت میشه. من هم کم و بیش همین احساس خوشایند بهم دست داد، به اندازهی ۴ هزار تومان.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
با قدمهای تند رسیدم به پشت درهای ورودی مترو. به ناچار چند ثانیهای ایستادم و در جیب جلویی کوله پشتیم به دنبال کارتم گشتم؛ جیبی که انبوهی از وسایل رو در خودش جا داده بود و اگر سگی رو درش رها میکردید خیلی بعید بود که صاحبش رو بشناسه.
در همون حین که مشغول جستجو بودم و داشتم تصمیم میگرفتم که برم بلیت تک سفره بگیرم دیدم یک پسری جلوم ایستاد و گفت: "خانوم، اگر کارتتون رو گم کردین میخواین از پشت من بیاین". فهمیدم خیلی آشکارا کلافگیم رو نشون دادم که اون آدم خواست لطفی در حقم بکنه. حالا بین قانونمداری و پاسخ به محبت یک غریبه مردد مانده بودم. اول پیشنهادش رو جهت "شهروند خوب" بودن رد کردم، اما وقتی اصرارش رو دیدم درنهایت مغلوب مهربانیش شدم.
کارت رو زد و من پشتش وارد شدم. ازش تشکر کردم، مسیرمون دو جهت مخالف بود و از هم جدا شدیم.
در شوخیها و جوکها از خوشایند بودن یک چیز مُفت خیلی صحبت میشه. من هم کم و بیش همین احساس خوشایند بهم دست داد، به اندازهی ۴ هزار تومان.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
"اما رسیدن زودپز به نقطه جوش و درنهایت ترکیدن آن میتواند نماد جامعه ایران باشد؛ جامعهای که جنگ را تجربه میکند، پیش از آن بحرانهای زیادی را پشت سر گذاشته و در آینده هم آبستن رخدادهای بیشماری خواهد بود. با همه این احوال، این انفجار نقطه پایان نیست و همانطور که پیشتر گفته شد زندگی در هر صورت ادامه خواهد داشت و جامعه خودش را ترمیم میکند."
یادداشت من در روزنامهی فرهیختگان در باب فیلم "زودپز" رامبد جوان.
https://farhikhtegandaily.com/page/258224/
🟧
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
یادداشت من در روزنامهی فرهیختگان در باب فیلم "زودپز" رامبد جوان.
https://farhikhtegandaily.com/page/258224/
🟧
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
مصاحبه من با کارگردان فیلم کوتاه "فلسطین در چشمان من" در روزنامه فرهیختگان:
https://farhikhtegandaily.com/page/258583/
🔹️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
https://farhikhtegandaily.com/page/258583/
🔹️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
مصاحبه من با کارگردان فیلم کوتاه "شازده کوچولو" در روزنامه فرهیختگان:
https://farhikhtegandaily.com/page/258433/
🌛
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
https://farhikhtegandaily.com/page/258433/
🌛
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from KAPTA
تو
پدیدار شدی
در پستویِ تلخِ انبانی.
در همان دم
در آن غروب پر هذیان
که آهسته نگاه می کردی،
و
باد دستانت را با خود برد،
همان تأخیرِ تلخِ چشمانت
گنجشک را بلعید
در شیار جاده
و
چشمانت خط انداخت...
چه دیر فهمیدی تو
که مسافری،
که گذر خواهی کرد،
که رد خواهی شد.
و
اما شب،
که تسخیر می شوی
در سوسوی یک فانوس
و
گم می شوی برای ابد.
آری
همین است
تو
مسافری
عبور خواهی کرد
و
به ناگاه
در شاهراه کهنه یِ سردی
ناپدید خواهی شد.
#کامران_حمزه_لو
3/2/2021
نقاشی:
ماهیگیران مرد غرق شده را حمل می کنند1861
#یوزف_اسرائیلز
گالری ملی لندن
@KAPTA
پدیدار شدی
در پستویِ تلخِ انبانی.
در همان دم
در آن غروب پر هذیان
که آهسته نگاه می کردی،
و
باد دستانت را با خود برد،
همان تأخیرِ تلخِ چشمانت
گنجشک را بلعید
در شیار جاده
و
چشمانت خط انداخت...
چه دیر فهمیدی تو
که مسافری،
که گذر خواهی کرد،
که رد خواهی شد.
و
اما شب،
که تسخیر می شوی
در سوسوی یک فانوس
و
گم می شوی برای ابد.
آری
همین است
تو
مسافری
عبور خواهی کرد
و
به ناگاه
در شاهراه کهنه یِ سردی
ناپدید خواهی شد.
#کامران_حمزه_لو
3/2/2021
نقاشی:
ماهیگیران مرد غرق شده را حمل می کنند1861
#یوزف_اسرائیلز
گالری ملی لندن
@KAPTA
Forwarded from آمَد و شُد
یادداشتی از من در روزنامهی فرهیختگان درباره سریال محبوب "friends".
🔺️
https://farhikhtegandaily.com/page/259006/
🔻
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
🔺️
https://farhikhtegandaily.com/page/259006/
🔻
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
یادداشت من درباره فیلم "Joker: Folie à Deux" در روزنامه فرهیختگان.
♦️
https://farhikhtegandaily.com/page/259205/
♦️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
♦️
https://farhikhtegandaily.com/page/259205/
♦️
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
#واگویه
آیا میدانید که میشود چیزی را نپسندید و دوست نداشت اما با آن مبارزه هم نکرد؟
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
آیا میدانید که میشود چیزی را نپسندید و دوست نداشت اما با آن مبارزه هم نکرد؟
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Between Two Points (with Romany Gilmour)
David Gilmour
بعد از مدت ها
#باکلام
یک هفته از انتشار آلبوم جدید دیوید گیلمور می گذرد. در این مطلب دو قطعه از این آلبوم را بارگذاری می کنم که مطمئنا ارتباط برقرار خواهید کرد. شاید بتوان نقطه عطف این آلبوم را همکاری گیلمور با دخترش رومانی گیلمور را برشمرد. دو قطعه از این اثر نقش رومانی در آن محسوس است. دیگر قطعات آلبوم همان همیشگی گیلمور است، نه نیازی به تعریف است نه اینکه چیز اضافهای اضافه کنم.
🔴بشنوید
🔴پ.ن. در پست بعدی یک قطعه از راک مدرن ایرانی اثری از زانا محشون را بارگذاری می کنم که آن هم اثر در خوری است.
@musicfriendsforever
#باکلام
یک هفته از انتشار آلبوم جدید دیوید گیلمور می گذرد. در این مطلب دو قطعه از این آلبوم را بارگذاری می کنم که مطمئنا ارتباط برقرار خواهید کرد. شاید بتوان نقطه عطف این آلبوم را همکاری گیلمور با دخترش رومانی گیلمور را برشمرد. دو قطعه از این اثر نقش رومانی در آن محسوس است. دیگر قطعات آلبوم همان همیشگی گیلمور است، نه نیازی به تعریف است نه اینکه چیز اضافهای اضافه کنم.
🔴بشنوید
🔴پ.ن. در پست بعدی یک قطعه از راک مدرن ایرانی اثری از زانا محشون را بارگذاری می کنم که آن هم اثر در خوری است.
@musicfriendsforever
Forwarded from آمَد و شُد
۲۳ آبان ۱۴۰۳
شرح حال دیشب رو منتشر کردم و بعد پاک کردم. دوستی گفت مسائل شخصیت رو افشا نکن. باتجربهست و به قول قدیمیا چندتا پیرهن بیشتر از من پاره کرده. من هم دست از خودسری و عصیانگری برداشتم و رام شدم. چون به احتمال زیاد حرفش درسته.
امروز اما خوب بودم، خُلقم بالا بود و استرس نداشتم. خبری از تپش قلب و حالت تهوعی که معمولا بیخ گلوم رو میگیره نبود. تقریبا کل ساعت کاری رو لبخند به لب داشتم و در نظرم همه خیلی عزیز و دوست داشتنی بودند؛ جوری که دلم میخواست تکتک آدمای تحریریه رو بغل کنم و به همشون بگم دوستون دارم. در راه برگشت عمدا یک ایستگاه زودتر پیاده شدم و در خیابانها گز کردم. تن به باران وسط پاییز دادم و تند تند قدم زدم و به خودم و زمین و زمان درود فرستادم. از خیسی لباسها و موهام احساس رضایت و سرخوشی کردم و آروم آروم نفسهام رو از دهنم دادم بیرون و به بخاری که خارج میشد نگاه کردم. این یعنی هوا سرد بود. از این که بدنم باهام همراهی میکرد و سرمای هوا رو یک خنکی مطبوع احساس میکرد کیف کردم. قبلا زود سردم میشد، اما الان دیگه اینطور نیست و بیشتر بدنم متمایل به گرماست. این هم از اون تغییراتیه که بدون این که بفهمم چی شد و کی شد و چرا شد برام رخ داد. رسیدم خونه و اعلام کردم که امروز روز خوبیه برای من. کمی گذشت و خبر یک خودکشی شبکههای مجازی رو پر کرد. حسرت خوردم، کاش قبل از این که خودش رو از ساختمان چارسو پرت کنه پایین در گوشش میگفتم این کار تو شاید خیانت به اون روزهای خوبیه که بعدا ممکنه بیاد. اصلا به آینده هم دلخوشش نمیکردم، همین لذت خیس شدن موها زیر بارون رو بهش یادآوری میکردم. مامان ناراحت بود بابت این خبر. با جزئیات درموردش میخوند و تند تند توی آشپزخونه کار میکرد. هرموقع ناراحت و متاسفه اینطور میشه.
اون خیانت کرد... به بارونی که میاد، به روزای خوبی که قرار بود بیان.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
شرح حال دیشب رو منتشر کردم و بعد پاک کردم. دوستی گفت مسائل شخصیت رو افشا نکن. باتجربهست و به قول قدیمیا چندتا پیرهن بیشتر از من پاره کرده. من هم دست از خودسری و عصیانگری برداشتم و رام شدم. چون به احتمال زیاد حرفش درسته.
امروز اما خوب بودم، خُلقم بالا بود و استرس نداشتم. خبری از تپش قلب و حالت تهوعی که معمولا بیخ گلوم رو میگیره نبود. تقریبا کل ساعت کاری رو لبخند به لب داشتم و در نظرم همه خیلی عزیز و دوست داشتنی بودند؛ جوری که دلم میخواست تکتک آدمای تحریریه رو بغل کنم و به همشون بگم دوستون دارم. در راه برگشت عمدا یک ایستگاه زودتر پیاده شدم و در خیابانها گز کردم. تن به باران وسط پاییز دادم و تند تند قدم زدم و به خودم و زمین و زمان درود فرستادم. از خیسی لباسها و موهام احساس رضایت و سرخوشی کردم و آروم آروم نفسهام رو از دهنم دادم بیرون و به بخاری که خارج میشد نگاه کردم. این یعنی هوا سرد بود. از این که بدنم باهام همراهی میکرد و سرمای هوا رو یک خنکی مطبوع احساس میکرد کیف کردم. قبلا زود سردم میشد، اما الان دیگه اینطور نیست و بیشتر بدنم متمایل به گرماست. این هم از اون تغییراتیه که بدون این که بفهمم چی شد و کی شد و چرا شد برام رخ داد. رسیدم خونه و اعلام کردم که امروز روز خوبیه برای من. کمی گذشت و خبر یک خودکشی شبکههای مجازی رو پر کرد. حسرت خوردم، کاش قبل از این که خودش رو از ساختمان چارسو پرت کنه پایین در گوشش میگفتم این کار تو شاید خیانت به اون روزهای خوبیه که بعدا ممکنه بیاد. اصلا به آینده هم دلخوشش نمیکردم، همین لذت خیس شدن موها زیر بارون رو بهش یادآوری میکردم. مامان ناراحت بود بابت این خبر. با جزئیات درموردش میخوند و تند تند توی آشپزخونه کار میکرد. هرموقع ناراحت و متاسفه اینطور میشه.
اون خیانت کرد... به بارونی که میاد، به روزای خوبی که قرار بود بیان.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
یادداشت من درباره برنامه "شام ایرانی" در روزنامه فرهیختگان.
https://farhikhtegandaily.com/page/259794/
🍒
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
https://farhikhtegandaily.com/page/259794/
🍒
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from KAPTA
درون کمد دیواری جایی برای مخفی شدنش پیدا کرد، گوشی اش را بی صدا کرد و جنگید تا بخوابد. مرگ را بیش از هر زمان دیگری لمس می کرد. چه اتفاقی می افتد اگر همین الآن نفس برود و دیگر نیاید؟ بدن سرد بشود. جریان خون متوقف شود؟ چند روز اول همه شیون می کنند. مرتب به یادت می افتند و به مرور همه چیز عادی می شود. سر جسم چه می آید؟ باد می کند. به مرور می گندد. متعفن می شود و این روند پیش می رود تا تجزیه رخ دهد. بالأخره این اتفاق می افتد. این بلا سر هر موجودی می آید. حالا باید فهمید. چه ارزشی دارد که در این کمد تاریک تلاش کنی تا یک روز دیگر زنده بمانی؟؟ ترس از این که خودت تمامش کنی؟ ترس از ترسیدن؟ ترس از درد؟ ترس از این که دیگران چه می گویند؟
صبح آمد تکان بخورد که یادش افتاد برنامه چیست. آرام خود را از بین لباس ها و تشک و پتو بیرون کشید و خزید جلوی در. از سوراخ کلید بیرون را نگاه کرد. فقط یکی از مبل ها را می دید و بخشی از پذیرایی و ورودی آشپزخانه را. نه مادری بود و نه پدری. البته می دانست که معمولأ پدر اگر هم خانه بوده این ساعت صبح دیگر رفته. شاید هم اصلأ چند روزی سرو کله اش پیدا نشود. از وقتی یادش می آمد قهر بودند و نمی دانست کی می رود و کی می آید. مادر هم یا خواب است یا رفته بیرون خرید و تا برنگشته باید هرکاری هست انجام شود. چند دقیقه ای در همان حال ماند و گوش کرد ببیند صدایی می شنود یا نه. بالأخره در را باز کرد و وقتی کسی را ندید، رفت توی دستشویی. با سرعت خودش را تخلیه کرد و شست و آمد بیرون. موقع برگشتن انگشت کوچک پایش با شدت به پایۀ مبل خورد. کمی صدا کرد ولی توانست خودش را کنترل کند. زمان باز کردن در اتاق، دستگیره را آهسته بالا پایین داد و رفت توی اتاق.
برشی از رمان
#جذامی
نوشته ی
#کامران_حمزه_لو
@KAPTA
صبح آمد تکان بخورد که یادش افتاد برنامه چیست. آرام خود را از بین لباس ها و تشک و پتو بیرون کشید و خزید جلوی در. از سوراخ کلید بیرون را نگاه کرد. فقط یکی از مبل ها را می دید و بخشی از پذیرایی و ورودی آشپزخانه را. نه مادری بود و نه پدری. البته می دانست که معمولأ پدر اگر هم خانه بوده این ساعت صبح دیگر رفته. شاید هم اصلأ چند روزی سرو کله اش پیدا نشود. از وقتی یادش می آمد قهر بودند و نمی دانست کی می رود و کی می آید. مادر هم یا خواب است یا رفته بیرون خرید و تا برنگشته باید هرکاری هست انجام شود. چند دقیقه ای در همان حال ماند و گوش کرد ببیند صدایی می شنود یا نه. بالأخره در را باز کرد و وقتی کسی را ندید، رفت توی دستشویی. با سرعت خودش را تخلیه کرد و شست و آمد بیرون. موقع برگشتن انگشت کوچک پایش با شدت به پایۀ مبل خورد. کمی صدا کرد ولی توانست خودش را کنترل کند. زمان باز کردن در اتاق، دستگیره را آهسته بالا پایین داد و رفت توی اتاق.
برشی از رمان
#جذامی
نوشته ی
#کامران_حمزه_لو
@KAPTA