ساسی، مانکن حکومت دینی است
🖌علی طایفی
در پی انتشار آوازی توسط یک خواننده لمپن و یک زن بازیگر پورن و جنجال رسانهای پیرامون اخلاقی سازی آن چند نکته قابل تامل است.
۱) اینگروه که نگران بدآموزی اخلاقی برای کودکان هستند اولا احتمالا خودشان بیشتر دنبال این زن بازیگر رفته و فیلمهای او را دیدهاند،
۲) خواننده کلیپ، اولین خواننده مبتذلخوانکشور نیست و لمپنیزم در آوازخوانی، بخش مسلط هنر اسلامی است،
۳) این ابتذال محصول نظام فرهنگی و آموزشی ساختار رسمی حکومت اسلامی است که بیش از چهل سال مدعی ارزش و اخلاق در همه حوزههای حیات اجتماعیاست،
۴) رسانه حکومتی در طی چهار دهه بیشترین حجم ادبیات و موسیقی و هنر هجو و لمپنیستی را بنام دین و اخلاق تولید و در مغز ایرانیان تزریق کرده است و خواننده مذکور محصول همین فرهنگسازیاست،
۵) جماعت نگران از انحراف اخلاقی کودکان بخاطر این آواز، خوبست در برابر القای افکار دینی، خرافات، فرهنگ جنگ به کودکان و مسایل و اخلاقی کار کودکان، تجاوز به کودکان زیر نام ازدواج و تعابیر مشروعیت بخشی نظیر کودکهمسری و ...نیز واکنش نشان دهند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌علی طایفی
در پی انتشار آوازی توسط یک خواننده لمپن و یک زن بازیگر پورن و جنجال رسانهای پیرامون اخلاقی سازی آن چند نکته قابل تامل است.
۱) اینگروه که نگران بدآموزی اخلاقی برای کودکان هستند اولا احتمالا خودشان بیشتر دنبال این زن بازیگر رفته و فیلمهای او را دیدهاند،
۲) خواننده کلیپ، اولین خواننده مبتذلخوانکشور نیست و لمپنیزم در آوازخوانی، بخش مسلط هنر اسلامی است،
۳) این ابتذال محصول نظام فرهنگی و آموزشی ساختار رسمی حکومت اسلامی است که بیش از چهل سال مدعی ارزش و اخلاق در همه حوزههای حیات اجتماعیاست،
۴) رسانه حکومتی در طی چهار دهه بیشترین حجم ادبیات و موسیقی و هنر هجو و لمپنیستی را بنام دین و اخلاق تولید و در مغز ایرانیان تزریق کرده است و خواننده مذکور محصول همین فرهنگسازیاست،
۵) جماعت نگران از انحراف اخلاقی کودکان بخاطر این آواز، خوبست در برابر القای افکار دینی، خرافات، فرهنگ جنگ به کودکان و مسایل و اخلاقی کار کودکان، تجاوز به کودکان زیر نام ازدواج و تعابیر مشروعیت بخشی نظیر کودکهمسری و ...نیز واکنش نشان دهند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔵پیشنهاد دیدن
#میشل_فوکو در گفتگو با #آلن_بدیو پیرامون #روانکاوی و #روانشناسی
▫️این ویدیو زیرنویس فارسی دارد.....
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#میشل_فوکو در گفتگو با #آلن_بدیو پیرامون #روانکاوی و #روانشناسی
▫️این ویدیو زیرنویس فارسی دارد.....
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فیلم بسیار زیبا علامت جهانی نجات و کمک رابه خوبی به تصویر میکشد. با دیدن این علامت ها حتما واکنش درست رانشان دهید.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره ی یک اثر
🖌علیرضا پیروزان
«دایرهی زندانیها» اثر سال ۱۸۹۰ ون گوگ، که به یادبود یکی از آثار گوستاو دوره طراح و نقاش فرانسوی همعصر او نقاشی شده است، محوطهی یک زندان با دیوارهایی ستبر و حصارهایی محکم را نشان میدهد که گروهی از زندانیها در وقت هواخوری خود درون حیاط کوچک زندان سرگرم تمرین روزانه هستند.
زندانیها، بهشکلی دایرهوار و در فضایی کلاستروفوبیک در تنگنایی دلگیر و افسرده در حیاط زندانی با دیوارهای آجری نمور و قطوری احاطه شدهاند که تنها چند پنجرهی قوسدار کوچک از درون زندان رو به حیاط دارند. مردهایی نیز که گوشهی حیاط زندان ایستادهاند، درحقیقت کارآگاههایی هستند که بنا به رسم معمول سرگرم تماشای سیمای زندانیها هستند تا چهرهی آنها را برای جرایم احتمالی آتی بهخاطر بسپارند.
اثر متعلق به دورانی است که ون گوگ از فرط افسردگی و انزوای روانی در آسایشگاهی در سن رمی اقامت دارد و از همین بابت با کیفیت خلق چنین اثری و معانی نهفته در آن از مناسبت برخوردار است. همچنین، این نقاشی جلوهی بارزی از نوعی اکسپرسیونیسم در تاریکترین شکل آن و نیز در میان آثار این نقاش چیرهدست هلندی سدهی نوزدهم است.
زندانیها به دور یکدیگر میچرخند و راه فراری ندارند. آنها در نهایت استیصال، درماندگی و نومیدی هستند و این از سیمای خسته و رنجور و نحوهی قدم زدن آنها پیداست. این هم نشانگر مخمصهی روحی و ذهنی است که نقاش در آن گیر افتاده، و هم بازنمایی بدنهایی تحت نظارت و مراقبت مردانی که گوشهی حیاط به تماشای آنها ایستادهاند و ممکن است در گفتگو با هم از ضرورت وضع قوانینی شدیدتر برای مراقبهی این بدنها بگویند. فضای اثر بهگونهای است که بیدرنگ «مراقبت و تنبیه» فوکو (۱۹۷۵) را به ذهن متبادر میکند. نمایش تعذیب، بدن محکومین، انضباط و خلق بدنهای رام، هنر توزیعات از طریق ایجاد حصار، کنترل فعالیت، اصل جداسازی و به همین مناسبت تولد زندان. ایدهی فوکو، مسئلهی شکلگیری کالبد و ذهن در چارچوب نظامهای مراقبتی است. وی توضیح میدهد که در شیوههای مراقبتی و کیفری پیشامدرن از روشهای وحشیانهی انواع شکنجهها و آزار جسمانی محکومین استفاده میشد، اما بهتدریج و از سدهی هجدهم مجازاتهای بدنی جای خود را به مجازاتهای ظریف روانی داد. از این تاریخ به بعد اشکال نوین مجازات، روان افراد را هدف سوژهی قدرت و نظامهای مراقبت در اپبستمهی دوران مدرن قرار داد. زندانها، مدارس و آسایشگاههای روانی بدل به نظامهای کنترل فراگیر شدند که بدن فرد را بهمنزلهی ابژهی مراقبت همیشگی قدرت شناسایی میکرد. فوکو، چنین شکلی از اعمال قدرت بر افراد را از طریق «میکروفیزیک قدرت» معرفی کرد.
نقاشی، چنانکه گفته شد، متأثر و ملهم از سیاهقلم «حیاط تمرین زندان نیوگیت» اثر سال ۱۸۷۲ گوستاو دوره (اسلاید دوم) خلق شده است. دوره، یکی از هنرمندان مورد علاقهی ون گوگ و یک نفر فعال صنعت چاپ در لندن بود که زندان بزرگ و معروف نیوگیت در قلب لندن را بهشکلی دیکنزی تصویر کرد. گروه محکومین که در دایرهای محصور در میان دیوارهای بلند زندان گام برمیدارند منعکسکنندهی حصارهای روانی و وحشت روحی ون گوگ، و همچنین نمادی از پایان زندگی اوست. اما آیا این حقيقتاً شرح حال و روایت دردناک سرگذشتی از بسیاری انسانهای دیگر که در بند ایام افتادهاند و راه گریزی نمییابند، نیست؟! زندانی با دیوارهای بسیار بلند که انسان میان آن به دام افتاده است، بیوقفه میگردد و میگردد، اما راه نجاتی از این تنگنای سرنوشت، از این جبر سیاه تاریخ نمییابد.
اما آیا حقيقتاً هیچ راه گریزی برای زندانیهای اسیر در حرکتی دوار مقدر نیست؟ برخی جزئیات اثر نشانیهای دیگری را به ذهن تماشاگر متذکر میشوند. یکی از مردان زندانی، آنکه پیشتر از سایرین و در مرکز صحنه ایستاده است و برخلاف سایرین کلاه به سر ندارد، توجه ما را به امکان مقاومت، امکان درهم شکستن بندها جلب میکند. او با چهرهای خسته اما عاصی، سر خود را بهزحمت افراشته کرده، پای چپ خود را از دایره بیرون نهاده و از چهرهی درهم او پیداست که قصد گسستن از آن زندان را دارد. این مرد، بهطور همزمان میتواند بازتابی از خواست و ارادهی خود نقاش باشد.
دو پروانهای که به رنگ سفید در گوشهی سمت چپ بالای دیوار نقش بستهاند این معنا را تکمیل میکنند.
شاید ون گوگ قصد داشت با کشیدن این نقاشی بهگونهای آزادی و رهایی از وضعیتی که خود بدان گرفتار آمده بود، دست یابد. چنین خواستی البته هیچگاه محقق نشد و او تنها چند ماه بعد با شلیک به خود به زندگیاش خاتمه داد. این اثر یکی از چند اثری بود که در مراسم تدفین ون گوگ، اطراف تابوت او گذاشته شد و پیش از آغاز تشییعجنازه به نمایش درآمد؛ آخرین شاهکار نقاش، در نمایشگاهی با حضور خود هنرمند در تابوت.
@alireza_piroozan
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌علیرضا پیروزان
«دایرهی زندانیها» اثر سال ۱۸۹۰ ون گوگ، که به یادبود یکی از آثار گوستاو دوره طراح و نقاش فرانسوی همعصر او نقاشی شده است، محوطهی یک زندان با دیوارهایی ستبر و حصارهایی محکم را نشان میدهد که گروهی از زندانیها در وقت هواخوری خود درون حیاط کوچک زندان سرگرم تمرین روزانه هستند.
زندانیها، بهشکلی دایرهوار و در فضایی کلاستروفوبیک در تنگنایی دلگیر و افسرده در حیاط زندانی با دیوارهای آجری نمور و قطوری احاطه شدهاند که تنها چند پنجرهی قوسدار کوچک از درون زندان رو به حیاط دارند. مردهایی نیز که گوشهی حیاط زندان ایستادهاند، درحقیقت کارآگاههایی هستند که بنا به رسم معمول سرگرم تماشای سیمای زندانیها هستند تا چهرهی آنها را برای جرایم احتمالی آتی بهخاطر بسپارند.
اثر متعلق به دورانی است که ون گوگ از فرط افسردگی و انزوای روانی در آسایشگاهی در سن رمی اقامت دارد و از همین بابت با کیفیت خلق چنین اثری و معانی نهفته در آن از مناسبت برخوردار است. همچنین، این نقاشی جلوهی بارزی از نوعی اکسپرسیونیسم در تاریکترین شکل آن و نیز در میان آثار این نقاش چیرهدست هلندی سدهی نوزدهم است.
زندانیها به دور یکدیگر میچرخند و راه فراری ندارند. آنها در نهایت استیصال، درماندگی و نومیدی هستند و این از سیمای خسته و رنجور و نحوهی قدم زدن آنها پیداست. این هم نشانگر مخمصهی روحی و ذهنی است که نقاش در آن گیر افتاده، و هم بازنمایی بدنهایی تحت نظارت و مراقبت مردانی که گوشهی حیاط به تماشای آنها ایستادهاند و ممکن است در گفتگو با هم از ضرورت وضع قوانینی شدیدتر برای مراقبهی این بدنها بگویند. فضای اثر بهگونهای است که بیدرنگ «مراقبت و تنبیه» فوکو (۱۹۷۵) را به ذهن متبادر میکند. نمایش تعذیب، بدن محکومین، انضباط و خلق بدنهای رام، هنر توزیعات از طریق ایجاد حصار، کنترل فعالیت، اصل جداسازی و به همین مناسبت تولد زندان. ایدهی فوکو، مسئلهی شکلگیری کالبد و ذهن در چارچوب نظامهای مراقبتی است. وی توضیح میدهد که در شیوههای مراقبتی و کیفری پیشامدرن از روشهای وحشیانهی انواع شکنجهها و آزار جسمانی محکومین استفاده میشد، اما بهتدریج و از سدهی هجدهم مجازاتهای بدنی جای خود را به مجازاتهای ظریف روانی داد. از این تاریخ به بعد اشکال نوین مجازات، روان افراد را هدف سوژهی قدرت و نظامهای مراقبت در اپبستمهی دوران مدرن قرار داد. زندانها، مدارس و آسایشگاههای روانی بدل به نظامهای کنترل فراگیر شدند که بدن فرد را بهمنزلهی ابژهی مراقبت همیشگی قدرت شناسایی میکرد. فوکو، چنین شکلی از اعمال قدرت بر افراد را از طریق «میکروفیزیک قدرت» معرفی کرد.
نقاشی، چنانکه گفته شد، متأثر و ملهم از سیاهقلم «حیاط تمرین زندان نیوگیت» اثر سال ۱۸۷۲ گوستاو دوره (اسلاید دوم) خلق شده است. دوره، یکی از هنرمندان مورد علاقهی ون گوگ و یک نفر فعال صنعت چاپ در لندن بود که زندان بزرگ و معروف نیوگیت در قلب لندن را بهشکلی دیکنزی تصویر کرد. گروه محکومین که در دایرهای محصور در میان دیوارهای بلند زندان گام برمیدارند منعکسکنندهی حصارهای روانی و وحشت روحی ون گوگ، و همچنین نمادی از پایان زندگی اوست. اما آیا این حقيقتاً شرح حال و روایت دردناک سرگذشتی از بسیاری انسانهای دیگر که در بند ایام افتادهاند و راه گریزی نمییابند، نیست؟! زندانی با دیوارهای بسیار بلند که انسان میان آن به دام افتاده است، بیوقفه میگردد و میگردد، اما راه نجاتی از این تنگنای سرنوشت، از این جبر سیاه تاریخ نمییابد.
اما آیا حقيقتاً هیچ راه گریزی برای زندانیهای اسیر در حرکتی دوار مقدر نیست؟ برخی جزئیات اثر نشانیهای دیگری را به ذهن تماشاگر متذکر میشوند. یکی از مردان زندانی، آنکه پیشتر از سایرین و در مرکز صحنه ایستاده است و برخلاف سایرین کلاه به سر ندارد، توجه ما را به امکان مقاومت، امکان درهم شکستن بندها جلب میکند. او با چهرهای خسته اما عاصی، سر خود را بهزحمت افراشته کرده، پای چپ خود را از دایره بیرون نهاده و از چهرهی درهم او پیداست که قصد گسستن از آن زندان را دارد. این مرد، بهطور همزمان میتواند بازتابی از خواست و ارادهی خود نقاش باشد.
دو پروانهای که به رنگ سفید در گوشهی سمت چپ بالای دیوار نقش بستهاند این معنا را تکمیل میکنند.
شاید ون گوگ قصد داشت با کشیدن این نقاشی بهگونهای آزادی و رهایی از وضعیتی که خود بدان گرفتار آمده بود، دست یابد. چنین خواستی البته هیچگاه محقق نشد و او تنها چند ماه بعد با شلیک به خود به زندگیاش خاتمه داد. این اثر یکی از چند اثری بود که در مراسم تدفین ون گوگ، اطراف تابوت او گذاشته شد و پیش از آغاز تشییعجنازه به نمایش درآمد؛ آخرین شاهکار نقاش، در نمایشگاهی با حضور خود هنرمند در تابوت.
@alireza_piroozan
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from نوشتارهایی درباره موسیقی (Homayoon Khashandish)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این نتیجه غایی تفکر است. انسان موجود ساده ای است. انسان بودن یعنی سادگی، درجات متفاوتی از معنا وجود ندارد. انسان خود معنا می دهد، او است که هدف می گذارد. در واقع برای انسان ساده هدف غایی وجود ندارد. او لذت های آنی را می شناسد، لذت های غایی خاص موجودات دیگر است، شاید فرا انسانها، استشمام علف های یک باغ، در ابتدا چیز ساده ای ست، اما در پس خود ایمانی را به همراه دارد،بس پیچیده. این که انسان پیچیده می شود، پیامد است؛ پیامد زندگی در عصر قدرت و اقتدار گرایی، وگرنه پیچیدگی ای در کار نیست. بازی قدرت و مقاومت انسان را پیچیده می کند. انسان ساده بی نیاز است. سادگی بی نیاز است، در سوی دیگر پیچیدگی نیازمند و طماع. انسان پیچیده نیازمند است. فقیر است. در پس ذهنش تعینات وجود دارد. او را هیچ حیاتی نیست، حتا لذتی و حتا لبخندی، انسان پیچیده نتیجه ی دولت مدرن، مذهب دگردیس شده و سرمایه بادآورده، است. سادگی به غایت می تواند پیچیده باشد، این را تنها یک انسانِ ایستاده در نوک قله می فهمد.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
صدایت میزنم
ای اخگر گم شده در افق
با تو ام
با تو
ای دختر پنجه در افکنده با تنهایی
با تو
ای محبوسِ شرمِ رسوایی
مخفیانه برایم بگو
در سیطره ات
کدامین نقطه ی امید
رقصِ جوشانِ جاویدت را
تهییج می کند؟؟
شعر از:
کامران حمزه لو
✅ شرح عکس:
مجسمه ی دختری در ساحل ناپدید خواهد شد
اثر:ALESSANDRA ROSSI
✅مکان مجسمه:
ساحل بوندی در نزدیکی سیدنی.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ای اخگر گم شده در افق
با تو ام
با تو
ای دختر پنجه در افکنده با تنهایی
با تو
ای محبوسِ شرمِ رسوایی
مخفیانه برایم بگو
در سیطره ات
کدامین نقطه ی امید
رقصِ جوشانِ جاویدت را
تهییج می کند؟؟
شعر از:
کامران حمزه لو
✅ شرح عکس:
مجسمه ی دختری در ساحل ناپدید خواهد شد
اثر:ALESSANDRA ROSSI
✅مکان مجسمه:
ساحل بوندی در نزدیکی سیدنی.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from تاملات یک ذهن جستجوگر
چهار نظریه برای جهان آینده.pdf
872.8 KB
چهار نظریه برای جهان آینده
در صورت علاقمندی می توانید با ارسال این فایل برای دوستان خود به نشر آن کمک کنید
نظرات انتقادات و پیشنهادات خود را با ایدی @charkhvand با نویسنده در میان بگذارید
تاملات یک ذهن جستجوگر
@zehnejostejugar
در صورت علاقمندی می توانید با ارسال این فایل برای دوستان خود به نشر آن کمک کنید
نظرات انتقادات و پیشنهادات خود را با ایدی @charkhvand با نویسنده در میان بگذارید
تاملات یک ذهن جستجوگر
@zehnejostejugar
Ma lkit (Not Found)
Emel Mathlouthi
ما لقيت بلاصا نمشي نغمض فيها عينايا
ما لقيت صاحب و احد يعرف ما يرد علي
ما لقيت موجة تبحر ، تبحر بي لبعيد
ما لقيت كلام نقو لو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاخة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طريقي ، ما لقيت ثنيتي
ما لقيت جمرة انجم نحرق بها احساسي
ما لقيت كلام نقولو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاجة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طر يقي ، ما لقيت ثنيتي
☯رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ما لقيت صاحب و احد يعرف ما يرد علي
ما لقيت موجة تبحر ، تبحر بي لبعيد
ما لقيت كلام نقو لو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاخة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طريقي ، ما لقيت ثنيتي
ما لقيت جمرة انجم نحرق بها احساسي
ما لقيت كلام نقولو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاجة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طر يقي ، ما لقيت ثنيتي
☯رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ماریا ماریا ماریا
راهم بده ماریا
تاب کوچه را ندارم
راهم نمی دهی
می خواهی
گونه هایم گود
مزه از دست داده
چشیده ی خاص و عام
بیایم پیشت
با صدایی بی دندان بگویم به تو
اینک شده ام مردی قابل اعتماد
ماریا
نگاهم کن
پشتم خمیده شد
در کوچه
مردم
چشم تنگ می کنند
چشم هایی از چهل سال ولگردی فرسوده
مردم
چربی چربی گواتر چهار طبقه شان را سوراخ می کنند
بر نان کپک زده ی نوازش هنوز بر جای مانده دندان هایم
می خندد
هق هق باران بر پیاده روها
پیاده روهای وگرد
ولگردانی در محاصره آب
ولگردانی خیس
که می لیسند
جنازه های فرو رفته در سنگفرش کوچه ها
بر مژه های خاکستری
آری
بر مژه ی تکه های یخ سرما
جاری است
اشک
آری
پوزه ی باران
می مکد
عابران
با چشمان بسته ی لوله های آب
در درشکه ها
برق م زنند
پهلوانان
از پرخوری
می ترکند
مردم
می چکد
از لای شکاف ها
پیه تنشان
جاری می شوند
در آب کدر
درشکه ها
نان های مکیده
شامی های دندان گزیده
ماریا
آیا می شود
در گوش فربه
حرف محبت زده
پرنده گرسنه است
پرنده پرصداست
پرنده به آواز زنده است
من
ماریا
من
مردم
مردی سایه
مرد که قی کرده است او را
شب مسلول
در دست کثیف خیابان پرسنایا
من همینم که هستم
قبولم داری
ماریا
راهم بده
می بینی
انگشتانم
متشنج
می فشرند
خرخره ی آهنی زنگ درت
ماریا
کوچه
جنگل جانوران وحشی است
ببین
بر گویم
نه جای انگشت
جای زخم است
در را باز کن
درد دارم
می بینی
فرورفته است
در چشمم
سنجاق سر
در را باز کرد
خوشگل من
قشنگم
از من نترس
نخواهی یافت
برگردن گوآسایم
مانند کوهی مرطوب
اجتماع شکم عرق کرده ی زنان را
می دانی
زندگی من
غرق است
درهزاران عشق بزک پاک
هزاران
عشق کوچک ناپاک
نترس
در این روزگار سیاه خیانت
از کف داده ام هزار چهره ام را
لشکر معشوقه های مایاکوفسکی را
اما باور کن
در قلب من دیوانه
معشوقه هایم
خاندانی پرسلاله اند
خاندانی همه شهبانو
ماریا
با برهنگی آزرم کریزت
با لرزه ی پر دلهره ات
بیا
نزدیکم شو
بده
به من
معصومیت لبانت را
من و دلم هرگز نبوده ام با هم تا یک بهار
و در زندگی من
نبوده است
جز یک صد نوبهار
ماریا
تیان
مراد شاعران است
ما
من
جسمم
من
سر تا پا
مردم
نمی خواهم
جز جسمت
در طلب جسمت
مسیحی وار می گویم
خدایا
برسان روزی ام را
قوت لایموتم را
ماریا
مال من شو
ماریا
می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
ما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کَس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را
ماریا
مرا نمی خواهی
مرا نمی خواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آن سان که سگی
بازمی کشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار
من
با همه ی خون قلبم
با رخت یکدست سفید قلبم
با گل های خاکی که چسبیده است به آن
باز می گردم
به جاده
ولادیمیر مایاکوفسکی
☯رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
راهم بده ماریا
تاب کوچه را ندارم
راهم نمی دهی
می خواهی
گونه هایم گود
مزه از دست داده
چشیده ی خاص و عام
بیایم پیشت
با صدایی بی دندان بگویم به تو
اینک شده ام مردی قابل اعتماد
ماریا
نگاهم کن
پشتم خمیده شد
در کوچه
مردم
چشم تنگ می کنند
چشم هایی از چهل سال ولگردی فرسوده
مردم
چربی چربی گواتر چهار طبقه شان را سوراخ می کنند
بر نان کپک زده ی نوازش هنوز بر جای مانده دندان هایم
می خندد
هق هق باران بر پیاده روها
پیاده روهای وگرد
ولگردانی در محاصره آب
ولگردانی خیس
که می لیسند
جنازه های فرو رفته در سنگفرش کوچه ها
بر مژه های خاکستری
آری
بر مژه ی تکه های یخ سرما
جاری است
اشک
آری
پوزه ی باران
می مکد
عابران
با چشمان بسته ی لوله های آب
در درشکه ها
برق م زنند
پهلوانان
از پرخوری
می ترکند
مردم
می چکد
از لای شکاف ها
پیه تنشان
جاری می شوند
در آب کدر
درشکه ها
نان های مکیده
شامی های دندان گزیده
ماریا
آیا می شود
در گوش فربه
حرف محبت زده
پرنده گرسنه است
پرنده پرصداست
پرنده به آواز زنده است
من
ماریا
من
مردم
مردی سایه
مرد که قی کرده است او را
شب مسلول
در دست کثیف خیابان پرسنایا
من همینم که هستم
قبولم داری
ماریا
راهم بده
می بینی
انگشتانم
متشنج
می فشرند
خرخره ی آهنی زنگ درت
ماریا
کوچه
جنگل جانوران وحشی است
ببین
بر گویم
نه جای انگشت
جای زخم است
در را باز کن
درد دارم
می بینی
فرورفته است
در چشمم
سنجاق سر
در را باز کرد
خوشگل من
قشنگم
از من نترس
نخواهی یافت
برگردن گوآسایم
مانند کوهی مرطوب
اجتماع شکم عرق کرده ی زنان را
می دانی
زندگی من
غرق است
درهزاران عشق بزک پاک
هزاران
عشق کوچک ناپاک
نترس
در این روزگار سیاه خیانت
از کف داده ام هزار چهره ام را
لشکر معشوقه های مایاکوفسکی را
اما باور کن
در قلب من دیوانه
معشوقه هایم
خاندانی پرسلاله اند
خاندانی همه شهبانو
ماریا
با برهنگی آزرم کریزت
با لرزه ی پر دلهره ات
بیا
نزدیکم شو
بده
به من
معصومیت لبانت را
من و دلم هرگز نبوده ام با هم تا یک بهار
و در زندگی من
نبوده است
جز یک صد نوبهار
ماریا
تیان
مراد شاعران است
ما
من
جسمم
من
سر تا پا
مردم
نمی خواهم
جز جسمت
در طلب جسمت
مسیحی وار می گویم
خدایا
برسان روزی ام را
قوت لایموتم را
ماریا
مال من شو
ماریا
می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
ما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کَس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را
ماریا
مرا نمی خواهی
مرا نمی خواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آن سان که سگی
بازمی کشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار
من
با همه ی خون قلبم
با رخت یکدست سفید قلبم
با گل های خاکی که چسبیده است به آن
باز می گردم
به جاده
ولادیمیر مایاکوفسکی
☯رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from نوشتارهایی درباره موسیقی (Pasha)
فراديد:
موسیقی شنیدن و ساز زدن غیر از جنبه تفریحی و لذت بخشی که برای فرد و اطرافیانش ایجاد میکند تأثیراتی مهمی در روحیه و مغز افراد میگذارد. نواختن ساز مزایای بسیاری دارد و میتواند باعث انرژی بخشی به شما و اطرافیانتان گردد. به گزارش فرادید؛ گوش دادن به موسیقی زمانی که خسته و ناراحت هستید میتواند شما را سرحال کند. حتی گاهی برای آرام شدن در هنگام خشم هم مفید است؛ اما اگر دوست دارید تأثیراتی که نواختن ساز بر مغز شما میگذارد را بشناسید این گزارش را بخوانید.
@homusic
http://faradeed.ir/fa/news/42742/فواید-نواختن-موسیقی-بر-مغز
موسیقی شنیدن و ساز زدن غیر از جنبه تفریحی و لذت بخشی که برای فرد و اطرافیانش ایجاد میکند تأثیراتی مهمی در روحیه و مغز افراد میگذارد. نواختن ساز مزایای بسیاری دارد و میتواند باعث انرژی بخشی به شما و اطرافیانتان گردد. به گزارش فرادید؛ گوش دادن به موسیقی زمانی که خسته و ناراحت هستید میتواند شما را سرحال کند. حتی گاهی برای آرام شدن در هنگام خشم هم مفید است؛ اما اگر دوست دارید تأثیراتی که نواختن ساز بر مغز شما میگذارد را بشناسید این گزارش را بخوانید.
@homusic
http://faradeed.ir/fa/news/42742/فواید-نواختن-موسیقی-بر-مغز
Faradeed | فرادید اخبار
فواید نواختن موسیقی بر مغز
گوش دادن به موسیقی زمانی که خسته و ناراحت هستید میتواند شما را سرحال کند. حتی گاهی برای آرام شدن در هنگام خشم هم مفید است.
دوزخ یا در بسته.docx
14.8 KB
تحلیل کوتاهی از نمایشنامه ی
دوزخ یا در بسته
اثر: ژان پل سارتر
به قلم: کامران حمزه لو
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
دوزخ یا در بسته
اثر: ژان پل سارتر
به قلم: کامران حمزه لو
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
این چشمان در ابتدا بسیار دقیق و تیزبین به نظر می رسند؟
صاحب این دو چشم گری لیون ریچوی(GARY LEON RIDGWAY) است باIQ:82 یک قاتل سریالی، با روانی بسیار بیمار، که هفتاد و یک زن را به قتل رساند.
چشمان ما چه راز هایی را همراه دارند؟
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
صاحب این دو چشم گری لیون ریچوی(GARY LEON RIDGWAY) است باIQ:82 یک قاتل سریالی، با روانی بسیار بیمار، که هفتاد و یک زن را به قتل رساند.
چشمان ما چه راز هایی را همراه دارند؟
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from نوشتارهایی درباره موسیقی (Homayoon)
از نقد ژورنالیستی تا علم نقادی موسیقی
همایون خشندیش :هرگاه صحبت از نقد می شود ، نگاه عموم جامعه به جراید کثیر النتشار و روزنامه هاست. اما این رویکرد نگاهی سطحی به امر قضاوت در آثار موسیقی است. نقد ژورنالیستی ترکیبی از سه نگاه نقادانه دارد. ابتدا رویکردی برای سرگرم کردن خوانندگان عامی، دوم رویکردی فرمالیستی( تکنیکی، فرم گرا و ساختاری) هر چند مختصر و سوم نگاه زیباشناسانه.
وقتی صحبت از نقد علمی می شود قطعا جایی برای نقدهای احساسی یا ژورنالیستی نمی ماند. البته نقدهای ژورنالیستی در جای خود هستند اما نقد در حوزه آکادمیک مسئله ای دیگر است. نقدهای نیم قرن گذشته احساسات جایگاه ویژه ای داشتند. فرضا منتقد به کنسرتی می رفت و فردای آن روز یا به تحسین یا نفی رویداد موسیقیایی می پرداخت. تحسین به صورت بیان احساسات زیبایی انگارانه و نفی هم زبان کسالت آور آن رویداد بود.اما یک منتقد مدرن در موسیقی به دنبال زیبایی نیست، سابق از این ، صحبت درباره زیبایی اثر به تعریف های شاعرانه از آن یک شیوه و سلیقه ای بود که نهایتا به تفسیرهای سوبژکتیو(تفسیر ذهنی) ختم می شد.
این مطلب را می توانید در سایت جامعه شناسان جوان نیز به صورت کامل در لینک زیر مطالعه کنید.
https://bit.ly/3i7lafm
لینک مطلب در کانال:
https://bit.ly/3g3Te9n
@homusic
همایون خشندیش :هرگاه صحبت از نقد می شود ، نگاه عموم جامعه به جراید کثیر النتشار و روزنامه هاست. اما این رویکرد نگاهی سطحی به امر قضاوت در آثار موسیقی است. نقد ژورنالیستی ترکیبی از سه نگاه نقادانه دارد. ابتدا رویکردی برای سرگرم کردن خوانندگان عامی، دوم رویکردی فرمالیستی( تکنیکی، فرم گرا و ساختاری) هر چند مختصر و سوم نگاه زیباشناسانه.
وقتی صحبت از نقد علمی می شود قطعا جایی برای نقدهای احساسی یا ژورنالیستی نمی ماند. البته نقدهای ژورنالیستی در جای خود هستند اما نقد در حوزه آکادمیک مسئله ای دیگر است. نقدهای نیم قرن گذشته احساسات جایگاه ویژه ای داشتند. فرضا منتقد به کنسرتی می رفت و فردای آن روز یا به تحسین یا نفی رویداد موسیقیایی می پرداخت. تحسین به صورت بیان احساسات زیبایی انگارانه و نفی هم زبان کسالت آور آن رویداد بود.اما یک منتقد مدرن در موسیقی به دنبال زیبایی نیست، سابق از این ، صحبت درباره زیبایی اثر به تعریف های شاعرانه از آن یک شیوه و سلیقه ای بود که نهایتا به تفسیرهای سوبژکتیو(تفسیر ذهنی) ختم می شد.
این مطلب را می توانید در سایت جامعه شناسان جوان نیز به صورت کامل در لینک زیر مطالعه کنید.
https://bit.ly/3i7lafm
لینک مطلب در کانال:
https://bit.ly/3g3Te9n
@homusic
جامعه شناسان جوان
از نقد ژورنالیستی تا علم نقادی موسیقی
نقد ژورنالیستی ترکیبی از سه نگاه نقادانه دارد. ابتدا رویکردی برای سرگرم کردن خوانندگان عامی، دوم رویکردی فرمالیستی (تکنیکی، فرم گرا و ساختا
آه، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسهها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای
هیچ میدانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ میدانی که این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم
گفتهاند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان میدهد
آری، اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مردهام جان میدهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم بکام
خلوتی میخواهم و آغوش تو
خلوتی میخواهم و لبهای جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده هستی دهم
بستری میخواهم از گلهای سرخ
تا در آن یکشب ترا مستی دهم
آه، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسهها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای
نقش پنهان
فروغ فرخزاد
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
از شرار بوسهها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای
هیچ میدانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ میدانی که این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم
گفتهاند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان میدهد
آری، اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مردهام جان میدهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم بکام
خلوتی میخواهم و آغوش تو
خلوتی میخواهم و لبهای جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده هستی دهم
بستری میخواهم از گلهای سرخ
تا در آن یکشب ترا مستی دهم
آه، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسهها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای
نقش پنهان
فروغ فرخزاد
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی مسیح روی صلیب به میخ کشیده شد و همونجا با دردش رها شد، با همه وجودش فریاد کشید خدایا خدای من، چرا رهایم کردی؟ و با صدای بلند گریه میکرد. فکر میکرد که پدر آسمانیش اون رو رها کرده. باور کرد هر موعظه ای که تا الان کرده دروغی بیش نبوده. یعنی چند لحظه قبل از مرگ دچار شک عمیقی شده بود. این باید وحشتناکترین رنج زندگیش باشه.
سکوت خدا.بله
نور زمستانی
اینگمار برگمان
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
سکوت خدا.بله
نور زمستانی
اینگمار برگمان
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from Divaan_e
درهمشکستگان معمولاً موفق میشوند زیرا که چیزی برای از دست دادن ندارند..
#Divaan_e #shadowsmile #shadowsmile_art #khôinguyên #khoinguyen #jodipicoult #vanishingact #هوی_نگوین #جودی_پیکو #جودی_پیکوت #جودی_پیکولت #اعمال_محو
#Divaan_e #shadowsmile #shadowsmile_art #khôinguyên #khoinguyen #jodipicoult #vanishingact #هوی_نگوین #جودی_پیکو #جودی_پیکوت #جودی_پیکولت #اعمال_محو