Telegram Web Link
#معرفی_فیلم
معرفی فیلم

Film: After life
Release date: 1998
Director: Hirokazu Koreeda
Origin: Japan


کوریدا فیلم ساز ژاپنی با فیلم دله دزدها (Shoplifter) در سال ۲۰۱۸ توانست نخل طلا ی جشنواره کن را از آن خود کند. کوریدا پیش از این فیلم بارها بارها ثابت کرده بود که فیلم سازی خوش ایده و خلاق است. وی فیلم پس از زندگی (after life) را در سال ۱۹۹۸ ساخت و توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند. داستان فیلم به طور خلاصه درباره ی عده ای است که پس از مرگ در ساختمانی ظاهر می شوند و حال از آنها خواسته می شود که دنیای پس از زندگی را به نحو دیگر درک کنند و با آن کنار بیایند در همین حین از این افراد که زندگی دنیایی را بدرود گفته اند تقاضای کاری می شود که باید انجام دهند و این کار چالش ذهنی را برای آنها به همراه دارد ... ذهن افرادی که مرده اند . از آنجا که ادامه حاوی اسپویل است پس این فیلم در خور را ببینید.

☯️ورای موسیقی

@Beyondthemusic
#معرفی_فیلم
#هیروکازو_کورئیدا
داستان کوتاه ” گوشه ی دنج و پرنور ” مانیفست همینگوی برای گونه ای از پوچ گرایی وجودی و شناسایی معنا یا فقدان وجودی ناشی از آن است. این داستان صراحتا تایید کننده ی عقاید همینگوی، مانند وجود درونمایه هایی پیرامون مرگ، عبثی، بی معنایی و پریشان حالی است. همینگوی از طریق افکار و واژه های مورد استفاده یک پیشخدمت میانسال، اصلی ترین عقیده ی فلسفه ی هستی شناسی خود را به شیوه ای غیر مستقیم بیان می کند. زندگی ذاتا بی معنا است و ناگزیر افراد را به کام مرگ میکشاند؛ و پیشخدمت سالخورده این را می فهمد. هرچه این حقایق روشنتر می شوند آدمِ ضعیف تر هرگونه ای از نظم را به وجود خود اضافه می کند و یا از هر نوع مثبت اندیشی در چشم انداز شخصی خود مراقبت می کند. او به این می اندیشد که زندگی، یک هیچ بزرگ است و همچنین انسان هم هیچ است. او اشاره می کند که خدا هم هیچ است و دعایی را می خواند در حالیکه در جاهایی ویژه کلمه “هیچ” را جایگزین واژه ای “پروردگار” می کند.
" ای هیچ بخشنده و مهربان که در عرش هیچ هستی، نام مقدس تو هیچ باد. سلطنت آسمانیِ تو هیچ خواهد شد و...

✔️✔️تصویر برگرفته از پوستر فیلم هیچی ۲۰۰۳ است.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#تاملات_با_خویشتن

زندگی را دیر می یابی در حالی که زندگی دیگر به تو نمی نگرد.

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#برگزیده

کتاب، کتاب، کتاب. بسوزانشان!!!

به دردت نمی‌خورند اصلا کتاب نخوانده باشی بهتر از این است که آن‌جا بایستی و شانه بالا بیندازی!
اگر نفهمی حی و حاضر و گوشت و خون یعنی چه، هرچه مسیح گفته دروغ است، هرچه نیچه گفته ریاست.
اگر از کتاب‌های آنان به آسایش شیرین برسی و این آدمی را که دارد جلوی چشمت می‌پوسد را نبینی، به این معنی است که آن‌ها دروغ‌گو و فاسد بوده‌اند! برو سراغ کتاب‌هایت و خود را زیر آن‌ها دفن کن!

برگرفته از کتاب (داستان)مکس

نوشته هنری میلر

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Canon in Dmaj

Johann Pachelbel
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Canon in Dmaj

قطعه ی تعهد، عشق و انتظار


#کوتاه_نوشت
📝یوسف محمدی

دوران باروک سرشار از خلاقیت، نوآوری و شگفتی است. تضاد پایدار در جز جز ارکان زندگی این دوران را به دورانی مرموز و در عین حال شفاف بدل کرده است. موسیقی دوران باروک هم از این امر مستثنا نیست، موزیسین های دوران باروک در گمنامی تمام زیستند و در همین گمنامی دوره ای را رقم زدند که تا به امروز مورد مطالعه هنرمندان، مورخان و انسان شناسان است. یوهان پاخلبل در همین دوره می زیست. قطعه Canon in Dmaj عصاره ی ذهنیت(شاهکار) سیال پاخلبل است. او این قطعه را ابتدا به برادر بزرگ تر یوهان سباستین باخ که با وی درس موسیقی می خواندند تقدیم کرد(به عنوان هدیه جشن عروسی) بعد ها، سده های بعد بازنوازی های متعددی از این قطعه انجام شد تا جاییکه نسخه بدون کلام آن در میان مردم محبوبیت بیشتری یافت. در قرن ۲۰ این قطعه به عنوان قطعه ازدواج در کلیساها نواخته می شد و هنوز هم می شود. مطالعات موزیکلوژی مشخص کرده که در این قطعه مفاهیم عشق، تعهد و انتظار به قدری مشهود است که اجرای آن خاص زمان انتظار داماد برای عروس در کلیسا سپس عشق و در نهایت تعهد ابدی او است. اما ساختن چنین قطعه ای که حاوی والاترین مفاهیم زندگی بشری است در قرن ۱۷ خاصه در سال ۱۶۸۰ چگونه انجام گرفته است. قطعه فاصله های مطبوع و نامطبوع موسیقی را در کنار هم چنان قرار داده است که بنحوی تضادهای دو انسان در یک رابطه و زیبایی آن را تداعی می کند. پس می توان چنین استدلالی را وارد دانست که بدین سبب بود که پاخلبل قطعه خود را به عنوان هدیه ازدواج به برادر بزرگ باخ تقدیم کرد و درقطعه خود سه مفهوم انتظار، عشق و تعهد را بنحوی قرار داده بود که تنها یک رابطه آرمانی بتواند لحظه ی غلیان آن رادر میانی از تضادهای فواصل موسیقیایی حس کند. این روش در نقاشی های دوران باروک قابل ردیابی است پیش زمینه منظره ای عظیم و زیبا و در پس زمینه منظره ای تاریک و حزن انگیزی را می بینیم. شاید رموز باروک را می بایست در میانه این دو چشم انداز جست و فهم کرد.

✔️اجرای بارگذاری شده یکی از بازنوازی های زیبا پیانو و ویولون سل(چلو) از این قطعه است.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✔️✔️✔️✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم. در لیست زیر ۳ فیلم بر اساس اولویت از ۱ تا ۳ قرار دادم. بعداً درباره ی این فیلم ها بررسی مفصل تری انجام خواهد داد.

📝یوسف محمدی

۱: شام من با آندری کارگردان: لویی مال فرانسه
My dinner with Andrey (1981)
فیلم درباره ی قرار ملاقات دو دوست در یک رستوران است و تمام فیلم حول صحبت های والی با آندری است. زمینه گفتگوی آنها از مسائل روزمره شروع و به مسائل حیاتی می رسد در طی همین سفر در میان صحبت های والی با آندری مخاطب به یک درک متفاوت از هستی، زندگی و جامعه می رسد. از نکات مورد توجه این فیلم نویسندگی آن است که توسط خود والی و آندری نوشته شده است. دیگر آنکه کل زمان صحبت های والی و آندره در یک پلان سکانس گرفته شده است.

۲. تصادف، کارگردان(۱۹۶۹): ژوزف لوزی آمریکا
Accident
فیلم با یک تصادف آغاز و تمام می شود. و در انتها با گزاره هایی از نیچه در باب زناشویی خاتمه می یابد که«در زناشویی شما چیزی جز آلودگی و پلیدی ندیدم.» فیلم لایه های روانکاوی و سمبولیک بسیاری دارد. لوزی به شکل کاملن هندسی از عینیت وارد ذهنیت و بالعکس می شود و در عین حال داستان را روان و سرراست روایت می کند، نویسندگی هارولد پینتر که از داستانی از رمان نیکلاس موزلی اقتباس کرده است، بینظیر است.

۳. بورژوازی کوچک (۱۹۷۷) کارگردان: ماریو مونیچلی ایتالیا
An average little man
داستان یک کارمند دون پایه یک وزارت خانه است که به دنبال اینست که پسرش هم در همان وزارت خانه سروسامان دهد، اما حادثه ای در این میان روند زندگی این کارمند را دگرگون می کند. این فیلم هم همانند دیگر فیلم های مونچلی طنز تلخی را تا اواسط فیلم دنبال می کند... اما در هم تنیدگی طنز و درام، زیر و بم زندگی و تصمیمات فارغ از قوانین اجتماعی را به یک رسالت ازلی و بدلی بدل می کند.

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
تابش آفتاب در یک کافه تریا

اثر: ادوارد هاپر
Edward Hopper
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره یک اثر
🖌 دکتر علیرضا پیروزان

تابش آفتاب در کافه تریا اثر ادوارد هاپر

هاپر، مهارت فوق العاده ای در بیان ظرائف اندیشه ی انسان ها از طريق نقاشی داشت. در نقاشی «تابش آفتاب در یک کافه تریا» (۱۹۵۸)، ما زن و مردی را مشاهده می کنیم که در روزی روشن و آفتابی در کافه تریایی بزرگ، دلباز و خلوت سر میزهایی جداگانه نشسته اند. آن ها، تنها مشتری های کافه تریا هستند. و این درست لحظه ى تعليق پیش از برقراری اولین تماس عاطفی میان دو انسان است؛ میدانگاهی برساخته از قوای ذهنی و احساسی که ممکن است میان دو ناآشنا، دو غريبه ایجاد شود. در نگاهی دیگر، روشنایی آفتاب کافه تریا نمایانگر وارونگی وضعیت در نقاشی «شب زنده دارها» (۱۹۴۲) است. اینجا به جای صرف یک شام سبک بر پیشخان یک اغذیه فروشی در کنار یک همراه و در انتهای شب، با دو انسان در آستانه ی آشنایی با خاتمه ی تنهایی روبرو هستیم. به جای یک صحنه ی شبانه با نور نئون و فلورسنت، با روزی روشن و آفتابی مواجه هستیم. به جای نگاه اتیک (از بیرون به درون)، با منظر امیک (درونی) و همین طور نگاه درون به بیرون مواجه هستیم که نشانه ای از ولادت و زاده شدن است. به جای نبش یک خیابان بزرگ، با خیابانی ساکت و کوتاه روبرو هستیم، که کنایه از مسیر کوتاه و سهل الوصول بودن انگیزه و هدف است. چنان که گفته شد، مهم ترین تفاوت این دو اثر در این واقعیت نهفته است که در حالی که مرد و زن نقاشی «شب زنده دارها» همراه هم برای صرف شام به یک اغذیه فروشی رفته اند، در اینجا دو مهمان کافه تریا تماما با یکدیگر غریبه هستند. زن، در نور کامل آفتاب نشسته است، و مرد در وضعیت نیم سایه است. هر دو لبخند به لب دارند، اگرچه لبخند زن برجسته تر و جاندارتر است، که معنای آن شرمساری، خجالت و تردید اوست. مرد، سیگاری لای انگشتان دارد، که نشانی از راحت بودن و اعتماد به نفس اوست، همچنان که نگاهش امیدوار و به سوی گیاه سبز روییده در گلدان و خیابان است. او، به طرف زن چرخیده است، اما به او نگاه نمی کند و به جای آن با نگاه کردن به بیرون پنجره، علاقه ی خود را پنهان می کند. با این حال، این علاقه از جسچر بدن و طرز نشستن و اشارات او پیداست. اما در مقابل، زن که از این اشارات مرد آگاه است، حتی از ابراز علاقه ی خود در این حد هم عاجز است، و حتی تلاش نمی کند نگاه خود را به طور تصادفی متوجه مرد یا
جایی حوالی آنجا که او نشسته است، کند. زن، می تواند دستکم به سوی مرد برگردد، اما دریغ می کند و به جای آن به دستانش نگاه می کند و گاهی هم احتمالا با انگشتانش بازی می کند، که کنایه از تردید و خجلت همزمان اوست.
اما در حقیقت، تعليق اثر در همینجا نهفته است. درب گردان در پس زمینه ی نقاشی، متضمن مفهوم چرخه ی حیات و اقبال است، و خط سایه ی پررنگی که میان زن و مرد حائل شده است، حتی با نورآفتاب نیز برطرف و برداشته نخواهد شد، مگر آن که در نهایت یکی از آن دو ابتکار عمل را به دست گیرد، پا پیش نهد و آغازگر آشنایی شود. نور خورشید و روشنایی خیابان، دلیل و بهانه ی خوبی برای آغاز گفتگو و آشنایی است، اگر که آن دو دم را دریابند، فرصت را از کف ندهند، از پیله ی تنهایی که به دور خود تنیده اند خارج .شوند، و قدم به خیابان روشن در روزی آفتابی بگذارند.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
برگزیده از گاستون باشلار(فیلسوف، ریاضی دان و معرفت شناسی فرانسوی و مولف کتاب بوطیقای فضا)

ترجمه از ورای موسیقی

۱. یک بوم خالی به ما فرصتی برای رویا پردازی می دهد. ( برای نقاشان)

۲. به جای آنکه رویا را خیال بدانیم، باید خیال را رویایی کنیم. مردم نیز باید چنین زندگی کنند. البته بین کابوس ها هم می توان ساحلی امن پیدا کرد.

۳. آنکه شب رویا می بیند نمی تواند بگوید رویا می بینم پس هستم، چرا که او خود مثالی خیال انگیز است بدون خیال پرداز.

۴. کتاب، پیدایشی است ورای وقایع روزمره. کتاب، بیانِ زندگی است، پس خود نیز یک زندگی در کنار زندگی واقعی است.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic

جمعه ها و معرفی فیلم
جمعه ها و معرفی فیلم
در این هفته ۲ فیلم را در نظر گرفته ایم اول و دوم در معرفی فیلم بدون اولویت است.

🛑توضیح ثابت 👇👇👇
✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.

📝#یوسف_محمدی
۱. راننده تاکسی(۲۰۱۷) کارگردان: جان هونگ کره جنوبی
A taxi driver
جانگ هون جزو فیلمسازان جوان و دغدغه مند سینمای کره جنوبی است. فیلم راننده تاکسی از وی بنابر نظر منتقدین و سینما دوستان بهترین فیلم او است. فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است که به قیام مردم کره جنوبی و شهر گوانجو در اواخر دهه ۸۰ میلادی علیه حکومت مستبد و خودکامه کره جنوبی می پردازد. وقتی تمام مرزهای شهر بسته شده است تا فیلمی از کشتار مردم(طی سه روز حکومت ۵۰۰ نفر از مردم را کشته و هزاران نفر را مجروح کرده است) به بیرون درز پیدا نکند، حال یک خبرنگار آلمانی می خواهد مخفیانه از این قیام فیلم تهیه کند، در این بین یک راننده تاکسی او را همراهی می کند. آنها به گوانجو می رسند و....
🔴پ.ن. این فیلم را ببینید برای ما یادآور آبان ۹۸ است. کارگردانی و فیلم برداری فیلم چنان است که تا نزدیکترین حد ممکن به وقایع آن سال نزدیک شده است.

۲. پرورش کلاغ ها کارگردان: کارلوس سائورا(اسپانیا)
Rasie ravens (1976)
Chria cuervos
پرورش کلاغ ها اصطلاحی در زبان اسپانیایی است درباب بزرگ شدن بچه ها در محیطی ناسالم و بد است. سائورا کارگردانی صاحب سبک است که اکثر فیلم هایش در مورد مسائل و چالش های خانوادگی و روابط است. فیلم پرورش کلاغ ها بنحوی بهترین اثر وی است. داستان فیلم زندگی سه دختر بچه را بعد از مرگ مادرشان روایت می کند و مواجهه آنها با فقدان مادر و چالش های به وجود آمده، در این میان یکی از دخترها پیوند عمیقی با مادر داشته است که بر روی زندگی حال وی اثر می گذارد.
✔️ فیلم توانست جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن را از آن خود کند.
موسیقی و فیلم برداری فیلم درنوع خودش خلاقانه و منطبق بر فضای داستان است.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#برگزیده
عشق به خود به‌منزله‌ی انسانی متناهی ضروری است: «باید خویشتن‌دوستی آموخت ــ من چنین می‌آموزانم! ــ با عشقی سالم و درست، چندان که بتوان نزد خویشتن ماند و سرگردان نگشت». هنرِ عشق به خود زیباترین هنرهاست و نیازمند ظرافت و شکیبایی است. نه آن‌که تحمل زندگی سخت است بلکه برای حیوانِ انسان، زیستن با خود رنج‌آور است: او باید بیاموزد که چگونه این‌همه امیال متقابل خود را تعدیل کند و آن‌چه را که بر او رخ می‌دهد یعنی تجاربش از زندگی را بگوارد.

📖«چگونه نیچه بخوانیم»
📝کیت انسل پیرسون

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
بیشتر دقت کنید.

به چشمتون آشنا هست یا نه؟

شما فیلم داستان عشق و بری لیندون رو دیدین؟

داستان عشق یا همون LOVE STORY

یادتون اومد؟
بله
ایشون جوان زیبا و عاشق پیشه ی سالهای نه چندان دور هستند، جناب آقای


رایان اونیل


و
اما
زمان و پیری





☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
پاراگراف برگزیده
✔️پیکاسو و دوران صورتی
✔️عزیمت از آبی به صورتی


یک چند زندگی به آرامی و شادمانه گذشت، و نشاطی که فرناند زیبا برای پیکاسو آورده بود در کار او نیز جلوه گر شد. آبی های تیره و تار دوره آبی در برابر صورتی های لطیف رنگ باخت؛ با آن که مایه ها هنوز اندکی مالیخولیایی بود دیگر خبری از آن وازدگان نومید نبود. هنرپیشگان و بازیگران بلوارها و سیرکها با او دوست شدند و به نقاشی های او راه یافتند. دلقک که در تخیل پیکاسو همواره شخصیتی محبوب بود بیش از پیش در کمپرزیسیون های او پدیدار می شد و اغلب به شکل چهره خود هنرمند تجسم می یافت. آبی مسلط سال پیش جای خود را به رنگمایه های لطيف صورتی و خاکستری می داد. نقاشی های ۱۹۰۴ اغلب با کشیدگی و امتداد یافتگی اندام های بدن، که یادآور شيوه منریستی الگرکو است، مشخص می شد. اما در ۱۹۰۵ این تحريفها به سود خلوص کلاسیک تناسب کنار رفت. سپس پافشاری بر کیفیت های مجسمه وار با تأكید مسلط و برجسته بر حجم جای شیوه قبلی را گرفت. این سرآغاز دوره موسوم به دوره صورتی است. پیکاسو شش ماهی از عمر خود را به تصویرگری زندگی سیرک بازان اختصاص داد؛ دلقکها و آکروبات بازها جای گدایان و روسپیان نقاشی های آبی را گرفتند. یکی از محل های تفریحی جذاب و دوست داشتنی سیرک مدرانو بود. پیکاسو از تماشای نمایش سیرک و حتی بیشتر از آن از پرسه زدن در پشت صحنه یک کف می کرد. آثار سبک او نمودار این این دوگانه است.

تصویر اثر پیکاسو با نام «خانواده سالتینمباک» مشهورترین اثر پیکاسو در دوران صورتی است.
✔️زندگی و هنر پیکاسو
✔️نوشته: لونار بوخ هایم
✔️ترجمه: اکبر معصوم بیگی
ص۵۸ در حال خوانش

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
‍ ‍‌
📙شلینگ می‌گفت خدا جهان را آفرید تا تجربه‌ای از جهان فانی داشته باشد زیرا که از ابدیت بیزار بود. برای او [شلینگ] که یک ایده‌آلیست عینی‌گرا بود -برخلاف اسپینوزا- نامتناهی می‌بایست بتواند با تناهی که ضد آن است، آشتی کند، وگرنه متناهی نیست. یعنی در نهایت نامتناهی بایستی قادر باشد تا ضدش را در درون خود بپذیرد و این همان معنای دیالکتیک است.

قرن‌ها بعد از شلینگ، ژیژک به تبعیت از هگل -که خود متاثر از شلینگ بود- این عبارت را چنین و از نو بازنویسی کرد: "خدا جهان را آفرید تا درکی از جهان بی‌خدا داشته باشد." او نوشت که اگر ایده‌ی شلینگ -که خود فیلسوفی خداباور بود- را درباره‌ی علت خلق جهان بپذیریم آن‌گاه الاهیات مسیحی چیزی نیست جز سند اثبات الحاد خدا! زیرا که اگر قائل به افتراق مابین نامتناهی و تناهی باشیم -چنان‌که ایده‌آلیست‌ها بودند- پس آن‌گاه خدا با تجسد در مسیح -که خدای پسر است و البته متناهی- به خود شرک ورزیده است. و شرک چنان‌که می‌دانیم به معنی شریک قرار دادن است. ژیژک افزود به واقع آن هنگام -به ساعت سه بعدازظهر- که مسیح با صدای بلند فریاد زد: "ایلوئی ایلوئی لما سبقتنی: یعنی خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده‌ای؟"، تصدیق کرد که خدایی وجود ندارد، که اگر بود مرا تنها نمی‌گذارد! اما اگر وجود داشت چه؟ در این مورد تنها استدلال ممکن این است که او [خدای پدر] از حالت تناهی خود به تنگ آمده و می‌خواهد با عدم مداخله در تقدیر خدای پسر که همانا تصلیب است، از شرک تبری بجوید.

در هر صورت چه خدا وجود داشته باشد چه نباشد، چه ملحد باشد چه نباشد، در الهیات مسیحی خداناباوری را می‌توان تنها و تنها از نظرگاه او [خدا] درک و صورت‌بندی کرد و لاغیر.

شرح تصویر: تابلوی «مسیح در حال حمل صلیب» اثر هیرونیموس بوش (1535–1510) را به این دلیل برگزیدم که در آن شخص عیسی مسیح -به دلیل فشردگی و ازدیاد کاراکترهای حاضر در تابلو- چندان نمی‌تواند اهمیت تماتیک داشته باشد. گو آن‌که بوش خواسته باشد اینگونه با احاطه کردن عیسی با توده‌ای زشت‌صورت، بر ایده‌ی تناهی بودن خدای پسر تاکید کند. او که در میان جمع است اما تنها!؛ "رستگاری‌ای در کار نیست و خدای پسر در غیاب خدای پدر به صلیب کشیده خواهد شد."📙

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Band: No Clear Mind
Genere: Post Rock
Song: when you are not here


ورای موسیقی
@Beyondthemusic
2024/09/29 23:17:31
Back to Top
HTML Embed Code: