Telegram Web Link
به نظر می رسد بزرگترین تراژدی نویس کل تاریخ ادبیات دراماتیک است.

یوجین اونیل



آثار

سیر روز در شب
مرد یخین می آید
گوریل پشمالو
مارکو پولی
نخستین انسان
عزا به الکترا برازنده است
هوس زیر درختان نارون(هرگز به فارسی برگردان نشد)
و
...



برنده ی جایزه ی نوبل۱۹۳۶که البته برای جایزه اش هم به سوئد نرفت


انسانی که در لای و لجن دست و پا می زند خیلی مانده تا به عرش فکر کند
(دیالوگ لری در نمایشنامه ی مرد یخین می آید)

هیچ کدام از ما با اتفاقاتی که زندگی به سرمان آورده کاری نمیتوانیم بکنیم. این چیزها پیش از آنکه آدم بفهمد می شود, همینکه شد، آدم را وادار به کارهای دیگری می کند، تا اینکه بالأخره همه چیز بین آدم و آن چیزی که دلش می خواهد باشد فاصله می اندازد و آدم خود حقیقی اش را برای همیشه از دست می دهد.
(دیالوگ مری در نمایشنامه ی سیر روز در شب) به نظر من تابه حال هیچ نویسنده ای نتوانسته در قالب یک دیالوگ چنین بار عمیق تراژیکی منتقل کند و این یعنی استادی اونیل


گردآوری و انتخاب دیالوگ ها

(کامران حمزه لو)

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#تأملات_با_خویشتن

زیبنده نیست نور را به سمت تاریکی گرفتن، تاریکی خود باید به دنبال نور باشد.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
خیرگان منتظر:
جستاری کوتاه در باب چند اثر از فاطمه اسلامیان:
🖌یوسف محمدی



آیا انسان امروز خیره و منتظر نیست، خیره و منتظر و در انتظار چیزی که او را بر اعتمادش بر این جهان تا حدی مستحکم نگه دارد و خیره، خیرگی نامعمول که نشان از اعوجاج افکار و اندیشه های روزمره دارد.
روی دیگر موضوع نشان از تولدی دارد در بزنگاه دوران غلظت های درهم تنیده و آبی به محاق رسیده. آثار هنرمند به دنبال بازگو کردن این دو موضوع است. او به رسم عادت زنان را دست مایه آثار خود قرار داده است. زنانی که هرکدام با استرس و با اضطراب خیره و به نقطه ای زل زده اند که کسی چیزی بیاید تا آنها را از این وضعیت نجات دهد. حتا نوری که بتواند فضا را تا حدی رقیق و آنها را در کشاکش زندگی تنها نگذارد، فضای آبی پشت سر هم نشان از افسردگی دارد و هم نشان از طی کردن دوره ای دشوار که رنگ ها به حداکثر پیوستگی رسیده اند.
اما طرف دیگر تصاویر، طرف دیگر تصویر را نمی بینیم، اما می توانیم حدس بزنیم طرف دیگر هم آنچنان خوشایند نیست. چشم اندازی از نازل ترین سطوح زندگی را می توانیم در طرف دیگر مجسم کنیم. می توانیم از نگاه خیره آنان بفهمیم نور هم امکان دارد از همان طرفی بیاید که نازلترین چیزها در حال رخ دادن است. تصاویر نیم رخ و دستان روی گوش گذاشته هم نشان سپر محافظتی است و هم نشان از دوری از همهمه ی دنیای بیرون بنحوی جسم درگیر چیزی است که ذهنیت گریز می کند. در واقع آناتومی گوش از سیستم اعصاب و فرکانس ها تبعیت می کند تا به نداها و جزییات در پس ناخود آگاه.
چهره زنان در سطحی دیگر به زنان آمریکای شمالی می ماند، مثلن در آثار مارکز یا دونسو می توانیم چهره چنین زنانی را تصور کنیم، برای نمونه در عشق سالهای وبا ریختاری عاشقانه و در عین حال ملول کننده در کتاب است که نتیجه ای ندارد جز آنکه همه چی تحت تاثیر مسائل کلیدی تر است.
در یکی از تصاویر پرنده ی مرده ای را میبینیم که زن در کف دستان خویش گرفته است. در واقع دو نعش می بینیم پرنده ی مرده که نیست شده است تا وقایع بعد را نبیند در واقع روح و جسمش نیست شده اند، در طرف دیگر زن که او هم همچون نعشی است که تنها جسمش حضور دارد و حتا اشک های گونه هایش هم روی صورت منجمد شده است.
این تبیین یادآور داستان بلبل حلبی نوشته محمد کشاورز است که در سال ۸۴ برنده جایزه کتاب سال شد(مجموعه داستان کوتاه) در این داستان دختری به نام نیلو (نیلوفر ) یک پرنده مکانیکی دارد که سالها برایش خوانده است، اما مدتی است که نمی خواند تا تعمیرکاری می آورد تا آن را درست کند تا دوباره بخواند. در این بین داستان دیگر عشق پیرمردی به دختر است که در پی او است و تلاش می کنند تا شجره نامه او را (دختر) را پیدا کند تا به او نشان دهد از خاندان بزرگی است. دختر علیرغم میل به او با او همراه میشود تا در نهایت کتابی برای او می فرستد که در برگیرنده تاریخ خاندانش است که نمی دانیم جعلی است یا حقیقی در نهایت دختر با خواندن کتاب به پشت بام می رود و تعمیرکار پرنده مکانیکی پرنده مرده را به او می دهد، و او پرنده را در کف دستانش می گیرد... حال دو نعش در کنار هم نقش می بندیم.
در سطحی دیگر دو بدن سرد یکدیگر را در آغوش گرفته اند تا بدین وسیله حضور خود را معنادار کنند. این معنا داری در تصاویر دیگر استنباط می شود. روی سر زنان قصه لانه پرندگان به همراه تخم های برجا گذاشته دیده می شود که نشان از تولدی می دهد. آنها تنها با نیروی دستان خویش سپر محافظتی برای این زندگی در پیش رو ساختند تا بتوانند آنها را ایمن از حوادث نگاه دارند، این نماد است و استعاره ای از آرزوی هایی که در ناخودآگاه هر یک از این زنان و یا فقط یک زن وجود دارد، زایمانی دیگر ، اما نه بسان زایمان دنیای انسانی بلکه سرازتخم در آوردن یعنی راه خود را جدا از دیگران پیدا کردن و خیره به خود تا به جایی و چشم اندازی، خیره به درون خود، اما به نظر می رسد هنرمند پایان را آنچنان خوشایند نمی بیند در تصویر دیگر آشیانه خالی از تخم ها شده است و بدن زن برهنه دیده می شود، ذهن‌ آزاد شده است، اما جسم در قاعده سازی دنیای امروز باقی مانده است، برهنگی نشان از جسمانیت غامض دارد، اگر ذهن پرواز کند جسم تنها همین است. لباس می تواند جسم را بازسازی کند به نحو دیگر نشان دهد و وضعیت اندام ها را مجهول باقی بگذارد. دیگر حتا از خون هم خبری نیست که نشانی برای رنج است و هم نشانی از تولد که خون پی آنست در چنین وضعیتی جسم چیزی جز خود نیست. آیا این زنان همچنان خیره می مانند با جسمی منفعل و رانده شده از هرگونه قاعده سازی یا دوباره لباس برتن می کند و علیرغم غیبت ناخودآگاه و به دور دست ها رانده شده پا به میدان همهمه انسانی می گذارند؟ هنرمند پاسخ را به مخاطب واگذار کرده است.

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#برگزیده

انسانها خودشان را در اموال و کالاهای خودشان می شناسند و روح شان را در اتومبیل، ویلا و اشیاء لوکس شان می یابند.

هربرت مارکوزه

کتاب انسان تک ساحتی


تصویر از مجموعه Musketeers اثر پابلو پیکاسو است.

☯️ ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#برگزیده
می‌توانید شراب، عشق، زنان و افتخار را به تصویر بکشید، البته به این شرط که دائم‌الخمر، عاشق، شوهر یا سرباز پیاده‌نظام نباشید.

✔️از کتاب طوطی فلوبر

✔️نوشته‌ی جولین بارنز

✔️ تصویر متعلق به کانر کنور با عنوان طوطی فلوبر از پناهگاه است.

✔️کتاب طوطی فلوبر حول تفسیر نویسنده فرانسوی گوستاو فلوبر است که از قضا طوطی هم داشته است، البته که طوطی در این کتاب نماد است؛ نمادی برای واقعیت و هنر.
گوستاو فلوبر نویسنده ساختار شکن و مدرن فرانسوی آثاری همچون مادام بوواری و تربیت احساسات است.

ورای موسیقی

@Beyondthemusic
#معرفی_فیلم
معرفی فیلم

Film: After life
Release date: 1998
Director: Hirokazu Koreeda
Origin: Japan


کوریدا فیلم ساز ژاپنی با فیلم دله دزدها (Shoplifter) در سال ۲۰۱۸ توانست نخل طلا ی جشنواره کن را از آن خود کند. کوریدا پیش از این فیلم بارها بارها ثابت کرده بود که فیلم سازی خوش ایده و خلاق است. وی فیلم پس از زندگی (after life) را در سال ۱۹۹۸ ساخت و توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند. داستان فیلم به طور خلاصه درباره ی عده ای است که پس از مرگ در ساختمانی ظاهر می شوند و حال از آنها خواسته می شود که دنیای پس از زندگی را به نحو دیگر درک کنند و با آن کنار بیایند در همین حین از این افراد که زندگی دنیایی را بدرود گفته اند تقاضای کاری می شود که باید انجام دهند و این کار چالش ذهنی را برای آنها به همراه دارد ... ذهن افرادی که مرده اند . از آنجا که ادامه حاوی اسپویل است پس این فیلم در خور را ببینید.

☯️ورای موسیقی

@Beyondthemusic
#معرفی_فیلم
#هیروکازو_کورئیدا
داستان کوتاه ” گوشه ی دنج و پرنور ” مانیفست همینگوی برای گونه ای از پوچ گرایی وجودی و شناسایی معنا یا فقدان وجودی ناشی از آن است. این داستان صراحتا تایید کننده ی عقاید همینگوی، مانند وجود درونمایه هایی پیرامون مرگ، عبثی، بی معنایی و پریشان حالی است. همینگوی از طریق افکار و واژه های مورد استفاده یک پیشخدمت میانسال، اصلی ترین عقیده ی فلسفه ی هستی شناسی خود را به شیوه ای غیر مستقیم بیان می کند. زندگی ذاتا بی معنا است و ناگزیر افراد را به کام مرگ میکشاند؛ و پیشخدمت سالخورده این را می فهمد. هرچه این حقایق روشنتر می شوند آدمِ ضعیف تر هرگونه ای از نظم را به وجود خود اضافه می کند و یا از هر نوع مثبت اندیشی در چشم انداز شخصی خود مراقبت می کند. او به این می اندیشد که زندگی، یک هیچ بزرگ است و همچنین انسان هم هیچ است. او اشاره می کند که خدا هم هیچ است و دعایی را می خواند در حالیکه در جاهایی ویژه کلمه “هیچ” را جایگزین واژه ای “پروردگار” می کند.
" ای هیچ بخشنده و مهربان که در عرش هیچ هستی، نام مقدس تو هیچ باد. سلطنت آسمانیِ تو هیچ خواهد شد و...

✔️✔️تصویر برگرفته از پوستر فیلم هیچی ۲۰۰۳ است.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#تاملات_با_خویشتن

زندگی را دیر می یابی در حالی که زندگی دیگر به تو نمی نگرد.

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#برگزیده

کتاب، کتاب، کتاب. بسوزانشان!!!

به دردت نمی‌خورند اصلا کتاب نخوانده باشی بهتر از این است که آن‌جا بایستی و شانه بالا بیندازی!
اگر نفهمی حی و حاضر و گوشت و خون یعنی چه، هرچه مسیح گفته دروغ است، هرچه نیچه گفته ریاست.
اگر از کتاب‌های آنان به آسایش شیرین برسی و این آدمی را که دارد جلوی چشمت می‌پوسد را نبینی، به این معنی است که آن‌ها دروغ‌گو و فاسد بوده‌اند! برو سراغ کتاب‌هایت و خود را زیر آن‌ها دفن کن!

برگرفته از کتاب (داستان)مکس

نوشته هنری میلر

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Canon in Dmaj

Johann Pachelbel
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Canon in Dmaj

قطعه ی تعهد، عشق و انتظار


#کوتاه_نوشت
📝یوسف محمدی

دوران باروک سرشار از خلاقیت، نوآوری و شگفتی است. تضاد پایدار در جز جز ارکان زندگی این دوران را به دورانی مرموز و در عین حال شفاف بدل کرده است. موسیقی دوران باروک هم از این امر مستثنا نیست، موزیسین های دوران باروک در گمنامی تمام زیستند و در همین گمنامی دوره ای را رقم زدند که تا به امروز مورد مطالعه هنرمندان، مورخان و انسان شناسان است. یوهان پاخلبل در همین دوره می زیست. قطعه Canon in Dmaj عصاره ی ذهنیت(شاهکار) سیال پاخلبل است. او این قطعه را ابتدا به برادر بزرگ تر یوهان سباستین باخ که با وی درس موسیقی می خواندند تقدیم کرد(به عنوان هدیه جشن عروسی) بعد ها، سده های بعد بازنوازی های متعددی از این قطعه انجام شد تا جاییکه نسخه بدون کلام آن در میان مردم محبوبیت بیشتری یافت. در قرن ۲۰ این قطعه به عنوان قطعه ازدواج در کلیساها نواخته می شد و هنوز هم می شود. مطالعات موزیکلوژی مشخص کرده که در این قطعه مفاهیم عشق، تعهد و انتظار به قدری مشهود است که اجرای آن خاص زمان انتظار داماد برای عروس در کلیسا سپس عشق و در نهایت تعهد ابدی او است. اما ساختن چنین قطعه ای که حاوی والاترین مفاهیم زندگی بشری است در قرن ۱۷ خاصه در سال ۱۶۸۰ چگونه انجام گرفته است. قطعه فاصله های مطبوع و نامطبوع موسیقی را در کنار هم چنان قرار داده است که بنحوی تضادهای دو انسان در یک رابطه و زیبایی آن را تداعی می کند. پس می توان چنین استدلالی را وارد دانست که بدین سبب بود که پاخلبل قطعه خود را به عنوان هدیه ازدواج به برادر بزرگ باخ تقدیم کرد و درقطعه خود سه مفهوم انتظار، عشق و تعهد را بنحوی قرار داده بود که تنها یک رابطه آرمانی بتواند لحظه ی غلیان آن رادر میانی از تضادهای فواصل موسیقیایی حس کند. این روش در نقاشی های دوران باروک قابل ردیابی است پیش زمینه منظره ای عظیم و زیبا و در پس زمینه منظره ای تاریک و حزن انگیزی را می بینیم. شاید رموز باروک را می بایست در میانه این دو چشم انداز جست و فهم کرد.

✔️اجرای بارگذاری شده یکی از بازنوازی های زیبا پیانو و ویولون سل(چلو) از این قطعه است.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✔️✔️✔️✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم. در لیست زیر ۳ فیلم بر اساس اولویت از ۱ تا ۳ قرار دادم. بعداً درباره ی این فیلم ها بررسی مفصل تری انجام خواهد داد.

📝یوسف محمدی

۱: شام من با آندری کارگردان: لویی مال فرانسه
My dinner with Andrey (1981)
فیلم درباره ی قرار ملاقات دو دوست در یک رستوران است و تمام فیلم حول صحبت های والی با آندری است. زمینه گفتگوی آنها از مسائل روزمره شروع و به مسائل حیاتی می رسد در طی همین سفر در میان صحبت های والی با آندری مخاطب به یک درک متفاوت از هستی، زندگی و جامعه می رسد. از نکات مورد توجه این فیلم نویسندگی آن است که توسط خود والی و آندری نوشته شده است. دیگر آنکه کل زمان صحبت های والی و آندره در یک پلان سکانس گرفته شده است.

۲. تصادف، کارگردان(۱۹۶۹): ژوزف لوزی آمریکا
Accident
فیلم با یک تصادف آغاز و تمام می شود. و در انتها با گزاره هایی از نیچه در باب زناشویی خاتمه می یابد که«در زناشویی شما چیزی جز آلودگی و پلیدی ندیدم.» فیلم لایه های روانکاوی و سمبولیک بسیاری دارد. لوزی به شکل کاملن هندسی از عینیت وارد ذهنیت و بالعکس می شود و در عین حال داستان را روان و سرراست روایت می کند، نویسندگی هارولد پینتر که از داستانی از رمان نیکلاس موزلی اقتباس کرده است، بینظیر است.

۳. بورژوازی کوچک (۱۹۷۷) کارگردان: ماریو مونیچلی ایتالیا
An average little man
داستان یک کارمند دون پایه یک وزارت خانه است که به دنبال اینست که پسرش هم در همان وزارت خانه سروسامان دهد، اما حادثه ای در این میان روند زندگی این کارمند را دگرگون می کند. این فیلم هم همانند دیگر فیلم های مونچلی طنز تلخی را تا اواسط فیلم دنبال می کند... اما در هم تنیدگی طنز و درام، زیر و بم زندگی و تصمیمات فارغ از قوانین اجتماعی را به یک رسالت ازلی و بدلی بدل می کند.

☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
تابش آفتاب در یک کافه تریا

اثر: ادوارد هاپر
Edward Hopper
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره یک اثر
🖌 دکتر علیرضا پیروزان

تابش آفتاب در کافه تریا اثر ادوارد هاپر

هاپر، مهارت فوق العاده ای در بیان ظرائف اندیشه ی انسان ها از طريق نقاشی داشت. در نقاشی «تابش آفتاب در یک کافه تریا» (۱۹۵۸)، ما زن و مردی را مشاهده می کنیم که در روزی روشن و آفتابی در کافه تریایی بزرگ، دلباز و خلوت سر میزهایی جداگانه نشسته اند. آن ها، تنها مشتری های کافه تریا هستند. و این درست لحظه ى تعليق پیش از برقراری اولین تماس عاطفی میان دو انسان است؛ میدانگاهی برساخته از قوای ذهنی و احساسی که ممکن است میان دو ناآشنا، دو غريبه ایجاد شود. در نگاهی دیگر، روشنایی آفتاب کافه تریا نمایانگر وارونگی وضعیت در نقاشی «شب زنده دارها» (۱۹۴۲) است. اینجا به جای صرف یک شام سبک بر پیشخان یک اغذیه فروشی در کنار یک همراه و در انتهای شب، با دو انسان در آستانه ی آشنایی با خاتمه ی تنهایی روبرو هستیم. به جای یک صحنه ی شبانه با نور نئون و فلورسنت، با روزی روشن و آفتابی مواجه هستیم. به جای نگاه اتیک (از بیرون به درون)، با منظر امیک (درونی) و همین طور نگاه درون به بیرون مواجه هستیم که نشانه ای از ولادت و زاده شدن است. به جای نبش یک خیابان بزرگ، با خیابانی ساکت و کوتاه روبرو هستیم، که کنایه از مسیر کوتاه و سهل الوصول بودن انگیزه و هدف است. چنان که گفته شد، مهم ترین تفاوت این دو اثر در این واقعیت نهفته است که در حالی که مرد و زن نقاشی «شب زنده دارها» همراه هم برای صرف شام به یک اغذیه فروشی رفته اند، در اینجا دو مهمان کافه تریا تماما با یکدیگر غریبه هستند. زن، در نور کامل آفتاب نشسته است، و مرد در وضعیت نیم سایه است. هر دو لبخند به لب دارند، اگرچه لبخند زن برجسته تر و جاندارتر است، که معنای آن شرمساری، خجالت و تردید اوست. مرد، سیگاری لای انگشتان دارد، که نشانی از راحت بودن و اعتماد به نفس اوست، همچنان که نگاهش امیدوار و به سوی گیاه سبز روییده در گلدان و خیابان است. او، به طرف زن چرخیده است، اما به او نگاه نمی کند و به جای آن با نگاه کردن به بیرون پنجره، علاقه ی خود را پنهان می کند. با این حال، این علاقه از جسچر بدن و طرز نشستن و اشارات او پیداست. اما در مقابل، زن که از این اشارات مرد آگاه است، حتی از ابراز علاقه ی خود در این حد هم عاجز است، و حتی تلاش نمی کند نگاه خود را به طور تصادفی متوجه مرد یا
جایی حوالی آنجا که او نشسته است، کند. زن، می تواند دستکم به سوی مرد برگردد، اما دریغ می کند و به جای آن به دستانش نگاه می کند و گاهی هم احتمالا با انگشتانش بازی می کند، که کنایه از تردید و خجلت همزمان اوست.
اما در حقیقت، تعليق اثر در همینجا نهفته است. درب گردان در پس زمینه ی نقاشی، متضمن مفهوم چرخه ی حیات و اقبال است، و خط سایه ی پررنگی که میان زن و مرد حائل شده است، حتی با نورآفتاب نیز برطرف و برداشته نخواهد شد، مگر آن که در نهایت یکی از آن دو ابتکار عمل را به دست گیرد، پا پیش نهد و آغازگر آشنایی شود. نور خورشید و روشنایی خیابان، دلیل و بهانه ی خوبی برای آغاز گفتگو و آشنایی است، اگر که آن دو دم را دریابند، فرصت را از کف ندهند، از پیله ی تنهایی که به دور خود تنیده اند خارج .شوند، و قدم به خیابان روشن در روزی آفتابی بگذارند.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
برگزیده از گاستون باشلار(فیلسوف، ریاضی دان و معرفت شناسی فرانسوی و مولف کتاب بوطیقای فضا)

ترجمه از ورای موسیقی

۱. یک بوم خالی به ما فرصتی برای رویا پردازی می دهد. ( برای نقاشان)

۲. به جای آنکه رویا را خیال بدانیم، باید خیال را رویایی کنیم. مردم نیز باید چنین زندگی کنند. البته بین کابوس ها هم می توان ساحلی امن پیدا کرد.

۳. آنکه شب رویا می بیند نمی تواند بگوید رویا می بینم پس هستم، چرا که او خود مثالی خیال انگیز است بدون خیال پرداز.

۴. کتاب، پیدایشی است ورای وقایع روزمره. کتاب، بیانِ زندگی است، پس خود نیز یک زندگی در کنار زندگی واقعی است.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
2024/09/29 21:30:15
Back to Top
HTML Embed Code: