Forwarded from اتچ بات
🔗 #اختصاصی_کانال
🔗 #روز_کارگر
.............................................................
اختلاف طبقاتی حتی به قبرستان هم رحم نکرد !!
شاید باور چنین تفکر و ایده برای شما سخت باشد که نبرد طبقاتی در قبرستان ها چگونه به وجود می آید؟؟
حال سوال اینجا مطرح میشود مگر میشود اختلاف طبقاتی ، که ستیز بین طبقه کارگر و سرمایه دار می باشد در جامعه مردگان یا قبرستان ها رواج پیدا کند؟
اختلاف و ستیز طبقاتی در قبرستان ها نیز وجود دارد و ما همه از آن بی خبر هستیم اگر شما به یک قبرستان بزرگ بروید و یک مشاهده بنیادین و دقیق از آن داشته باشید خوب این موضوع را درک خواهید کرد که نبرد طبقاتی بطور آشکارا خودش را در قبرستانها هم پدیدار کرده است و ما همه از آن بی خبر هستیم
به عنوان مثال انسانهای طبقه کارگر دارای ارزان ترین نوع قبر می باشند سنگ قبر انها ، از نامرغوب ترین و ارزان ترین جنس سنگ می باشد که در اثر تابش نور خورشید و سرمای شدید احتمال ترک برداشتن و رنگ خوردگی ان فراوان است در بیشتر اوقات این قبر به شکل دوطبقه و سه طبقه ساخته خواهند شد به علت گرانی زمین و عدم خرید توسط اشخاص قیمت این قبر ها حدود ۲ میلیون است
اما کمی آن طرف تر قبر انسانهای طبقه مرفه قرار دارد قبر و خانه ابدی این نوع طبقه از انسانها(سرمایه دار) دارای گران ترین و در بعضی اوقات نجومی ترین قیمت ها می باشد قیمت برخی از قبر ها حدود ۷ الی ۱۰۰ میلیون تومان می باشد
سنگ قبر انسانهای مرفه گران ترین و مرغوب ترین نوع جنس سنگ می باشد این سنگها در برابر سرما و گرما دارای مقاومت شدیدی می باشند اکثر این سنگ قبرها با تابش مستقیم نور خورشید بسیاری از آیه های مقدس و اسامی الهی و ربانی را تلاوت میکنند در کنار این قبرها وسائل استراحت و سایبان های مجلل وجود دارد برای کسانی که به زیارت اهل قبور می آیند
بله دوستان در این مثال شما ،شاهد عبارات متضادی بودید عباراتی همچون جنس سنگ مرغوب و نامرغوب ، قبر ارزان ۱۷۰۰هزاری تومانی و قبر های نجومی وصد میلیونی ، جنس سنگی که در اثر نور خورشید ترک بر می دارد و جنس سنگی که براثر نور خورشید ایه ها و کلمات مقدس تلاوت می کند بله این عبارات و مثال بالا خودشان حاکی از وجود نبرد طبقاتی و تضاد طبقاتی در جوامع مردگان یا قبرستان ها می باشند
آری این اختلاف طبقاتی ، حتی با مرگ انسانها نیز پایان ناپذیر می باشد این نبرد ادامه دارد چه در طول تاریخ و چه در حال حاضر و چه در آینده ، نبرد طبقاتی هیچگاه پایانی ندارد بلکه همیشه ادامه دارد و البته به شکل ها و ساختارهای جدید
✍#حمیدرضا_شاهوردی دانشجویی علوم اجتماعی.
عکس تفاوت قبرستان ثروتمندان و فقرا (بروجرد)
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #روز_کارگر
.............................................................
اختلاف طبقاتی حتی به قبرستان هم رحم نکرد !!
شاید باور چنین تفکر و ایده برای شما سخت باشد که نبرد طبقاتی در قبرستان ها چگونه به وجود می آید؟؟
حال سوال اینجا مطرح میشود مگر میشود اختلاف طبقاتی ، که ستیز بین طبقه کارگر و سرمایه دار می باشد در جامعه مردگان یا قبرستان ها رواج پیدا کند؟
اختلاف و ستیز طبقاتی در قبرستان ها نیز وجود دارد و ما همه از آن بی خبر هستیم اگر شما به یک قبرستان بزرگ بروید و یک مشاهده بنیادین و دقیق از آن داشته باشید خوب این موضوع را درک خواهید کرد که نبرد طبقاتی بطور آشکارا خودش را در قبرستانها هم پدیدار کرده است و ما همه از آن بی خبر هستیم
به عنوان مثال انسانهای طبقه کارگر دارای ارزان ترین نوع قبر می باشند سنگ قبر انها ، از نامرغوب ترین و ارزان ترین جنس سنگ می باشد که در اثر تابش نور خورشید و سرمای شدید احتمال ترک برداشتن و رنگ خوردگی ان فراوان است در بیشتر اوقات این قبر به شکل دوطبقه و سه طبقه ساخته خواهند شد به علت گرانی زمین و عدم خرید توسط اشخاص قیمت این قبر ها حدود ۲ میلیون است
اما کمی آن طرف تر قبر انسانهای طبقه مرفه قرار دارد قبر و خانه ابدی این نوع طبقه از انسانها(سرمایه دار) دارای گران ترین و در بعضی اوقات نجومی ترین قیمت ها می باشد قیمت برخی از قبر ها حدود ۷ الی ۱۰۰ میلیون تومان می باشد
سنگ قبر انسانهای مرفه گران ترین و مرغوب ترین نوع جنس سنگ می باشد این سنگها در برابر سرما و گرما دارای مقاومت شدیدی می باشند اکثر این سنگ قبرها با تابش مستقیم نور خورشید بسیاری از آیه های مقدس و اسامی الهی و ربانی را تلاوت میکنند در کنار این قبرها وسائل استراحت و سایبان های مجلل وجود دارد برای کسانی که به زیارت اهل قبور می آیند
بله دوستان در این مثال شما ،شاهد عبارات متضادی بودید عباراتی همچون جنس سنگ مرغوب و نامرغوب ، قبر ارزان ۱۷۰۰هزاری تومانی و قبر های نجومی وصد میلیونی ، جنس سنگی که در اثر نور خورشید ترک بر می دارد و جنس سنگی که براثر نور خورشید ایه ها و کلمات مقدس تلاوت می کند بله این عبارات و مثال بالا خودشان حاکی از وجود نبرد طبقاتی و تضاد طبقاتی در جوامع مردگان یا قبرستان ها می باشند
آری این اختلاف طبقاتی ، حتی با مرگ انسانها نیز پایان ناپذیر می باشد این نبرد ادامه دارد چه در طول تاریخ و چه در حال حاضر و چه در آینده ، نبرد طبقاتی هیچگاه پایانی ندارد بلکه همیشه ادامه دارد و البته به شکل ها و ساختارهای جدید
✍#حمیدرضا_شاهوردی دانشجویی علوم اجتماعی.
عکس تفاوت قبرستان ثروتمندان و فقرا (بروجرد)
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
در #هنر اگر الهامات در قید قوانین باشند، آثاری که زاده ی آن الهامات هستند، ارزش هنری نخواهند داشت.
🔗 #کلود_دبوسی
این عکس توسط #استراینوفسکی گرفته شده است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #کلود_دبوسی
این عکس توسط #استراینوفسکی گرفته شده است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #پیشنهادی
«#فست_فود به عنوان یک پدیده ی فرهنگی»
بر طبق نظر #بودریار انباشتگی و وفور قطعا یکی از چشم گیرترین ویژگی ها در توصیف جوامع مصرفی است با این سخن مقدماتی می پردازیم به پدیده ی فرهنگی که در سالهای اخیر در کشور ما شروع به فعالیت کرده است و یکی از نماد های بارز جامعه صنعتی و مصرف گرا می باشد .فست فود به عنوان غذای سریع که در زمان کوتاهی آماده می شود و به دست مشتری می رسد یکی از مکانیسم های نو و ابتکاری در جوامع صنعتی و جوامع در حال توسعه است و با جهانی شدن و ذایقه ی یکسان رابطه ی تنگاتنگی دارد همان طور که ریتزر این پدیده را با نام مک دونالیزه شدن اسم می برد .#ریتزر یادآور می شود که در قضیه ی مک دونالیزه شدن تنها با عقلانیت صوری و بر این قضیه تاکید می کند که که رستوران های ارایه غذای سریع انگار ه ی معاصری از عقلانیت صوری را به نمایش می گذارد .رستوران های غذای سریع به جای استفاده از ظرفیت های انسانی سر آشپز ها ،از تکنولوژی های غیر انسانی و آشپز های غیر ماهر استفاده می کنند که از دستور های مشخص و روش های خط تولید آشپزی و ارایه خوراک پیروی می کنند . #ما_کار_مادران_راکم_کرده ایم این جمله را 98 سال پیش فست فود (اتومات) به عنوان اولین فروشگاه غذای حاضری بر سر در خود نوشت تا سبک جدیدی در عر ضه ی غذا بنیان نهد. #الیاس جامعه شناس بر این نظر بود که زندگی از جامعه سنتی به سمت مدرنیزه شدن با کنترل هر چه بیشتر فرد بر خود همراه است. الیاس به نحوه ای به سنت صرف غذا در جوامع قدیم و جدید می پردازد او در کتاب پروسه ی متمدن شدن جوامع صنعتی و مصرفی افراد را به نوعی کنترل و ظابطه مند شدن فرا می خواند صرف غذا در رستوران های فست فود با نوعی آداب و احترامات همراه است همچنین فرد در این رستوران ها به نوعی به باز یابی احترام گمشده ی خویش و هویت خویش می پردازد .همچنین در جوامع صنعتی پدیده ی فست فود با نوعی همگن سازی قشرهای مختلف مردم همراه است.اگر در جامعه سنتی فرهنگ صرف غذا بر جمع خانوادگی استوار بود در جوامع صنعتی نوعی جدایی بین افراد به وجود آمده است .فست فود و رستو ران های طبخ غذای سریع به عنوان نوعی پر کننده ی خلا عاطفی افراد در جوامع صنعتی محسوب می شود .بودریار این طور شرح می دهد : مراودات روزمره ی انسان چندان دیگر با هم نوعشان صورت نمی گیرد و بر اساس آمارها سیر صعودی ،صرف در بافت کالا ها و پیام آن ها و دست کاری در آن ها می شویم در واقع ما از دیگران فاصله گر فته ایم در نتیجه حضور آن ها را کمتر حس می کنیم .پدیده ی فست فود با همین رویه همراه است جمعی کاذب باری دقایقی کوتاه در کنار هم قرار می گیرند تا خلا عاطفی شان پر شود همچنین تعداد انتخاب های متنوع به مشتری ،حق آزادی انتخاب احترام کاذب وتایید فرد گرایی اگر در جوامع سنتی انسان ها در سر یک میز می نشستند و همه از یک نوع غذا صرف می کردند. امروزه با گسترش رستوران های فست فود هر کس به تنهایی و یا با هم نوعانی از جنس خودش این عمل را انجام می دهد و این نشان دهنده ی نوعی جدایی انسان از آزادی و تحت انقیاد در آمدن به وسیله ی شیوه ی صرف غذا می باشد. #هربرت_مارکوزه از ایدولوژی مصرف نام می برد؛ ایدولوژی که که نیاز های کاذب خلق می کند و این نیاز ها به صورت نوعی مهار اجتماعی عمل می کند .از این رو به اعتقاد مارکوزه تبلیغات کالا نیازهای کاذب به وجود می آورد و مثلا این نو میل را ایجاد می کند که آدمی با فلان ویژگی ها باشیم همان طور که می دانیم یکی از ارکان پیشرفت رستوران ها ی فست فود نحوه ی تبلیغات آنان است. همین طور در کشور ما گویی چیزی شگرف انتظار ما را می کشد چیزی که انسان با دیدنش دچار بهت و حیرت می شود. این را می توان نوعی کنجکاوی کاذب عصر مدرنیته دانست انسانی که در عصر صنعتی زندگی می کند می خواهد همه چیز را تجربه کند، از غذاهای فست فود گرفته تا سفر به کرات دیگر. ایدولوژی مصرف را می توان یکی از تدبیر های یا نمونه ای این جست و جوی پایان ناپذیر ،یعنی حرکت پایان ناپذیر و مجازی میل تلقی کرد.
🔵 این نوشته در ۱۳۹۰ توسط ی. محمدی در وبلاگ شخصی منتشر شده است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #پیشنهادی
«#فست_فود به عنوان یک پدیده ی فرهنگی»
بر طبق نظر #بودریار انباشتگی و وفور قطعا یکی از چشم گیرترین ویژگی ها در توصیف جوامع مصرفی است با این سخن مقدماتی می پردازیم به پدیده ی فرهنگی که در سالهای اخیر در کشور ما شروع به فعالیت کرده است و یکی از نماد های بارز جامعه صنعتی و مصرف گرا می باشد .فست فود به عنوان غذای سریع که در زمان کوتاهی آماده می شود و به دست مشتری می رسد یکی از مکانیسم های نو و ابتکاری در جوامع صنعتی و جوامع در حال توسعه است و با جهانی شدن و ذایقه ی یکسان رابطه ی تنگاتنگی دارد همان طور که ریتزر این پدیده را با نام مک دونالیزه شدن اسم می برد .#ریتزر یادآور می شود که در قضیه ی مک دونالیزه شدن تنها با عقلانیت صوری و بر این قضیه تاکید می کند که که رستوران های ارایه غذای سریع انگار ه ی معاصری از عقلانیت صوری را به نمایش می گذارد .رستوران های غذای سریع به جای استفاده از ظرفیت های انسانی سر آشپز ها ،از تکنولوژی های غیر انسانی و آشپز های غیر ماهر استفاده می کنند که از دستور های مشخص و روش های خط تولید آشپزی و ارایه خوراک پیروی می کنند . #ما_کار_مادران_راکم_کرده ایم این جمله را 98 سال پیش فست فود (اتومات) به عنوان اولین فروشگاه غذای حاضری بر سر در خود نوشت تا سبک جدیدی در عر ضه ی غذا بنیان نهد. #الیاس جامعه شناس بر این نظر بود که زندگی از جامعه سنتی به سمت مدرنیزه شدن با کنترل هر چه بیشتر فرد بر خود همراه است. الیاس به نحوه ای به سنت صرف غذا در جوامع قدیم و جدید می پردازد او در کتاب پروسه ی متمدن شدن جوامع صنعتی و مصرفی افراد را به نوعی کنترل و ظابطه مند شدن فرا می خواند صرف غذا در رستوران های فست فود با نوعی آداب و احترامات همراه است همچنین فرد در این رستوران ها به نوعی به باز یابی احترام گمشده ی خویش و هویت خویش می پردازد .همچنین در جوامع صنعتی پدیده ی فست فود با نوعی همگن سازی قشرهای مختلف مردم همراه است.اگر در جامعه سنتی فرهنگ صرف غذا بر جمع خانوادگی استوار بود در جوامع صنعتی نوعی جدایی بین افراد به وجود آمده است .فست فود و رستو ران های طبخ غذای سریع به عنوان نوعی پر کننده ی خلا عاطفی افراد در جوامع صنعتی محسوب می شود .بودریار این طور شرح می دهد : مراودات روزمره ی انسان چندان دیگر با هم نوعشان صورت نمی گیرد و بر اساس آمارها سیر صعودی ،صرف در بافت کالا ها و پیام آن ها و دست کاری در آن ها می شویم در واقع ما از دیگران فاصله گر فته ایم در نتیجه حضور آن ها را کمتر حس می کنیم .پدیده ی فست فود با همین رویه همراه است جمعی کاذب باری دقایقی کوتاه در کنار هم قرار می گیرند تا خلا عاطفی شان پر شود همچنین تعداد انتخاب های متنوع به مشتری ،حق آزادی انتخاب احترام کاذب وتایید فرد گرایی اگر در جوامع سنتی انسان ها در سر یک میز می نشستند و همه از یک نوع غذا صرف می کردند. امروزه با گسترش رستوران های فست فود هر کس به تنهایی و یا با هم نوعانی از جنس خودش این عمل را انجام می دهد و این نشان دهنده ی نوعی جدایی انسان از آزادی و تحت انقیاد در آمدن به وسیله ی شیوه ی صرف غذا می باشد. #هربرت_مارکوزه از ایدولوژی مصرف نام می برد؛ ایدولوژی که که نیاز های کاذب خلق می کند و این نیاز ها به صورت نوعی مهار اجتماعی عمل می کند .از این رو به اعتقاد مارکوزه تبلیغات کالا نیازهای کاذب به وجود می آورد و مثلا این نو میل را ایجاد می کند که آدمی با فلان ویژگی ها باشیم همان طور که می دانیم یکی از ارکان پیشرفت رستوران ها ی فست فود نحوه ی تبلیغات آنان است. همین طور در کشور ما گویی چیزی شگرف انتظار ما را می کشد چیزی که انسان با دیدنش دچار بهت و حیرت می شود. این را می توان نوعی کنجکاوی کاذب عصر مدرنیته دانست انسانی که در عصر صنعتی زندگی می کند می خواهد همه چیز را تجربه کند، از غذاهای فست فود گرفته تا سفر به کرات دیگر. ایدولوژی مصرف را می توان یکی از تدبیر های یا نمونه ای این جست و جوی پایان ناپذیر ،یعنی حرکت پایان ناپذیر و مجازی میل تلقی کرد.
🔵 این نوشته در ۱۳۹۰ توسط ی. محمدی در وبلاگ شخصی منتشر شده است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗 #نقل_قول
عامه مردم احمقن, کسی چیزی نمیخونه, کسی به دورو برش نگاه نمی کنه و وضع جامعه و فرهنگ براش مهم نیست. ملت ۵ ثانیه به زور تمرکز دارن، عمق درکشون به اندازه یه لیوانه.
🔗 #دیوید_بویی
🔗 #David_Bowie
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
عامه مردم احمقن, کسی چیزی نمیخونه, کسی به دورو برش نگاه نمی کنه و وضع جامعه و فرهنگ براش مهم نیست. ملت ۵ ثانیه به زور تمرکز دارن، عمق درکشون به اندازه یه لیوانه.
🔗 #دیوید_بویی
🔗 #David_Bowie
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گرچه می گویند: "می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.”
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد
-چون دل یاران که در هجران یاران-
قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران؟
#نيما_يوشيج
#ايران #اين_روزها
📷 حدیث م.
@Beyondthemusic
در جوار کشت همسایه
گرچه می گویند: "می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.”
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد
-چون دل یاران که در هجران یاران-
قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران؟
#نيما_يوشيج
#ايران #اين_روزها
📷 حدیث م.
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗 #آلتوسر #گرامشی #لاکلو_و_موف
🔗 #نظریه_گفتمان
آلتوسر فراخواندن را در مقابل نگرش غربی کلاسیک به سوژه مطرح کرد .افراد درجامعه فرا خوانده می شوند یا به عبارت دیگر به واسطه ی روش های خاص در گفتو گو در مو قعیت های مشخصی قرار داده می شوند .التوسر فرا خواندن سوژه راامری ایدولوژیک می داند که روابط حقیقی در جامعه را مخفی میکند و از نظر ویاقتصاد در نهایت تعیین کننده است .گرامشی می گوید که نمی توان برتری طبقه حاکمرا فقط ایدولوژیک وار دانست او برای فرایند هایی که طی آن رو بنا در خلق آگاهی مردم ایفا می کند مفهوم هژمونی را بر می گزیند . بهترین تعبییر از هژمونی عبارتست از ساز ماندهی رضایت و اقناع فرایندی که طی آن آگاهی فرمان بردار بدون توسل به خشونت و زور تعیین می شود در مفهوم هژمونی ما با اقناع سرو کار داریم و آگاهی اما ایدولوژیک به اعتقاد آلتوسر توهم و فریب است .اگر چه در اقناع فریب ودر ایدولوژی رضایت به هر نحوی رسوخ می کند .در نظر گرامشی هژمونی اصطلاحیاست نمایان گر اجماع در تقابل با تخاصم ،اجماع که علایق و منافع افراد را می سازدفر ایند های هژمونیک در روبنا واقع می شوند و جزیی از حوزه ی سیاست اند هدف هژمونی تسخیر جامعه مدنی است و از جامعه مدنی به سرتاسر جامعه –(از نظرگرامشی جامعه مدنی می تواند همان طبقه کارگر باشد و هژمونی با فرو دستان کاردارد تا فرا دستان) از نظر ماتریالیسم تاریخی آگاهی افراد را اقتصاد تعیین می کند امااز نظر گرامشی آگاهی افراد تابعی از فراینده های هژمونیک است که در رو بنا اتفاقمی افتد (رسانه و مدرسه از مهمترین منابع تزریق هژمونی می باشند) نظریه هژمونیگرامشی به این معناست که خود فرایند های خلق معنایی که در سطح رو بنا اتفاق میافتد ارزش آن را دارند که مورد مطالعه قرار بگیرند –در اینجا می توانیم پیوندی میان نظریه گرامشی و نظریه گفتمان لاکلو و موف مشاهده نمود .طبقات از نظر گرامشی وهمچنین از منظر ماتریالیسم تاریخی ،گروههای عینی اند که افراد چه خود بدانند وچه ندانند جزوی از آن ها هستند ،لاکلو و موف با بر چیدن بساط عینی گرایی با ذاتگرایی که هنوز هم در نظریه گرامشی یافت می شوند ،از این منظر هیچ قانون عینیوجود ندارد که جامعه را به گرو ههای خاصی تقسیم کند ،گرو ههای موجود هموارهمحصول فرایند های سیاسی اند و گفتمانی .آنها ذات گرایی مار کسیستی را رد میکنند لاکلو و موف جامعه را ناممکن می دانند چیزی به اسم جامعه به منزله ی یکهستی عینی بصری و جود ندارد و همواره ناتمام است .لاکلو و موف گفتمان راجایگزین مفهوم ساختار کرده اند مفهوم گفتمان در حالی که از وجود ساختاری نشانه ها سخن می گفت که با یکدیگر رابطه داشتند تاکید می کرد که در ساختار بندی هر گزقادر نخواهد بود تمام حالت های ممکن را در انتساب معنا را رفع کند ،همواره اینامکان وجود دارد که یک گفتمان را مفصل بندی های دیگر که نشانه ها را به شکلمتناقضی به یکدیگر مر تبط می کنند تضعیف کند .بر اساس نظریه گفتمان لاکلو وموف نشانه ها در قالب رابطه شان با یکدیگر ساختار بندی شده اند اما این ساختار هرگز کلیتی تام و تمام نخواهد بود .جامعه به صورت یک کلیت و جود ندارد و همیشه یک بست موقت وجود دارد که سایر شیوه های ممکن را مانند قومیت یا جنسیت را بهحاشیه رانده یا طرد کرده است .از نظر لاکلو موف روابط حقیقی وجود ندارد کهاقتصاد تعیین کننده آن باشد از نظر لاکلو و موف سوژه های التوسری در موقعیت هایسوژ های قرار می گیرند . در نظریه پسا ساختار گرایی همچون نظر التوسر سوژهمستقل به حساب نمی آید ،سوژه تک نیست ،بلکه روش های گفتمانی آن را تعیین میکند ،اما بر خلاف التوسر سوژه چند پاره است.
این مطلب در سال ۱۳۹۱ در وبلاگ اینجانب منتشر شده است.
🔗 #Louis_Althusser
🔗 #Antonio_Gramsci
🔗 #Ernesto_Laclau
🔗 #Chantal_Mouffe
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #نظریه_گفتمان
آلتوسر فراخواندن را در مقابل نگرش غربی کلاسیک به سوژه مطرح کرد .افراد درجامعه فرا خوانده می شوند یا به عبارت دیگر به واسطه ی روش های خاص در گفتو گو در مو قعیت های مشخصی قرار داده می شوند .التوسر فرا خواندن سوژه راامری ایدولوژیک می داند که روابط حقیقی در جامعه را مخفی میکند و از نظر ویاقتصاد در نهایت تعیین کننده است .گرامشی می گوید که نمی توان برتری طبقه حاکمرا فقط ایدولوژیک وار دانست او برای فرایند هایی که طی آن رو بنا در خلق آگاهی مردم ایفا می کند مفهوم هژمونی را بر می گزیند . بهترین تعبییر از هژمونی عبارتست از ساز ماندهی رضایت و اقناع فرایندی که طی آن آگاهی فرمان بردار بدون توسل به خشونت و زور تعیین می شود در مفهوم هژمونی ما با اقناع سرو کار داریم و آگاهی اما ایدولوژیک به اعتقاد آلتوسر توهم و فریب است .اگر چه در اقناع فریب ودر ایدولوژی رضایت به هر نحوی رسوخ می کند .در نظر گرامشی هژمونی اصطلاحیاست نمایان گر اجماع در تقابل با تخاصم ،اجماع که علایق و منافع افراد را می سازدفر ایند های هژمونیک در روبنا واقع می شوند و جزیی از حوزه ی سیاست اند هدف هژمونی تسخیر جامعه مدنی است و از جامعه مدنی به سرتاسر جامعه –(از نظرگرامشی جامعه مدنی می تواند همان طبقه کارگر باشد و هژمونی با فرو دستان کاردارد تا فرا دستان) از نظر ماتریالیسم تاریخی آگاهی افراد را اقتصاد تعیین می کند امااز نظر گرامشی آگاهی افراد تابعی از فراینده های هژمونیک است که در رو بنا اتفاقمی افتد (رسانه و مدرسه از مهمترین منابع تزریق هژمونی می باشند) نظریه هژمونیگرامشی به این معناست که خود فرایند های خلق معنایی که در سطح رو بنا اتفاق میافتد ارزش آن را دارند که مورد مطالعه قرار بگیرند –در اینجا می توانیم پیوندی میان نظریه گرامشی و نظریه گفتمان لاکلو و موف مشاهده نمود .طبقات از نظر گرامشی وهمچنین از منظر ماتریالیسم تاریخی ،گروههای عینی اند که افراد چه خود بدانند وچه ندانند جزوی از آن ها هستند ،لاکلو و موف با بر چیدن بساط عینی گرایی با ذاتگرایی که هنوز هم در نظریه گرامشی یافت می شوند ،از این منظر هیچ قانون عینیوجود ندارد که جامعه را به گرو ههای خاصی تقسیم کند ،گرو ههای موجود هموارهمحصول فرایند های سیاسی اند و گفتمانی .آنها ذات گرایی مار کسیستی را رد میکنند لاکلو و موف جامعه را ناممکن می دانند چیزی به اسم جامعه به منزله ی یکهستی عینی بصری و جود ندارد و همواره ناتمام است .لاکلو و موف گفتمان راجایگزین مفهوم ساختار کرده اند مفهوم گفتمان در حالی که از وجود ساختاری نشانه ها سخن می گفت که با یکدیگر رابطه داشتند تاکید می کرد که در ساختار بندی هر گزقادر نخواهد بود تمام حالت های ممکن را در انتساب معنا را رفع کند ،همواره اینامکان وجود دارد که یک گفتمان را مفصل بندی های دیگر که نشانه ها را به شکلمتناقضی به یکدیگر مر تبط می کنند تضعیف کند .بر اساس نظریه گفتمان لاکلو وموف نشانه ها در قالب رابطه شان با یکدیگر ساختار بندی شده اند اما این ساختار هرگز کلیتی تام و تمام نخواهد بود .جامعه به صورت یک کلیت و جود ندارد و همیشه یک بست موقت وجود دارد که سایر شیوه های ممکن را مانند قومیت یا جنسیت را بهحاشیه رانده یا طرد کرده است .از نظر لاکلو موف روابط حقیقی وجود ندارد کهاقتصاد تعیین کننده آن باشد از نظر لاکلو و موف سوژه های التوسری در موقعیت هایسوژ های قرار می گیرند . در نظریه پسا ساختار گرایی همچون نظر التوسر سوژهمستقل به حساب نمی آید ،سوژه تک نیست ،بلکه روش های گفتمانی آن را تعیین میکند ،اما بر خلاف التوسر سوژه چند پاره است.
این مطلب در سال ۱۳۹۱ در وبلاگ اینجانب منتشر شده است.
🔗 #Louis_Althusser
🔗 #Antonio_Gramsci
🔗 #Ernesto_Laclau
🔗 #Chantal_Mouffe
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
عدالت همیشه بر دوش فقرا می نشیند.
اثری از
#گینس هنرمند دانمارکی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
اثری از
#گینس هنرمند دانمارکی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Forwarded from اتچ بات
“گرنیکا” (۱۹۳۷)، اثر ضد جنگ پابلو پیکاسو، که در واکنش به بمباران هوایی شهرک گرنیکا توسط آلمان نازی و ایتالیای فاشیست خلق شد.
#Guernica
#pablopicasso
@Beyondthemusic
#Guernica
#pablopicasso
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #پیشنهاد_خوانش
🔄 ترجمه: #رسانه_ورای_موسیقی
☯@Beyondthemusic
🔶 از فرهنگ دو تعبیر متفاوت وجود دارد. یکی فرهنگ را #ادبیات و #فلسفه و #موسیقیِ فاخر میداند و دیگری فرهنگ را در نحوه #زندگی_روزمره مردم میجوید. آنچه معمولاً بهعنوان فرهنگ یا تمدنِ غرب شناسا شده است؛ محصول تعبیرِ اول است که همۀ اندیشههای تراز اول انسانی، از یونان آغاز شده و در اروپا به شکوفایی رسیده است. اما اگر تعبیر دوم را لحاظ کنیم، با وضعیت متفاوتی مواجه می شویم.
#گاردین
سر ادوارد بارنت تایلور، همانند بسیاری از انگلیسیهایی که در سدۀ نوزدهم بیماری سل داشتند، به توصیۀ پزشک برای سکونت در مناطقی گرمتر با آبوهوایی خشکتر، از انگلیس خارج شد. تایلور از یک خانوادۀ کواکر۱ تاجر و ثروتمند بود و ازاینرو منابع مالی برای سفری طولانیمدت را در اختیار داشت. او در ۱۸۵۵ در بیستسالگی عازم «جهان نو» شد و پس از دوستشدن با باستانشناسی کواکر که در سفرهایش با او آشنا شده بود، سرانجام سوار بر اسب به نواحی روستایی مکزیک رسید و ویرانههای «آزتک و پوئبلوسِ۲» خاکگرفته را مشاهده نمود. تایلور از آنچه «شواهدی بر یک جمعیت باستانی عظیم» نامید، به شگفت آمد. این اقامتگاه موقت در مکزیک، شوق مطالعۀ جوامع دور افتادۀ کهن و جدید را در تایلور برانگیخت، شوقی که در مابقی عمرش تداوم یافت. او در ۱۸۷۱ شاهکارش «فرهنگ بدوی۳» را منتشر نمود که میتوان آن را نخستین اثر در انسانشناسی مدرن دانست.
از برخی جهات، فرهنگ بدوی با اثر دیگری که تعبیر «فرهنگ» در عنوان آن بود، در تعارض بود: «فرهنگ و آنارشی۴» اثر متیو آرنولد، تألیفی که فقط دو سال قبلتر منتشر شده بود. به باور آرنولد، فرهنگ یعنی «پویش کمالِ خود از راه شناختِ والاترین چیزهایی که در جهان اندیشیده و گفته شده است، دربارۀ موضوعاتی که بیشترین دغدغۀ ما را ساخته است»
آرنولد به امورِ کوچکی مثلِ «خبرگی منحصر به طبقات ۵» علاقهمند نبود: او در اندیشۀ آرمانی اخلاقی و زیباشناختی بود که در هنر، ادبیات، موسیقی و فلسفه بروز مییافت.
اما تایلور معتقد بود که فرهنگ میتواند معنایی کاملاً متفاوت داشته باشد و تاحدی به دلایل نهادینه شده توانست این معنای متفاوت را تبیین کند. اما با این اوصاف، تایلور نهایتاً به سِمت مدیریت موزۀ دانشگاه آکسفورد منصوب شد و سپس در ۱۸۹۶ نخستین کرسی انسانشناسی دانشگاه آکسفورد را به او دادند. بیش از هر کس دیگری، این ایده را مرهون تایلور هستیم که انسانشناسی مطالعۀ امری موسوم به «فرهنگ» است. تعریف تایلور از فرهنگ این بود: «آن کل پیچیده که شامل دانش، باورها، هنرها، اخلاقیات، قانون، آداب و رسوم و هر نوع استعداد و عادت دیگری میشود که انسان، به عنوان عضوی از جامعه، کسب میکند.» مطابق فهم آرنولد، تمدن صرفاً یکی از اَشکال فراوانِ فرهنگ است.
امروزه وقتی مردم از فرهنگ حرف میزنند، معمولاً تلقی تایلور یا آرنولد را در نظر دارند. از برخی جهات، این دو تلقی از فرهنگ علیه هم هستند. آرمان آرنولد «انسان بافرهنگ» بود و «فرهنگ بدوی» را یک «تعبیر خودمتناقض» میدانست. تایلور این سخن را مهمل میشمرد که یک شخص ممکن است بیفرهنگ باشد. بااینحال، این دو تلقی متعارض از فرهنگ در برداشت ما از فرهنگ غربی که به گمان بسیاری، هویت غربیان مدرن را تعریف میکند، به هم گره میخورند.
یکبار از مهاتما گاندی پرسیدند دربارۀ تمدن غرب چه نظری دارد و او پاسخ داد: «به نظرم، فکر خیلی خوبی خواهد بود». افسوس که مثل بسیاری از بهترین داستانها، احتمالاً این داستان هم ساختگی است، اما باز مثل بسیاری از بهترین داستانها، در یادها مانده است، زیرا بویی از حقیقت دارد. اما پاسخ خود من بسیار متفاوت خواهد بود: به نظرم، باید از همین ایدۀ تمدن غرب دست برداشت. این ایده در بهترین حالت سرچشمۀ سردرگمی بسیار، و در بدترین حالت مانع مواجهه با برخی از چالشهای سیاسی بزرگ کنونی است. در مخالفت با این گاندیِ افسانهای کمی مردّد هستم، اما معتقدم ایدۀ تمدن غربی اصلاً ایدۀ مناسبی نیست، و فرهنگ غرب لزوما گامی به جلو نیست.
⭕️قسمتی از مقاله ترجمه شده که هم راستا با محتوای کانال است.
___________________________
این مطلب در تاریخ ۹ نوامبر ۲۰۱۶ با عنوان «There is no such thing as western civilisation» در وبسایت گاردین منتشر شده است.
** این نوشتار نسخۀ ویراستشدۀ سخنرانی قوام آنتونی آپیا در «بیبیسی ریت لکچرز» است تحت عنوان «فرهنگ». این سخنرانی بخش چهارم مجموعۀ «هویتهای اشتباه» است که در وبسایت رادیو فور در دسترس است.
✳️1:عضو فرقهای مسیحی به نام «انجمن دوستان»
✳️ 2:آزتکها از مهمترین اقوامِ بومی ساکن آمریکا پیش از ورود اروپاییها بودند و پوئبلوس از شهرهای مهم آنها بود.
🔖 3 #Primitive_Culture
🔖 4 #Culture_and_Anarchy
🔖 5 #Claa_bound_connoisseurship
🔗 #پیشنهاد_خوانش
🔄 ترجمه: #رسانه_ورای_موسیقی
☯@Beyondthemusic
🔶 از فرهنگ دو تعبیر متفاوت وجود دارد. یکی فرهنگ را #ادبیات و #فلسفه و #موسیقیِ فاخر میداند و دیگری فرهنگ را در نحوه #زندگی_روزمره مردم میجوید. آنچه معمولاً بهعنوان فرهنگ یا تمدنِ غرب شناسا شده است؛ محصول تعبیرِ اول است که همۀ اندیشههای تراز اول انسانی، از یونان آغاز شده و در اروپا به شکوفایی رسیده است. اما اگر تعبیر دوم را لحاظ کنیم، با وضعیت متفاوتی مواجه می شویم.
#گاردین
سر ادوارد بارنت تایلور، همانند بسیاری از انگلیسیهایی که در سدۀ نوزدهم بیماری سل داشتند، به توصیۀ پزشک برای سکونت در مناطقی گرمتر با آبوهوایی خشکتر، از انگلیس خارج شد. تایلور از یک خانوادۀ کواکر۱ تاجر و ثروتمند بود و ازاینرو منابع مالی برای سفری طولانیمدت را در اختیار داشت. او در ۱۸۵۵ در بیستسالگی عازم «جهان نو» شد و پس از دوستشدن با باستانشناسی کواکر که در سفرهایش با او آشنا شده بود، سرانجام سوار بر اسب به نواحی روستایی مکزیک رسید و ویرانههای «آزتک و پوئبلوسِ۲» خاکگرفته را مشاهده نمود. تایلور از آنچه «شواهدی بر یک جمعیت باستانی عظیم» نامید، به شگفت آمد. این اقامتگاه موقت در مکزیک، شوق مطالعۀ جوامع دور افتادۀ کهن و جدید را در تایلور برانگیخت، شوقی که در مابقی عمرش تداوم یافت. او در ۱۸۷۱ شاهکارش «فرهنگ بدوی۳» را منتشر نمود که میتوان آن را نخستین اثر در انسانشناسی مدرن دانست.
از برخی جهات، فرهنگ بدوی با اثر دیگری که تعبیر «فرهنگ» در عنوان آن بود، در تعارض بود: «فرهنگ و آنارشی۴» اثر متیو آرنولد، تألیفی که فقط دو سال قبلتر منتشر شده بود. به باور آرنولد، فرهنگ یعنی «پویش کمالِ خود از راه شناختِ والاترین چیزهایی که در جهان اندیشیده و گفته شده است، دربارۀ موضوعاتی که بیشترین دغدغۀ ما را ساخته است»
آرنولد به امورِ کوچکی مثلِ «خبرگی منحصر به طبقات ۵» علاقهمند نبود: او در اندیشۀ آرمانی اخلاقی و زیباشناختی بود که در هنر، ادبیات، موسیقی و فلسفه بروز مییافت.
اما تایلور معتقد بود که فرهنگ میتواند معنایی کاملاً متفاوت داشته باشد و تاحدی به دلایل نهادینه شده توانست این معنای متفاوت را تبیین کند. اما با این اوصاف، تایلور نهایتاً به سِمت مدیریت موزۀ دانشگاه آکسفورد منصوب شد و سپس در ۱۸۹۶ نخستین کرسی انسانشناسی دانشگاه آکسفورد را به او دادند. بیش از هر کس دیگری، این ایده را مرهون تایلور هستیم که انسانشناسی مطالعۀ امری موسوم به «فرهنگ» است. تعریف تایلور از فرهنگ این بود: «آن کل پیچیده که شامل دانش، باورها، هنرها، اخلاقیات، قانون، آداب و رسوم و هر نوع استعداد و عادت دیگری میشود که انسان، به عنوان عضوی از جامعه، کسب میکند.» مطابق فهم آرنولد، تمدن صرفاً یکی از اَشکال فراوانِ فرهنگ است.
امروزه وقتی مردم از فرهنگ حرف میزنند، معمولاً تلقی تایلور یا آرنولد را در نظر دارند. از برخی جهات، این دو تلقی از فرهنگ علیه هم هستند. آرمان آرنولد «انسان بافرهنگ» بود و «فرهنگ بدوی» را یک «تعبیر خودمتناقض» میدانست. تایلور این سخن را مهمل میشمرد که یک شخص ممکن است بیفرهنگ باشد. بااینحال، این دو تلقی متعارض از فرهنگ در برداشت ما از فرهنگ غربی که به گمان بسیاری، هویت غربیان مدرن را تعریف میکند، به هم گره میخورند.
یکبار از مهاتما گاندی پرسیدند دربارۀ تمدن غرب چه نظری دارد و او پاسخ داد: «به نظرم، فکر خیلی خوبی خواهد بود». افسوس که مثل بسیاری از بهترین داستانها، احتمالاً این داستان هم ساختگی است، اما باز مثل بسیاری از بهترین داستانها، در یادها مانده است، زیرا بویی از حقیقت دارد. اما پاسخ خود من بسیار متفاوت خواهد بود: به نظرم، باید از همین ایدۀ تمدن غرب دست برداشت. این ایده در بهترین حالت سرچشمۀ سردرگمی بسیار، و در بدترین حالت مانع مواجهه با برخی از چالشهای سیاسی بزرگ کنونی است. در مخالفت با این گاندیِ افسانهای کمی مردّد هستم، اما معتقدم ایدۀ تمدن غربی اصلاً ایدۀ مناسبی نیست، و فرهنگ غرب لزوما گامی به جلو نیست.
⭕️قسمتی از مقاله ترجمه شده که هم راستا با محتوای کانال است.
___________________________
این مطلب در تاریخ ۹ نوامبر ۲۰۱۶ با عنوان «There is no such thing as western civilisation» در وبسایت گاردین منتشر شده است.
** این نوشتار نسخۀ ویراستشدۀ سخنرانی قوام آنتونی آپیا در «بیبیسی ریت لکچرز» است تحت عنوان «فرهنگ». این سخنرانی بخش چهارم مجموعۀ «هویتهای اشتباه» است که در وبسایت رادیو فور در دسترس است.
✳️1:عضو فرقهای مسیحی به نام «انجمن دوستان»
✳️ 2:آزتکها از مهمترین اقوامِ بومی ساکن آمریکا پیش از ورود اروپاییها بودند و پوئبلوس از شهرهای مهم آنها بود.
🔖 3 #Primitive_Culture
🔖 4 #Culture_and_Anarchy
🔖 5 #Claa_bound_connoisseurship
Forwarded from اتچ بات
اضطراب را دوست دارم. مرا رنج می دهد اما با آن حس زنده بودن، عمق عجیبی پیدا می کند. خودآزاری؟ شاید؛ ولی حالا مثل نفس کشیدن شده است. مقاومتی که در برابر آن می کنم و کشاکشی که با آن دارم جذاب و زنده کننده است. اضطراب می آید، آدم فرار می کند. رها نمی شود، پس می جنگد. آنوقت حس می کند به نحوی در این معرکه حضور دارد. جنگ همیشه معنی پیروزی نمی دهد. اما حضور داشتن و جنگیدن یک جور دخالت است. دخالتی که آدم در سرنوشتش می کند و این راضی کننده است. دیگر لازم نیست که پسمانده ای را که به نام زندگی جلوی ما انداخته اند را با ولع بخوریم و دست ارباب را بلیسیم. (۴ اسفند)
📚 از کتاب چهره ها و نقاب ها؛ ثمیلا امیرابراهیمی، نقاش معاصر ایرانی
@Beyondthemusic
📚 از کتاب چهره ها و نقاب ها؛ ثمیلا امیرابراهیمی، نقاش معاصر ایرانی
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗#نقل_قول
ترجمه: #رسانه_ورای_موسیقی
بنابراین وظیفه واقعی این است که " حوزه عمومی " را با یک "مزایای مشترک" تجهیز کنیم، از اینرو همه را در یک موقعیت قرار می گیرند تا ارزش خویش را برای جامعه درک کند، بدون آنکه خود را در معرض اتهام خویشتن قرار دهد. در این نوع جامعه، افراد با حقوق برابر می توانند ویژگی فردی خود را با تکیه بر روش های خود برای بازتولید هویت جامعه باز شناسند.
📝 #اکسل_هونث
📖 #مبارزه_برای_شناخت:
(دستورالعمل اخلاقی اختلافات اجتماعی)
🔗 #Axel_Honneth
☯#رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
ترجمه: #رسانه_ورای_موسیقی
بنابراین وظیفه واقعی این است که " حوزه عمومی " را با یک "مزایای مشترک" تجهیز کنیم، از اینرو همه را در یک موقعیت قرار می گیرند تا ارزش خویش را برای جامعه درک کند، بدون آنکه خود را در معرض اتهام خویشتن قرار دهد. در این نوع جامعه، افراد با حقوق برابر می توانند ویژگی فردی خود را با تکیه بر روش های خود برای بازتولید هویت جامعه باز شناسند.
📝 #اکسل_هونث
📖 #مبارزه_برای_شناخت:
(دستورالعمل اخلاقی اختلافات اجتماعی)
🔗 #Axel_Honneth
☯#رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
غفلت از علوم انسانی و غیراخلاقی شدن جامعه
#عباس_کاظمی
بین وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه ما و جایگاهی که علوم انسانی در کشور دارد نسبتی نزدیک وجود دارد. از یکسو حکومت به علوم انسانی بدگمان است و صاحبنظران علوم انسانی به کل یک مجموعه بی خاصیت و بیفایده در نظر گرفته می شوند. اگر پزشکی خطایی کند و موجب مرگ فردی شود و یا اگر مهندسی بنایی بسازد که به سرعت ویران شود چندان مورد عتاب قرار نمیگیرد که فردی علوم انسانی خوانده ادعایی کند که درست از آب در نیاید یا نقدی کند که بر مذاق ارباب قدرت سازگار نباشد. بگذارید سوی دیگر قضیه را هم ببینیم: مردم به کل نه تنها اهمیتی برای علوم انسانی قائل نیستند، شناختی از آن نیز ندارند. واقعا علوم انسانی قرار است با مردم چه کند؟ این پرسشی است که حتی توسط مردم طرح هم نمیشود. آری وقتی میبینیم که جدیدترین تکنولوژیهای مهندسی و نظام نوین پزشکی وارد جامعه شده است و همچنان حال جامعه خوب نیست مشکل را از کجا باید جست وجو کنیم؟ وقتی که در جامعهای زندگی میکنیم که توجه به محیط زیست در حد شوخی است، جامعهای که قوانین و قواعد رسمی کشور را به سخره میگیرد، جامعهای که دولتمردان دائما قوانین را در آن تغییر میدهند، جامعهای که همه در آن به فکر منفعت شخصیشان هستند و از دغدغهای نسبت به منافع جمعی و عمومی خبری نیست، وقتی در جامعهای زندگی میکنیم که مردم در آن نسبت به یکدیگر سوء ظن دارند، جامعهای که قدرت و توان گفت و گو با یکدیگر را از دست داده است، جامعهای که در عمل نه با دوستان مدارا می کند و نه با دشمنان مروت، جامعهای که تماما به پول فکر میکند و بر این اساس وارد بازی های دلار و طلا و زمین میشود و بدین ترتیب خود به بحرانهای اقتصادی بیشتر دامن میزند و مهمتر از همه در کنار این همه شگفتی از پلیدیهایی که آفریده است نومیدانه به کنجی میرود و از وضع بد مملکت مینالد و سودای مهاجرت را در سر می پرواند، یعنی جامعهای که خود در ویرانی آن نقش داشته است را رها میکند تا ویرانتر شود و کوچکترین عذاب وجدانی هم ندارد. این همان جامعهای است که مردم آن از شعوری که علوم انسانی به جامعه تزریق میکند بیبهرهاند. این همان جامعهای است که مدارس در آن دهههاست که گفتهاند رشتههای ریاضی و علوم مهمتر از علومانسانیاند و گونهای القا کردهاند که افرادی که مهندسی و علوم و پزشکی میخوانند نیازی به دانش انسانی ندارند.
بله، وفتی که فرزندم در پی تغییر مقطع از ابتدایی به راهنمایی برآمد، یکسال تمام مدرسه اش او را با خواندن بیشتر علوم و ریاضی اماده کرد در حالی که هیچ نشانهای از شعوری که علوم انسانی به او می دهد نبود، و در مدرسه جدید نیز معیار برتری نه انسانیت و اخلاق و دانش انسانی ( ادبیات، تاریخ و جامعه شناسی) بلکه دانش محفوظات عددی و محاسبه گرانه بود. در حالیکه دانشی که فرزندانمان برای زندگی بهتر نیاز دارند دانشی است که مبتنی بر فهم و مفاهمه باشد، یا دانشی انتقادی که قدرت فهم و زیر سلطه نرفتن آدمها را افزایش دهد دانشی که مسئولیت را آموزش دهد، یاد بدهد چگونه با دیگران رفتار کنیم، چگونه گفت و گو کنیم، چگونه انتقاد کنیم، چگونه تحمل شنیدن صدای مخالف را داشته باشیم، چگونه صبر کنیم، چگونه امید بورزیم، چگونه نق نزنیم و کار کنیم و الخ. اما متاسفانه، مدارس و همین طور خانوادهها صرفا به فکر دانش پولساز برای تامین زندگی آینده فرزندان هستند و نه دانشی انسانی برای بهتر و انسانیتر زیستن. این همان گرایش پول پرستانه در جامعه است که در آن گرایش به کالاها ، زمین، سکه، پول و دلار که همگی حول مفهوم موفقیت جمع شدهاند را توضیح می دهد. گرایشی که در آن علوم انسانی کمی، کنکوری، حفظی و در واقع بخشی از منطق عددی شده است. ادعا نمیکنیم که خواندن علوم انسانی حلال مشکلات است، مساله این است که اهمیت دادن بیشتر به علوم انسانی کمی از ددمنشی و توحشی که دچارش هستیم را کاهش میدهد، فرزندانمان و خودمان در هر حوزهای که کار میکنیم قدری از دانش انسانی را نیاز داریم تا زندگیکردن در جامعهای که ناممکن شده است را ممکن سازیم.
#عباس_کاظمی
پژوهشگر و آموزگار مطالعات فرهنگی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
#عباس_کاظمی
بین وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه ما و جایگاهی که علوم انسانی در کشور دارد نسبتی نزدیک وجود دارد. از یکسو حکومت به علوم انسانی بدگمان است و صاحبنظران علوم انسانی به کل یک مجموعه بی خاصیت و بیفایده در نظر گرفته می شوند. اگر پزشکی خطایی کند و موجب مرگ فردی شود و یا اگر مهندسی بنایی بسازد که به سرعت ویران شود چندان مورد عتاب قرار نمیگیرد که فردی علوم انسانی خوانده ادعایی کند که درست از آب در نیاید یا نقدی کند که بر مذاق ارباب قدرت سازگار نباشد. بگذارید سوی دیگر قضیه را هم ببینیم: مردم به کل نه تنها اهمیتی برای علوم انسانی قائل نیستند، شناختی از آن نیز ندارند. واقعا علوم انسانی قرار است با مردم چه کند؟ این پرسشی است که حتی توسط مردم طرح هم نمیشود. آری وقتی میبینیم که جدیدترین تکنولوژیهای مهندسی و نظام نوین پزشکی وارد جامعه شده است و همچنان حال جامعه خوب نیست مشکل را از کجا باید جست وجو کنیم؟ وقتی که در جامعهای زندگی میکنیم که توجه به محیط زیست در حد شوخی است، جامعهای که قوانین و قواعد رسمی کشور را به سخره میگیرد، جامعهای که دولتمردان دائما قوانین را در آن تغییر میدهند، جامعهای که همه در آن به فکر منفعت شخصیشان هستند و از دغدغهای نسبت به منافع جمعی و عمومی خبری نیست، وقتی در جامعهای زندگی میکنیم که مردم در آن نسبت به یکدیگر سوء ظن دارند، جامعهای که قدرت و توان گفت و گو با یکدیگر را از دست داده است، جامعهای که در عمل نه با دوستان مدارا می کند و نه با دشمنان مروت، جامعهای که تماما به پول فکر میکند و بر این اساس وارد بازی های دلار و طلا و زمین میشود و بدین ترتیب خود به بحرانهای اقتصادی بیشتر دامن میزند و مهمتر از همه در کنار این همه شگفتی از پلیدیهایی که آفریده است نومیدانه به کنجی میرود و از وضع بد مملکت مینالد و سودای مهاجرت را در سر می پرواند، یعنی جامعهای که خود در ویرانی آن نقش داشته است را رها میکند تا ویرانتر شود و کوچکترین عذاب وجدانی هم ندارد. این همان جامعهای است که مردم آن از شعوری که علوم انسانی به جامعه تزریق میکند بیبهرهاند. این همان جامعهای است که مدارس در آن دهههاست که گفتهاند رشتههای ریاضی و علوم مهمتر از علومانسانیاند و گونهای القا کردهاند که افرادی که مهندسی و علوم و پزشکی میخوانند نیازی به دانش انسانی ندارند.
بله، وفتی که فرزندم در پی تغییر مقطع از ابتدایی به راهنمایی برآمد، یکسال تمام مدرسه اش او را با خواندن بیشتر علوم و ریاضی اماده کرد در حالی که هیچ نشانهای از شعوری که علوم انسانی به او می دهد نبود، و در مدرسه جدید نیز معیار برتری نه انسانیت و اخلاق و دانش انسانی ( ادبیات، تاریخ و جامعه شناسی) بلکه دانش محفوظات عددی و محاسبه گرانه بود. در حالیکه دانشی که فرزندانمان برای زندگی بهتر نیاز دارند دانشی است که مبتنی بر فهم و مفاهمه باشد، یا دانشی انتقادی که قدرت فهم و زیر سلطه نرفتن آدمها را افزایش دهد دانشی که مسئولیت را آموزش دهد، یاد بدهد چگونه با دیگران رفتار کنیم، چگونه گفت و گو کنیم، چگونه انتقاد کنیم، چگونه تحمل شنیدن صدای مخالف را داشته باشیم، چگونه صبر کنیم، چگونه امید بورزیم، چگونه نق نزنیم و کار کنیم و الخ. اما متاسفانه، مدارس و همین طور خانوادهها صرفا به فکر دانش پولساز برای تامین زندگی آینده فرزندان هستند و نه دانشی انسانی برای بهتر و انسانیتر زیستن. این همان گرایش پول پرستانه در جامعه است که در آن گرایش به کالاها ، زمین، سکه، پول و دلار که همگی حول مفهوم موفقیت جمع شدهاند را توضیح می دهد. گرایشی که در آن علوم انسانی کمی، کنکوری، حفظی و در واقع بخشی از منطق عددی شده است. ادعا نمیکنیم که خواندن علوم انسانی حلال مشکلات است، مساله این است که اهمیت دادن بیشتر به علوم انسانی کمی از ددمنشی و توحشی که دچارش هستیم را کاهش میدهد، فرزندانمان و خودمان در هر حوزهای که کار میکنیم قدری از دانش انسانی را نیاز داریم تا زندگیکردن در جامعهای که ناممکن شده است را ممکن سازیم.
#عباس_کاظمی
پژوهشگر و آموزگار مطالعات فرهنگی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Forwarded from اتچ بات
🔗#جامعه_شناسیی_که_از_رسالت_خویش_منحف_شده_ است.
🔗 #اختصاصی
دیروز بود، درست همین دیروز که پس از کلاسِ ساعت ده، متوجه شدیم قرار است از پایان نامه دکتری جامعه شناسی یکی از عزیزان دل! دفاع شود، برای همین بود که به همراه دوستان تصمیم گرفتیم به لطف خوردن کیک و ساندیس هم که شده! در جلسه حضور بهم رسانیم!، رفتیم و نشستیم، شروع شد؛ درست مثل همه پایان نامه های دیگر، «رساله دکتری»، موضوع پایان نامه: بررسی میزان اشتراک دانش در میان دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه
آن عزیز دل هم طبق روال شروع کرد به توضیح دادن و «دفاع» از پایان نامه، اساتید هم پس از حرف زدن های در گوشی باهم و خندیدن های میان توضیح و گوش نکردن هایشان شروع به خوردن موزها و پرتقال های روی میز کردند که هر دانشجویی موظف است در جلسه دفاع آماده کند و به نحوی اساتید را نمک گیر کند! و اگر نه این کند، گویی چیزی در جای خودش نیست...
بگذریم، غرض من توضیح دادن های آنچه «رسم» جلسه های دفاع هست، حال شاید با اندکی چاشنی گلیم از پای خود دراز کردن و اندکی چاشنی طنز نیست.
دفاع تمام شد و اساتید داور و راهنما و مدعو مارا به بیرون هدایت کردند تا پس از شور و مشورت دو دقیقه ای نتیجه را اعلام کنند، همه به احترام اعلام نمره ایستاده «ایستاده» اند و نتیجه اعلام میشود: نوزده و هفتاد و پنج صدم.
رساله دکتری جامعه شناسی با نمره نوزده و هفتاد و پنج صدم
باز قصدم بی ارزش شمردن زحمات آن عزیز دل و دیگر عزیزانِ بی شمارِ دل که درون جامعه شناسی هستیم نیست، ولی اما سوال من اینست: رساله دکتری جامعه شناسی ما نوزده و هفتاد و پنج صدم میگیرد بدون آنکه از دانشگاه خارج شویم و وارد «جامعه» بشویم، به مانند بسیاری از پایان نامه های ارشد و کارشناسی مان، اینکه ما ترسِ از، از دانشگاه خارج شدن داریم تقصیری نداریم، خب لابد دردسرش زیاد است، این حجم نمونه کم دردسر و مشتاقتر به مصاحبه را غیر از دانشگاه کجا میتوان یافت؟ چگونه میتوان عرصه ای کم مخاطره تر از دانشگاه را یافت؟!
دوستان بگذارید این زنگِ خطر را برای جامعه شناسی به صدا در بیاوریم، هرچند زمانی بس دراز است که به صدا درآمده و به قول شاعر: گوش هارا باید شست!...
مگر نه اینکه رسالت جامعه شناسی دیدن درد های جامعه، حل مشکلات آن و کمک به بهتر زیستن ماست؟ مگرنه اینکه دغدغه، همزاد جامعه شناسیست؟
اینکه چه وزنی از دغدغه مندی را در کارهایمان داریم خود از عناوین پایان نامه هایمان مشخص است، اینکه چه مشکلی از مشکلات جامعه را حل میکنیم، چه گرهی از گره های آن را باز میکنیم از سر و رویمان پیداست، بگذارید صادق باشیم: انسان دانشگاهی تبدیل به ماشینی تهوع برانگیز و بی دغدغه شده است، دوستان بگذارید صادق باشیم: ما حتی دانشگاه شناس هم نیستیم! و نام جامعه شناس بر ما نهادن ظلم بزرگیست بر گرده کسانی که به خاطر آزادی و آزادگی تلاش میکنند...
#احسان_کوتاهی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #اختصاصی
دیروز بود، درست همین دیروز که پس از کلاسِ ساعت ده، متوجه شدیم قرار است از پایان نامه دکتری جامعه شناسی یکی از عزیزان دل! دفاع شود، برای همین بود که به همراه دوستان تصمیم گرفتیم به لطف خوردن کیک و ساندیس هم که شده! در جلسه حضور بهم رسانیم!، رفتیم و نشستیم، شروع شد؛ درست مثل همه پایان نامه های دیگر، «رساله دکتری»، موضوع پایان نامه: بررسی میزان اشتراک دانش در میان دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه
آن عزیز دل هم طبق روال شروع کرد به توضیح دادن و «دفاع» از پایان نامه، اساتید هم پس از حرف زدن های در گوشی باهم و خندیدن های میان توضیح و گوش نکردن هایشان شروع به خوردن موزها و پرتقال های روی میز کردند که هر دانشجویی موظف است در جلسه دفاع آماده کند و به نحوی اساتید را نمک گیر کند! و اگر نه این کند، گویی چیزی در جای خودش نیست...
بگذریم، غرض من توضیح دادن های آنچه «رسم» جلسه های دفاع هست، حال شاید با اندکی چاشنی گلیم از پای خود دراز کردن و اندکی چاشنی طنز نیست.
دفاع تمام شد و اساتید داور و راهنما و مدعو مارا به بیرون هدایت کردند تا پس از شور و مشورت دو دقیقه ای نتیجه را اعلام کنند، همه به احترام اعلام نمره ایستاده «ایستاده» اند و نتیجه اعلام میشود: نوزده و هفتاد و پنج صدم.
رساله دکتری جامعه شناسی با نمره نوزده و هفتاد و پنج صدم
باز قصدم بی ارزش شمردن زحمات آن عزیز دل و دیگر عزیزانِ بی شمارِ دل که درون جامعه شناسی هستیم نیست، ولی اما سوال من اینست: رساله دکتری جامعه شناسی ما نوزده و هفتاد و پنج صدم میگیرد بدون آنکه از دانشگاه خارج شویم و وارد «جامعه» بشویم، به مانند بسیاری از پایان نامه های ارشد و کارشناسی مان، اینکه ما ترسِ از، از دانشگاه خارج شدن داریم تقصیری نداریم، خب لابد دردسرش زیاد است، این حجم نمونه کم دردسر و مشتاقتر به مصاحبه را غیر از دانشگاه کجا میتوان یافت؟ چگونه میتوان عرصه ای کم مخاطره تر از دانشگاه را یافت؟!
دوستان بگذارید این زنگِ خطر را برای جامعه شناسی به صدا در بیاوریم، هرچند زمانی بس دراز است که به صدا درآمده و به قول شاعر: گوش هارا باید شست!...
مگر نه اینکه رسالت جامعه شناسی دیدن درد های جامعه، حل مشکلات آن و کمک به بهتر زیستن ماست؟ مگرنه اینکه دغدغه، همزاد جامعه شناسیست؟
اینکه چه وزنی از دغدغه مندی را در کارهایمان داریم خود از عناوین پایان نامه هایمان مشخص است، اینکه چه مشکلی از مشکلات جامعه را حل میکنیم، چه گرهی از گره های آن را باز میکنیم از سر و رویمان پیداست، بگذارید صادق باشیم: انسان دانشگاهی تبدیل به ماشینی تهوع برانگیز و بی دغدغه شده است، دوستان بگذارید صادق باشیم: ما حتی دانشگاه شناس هم نیستیم! و نام جامعه شناس بر ما نهادن ظلم بزرگیست بر گرده کسانی که به خاطر آزادی و آزادگی تلاش میکنند...
#احسان_کوتاهی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
“هر ازدواجی را یک دستاورد نخوان.” به روش های مختلف برای او توضیح بده که قرار نیست هر لحظه اشتیاق آن را در سر بپروراند. ازدواج می تواند شاد یا ناشاد باشد و هرگز یک رسالت شمرده نمی شود.
ما دختران خود را شرطی می کنیم تا آرزوی ازدواج را از کودکی در سر بپرورانند و تمام نابرابری ها و عدم توازن ها از همین جا شروع می شود. دختران به عنوان زنانی بزرگ می شوند که ذهن آن ها درگیر ازدواج شده است. پسران به عنوان مردانی بزرگ می شوند که اندیشه ی ازدواج را در سر ندارند. همان زنان با همین مردان ازدواج می کنند. رابطه از همان روز اول نامتوازن است، زیرا یکی از آن ها بیش از دیگری به این پیوند جدید اهمیت می دهد. حال آیا جای تعجب دارد که در بیشتر ازدواج ها زنان بیش از مردان ایثار می کنند؟ زنان آنقدر از خود می گذرند که خودشان را فراموش می کنند و دلیل این فراموشی آن است که همواره در جاده ای یک سویه می دوند و این پیوند نابرابر را به هر قیمتی حفظ می کنند.
📚 مانیفست یک فمینیست؛ چیماماندا انگوزی آدیشی
#زنان #مطالعات_فرهنگی
#Afeministmanifesto
#Feminism
@Beyondthemusic
ما دختران خود را شرطی می کنیم تا آرزوی ازدواج را از کودکی در سر بپرورانند و تمام نابرابری ها و عدم توازن ها از همین جا شروع می شود. دختران به عنوان زنانی بزرگ می شوند که ذهن آن ها درگیر ازدواج شده است. پسران به عنوان مردانی بزرگ می شوند که اندیشه ی ازدواج را در سر ندارند. همان زنان با همین مردان ازدواج می کنند. رابطه از همان روز اول نامتوازن است، زیرا یکی از آن ها بیش از دیگری به این پیوند جدید اهمیت می دهد. حال آیا جای تعجب دارد که در بیشتر ازدواج ها زنان بیش از مردان ایثار می کنند؟ زنان آنقدر از خود می گذرند که خودشان را فراموش می کنند و دلیل این فراموشی آن است که همواره در جاده ای یک سویه می دوند و این پیوند نابرابر را به هر قیمتی حفظ می کنند.
📚 مانیفست یک فمینیست؛ چیماماندا انگوزی آدیشی
#زنان #مطالعات_فرهنگی
#Afeministmanifesto
#Feminism
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
🔗 #نقلقول
در مجموعۀ مصرف، شیئی وجود دارد که از همه زیباتر، گران قیمت تر و درخشان تر است و حتی معانی نهفته آن از اتومبیل که همه این صفات را در خود جمع کرده بیش تر است: این شئ بدن نام دارد. «کشف مجدد» آن پس از یک دورۀ هزار ساله پارساگرایی تحت لوای آزادی جسمی و جنسی، حضور همه جاگیر آن (و به ویژه بدن زن که باید دید چرا) در تبلیغات، مد و فرهنگ توده-تب مسائل بهداشتی، غذایی و درمانی که در اطراف آن دور میزند، وسوسۀ جوانی، شیک بودن، مردانگی/زنانگی، مراقبت ها، رژیم ها و فداکاری هایی که در رابطه با آن صورت می گیرد، اسطورۀ لذت که آن را احاطه کرده است- همگی امروزه شاهدی بر این هستند که بدن، به موضوع رستگاری تبدیل شده است. بدن در این کارکرد اخلاقی و ایدئولوژیک به تمام معنا جانشین روح شده است.
https://ibb.co/ciUtdy
✍ #ژان_بودریار
🔗 #Jean_Baudrillard
📖 #جامعۀ_مصرفی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
در مجموعۀ مصرف، شیئی وجود دارد که از همه زیباتر، گران قیمت تر و درخشان تر است و حتی معانی نهفته آن از اتومبیل که همه این صفات را در خود جمع کرده بیش تر است: این شئ بدن نام دارد. «کشف مجدد» آن پس از یک دورۀ هزار ساله پارساگرایی تحت لوای آزادی جسمی و جنسی، حضور همه جاگیر آن (و به ویژه بدن زن که باید دید چرا) در تبلیغات، مد و فرهنگ توده-تب مسائل بهداشتی، غذایی و درمانی که در اطراف آن دور میزند، وسوسۀ جوانی، شیک بودن، مردانگی/زنانگی، مراقبت ها، رژیم ها و فداکاری هایی که در رابطه با آن صورت می گیرد، اسطورۀ لذت که آن را احاطه کرده است- همگی امروزه شاهدی بر این هستند که بدن، به موضوع رستگاری تبدیل شده است. بدن در این کارکرد اخلاقی و ایدئولوژیک به تمام معنا جانشین روح شده است.
https://ibb.co/ciUtdy
✍ #ژان_بودریار
🔗 #Jean_Baudrillard
📖 #جامعۀ_مصرفی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
imgbb.com
IMG 20180510 192321
Image IMG 20180510 192321 hosted in imgbb.com
🔗#پول_و_پُل
🔗 #تامل
.............................................................
از آن جا که اکثریت مردم مدرن، در اغلب اوقات زندگی خود، باید حواس شان را جمعِ درآوردن پول کنند، این عقیده قوت می گیرد که لازمۀ رسیدن به هر نوع شادمانی و خرسندی مشخص در زندگی، تصاحب مقدار معینی پول است. پول به لحاظ درونی، از پیش نیاز و ابزاری صرف به هدف غایی تبدیل می شود. هنگامی که این هدف تأمین شد، ناخرسندی و کسالت شدید متناوبی ایجاد می شود… پول پُلی است برای رسیدن… و آدمی نمی تواند روی پُل زندگی کند.
https://ibb.co/kRBfRJ
📝 #گئورگ_زیمل
🔗 #George_Simmel
📖 #فلسفه_پول(این کتاب به تازگی ترجمه شده است)
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #تامل
.............................................................
از آن جا که اکثریت مردم مدرن، در اغلب اوقات زندگی خود، باید حواس شان را جمعِ درآوردن پول کنند، این عقیده قوت می گیرد که لازمۀ رسیدن به هر نوع شادمانی و خرسندی مشخص در زندگی، تصاحب مقدار معینی پول است. پول به لحاظ درونی، از پیش نیاز و ابزاری صرف به هدف غایی تبدیل می شود. هنگامی که این هدف تأمین شد، ناخرسندی و کسالت شدید متناوبی ایجاد می شود… پول پُلی است برای رسیدن… و آدمی نمی تواند روی پُل زندگی کند.
https://ibb.co/kRBfRJ
📝 #گئورگ_زیمل
🔗 #George_Simmel
📖 #فلسفه_پول(این کتاب به تازگی ترجمه شده است)
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
ImgBB
IMG 20180511 122716
Image IMG 20180511 122716 hosted in ImgBB
🔗 #نقل_قول
🔗 #ناخودآگاه_همه_چیز_است.
.............................................................
خودآگاهی عرصه ی نمودار شدن تفسیرها و دلالت هاست و به همین دلیل زمان مند و موقتی است. و ناخودآگاه جایی است که در آن هیچ چیز پایان ندارد...هیچ چیز فراموش نمی شود. فروکاست ذات گرایانه ی ذهن به خوداگاهی بیشترین آسیب را از این استعاره می بیند. ذهن حضور ندارد. ذهن جایگاه هیچ حضوری نیست.
https://ibb.co/dq2rJy
🔗 #ژاک_دریدا
🔗 #Jacques_Derrida
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #ناخودآگاه_همه_چیز_است.
.............................................................
خودآگاهی عرصه ی نمودار شدن تفسیرها و دلالت هاست و به همین دلیل زمان مند و موقتی است. و ناخودآگاه جایی است که در آن هیچ چیز پایان ندارد...هیچ چیز فراموش نمی شود. فروکاست ذات گرایانه ی ذهن به خوداگاهی بیشترین آسیب را از این استعاره می بیند. ذهن حضور ندارد. ذهن جایگاه هیچ حضوری نیست.
https://ibb.co/dq2rJy
🔗 #ژاک_دریدا
🔗 #Jacques_Derrida
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
imgbb.com
IMG 20180511 230250
Image IMG 20180511 230250 hosted in imgbb.com
Forwarded from نوشتارهایی درباره موسیقی (Pasha)
فراديد:
موسیقی شنیدن و ساز زدن غیر از جنبه تفریحی و لذت بخشی که برای فرد و اطرافیانش ایجاد میکند تأثیراتی مهمی در روحیه و مغز افراد میگذارد. نواختن ساز مزایای بسیاری دارد و میتواند باعث انرژی بخشی به شما و اطرافیانتان گردد. به گزارش فرادید؛ گوش دادن به موسیقی زمانی که خسته و ناراحت هستید میتواند شما را سرحال کند. حتی گاهی برای آرام شدن در هنگام خشم هم مفید است؛ اما اگر دوست دارید تأثیراتی که نواختن ساز بر مغز شما میگذارد را بشناسید این گزارش را بخوانید.
@homusic
http://faradeed.ir/fa/news/42742/فواید-نواختن-موسیقی-بر-مغز
موسیقی شنیدن و ساز زدن غیر از جنبه تفریحی و لذت بخشی که برای فرد و اطرافیانش ایجاد میکند تأثیراتی مهمی در روحیه و مغز افراد میگذارد. نواختن ساز مزایای بسیاری دارد و میتواند باعث انرژی بخشی به شما و اطرافیانتان گردد. به گزارش فرادید؛ گوش دادن به موسیقی زمانی که خسته و ناراحت هستید میتواند شما را سرحال کند. حتی گاهی برای آرام شدن در هنگام خشم هم مفید است؛ اما اگر دوست دارید تأثیراتی که نواختن ساز بر مغز شما میگذارد را بشناسید این گزارش را بخوانید.
@homusic
http://faradeed.ir/fa/news/42742/فواید-نواختن-موسیقی-بر-مغز
Faradeed | فرادید اخبار
فواید نواختن موسیقی بر مغز
گوش دادن به موسیقی زمانی که خسته و ناراحت هستید میتواند شما را سرحال کند. حتی گاهی برای آرام شدن در هنگام خشم هم مفید است.