Forwarded from اتچ بات
🔗 #پژوهش_هنر
🔗 #حواس
🔗 #ادراک
🔗 #تالیفی
.............................................................
تأکید بر پیوند حواس در پست مدرنیسم، هر اثر هنری را به موقعیتی، ماورای صورت ظاهر آن، پیوند میدهد. نه بینایی صرفاً با دو بعُد در نقاشی و نه لامسه با سه بعُد در مجسمه سنجیده میشود بلکه تمامی حواس ما در آن دخیل میشود و به طور همزمان آن را ممکن میسازند. زیرا حواس پنجگانه را نمیتوان همچون اجزایی مستقل به حساب آورد چرا که تقلیل آنها به "نقاط متمایز از یکدیگر" و "با حدود مشخص "خطایی است، ناشی از باور بی چون چرا به جهان به صورت عینی و متعین. تجربۀ ادراکی ما از یک سو به طور کل چند حسّیّتی است و تمایز ناپذیرند و از سویی دیگر این حواس بخشی از موقعیتی هستند که بدن ما با آن درگیر است؛ بنابراین نمیتوان همه تجربیات را به حواس پنجگانه فروکاست. ادراك من و ادراك دیگری از یک اثر هنری در شرایط یکسان، به تقریب میتوانند نزدیک به یکدیگر باشند، که این تقریب، حاصلِ "آگاهی بدنمند" افراد است.
این حواس هرگز یکسان نخواهند بود. زیرا بین بدن من"اینجا" و بدن دیگری "آنجا" تفاوت وجود دارد. در واقع، حواس پنجگانه برای دست یافتن به"قطعیت" از طریق"تحلیل" مطرح است. تفکیک ناپذیر بودن حواس در ادراك موجب میشود که نقطۀ آغاز و فرجام هر یک از حواس معلوم نباشد و ما کلّی، پیوسته و یکپارچه را ادراك میکنیم. سزان میگوید: باید بتوانی بویِ درختان را نقاشی کنی. حواس که جزء لاینفک تجربۀ بیننده است نوع خاصی از "رفتار" را در بیننده برمیانگیزد و میخواهد توسط بیننده تایید شود. از آنجا که تجربه همواره وابسته به بدن است بنابراین"بدن" به عنوان هستۀ معناساز در مرکز شناخت قرار میگیرد؛ بدنی که در تمامی تجربیات حاضر است و به ناگزیر، صحبت از بدن" من" است که میتواند خودآگاهی کسب کند.
از دیدگاه #مرلوپونتی بدن بعنوان خمیره مشترك من و جهان، نه به معنای"ماده، ذهن و جوهر" مطرح میشود. بدن را زیربنای پذیرندگی و خودانگیختگی میداند و به علت ساختار متقاطعی که دارد مرز بین من و جهان، شکل و زمینه، هنر و زندگی را از بین می برد، همچنین در این الگو لمسپذیری در امتداد دیدارپذیری قرار میگیرد، به عبارتی دیدارپذیری در لمسپذیری مندرج میشود و بالعکس. رسانههای نوین، برخلاف رسانههای کلاسیک به جای دیکته کردن اعمال و رفتارهایی که با آنها هم بسته است مثلاً قرار گرفتن در نقطهای معین که در آن نور، رنگ و... تصویر در فضای نمایش به بهترین شکل نمایان میشود و برای تمامی مخاطبین یکسان باشد، بستری را به وجود میآورند که در آن همه عوامل دخیل، از جمله محیط و دیگرانی که در محیط حضور دارند، به مثابه بدنی ارگانیک با یکدیگر برهم کنش دارند، به عبارتی نه تنها اثر هنری بلکه بدن افراد دیگر در برانگیختن این اعمال نقش دارند. تأکید بر مشارکت بین بیننده با بینندهها در ساخته شدن اثر هنری و تکثر معنایی آن؛ در این دوران اهمیت بیسابقهای پیدا میکند.
این مسئله یعنی حضور بیننده برای تأیید اثر هنری و مشارکت در آن، نقطه مقابل دیدگاه مدرنیستی است. در آثار دورۀ مدرنیسم"معنا" به واسطه انتخاب رسانه، در اثر حضور دارد؛ معنایی که خودبسنده است. اما هنر دهه 60 م به بعد "معنا" در تعاملی میان آثار هنری و بدن بیننده بازنمایی میشود، در هر برخورد معنای اثر هنری، مجددا باز مفصلبندی میشود. دیگر آن اثر هنری نیست که معنای هنری را در برداشته باشد، بلکه تجربیات است که در برابر ما همچون تجربههای زیباییشناختی حاضر میشود و ما را وا میدارد که با توجه به امکاناتی که بر ما میافکند، اعمال و رفتارهایی را اتخاذ کنیم که کاملا همبسته با آن هستند (بصیری، 1393، 3).
#رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFc
🔗 #حواس
🔗 #ادراک
🔗 #تالیفی
.............................................................
تأکید بر پیوند حواس در پست مدرنیسم، هر اثر هنری را به موقعیتی، ماورای صورت ظاهر آن، پیوند میدهد. نه بینایی صرفاً با دو بعُد در نقاشی و نه لامسه با سه بعُد در مجسمه سنجیده میشود بلکه تمامی حواس ما در آن دخیل میشود و به طور همزمان آن را ممکن میسازند. زیرا حواس پنجگانه را نمیتوان همچون اجزایی مستقل به حساب آورد چرا که تقلیل آنها به "نقاط متمایز از یکدیگر" و "با حدود مشخص "خطایی است، ناشی از باور بی چون چرا به جهان به صورت عینی و متعین. تجربۀ ادراکی ما از یک سو به طور کل چند حسّیّتی است و تمایز ناپذیرند و از سویی دیگر این حواس بخشی از موقعیتی هستند که بدن ما با آن درگیر است؛ بنابراین نمیتوان همه تجربیات را به حواس پنجگانه فروکاست. ادراك من و ادراك دیگری از یک اثر هنری در شرایط یکسان، به تقریب میتوانند نزدیک به یکدیگر باشند، که این تقریب، حاصلِ "آگاهی بدنمند" افراد است.
این حواس هرگز یکسان نخواهند بود. زیرا بین بدن من"اینجا" و بدن دیگری "آنجا" تفاوت وجود دارد. در واقع، حواس پنجگانه برای دست یافتن به"قطعیت" از طریق"تحلیل" مطرح است. تفکیک ناپذیر بودن حواس در ادراك موجب میشود که نقطۀ آغاز و فرجام هر یک از حواس معلوم نباشد و ما کلّی، پیوسته و یکپارچه را ادراك میکنیم. سزان میگوید: باید بتوانی بویِ درختان را نقاشی کنی. حواس که جزء لاینفک تجربۀ بیننده است نوع خاصی از "رفتار" را در بیننده برمیانگیزد و میخواهد توسط بیننده تایید شود. از آنجا که تجربه همواره وابسته به بدن است بنابراین"بدن" به عنوان هستۀ معناساز در مرکز شناخت قرار میگیرد؛ بدنی که در تمامی تجربیات حاضر است و به ناگزیر، صحبت از بدن" من" است که میتواند خودآگاهی کسب کند.
از دیدگاه #مرلوپونتی بدن بعنوان خمیره مشترك من و جهان، نه به معنای"ماده، ذهن و جوهر" مطرح میشود. بدن را زیربنای پذیرندگی و خودانگیختگی میداند و به علت ساختار متقاطعی که دارد مرز بین من و جهان، شکل و زمینه، هنر و زندگی را از بین می برد، همچنین در این الگو لمسپذیری در امتداد دیدارپذیری قرار میگیرد، به عبارتی دیدارپذیری در لمسپذیری مندرج میشود و بالعکس. رسانههای نوین، برخلاف رسانههای کلاسیک به جای دیکته کردن اعمال و رفتارهایی که با آنها هم بسته است مثلاً قرار گرفتن در نقطهای معین که در آن نور، رنگ و... تصویر در فضای نمایش به بهترین شکل نمایان میشود و برای تمامی مخاطبین یکسان باشد، بستری را به وجود میآورند که در آن همه عوامل دخیل، از جمله محیط و دیگرانی که در محیط حضور دارند، به مثابه بدنی ارگانیک با یکدیگر برهم کنش دارند، به عبارتی نه تنها اثر هنری بلکه بدن افراد دیگر در برانگیختن این اعمال نقش دارند. تأکید بر مشارکت بین بیننده با بینندهها در ساخته شدن اثر هنری و تکثر معنایی آن؛ در این دوران اهمیت بیسابقهای پیدا میکند.
این مسئله یعنی حضور بیننده برای تأیید اثر هنری و مشارکت در آن، نقطه مقابل دیدگاه مدرنیستی است. در آثار دورۀ مدرنیسم"معنا" به واسطه انتخاب رسانه، در اثر حضور دارد؛ معنایی که خودبسنده است. اما هنر دهه 60 م به بعد "معنا" در تعاملی میان آثار هنری و بدن بیننده بازنمایی میشود، در هر برخورد معنای اثر هنری، مجددا باز مفصلبندی میشود. دیگر آن اثر هنری نیست که معنای هنری را در برداشته باشد، بلکه تجربیات است که در برابر ما همچون تجربههای زیباییشناختی حاضر میشود و ما را وا میدارد که با توجه به امکاناتی که بر ما میافکند، اعمال و رفتارهایی را اتخاذ کنیم که کاملا همبسته با آن هستند (بصیری، 1393، 3).
#رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFc
Telegram
attach 📎
Forwarded from جامعهشناسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #انیمیشن راه حل طناب
حجم فایل: 23 مگابایت
🌐جامعهشناسی👇
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAADusPvd55HU6gKBynA
حجم فایل: 23 مگابایت
🌐جامعهشناسی👇
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAADusPvd55HU6gKBynA
Forwarded from اتچ بات
🔗 #پژوهش_هنر
🔗 #تامل
ونسان: و پروردگار بر آن آتش مینگریست که شیطان بر آن چشم دوخته بود. و میان اینان سکوت بود. پس پروردگار شیطان را فرمود: برخیز و در این آتش که افروخته کردهای خویش را بسوزان. و شیطان برخاسته در آن آتش مهیب فرو شد. و هزارسال در آن آتش بسوخت. و میان اینان سکوت بود. و پروردگار در هیچ نمینگریست. و در آن آتش مینگریست. چون هزارسال آخر شد پروردگار فرمود: بیرون شو. و شیطان از آتش بیرون شد. و میان اینان سکوت بود. پس پروردگار فرمود: اینک کیستی؟ و شیطان باز چشم در آتش دوخته بود.
کشیش: شیطون به پروردگار ما چی گفت؟
ونسان: گفت "خدا. من حالا خدام."
🔗 #پروانه_و_یوغ
🔗 #بازخوانی_نامههای_ونسان_ونگوگ
🔗 #محمد_چرمشیر
📝 #Vincent_Van_Gogh
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #تامل
ونسان: و پروردگار بر آن آتش مینگریست که شیطان بر آن چشم دوخته بود. و میان اینان سکوت بود. پس پروردگار شیطان را فرمود: برخیز و در این آتش که افروخته کردهای خویش را بسوزان. و شیطان برخاسته در آن آتش مهیب فرو شد. و هزارسال در آن آتش بسوخت. و میان اینان سکوت بود. و پروردگار در هیچ نمینگریست. و در آن آتش مینگریست. چون هزارسال آخر شد پروردگار فرمود: بیرون شو. و شیطان از آتش بیرون شد. و میان اینان سکوت بود. پس پروردگار فرمود: اینک کیستی؟ و شیطان باز چشم در آتش دوخته بود.
کشیش: شیطون به پروردگار ما چی گفت؟
ونسان: گفت "خدا. من حالا خدام."
🔗 #پروانه_و_یوغ
🔗 #بازخوانی_نامههای_ونسان_ونگوگ
🔗 #محمد_چرمشیر
📝 #Vincent_Van_Gogh
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from MediaShima (Shima B)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#انیمیشن_کوتاه
#routine 2017
By:
#Valeria_Molchanova
مشاور:
dr #bartosz_posacki
#روانشناسی
روزمرگی با ما چه میکند؟
شکل، رنگها، و صداها، و نماها هدفمند انتخاب شده اند.
#تغییر_کنیم
@MediaShima
#routine 2017
By:
#Valeria_Molchanova
مشاور:
dr #bartosz_posacki
#روانشناسی
روزمرگی با ما چه میکند؟
شکل، رنگها، و صداها، و نماها هدفمند انتخاب شده اند.
#تغییر_کنیم
@MediaShima
Forwarded from اتچ بات
🔗 #فلسفه_هنر
🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #پدیدار_شناسی
🔗 #تالیفی
📖 چهار ایده و توضیح برای خوانش؛
✳️ #زیبایی_شناسی_معنای_زندگی:
خوانشی در باب معنای زندگی بر اساس نظریات مبتنی بر زیبایی شناسی و نظرات متاخر و تجربی که از زیستن در حال نشات می گیرد.
✳️ #پدیدارشناسی_و_زندگی:
چگونه درک زندگی به مثابه ی عنصری ذهنی می تواند بالفعل شود و تابعی از ذهن تحلیلگر و عمل متناظر با آن قرار گیرد.
✳️ #هنر_زیستن:
بر اساس آراء فیلسوفان و جامعه شناسان کلاسیک و مدرن زندگی در تمام هستی خود می تواند به زیستنی هنرمندانه بدل شود، بالطبع زیستن در مدرنیته در تعارض با هنر زیستن است و آن را امری مجرد می داند، اما با چه کاربست هایی زیستن و زندگی کردن می توانند با یکدیگر در یک راستا قرار و در عین حال یکی شوند؟ به عبارت دیگر آیا زیستن با زندگی کردن تفاوت دارد؟ یا می توانند با یکدیگر اینهمان شوند؟ در دنیای امروز چیزی که مغفول واقع شده همانا زندگی کردن است و زیستن، چطور زیستن مسأله شده است. در این نظر زندگی کردن گامی جلوتر از زیستن است. اما چگونه می شود این دو مفهوم در عینیت و در عمل به یکدیگر نزدیک کرد.
✳️ #نسبیت_زندگی:
زندگی را چطور می شود در شرایط های مختلف منعطف کرد و سازه ای در خور از آن ساخت که بایسته درک و ارزش شود. در این خوانش رای بر ارزش زندگی در شرایط های متفاوت است و هرگونه تعاریف جزمی نگر را در بوته نقد قرار می دهد و آن را منعطف در فضا و زمان خاص می نماید. در این مسأله ما خط بطلانی می کشیم بر هر رویکردی که بخواهد از زندگی تعریف قطعی ارائه دهد. اگر در برهه ای برای زندگی کردن می توانستیم تعریف کلی ارائه دهیم، اما امروزه بنا بر انعطاف شرایط های متفاوت اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی نمی توان تنها به یک معنا زندگی بسنده کرد، چرا که زندگی در هر نقطه نظر و چشم انداز ی کیفیت و معنای خاص خود را داراست که نمی توان سبک و جنبه ای از آن را بر دیگری ارجح دانست. بالطبع نگرشی اینچنینی به زندگی می تواند عمل معنا بخشی به آن را در هر موقعیتی ارزش مند تلقی کند و آن را تابعی از شرایط زمان و مکان بداند که تکرار پذیر نیست یا تکرر در آن با تفاوت های معنا داری همراه است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #پدیدار_شناسی
🔗 #تالیفی
📖 چهار ایده و توضیح برای خوانش؛
✳️ #زیبایی_شناسی_معنای_زندگی:
خوانشی در باب معنای زندگی بر اساس نظریات مبتنی بر زیبایی شناسی و نظرات متاخر و تجربی که از زیستن در حال نشات می گیرد.
✳️ #پدیدارشناسی_و_زندگی:
چگونه درک زندگی به مثابه ی عنصری ذهنی می تواند بالفعل شود و تابعی از ذهن تحلیلگر و عمل متناظر با آن قرار گیرد.
✳️ #هنر_زیستن:
بر اساس آراء فیلسوفان و جامعه شناسان کلاسیک و مدرن زندگی در تمام هستی خود می تواند به زیستنی هنرمندانه بدل شود، بالطبع زیستن در مدرنیته در تعارض با هنر زیستن است و آن را امری مجرد می داند، اما با چه کاربست هایی زیستن و زندگی کردن می توانند با یکدیگر در یک راستا قرار و در عین حال یکی شوند؟ به عبارت دیگر آیا زیستن با زندگی کردن تفاوت دارد؟ یا می توانند با یکدیگر اینهمان شوند؟ در دنیای امروز چیزی که مغفول واقع شده همانا زندگی کردن است و زیستن، چطور زیستن مسأله شده است. در این نظر زندگی کردن گامی جلوتر از زیستن است. اما چگونه می شود این دو مفهوم در عینیت و در عمل به یکدیگر نزدیک کرد.
✳️ #نسبیت_زندگی:
زندگی را چطور می شود در شرایط های مختلف منعطف کرد و سازه ای در خور از آن ساخت که بایسته درک و ارزش شود. در این خوانش رای بر ارزش زندگی در شرایط های متفاوت است و هرگونه تعاریف جزمی نگر را در بوته نقد قرار می دهد و آن را منعطف در فضا و زمان خاص می نماید. در این مسأله ما خط بطلانی می کشیم بر هر رویکردی که بخواهد از زندگی تعریف قطعی ارائه دهد. اگر در برهه ای برای زندگی کردن می توانستیم تعریف کلی ارائه دهیم، اما امروزه بنا بر انعطاف شرایط های متفاوت اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی نمی توان تنها به یک معنا زندگی بسنده کرد، چرا که زندگی در هر نقطه نظر و چشم انداز ی کیفیت و معنای خاص خود را داراست که نمی توان سبک و جنبه ای از آن را بر دیگری ارجح دانست. بالطبع نگرشی اینچنینی به زندگی می تواند عمل معنا بخشی به آن را در هر موقعیتی ارزش مند تلقی کند و آن را تابعی از شرایط زمان و مکان بداند که تکرار پذیر نیست یا تکرر در آن با تفاوت های معنا داری همراه است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
📝 #سینما_تجربه_فلسفی
✍️ #آلن_بدیو
مترجم :محمد زرینه
#سینما دارای رابطهای منحصربهفرد با #فلسفه است: میتوانیم بگوییم مشاهدهای فلسفی است. دو پرسش سر برمیآورند. اول ، فلسفه به سینما چگونه مینگرد؟ دوم ، چگونه سینما فلسفه را دگرگون میسازد؟ رابطه میان آنها رابطهای از جنس دانش نیست. فلسفه نمیتواند به ما توانایی شناخت سینما را ببخشد.اینیک زندگی، جوهره رابطه، یک رابطه تغییر شکل یافته شده است. سینما فلسفه را متحول میکند، بهعبارتدیگر، سینما مبدل ساز خیالیترین وجه در نسبت با ایده است.سینما به صورتی اساسی عبارت است از خلق ایدههای جدید در خصوص آنچه یک ایده هست. با در نظر گرفتن وجهی دیگر،سینما موقعیتی فلسفی است.بیانی خیالی از موقعیتی فلسفی که رابطه میان رویکردهایی است که معمولاً رابطهای با یکدیگر ندارند. یک موقعیت فلسفی برخوردی میان رویکردهایی است که خارج از یکدیگر هستند....
از متن:
عشاق در یک موقعیت فلسفی لبخند میزنند. برای آنکه به ما نشان دهند میان رخدادی به نام عشق و قواعد معمول زندگی – قواعد شهری و قواعد زناشویی- هیچگونه پیوند متداولی وجود ندارد. حال فلسفه به ما چه خواهد گفت؟ خواهد گفت: « به رخداد بی اندیشیم.» باید به استثنا فکر کنیم. باید بدانیم که در خصوص آنچه نامعمول است باید صحبت کنیم. باید به تغییر در زندگی فکر کنیم. میتوانیم وظایف فلسفه را در مواجهه با شرایط خلاصه کنیم. اول انتخابهای بنیادی بر اساس تفکر را روشن سازد. همیشه انتخابی میان آنچه مورد تمایل و آنچه عدم تمایل است وجود دارد. دوم، فاصله میان تفکر و قدرت ، فاصله میان حکومت و حقیقت را روشن سازد. یعنی مقیاس آن چیزی که فاصله است.برای دانستن آنکه میتواند یا نمیتواند محل تقاطع باشد.... متن کامل را در فایل #pdf زیر بخوانید.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
✍️ #آلن_بدیو
مترجم :محمد زرینه
#سینما دارای رابطهای منحصربهفرد با #فلسفه است: میتوانیم بگوییم مشاهدهای فلسفی است. دو پرسش سر برمیآورند. اول ، فلسفه به سینما چگونه مینگرد؟ دوم ، چگونه سینما فلسفه را دگرگون میسازد؟ رابطه میان آنها رابطهای از جنس دانش نیست. فلسفه نمیتواند به ما توانایی شناخت سینما را ببخشد.اینیک زندگی، جوهره رابطه، یک رابطه تغییر شکل یافته شده است. سینما فلسفه را متحول میکند، بهعبارتدیگر، سینما مبدل ساز خیالیترین وجه در نسبت با ایده است.سینما به صورتی اساسی عبارت است از خلق ایدههای جدید در خصوص آنچه یک ایده هست. با در نظر گرفتن وجهی دیگر،سینما موقعیتی فلسفی است.بیانی خیالی از موقعیتی فلسفی که رابطه میان رویکردهایی است که معمولاً رابطهای با یکدیگر ندارند. یک موقعیت فلسفی برخوردی میان رویکردهایی است که خارج از یکدیگر هستند....
از متن:
عشاق در یک موقعیت فلسفی لبخند میزنند. برای آنکه به ما نشان دهند میان رخدادی به نام عشق و قواعد معمول زندگی – قواعد شهری و قواعد زناشویی- هیچگونه پیوند متداولی وجود ندارد. حال فلسفه به ما چه خواهد گفت؟ خواهد گفت: « به رخداد بی اندیشیم.» باید به استثنا فکر کنیم. باید بدانیم که در خصوص آنچه نامعمول است باید صحبت کنیم. باید به تغییر در زندگی فکر کنیم. میتوانیم وظایف فلسفه را در مواجهه با شرایط خلاصه کنیم. اول انتخابهای بنیادی بر اساس تفکر را روشن سازد. همیشه انتخابی میان آنچه مورد تمایل و آنچه عدم تمایل است وجود دارد. دوم، فاصله میان تفکر و قدرت ، فاصله میان حکومت و حقیقت را روشن سازد. یعنی مقیاس آن چیزی که فاصله است.برای دانستن آنکه میتواند یا نمیتواند محل تقاطع باشد.... متن کامل را در فایل #pdf زیر بخوانید.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
◼️ به مناسبت سالمرگ نادر نادرپور (۱۳۷۸-۱۳۰۸)، شاعر معاصر ایرانی و... سقوط هواپیمای مسافربری تهران- یاسوج.
کهن دیارا ، دیار یارا ! دل از تو کندم ، ولی ندانم
که گر گریزم ، کجا گریزم ، وگر بمانم ، کجا بمانم
نه پای رفتن ، نه تاب ماندن ، چگونه گویم ، درخت خشکم
عجب نباشد ، اگر تبرزن ، طمع ببندد در استخوانم
درین جهنم ، گل بهشتی ، چگونه روید ، چگونه بوید ؟
من ای بهاران ! از ابر نیسان چه بهره گیرم که خود خزانم
صدای حق را ، سکوت باطل ، در آن دل شب ، چنان فرو کشت
که تا قیامت ، درین مصیبت ، گلو فشارد ، غم نهانم
کبوتران را ، به گاه رفتن ، سر نشستن ، به بام من نیست
که تا پیامی ، به خط جانان ، ز پای آنان ، فروستانم
سفینه ی دل ، نشسته در گل ، چراغ ساحل ، نمی درخشد
درین سیاهی ، سپیده ای کو ؟ که چشم حسرت ، در او نشانم
الا خدایا ، گره گشایا ! به چاره جویی ، مرا مدد کن
بود که بر خود ، دری گشایم ، غم درون را برون کشانم
کهن دیارا ، دیار یارا ، به عزم رفتن ، دل از تو کندم
ولی جز اینجا وطن گزیدن ، نمی توانم ، نمی توانم
#نادر_نادرپور
عكس: حديث م.
@Beyondthemusic
کهن دیارا ، دیار یارا ! دل از تو کندم ، ولی ندانم
که گر گریزم ، کجا گریزم ، وگر بمانم ، کجا بمانم
نه پای رفتن ، نه تاب ماندن ، چگونه گویم ، درخت خشکم
عجب نباشد ، اگر تبرزن ، طمع ببندد در استخوانم
درین جهنم ، گل بهشتی ، چگونه روید ، چگونه بوید ؟
من ای بهاران ! از ابر نیسان چه بهره گیرم که خود خزانم
صدای حق را ، سکوت باطل ، در آن دل شب ، چنان فرو کشت
که تا قیامت ، درین مصیبت ، گلو فشارد ، غم نهانم
کبوتران را ، به گاه رفتن ، سر نشستن ، به بام من نیست
که تا پیامی ، به خط جانان ، ز پای آنان ، فروستانم
سفینه ی دل ، نشسته در گل ، چراغ ساحل ، نمی درخشد
درین سیاهی ، سپیده ای کو ؟ که چشم حسرت ، در او نشانم
الا خدایا ، گره گشایا ! به چاره جویی ، مرا مدد کن
بود که بر خود ، دری گشایم ، غم درون را برون کشانم
کهن دیارا ، دیار یارا ، به عزم رفتن ، دل از تو کندم
ولی جز اینجا وطن گزیدن ، نمی توانم ، نمی توانم
#نادر_نادرپور
عكس: حديث م.
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗 #درباره_یک_هنرمند
🔗 #باخویشتنت_بنواز
🔴 بخشی از نوشتار تجربه نگارنده است.
#Alain_Caron
#Solo_Artist
#Bass_Guitar
.............................................................
نوازندگان گیتار بیس در ایران اکثرا به الگو پذیری عادت کرده اند این امر از آنجا ناشی می شود که فضای موسیقی ایران ماکت دسته چندمی از اصل خود در آن سوی آب ها است. اما هنر نواختن دیگر امروز به چیست خلاصه نمی شود، بل کیست مهم تر جلوه می نماید. کیست استعاره ای از تمام وجهای موسیقی در ذهن یک هنرمند و ساز ابزاری برای بیانِ نابیان های چنین ذهنی است. این امر همان جنبش رهایی بخش برای نوازندگان در جهت رهایی از استیلای امر دستوری و ساختار یافته است. در موسیقی تنی چند از نوازندگان این امر را جدی دنبال کردند. اما برای مقدمه به قطعاتی از Alain caron را میشنویم نوازنده صاحب سبکی که برای بروز بزنگاه ذهنی خود از ساز به خصوصی استفاده می کند .(گیتار بیس فرت لس ۶ سیم ، کمپانی fbass, که پری آمپ های کاستوم شده ای روی ساز قرار داده است )، گرچه او بیشتر بسان یک آرتیست سولو است، اما ویژگی های عدم الگو پذیری و بر راه خود باش را به بارزترین وجه خود در نوازندگی دارا است. در زیر دو قطعه از او را میشنویم که شما را به وجد و بعد در یک تعلیق نابهنگام فرو می برد.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #باخویشتنت_بنواز
🔴 بخشی از نوشتار تجربه نگارنده است.
#Alain_Caron
#Solo_Artist
#Bass_Guitar
.............................................................
نوازندگان گیتار بیس در ایران اکثرا به الگو پذیری عادت کرده اند این امر از آنجا ناشی می شود که فضای موسیقی ایران ماکت دسته چندمی از اصل خود در آن سوی آب ها است. اما هنر نواختن دیگر امروز به چیست خلاصه نمی شود، بل کیست مهم تر جلوه می نماید. کیست استعاره ای از تمام وجهای موسیقی در ذهن یک هنرمند و ساز ابزاری برای بیانِ نابیان های چنین ذهنی است. این امر همان جنبش رهایی بخش برای نوازندگان در جهت رهایی از استیلای امر دستوری و ساختار یافته است. در موسیقی تنی چند از نوازندگان این امر را جدی دنبال کردند. اما برای مقدمه به قطعاتی از Alain caron را میشنویم نوازنده صاحب سبکی که برای بروز بزنگاه ذهنی خود از ساز به خصوصی استفاده می کند .(گیتار بیس فرت لس ۶ سیم ، کمپانی fbass, که پری آمپ های کاستوم شده ای روی ساز قرار داده است )، گرچه او بیشتر بسان یک آرتیست سولو است، اما ویژگی های عدم الگو پذیری و بر راه خود باش را به بارزترین وجه خود در نوازندگی دارا است. در زیر دو قطعه از او را میشنویم که شما را به وجد و بعد در یک تعلیق نابهنگام فرو می برد.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#درباره_یک_هنرمند
#Charles_Aznouvar
#Armenian_French
#Singer
............................................................
شارل آزناوور Charles Aznavour زادهٔ ۲۲ مهٔ ۱۹۲۴ ، خواننده و تصنیفساز و بازیگر مشهور فرانسوی-ارمنی است.
نام اصلی او شاهنور واغیناک آزناووریان Shahnour Vaghenak Aznavourian است. او در پاریس و از پدر و مادری ارمنی بهدنیا آمد. در آغاز با تئاتر آشنایی پیدا کرد و از نه سالگی به خواندن بر روی سن پرداخت.
زمانی که ادیت پیاف خواندن آزناوور را شنید، بر آن شد تا او را با خود به تور فرانسه و آمریکا ببرد.
به شارل آزناوور لقب فرانک سیناترای فرانسه دادهاند. کمابیش همهٔ آوازهای آزناوور دربارهٔ عشق و مهر است.
آزناوور بیش از یک هزار آواز و نمایشهای موسیقایی نوشته و بیش از صد آلبوم موسیقی اجرا کرده و در ۶۰ فیلم بازی کردهاست.
در ادامه یکی از مشهورترین آثار به به نام «همین دیروز» را میشنویم.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
#Charles_Aznouvar
#Armenian_French
#Singer
............................................................
شارل آزناوور Charles Aznavour زادهٔ ۲۲ مهٔ ۱۹۲۴ ، خواننده و تصنیفساز و بازیگر مشهور فرانسوی-ارمنی است.
نام اصلی او شاهنور واغیناک آزناووریان Shahnour Vaghenak Aznavourian است. او در پاریس و از پدر و مادری ارمنی بهدنیا آمد. در آغاز با تئاتر آشنایی پیدا کرد و از نه سالگی به خواندن بر روی سن پرداخت.
زمانی که ادیت پیاف خواندن آزناوور را شنید، بر آن شد تا او را با خود به تور فرانسه و آمریکا ببرد.
به شارل آزناوور لقب فرانک سیناترای فرانسه دادهاند. کمابیش همهٔ آوازهای آزناوور دربارهٔ عشق و مهر است.
آزناوور بیش از یک هزار آواز و نمایشهای موسیقایی نوشته و بیش از صد آلبوم موسیقی اجرا کرده و در ۶۰ فیلم بازی کردهاست.
در ادامه یکی از مشهورترین آثار به به نام «همین دیروز» را میشنویم.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#ترجمه_ترانه
#Charles_Aznavour
#Hier_Encore
#همین_دیروز
...................................................
Only yesterday
I was twenty years old
I caressed time
I enjoyed life
Like one savours love
And I lived for the night
Without counting my days
That were wasting away with time
I've made so many plans
That never came to life
I've build on so many hopes
That withered away
I will stay lost
Not knowing where to go
The eyes are searching the sky
But the heart is tied to the ground
Only yesterday
I was twenty years old
I've wasted the time
Thinking I could make it stop
And in order to retain it
Or even get ahead of it
I did nothing but to run
And I ran out of breath
Ignoring the past
Conjugating only in the future tense
I preceded
Every conversation
And I spoke my mind
I only wanted to do good
By criticizing the world
With insolence
Only yesterday
I was twenty years old
But I've wasted my time
By doing foolish things
That had me take off
Nothing specific
Except for some wrinkles on my forehead
And fear of boredom
All my romances are dead
Before they even existed
My friends have left
And won't come back
Through my fault
I've build an empty space around me
I've wasted my life
And my youthful days
The best and the worst
By throwing away the best
I let my smiles go stiff
And benumed my fears
Where are they now
At this moment my twenty years
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
#Charles_Aznavour
#Hier_Encore
#همین_دیروز
...................................................
Only yesterday
I was twenty years old
I caressed time
I enjoyed life
Like one savours love
And I lived for the night
Without counting my days
That were wasting away with time
I've made so many plans
That never came to life
I've build on so many hopes
That withered away
I will stay lost
Not knowing where to go
The eyes are searching the sky
But the heart is tied to the ground
Only yesterday
I was twenty years old
I've wasted the time
Thinking I could make it stop
And in order to retain it
Or even get ahead of it
I did nothing but to run
And I ran out of breath
Ignoring the past
Conjugating only in the future tense
I preceded
Every conversation
And I spoke my mind
I only wanted to do good
By criticizing the world
With insolence
Only yesterday
I was twenty years old
But I've wasted my time
By doing foolish things
That had me take off
Nothing specific
Except for some wrinkles on my forehead
And fear of boredom
All my romances are dead
Before they even existed
My friends have left
And won't come back
Through my fault
I've build an empty space around me
I've wasted my life
And my youthful days
The best and the worst
By throwing away the best
I let my smiles go stiff
And benumed my fears
Where are they now
At this moment my twenty years
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
☯ @Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗 #تامل
🔗 #ژنها
🔗 #ما
............................................................
🔶جبرگرایی ژنتیک و آزادی و اختیار بشر
🔴همه چیز به صورت پیشینی در ما نهادینه شده است. رویکردی که میل به ذات گرایی می کند. آیا بالواقع چنین است؟
🔗 #سیستم_ساختینه_بایولوژی_به_مثابه_همه_چیز
سخنگفتن از «تقدیرگرایی ژنتیک» یا گفتن اینکه «همه چیز در ژنهاست» فرض و تصورکردن این امر است که تأثیرات ژنتیکی تغییرناپذیرند؛ که سرنوشت اجتنابناپذیر ما این است که طبق همان برنامهای عمل کنیم که دی. ان. ای ما برنامهریزی کرده است.
نتیجهی روانشناختی جبرگرایی ژنتیک واضح است: آنچه تصور میکنیم آزادی و اختیار شخصی است، صرفاً توهم است.
نتیجهی اخلاقی جبرگرایی ژنتیک نیز واضح است: ما مسئول آن چیزی نیستیم که انجام میدهیم؛ ژنهایمان مسئولاند. ما معصومیت طبیعی را در شکلی جدید داریم:
ژنهایم را سرزنش کن، نه مرا!
🔗 #تد_پیترز
🔗 #بازی_در_نقش_خدا
🔄 ترجمه: عبدالرضا سالار بهزادی
📝 #Ted_Peters
📖 #Playing_God
#1997
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #ژنها
🔗 #ما
............................................................
🔶جبرگرایی ژنتیک و آزادی و اختیار بشر
🔴همه چیز به صورت پیشینی در ما نهادینه شده است. رویکردی که میل به ذات گرایی می کند. آیا بالواقع چنین است؟
🔗 #سیستم_ساختینه_بایولوژی_به_مثابه_همه_چیز
سخنگفتن از «تقدیرگرایی ژنتیک» یا گفتن اینکه «همه چیز در ژنهاست» فرض و تصورکردن این امر است که تأثیرات ژنتیکی تغییرناپذیرند؛ که سرنوشت اجتنابناپذیر ما این است که طبق همان برنامهای عمل کنیم که دی. ان. ای ما برنامهریزی کرده است.
نتیجهی روانشناختی جبرگرایی ژنتیک واضح است: آنچه تصور میکنیم آزادی و اختیار شخصی است، صرفاً توهم است.
نتیجهی اخلاقی جبرگرایی ژنتیک نیز واضح است: ما مسئول آن چیزی نیستیم که انجام میدهیم؛ ژنهایمان مسئولاند. ما معصومیت طبیعی را در شکلی جدید داریم:
ژنهایم را سرزنش کن، نه مرا!
🔗 #تد_پیترز
🔗 #بازی_در_نقش_خدا
🔄 ترجمه: عبدالرضا سالار بهزادی
📝 #Ted_Peters
📖 #Playing_God
#1997
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗 #یک_سریال
🔗 #یک_قطعه
🔗 #West_world
🔗 #Dream_Theater
Song: #Octavarium
Album: Octavarium
🔴 Repost from archives
.............................................................
سریال وست ورلد که سال گذشته از شبکه اچ بی او پخش شد. حول مفهوم «ابدیت مدور» پرداخت شده است. دنیایی مدور که سازندگان آن دو روی یک سکه هستند. دنیایی که ابتدا و انتهایی ندارد و در تسلسلی باطل حیات دارد. صورت این دنیای به تصویر کشیده شده بسان همان دایره ی اکتاو وار است که مدام می چرخد، وقایع در هم آمیخته می شوند و به ایستایی نمی رسد. انسان هایی ساخته شده که می سازند و بازی می کنند. در این سریال خالق در پی لذت بردن از بازی های ناخودآگاه است. اگر به پوستر سریال توجه کنید رباتی شبیه انسان از چهار طرف کشیده شده، چهار سطح ناخودآگاه که همیشه در تعارض با یکدیگر هستند،اما، در تعبیری دیگر این کشیدگی به چهار مرحله رویا قرین می شود که با تعینات متفاوت ناخودآگاه را تسخیر می کنند. در سریال چرخه تکرار با بازی های رویا رنگ می گیرد. در مقابل، خود آگاه خاصه خدایان است، آنها نیک می دانند دنیای ساختگی شان با سطوح ناخودآگاه ادامه می یابد و رهایی از این دنیا، دگر بار, افتادن در داستانی دیگر است. همین وجوهات سریال را از ورته ی تکرار برای مخاطب نجات می دهد و او را به چالش می کشد. آیا تو هم در دنیایی مدور سرگردانی؟ فیزیک این طور می گوید، همان طور که مشاهده می شود ساخت اکتاوار به رغم آنکه تکرار را می پوید، تفاوت خلق می کند، چنین تفاوتی سطوح ناخودآگاه را سامان می دهد، هر چه ناخودآگاه قوی تر شود ، خود آگاه ضعیف و در انتها محو می شود. سریال راز را در همین نکته گذاشته است؛ سلسله روابط قدرت در این دنیا به تعبیر فوکویی کلمه متشتت است و کارکردی جیوه گون دارد. قدرت تولید می کند، می سازد و معرفت را استحاله می کند. در این رویارویی دیگر قدرت مطلق وجود ندارد، بل همه در دنیایی مدور هستند. ( امیدوارم این ایده به اسپویل فصل بعد نینجامد) ، در سویی دیگر رهایی چیست؟ هزار تو؟ وجه انضمامی دارد یا انتزاعی؟ هزار تو مرز بین رویا و بیداری است. به سیاق دیگر، هزار تو مرزی است که رویا به بیداری و بیداری به رویا بدل می شود. هر چه بیداری قوت بگیرد رویا فرو می ریزد، این می تواند گذر از ناخودآگاه باشد؟ خیر ؟ خود آگاه در درون ناخودآگاه است. دیالکتیک ناخودآگاه در همین نکته است که خط فاصلی میان ناخودآگاه و خودآگاه وجود ندارد، بلکه در رویا و دنیای مدور آگاهی حاصل می شود، بیداری نه به معنای عبور از هزار تو، بل گذر اندیشه از هزار تو ، این به معنای سنتزسیون است که در نهایت مطلق، اندیشه برتر و بیداری بر فراز این چرخش و تکرر در ابدیتی بی پایان و آغاز است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #یک_قطعه
🔗 #West_world
🔗 #Dream_Theater
Song: #Octavarium
Album: Octavarium
🔴 Repost from archives
.............................................................
سریال وست ورلد که سال گذشته از شبکه اچ بی او پخش شد. حول مفهوم «ابدیت مدور» پرداخت شده است. دنیایی مدور که سازندگان آن دو روی یک سکه هستند. دنیایی که ابتدا و انتهایی ندارد و در تسلسلی باطل حیات دارد. صورت این دنیای به تصویر کشیده شده بسان همان دایره ی اکتاو وار است که مدام می چرخد، وقایع در هم آمیخته می شوند و به ایستایی نمی رسد. انسان هایی ساخته شده که می سازند و بازی می کنند. در این سریال خالق در پی لذت بردن از بازی های ناخودآگاه است. اگر به پوستر سریال توجه کنید رباتی شبیه انسان از چهار طرف کشیده شده، چهار سطح ناخودآگاه که همیشه در تعارض با یکدیگر هستند،اما، در تعبیری دیگر این کشیدگی به چهار مرحله رویا قرین می شود که با تعینات متفاوت ناخودآگاه را تسخیر می کنند. در سریال چرخه تکرار با بازی های رویا رنگ می گیرد. در مقابل، خود آگاه خاصه خدایان است، آنها نیک می دانند دنیای ساختگی شان با سطوح ناخودآگاه ادامه می یابد و رهایی از این دنیا، دگر بار, افتادن در داستانی دیگر است. همین وجوهات سریال را از ورته ی تکرار برای مخاطب نجات می دهد و او را به چالش می کشد. آیا تو هم در دنیایی مدور سرگردانی؟ فیزیک این طور می گوید، همان طور که مشاهده می شود ساخت اکتاوار به رغم آنکه تکرار را می پوید، تفاوت خلق می کند، چنین تفاوتی سطوح ناخودآگاه را سامان می دهد، هر چه ناخودآگاه قوی تر شود ، خود آگاه ضعیف و در انتها محو می شود. سریال راز را در همین نکته گذاشته است؛ سلسله روابط قدرت در این دنیا به تعبیر فوکویی کلمه متشتت است و کارکردی جیوه گون دارد. قدرت تولید می کند، می سازد و معرفت را استحاله می کند. در این رویارویی دیگر قدرت مطلق وجود ندارد، بل همه در دنیایی مدور هستند. ( امیدوارم این ایده به اسپویل فصل بعد نینجامد) ، در سویی دیگر رهایی چیست؟ هزار تو؟ وجه انضمامی دارد یا انتزاعی؟ هزار تو مرز بین رویا و بیداری است. به سیاق دیگر، هزار تو مرزی است که رویا به بیداری و بیداری به رویا بدل می شود. هر چه بیداری قوت بگیرد رویا فرو می ریزد، این می تواند گذر از ناخودآگاه باشد؟ خیر ؟ خود آگاه در درون ناخودآگاه است. دیالکتیک ناخودآگاه در همین نکته است که خط فاصلی میان ناخودآگاه و خودآگاه وجود ندارد، بلکه در رویا و دنیای مدور آگاهی حاصل می شود، بیداری نه به معنای عبور از هزار تو، بل گذر اندیشه از هزار تو ، این به معنای سنتزسیون است که در نهایت مطلق، اندیشه برتر و بیداری بر فراز این چرخش و تکرر در ابدیتی بی پایان و آغاز است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎