Forwarded from آمَد و شُد
نمایش و نمایش پشت نمایش
گاهی واقعاً خسته میشم از این که باید همیشه نمایش بدم که آدم قدرتمند و بینیازی هستم. اصلاً چرا باید آدما تحت همچین فشاری باشن که همواره خودشون رو قدرتمند و بینیاز نشون بدن؟
چرا اینطور برای ما جا انداختن که هر چی قدرتمندتر و بینیازتر جذابتر؟ چرا اینجور تعریف نکردن که هرچقدر صادقتر باشی درمورد ضعفها و نیازهات آدم جذابتری هستی؟
این حجم از نمایش و نقش بازی کردن آدم رو فرسوده میکنه...
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
گاهی واقعاً خسته میشم از این که باید همیشه نمایش بدم که آدم قدرتمند و بینیازی هستم. اصلاً چرا باید آدما تحت همچین فشاری باشن که همواره خودشون رو قدرتمند و بینیاز نشون بدن؟
چرا اینطور برای ما جا انداختن که هر چی قدرتمندتر و بینیازتر جذابتر؟ چرا اینجور تعریف نکردن که هرچقدر صادقتر باشی درمورد ضعفها و نیازهات آدم جذابتری هستی؟
این حجم از نمایش و نقش بازی کردن آدم رو فرسوده میکنه...
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
"گذشتِ مادرانه"
مادر و مادرانگی گره خورده به مفاهیمی چون گذشت، ایثار و فداکاری. این ایثار و فداکاریها بیشتر در قالب تحمل دوران حاملگی، درد زایمان، شب بیداریهای دوران نوزادی، خونهنشین شدن مادر، یک عمر به دوش کشیدن زحمت بزرگ کردن بچه و غیره، شناخته میشه.
اما یک نوع گذشت دیگه هم هست که شاید کمتر بهش توجه شده؛ این که مادر بخاطر بچه در یک ازدواجی که به بنبست رسیده به ناچار بمونه و شریک زندگیای رو تحمل کنه که هیچ خیر و خوشیای ازش نمیبینه.
من شخصاً مخالف سوختن و ساختن و ماندن به هر قیمتی هستم. اما این شعار شاید از دور راحت به نظر بیاد و وقتی عملاً وارد بعضی زندگیا میشی میبینی که اون زن بخاطر خیلی چیزها که شرحش بیش از حد طولانی و پیچیدهس، ماندن بخاطر بچهش رو از سر اجبار انتخاب کرده.
گذشت مادرانه میتونه به شکل تاب آوردن در یک زندگی مشترک ناخوشایند و زجرآور باشه... یک گذشت هولناک. البته شاید پدرانی هم پیدا بشن که این فداکاری رو بکنن.
من این شکل از گذشت رو نمیپسندم و ستایش نمیکنم.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
مادر و مادرانگی گره خورده به مفاهیمی چون گذشت، ایثار و فداکاری. این ایثار و فداکاریها بیشتر در قالب تحمل دوران حاملگی، درد زایمان، شب بیداریهای دوران نوزادی، خونهنشین شدن مادر، یک عمر به دوش کشیدن زحمت بزرگ کردن بچه و غیره، شناخته میشه.
اما یک نوع گذشت دیگه هم هست که شاید کمتر بهش توجه شده؛ این که مادر بخاطر بچه در یک ازدواجی که به بنبست رسیده به ناچار بمونه و شریک زندگیای رو تحمل کنه که هیچ خیر و خوشیای ازش نمیبینه.
من شخصاً مخالف سوختن و ساختن و ماندن به هر قیمتی هستم. اما این شعار شاید از دور راحت به نظر بیاد و وقتی عملاً وارد بعضی زندگیا میشی میبینی که اون زن بخاطر خیلی چیزها که شرحش بیش از حد طولانی و پیچیدهس، ماندن بخاطر بچهش رو از سر اجبار انتخاب کرده.
گذشت مادرانه میتونه به شکل تاب آوردن در یک زندگی مشترک ناخوشایند و زجرآور باشه... یک گذشت هولناک. البته شاید پدرانی هم پیدا بشن که این فداکاری رو بکنن.
من این شکل از گذشت رو نمیپسندم و ستایش نمیکنم.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
تصویرسازی من برای نشست انجمن جامعهشناسی با عنوان "تحلیل جامعهشناختی مستند جامعه بلوند با رویکرد تفسیری".
تصویرگر: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
تصویرگر: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
"مرد پولدار"
پول قدرت میاره، قدرت هم زورگویی. البته درسته که باید از کلیشهها دوری جُست و نباید همه رو به یک چوب روند. استثنا همیشه هست؛ ولی واقعیت اینه که من هرچی مرد پولدار دیدم که از قضا مذهبی و سنتی هم نبودن، آدمای بسیار خودمحور، خودرأی و انحصار طلبی بودن که زنشون رو با پول خریده بودن.
میگید اومدی اینجا شوهر مردم رو با خاک یکسان کنی؟ لازم نیست من کسی رو با خاک یکسان کنم، واقعیت خودش با خاک یکسان کنندهس.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
پول قدرت میاره، قدرت هم زورگویی. البته درسته که باید از کلیشهها دوری جُست و نباید همه رو به یک چوب روند. استثنا همیشه هست؛ ولی واقعیت اینه که من هرچی مرد پولدار دیدم که از قضا مذهبی و سنتی هم نبودن، آدمای بسیار خودمحور، خودرأی و انحصار طلبی بودن که زنشون رو با پول خریده بودن.
میگید اومدی اینجا شوهر مردم رو با خاک یکسان کنی؟ لازم نیست من کسی رو با خاک یکسان کنم، واقعیت خودش با خاک یکسان کنندهس.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
"ازدواج دوم"
ازدواج اول به شکست منتهی شده، طلاق اتفاق افتاده و احتمالاً بچه یا بچههایی هم از این ازدواجِ ناموفق به جا مونده.
اطرافیان و نزدیکان فرد با یک دعای خیر ابراز همدردی میکنن: "خدا کنه یه مرد/ زن خوبی سر راهش قرار بگیره و زودتر دوباره ازدواج کنه."
گویا تنها راه برون رفت از بحرانهای حاصل از طلاق و پاک کردن مسائل مربوط به ازدواج اول فقط و فقط ازدواج مجدده. ازدواج روی ازدواج و ازدواج روی ازدواج.
در حالی که وقتی یک بار آدمی از نهاد ازدواج ضربه خورده چرا باید اینطور فکر کنه که اگر دوباره وارد همون چهارچوب با یک آدم جدید بشه همهی مشکلاتش آسان میشه؟ چرا نباید به دنبال راه حلهای بدیل بود؟ چرا نباید یک آدمی که جدا شده در زمینههای جدیدی، به غیر از ازدواج، خودش رو تعریف کنه و نشون بده و کنشگری کنه؟ چرا برای ادامهی زندگی بعد از طلاق حتماً باید مجدداً به همون راهی برگشت که یک بار طی شده؟
ازدواج مجدد رو نفی نمیکنم، هر کسی آزاده این تصمیم رو بگیره. ولی این دعای خیری که دیگران میکنن در حق اون فرد شاید چندان خیر نباشه. شاید
مصداق دعای خیر چیزهای دیگریست.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
ازدواج اول به شکست منتهی شده، طلاق اتفاق افتاده و احتمالاً بچه یا بچههایی هم از این ازدواجِ ناموفق به جا مونده.
اطرافیان و نزدیکان فرد با یک دعای خیر ابراز همدردی میکنن: "خدا کنه یه مرد/ زن خوبی سر راهش قرار بگیره و زودتر دوباره ازدواج کنه."
گویا تنها راه برون رفت از بحرانهای حاصل از طلاق و پاک کردن مسائل مربوط به ازدواج اول فقط و فقط ازدواج مجدده. ازدواج روی ازدواج و ازدواج روی ازدواج.
در حالی که وقتی یک بار آدمی از نهاد ازدواج ضربه خورده چرا باید اینطور فکر کنه که اگر دوباره وارد همون چهارچوب با یک آدم جدید بشه همهی مشکلاتش آسان میشه؟ چرا نباید به دنبال راه حلهای بدیل بود؟ چرا نباید یک آدمی که جدا شده در زمینههای جدیدی، به غیر از ازدواج، خودش رو تعریف کنه و نشون بده و کنشگری کنه؟ چرا برای ادامهی زندگی بعد از طلاق حتماً باید مجدداً به همون راهی برگشت که یک بار طی شده؟
ازدواج مجدد رو نفی نمیکنم، هر کسی آزاده این تصمیم رو بگیره. ولی این دعای خیری که دیگران میکنن در حق اون فرد شاید چندان خیر نباشه. شاید
مصداق دعای خیر چیزهای دیگریست.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from آمَد و شُد
"دیالوگ (۱)"
- تو فکر نکردی که من ممکن بود توی یه رابطه باشم و با پیام تو همه چیز خراب میشد؟
- از کجا معلوم اون شرایطی که توش بودی درست بود که بخواد چیزی خراب بشه؟
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
- تو فکر نکردی که من ممکن بود توی یه رابطه باشم و با پیام تو همه چیز خراب میشد؟
- از کجا معلوم اون شرایطی که توش بودی درست بود که بخواد چیزی خراب بشه؟
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from عکس نگار
"این دو زن"
به این قاب نگاه میکنم... در نظر اول قاب موفقیت و خوشبختیست، اما ای داد از سرانجامها.
سمت راست، مریم میرزاخانی استاد نخبهی ریاضی که به عنوان اولین زنِ دانشمند برندهی مدال فیلدز شد. سمت چپ، Park Geun-hye نخستین رئیس جمهور زن در تاریخ کرهی جنوبی که در حال اهدای جایزه به مریم میرزاخانی هست.
مریم سال ۲۰۱۷ در سن ۴۰ سالگی در اثر سرطان فوت کرد. این فقدان علاوه بر احساس غم و افسوس احساس بدشانسی رو هم برای من به همراه داشت. فکر این که بعد از این همه تسلط مردان در عرصهی علم، بلاخره یک زن درخشانی پیدا شد که این مسئله رو در هم شکست و حالا اون زن باید اول چهل سالگی، زمانی که کلی دستاوردها و افتخارات دیگه پیشِ روش بود، زندگیش قیچی بشه برام حرص درار بود.
از اون طرف، Park در سال ۲۰۱۶ بخاطر اتهامی که بابت فساد سیاسی و اقتصادی بهش وارد شده بود از رئیس جمهوری عزل و دادگاهی شد و حکم ۲۵ سال زندان رو بهش دادن که در نهایت پارسال بهش عفو خورد و از زندان آزاد شد و برای همیشه از سیاست کنارهگیری کرد.
این اتفاق هم برام ناگوار بود، مدام با خودم میگفتم یک زن توی اون مملکت پیدا شد که به سطح ریاست جمهوری رسید و مردسالاریِ حاکم بر سیاست رو به چالش کشید، اما حالا همون یک نفر رو برکنار کردن و سر از زندان درآورد.
زن بون سخته و در بسیاری از موارد تؤام با بدبیاری. فرهنگ، جامعه، اقتصاد، سیاست و حتی بیولوژی و طبیعت هم چندان روی خوش بهت نشون نمیدن. گویا تقدیر و سرنوشت هم بسیج شدن علیه زنی که میخواد فراتر بره.
چندی پیش کاریکاتوری رو دیدم که در اون مردی سوار دوچرخهای بود که چرخهاش طبق حالت عادی دایرهای شکل بود و در کنارش زنی بود سوار بر دوچرخهای که چرخشهای مربعی داشت. باری، حرکت و پیشروی برای زن همیقدر کُند، قطره چکانی و پر از مشقت هست. اگر زنی بر طبق شانس سوار بر دوچرخهی عادی بشه، احتمالاً یک نیروی بیچشم و رویی در انتهای خط مسابقه ایستاده که با بیرحمی و تعجب به اون گوشزد میکنه که تو اشتباهی تا اینجا اومدی و اصلاً چطور اومدی. اگر هم با حربههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نتونن مغلوبش کنن، احتمالا تقدیر و بیولوژی دست در دست هم او را از صحنه بیرون میکنند و تمام.
متن: حدیث ملاحسینی
عکس: Seoul ICM 2014 shows
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
به این قاب نگاه میکنم... در نظر اول قاب موفقیت و خوشبختیست، اما ای داد از سرانجامها.
سمت راست، مریم میرزاخانی استاد نخبهی ریاضی که به عنوان اولین زنِ دانشمند برندهی مدال فیلدز شد. سمت چپ، Park Geun-hye نخستین رئیس جمهور زن در تاریخ کرهی جنوبی که در حال اهدای جایزه به مریم میرزاخانی هست.
مریم سال ۲۰۱۷ در سن ۴۰ سالگی در اثر سرطان فوت کرد. این فقدان علاوه بر احساس غم و افسوس احساس بدشانسی رو هم برای من به همراه داشت. فکر این که بعد از این همه تسلط مردان در عرصهی علم، بلاخره یک زن درخشانی پیدا شد که این مسئله رو در هم شکست و حالا اون زن باید اول چهل سالگی، زمانی که کلی دستاوردها و افتخارات دیگه پیشِ روش بود، زندگیش قیچی بشه برام حرص درار بود.
از اون طرف، Park در سال ۲۰۱۶ بخاطر اتهامی که بابت فساد سیاسی و اقتصادی بهش وارد شده بود از رئیس جمهوری عزل و دادگاهی شد و حکم ۲۵ سال زندان رو بهش دادن که در نهایت پارسال بهش عفو خورد و از زندان آزاد شد و برای همیشه از سیاست کنارهگیری کرد.
این اتفاق هم برام ناگوار بود، مدام با خودم میگفتم یک زن توی اون مملکت پیدا شد که به سطح ریاست جمهوری رسید و مردسالاریِ حاکم بر سیاست رو به چالش کشید، اما حالا همون یک نفر رو برکنار کردن و سر از زندان درآورد.
زن بون سخته و در بسیاری از موارد تؤام با بدبیاری. فرهنگ، جامعه، اقتصاد، سیاست و حتی بیولوژی و طبیعت هم چندان روی خوش بهت نشون نمیدن. گویا تقدیر و سرنوشت هم بسیج شدن علیه زنی که میخواد فراتر بره.
چندی پیش کاریکاتوری رو دیدم که در اون مردی سوار دوچرخهای بود که چرخهاش طبق حالت عادی دایرهای شکل بود و در کنارش زنی بود سوار بر دوچرخهای که چرخشهای مربعی داشت. باری، حرکت و پیشروی برای زن همیقدر کُند، قطره چکانی و پر از مشقت هست. اگر زنی بر طبق شانس سوار بر دوچرخهی عادی بشه، احتمالاً یک نیروی بیچشم و رویی در انتهای خط مسابقه ایستاده که با بیرحمی و تعجب به اون گوشزد میکنه که تو اشتباهی تا اینجا اومدی و اصلاً چطور اومدی. اگر هم با حربههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نتونن مغلوبش کنن، احتمالا تقدیر و بیولوژی دست در دست هم او را از صحنه بیرون میکنند و تمام.
متن: حدیث ملاحسینی
عکس: Seoul ICM 2014 shows
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Adagio
Al Marconi
#بیکلام
#شنیدنی_خاص
یکی از قطعات شاهکار تاریخ موسیقی از دوران باروکِ بزرگ از آلبینیونی
با باز نوازی گیتار ال مارکونی
به قدری این بازنوازی زیباست که در اواسط قطعه می گویید، شاید، که تموم کن تحملش نیست.
@musicfriendsforever
#شنیدنی_خاص
یکی از قطعات شاهکار تاریخ موسیقی از دوران باروکِ بزرگ از آلبینیونی
با باز نوازی گیتار ال مارکونی
به قدری این بازنوازی زیباست که در اواسط قطعه می گویید، شاید، که تموم کن تحملش نیست.
@musicfriendsforever
Forwarded from آمَد و شُد
"خداباوری/ خداناباوری"
زیاد دعواست سر این که فلان متفکر خداباور بود یا نه؟ دیندار بود یا ضد دین؟ ما که نفهمیدیم آخرش کدوم بود؟
واقعیت اینه که مقولاتی چون خدا، دین و یا هر نیروی ماورایی و مافوق بشری چیزهایی نیستند که به راحتی بشه دربارهش به اجماع و نتیجه رسید. چنین مسئلهای حتی در دوگانهی خداباور/ خداناباور هم نمیگنجه و فراتر از اونهاست.
گاهی یک متفکری در عین انکار خدا روزنهای رو برای وجود خدا باز نگه میداره و از اون طرف، یک متفکر دیگه در عین اعتقاد به خدا به شکل ظریفی لابه لای حرفهاش خدا رو رد میکنه.
آسون نیست قضاوت در این مورد.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
زیاد دعواست سر این که فلان متفکر خداباور بود یا نه؟ دیندار بود یا ضد دین؟ ما که نفهمیدیم آخرش کدوم بود؟
واقعیت اینه که مقولاتی چون خدا، دین و یا هر نیروی ماورایی و مافوق بشری چیزهایی نیستند که به راحتی بشه دربارهش به اجماع و نتیجه رسید. چنین مسئلهای حتی در دوگانهی خداباور/ خداناباور هم نمیگنجه و فراتر از اونهاست.
گاهی یک متفکری در عین انکار خدا روزنهای رو برای وجود خدا باز نگه میداره و از اون طرف، یک متفکر دیگه در عین اعتقاد به خدا به شکل ظریفی لابه لای حرفهاش خدا رو رد میکنه.
آسون نیست قضاوت در این مورد.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
با مفهوم زوال چشم تو چشم میشم، خیلی جدی، خیلی محکم. چون زوال جدیترین و محکمترین چیز این زندگیه.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
متن و عکس: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
شعر: فروغ فرخزاد
خوانش: حدیث ملاحسینی
۸ دی ۱۴۰۲ 🎂
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
شعر: فروغ فرخزاد
خوانش: حدیث ملاحسینی
۸ دی ۱۴۰۲ 🎂
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
"عشق"
بیست سالم بود. توی کافه نشسته بودم روبروی آموزگارم. کمی با خودم درگیر بودم. بهش گفتم من زیاد با خودم فکر کردم، عشق و ازدواج دو مسیر جداگونه رو میرن. ازدواج صرفاً برای تولید مثله. چشماش درخشید، خندید و گفت آفریییین. از گفتهی من سر ذوق اومد، درحالی که این چیزیه که خیلیا قبلاً بهش رسیده بودن و حرفها درموردش زده بودن؛ حالا شاید چون توی اون سن این صحبت رو کردم براش جذاب بود.
گاهی فکر میکنم ازدواج از سر ترسه، ترس از تنها موندن، ترس از مرتکب شدن "گناه"، ترس از این که راهی رو که اکثریت میرن رو نری و جدا بیفتی، ترس از پذیرفته نشدن عشق نامتعارف، ترس از بلاتکلیفی و بی راه حلی و حتی ترس از آزادی.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
بیست سالم بود. توی کافه نشسته بودم روبروی آموزگارم. کمی با خودم درگیر بودم. بهش گفتم من زیاد با خودم فکر کردم، عشق و ازدواج دو مسیر جداگونه رو میرن. ازدواج صرفاً برای تولید مثله. چشماش درخشید، خندید و گفت آفریییین. از گفتهی من سر ذوق اومد، درحالی که این چیزیه که خیلیا قبلاً بهش رسیده بودن و حرفها درموردش زده بودن؛ حالا شاید چون توی اون سن این صحبت رو کردم براش جذاب بود.
گاهی فکر میکنم ازدواج از سر ترسه، ترس از تنها موندن، ترس از مرتکب شدن "گناه"، ترس از این که راهی رو که اکثریت میرن رو نری و جدا بیفتی، ترس از پذیرفته نشدن عشق نامتعارف، ترس از بلاتکلیفی و بی راه حلی و حتی ترس از آزادی.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر قاصدک از مهدی اخوان ثالث.
خوانش و تصویرسازی: حدیث ملاحسینی.
به یاد پرواز PS752 ✈️ 🖤
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
خوانش و تصویرسازی: حدیث ملاحسینی.
به یاد پرواز PS752 ✈️ 🖤
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Life
Kwoon
#شنیدنی
#باکلام
Band: Kwoon
Song: Life
گروه kwoon یک گروه پست راک از کشور فرانسه است. گرچه در سالیان اخیر فرانسه گروههای خوبی را در سبک های متفاوت معرفی کرده است، اما در سبک پست راک و متال گروهها به مراتب سطح بالاتری دارند. البته نباید از گروه خوب گوجیرا هم غافل شد.
نام گروه برگرفته از لغاتی است که در چین نام تالار سرایی برای نمایش هنرهای ماتریالیستی است.
این گروه تا بحال ۴ آلبوم منتشر کرده است که قطعه زندگی از این گروه را می توان یکی از بهترین ها یا بنحوی بهترین قطعه گروه دانست.
🔴تا زندگی کنم. زندگی می کنیم.
تا هر چه هست به کام ما باشد.
تو را ترک می کنم. تا به یاد هم باشیم.
از هم جدا می شویم. تا دوباره به هم برسیم.
"پل الوار".
باهم بشنویم.
@musicfriendsforever
#باکلام
Band: Kwoon
Song: Life
گروه kwoon یک گروه پست راک از کشور فرانسه است. گرچه در سالیان اخیر فرانسه گروههای خوبی را در سبک های متفاوت معرفی کرده است، اما در سبک پست راک و متال گروهها به مراتب سطح بالاتری دارند. البته نباید از گروه خوب گوجیرا هم غافل شد.
نام گروه برگرفته از لغاتی است که در چین نام تالار سرایی برای نمایش هنرهای ماتریالیستی است.
این گروه تا بحال ۴ آلبوم منتشر کرده است که قطعه زندگی از این گروه را می توان یکی از بهترین ها یا بنحوی بهترین قطعه گروه دانست.
🔴تا زندگی کنم. زندگی می کنیم.
تا هر چه هست به کام ما باشد.
تو را ترک می کنم. تا به یاد هم باشیم.
از هم جدا می شویم. تا دوباره به هم برسیم.
"پل الوار".
باهم بشنویم.
@musicfriendsforever
Forwarded from Beyond the music into the music (yusef Mohammadi)
Welcome to the life
Dear little girl, my little bird
Everywhere you go
I'll be your guide until you fly
But some days
The world could turn faster
The words could be stronger
But silence is truth
A long long way to go
No ending roads, fears and hopes
Listen to your heart
Follow the river of your soul
You will see
That mistakes could be gold
That mountains could be stones
Far from the sky
Don't change your thoughts
You are! We are!
No chains, no stop
We are! We are!
No pain, no laws
We're Gods! We are!
No cage, just love
We are, We are!
Dear little girl, my little bird
Everywhere you go
I'll be your guide until you fly
But some days
The world could turn faster
The words could be stronger
But silence is truth
A long long way to go
No ending roads, fears and hopes
Listen to your heart
Follow the river of your soul
You will see
That mistakes could be gold
That mountains could be stones
Far from the sky
Don't change your thoughts
You are! We are!
No chains, no stop
We are! We are!
No pain, no laws
We're Gods! We are!
No cage, just love
We are, We are!
Forwarded from آمَد و شُد
دنیای متنوع و متکثّری داریم،
هرکس از این تنوع و تکثّر خوشش نمیاد،
جمع کنه از این دنیا بره.
متن و تصویرسازی: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
هرکس از این تنوع و تکثّر خوشش نمیاد،
جمع کنه از این دنیا بره.
متن و تصویرسازی: حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
🌱🍃
تصویرسازی: حدیث ملاحسینی
در نمایشگاه مجازی "صد اثر، صد هنرمند" گالری گلستان. (صفحهی ۲۰)
www.Golestangallery.com
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
تصویرسازی: حدیث ملاحسینی
در نمایشگاه مجازی "صد اثر، صد هنرمند" گالری گلستان. (صفحهی ۲۰)
www.Golestangallery.com
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from مسئله ی ما (Iman Namadianpour)
یک اثر هنری چه می گوید؟
آیا اثر هنری، همان عنصر خیال است که یک فرد در مواجهه با تاریخ، آن را خلق می کند؟ خیال، آنچنانکه پیش تر توضیح دادم فرایندی است که سوژه را وادار به «شدن» می کند. شدن همان صیرورت انسان به وساطت امر خیال است. هنرمند در خلق اثر هنری امر خیال را می پروراند و بسط می دهد. خیال به هنرمند این قدرت را می دهد که بیافریند، مرزهای جدید را بپیماید و افق های نااندیشدیده را ابداع کند. در اینجا مرادم هر امر هنری همانند، نقاشی، شعر و داستان است. خیال و خیال ورزیدن، به سوژه امکان زایش نداشته ها و امر تهی را می دهد. هنرمند همان خیال پرداز جهان نانوشته و به یک روایت امر ناممکن است. او با تخیل در جهان اجتماعی و مناسبات درونی خود، در برابر تعیین ها و جبرهای بیرونی قرار می گیرد و یک جهان ناممکن، تهی و نیستی را، به یک هستی و بودن تبدیل می کند. می توان گفت، هنرمند نیستی و نبودگی را به هستی و بودگی پیوند می زند.
به زبان سارتری، نیستی برای خود هستی دارد، اگر نیستی هیچ نسبتی با هستی ندارد و از سویی، ضد آن است، پس نیستی از کجا حاصل شده است. صفت نیست شدن مخصوص هستی است نه نیستی، زیرا آنچیزی می تواند نیست شود که هست بوده باشد. این هستی است که دارای کیفیت نیست شدن است. نیستی در هستی است ولی هستی وابسته به نیستی نیست.
ترجمه این بند را در نسبتِ خلق امر هنری می توان اینگونه تحلیل کرد که اثر هنری همان امر نیستی بود که به وساطت خیال و تخیل ورزیدن به هستی تبدیل شد و در حیات اجتماعی پدیدار شده است. زبان این نیستیِ هستی شده همچنان زبانی راز واره و تودرتو است. بر خلاف سنت های علمی که زبانی با مختصات مشخص و قابل سنجنش دارند، زبان امر هنری همچنان رازواره و نسبتی با نیستی و امر مرموز دارد.
وقتی به یک تابلو نگاه می کنی، تابلو با تو سخن می گوید و قرار است هم جهان خالق و هم جهان مخاطب را بازنمایی کند. ولی اثر بخاطر سیالیت، نه در اختیار خالق است و نه در مرزهای جهان مخاطب می گنجد. می توان گفت، اثر هنری در کشاکش مخاطب و خالق و در میانه آن دو است، نه آن است و نه این و هم آن است و هم این. چنین خصلتی به امر هنری حیاتی جاودانی می دهد. راز جاودانگی اثر هنری همان خصلت هرمنوتیکی آن است. اثر بعد از خلق، از خالق خود جدا می شود و خودنمایی می کند. به یک روایت اثر همان روایت خالق و خلق نیستی و نیست بودگی به واسطه جهان خالق است. به روایتی دیگر، اثر هنری همان دیگری است که خالق آن را به وساطت جهان دیگری می سازد و به او جان و روح می دهد. یعنی اثر هنری گویا روایت جهان های ناگفته ی و ناشده ی دیگری است.
ما در یک اثر تلاش می کنیم جهان خود را خوانش کنیم، به زبانی دیگر در اثر هنری ما قصه و خیال خود را روایت می کنیم و جهانِ چشمان ما آنچیزی را می بیند که خیال ما در افق ذهنی ما می سازد. از این حیث می توان گفت، هنر همان امر رهایی بخش را در خود زایمان می کند( به این خاطر رهایی بخش که قرار است فراتر از مرزهای اکنون قدم بردارد) و اثر هنری زایمانِ رها شدن امری است که نبود و به وساطت خیال به شدگی تبدیل شد.
اگر بخواهیم اثر هنری را از چشمان دیگری ببینیم، می توان گفت، خالق اثر هنری تلاش می کند قسمتی از جهان بیرون را با تصویر بازسازی کند. از منظر جامعه شناختی، روح کلی هر اثر هنری برساخته شده موقعیت تاریخی و نداشتگی یک دوران است. هنر دوران قاجار روح نیستی آن دوران را به هستی تبدیل کرد، هنر دوران پهلوی جهان نبودگی آن زمانه را به تصویر می کشید و هنر امروز تلاش می کند سخن نسل و نسیتی های ما را با عنصر خیال به هستی تبدیل کند. از این منظر، امر هنری همان «مای» نشده یا خیال های محقق نشده و حسرت های مای جمعی جهان زندگی ماست. اثر همان حسرت ها و نداشته های ماست که به وساطت خطوطِ در هم پیچیده، نشانه های یک افق و مرزهای یک رخ داد جدید را مجسم می کند.
تمایل دارم و تصور می کنم با این مقدمات و پیش فرض ها، امر هنری خواسته یا ناخواسته به امر امید دامن می زند. یعنی اثر هنری با ساختن خیال و شکستن مرزها و کرانه های موجود می خواهد ما را به افق های نو پرتاب کند. افق های نو همان فراتر رفتن از خود و اکنونیت ما است، وقتی «من» فراتر از خود می جهد، یعنی دل در امری نو و شوق امری جدید دارد. نام این شوق و رفتن همان امید است. من در مقالاتی که در باب امید نوشتم به طور خلاصه بیان کردم که امید همان عنصر و میل فرارفتن از خود است. در اینجا ما شاهد پیوند اثر هنری با امید هستیم. اثر هنری مرزهای جدید می آفریند، مرزهای جدید همان فرارفتن از خود است، بنابراین هنر و خلق اثر هنری همان ابداع امید است.
آیا اثر هنری، همان عنصر خیال است که یک فرد در مواجهه با تاریخ، آن را خلق می کند؟ خیال، آنچنانکه پیش تر توضیح دادم فرایندی است که سوژه را وادار به «شدن» می کند. شدن همان صیرورت انسان به وساطت امر خیال است. هنرمند در خلق اثر هنری امر خیال را می پروراند و بسط می دهد. خیال به هنرمند این قدرت را می دهد که بیافریند، مرزهای جدید را بپیماید و افق های نااندیشدیده را ابداع کند. در اینجا مرادم هر امر هنری همانند، نقاشی، شعر و داستان است. خیال و خیال ورزیدن، به سوژه امکان زایش نداشته ها و امر تهی را می دهد. هنرمند همان خیال پرداز جهان نانوشته و به یک روایت امر ناممکن است. او با تخیل در جهان اجتماعی و مناسبات درونی خود، در برابر تعیین ها و جبرهای بیرونی قرار می گیرد و یک جهان ناممکن، تهی و نیستی را، به یک هستی و بودن تبدیل می کند. می توان گفت، هنرمند نیستی و نبودگی را به هستی و بودگی پیوند می زند.
به زبان سارتری، نیستی برای خود هستی دارد، اگر نیستی هیچ نسبتی با هستی ندارد و از سویی، ضد آن است، پس نیستی از کجا حاصل شده است. صفت نیست شدن مخصوص هستی است نه نیستی، زیرا آنچیزی می تواند نیست شود که هست بوده باشد. این هستی است که دارای کیفیت نیست شدن است. نیستی در هستی است ولی هستی وابسته به نیستی نیست.
ترجمه این بند را در نسبتِ خلق امر هنری می توان اینگونه تحلیل کرد که اثر هنری همان امر نیستی بود که به وساطت خیال و تخیل ورزیدن به هستی تبدیل شد و در حیات اجتماعی پدیدار شده است. زبان این نیستیِ هستی شده همچنان زبانی راز واره و تودرتو است. بر خلاف سنت های علمی که زبانی با مختصات مشخص و قابل سنجنش دارند، زبان امر هنری همچنان رازواره و نسبتی با نیستی و امر مرموز دارد.
وقتی به یک تابلو نگاه می کنی، تابلو با تو سخن می گوید و قرار است هم جهان خالق و هم جهان مخاطب را بازنمایی کند. ولی اثر بخاطر سیالیت، نه در اختیار خالق است و نه در مرزهای جهان مخاطب می گنجد. می توان گفت، اثر هنری در کشاکش مخاطب و خالق و در میانه آن دو است، نه آن است و نه این و هم آن است و هم این. چنین خصلتی به امر هنری حیاتی جاودانی می دهد. راز جاودانگی اثر هنری همان خصلت هرمنوتیکی آن است. اثر بعد از خلق، از خالق خود جدا می شود و خودنمایی می کند. به یک روایت اثر همان روایت خالق و خلق نیستی و نیست بودگی به واسطه جهان خالق است. به روایتی دیگر، اثر هنری همان دیگری است که خالق آن را به وساطت جهان دیگری می سازد و به او جان و روح می دهد. یعنی اثر هنری گویا روایت جهان های ناگفته ی و ناشده ی دیگری است.
ما در یک اثر تلاش می کنیم جهان خود را خوانش کنیم، به زبانی دیگر در اثر هنری ما قصه و خیال خود را روایت می کنیم و جهانِ چشمان ما آنچیزی را می بیند که خیال ما در افق ذهنی ما می سازد. از این حیث می توان گفت، هنر همان امر رهایی بخش را در خود زایمان می کند( به این خاطر رهایی بخش که قرار است فراتر از مرزهای اکنون قدم بردارد) و اثر هنری زایمانِ رها شدن امری است که نبود و به وساطت خیال به شدگی تبدیل شد.
اگر بخواهیم اثر هنری را از چشمان دیگری ببینیم، می توان گفت، خالق اثر هنری تلاش می کند قسمتی از جهان بیرون را با تصویر بازسازی کند. از منظر جامعه شناختی، روح کلی هر اثر هنری برساخته شده موقعیت تاریخی و نداشتگی یک دوران است. هنر دوران قاجار روح نیستی آن دوران را به هستی تبدیل کرد، هنر دوران پهلوی جهان نبودگی آن زمانه را به تصویر می کشید و هنر امروز تلاش می کند سخن نسل و نسیتی های ما را با عنصر خیال به هستی تبدیل کند. از این منظر، امر هنری همان «مای» نشده یا خیال های محقق نشده و حسرت های مای جمعی جهان زندگی ماست. اثر همان حسرت ها و نداشته های ماست که به وساطت خطوطِ در هم پیچیده، نشانه های یک افق و مرزهای یک رخ داد جدید را مجسم می کند.
تمایل دارم و تصور می کنم با این مقدمات و پیش فرض ها، امر هنری خواسته یا ناخواسته به امر امید دامن می زند. یعنی اثر هنری با ساختن خیال و شکستن مرزها و کرانه های موجود می خواهد ما را به افق های نو پرتاب کند. افق های نو همان فراتر رفتن از خود و اکنونیت ما است، وقتی «من» فراتر از خود می جهد، یعنی دل در امری نو و شوق امری جدید دارد. نام این شوق و رفتن همان امید است. من در مقالاتی که در باب امید نوشتم به طور خلاصه بیان کردم که امید همان عنصر و میل فرارفتن از خود است. در اینجا ما شاهد پیوند اثر هنری با امید هستیم. اثر هنری مرزهای جدید می آفریند، مرزهای جدید همان فرارفتن از خود است، بنابراین هنر و خلق اثر هنری همان ابداع امید است.
Forwarded from آمَد و شُد
"باران و طناب"
نیمه شب نزدیک میشه، صدای درختان بیش از صدای خود باران نشونهی یک بارش سبک رو داره. روی تختم و زیر پتوی پشمالویم خوابیدهام. هوای سرد بیرون که از دیوار و پنجره خودش رو به داخل تحمیل میکنه و گرمای زیر پتو رو یکجا روی تختم حس میکنم و از این تضاد کیفور میشم. هر چی شب جلوتر میره یک اضطرابی وجودم رو میگیره. ساعت ۲ نصف شب گوشی رو چک میکنم، ساعت ۳:۳۰ نصف شب دوباره نگاه میکنم، ساعت ۴ صبح همون کار عذابآور رو تکرار میکنم. اسم این حالت چیه؟شاید لازم باشه برای خوابیدن در آسودهترین مکان ممکن توام با سر زدن یک رفتار عذابآور یک واژهی جدیدی اختراع کرد. اما الان وقت فکر کردن به کمبود واژه نیست؛ با همین واژگان موجود یک فاجعه در آستانهی رقم خوردنه.
ساعت ۵ صبح گوشی رو نگاه میکنم و تیتر قرمز رو میبینم: «اعدام شد».
باید تکتک طنابهای دار رو در آغوش بگیرم و ببوسم، چرا که برادران ناشناختهی من رو به من شناسوندن.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
نیمه شب نزدیک میشه، صدای درختان بیش از صدای خود باران نشونهی یک بارش سبک رو داره. روی تختم و زیر پتوی پشمالویم خوابیدهام. هوای سرد بیرون که از دیوار و پنجره خودش رو به داخل تحمیل میکنه و گرمای زیر پتو رو یکجا روی تختم حس میکنم و از این تضاد کیفور میشم. هر چی شب جلوتر میره یک اضطرابی وجودم رو میگیره. ساعت ۲ نصف شب گوشی رو چک میکنم، ساعت ۳:۳۰ نصف شب دوباره نگاه میکنم، ساعت ۴ صبح همون کار عذابآور رو تکرار میکنم. اسم این حالت چیه؟شاید لازم باشه برای خوابیدن در آسودهترین مکان ممکن توام با سر زدن یک رفتار عذابآور یک واژهی جدیدی اختراع کرد. اما الان وقت فکر کردن به کمبود واژه نیست؛ با همین واژگان موجود یک فاجعه در آستانهی رقم خوردنه.
ساعت ۵ صبح گوشی رو نگاه میکنم و تیتر قرمز رو میبینم: «اعدام شد».
باید تکتک طنابهای دار رو در آغوش بگیرم و ببوسم، چرا که برادران ناشناختهی من رو به من شناسوندن.
حدیث ملاحسینی
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod