Telegram Web Link
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره ی یک اثر

🖌علیرضا پیروزان

«دایره‌ی زندانی‌ها» اثر سال ۱۸۹۰ ون گوگ، که به یادبود یکی از آثار گوستاو دوره طراح و نقاش فرانسوی هم‌عصر او نقاشی شده است، محوطه‌ی یک زندان با دیوارهایی ستبر و حصارهایی محکم را نشان می‌دهد که گروهی از زندانی‌ها در وقت هواخوری خود درون حیاط کوچک زندان سرگرم تمرین روزانه هستند.
زندانی‌ها، به‌شکلی دایره‌وار و در فضایی کلاستروفوبیک در تنگنایی دلگیر و افسرده در حیاط زندانی با دیوارهای آجری نمور و قطوری احاطه شده‌اند که تنها چند پنجره‌ی قوس‌دار کوچک از درون زندان رو به حیاط دارند. مردهایی نیز که گوشه‌ی حیاط زندان ایستاده‌اند، درحقیقت کارآگاه‌هایی هستند که بنا به رسم معمول سرگرم تماشای سیمای زندانی‌ها هستند تا چهره‌ی آن‌ها را برای جرایم احتمالی آتی به‌خاطر بسپارند.
اثر متعلق به دورانی است که ون گوگ از فرط افسردگی و انزوای روانی در آسایشگاهی در سن رمی اقامت دارد و از همین بابت با کیفیت خلق چنین اثری و معانی نهفته در آن از مناسبت برخوردار است. همچنین، این نقاشی جلوه‌ی بارزی از نوعی اکسپرسیونیسم در تاریک‌ترین شکل آن و نیز در میان آثار این نقاش چیره‌دست هلندی سده‌ی نوزدهم است.
زندانی‌ها به دور یکدیگر می‌چرخند و راه فراری ندارند. آن‌ها در نهایت استیصال، درماندگی و نومیدی هستند و این از سیمای خسته و رنجور و نحوه‌ی قدم زدن آن‌ها پیداست. این هم نشانگر مخمصه‌ی روحی و ذهنی است که نقاش در آن گیر افتاده، و هم بازنمایی بدن‌هایی تحت نظارت و مراقبت مردانی که گوشه‌ی حیاط به تماشای آن‌ها ایستاده‌اند و ممکن است در گفتگو با هم از ضرورت وضع قوانینی شدیدتر برای مراقبه‌ی این بدن‌ها بگویند. فضای اثر به‌گونه‌ای است که بی‌درنگ «مراقبت و تنبیه» فوکو (۱۹۷۵) را به ذهن متبادر می‌کند. نمایش تعذیب، بدن محکومین، انضباط و خلق بدن‌های رام، هنر توزیعات از طریق ایجاد حصار، کنترل فعالیت، اصل جداسازی و به همین مناسبت تولد زندان. ایده‌ی فوکو، مسئله‌ی شکل‌گیری کالبد و ذهن در چارچوب نظام‌های مراقبتی است. وی توضیح می‌دهد که در شیوه‌های مراقبتی و کیفری پیشامدرن از روش‌های وحشیانه‌ی انواع شکنجه‌ها و آزار جسمانی محکومین استفاده می‌شد، اما به‌تدریج و از سده‌ی هجدهم مجازات‌های بدنی جای خود را به مجازات‌های ظریف روانی داد. از این تاریخ به بعد اشکال نوین مجازات، روان افراد را هدف سوژه‌ی قدرت و نظام‌های مراقبت در اپبستمه‌ی دوران مدرن قرار داد. زندان‌ها، مدارس و آسایشگاه‌های روانی بدل به نظام‌های کنترل فراگیر شدند که بدن فرد را به‌منزله‌ی ابژه‌ی مراقبت همیشگی قدرت شناسایی می‌کرد. فوکو، چنین شکلی از اعمال قدرت بر افراد را از طریق «میکروفیزیک قدرت» معرفی کرد.
نقاشی، چنان‌که گفته شد، متأثر و ملهم از سیاهقلم «حیاط تمرین زندان نیوگیت» اثر سال ۱۸۷۲ گوستاو دوره (اسلاید دوم) خلق شده است. دوره، یکی از هنرمندان مورد علاقه‌ی ون گوگ و یک نفر فعال صنعت چاپ در لندن بود که زندان بزرگ و معروف نیوگیت در قلب لندن را به‌شکلی دیکنزی تصویر کرد. گروه محکومین که در دایره‌ای محصور در میان دیوارهای بلند زندان گام برمی‌دارند منعکس‌کننده‌ی حصارهای روانی و وحشت روحی ون گوگ، و همچنین نمادی از پایان زندگی اوست. اما آیا این حقيقتاً شرح حال و روایت دردناک سرگذشتی از بسیاری انسان‌های دیگر که در بند ایام افتاده‌اند و راه گریزی نمی‌یابند، نیست؟! زندانی با دیوارهای بسیار بلند که انسان میان آن به دام افتاده است، بی‌وقفه می‌گردد و می‌گردد، اما راه نجاتی از این تنگنای سرنوشت، از این جبر سیاه تاریخ نمی‌یابد.
اما آیا حقيقتاً هیچ راه گریزی برای زندانی‌های اسیر در حرکتی دوار مقدر نیست؟ برخی جزئیات اثر نشانی‌های دیگری را به ذهن تماشاگر متذکر می‌شوند. یکی از مردان زندانی، آن‌که پیشتر از سایرین و در مرکز صحنه ایستاده است و برخلاف سایرین کلاه به سر ندارد، توجه ما را به امکان مقاومت، امکان درهم شکستن بندها جلب می‌کند. او با چهره‌ای خسته اما عاصی، سر خود را به‌زحمت افراشته کرده، پای چپ خود را از دایره بیرون نهاده و از چهره‌ی درهم او پیداست که قصد گسستن از آن زندان را دارد. این مرد، به‌طور همزمان می‌تواند بازتابی از خواست و اراده‌ی خود نقاش باشد.
دو پروانه‌ای که به رنگ سفید در گوشه‌ی سمت چپ بالای دیوار نقش بسته‌اند این معنا را تکمیل می‌کنند.
شاید ون گوگ قصد داشت با کشیدن این نقاشی به‌گونه‌ای آزادی و رهایی از وضعیتی که خود بدان گرفتار آمده بود، دست یابد. چنین خواستی البته هیچگاه محقق نشد و او تنها چند ماه بعد با شلیک به خود به زندگی‌اش خاتمه داد. این اثر یکی از چند اثری بود که در مراسم تدفین ون گوگ، اطراف تابوت او گذاشته شد و پیش از آغاز تشییع‌جنازه به نمایش درآمد؛ آخرین شاهکار نقاش، در نمایشگاهی با حضور خود هنرمند در تابوت.

@alireza_piroozan

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🌹🌹سال نو را به تمام مخاطبان کانال ورای موسیقی تبریک می گوییم.
این نتیجه غایی تفکر است. انسان موجود ساده ای است. انسان بودن یعنی سادگی، درجات متفاوتی از معنا وجود ندارد. انسان خود معنا می دهد، او است که هدف می گذارد. در واقع برای انسان ساده هدف غایی وجود ندارد. او لذت های آنی را می شناسد، لذت های غایی خاص موجودات دیگر است، شاید فرا انسانها، استشمام علف های یک باغ، در ابتدا چیز ساده ای ست، اما در پس خود ایمانی را به همراه دارد،بس پیچیده. این که انسان پیچیده می شود، پیامد است؛ پیامد زندگی در عصر قدرت و اقتدار گرایی، وگرنه پیچیدگی ای در کار نیست. بازی قدرت و مقاومت انسان را پیچیده می کند. انسان ساده بی نیاز است. سادگی بی نیاز است، در سوی دیگر پیچیدگی نیازمند و طماع. انسان پیچیده نیازمند است. فقیر است. در پس ذهنش تعینات وجود دارد. او را هیچ حیاتی نیست، حتا لذتی و حتا لبخندی، انسان پیچیده نتیجه ی دولت مدرن، مذهب دگردیس شده و سرمایه بادآورده، است. سادگی به غایت می تواند پیچیده باشد، این را تنها یک انسانِ ایستاده در نوک قله می فهمد.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
صدایت میزنم

ای اخگر گم شده در افق

با تو ام

با تو
ای دختر پنجه در افکنده با تنهایی

با تو

ای محبوسِ شرمِ رسوایی

مخفیانه برایم بگو

در سیطره ات

کدامین نقطه ی امید

رقصِ جوشانِ جاویدت را

تهییج می کند؟؟



شعر از:
کامران حمزه لو


شرح عکس:
مجسمه ی دختری در ساحل ناپدید خواهد شد
اثر:ALESSANDRA ROSSI

مکان مجسمه:
ساحل بوندی در نزدیکی سیدنی.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
چهار نظریه برای جهان آینده.pdf
872.8 KB
چهار نظریه برای جهان آینده

در صورت علاقمندی می توانید با ارسال این فایل برای دوستان خود به نشر آن کمک کنید

نظرات انتقادات و پیشنهادات خود را با ایدی @charkhvand با نویسنده در میان بگذارید

تاملات یک ذهن جستجوگر
@zehnejostejugar
Ma lkit (Not Found)
Emel Mathlouthi
ما لقيت بلاصا نمشي نغمض فيها عينايا
ما لقيت صاحب و احد يعرف ما يرد علي
ما لقيت موجة تبحر ، تبحر بي لبعيد
ما لقيت كلام نقو لو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاخة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طريقي ، ما لقيت ثنيتي
ما لقيت جمرة انجم نحرق بها احساسي
ما لقيت كلام نقولو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاجة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طر يقي ، ما لقيت ثنيتي


رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ماریا ماریا ماریا
راهم بده ماریا
تاب کوچه را ندارم
راهم نمی دهی
می خواهی
گونه هایم گود
مزه از دست داده
چشیده ی خاص و عام
بیایم پیشت
با صدایی بی دندان بگویم به تو
اینک شده ام مردی قابل اعتماد
ماریا
نگاهم کن
پشتم خمیده شد
در کوچه
مردم
چشم تنگ می کنند
چشم هایی از چهل سال ولگردی فرسوده
مردم
چربی چربی گواتر چهار طبقه شان را سوراخ می کنند
بر نان کپک زده ی نوازش هنوز بر جای مانده دندان هایم
می خندد
هق هق باران بر پیاده روها
پیاده روهای وگرد
ولگردانی در محاصره آب
ولگردانی خیس
که می لیسند
جنازه های فرو رفته در سنگفرش کوچه ها
بر مژه های خاکستری
آری
بر مژه ی تکه های یخ سرما
جاری است
اشک
آری
پوزه ی باران
می مکد
عابران
با چشمان بسته ی لوله های آب
در درشکه ها
برق م زنند
پهلوانان
از پرخوری
می ترکند
مردم
می چکد
از لای شکاف ها
پیه تنشان
جاری می شوند
در آب کدر
درشکه ها
نان های مکیده
شامی های دندان گزیده
ماریا
آیا می شود
در گوش فربه
حرف محبت زده
پرنده گرسنه است
پرنده پرصداست
پرنده به آواز زنده است
من
ماریا
من
مردم
مردی سایه
مرد که قی کرده است او را
شب مسلول
در دست کثیف خیابان پرسنایا
من همینم که هستم
قبولم داری
ماریا
راهم بده
می بینی
انگشتانم
متشنج
می فشرند
خرخره ی آهنی زنگ درت
ماریا
کوچه
جنگل جانوران وحشی است
ببین
بر گویم
نه جای انگشت
جای زخم است
در را باز کن
درد دارم
می بینی
فرورفته است
در چشمم
سنجاق سر
در را باز کرد
خوشگل من
قشنگم
از من نترس
نخواهی یافت
برگردن گوآسایم
مانند کوهی مرطوب
اجتماع شکم عرق کرده ی زنان را
می دانی
زندگی من
غرق است
درهزاران عشق بزک پاک
هزاران
عشق کوچک ناپاک
نترس
در این روزگار سیاه خیانت
از کف داده ام هزار چهره ام را
لشکر معشوقه های مایاکوفسکی را
اما باور کن
در قلب من دیوانه
معشوقه هایم
خاندانی پرسلاله اند
خاندانی همه شهبانو
ماریا
با برهنگی آزرم کریزت
با لرزه ی پر دلهره ات
بیا
نزدیکم شو
بده
به من
معصومیت لبانت را
من و دلم هرگز نبوده ام با هم تا یک بهار
و در زندگی من
نبوده است
جز یک صد نوبهار
ماریا
تیان
مراد شاعران است
ما
من
جسمم
من
سر تا پا
مردم
نمی خواهم
جز جسمت
در طلب جسمت
مسیحی وار می گویم
خدایا
برسان روزی ام را
قوت لایموتم را
ماریا
مال من شو
ماریا
می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
ما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کَس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را
ماریا
مرا نمی خواهی
مرا نمی خواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آن سان که سگی
بازمی کشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار
من
با همه ی خون قلبم
با رخت یکدست سفید قلبم
با گل های خاکی که چسبیده است به آن
باز می گردم
به جاده

ولادیمیر مایاکوفسکی

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
فراديد:
موسیقی شنیدن و ساز زدن غیر از جنبه تفریحی و لذت بخشی که برای فرد و اطرافیانش ایجاد می‌کند تأثیراتی مهمی در روحیه و مغز افراد می‌گذارد. نواختن ساز مزایای بسیاری دارد و می‌تواند باعث انرژی بخشی به شما و اطرافیانتان گردد.  به گزارش فرادید؛ گوش دادن به موسیقی زمانی که خسته و ناراحت هستید می‌تواند شما را سرحال کند. حتی گاهی برای آرام شدن در هنگام خشم هم مفید است؛ اما اگر دوست دارید تأثیراتی که نواختن ساز بر مغز شما می‌گذارد را بشناسید این گزارش را بخوانید. 

@homusic


http://faradeed.ir/fa/news/42742/فواید-نواختن-موسیقی-بر-مغز
تقدیر حاصل شرایط روانی ماست.
پیر پائولو پازولینی

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
دوزخ یا در بسته.docx
14.8 KB
تحلیل کوتاهی از نمایشنامه ی

دوزخ یا در بسته

اثر: ژان پل سارتر

به قلم: کامران حمزه لو


ورای موسیقی
@Beyondthemusic
این چشمان در ابتدا بسیار دقیق و تیزبین به نظر می رسند؟

صاحب این دو چشم گری لیون ریچوی(GARY LEON RIDGWAY) است باIQ:82 یک قاتل سریالی، با روانی بسیار بیمار، که هفتاد و یک زن را به قتل رساند.


چشمان ما چه راز هایی را همراه دارند؟

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
از نقد ژورنالیستی تا علم نقادی موسیقی
همایون خشندیش :هرگاه صحبت از نقد می شود ، نگاه عموم جامعه به جراید کثیر النتشار و روزنامه هاست. اما این رویکرد نگاهی سطحی به امر قضاوت در آثار موسیقی است. نقد ژورنالیستی ترکیبی از سه نگاه نقادانه دارد. ابتدا رویکردی برای سرگرم کردن خوانندگان عامی، دوم رویکردی فرمالیستی( تکنیکی، فرم گرا و ساختاری) هر چند مختصر و سوم نگاه زیباشناسانه.
وقتی صحبت از نقد علمی می شود قطعا جایی برای نقدهای احساسی یا ژورنالیستی نمی ماند. البته نقدهای ژورنالیستی در جای خود هستند اما نقد در حوزه آکادمیک مسئله ای دیگر است. نقدهای نیم قرن گذشته احساسات جایگاه ویژه ای داشتند. فرضا منتقد به کنسرتی می رفت و فردای آن روز یا به تحسین یا نفی رویداد موسیقیایی می پرداخت. تحسین به صورت بیان احساسات زیبایی انگارانه و نفی هم زبان کسالت آور آن رویداد بود.اما یک منتقد مدرن در موسیقی به دنبال زیبایی نیست، سابق از این ، صحبت درباره زیبایی اثر به تعریف های شاعرانه از آن یک شیوه و سلیقه ای بود که نهایتا به تفسیرهای سوبژکتیو(تفسیر ذهنی) ختم می شد.
این مطلب را می توانید در سایت جامعه شناسان جوان نیز به صورت کامل در لینک زیر مطالعه کنید.
https://bit.ly/3i7lafm
لینک مطلب در کانال:
https://bit.ly/3g3Te9n
@homusic
آه، ای مردی که لب‌های مرا
از شرار بوسه‌ها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای
هیچ می‌دانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ می‌دانی که این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم
گفته‌اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می‌دهد
آری، اما بوسه از لب‌های تو
بر لبان مرده‌ام جان می‌دهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم بکام
خلوتی می‌خواهم و آغوش تو
خلوتی می‌خواهم و لب‌های جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده هستی دهم
بستری می‌خواهم از گل‌های سرخ
تا در آن یکشب ترا مستی دهم
آه، ای مردی که لب‌های مرا
از شرار بوسه‌ها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای
نقش پنهان
فروغ فرخزاد

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی مسیح روی صلیب به میخ کشیده شد و همونجا با دردش رها شد، با همه وجودش فریاد کشید خدایا خدای من، چرا رهایم کردی؟ و با صدای بلند گریه میکرد. فکر میکرد که پدر آسمانیش اون رو رها کرده. باور کرد هر موعظه ای که تا الان کرده دروغی بیش نبوده. یعنی چند لحظه قبل از مرگ دچار شک عمیقی شده بود. این باید وحشتناکترین رنج زندگیش باشه.
سکوت خدا.بله

نور زمستانی
اینگمار برگمان


ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from Divaan_e
درهم‌شکستگان معمولاً موفق می‌شوند زیرا که چیزی برای از دست دادن ندارند..


#Divaan_e #shadowsmile #shadowsmile_art #khôinguyên #khoinguyen #jodipicoult #vanishingact #هوی_نگوین #جودی_پیکو #جودی_پیکوت #جودی_پیکولت #اعمال_محو
نسبت جامعه شناسی و موسیقی
همایون خشندیش: تاریخ موسیقی به اندازه تاریخ بشر قدمت دارد. هر کجایی در طول تاریخ، اجتماع انسانی شکل گرفته به نوعی موسیقی نیز در آنجا وجود داشته است. موسیقی و انسان پیوند ناگسستنی دارند. چرا که موسیقی به شکل اصوات منظم را انسان به وجود آورده و به صراحت می توان گفت که موسیقی محصول و زایده نوع انسان است، کمتر نقاطی در جهان وجود دارد که موسیقی به آن راه نیافته باشد، با این نگاه موسیقی دارای یک کارکرد اجتماعی است و دقیقا همینجاست که می توان به دنبال تعریف  جامعه شناسی موسیقی بود.
دوستان می توانند جهت مطالعه کامل نوشتار به خبرنامه علمی جامعه شناسان جوان با لینک زیر مراجعه کنند:
https://youngsociologists.com/product/n2

@homusic
Forwarded from آمَد و شُد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"... یک آن میل به نزدیک شدن، میل به یکی شدن، میل به هم‌صدا شدن و میل به درهم آمیختن اوج می‌گیره..."
◻️
متن، خوانش و عکس: حدیث ملاحسینی
منتشر شده در ۶ مهر ۱۴۰۱
https://www.tg-me.com/Amad_O_Shod
Forwarded from آمَد و شُد
مدیونی و دوست داشتن

بعضی آدما صرفاً برای این که در یه زمان خاصی یه شخصی بهشون کمک بزرگی کرده و لطف زیادی در حقشون کرده کنار اون شخص می‌مونن، نه از سر دوست داشتن و عشق.
گاهی مدیون شدن هم بهانه‌ایست برای وارد شدن در رابطه.
همه دنبال بهانه هستن برای برون رفت از تنهایی.
متن و عکس: حدیث ملاحسینی

Location: موزه‌ی آرداک مانوکیان
*مجسمه کار هنرمند ایرانی ارمنی تبار، "لیلیت تریان" هست.
2024/09/29 17:37:35
Back to Top
HTML Embed Code: