🛎جمعه ها و معرفی فیلم 8اسفند ۱۳۹۹
در این جمعه یک فیلم را در نظر گرفته ایم.
🛑توضیح ثابت 👇👇👇
✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که در سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.
🖌یوسف محمدی
🎞معرفی فیلم:
🎥 لاآور
کارگردان: آکی کوریسماکی(فنلاند) ۲۰۱۱
La Havre(2011)
Aki Kaurismäki
Finland
Telerama: 4/5
RT:99/100
LT:4/5
آکی کوریسماکی فیلم ساز صاحب سبک و خلاق فنلاندی است که توانست در طی ۳ دهه فعالیت آثار ارزشمندی از خویش برجای گذارد. طراوت سینمای کوریسماکی را می توان در دکوپاژ، روایت ها و چشم انداز وی به درام خلاصه کرد. وی تبحر مثال زدنی در جریانسازی درام و قصه میان فضاهای متفاوت دارد و همیشه طنز دراین میان جریان اصلی است، اما چه طنزی؟ طنزی که خاصِ کوریسماکی است که می تواند لبخند با معنایی را برلب مخاطب بنشاند و همچنان وی را به درام وفادار نگه دارد. فیلم که در این مطلب از وی معرفی میکنیم «لاآور» است. داستان مرد واکسی(مسن سال) که در خیابان کفش های مردم را واکس می زند و با همسرش زندگی خوب و خوشی دارد. پسری مهاجر به وی پناه می آورد. همچنین در این حین همسرش هم بیماری سختی می گیرد و در بیمارستان بستری می شود... اما اثرتحسین شده کوریسماکی راه خود را متفاوت پیش می گیرد.
پ.ن.
به نظرمی رسد نیما جاویدی کارگردان فیلم « سرخپوست» قبل از ساخت فیلمش، این اثر را تماشا کرده است؛این تنها یک فرض است.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
در این جمعه یک فیلم را در نظر گرفته ایم.
🛑توضیح ثابت 👇👇👇
✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که در سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.
🖌یوسف محمدی
🎞معرفی فیلم:
🎥 لاآور
کارگردان: آکی کوریسماکی(فنلاند) ۲۰۱۱
La Havre(2011)
Aki Kaurismäki
Finland
Telerama: 4/5
RT:99/100
LT:4/5
آکی کوریسماکی فیلم ساز صاحب سبک و خلاق فنلاندی است که توانست در طی ۳ دهه فعالیت آثار ارزشمندی از خویش برجای گذارد. طراوت سینمای کوریسماکی را می توان در دکوپاژ، روایت ها و چشم انداز وی به درام خلاصه کرد. وی تبحر مثال زدنی در جریانسازی درام و قصه میان فضاهای متفاوت دارد و همیشه طنز دراین میان جریان اصلی است، اما چه طنزی؟ طنزی که خاصِ کوریسماکی است که می تواند لبخند با معنایی را برلب مخاطب بنشاند و همچنان وی را به درام وفادار نگه دارد. فیلم که در این مطلب از وی معرفی میکنیم «لاآور» است. داستان مرد واکسی(مسن سال) که در خیابان کفش های مردم را واکس می زند و با همسرش زندگی خوب و خوشی دارد. پسری مهاجر به وی پناه می آورد. همچنین در این حین همسرش هم بیماری سختی می گیرد و در بیمارستان بستری می شود... اما اثرتحسین شده کوریسماکی راه خود را متفاوت پیش می گیرد.
پ.ن.
به نظرمی رسد نیما جاویدی کارگردان فیلم « سرخپوست» قبل از ساخت فیلمش، این اثر را تماشا کرده است؛این تنها یک فرض است.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from Mortelle (Golshan Danesh)
یکی از نقش های آتنا این بود که ایزدبانوی نساجان و هنرمندان گلدوز باشد. زمانی که بافندگی شخصی خوب بود، مردم میگفتند او عطیهای از آتنا دارد. اما آراکن که یک دختر بافندهی ماهر و انسانی فانی بود، اصرار داشت که عطیهی او از جانب خودش است و او چیزی از این ایزدبانو دریافت نکرده.
این مسئله آتنا را عصبانی کرد. پس آراکن را به مبارزه طلبید.
بافندگی آراکن در مقایسه با بافندگی آتنا در حداقل کیفیت و خوبی بود و این موضوع پیروزی خدایان را بر انسان نشان میداد.
آتنای پیروز، از پردهی نقش دار آراکن آزرده خاطر شد؛ زیرا خیانت های پدر او، زئوس را تصویر کرده بود.
آتنا در حالت خشم و حسادت کار آراکن را پاره کرد. آراکن که تحقیر شده بود، تصمیم گرفت پردهی خود را آویزان کند؛ اما آتنا که این کار را توهین به خود تلقی کرده بود، آراکن را به عنکبوت تبدیل کرد، به طوری که او بتواند همچنان به بافتن ادامه دهد.
#نقد
The Fable of Arachne,1657
By Diego Velázquez
@mmortelle
این مسئله آتنا را عصبانی کرد. پس آراکن را به مبارزه طلبید.
بافندگی آراکن در مقایسه با بافندگی آتنا در حداقل کیفیت و خوبی بود و این موضوع پیروزی خدایان را بر انسان نشان میداد.
آتنای پیروز، از پردهی نقش دار آراکن آزرده خاطر شد؛ زیرا خیانت های پدر او، زئوس را تصویر کرده بود.
آتنا در حالت خشم و حسادت کار آراکن را پاره کرد. آراکن که تحقیر شده بود، تصمیم گرفت پردهی خود را آویزان کند؛ اما آتنا که این کار را توهین به خود تلقی کرده بود، آراکن را به عنکبوت تبدیل کرد، به طوری که او بتواند همچنان به بافتن ادامه دهد.
#نقد
The Fable of Arachne,1657
By Diego Velázquez
@mmortelle
بعضی وقتها میگویند چیزهایی که در فیلمهای اتفاق میافتند غیرواقعیاند، امّا واقعیت این است که چیزهایی که در زندگی شما اتفاق میافتند غیرواقعیاند. فیلمها کاری میکنند که عواطف ما نیرومند و واقعی جلوه کنند، در حالی که وقتی همان اتفاقات واقعاً برای شما روی میدهند، انگار دارید تلویزیون تماشا میکنید ــ هیچ احساسی ندارید.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
توضیح داد: (تارکوفسکی) می دانی، دلقکها نخستین اعضای قشر روشنفکران بودند.
با خود اندیشیدم دلقک ها اغلب از سر گرسنگی خانه را ترک می کردند، و همینطور از سر تنبلی. حال آنکه فکر یک روشنفکر واقعا این بوده است که آدمی نه تنها از طریق زراعت، بلکه با انجام کارهای دیگر نیز می تواند معاش خود را تأمین کند. وقتی آندره گفت: «دلقکها نخستین اعضای قشر روشنفکران بودند. منظور او برایم واضح و مبرهن نبود. من که به هر چه در پیرامونم میگذرد با دیده تردید مینگرم، باید همه چیز را خودم بیازمایم. به آندره گفتم: «ببین اینجا در فیلمنامه چه نوشته شده است - روبلف به دلقک نگاه کرد و دلقک به روبلف، و برقی میان چشمانشان دوید. به صرافت چیزی افتادند. ص۱۹۸
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
با خود اندیشیدم دلقک ها اغلب از سر گرسنگی خانه را ترک می کردند، و همینطور از سر تنبلی. حال آنکه فکر یک روشنفکر واقعا این بوده است که آدمی نه تنها از طریق زراعت، بلکه با انجام کارهای دیگر نیز می تواند معاش خود را تأمین کند. وقتی آندره گفت: «دلقکها نخستین اعضای قشر روشنفکران بودند. منظور او برایم واضح و مبرهن نبود. من که به هر چه در پیرامونم میگذرد با دیده تردید مینگرم، باید همه چیز را خودم بیازمایم. به آندره گفتم: «ببین اینجا در فیلمنامه چه نوشته شده است - روبلف به دلقک نگاه کرد و دلقک به روبلف، و برقی میان چشمانشان دوید. به صرافت چیزی افتادند. ص۱۹۸
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🔗درباره یک فیلم و تشابهات و تمایزهای آن با مسأله امروز
در ۱۹۵۳ آنری ژرژ کولوزو در فیلم «مزدترس» داستان سوخت بَرهایی را روایت می کند که پس از جنگ جهانی دوم در فقر زندگی می کنند و حال از طرف یک کمپانی بزرگ نفتی پیشنهادی وسوسه برانگیز دریافت می کنند. حمل سوخت نیتروگلیسیرین برروی جاده های لغزنده. جایزه هر کامیون سوختی که بار اینچنین خطرناک و منفجره را به مقصد برساند، دوهزار دلار است. چند راننده داوطلب می شوند تا اینکار را انجام دهند و با سوختی خطرناک راهی جاده های لغزنده و پرپیچ و خم شوند...
در کشور ما هم سوخت برها در سراوان در چنین وضعیتی قرار داشتند، فقر مطلق و تنها امکان گذران حیات، حمل سوخت است. اگر در فیلم کلوزو سوخت برها به واسطه ی همان دال ارزشمند به مدلول مرگ می رسند.
در اینجا افراد نه به وسیله ی سوخت، بل به واسطه ی حکومت که بنحوی صاحب سوخت است ، کشته می شوند. وضع به مراتب فاجعه بارتر و دلهره آورتر از فیلم کلوزو است. مردمی که به هر روی، روی برگردان از حکومت هستند، و هرچیزی می تواند نماد مقاومت شود.
البته همانطور که از شواهد و قرائن پیدا است، مسأله سراوان را نمی توان به موارد ایدئولوژیک و عقیدتی تقلیل داد و آن را وارد قالب های دیگر کرد، بلکه می بایست واضح به سراصل مطلب برویم و سعی کنیم کلمات را ساده و عاری از هرگونه توطئه انتخاب کنیم: فقر، عدم امکانات اولیه زندگی، محروم از بدیهی ترین چیزهای یک زندگی حتا بدوی و در نهایت عدم شغل و درآمد، تنها چند امکان و تحرک اندک برای ارتزاق و گذران زندگی و ممانعت از مرگ باقی می ماند. اگر درفیلم کلوزو(مزدترس) افراد تنها جاده لغزنده را به مثابه ی خطری بالفعل درپیش روی خود داشتند، اینجا اما خطرهای بالفعل همه در یَد قدرت جمع می شود نه در سوخت و جاده.
مردم را با سوخت هایشان تنها بگذارید...
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
در ۱۹۵۳ آنری ژرژ کولوزو در فیلم «مزدترس» داستان سوخت بَرهایی را روایت می کند که پس از جنگ جهانی دوم در فقر زندگی می کنند و حال از طرف یک کمپانی بزرگ نفتی پیشنهادی وسوسه برانگیز دریافت می کنند. حمل سوخت نیتروگلیسیرین برروی جاده های لغزنده. جایزه هر کامیون سوختی که بار اینچنین خطرناک و منفجره را به مقصد برساند، دوهزار دلار است. چند راننده داوطلب می شوند تا اینکار را انجام دهند و با سوختی خطرناک راهی جاده های لغزنده و پرپیچ و خم شوند...
در کشور ما هم سوخت برها در سراوان در چنین وضعیتی قرار داشتند، فقر مطلق و تنها امکان گذران حیات، حمل سوخت است. اگر در فیلم کلوزو سوخت برها به واسطه ی همان دال ارزشمند به مدلول مرگ می رسند.
در اینجا افراد نه به وسیله ی سوخت، بل به واسطه ی حکومت که بنحوی صاحب سوخت است ، کشته می شوند. وضع به مراتب فاجعه بارتر و دلهره آورتر از فیلم کلوزو است. مردمی که به هر روی، روی برگردان از حکومت هستند، و هرچیزی می تواند نماد مقاومت شود.
البته همانطور که از شواهد و قرائن پیدا است، مسأله سراوان را نمی توان به موارد ایدئولوژیک و عقیدتی تقلیل داد و آن را وارد قالب های دیگر کرد، بلکه می بایست واضح به سراصل مطلب برویم و سعی کنیم کلمات را ساده و عاری از هرگونه توطئه انتخاب کنیم: فقر، عدم امکانات اولیه زندگی، محروم از بدیهی ترین چیزهای یک زندگی حتا بدوی و در نهایت عدم شغل و درآمد، تنها چند امکان و تحرک اندک برای ارتزاق و گذران زندگی و ممانعت از مرگ باقی می ماند. اگر درفیلم کلوزو(مزدترس) افراد تنها جاده لغزنده را به مثابه ی خطری بالفعل درپیش روی خود داشتند، اینجا اما خطرهای بالفعل همه در یَد قدرت جمع می شود نه در سوخت و جاده.
مردم را با سوخت هایشان تنها بگذارید...
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from نوشتارهایی درباره موسیقی (Homayoon Khashandish)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در آلمان در پاندمی که باغ وحش ها بسته شده مسئولین باغ وحشها متوجه افسردگی حیوانات شدند و یک پیانیست آوردن ...حالا عکس العمل حیوانات رو ببینید
@homusic
@homusic
ساسی، مانکن حکومت دینی است
🖌علی طایفی
در پی انتشار آوازی توسط یک خواننده لمپن و یک زن بازیگر پورن و جنجال رسانهای پیرامون اخلاقی سازی آن چند نکته قابل تامل است.
۱) اینگروه که نگران بدآموزی اخلاقی برای کودکان هستند اولا احتمالا خودشان بیشتر دنبال این زن بازیگر رفته و فیلمهای او را دیدهاند،
۲) خواننده کلیپ، اولین خواننده مبتذلخوانکشور نیست و لمپنیزم در آوازخوانی، بخش مسلط هنر اسلامی است،
۳) این ابتذال محصول نظام فرهنگی و آموزشی ساختار رسمی حکومت اسلامی است که بیش از چهل سال مدعی ارزش و اخلاق در همه حوزههای حیات اجتماعیاست،
۴) رسانه حکومتی در طی چهار دهه بیشترین حجم ادبیات و موسیقی و هنر هجو و لمپنیستی را بنام دین و اخلاق تولید و در مغز ایرانیان تزریق کرده است و خواننده مذکور محصول همین فرهنگسازیاست،
۵) جماعت نگران از انحراف اخلاقی کودکان بخاطر این آواز، خوبست در برابر القای افکار دینی، خرافات، فرهنگ جنگ به کودکان و مسایل و اخلاقی کار کودکان، تجاوز به کودکان زیر نام ازدواج و تعابیر مشروعیت بخشی نظیر کودکهمسری و ...نیز واکنش نشان دهند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌علی طایفی
در پی انتشار آوازی توسط یک خواننده لمپن و یک زن بازیگر پورن و جنجال رسانهای پیرامون اخلاقی سازی آن چند نکته قابل تامل است.
۱) اینگروه که نگران بدآموزی اخلاقی برای کودکان هستند اولا احتمالا خودشان بیشتر دنبال این زن بازیگر رفته و فیلمهای او را دیدهاند،
۲) خواننده کلیپ، اولین خواننده مبتذلخوانکشور نیست و لمپنیزم در آوازخوانی، بخش مسلط هنر اسلامی است،
۳) این ابتذال محصول نظام فرهنگی و آموزشی ساختار رسمی حکومت اسلامی است که بیش از چهل سال مدعی ارزش و اخلاق در همه حوزههای حیات اجتماعیاست،
۴) رسانه حکومتی در طی چهار دهه بیشترین حجم ادبیات و موسیقی و هنر هجو و لمپنیستی را بنام دین و اخلاق تولید و در مغز ایرانیان تزریق کرده است و خواننده مذکور محصول همین فرهنگسازیاست،
۵) جماعت نگران از انحراف اخلاقی کودکان بخاطر این آواز، خوبست در برابر القای افکار دینی، خرافات، فرهنگ جنگ به کودکان و مسایل و اخلاقی کار کودکان، تجاوز به کودکان زیر نام ازدواج و تعابیر مشروعیت بخشی نظیر کودکهمسری و ...نیز واکنش نشان دهند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔵پیشنهاد دیدن
#میشل_فوکو در گفتگو با #آلن_بدیو پیرامون #روانکاوی و #روانشناسی
▫️این ویدیو زیرنویس فارسی دارد.....
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#میشل_فوکو در گفتگو با #آلن_بدیو پیرامون #روانکاوی و #روانشناسی
▫️این ویدیو زیرنویس فارسی دارد.....
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فیلم بسیار زیبا علامت جهانی نجات و کمک رابه خوبی به تصویر میکشد. با دیدن این علامت ها حتما واکنش درست رانشان دهید.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره ی یک اثر
🖌علیرضا پیروزان
«دایرهی زندانیها» اثر سال ۱۸۹۰ ون گوگ، که به یادبود یکی از آثار گوستاو دوره طراح و نقاش فرانسوی همعصر او نقاشی شده است، محوطهی یک زندان با دیوارهایی ستبر و حصارهایی محکم را نشان میدهد که گروهی از زندانیها در وقت هواخوری خود درون حیاط کوچک زندان سرگرم تمرین روزانه هستند.
زندانیها، بهشکلی دایرهوار و در فضایی کلاستروفوبیک در تنگنایی دلگیر و افسرده در حیاط زندانی با دیوارهای آجری نمور و قطوری احاطه شدهاند که تنها چند پنجرهی قوسدار کوچک از درون زندان رو به حیاط دارند. مردهایی نیز که گوشهی حیاط زندان ایستادهاند، درحقیقت کارآگاههایی هستند که بنا به رسم معمول سرگرم تماشای سیمای زندانیها هستند تا چهرهی آنها را برای جرایم احتمالی آتی بهخاطر بسپارند.
اثر متعلق به دورانی است که ون گوگ از فرط افسردگی و انزوای روانی در آسایشگاهی در سن رمی اقامت دارد و از همین بابت با کیفیت خلق چنین اثری و معانی نهفته در آن از مناسبت برخوردار است. همچنین، این نقاشی جلوهی بارزی از نوعی اکسپرسیونیسم در تاریکترین شکل آن و نیز در میان آثار این نقاش چیرهدست هلندی سدهی نوزدهم است.
زندانیها به دور یکدیگر میچرخند و راه فراری ندارند. آنها در نهایت استیصال، درماندگی و نومیدی هستند و این از سیمای خسته و رنجور و نحوهی قدم زدن آنها پیداست. این هم نشانگر مخمصهی روحی و ذهنی است که نقاش در آن گیر افتاده، و هم بازنمایی بدنهایی تحت نظارت و مراقبت مردانی که گوشهی حیاط به تماشای آنها ایستادهاند و ممکن است در گفتگو با هم از ضرورت وضع قوانینی شدیدتر برای مراقبهی این بدنها بگویند. فضای اثر بهگونهای است که بیدرنگ «مراقبت و تنبیه» فوکو (۱۹۷۵) را به ذهن متبادر میکند. نمایش تعذیب، بدن محکومین، انضباط و خلق بدنهای رام، هنر توزیعات از طریق ایجاد حصار، کنترل فعالیت، اصل جداسازی و به همین مناسبت تولد زندان. ایدهی فوکو، مسئلهی شکلگیری کالبد و ذهن در چارچوب نظامهای مراقبتی است. وی توضیح میدهد که در شیوههای مراقبتی و کیفری پیشامدرن از روشهای وحشیانهی انواع شکنجهها و آزار جسمانی محکومین استفاده میشد، اما بهتدریج و از سدهی هجدهم مجازاتهای بدنی جای خود را به مجازاتهای ظریف روانی داد. از این تاریخ به بعد اشکال نوین مجازات، روان افراد را هدف سوژهی قدرت و نظامهای مراقبت در اپبستمهی دوران مدرن قرار داد. زندانها، مدارس و آسایشگاههای روانی بدل به نظامهای کنترل فراگیر شدند که بدن فرد را بهمنزلهی ابژهی مراقبت همیشگی قدرت شناسایی میکرد. فوکو، چنین شکلی از اعمال قدرت بر افراد را از طریق «میکروفیزیک قدرت» معرفی کرد.
نقاشی، چنانکه گفته شد، متأثر و ملهم از سیاهقلم «حیاط تمرین زندان نیوگیت» اثر سال ۱۸۷۲ گوستاو دوره (اسلاید دوم) خلق شده است. دوره، یکی از هنرمندان مورد علاقهی ون گوگ و یک نفر فعال صنعت چاپ در لندن بود که زندان بزرگ و معروف نیوگیت در قلب لندن را بهشکلی دیکنزی تصویر کرد. گروه محکومین که در دایرهای محصور در میان دیوارهای بلند زندان گام برمیدارند منعکسکنندهی حصارهای روانی و وحشت روحی ون گوگ، و همچنین نمادی از پایان زندگی اوست. اما آیا این حقيقتاً شرح حال و روایت دردناک سرگذشتی از بسیاری انسانهای دیگر که در بند ایام افتادهاند و راه گریزی نمییابند، نیست؟! زندانی با دیوارهای بسیار بلند که انسان میان آن به دام افتاده است، بیوقفه میگردد و میگردد، اما راه نجاتی از این تنگنای سرنوشت، از این جبر سیاه تاریخ نمییابد.
اما آیا حقيقتاً هیچ راه گریزی برای زندانیهای اسیر در حرکتی دوار مقدر نیست؟ برخی جزئیات اثر نشانیهای دیگری را به ذهن تماشاگر متذکر میشوند. یکی از مردان زندانی، آنکه پیشتر از سایرین و در مرکز صحنه ایستاده است و برخلاف سایرین کلاه به سر ندارد، توجه ما را به امکان مقاومت، امکان درهم شکستن بندها جلب میکند. او با چهرهای خسته اما عاصی، سر خود را بهزحمت افراشته کرده، پای چپ خود را از دایره بیرون نهاده و از چهرهی درهم او پیداست که قصد گسستن از آن زندان را دارد. این مرد، بهطور همزمان میتواند بازتابی از خواست و ارادهی خود نقاش باشد.
دو پروانهای که به رنگ سفید در گوشهی سمت چپ بالای دیوار نقش بستهاند این معنا را تکمیل میکنند.
شاید ون گوگ قصد داشت با کشیدن این نقاشی بهگونهای آزادی و رهایی از وضعیتی که خود بدان گرفتار آمده بود، دست یابد. چنین خواستی البته هیچگاه محقق نشد و او تنها چند ماه بعد با شلیک به خود به زندگیاش خاتمه داد. این اثر یکی از چند اثری بود که در مراسم تدفین ون گوگ، اطراف تابوت او گذاشته شد و پیش از آغاز تشییعجنازه به نمایش درآمد؛ آخرین شاهکار نقاش، در نمایشگاهی با حضور خود هنرمند در تابوت.
@alireza_piroozan
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌علیرضا پیروزان
«دایرهی زندانیها» اثر سال ۱۸۹۰ ون گوگ، که به یادبود یکی از آثار گوستاو دوره طراح و نقاش فرانسوی همعصر او نقاشی شده است، محوطهی یک زندان با دیوارهایی ستبر و حصارهایی محکم را نشان میدهد که گروهی از زندانیها در وقت هواخوری خود درون حیاط کوچک زندان سرگرم تمرین روزانه هستند.
زندانیها، بهشکلی دایرهوار و در فضایی کلاستروفوبیک در تنگنایی دلگیر و افسرده در حیاط زندانی با دیوارهای آجری نمور و قطوری احاطه شدهاند که تنها چند پنجرهی قوسدار کوچک از درون زندان رو به حیاط دارند. مردهایی نیز که گوشهی حیاط زندان ایستادهاند، درحقیقت کارآگاههایی هستند که بنا به رسم معمول سرگرم تماشای سیمای زندانیها هستند تا چهرهی آنها را برای جرایم احتمالی آتی بهخاطر بسپارند.
اثر متعلق به دورانی است که ون گوگ از فرط افسردگی و انزوای روانی در آسایشگاهی در سن رمی اقامت دارد و از همین بابت با کیفیت خلق چنین اثری و معانی نهفته در آن از مناسبت برخوردار است. همچنین، این نقاشی جلوهی بارزی از نوعی اکسپرسیونیسم در تاریکترین شکل آن و نیز در میان آثار این نقاش چیرهدست هلندی سدهی نوزدهم است.
زندانیها به دور یکدیگر میچرخند و راه فراری ندارند. آنها در نهایت استیصال، درماندگی و نومیدی هستند و این از سیمای خسته و رنجور و نحوهی قدم زدن آنها پیداست. این هم نشانگر مخمصهی روحی و ذهنی است که نقاش در آن گیر افتاده، و هم بازنمایی بدنهایی تحت نظارت و مراقبت مردانی که گوشهی حیاط به تماشای آنها ایستادهاند و ممکن است در گفتگو با هم از ضرورت وضع قوانینی شدیدتر برای مراقبهی این بدنها بگویند. فضای اثر بهگونهای است که بیدرنگ «مراقبت و تنبیه» فوکو (۱۹۷۵) را به ذهن متبادر میکند. نمایش تعذیب، بدن محکومین، انضباط و خلق بدنهای رام، هنر توزیعات از طریق ایجاد حصار، کنترل فعالیت، اصل جداسازی و به همین مناسبت تولد زندان. ایدهی فوکو، مسئلهی شکلگیری کالبد و ذهن در چارچوب نظامهای مراقبتی است. وی توضیح میدهد که در شیوههای مراقبتی و کیفری پیشامدرن از روشهای وحشیانهی انواع شکنجهها و آزار جسمانی محکومین استفاده میشد، اما بهتدریج و از سدهی هجدهم مجازاتهای بدنی جای خود را به مجازاتهای ظریف روانی داد. از این تاریخ به بعد اشکال نوین مجازات، روان افراد را هدف سوژهی قدرت و نظامهای مراقبت در اپبستمهی دوران مدرن قرار داد. زندانها، مدارس و آسایشگاههای روانی بدل به نظامهای کنترل فراگیر شدند که بدن فرد را بهمنزلهی ابژهی مراقبت همیشگی قدرت شناسایی میکرد. فوکو، چنین شکلی از اعمال قدرت بر افراد را از طریق «میکروفیزیک قدرت» معرفی کرد.
نقاشی، چنانکه گفته شد، متأثر و ملهم از سیاهقلم «حیاط تمرین زندان نیوگیت» اثر سال ۱۸۷۲ گوستاو دوره (اسلاید دوم) خلق شده است. دوره، یکی از هنرمندان مورد علاقهی ون گوگ و یک نفر فعال صنعت چاپ در لندن بود که زندان بزرگ و معروف نیوگیت در قلب لندن را بهشکلی دیکنزی تصویر کرد. گروه محکومین که در دایرهای محصور در میان دیوارهای بلند زندان گام برمیدارند منعکسکنندهی حصارهای روانی و وحشت روحی ون گوگ، و همچنین نمادی از پایان زندگی اوست. اما آیا این حقيقتاً شرح حال و روایت دردناک سرگذشتی از بسیاری انسانهای دیگر که در بند ایام افتادهاند و راه گریزی نمییابند، نیست؟! زندانی با دیوارهای بسیار بلند که انسان میان آن به دام افتاده است، بیوقفه میگردد و میگردد، اما راه نجاتی از این تنگنای سرنوشت، از این جبر سیاه تاریخ نمییابد.
اما آیا حقيقتاً هیچ راه گریزی برای زندانیهای اسیر در حرکتی دوار مقدر نیست؟ برخی جزئیات اثر نشانیهای دیگری را به ذهن تماشاگر متذکر میشوند. یکی از مردان زندانی، آنکه پیشتر از سایرین و در مرکز صحنه ایستاده است و برخلاف سایرین کلاه به سر ندارد، توجه ما را به امکان مقاومت، امکان درهم شکستن بندها جلب میکند. او با چهرهای خسته اما عاصی، سر خود را بهزحمت افراشته کرده، پای چپ خود را از دایره بیرون نهاده و از چهرهی درهم او پیداست که قصد گسستن از آن زندان را دارد. این مرد، بهطور همزمان میتواند بازتابی از خواست و ارادهی خود نقاش باشد.
دو پروانهای که به رنگ سفید در گوشهی سمت چپ بالای دیوار نقش بستهاند این معنا را تکمیل میکنند.
شاید ون گوگ قصد داشت با کشیدن این نقاشی بهگونهای آزادی و رهایی از وضعیتی که خود بدان گرفتار آمده بود، دست یابد. چنین خواستی البته هیچگاه محقق نشد و او تنها چند ماه بعد با شلیک به خود به زندگیاش خاتمه داد. این اثر یکی از چند اثری بود که در مراسم تدفین ون گوگ، اطراف تابوت او گذاشته شد و پیش از آغاز تشییعجنازه به نمایش درآمد؛ آخرین شاهکار نقاش، در نمایشگاهی با حضور خود هنرمند در تابوت.
@alireza_piroozan
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from نوشتارهایی درباره موسیقی (Homayoon Khashandish)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این نتیجه غایی تفکر است. انسان موجود ساده ای است. انسان بودن یعنی سادگی، درجات متفاوتی از معنا وجود ندارد. انسان خود معنا می دهد، او است که هدف می گذارد. در واقع برای انسان ساده هدف غایی وجود ندارد. او لذت های آنی را می شناسد، لذت های غایی خاص موجودات دیگر است، شاید فرا انسانها، استشمام علف های یک باغ، در ابتدا چیز ساده ای ست، اما در پس خود ایمانی را به همراه دارد،بس پیچیده. این که انسان پیچیده می شود، پیامد است؛ پیامد زندگی در عصر قدرت و اقتدار گرایی، وگرنه پیچیدگی ای در کار نیست. بازی قدرت و مقاومت انسان را پیچیده می کند. انسان ساده بی نیاز است. سادگی بی نیاز است، در سوی دیگر پیچیدگی نیازمند و طماع. انسان پیچیده نیازمند است. فقیر است. در پس ذهنش تعینات وجود دارد. او را هیچ حیاتی نیست، حتا لذتی و حتا لبخندی، انسان پیچیده نتیجه ی دولت مدرن، مذهب دگردیس شده و سرمایه بادآورده، است. سادگی به غایت می تواند پیچیده باشد، این را تنها یک انسانِ ایستاده در نوک قله می فهمد.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
صدایت میزنم
ای اخگر گم شده در افق
با تو ام
با تو
ای دختر پنجه در افکنده با تنهایی
با تو
ای محبوسِ شرمِ رسوایی
مخفیانه برایم بگو
در سیطره ات
کدامین نقطه ی امید
رقصِ جوشانِ جاویدت را
تهییج می کند؟؟
شعر از:
کامران حمزه لو
✅ شرح عکس:
مجسمه ی دختری در ساحل ناپدید خواهد شد
اثر:ALESSANDRA ROSSI
✅مکان مجسمه:
ساحل بوندی در نزدیکی سیدنی.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ای اخگر گم شده در افق
با تو ام
با تو
ای دختر پنجه در افکنده با تنهایی
با تو
ای محبوسِ شرمِ رسوایی
مخفیانه برایم بگو
در سیطره ات
کدامین نقطه ی امید
رقصِ جوشانِ جاویدت را
تهییج می کند؟؟
شعر از:
کامران حمزه لو
✅ شرح عکس:
مجسمه ی دختری در ساحل ناپدید خواهد شد
اثر:ALESSANDRA ROSSI
✅مکان مجسمه:
ساحل بوندی در نزدیکی سیدنی.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from تاملات یک ذهن جستجوگر
چهار نظریه برای جهان آینده.pdf
872.8 KB
چهار نظریه برای جهان آینده
در صورت علاقمندی می توانید با ارسال این فایل برای دوستان خود به نشر آن کمک کنید
نظرات انتقادات و پیشنهادات خود را با ایدی @charkhvand با نویسنده در میان بگذارید
تاملات یک ذهن جستجوگر
@zehnejostejugar
در صورت علاقمندی می توانید با ارسال این فایل برای دوستان خود به نشر آن کمک کنید
نظرات انتقادات و پیشنهادات خود را با ایدی @charkhvand با نویسنده در میان بگذارید
تاملات یک ذهن جستجوگر
@zehnejostejugar
Ma lkit (Not Found)
Emel Mathlouthi
ما لقيت بلاصا نمشي نغمض فيها عينايا
ما لقيت صاحب و احد يعرف ما يرد علي
ما لقيت موجة تبحر ، تبحر بي لبعيد
ما لقيت كلام نقو لو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاخة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طريقي ، ما لقيت ثنيتي
ما لقيت جمرة انجم نحرق بها احساسي
ما لقيت كلام نقولو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاجة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طر يقي ، ما لقيت ثنيتي
☯رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ما لقيت صاحب و احد يعرف ما يرد علي
ما لقيت موجة تبحر ، تبحر بي لبعيد
ما لقيت كلام نقو لو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاخة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طريقي ، ما لقيت ثنيتي
ما لقيت جمرة انجم نحرق بها احساسي
ما لقيت كلام نقولو ا نعبر به راني حاير
ما لقيت حاجة تفسر ، تفسر معنى إلي صاير
ما لقيت لحن يكسر ، يكسر حقد الإنسان
ما لقيت ناسي
ما لقيت أهلي
ما لقيت راحة
ما لقيت فرحة
ما لقيت طر يقي ، ما لقيت ثنيتي
☯رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic