Telegram Web Link
درباره آثار پاول جنکینز هنرمند معاصر

🖌انتخاب و نوشته: مونا پیشواپور

Paul Jenkins(1923-2012)

آثار نقاشی انتزاعی با رنگهای شفاف و درخشان هنرمند آمریکایی،پاول جنکینز آنقدر از لحاظ بصری جذاب و انتقال دهنده نوعی حس لطافت و جریانی فی البداهه است که مشتاق شدم چند نمونه از آثار این هنرمند رو براتون به اشتراک بگذارم.
نکته ای که آثار او را از دیگر هنرمندان متمایز می کند عدم استفاده او از قلموی نقاشی در خلق آثار است،او به پیگمنت ها اجازه میداد که پخش بشوند،در هم ادغام شوند و بر روی سطح بوم حرکت کنند، و جالب است بدانید که رنگ را با چاقو هدایت می کرد تا سطح رنگی روان بسازد. او در سالهای جوانی در یک کارخانه سرامیک کار می کرده است و تاثیرات آن را در متود خلق آثارش به وضوح می توانیم بینیم. آثار او به عنوان تجسم کاراکتر و روح آبستره ی هنر بعد از جنگ آمریکا توصیف می شود.
آثار او شامل کلسیون دائمی موزه ها و گالری های بین المللی در واشنگتن،نیویورک ،لندن،پاریس و نقاط دیگر نگهداری می شوند.


ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🛎جمعه ها و معرفی فیلم ۲۴ بهمن ۱۳۹۹

در این جمعه ۱ فیلم را در نظر گرفته ایم.



🛑توضیح ثابت 👇👇👇

✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که در سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.

🖌یوسف محمدی
🎞معرفی فیلم:
بازیابی(ازنو متولد شدن) کارگردان: یواخیم ترایر(نروژ) ۲۰۰۶

Reprise
Joachim Trier
Norway

Imdb:7/4/10
RT:88/100
LT:3.7/5


کمتر پیش آمده از سینمای نروژ سخنی به میان آید. چراکه در حوزه اسکاندیناوی کشورهایی مثل سوئد، دانمارک و فنلاند بس بسیار کارگردان های صاحب سبک و پرآوازه داشته است که در این میان نروژ محذوف یا مورد غفلت واقع شده است. سینمای نروژ در این سالیان پیشرفت قابل توجهی داشته است. سینمایی که برخلاف سایر ایده های کشورهای دیگر این منطقه بیشتر به ذهنیت افراد و موضوعات روزمره زندگی و اختلالات روحی و روانی افراد در درون زندگی می پردازد. کارگردان مورد نظر در این مطلب «یواخیم ترایر» است وی دو فیلم اولش رادرقالب زندگی روزمره جوانان در نروژ ساخت؛ جوانانی که به ظاهر شاد می آیند، ظاهر می شوند، اما در مکنون پرازآشفتگی در درون و روابط خویش هستند. فیلم «بازیابی» یا به ترجمه ی روانتر«از نو متولد شدن» آغاز چنین سمت و سویی از سوی فیلمساز متمایز، اما صاحب ایده واصیل نروژی است.
فیلم درباره رابطه ی دو دوست(فیلیپ و اریک) است که از قضا به نویسندگی هم علاقه دارند و رمانهای نخست شان با استقبال مردم مواجه شده است. دو دوست این فیلم بیشتر اوقات در کنار هم هستند و درباره ایده ها و کیفیت زندگی شان بایکدیگر گفتگو میکنند. در ادامه یکی از آنها(فیلیپ) با مشکلات عدیده ی روحی و مشکلاتی در رابطه اش دست از نویسندگی می کشد، دوست دیگر(اریک) به کمک او شتافته، اما آیا کمک وی می تواند موثر باشد؟.... آیا زندگی خلاصه شده در یک عقلانیت که در آن التزام است روی خود را بپوشانی و در هیئت یک نویسنده درآیی...
🔗پ.ن: اولین فیلمی که از این کارگردان دیدم ۱۰ سال پیش بود به اسم «اسلو ۳۱ آگوست» ۲۰۱۱ فیلمی به شدت غمناک تر و فضایی سیاه تر نسبت به فیلم بازیابی، محتوای فیلم دوم ترایر هم افسردگی،تنهایی و اختلالات روانی و درونی افراد و مواجهه با دیگریِ خود است. ترایر در فیلم های بعدی اش سبک و سیاقی دیگر را درپیش گرفت.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره ی یک اثر

🖌علیرضا پیروزان

نقاشی منسوب به جیووانی آنتونیو گالی، از شاگردان کاراواجو، که حدود سال ۱۶۳۰ خلق شده و ازجمله ی معدود آثار و به واقع معروفترین اثراین هنرمند ایتالیایی سده های شانزدهم و هفدهم است. عیسایی که خون از تنش رفته و پریده رنگ است. نیم تنه ی پایین تنِ اوبا پارچه ی کتان سفیدی پوشانده شده است، که بربازوی چپ اوافتاده و در چین های متعدد وعمیقی به دورکمرش پیچیده شده است. مسیح این تصویر، سیمایی شگفت و حتی از منظری هول آور دارد؛ او بیشتر به عیسی مسیحی نذير وهشداردهنده می ماند تا آن مسیحی که گفته شده زجر کشید تاگناهان باورمندان به خود را پاک کند.
او با ابراز ناباوری ازآنچه بر او گذشته است و هشدار به تماشاگر، به هیأتی پدیدار شده است که حتی گویی خود تماما بدین ادراک نائل نشده است، که چه رخ داده است.
اومستقیم در چشمان مخاطب اثرخيره شده است، چنان که می پرسد:«می بینی آنها با من چه کردند؟» عیسی زخم تن را با انگشتان خود می گشاید تا به روشنی برابردیدگان تماشاگر بگذارد؛ این همان زخم عمیقی است که براثرفرو رفتن سرنیزه ی سرباز رُمی پهلوی اورا شکافته است. همزمان، زخم های دیگری نیز بردست های اودیده می شود که نشانه های مصلوب شدن مرد با کوبش میخ ها برپیکر اوست.
او این زخم ها را به ما نشان می دهد تا به منتهای درد و رنج حقیقی اوآگاه شویم. عیسی مسیح دیگربار با جسم خود برخاسته و زنده شده و اینک برابر دیدگان ما قرار دارد. او خطاب به ما می گوید: «به من نگاه کنید، و زخم را بر پیکرم ببینید.» ترکیب رنگ های خاموش موجود در نقاشی نشانگر تمایل نقاش دربه کارگیری مبالغه آمیز تکنیک سایه روشن (کنتراست بین روشنایی و تاریکی)است.

این تأثیر بنیادی یادآور آثار بینظیر کاراواجو است. درحقیقت، گالی یک هنرمند ایتالیایی عصرباروک پیرو سبک کاراواجو بود که نظیر سایر شاگردان این مکتب از تکنیکهای دراماتیک به مثابه ی پایه ای برای خلق آثار خود بهره برده است. تأثیرپذیری عمیق از کار کاراواجو در این اثر انکارناپذیر است.
زمینه ی سراسرسیاه، منبع نوری رقیق و نامرئی که تااندازه ای مضمون اصلی اثررا وضوح می بخشد، حس متمایزی ازشمایل مسیح درحال ظهور ازمیان سایه ها که تعیین زمان و مکان این رخداد را ناممکن می کند. آنچه در این سبک مؤثر است،پیش نهادن مستقیم و بی واسطه ی موضوع اصلی اثراست. به کارگیری چنین تکنیکی بردراماتیک شدن اثر می افزاید.

جلوه‌ ی مسیح با جلوه ای عاطفی زنده شده است و در نتیجه امکان قرائت های مختلف از اثررا فراهم میسازد. وپوست شفاف تن، چین های نقش بسته بر پیشانی، خم ابروها، سایه های افتاده به کنار بینی و زیرچشمان خیره ی مرد، تمام این جزئیات کیفیت معمایی، بی بدیل و ایدئال به هيأت عیسی مسیح بخشیده است. لب های اوکه بارنگ سرخ سیر برجسته شده است، همان رنگی است که برای نقاشی جراحات دست و پیکر او به کار گرفته شده و به مرد شمایلی زمینی و این جهانی بخشیده است، چرا که مسیح دیگربار برخاسته است. مهارت نقاش،دستکمی از استادخود ندارد.

کافیست فقط پارچه ای را نگاه کنید که تا چه اندازه حرفه ای، هنرمندانه و ماهرانه، با چنان حس ملموس و زنده ای نقاشی شده است. چین و چروک های موجود بر پارچه کاملا به واسطه ی نور و سایه متحرک می شوند و به عنوان نقطه ی مقابل پوست شفاف بر تن مرد عمل می کنند اما آنچه به نظرم در این اثر از همه چیز مهم تر است، روشی است که مسیح از تصویر به بیرون آن مینگرد، چنان که هاله ای از نور سر او را از پشت روشن کرده است. این نگاه خیره و دقیق، نه تنها توجه مخاطب را به خود جلب می کند، بلکه ما را در نقش توماس قدیس، رسولی که در زنده شدن مسیح شک داشت، قرار می دهد که سرانجام مسیح خود را مستقیما به او نشان داد. بر اساس کتاب مقدس، توماس قدیس آنگاه که دیگر حواریون برای نخستین بار مسیح را پس از مصلوب شدن دیگربار زنده دیدند، غایب بود.
توماس تا زمانی که مسیح را به چشم خودندید، از پذیرش چنین باوری سر باز زد و آن را انکار کرد. هنگامی که مسیح به توماس رسول ظاهر شد، خطاب به اوچنین گفت: «انگشت خود را اینجا بگذار: دست های مرا ببین. دست خود رااینجا بگذار و آن را درون پهلوی من قرار ده»(یوحنا، ۲۰: ۲۹ - ۱۹ ). نقاشی گالی ما راکه روبروی اوبیرون ازاثر ایستاده ایم در همان نقش توماس قدیس قرار داده و از ما می خواهد که زخم های جسم واقعی مسیح را که زنده است، که به گونه ای مقاومت ناپذیر و انکارناشدنی به سوی ماقدم می گذارد، باچشمان خود ببینیم و باورکنیم.

@alireza_piroozan
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
جستاری کوتاه درباره ابتذال شر مدرن
🖌یوسف محمدی
چندسال پیش مطلبی با عنوان«ضلع های جامعه ی ایرانی» نوشتم که به موارد متناقض در زندگی جامعه ی امروز اشاره کردم. در این جستار بنا دارم به مسأله ابطال امر قاعده و در پی آمد آن «ابتذال شر» ملهم از «هانا آرنت» بپردازم. چندی است می بینیم که فردی با سرمایه ی اقتصادی بالا و برخورداری از یک فیزیک خشن در خیابان های کالیفرنیا راه می رود و با گفتن جملاتی مانند: «چطوری عزیز» سرکیفی عزیز» «ادا حال بدا را در نیار» و... توانسته به مدت یک هفته ۱ میلیون نفر را جذب خود کند. این آمار چنان بی‌سابقه است که اگر تمام تاریخ ایران را جستجو و کندو کاو کنید، نمی توانید در هیچ یک از حوزه هایی مانند: ادبیات، شعر، سینما، تئاتر، جامعه شناسی و ..... چنان استقبالی را از اثری یا فردی ببینید. این چیست؟ به چه چیز اشارت دارد؟ اگر سوی خوشبینانه را بکاویم و استدلال کنیم با تناقض عینی در امر قاعده مواجه می شویم. به عبارت ساده تر، افراد دارای فیزیکی برجسته و حجیم به اصطلاح(بادی بیلدینگ) همیشه در انظار افرادی خشن و با ادبیات نازل ظاهر شده اند، اما حال فردی را در این قالب می بینیم که با گفتاری نرم و لطیف افراد را به امید و زندگی و به طور کل گزاره انگیزشی و عملی دعوت می کند. این خود در نزد اذهان امری طنز(ناخواسته) و متناقض را با تصور و ایماژی که در ذهن داشتند، مواجه می کند. در نتیجه استقبال از چنین پدیده ای گرچه باعث تحیر، اما قابل حدس است. سوی دیگر مسأله عمیق تر است و بالواقع تراژیک تر می نمایاند، چراکه ما را در برابر وضعیتی می گذارد که نمی توانیم آن را حل و فصل کنیم. چنین است، افرادی که در هر حوزه ای دغدغه ی آگاه سازیِ مردم دارند، دغدغه آموزش سنجیده، دغدغه ی ادبیات اصیل و غنی، دغدغه زندگی درخور انسانیت برای مردم، دغدغه ی هنرمستقل و غیروابسته و دغدغه های دیگر دارند، نه تنها با استقبالی مواجه نمی شوند، بل از مرکز زندگی مردم و چشمان آنها طرد و به گوشه ای وانهاده می شوند. این امر نشاندهنده ی آن است که مردم هرچه بیشتر ازبزنگاهی که امر سیاسی می‌تواند احضار شود،فاصله گرفتند و به روزمرگی تاریکی چسبیده اند که منتظرند هرزگاهی چنین افرادی سراز جایی دربیاورند و آنها را سرکیف بیاورند. حال دیگر چیزی اهمیتی ندارد، فردی در یکی از شهرهای آمریکا قدم بزند یا در شهرری، چه بگوید و با چه شکل و شمایلی حاضر شود. همه چیز فدای جزئیات روزمرگی(سیاسی) روبه فروشُد می شود.
مثالی می زنم در فیلم «یک روز خاص» اثر اتوره اسکولا دیالوگی را می شنویم که بسیار حائزاهمیت است: «این افرادطبقه ششم نیستند که به نازیسم فکر می کنند،بلکه نازیسم است که به آنها فکر می کند» هانا آرنت وقتی مفهوم «ابتذال شر» را در صفحه ی آخر کتاب «آیشمن در اورشلیم» به کار می گیرد، خطی بزرگ درسر دارد برای نشان دادن چیزی که دیده بود، درواقع وی کسی را دیده بود که تمام معادلات یک فرد شررا معکوس کرده بود. فردی که خیلی ساده دستورات را اجرا کرده بود و به دنبال ترفیع در کارش بوده و گویی درفکرش تمام این اعمال تحت روند بروکراسی ای بوده است که وی بدون هیچ بازدارندگی اخلاقی و انسانی انجام داده است. ابتذال شر بنحوی بهت زدگی و خیرگی مواجهه با این وضعیت است. (مثل اکنون راه در وضعیتی خلاصه وار و مبهم فردی در آمریکا قدم می زند و می گوید: چطوری عزیز، ادا حال بدا را درنیار با استقبالی بی بدیل و نشانگان عشق و علاقه)
وقتی افراد از امر سیاسی روی برمی‌گردانند، فضا و شرایط خاص امر سیاسی ازبین میرود، بزنگاهی که فرم ساخته سیاست باقاطبه ی افراد به یک ضدفرم در یک فضای ساخته شده ای بینجامد، مسحور جزییات شکننده روزمرگی سیاست در قالب های متفاوت می شوند. درنتیجه ابتذال شر در جامعه ی مدرن احیا و ایجاد میشود، مثل همان افرادی که به نازیسم فکر نمی کردند، اما نازیسم به آنها فکر می کرد.
این سوی داستان ابتذال شر درتمام معنای تامه است؛ ابتذالی که اسلوب زندگی را نشانه گرفته است و تذبذب انتخاب ها، چراکه تردید و ارتیاب هم در نهایت به ابتذال شرِ امروز می انجامدو تهی شدن فضاهای اندیشه که همانا پیش درآمد امر سیاسی هستند. این خود نوعی ناامیدی برای هرگونه تغییر پردامنه و عمیق و شرایط احیای مقاومت است.

ورای موسیقی
@Beyondthemuisc
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دغدغه کافکایی چیست؟

این ویدئو به این سوال با سادگی خاصی پاسخ میدهد.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯️ورای موسیقی

@Beyondthemusic
2024/09/29 21:24:36
Back to Top
HTML Embed Code: